✳️ اسوه اخلاق عملی در بیان یک عالم ربانی
تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امینالدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علما و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم.
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریاست!
امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟ جواب داد: حاج شیخ #محمدحسین_زاهد هستند. استادِ حاجآقا #حقشناس و حاجآقا #مجتهدی.
من که از عظمت روحی و بزرگواری #شیخ_حسین_زاهد بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند.
ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند. بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت.
از جای خود نیمخیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ #ابراهیم_هادی!
سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند، چنین سخنی میگوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی میکند!؟
در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که...! او که سالها قبل از دنیا رفته!
هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیستوهفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم «ص» بود.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهلوهشتم، تهران: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی، شهریور ۱۳۹۲)
صفحات ۹ و ۱۰.
@Ab_o_Atash
تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امینالدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علما و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم.
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریاست!
امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟ جواب داد: حاج شیخ #محمدحسین_زاهد هستند. استادِ حاجآقا #حقشناس و حاجآقا #مجتهدی.
من که از عظمت روحی و بزرگواری #شیخ_حسین_زاهد بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند.
ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند. بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت.
از جای خود نیمخیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ #ابراهیم_هادی!
سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند، چنین سخنی میگوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی میکند!؟
در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که...! او که سالها قبل از دنیا رفته!
هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیستوهفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم «ص» بود.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهلوهشتم، تهران: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی، شهریور ۱۳۹۲)
صفحات ۹ و ۱۰.
@Ab_o_Atash
❤9👍1
✳️ در حاشیه درخواست همسر!
صبح در میان صحن، یکی از دوستانم را دیدم. گفت: «فلانی! اگر زن میخواهی مثل همیشه كه زیارت حبیب بن مظاهر را میخوانی، بعد از آن دو ركعت نماز و یك سوره یس به هدیه حبیب بخوان و بعد از آن حاجت خود را بخواه...»
گفتم: چه میگویی؟ گفت: همینطور است که میگویم؛ مجرب شده است.
من هم این کار را کردم. در وقت حاجت خواستن گفتم: «حبیب! من زن میخواهم كه با او به خوبی و خوشی زندگانی كنم نه آنكه طوق لعنت به گردن من بیندازی، و حال من را بسنج كه من از عهده مخارج خودم برنمیآیم تا چه رسد به زن و بچه كه حقیقتاً چاه ویل و حرص مجرّد و جهنّم دنیاست كه هر چه بگویی: «هل امتلئت؟ فتقول: هل من مزید؟»
یا حبیب! خوب چشمهایت را باز كن كه من گاهگاهی بیشام و ناهار ماندهام و رو نداشتهام كه از رفقا پول قرض كنم. با زن و بچه ممكن نیست كه صبر كنم به بیغذایی، و چیز به قرض خواستن از كوه اُحد بر من سنگینتر است. یا حبیب! من در وادی غیر ذی زرع ساكنم.... یا حبیب! این حاجت خواستن من از تو یك سرش شوخی و حصول تجربه است و سیاحتِ وقوع امر غیر عادی است.... چنانچه اینطور زن از دست تو برنمیآید، یك قدم راضی نیستم برای من برداری و قوز بالای قوز بسازی ها! من همهچیز را به تو گفتم. صاف و پوستكنده گفتم. یا زن برای من درست نكن كه همان خودم برای خودم بس است و یا اگر درست میكنی، بهقاعده و از همهجهت درست كن. والسلام علیكم و رحمتالله و بركاته.»
#آقانجفی_قوچانی
#سیاحت_شرق
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۳۹۷.
@Ab_o_Atash
صبح در میان صحن، یکی از دوستانم را دیدم. گفت: «فلانی! اگر زن میخواهی مثل همیشه كه زیارت حبیب بن مظاهر را میخوانی، بعد از آن دو ركعت نماز و یك سوره یس به هدیه حبیب بخوان و بعد از آن حاجت خود را بخواه...»
گفتم: چه میگویی؟ گفت: همینطور است که میگویم؛ مجرب شده است.
من هم این کار را کردم. در وقت حاجت خواستن گفتم: «حبیب! من زن میخواهم كه با او به خوبی و خوشی زندگانی كنم نه آنكه طوق لعنت به گردن من بیندازی، و حال من را بسنج كه من از عهده مخارج خودم برنمیآیم تا چه رسد به زن و بچه كه حقیقتاً چاه ویل و حرص مجرّد و جهنّم دنیاست كه هر چه بگویی: «هل امتلئت؟ فتقول: هل من مزید؟»
یا حبیب! خوب چشمهایت را باز كن كه من گاهگاهی بیشام و ناهار ماندهام و رو نداشتهام كه از رفقا پول قرض كنم. با زن و بچه ممكن نیست كه صبر كنم به بیغذایی، و چیز به قرض خواستن از كوه اُحد بر من سنگینتر است. یا حبیب! من در وادی غیر ذی زرع ساكنم.... یا حبیب! این حاجت خواستن من از تو یك سرش شوخی و حصول تجربه است و سیاحتِ وقوع امر غیر عادی است.... چنانچه اینطور زن از دست تو برنمیآید، یك قدم راضی نیستم برای من برداری و قوز بالای قوز بسازی ها! من همهچیز را به تو گفتم. صاف و پوستكنده گفتم. یا زن برای من درست نكن كه همان خودم برای خودم بس است و یا اگر درست میكنی، بهقاعده و از همهجهت درست كن. والسلام علیكم و رحمتالله و بركاته.»
#آقانجفی_قوچانی
#سیاحت_شرق
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۳۹۷.
@Ab_o_Atash
❤8👍3😁1🤔1
✳ «قلم» و «شمشیر» لازمه صدارت بود
از وسایل صدارت، یکی قلم بود. در نقاشیها صدر را با طغرایی لایِ شالِ کمر و دواتی در دست نشان میدادند. توانِ قلم، معیار اصلی صدارت بود و ابزارِ دیگر شمشیر. بعضی از صدور ذوالریاستین بودند، هم شمشیر داشتند و هم خط و ربط. ابزارِ صدارتِ قائممقام اما نامههایش بود و از طریقِ نامههایش جوری القای قدرت میکرد که از شمشیرِ کسان برنمیآمد. این قدرت چنان بود که دیگران را به خیال انداخت که قائممقام در نوشتههایش سحر میکند و البته خودِ قائممقام هم از این خیال تبری نمیجسته. این القای قدرت سیمیای او نیست بلکه احاطه او بر داستانهای متواتر و احادیثِ صدرِ اسلام و رسایل مرسل و نکتهسنجی و استفاده بجای اوست که جادو میکند. اینها را مضاف کنید به عربیدانیِ مفصلِ قائممقام.
#خداوندگار_لحن
نامههای تازهیاب قائممقام فراهانی
#محمد_طلوعی
#محمدرضا_بهزادی
#محمد_میرزاخانی
نشر پرنده
صفحه ۷.
@Ab_o_Atash
از وسایل صدارت، یکی قلم بود. در نقاشیها صدر را با طغرایی لایِ شالِ کمر و دواتی در دست نشان میدادند. توانِ قلم، معیار اصلی صدارت بود و ابزارِ دیگر شمشیر. بعضی از صدور ذوالریاستین بودند، هم شمشیر داشتند و هم خط و ربط. ابزارِ صدارتِ قائممقام اما نامههایش بود و از طریقِ نامههایش جوری القای قدرت میکرد که از شمشیرِ کسان برنمیآمد. این قدرت چنان بود که دیگران را به خیال انداخت که قائممقام در نوشتههایش سحر میکند و البته خودِ قائممقام هم از این خیال تبری نمیجسته. این القای قدرت سیمیای او نیست بلکه احاطه او بر داستانهای متواتر و احادیثِ صدرِ اسلام و رسایل مرسل و نکتهسنجی و استفاده بجای اوست که جادو میکند. اینها را مضاف کنید به عربیدانیِ مفصلِ قائممقام.
