Telegram Web
هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمی برم...
پسری بود مودب و البته کمی مذهبی. دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده کلاجی. 2 کمک فنره و چه و چه!
بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش...
تماما به او می گفتم حیف است... چفت و بندش کن. نا غافل دزد می زند و داغش به دلت می ماند!
او هم در جواب می گفت: قفل می خواهم که چه! روزی یک بار برایش آیت الکرسی میخوانم که نبرند! خدا پناهش است...
شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این دوچرخه آیت الکرسی خوانده شده است. برد!
داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم!
حالا شده داستان ما!
انگار آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل!
می برند آقا! داغش به دلتان می ماند! عمل کنید...

#شاهین_شیخ_الاسلامی

☔️ @AlightRain
👍2
یه قسمت خیلی خوبی تو کتابِ "بلندی‌ های بادگیر" بود که میگفت:
«او هیچ وقت نمی‌فهمید که من چقدر دوستش داشته‌ام! نه به خاطر این‌ که خوش قیافه هست یا نیست، موضوع اصلا این چیزها نیست، به این خاطر است که از خودم به خودم نزدیکتر است!»

و این قشنگترین تعریف از آدم های خوبِ زندگیمونه، اونایی که بیشتر از خودمون، مارو بلدن!

☔️ @AlightRain
6💔2👍1
Koohe Ghaf
Ali Zand Vakili & Mehran Modiri
🎶 دانلود آهنگ جدید #علی_زند_وکیلی_و_مهران_مدیری به نام کوه قاف
☔️ @AlightRain
قطعا که عشق حاصل نااگاهی و دیدن از دور است.
هرقدر نزدیکتر شوی خال‌ها، لک‌ها، جای زخم‌ها، رد چاق شدن‌ها، جای عبور سال‌ها و ایام، خط اخم و لبخند، منافذ باز و سفیدی مو و لکه دندان و خال چشم و بوی عرق و شوره سر هم معلوم‌تر می‌شود. باید بعدش ببینی گرمای ابن بغل به همه این زشتی‌ها می‌ارزیده یا نه‌.یا باید از همان دور و از روزنه اتاق خودت برای او که سر درآورده از روزنه اتاقش دست تکان دهی و لبخند بزنی و صبح بخیر بگویی... راستش آفتاب هم از نزدیک و بی عینک و بی اس‌پی‌اف آدم را کور و جزغاله می‌کند. بنی بشر که جای خود...

کودک که بودم خیال می‌کردم چطور کسی طلاق می‌گیرد. فکر می‌کردم دو تا آدم که زیر و بالای هم را دیده‌اند، با هم شریکی بچه دارند، از لیوان هم آب خورده‌اند و بدتر از همه چسبیده به هم خوابیده‌اند، چطور می‌توانند بشوند غریبه؟ پس آن لحظات خوش و آن خاطره‌ها و تاریخی که با هم توی یک خانه سپری کرده بودند چه؟ چطور می‌شود مردی زنش را با دامن کوتاه و پیراهن یقه باز و آستین حلقه‌ای ببیند و او را ببوسد و زن برای مرد پلو و خورش بپزد و یکهو از یک روزی بشوند غریبه؟

بزرگتر که شدم فهمیدم چیزی که همه‌ی هم‌سری‌ها و هم‌بستری‌ها و هم‌راز بودن‌ها و هم‌خانگی‌ها و هم‌سفر بودن‌ها را می‌شورد و می‌برد زبان آدم است. کلمه‌هاش. کلمه‌ها آدم می‌کشد. و این زبان در دهان آدم‌ها به قدر دادن شمشیر آخته به دست کودکی شیطان و حرف‌نشو، خطرناک است‌. حتی دهشتناک.
مراقب باشیم با زبانمان به کی و کجایش را زخم می‌زنیم مبادا از آغوش جهان، یکی کم شود.

#الهام_فلاح

☔️ @AlightRain
👍8
به‌قول آلبر کامو؛ تراژدی این نیست که تنها باشی بلکه این است که نتوانی تنها باشی...

☔️ @AlightRain
اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمی‌پرسیدم: مشق‌هاتو نوشتی یا نه؟
می‌گفتم: خوب عشق کردی؟
و اگه احیانا هنوز این کارو نکرده بود، فحش بارونش می‌کردم.
بهش می‌گفتم: پس منتظر چی هستی؟ منتظری همه‌ی دندون‌هات بریزه؟ ها؟ چی فکر کردی؟ فکر کردی عمر نوح داری؟ پس کی می‌خوای شروع کنی؟ کی؟ وقتی بازنشسته شدی؟ وقتی نصف عمرت هدر رفت؟ محض رضای خدا بجنب! برو جلو اگه دلت لرزید، منتظر نشو، امروزِ که داری زندگی می‌کنی؛ فردا شاید یه بمب یه راست بی‌افته رو کله‌ت... وقت داره به سرعت می‌گذره، نکنه بی عشق، سقط شی! برو پی عشق ...
آدم‌هایی که توی زندگی، درباره‌ت قضاوت می‌کنن، محرومن.
مثل اون‌ها نباش و زندگی کن.
زندگی کن، حساب کتاب نکن ...

📕 نمایشنامه کافه پولشری
✍🏻 #آلن_وتز

☔️ @AlightRain
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پوست کندن نارنگی که کاری نداره
اونی عاشقته که برات انار دون کنه . . .

☔️ @AlightRain
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باد بر شاخهٔ بی‌برگ درختان می‌زد
برف آهسته به شب رنگ زمستان می‌زد

شهر آرام‌تر از هر شب و مردی در باد
رد پاهای خودش را به خیابان می‌زد

زوزهٔ باد که بی‌حوصله سیلی می‌شد
و دم از زمزمهٔ دن‌دِ‌دِ‌دن‌دان می‌زد

رد پاهای به‌جاماندهٔ دیوانهٔ شهر
مهری از ننگ بر اندیشهٔ انسان می‌زد

خسته از فلسفهٔ بی‌غم دنیا، فردا

*پسری سنگ به دیوارِ دبستان می‌زد- سهراب سپهری

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکم یعنی چقدر؟
بستگی داره با کی بگذره...🩷

☔️ @AlightRain
2025/07/12 21:03:29
Back to Top
HTML Embed Code: