tgoop.com/gholow2/182
Last Update:
🔸 نقد استدلال غلات در نفی بلایا
1- علت مشهورتر در این که غلات بسیاری از بلایای معصومین ع را انکار نموده اند، عقیده به الوهیت ایشان شمرده اند. که این مطلب گرچه اجمالا صحیح است و در منابع غلات موارد بسیار زیادی در قول به الوهیت اهل بیت ع دیده می شود. اما شاید به خاطر ترس از اظهار الوهیت، در مقام استدلال بر این منکرات به وجوه دیگری نیز تمسک جسته اند:
2- در بررسی برخی منابع غلات و نیز مباحثه با برخی از غالیان معاصر مشاهده نمودم، در دفاع از این دیدگاه متوسل به نوعی سوفسطی گری می شد. او از غلات چنین روایت می کرد:
«افراد آنچه از واقعیت می بینند بیش از آنکه حکایت از واقع کند حکایت از مرحله رشد ایمانی آنها می کند...»
نخستین اشکال این منش غالیانه چنانکه در کلام مرحوم شیخ مفید هم آمده است، التزام به انکار محسوسات است که غلات صریحا به آن معترف اند!
پر واضح است که این ادعا در واقع منجر به تشکیک همه معارف دینی بلکه بشری می شود. در دیدگاه خطابیان، عموم احکام شریعت، با قید ظاهر در برابر باطن و واقع انکار می شود!
روشن است که اگر در جایی از معارف سخن از ظاهر و باطن آمده، به حکم عقل و تصریح روایات دو معنای متناقض در میان نیست. در حالی که غلات کاملاً به این تناقض تن می دهند.
3- خطابیه به نوعی استدلال فلسفی هم برای مدعایشان متوسل شده اند:
«خداوند حکیم کاری بیهوده نمی کند و زجر و شکنجه حسین ع و اهل بیتش ع بی حکمت است و همچنین خداوند عادل تر از آن است که بی گنا هان را زجر و شکنجه دهد... آیا خداوند ناتوان است از اینکه بدون زجر و شکنجه دادن بی گناهان، عده ای را هدایت کند؟ یا مصلحتی را اقامه نماید که در قتل حسین است؟»
ریشه بحث ظاهرا به انکار شرور از منبع خیر بر می گردد. که به روشنی محقق را به یاد ارتباطات برخی از جریان های غلات با برخی از آیین های ثنوی می اندازد. و چنانکه می دانیم غلات از ادیان مختلف مانند مجوس و نصاری و صابئیان تأثیرات مهمی گرفته بوده اند که نمونه آن در کتاب الأعیاد طبرانی و نیز الرسالة المسيحية جلی به روشنی دیده می شود. و در اینجا هم شاید در ارتباط با ایرانیان از برخی مذاهب ثنوی ایران تأثیر پذیرفته باشند. چنانکه در بعضی عقاید دیگر مانند عقاید اشتراکی شان احتمالاً از چنین نحله ای متأثر باشند.
اما پاسخ به استدلال و شبهه فوق:
اولاً؛ گرچه همه چیز مخلوق خداست، اما نباید بین رضایت و مشیت خداوند خلط نمود، زیرا خداوند، بر بعضی امور راضی نیست، اما چنین اراده ننموده که افراد جبرا ناتوان از انجام آن باشند، و عدم جبر به خاطر مصلحت اختیار و امتحان بشر است. این مطلب در روایات معصومین توضیح داده شده است. (مثلا به کتاب اعتقادات مرحوم شیخ صدوق مراجعه نمایید.)
ثانیا؛ تکلیف باید با مشقت باشد و گرنه پاداش و اجر بر آن معنا ندارد و قبیح است. اگر مشقتی در موضوع تکلیف نباشد یعنی امتحانی در کار نیست! و در حقیقت خود سختی ها مصالح بسیار دارد. مثلا در خطبه نهج البلاغه در مورد کعبه میفرماید:
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص293 وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ [زُرُوعٍ] رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه.
@gholow2
BY غلوپژوهی
Share with your friend now:
tgoop.com/gholow2/182