#خداوندگار_لحن
نامههای تازهیاب قائممقام فراهانی
#محمد_طلوعی
#محمدرضا_بهزادی
#محمد_میرزاخانی
نشر پرنده
صفحه ۷.
@Ab_o_Atash
👍5❤1
✳️ از این واقعیت نترسیم
چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی میهراسیم؟ زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس میکشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که «هر چه غیرِ دموکراسی است، استبداد است.» خیر، این چنین نیست. دموکراسی -حکومت مردم- در برابر تئوکراسی -حکومت خدا- ست و حکومت خدا لزوماً غیر مردمی نیست، چنانکه دموکراسی در غرب نیز به اعتقاد ما اکنون در یک «حاکمیت استبدادی پنهان» صورت بسته است.
#سیدمرتضی_آوینی
#آغازی_بر_یک_پایان
نشر واحه
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی میهراسیم؟ زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس میکشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که «هر چه غیرِ دموکراسی است، استبداد است.» خیر، این چنین نیست. دموکراسی -حکومت مردم- در برابر تئوکراسی -حکومت خدا- ست و حکومت خدا لزوماً غیر مردمی نیست، چنانکه دموکراسی در غرب نیز به اعتقاد ما اکنون در یک «حاکمیت استبدادی پنهان» صورت بسته است.
#سیدمرتضی_آوینی
#آغازی_بر_یک_پایان
نشر واحه
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
👍16👌1
✳ رفتگرهای محله صیاد
این را سردار قالیباف برایم تعریف کرد. گفت: «صیاد سه چهار ماه قبل شهادتش به من زنگ زد که فلانکس از رفتگرهای محلشون گرفتاره. بسیجیه. سابقه چند ماه داوطلبانه در جبهه داره. این سابقه رو براش زنده کنید و به زندگیش برسید.»
میگفت: «من رسیدگی کردم و بعد رفتم پیش صیاد. باهاش شوخی کردم. گفتم راستش رو بگید. شما چه ارتباطی دارید با رفتگرها؟»
[شهید صیاد] یک وقتی را گذاشته بود برای رفتگرهای محلهاش. میآمدند پیشش و دردشان را میگفتند.
#از_چشمها
جلد هفتم
شهید #علی_صیاد_شیرازی
انتشارات روایت فتح
صفحه ۱۲۸.
@Ab_o_Atash
این را سردار قالیباف برایم تعریف کرد. گفت: «صیاد سه چهار ماه قبل شهادتش به من زنگ زد که فلانکس از رفتگرهای محلشون گرفتاره. بسیجیه. سابقه چند ماه داوطلبانه در جبهه داره. این سابقه رو براش زنده کنید و به زندگیش برسید.»
میگفت: «من رسیدگی کردم و بعد رفتم پیش صیاد. باهاش شوخی کردم. گفتم راستش رو بگید. شما چه ارتباطی دارید با رفتگرها؟»
[شهید صیاد] یک وقتی را گذاشته بود برای رفتگرهای محلهاش. میآمدند پیشش و دردشان را میگفتند.
#از_چشمها
جلد هفتم
شهید #علی_صیاد_شیرازی
انتشارات روایت فتح
صفحه ۱۲۸.
@Ab_o_Atash
❤10😢5😁1
Forwarded from آب و آتش
✳️ آموزش آدمکشی!
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همهروز
یک روز تو نیز یاد ما کن
این قاعدهٔ خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
برخیز و در سرای در بند
بنشین و قبای بسته وا کن
آن را که هلاک میپسندی
روزی دو به خدمت آشنا کن
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق مبتلا کن
سعدی! چو حریف ناگزیر است
تن در ده و چشم، در قضا کن
شمشیر که میزند سپر باش
دشنام که میدهد دعا کن
زیبا نبود شکایت از دوست
زیبا همهروز، گو جفا کن
#سعدی_شیرازی
@Ab_o_Atash
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همهروز
یک روز تو نیز یاد ما کن
این قاعدهٔ خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
برخیز و در سرای در بند
بنشین و قبای بسته وا کن
آن را که هلاک میپسندی
روزی دو به خدمت آشنا کن
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق مبتلا کن
سعدی! چو حریف ناگزیر است
تن در ده و چشم، در قضا کن
شمشیر که میزند سپر باش
دشنام که میدهد دعا کن
زیبا نبود شکایت از دوست
زیبا همهروز، گو جفا کن
#سعدی_شیرازی
@Ab_o_Atash
❤6
✳️ خاطرهای درباره بنیانگذار پارک ساعی تهران
من یک همشهری داشتم به نام «فریدون بهمنیار». مردی تحصیلکرده و باسواد. پدرش مرحوم احمد بهمنیار (دهقان کرمانی) از رجال صاحبنام و از استادان کمنظیر فارسی و عربی بود و سالها در تبعید و زندان مبارزه با انگلیسها گذرانده بود و روزنامه «فکر آزاد» را در مشهد منتشر میکرد و از هواداران «کلنل محمدتقیخان پسیان» بود. فرزند او فریدون بهمنیار که تحصیلکرده فرانسه بود، در ایران به کارهای فرهنگی و صنعتی پرداخت.
فریدون بهمنیار در حین خدمت گرفتار بیماری درد کمر سخت شد، بهطوری که بهکلی از حرکت افتاد و پاها فلج شد، و حتی برای انجام ضروریترین احتیاجات آدمی، محتاج کمک غیر بود و این بیماری او نزدیک بیست سال طول کشید.
نکته مهم اینکه فریدون بهمنیار - که تربیتشده چنان پدری بود- دارای ایمانی محکم و اعتقادی سخت بود و به همین سبب همیشه خندان و خوشسخن بود و اغلب خدای را شکر میکرد و من واقعاً تعجب میکردم که آدمی با اینهمه گرفتاری و بیماری دهبیست ساله و ملازم دائمی بستر بودن، تا چه حد ذاکر و شاکر پروردگار است! یکروز از او پرسیدم: شما همیشه چنین راضی به قضای حق بودهاید؟ او گفت: آری، و آنچه که به خاطر میآورم، تنها یک یا حداکثر دوبار پیش آمد که هیچکس در خانه نبود و من احتیاج به جابهجاشدن داشتم، و در حالی که بسختی از درد مینالیدم، رو به آسمان کردم و گفتم: «خداوندا! کاش آنروز به من آن حالت را کرامت نمیفرمودی که من با رضای خاطر از سفر خود انصراف حاصل کنم!»
از او خواستم توضیح بیشتری بدهد و او گفت: «وقتی تحصیلات خود را در فرنگ تمام کردم، جوانی بودم آراسته و شاداب و در بازگشت به ایران، برای بازدید بعضی آشنایان سفری به شیراز کردم که فصل مناسب گردش بود.
چندین روز به مهمانی و دیدوبازدید گذشت. چون در تهران کارداشتم، یک بلیت هواپیما خریدم که از شیراز با هواپیما به تهران بیایم. آنروزها هنوز سرویس هواپیمایی منظم در شهرهای ایران وجود نداشت و تنها بعضی هواپیماهای نظامی از نوع داکوتا، هفتهای یکبار روزهای پنجشنبه به تهران میآمد. من بلیت گرفتم و به فرودگاه رفتم. قوم و خویشها اصرار داشتند که من هفتهای دیگر هم بمانم تا به اطراف شهر برویم ولی نپذیرفتم و آنها نیز تا فرودگاه بدرقه من آمدند. روی صندلی هواپیما نشستم و کمربند بستم، همه صندلیها پر بود. در همینوقت مردی بلندقد و زیباروی از در هواپیما به درون آمد و همانطور ایستاده، خطاب به مسافران گفت: «آقایان! آیا کسی هست که برای سفر به تهران شتاب نداشته باشد و بخواهد یک هفته دیگر در شیراز بماند و در بهترین هتل شیراز مهمان من باشد؟»
تقاضا عجیب بود، و البته کسی جوابی نداد. آنمرد دوباره تکرار کرد: «آقایان! من در وزارت کشاورزی هستم، و روز شنبه یک جلسه مهم برای دفع آفات و ملخ با یک هیئت بزرگ هلندی در تهران داریم و میدانید که با اتومبیل نمیتوان شنبه به تهران رسید. اگر کسی هست که شتاب سفر تهران را نداشته باشد، جای خود را به من بدهد و با هواپیمای هفته بعد به تهران بیاید. تمام این هفته را مهمان من خواهد بود.»
بهمنیار گفت: من از جای برخاستم و گفتم: «بفرمایید! مخارج هم لازم نیست؛ چون من مهمان بستگان خود در شیراز هستم و آنها هم اصرار داشتهاند که این هفته به تهران نروم، ولی من از آنها جدا شدهام. حالا برمیگردم و هفته بعد به تهران خواهم رفت.» بدین طریق من پیاده شدم و با آنها که بدرقه آمده بودند، دوباره به شیراز برگشتم و آن مهندس بهجای من عازم تهران شد.
خواهید گفت گلایه من از خداوند متعال چه بود؟ گله این بود که آن هواپیمای جنگی داکوتا که روزی نبود در گوشه و کنار عالم و خصوصاً ایام جنگ [جهانی] یکیدوتا از اینها سقوط نکند و به همین دلیل روزنامهها به آن «تابوت پرنده» لقب داده بودند! هرگز به تهران نرسید، و در نزدیکیهای ساوه موتورش از کارافتاد و سقوط کرد و همه آن مسافران و آن مهندس عالیمقام که به آن اصرار، مسافر آن شد و در وزارت کشاورزی مقامی بزرگ داشت و اسمش «کریم ساعی» بود، از میان رفتند.
مهندس بهمنیار گفت: به خداوند نالیدم که آنروز چرا به من امر فرمودی که صندلی خود را به مهندس ساعی واگذار کنم؟! البته سالهاست که از آن ناشکری خود استغفار میکنم.
مهندس کریم ساعی که در دانشکده کشاورزی تحولات مهم ایجاد کرد، بنیانگذار پارک جنگلی بزرگی در منطقه بیابانی بین شمیران و تهران در ایستگاه آبشار بود که هنوز به نام او به «پارک ساعی» معروف است.
#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی
روزنامه اطلاعات
شماره ۲۱۶۴۵
صفحه ۶ – با تلخیص.
@Ab_o_Atash
من یک همشهری داشتم به نام «فریدون بهمنیار». مردی تحصیلکرده و باسواد. پدرش مرحوم احمد بهمنیار (دهقان کرمانی) از رجال صاحبنام و از استادان کمنظیر فارسی و عربی بود و سالها در تبعید و زندان مبارزه با انگلیسها گذرانده بود و روزنامه «فکر آزاد» را در مشهد منتشر میکرد و از هواداران «کلنل محمدتقیخان پسیان» بود. فرزند او فریدون بهمنیار که تحصیلکرده فرانسه بود، در ایران به کارهای فرهنگی و صنعتی پرداخت.
فریدون بهمنیار در حین خدمت گرفتار بیماری درد کمر سخت شد، بهطوری که بهکلی از حرکت افتاد و پاها فلج شد، و حتی برای انجام ضروریترین احتیاجات آدمی، محتاج کمک غیر بود و این بیماری او نزدیک بیست سال طول کشید.
نکته مهم اینکه فریدون بهمنیار - که تربیتشده چنان پدری بود- دارای ایمانی محکم و اعتقادی سخت بود و به همین سبب همیشه خندان و خوشسخن بود و اغلب خدای را شکر میکرد و من واقعاً تعجب میکردم که آدمی با اینهمه گرفتاری و بیماری دهبیست ساله و ملازم دائمی بستر بودن، تا چه حد ذاکر و شاکر پروردگار است! یکروز از او پرسیدم: شما همیشه چنین راضی به قضای حق بودهاید؟ او گفت: آری، و آنچه که به خاطر میآورم، تنها یک یا حداکثر دوبار پیش آمد که هیچکس در خانه نبود و من احتیاج به جابهجاشدن داشتم، و در حالی که بسختی از درد مینالیدم، رو به آسمان کردم و گفتم: «خداوندا! کاش آنروز به من آن حالت را کرامت نمیفرمودی که من با رضای خاطر از سفر خود انصراف حاصل کنم!»
از او خواستم توضیح بیشتری بدهد و او گفت: «وقتی تحصیلات خود را در فرنگ تمام کردم، جوانی بودم آراسته و شاداب و در بازگشت به ایران، برای بازدید بعضی آشنایان سفری به شیراز کردم که فصل مناسب گردش بود.
چندین روز به مهمانی و دیدوبازدید گذشت. چون در تهران کارداشتم، یک بلیت هواپیما خریدم که از شیراز با هواپیما به تهران بیایم. آنروزها هنوز سرویس هواپیمایی منظم در شهرهای ایران وجود نداشت و تنها بعضی هواپیماهای نظامی از نوع داکوتا، هفتهای یکبار روزهای پنجشنبه به تهران میآمد. من بلیت گرفتم و به فرودگاه رفتم. قوم و خویشها اصرار داشتند که من هفتهای دیگر هم بمانم تا به اطراف شهر برویم ولی نپذیرفتم و آنها نیز تا فرودگاه بدرقه من آمدند. روی صندلی هواپیما نشستم و کمربند بستم، همه صندلیها پر بود. در همینوقت مردی بلندقد و زیباروی از در هواپیما به درون آمد و همانطور ایستاده، خطاب به مسافران گفت: «آقایان! آیا کسی هست که برای سفر به تهران شتاب نداشته باشد و بخواهد یک هفته دیگر در شیراز بماند و در بهترین هتل شیراز مهمان من باشد؟»
تقاضا عجیب بود، و البته کسی جوابی نداد. آنمرد دوباره تکرار کرد: «آقایان! من در وزارت کشاورزی هستم، و روز شنبه یک جلسه مهم برای دفع آفات و ملخ با یک هیئت بزرگ هلندی در تهران داریم و میدانید که با اتومبیل نمیتوان شنبه به تهران رسید. اگر کسی هست که شتاب سفر تهران را نداشته باشد، جای خود را به من بدهد و با هواپیمای هفته بعد به تهران بیاید. تمام این هفته را مهمان من خواهد بود.»
بهمنیار گفت: من از جای برخاستم و گفتم: «بفرمایید! مخارج هم لازم نیست؛ چون من مهمان بستگان خود در شیراز هستم و آنها هم اصرار داشتهاند که این هفته به تهران نروم، ولی من از آنها جدا شدهام. حالا برمیگردم و هفته بعد به تهران خواهم رفت.» بدین طریق من پیاده شدم و با آنها که بدرقه آمده بودند، دوباره به شیراز برگشتم و آن مهندس بهجای من عازم تهران شد.
خواهید گفت گلایه من از خداوند متعال چه بود؟ گله این بود که آن هواپیمای جنگی داکوتا که روزی نبود در گوشه و کنار عالم و خصوصاً ایام جنگ [جهانی] یکیدوتا از اینها سقوط نکند و به همین دلیل روزنامهها به آن «تابوت پرنده» لقب داده بودند! هرگز به تهران نرسید، و در نزدیکیهای ساوه موتورش از کارافتاد و سقوط کرد و همه آن مسافران و آن مهندس عالیمقام که به آن اصرار، مسافر آن شد و در وزارت کشاورزی مقامی بزرگ داشت و اسمش «کریم ساعی» بود، از میان رفتند.
مهندس بهمنیار گفت: به خداوند نالیدم که آنروز چرا به من امر فرمودی که صندلی خود را به مهندس ساعی واگذار کنم؟! البته سالهاست که از آن ناشکری خود استغفار میکنم.
مهندس کریم ساعی که در دانشکده کشاورزی تحولات مهم ایجاد کرد، بنیانگذار پارک جنگلی بزرگی در منطقه بیابانی بین شمیران و تهران در ایستگاه آبشار بود که هنوز به نام او به «پارک ساعی» معروف است.
#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی
روزنامه اطلاعات
شماره ۲۱۶۴۵
صفحه ۶ – با تلخیص.
@Ab_o_Atash
👍4👏1
✳️ قطرهای از اقیانوس
مردی گفت: «وقتی که آب دریا بالا آمده بود، با نوک کفشم روی ماسههای ساحل چیزی نوشتم که مردم همواره میایستند و آن را میخوانند و مواظبند که در آینده چیزی آن را پاک نکند.»
و مرد دوم گفت: «من هم بر ماسهها چیزی نوشتم، اما وقتی که آب دریا فرو نشسته بود. از اینرو امواج دریا نوشتهٔ مرا پاک کرد. ولی به من بگو تا تو بر ماسهها چه نوشتی؟»
مرد اول در جواب گفت: «نوشتم: «من همانم که هست.»، تو چه نوشتی؟»
و مرد دوم گفت: «این چیزی است که من نوشتم: «من جز قطرهای از این اقیانوس بزرگ نیستم.»
#جبران_خليل_جبران
#حمام_روح
#سیدحسن_حسینی
(چاپ اول، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، آبان ۱۳۶۴)
صفحه ۷۸.
@Ab_o_Atash
مردی گفت: «وقتی که آب دریا بالا آمده بود، با نوک کفشم روی ماسههای ساحل چیزی نوشتم که مردم همواره میایستند و آن را میخوانند و مواظبند که در آینده چیزی آن را پاک نکند.»
و مرد دوم گفت: «من هم بر ماسهها چیزی نوشتم، اما وقتی که آب دریا فرو نشسته بود. از اینرو امواج دریا نوشتهٔ مرا پاک کرد. ولی به من بگو تا تو بر ماسهها چه نوشتی؟»
مرد اول در جواب گفت: «نوشتم: «من همانم که هست.»، تو چه نوشتی؟»
و مرد دوم گفت: «این چیزی است که من نوشتم: «من جز قطرهای از این اقیانوس بزرگ نیستم.»
#جبران_خليل_جبران
#حمام_روح
#سیدحسن_حسینی
(چاپ اول، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، آبان ۱۳۶۴)
صفحه ۷۸.
@Ab_o_Atash
❤3
✳️ مشهور اما تنها
این گفتهٔ هملت که «دیگر تنها هستم»، نقد حال من بود. آنروز بعدازظهر خیابانها را گز میکردم و به تماشای مغازهها ایستادم و بیخودی سر چهارسوی خیابانها توقف میکردم. اکنون چه بر سرم میآید؟ اینجا در اوج کار هنریام بودم؛ سرتا پا آراسته، ولی جایی نداشتم بروم. آدم با اشخاص چگونه میتواند آشنا شود؟ منظورم اشخاص دلچسب است. همه مرا میشناختند، ولی من هیچکس را نمیشناختم. خردهخرده درونگرا میشدم و سخت به حال خودم افسوس میخوردم و افسونِ افسردگی و ملال به جانم چنگ میانداخت و آزارم میداد. به یاد یکی از بازیگران موفق کمدی کیستون میافتم که یک بار گفت: «بالاخره رسیدیم چارلی! اینهمه تلاش برای چیست؟» و من جواب دادم: «به کجا رسیدیم مگر؟»
#چارلی_چاپلین
#سرگذشت_من
#جمشید_نوایی
انتشارات سهروردی
صفحه ۲۲۹.
@Ab_o_Atash
این گفتهٔ هملت که «دیگر تنها هستم»، نقد حال من بود. آنروز بعدازظهر خیابانها را گز میکردم و به تماشای مغازهها ایستادم و بیخودی سر چهارسوی خیابانها توقف میکردم. اکنون چه بر سرم میآید؟ اینجا در اوج کار هنریام بودم؛ سرتا پا آراسته، ولی جایی نداشتم بروم. آدم با اشخاص چگونه میتواند آشنا شود؟ منظورم اشخاص دلچسب است. همه مرا میشناختند، ولی من هیچکس را نمیشناختم. خردهخرده درونگرا میشدم و سخت به حال خودم افسوس میخوردم و افسونِ افسردگی و ملال به جانم چنگ میانداخت و آزارم میداد. به یاد یکی از بازیگران موفق کمدی کیستون میافتم که یک بار گفت: «بالاخره رسیدیم چارلی! اینهمه تلاش برای چیست؟» و من جواب دادم: «به کجا رسیدیم مگر؟»
#چارلی_چاپلین
#سرگذشت_من
#جمشید_نوایی
انتشارات سهروردی
صفحه ۲۲۹.
@Ab_o_Atash
❤3
✳️ رقصیدن پروفسور برای انتشار «اصول کافی»!
هنگامیکه پدرم کتاب «اصولکافی» را چاپ کردند، بشدت مورد استقبال علما و دانشمندان قرار گرفت. سال ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴، جلد اول و دوم درآمده بود و تدوین بقیۀ جلدها تا سال ۱۳۳۸ طول کشید. ابتدا، جلد اول و دوم «اصولکافی» چاپ شد و بعد جلد هشتم که «روضۀ کافی» بود، بعد جلد سه تا هفت که «فروع کافی» بود. کتاب «بحارالانوار» هم در همان اوقات، یعنی تقریباً سال ۱۳۳۵، چاپش شروع شد. مرحوم «استاد غفاری» هم کارمند مغازۀ کتابفروشی پدرم بود و هم شبها به منزل میرفت و به کار تصحیح و تعلیق کارهای زیر چاپ میپرداخت. مثلاً مرحوم آیتالله «سید احمد خوانساری» که از بزرگترین مراجع بودند و در قم درس خوانده بودند و به دستور آیتاللّه «بروجردی» به تهران آمده بودند، گاهی که از مغازۀ ما رد میشدند به داخل میآمدند و از مرحوم «استاد غفاری» تشکر میکردند و یا برای مثال مرحوم آیتاللّه «بهبهانی» از منزلشان «سرپولک» آمده بودند به مغازۀ ما در بازار سلطانی، فقط به این دلیل که «استاد غفاری» را ببینند و از ایشان تشکر کنند. حتی زمانی که «پروفسور هانریکُربَن» در انستیتوی ایران- فرانسه بود، پدرم «کافی» را برای ایشان برده بودند و او از شدت شادی شروع کرده بود به رقصیدن و شادی کردن بهخاطر چاپ شدن «کافی». این کتاب خیلی مورد توجه قرار گرفت.
#مرتضی_آخوندی
#خبرگزاری_فارس
@Ab_o_Atash
هنگامیکه پدرم کتاب «اصولکافی» را چاپ کردند، بشدت مورد استقبال علما و دانشمندان قرار گرفت. سال ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴، جلد اول و دوم درآمده بود و تدوین بقیۀ جلدها تا سال ۱۳۳۸ طول کشید. ابتدا، جلد اول و دوم «اصولکافی» چاپ شد و بعد جلد هشتم که «روضۀ کافی» بود، بعد جلد سه تا هفت که «فروع کافی» بود. کتاب «بحارالانوار» هم در همان اوقات، یعنی تقریباً سال ۱۳۳۵، چاپش شروع شد. مرحوم «استاد غفاری» هم کارمند مغازۀ کتابفروشی پدرم بود و هم شبها به منزل میرفت و به کار تصحیح و تعلیق کارهای زیر چاپ میپرداخت. مثلاً مرحوم آیتالله «سید احمد خوانساری» که از بزرگترین مراجع بودند و در قم درس خوانده بودند و به دستور آیتاللّه «بروجردی» به تهران آمده بودند، گاهی که از مغازۀ ما رد میشدند به داخل میآمدند و از مرحوم «استاد غفاری» تشکر میکردند و یا برای مثال مرحوم آیتاللّه «بهبهانی» از منزلشان «سرپولک» آمده بودند به مغازۀ ما در بازار سلطانی، فقط به این دلیل که «استاد غفاری» را ببینند و از ایشان تشکر کنند. حتی زمانی که «پروفسور هانریکُربَن» در انستیتوی ایران- فرانسه بود، پدرم «کافی» را برای ایشان برده بودند و او از شدت شادی شروع کرده بود به رقصیدن و شادی کردن بهخاطر چاپ شدن «کافی». این کتاب خیلی مورد توجه قرار گرفت.
#مرتضی_آخوندی
#خبرگزاری_فارس
@Ab_o_Atash
👍3❤1🤔1
✳️ مگر شوهر شما فرمانده ارتش نیست؟!
یادم است یکبار سیبزمینی کم شده بود. به مستخدم مدرسهمان گفتم آقای فلانی! اگر فروشگاه سیبزمینی آورد، برای من هم بگیر. مدیر مدرسه بهم گفت: «عجب! ما فکر میکردیم حالا که شوهر شما فرمانده است، اگر چیزی کموکسر داریم باید به شما بگوییم، اما ظاهراً این طور نیست.»
بعد از شهادتش یکی از کارکنان ساکن در قصر فیروزه میگفت: آنزمانی که سیبزمینی کم شده بود، خود تیمسار ستّاری ماشین باری آورد و خودش رفت بالای ماشین و سیبزمینی تقسیم کرد، به همه هم یکاندازه داد. در حالی که هرکس دیگری بود، میگفت اول یک گونی از این را ببرید دم خانه ما.
#رضا_رسولی
#روایت_ناتمام
کتاب منصور ستاری (فرمانده نیروی هوایی ارتش)
انتشارات روایت فتح
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
یادم است یکبار سیبزمینی کم شده بود. به مستخدم مدرسهمان گفتم آقای فلانی! اگر فروشگاه سیبزمینی آورد، برای من هم بگیر. مدیر مدرسه بهم گفت: «عجب! ما فکر میکردیم حالا که شوهر شما فرمانده است، اگر چیزی کموکسر داریم باید به شما بگوییم، اما ظاهراً این طور نیست.»
بعد از شهادتش یکی از کارکنان ساکن در قصر فیروزه میگفت: آنزمانی که سیبزمینی کم شده بود، خود تیمسار ستّاری ماشین باری آورد و خودش رفت بالای ماشین و سیبزمینی تقسیم کرد، به همه هم یکاندازه داد. در حالی که هرکس دیگری بود، میگفت اول یک گونی از این را ببرید دم خانه ما.
#رضا_رسولی
#روایت_ناتمام
کتاب منصور ستاری (فرمانده نیروی هوایی ارتش)
انتشارات روایت فتح
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
❤11👏3😢2👍1🥰1
✳️ وقتی پول به جان بسته است!
توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی، یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مصحفِ مهجور* اولیٰتر است که گلهٔ دور.
صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به علّتِ آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میانِ جان!
دریغا گردنِ طاعت نهادن
گرش همراه بودی دستِ دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند
ور اَلْحَمدی بخواهی، صد بخوانند!
*مصحف مهجور: قرآنِ کنار گذاشتهشده
#مصلحالدین_سعدی_شیرازی
#گلستان
باب ششم: در ضعف و پیری
(حکایت هفتم)
@Ab_o_Atash
توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی، یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مصحفِ مهجور* اولیٰتر است که گلهٔ دور.
صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به علّتِ آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میانِ جان!
دریغا گردنِ طاعت نهادن
گرش همراه بودی دستِ دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند
ور اَلْحَمدی بخواهی، صد بخوانند!
*مصحف مهجور: قرآنِ کنار گذاشتهشده
#مصلحالدین_سعدی_شیرازی
#گلستان
باب ششم: در ضعف و پیری
(حکایت هفتم)
@Ab_o_Atash
😁4👍2❤1
✳️ مهرویان و بدگویان!
یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماهرویی است در خلوت نشسته، و درها بسته، و رقیبان [نگهبانان] خفته، و نفسْ طالب، و شهوت غالب، چنانکه عرب گوید: اَلتَّمرُ یانِعٌ وَ النّاطورُ غیرُ مانعٍ [خرما رسیده است و باغبان هم مانع نیست].
هیچ باشد که به قوّت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت: اگر از مهرویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند!
شاید پسِ کار خویشتن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن
#مصلح_الدین_سعدی_شیرازی
#گلستان_سعدی
#محمدعلی_فروغی
باب پنجم: در عشق و جوانی، حکایت دوازدهم
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۱۳۶.
@Ab_o_Atash
یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماهرویی است در خلوت نشسته، و درها بسته، و رقیبان [نگهبانان] خفته، و نفسْ طالب، و شهوت غالب، چنانکه عرب گوید: اَلتَّمرُ یانِعٌ وَ النّاطورُ غیرُ مانعٍ [خرما رسیده است و باغبان هم مانع نیست].
هیچ باشد که به قوّت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت: اگر از مهرویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند!
شاید پسِ کار خویشتن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن
#مصلح_الدین_سعدی_شیرازی
#گلستان_سعدی
#محمدعلی_فروغی
باب پنجم: در عشق و جوانی، حکایت دوازدهم
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۱۳۶.
@Ab_o_Atash
❤7👍1😱1
✳️ امام صادق«ع»؛ مرد تشکیلات
امام صادق«ع» مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیدهاید؛ محفل درس امام صادق«ع» و میدان آموزشی که آن بزرگوار بهوجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگی امامان شیعه بینظیر بود. همه حرفهای درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن که در طول یک قرن و اندی بهوسیله مغرضان و مفسدان یا جاهلان تحریف شده بود، همه آنها را امام صادق«ع» به شکل درست بیان کرد و همین موجب شد دشمن از او احساس خطر کند.
اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاید. امام صادق«ع» مشغول یک مبارزه دامنهدار و پیگیر بود؛ مبارزه برای قبضهکردن حکومت و قدرت و بهوجودآوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق«ع» زمینه را آماده میکرد تا بنیامیه را از بین ببرد و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است بر سر کار بیاورد.
اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنیدهاید، «مرد تشکیلات» بودن امام صادق«ع» است که یک تشکیلات عظیمی از مؤمنان به خود و از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام، از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود.
تشکیلات یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی امام صادق«ع» اراده میکند آنچه را که او میخواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنی از همهجا وجوهات و بودجه برای اداره مبارزه سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همه شهرها باشند، که مردم پیرو امام صادق«ع» به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آنحضرت بپرسند.
تکلیف سیاسی هم مثل تکلیف دینی واجبالاجراست. آنکسی که برای ما واجبالاطاعه و ولی امر است، فتوای مذهبی و اسلامیاش در باب نماز، زکات، روزه و بقیه واجبات، با فتوای سیاسیاش و فرمان سیاسیاش در زمینه جهاد، روابط سیاسی، روابط داخل کشور و همه مسائل یکسان است؛ همه واجبالاطاعه است.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#انسان_۲۵۰ساله
مؤسسه جهادی، مرکز صهبا
صفحات ۲۶۲ و ۲۶۳.
@Ab_o_Atash
امام صادق«ع» مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیدهاید؛ محفل درس امام صادق«ع» و میدان آموزشی که آن بزرگوار بهوجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگی امامان شیعه بینظیر بود. همه حرفهای درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن که در طول یک قرن و اندی بهوسیله مغرضان و مفسدان یا جاهلان تحریف شده بود، همه آنها را امام صادق«ع» به شکل درست بیان کرد و همین موجب شد دشمن از او احساس خطر کند.
اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاید. امام صادق«ع» مشغول یک مبارزه دامنهدار و پیگیر بود؛ مبارزه برای قبضهکردن حکومت و قدرت و بهوجودآوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق«ع» زمینه را آماده میکرد تا بنیامیه را از بین ببرد و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است بر سر کار بیاورد.
اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنیدهاید، «مرد تشکیلات» بودن امام صادق«ع» است که یک تشکیلات عظیمی از مؤمنان به خود و از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام، از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود.
تشکیلات یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی امام صادق«ع» اراده میکند آنچه را که او میخواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنی از همهجا وجوهات و بودجه برای اداره مبارزه سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همه شهرها باشند، که مردم پیرو امام صادق«ع» به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آنحضرت بپرسند.
تکلیف سیاسی هم مثل تکلیف دینی واجبالاجراست. آنکسی که برای ما واجبالاطاعه و ولی امر است، فتوای مذهبی و اسلامیاش در باب نماز، زکات، روزه و بقیه واجبات، با فتوای سیاسیاش و فرمان سیاسیاش در زمینه جهاد، روابط سیاسی، روابط داخل کشور و همه مسائل یکسان است؛ همه واجبالاطاعه است.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#انسان_۲۵۰ساله
مؤسسه جهادی، مرکز صهبا
صفحات ۲۶۲ و ۲۶۳.
@Ab_o_Atash
❤9
Forwarded from آب و آتش
✳️ صلوات!
با نام تو باد، میفرستد صلوات
تا روز معاد، میفرستد صلوات
این یاس، گل محمّدی خواهد شد
از بس که زیاد میفرستد صلوات
#هادی_فردوسی
@Ab_o_Atash
با نام تو باد، میفرستد صلوات
تا روز معاد، میفرستد صلوات
این یاس، گل محمّدی خواهد شد
از بس که زیاد میفرستد صلوات
#هادی_فردوسی
@Ab_o_Atash
❤13
✳️ خطابهای خداوند به جوانان، میانسالان و پیران
پیامبر«ص» فرمود: خداوند تعالی فرشتهای را خلق کرده است که در هر شب ندا میکند:
ای ۲۰ سالهها! هم جدیت و تلاش فیزیکی کنید و هم تلاش علمی. [یا ابناء العِشرین! جِدّوا واجتَهدوا]
ای ۳۰ سالهها! زندگی دنیا فریبتان ندهد. [لا تَغُرنّکُمُ الحیاة الدنیا]
ای ۴۰ سالهها! برای دیدار پروردگارتان چه آماده کردهاید؟ [ماذا اَعدَدتُم لِلِقاءِ ربِّکم؟]
ای ۵۰ سالهها! هشدار از عذاب، به سویتان آمده است (خطر به بالای سرتان رسیده است). [اتاکُمُ النّذیر]
ای ۶۰ سالهها! شما بهمنزله زرعی هستید که زمان درو کردنش فرا رسیده است (زمان مرگتان نزدیک شده است). [زَرعٌ آنَ حَصادُه]
ای ۷۰ سالهها! برای رفتن، صدایتان میزنند؛ پس جواب این منادی را بدهید. [نودیَ لکم فَاَجیبوا]
ای ۸۰ سالهها! لحظه مرگ فرا رسیده و هنوز غافلید؟ [اَتَتکُمُ السّاعة وَ اَنتم غافلون؟]
سپس این فرشته ادامه میدهد: اگر بندگان اهل طاعت و عبادت خدا و مردان خاشع و خاضع در برابر پروردگار و کودکان شیرخوار و حیوانات بیگناه نبودند، عذابی بسیار سخت بر شما نازل میشد [لَوْ لَا عِبَادٌ رُکَّعٌ وَ رِجَالٌ خُشَّعٌ وَ صِبْیَانٌ رُضَّعٌ وَ أَنْعَامٌ رُتَّعٌ، لَصُبَّ عَلَیْکُمُ الْعَذَابُ صَبّ].
#رسول_اعظم«ص»
#مستدرک_الوسائل
#محدث_نوری
جلد ۲، صفحه ۳۵۳.
@Ab_o_Atash
پیامبر«ص» فرمود: خداوند تعالی فرشتهای را خلق کرده است که در هر شب ندا میکند:
ای ۲۰ سالهها! هم جدیت و تلاش فیزیکی کنید و هم تلاش علمی. [یا ابناء العِشرین! جِدّوا واجتَهدوا]
ای ۳۰ سالهها! زندگی دنیا فریبتان ندهد. [لا تَغُرنّکُمُ الحیاة الدنیا]
ای ۴۰ سالهها! برای دیدار پروردگارتان چه آماده کردهاید؟ [ماذا اَعدَدتُم لِلِقاءِ ربِّکم؟]
ای ۵۰ سالهها! هشدار از عذاب، به سویتان آمده است (خطر به بالای سرتان رسیده است). [اتاکُمُ النّذیر]
ای ۶۰ سالهها! شما بهمنزله زرعی هستید که زمان درو کردنش فرا رسیده است (زمان مرگتان نزدیک شده است). [زَرعٌ آنَ حَصادُه]
ای ۷۰ سالهها! برای رفتن، صدایتان میزنند؛ پس جواب این منادی را بدهید. [نودیَ لکم فَاَجیبوا]
ای ۸۰ سالهها! لحظه مرگ فرا رسیده و هنوز غافلید؟ [اَتَتکُمُ السّاعة وَ اَنتم غافلون؟]
سپس این فرشته ادامه میدهد: اگر بندگان اهل طاعت و عبادت خدا و مردان خاشع و خاضع در برابر پروردگار و کودکان شیرخوار و حیوانات بیگناه نبودند، عذابی بسیار سخت بر شما نازل میشد [لَوْ لَا عِبَادٌ رُکَّعٌ وَ رِجَالٌ خُشَّعٌ وَ صِبْیَانٌ رُضَّعٌ وَ أَنْعَامٌ رُتَّعٌ، لَصُبَّ عَلَیْکُمُ الْعَذَابُ صَبّ].
#رسول_اعظم«ص»
#مستدرک_الوسائل
#محدث_نوری
جلد ۲، صفحه ۳۵۳.
@Ab_o_Atash
😢2
✳️ خاطراتی برای دلبستگان سراب مارکسیسم
چنانکه در مقدمه کتاب حاضر تصریح شده، مضمون این کتاب منعکسکننده خاطرات و دیدگاههای اینجانب است و لذا مدعی نیستم که یک تحقیق تاریخی عرضه داشتهام. هدف آن افشای حزب توده و بیان مشاهدات خود در کشورهای سوسیالیستی است، لذا مسائل آن از نظرگاه شخصی به میان میآید. از آنجا که مدت ۵۰ سال (از زمان فعالیت دکتر تقی ارانی و بازداشت گروه ۵۳ نفر در بهار ۱۳۱۶ شمسی) مستمراً در عرصه فعالیت کمونیسم، در زندان و خارج از کشور و در مرحله اخیر (پس از انقلاب اسلامی) در کشور حاضر و گواه بودهام، به همین جهت امکان داشتهام که خاطرات متکی بر واقعیات عرضه دارم و امید است که این گواهیها بتواند اذهان غافل را به راه راست رهنمون باشد.
اکثریت مطلق قریب به تمام مردم ایران به جمهوری اسلامی و خط انقلابی و شریف و پر از تقوا و مردمی آن، بر حسب تجارب بسیار، باور دارند ولی ممکن است کسانی باشند که هنوز تحت تأثیر تبلیغات پوچ شرق و غرب قرار گیرند و هنوز به رؤیاهای پنداربافانه دلبستهاند و به «سراب مارکسیسم» میاندیشند. امید است مطالعه این کتاب که از روی صدق نگاشته شده بتواند این افراد را بیدار کند.
والسلام علی من اتبع الهدی - خرداد ۶۶
#احسان_طبری
#کژراهه
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۷.
@Ab_o_Atash
چنانکه در مقدمه کتاب حاضر تصریح شده، مضمون این کتاب منعکسکننده خاطرات و دیدگاههای اینجانب است و لذا مدعی نیستم که یک تحقیق تاریخی عرضه داشتهام. هدف آن افشای حزب توده و بیان مشاهدات خود در کشورهای سوسیالیستی است، لذا مسائل آن از نظرگاه شخصی به میان میآید. از آنجا که مدت ۵۰ سال (از زمان فعالیت دکتر تقی ارانی و بازداشت گروه ۵۳ نفر در بهار ۱۳۱۶ شمسی) مستمراً در عرصه فعالیت کمونیسم، در زندان و خارج از کشور و در مرحله اخیر (پس از انقلاب اسلامی) در کشور حاضر و گواه بودهام، به همین جهت امکان داشتهام که خاطرات متکی بر واقعیات عرضه دارم و امید است که این گواهیها بتواند اذهان غافل را به راه راست رهنمون باشد.
اکثریت مطلق قریب به تمام مردم ایران به جمهوری اسلامی و خط انقلابی و شریف و پر از تقوا و مردمی آن، بر حسب تجارب بسیار، باور دارند ولی ممکن است کسانی باشند که هنوز تحت تأثیر تبلیغات پوچ شرق و غرب قرار گیرند و هنوز به رؤیاهای پنداربافانه دلبستهاند و به «سراب مارکسیسم» میاندیشند. امید است مطالعه این کتاب که از روی صدق نگاشته شده بتواند این افراد را بیدار کند.
والسلام علی من اتبع الهدی - خرداد ۶۶
#احسان_طبری
#کژراهه
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۷.
@Ab_o_Atash
👍1
✳️ کمبود بمب و خلبان در ایالاتمتحده آمریکا
۲۰ سال است ملتی کهن در جنوب شرقی آسیا پیکار میکند، زیرا میخواهد به میل خود و بدون مداخله دولتهای بزرگ زندگی کند. ۲۰ سال است سرزمین زیبای ویتنام، صحنه زورآزماییها و کشمکشهای سیاسی و نظامی گردیده و محل آزمایش جدیدترین و مخربترین سلاحهای جنگی شده است. آمریکا با اتکا به قدرت عظیم خود و با صرف هزینهای بالغ بر ۲ هزار میلیون دلار در ماه، به منظور حمایت از حکومت ژنرالها، درگیر جنگ ویتنام شده ولی مدرنترین ماشینهای جنگی و ورزیدهترین واحدهای نظامی آن کشور نتوانستهاند مشتی چریک گرسنه را از پای درآورند.
آمار رسمی فرماندهی نیروی آمریکا حاکی است که تنها طی سال ۱۹۶۶ بالغ بر ۵ هزار نفر افسر و سرباز آمریکایی در ویتنام کشته و بیش از ۴۰ هزار نفر مجروح شدهاند. خبرگزاری ویتنام شمالی تعداد تلفات ارتش آمریکا را بالغ بر ۱۰۰ هزار نفر ذکر میکند. ادامه جنگ ویتنام موجب شده که همه توجه و تلاش سازمانهای رهبری آمریکا معطوف به ویتنام شود و آمریکا یکتنه بار جنگ را به عهده بگیرد و هر روز بیش از گذشته احساس تنهایی کند. هزینه سرسامآور جنگ ویتنام باعث ایجاد تورم پول، افزایش مالیاتها و وقفه در اجرای بسیاری از طرحهای فرهنگی، بهداشتی و اجتماعی آمریکا شده و اقتصاد آن کشور را در معرض تهدید قرار داده است. شروع جنگ تصاعدی و توسعه بمباران ویتنام شمالی، آمریکا را در معرض انتقاد جهانیان قرار داده است و بدون آنکه آن دولت از جنبه نظامی پیروزی چشمگیری به دست آورده باشد، با کمبود بمب و خلبان روبهرو شده و طبق ادعای رادیو هانوی، از آغاز بمباران ویتنام شمالی تاکنون ۱۵۶۰ هواپیمای آمریکایی سرنگون شده است و با اینهمه، طبق اعتراف مقامات نظامی آمریکا، از قدرت مقاومت چریکهای «ویتکنگ» کاسته نشده است...
کارزار ویتنام بزرگترین حادثه زمان و یکی از عبرتهای تاریخ است. در این مبارزه، بدون توجه به ایدئولوژیهای طرفین متخاصم، بار دیگر این حقیقت به ثبوت رسید که: یک ملت زنده و متحد هرگز نابود نخواهد شد.
#ژان_لارتگی
#یک_ویتکنگ_یکمیلیون_دلار
#غلامرضا_نجاتی
کتابفروشی جهانآرا ـ بهار ۱۳۴۶
از مقدمه مترجم.
@Ab_o_Atash
۲۰ سال است ملتی کهن در جنوب شرقی آسیا پیکار میکند، زیرا میخواهد به میل خود و بدون مداخله دولتهای بزرگ زندگی کند. ۲۰ سال است سرزمین زیبای ویتنام، صحنه زورآزماییها و کشمکشهای سیاسی و نظامی گردیده و محل آزمایش جدیدترین و مخربترین سلاحهای جنگی شده است. آمریکا با اتکا به قدرت عظیم خود و با صرف هزینهای بالغ بر ۲ هزار میلیون دلار در ماه، به منظور حمایت از حکومت ژنرالها، درگیر جنگ ویتنام شده ولی مدرنترین ماشینهای جنگی و ورزیدهترین واحدهای نظامی آن کشور نتوانستهاند مشتی چریک گرسنه را از پای درآورند.
آمار رسمی فرماندهی نیروی آمریکا حاکی است که تنها طی سال ۱۹۶۶ بالغ بر ۵ هزار نفر افسر و سرباز آمریکایی در ویتنام کشته و بیش از ۴۰ هزار نفر مجروح شدهاند. خبرگزاری ویتنام شمالی تعداد تلفات ارتش آمریکا را بالغ بر ۱۰۰ هزار نفر ذکر میکند. ادامه جنگ ویتنام موجب شده که همه توجه و تلاش سازمانهای رهبری آمریکا معطوف به ویتنام شود و آمریکا یکتنه بار جنگ را به عهده بگیرد و هر روز بیش از گذشته احساس تنهایی کند. هزینه سرسامآور جنگ ویتنام باعث ایجاد تورم پول، افزایش مالیاتها و وقفه در اجرای بسیاری از طرحهای فرهنگی، بهداشتی و اجتماعی آمریکا شده و اقتصاد آن کشور را در معرض تهدید قرار داده است. شروع جنگ تصاعدی و توسعه بمباران ویتنام شمالی، آمریکا را در معرض انتقاد جهانیان قرار داده است و بدون آنکه آن دولت از جنبه نظامی پیروزی چشمگیری به دست آورده باشد، با کمبود بمب و خلبان روبهرو شده و طبق ادعای رادیو هانوی، از آغاز بمباران ویتنام شمالی تاکنون ۱۵۶۰ هواپیمای آمریکایی سرنگون شده است و با اینهمه، طبق اعتراف مقامات نظامی آمریکا، از قدرت مقاومت چریکهای «ویتکنگ» کاسته نشده است...
کارزار ویتنام بزرگترین حادثه زمان و یکی از عبرتهای تاریخ است. در این مبارزه، بدون توجه به ایدئولوژیهای طرفین متخاصم، بار دیگر این حقیقت به ثبوت رسید که: یک ملت زنده و متحد هرگز نابود نخواهد شد.
#ژان_لارتگی
#یک_ویتکنگ_یکمیلیون_دلار
#غلامرضا_نجاتی
کتابفروشی جهانآرا ـ بهار ۱۳۴۶
از مقدمه مترجم.
@Ab_o_Atash
❤1
✳️ نام خوب دختران ایرانی
لقب معصومه را امام رضا«ع» به خواهرشان دادند و فرمودند: «هر کسی خواهرم معصومه را در قم زیارت کند، مثل کسی است که مرا زیارت کرده باشد» و فرمودند: «هر که او را زیارت کند، بهشت از آن او است.»
قبل از آن هم کسی فاطمه«س» را به ایننام نمیخواند؛ او را با عناوین و لقبهایش میخواندند: «طاهره»، «حمیده»، «رشیده»، «تقیه»، «نقیه»، «رضیه»، «مرضیه»، «اختالرضا» و... اما پس از فرمایش امام رضا«ع»، دیگر «معصومه» نام کاملی بود. حالا بیش از هزار سال است که مردم ایران و بویژه اهل قم، به همسایگی حضرت معصومه«س» افتخار میکنند و در طول این ۳۰ نسل که از وفات فاطمه معصومه گذشته است، همواره نام او را بر دختران پاک و معصوم خویش گذاشتهاند. مگر نه این است که خدا و پیامبرش هم همین نامها را دوست دارند؟ و امام صادق«ع» نفرمود که مگر «دین» چیزی است بجز محبت؟ محبت دودمان پاک پیامبر خدا؟
#نجمه_کتابچی
#بی_تو_یکسال_است
مؤسسه میراث اهل قلم(کتاب دانشجویی)
صفحه ۳۵.
@Ab_o_Atash
لقب معصومه را امام رضا«ع» به خواهرشان دادند و فرمودند: «هر کسی خواهرم معصومه را در قم زیارت کند، مثل کسی است که مرا زیارت کرده باشد» و فرمودند: «هر که او را زیارت کند، بهشت از آن او است.»
قبل از آن هم کسی فاطمه«س» را به ایننام نمیخواند؛ او را با عناوین و لقبهایش میخواندند: «طاهره»، «حمیده»، «رشیده»، «تقیه»، «نقیه»، «رضیه»، «مرضیه»، «اختالرضا» و... اما پس از فرمایش امام رضا«ع»، دیگر «معصومه» نام کاملی بود. حالا بیش از هزار سال است که مردم ایران و بویژه اهل قم، به همسایگی حضرت معصومه«س» افتخار میکنند و در طول این ۳۰ نسل که از وفات فاطمه معصومه گذشته است، همواره نام او را بر دختران پاک و معصوم خویش گذاشتهاند. مگر نه این است که خدا و پیامبرش هم همین نامها را دوست دارند؟ و امام صادق«ع» نفرمود که مگر «دین» چیزی است بجز محبت؟ محبت دودمان پاک پیامبر خدا؟
#نجمه_کتابچی
#بی_تو_یکسال_است
مؤسسه میراث اهل قلم(کتاب دانشجویی)
صفحه ۳۵.
@Ab_o_Atash
❤2
✳️ آوینی، هیچکاک و باقی قضایا
آقای معززینیا! علت توجه خاص شهید آوینی به هیچکاک را ناشی از چه میدانید؟ آیا انتخاب او دلیل خاصی داشت؟ چرا هیچکاک؟
- توجه به هیچکاک در ابتدا با شهید آوینی آغاز نشد. در آن ایام، ماهنامه فرهنگی «سوره» در هر فصل، یک ویژهنامه سینمایی منتشر میکرد به نام «سوره سینما». ویژهنامه تئاتر، ادبیات داستانی و موضوعات دیگر هم منتشر میشد اما انتشار «سوره سینما» منظمتر از آنها بود. شماره اول تا سوم «سوره سینما» به موضوعات متنوعی پرداخته بود اما برای چهارمین شماره، مسعود فراستی پیشنهاد داد ویژهنامه مختص یک موضوع واحد منتشر شود: «آلفرد هیچکاک». یعنی کل یک شماره درباره آثار هیچکاک باشد. آوینی پذیرفت؛ ابتدا با کمی تردید. فیلمهای هیچکاک را قبل از انقلاب در سینما دیده بود اما سالها دیگر تماشایشان نکرده بود. به فراستی گفت کار را شروع کند اما خودش انتظار داشت بعد از تماشای دوباره، یادداشتی بنویسد درباره اینکه هیچکاک صرفاً از نظر تکنیکی فیلمساز ماهری است و میشود او را استاد «فن» دانست اما در طول هفتههایی که بهتدریج فیلمها را دوباره میدید، بسیار شگفتزده شده بود از اینکه هیچکاک برایش جلوه تازهای پیدا کرده است. میگفت مضامین فیلمهای هیچکاک و نوع نگاه او به دنیا را دوست دارد و خودش هم حیرتزده بود چرا میان تلقی هیچکاک از مفهوم خیر و شر یا گناه و عقوبت با دیدگاههای دینی خودش تعارض جدی نمیبیند. چند هفته پرهیجان و همراه با نوعی کشف و شهود را گذراند تا درنهایت مقاله خود را نوشت. من از نزدیک شاهد مراحل شکلگیری این مقاله [عالم هیچکاک] بودم و در طول چندهفتهای که ایشان فیلمها را میدید و روی مقاله کار میکرد، دربارهاش با آوینی صحبت میکردم...
بسیاری [مهدی نصیری و دیگران] توجه خاص شهید آوینی را نسبت به هیچکاک به معنای گردش ایشان از فضای انقلابی به تعادل و غربگرایی میدانند. نظر شما چیست؟
- راستش این «بسیاری» مورد نظر شما، تحلیلهای مندرآوردی و بیمبنا درباره شهید آوینی داشتهاند، دارند و خواهند داشت؛ همانطور که درباره هر موضوع یا پدیده دیگری از این نظریهها صادر میکنند.
#حسین_معززینیا
مصاحبه با #خبرگزاری_تسنیم
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
@Ab_o_Atash
آقای معززینیا! علت توجه خاص شهید آوینی به هیچکاک را ناشی از چه میدانید؟ آیا انتخاب او دلیل خاصی داشت؟ چرا هیچکاک؟
- توجه به هیچکاک در ابتدا با شهید آوینی آغاز نشد. در آن ایام، ماهنامه فرهنگی «سوره» در هر فصل، یک ویژهنامه سینمایی منتشر میکرد به نام «سوره سینما». ویژهنامه تئاتر، ادبیات داستانی و موضوعات دیگر هم منتشر میشد اما انتشار «سوره سینما» منظمتر از آنها بود. شماره اول تا سوم «سوره سینما» به موضوعات متنوعی پرداخته بود اما برای چهارمین شماره، مسعود فراستی پیشنهاد داد ویژهنامه مختص یک موضوع واحد منتشر شود: «آلفرد هیچکاک». یعنی کل یک شماره درباره آثار هیچکاک باشد. آوینی پذیرفت؛ ابتدا با کمی تردید. فیلمهای هیچکاک را قبل از انقلاب در سینما دیده بود اما سالها دیگر تماشایشان نکرده بود. به فراستی گفت کار را شروع کند اما خودش انتظار داشت بعد از تماشای دوباره، یادداشتی بنویسد درباره اینکه هیچکاک صرفاً از نظر تکنیکی فیلمساز ماهری است و میشود او را استاد «فن» دانست اما در طول هفتههایی که بهتدریج فیلمها را دوباره میدید، بسیار شگفتزده شده بود از اینکه هیچکاک برایش جلوه تازهای پیدا کرده است. میگفت مضامین فیلمهای هیچکاک و نوع نگاه او به دنیا را دوست دارد و خودش هم حیرتزده بود چرا میان تلقی هیچکاک از مفهوم خیر و شر یا گناه و عقوبت با دیدگاههای دینی خودش تعارض جدی نمیبیند. چند هفته پرهیجان و همراه با نوعی کشف و شهود را گذراند تا درنهایت مقاله خود را نوشت. من از نزدیک شاهد مراحل شکلگیری این مقاله [عالم هیچکاک] بودم و در طول چندهفتهای که ایشان فیلمها را میدید و روی مقاله کار میکرد، دربارهاش با آوینی صحبت میکردم...
بسیاری [مهدی نصیری و دیگران] توجه خاص شهید آوینی را نسبت به هیچکاک به معنای گردش ایشان از فضای انقلابی به تعادل و غربگرایی میدانند. نظر شما چیست؟
- راستش این «بسیاری» مورد نظر شما، تحلیلهای مندرآوردی و بیمبنا درباره شهید آوینی داشتهاند، دارند و خواهند داشت؛ همانطور که درباره هر موضوع یا پدیده دیگری از این نظریهها صادر میکنند.
#حسین_معززینیا
مصاحبه با #خبرگزاری_تسنیم
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
@Ab_o_Atash
👍5❤3