Telegram Web
On one of the difficult days of Hamrin, known as the intensity of the attacks that incur the region, the date of his descent group and replaced by the combatants (Mujahideen) brothers to seize the land and it is only minutes after the return of the martyr Hattab's group from the positions and while they were waiting for the buses to return, the calls came in to the presence of a large force of ISIS and this armored explosive force advances. The martyr returned quickly to take his launcher and handle the booby-trapped armored vehicle and detonate it, and the battle intensified, and the enemy returned to send a booby-trapped bulldozer to penetrate the bunker line and facilitate the entry of the enemy.
In that moment his hand got injured by the enemy's gunshot, but he did not fall until the bulldozer went into his net. His launcher was to blast the bulldozer, which was the enemy's last hope to cross the parry line and headway.
But God made their defeat by this pure white haired, despite the injury..
In the early noon on the 21st of Ramadan 2016 from the land of Fallujah, and after a night of its liberation where the heat of the sun was burning, I found the body of the martyr Hattab under the rubble of the booby-trapped
house, A position I do not think any son can deals with this action resultant from the Mahdi education and belief in the Husseiniya issue.
The search was going on at the destroyed house, and the waiting that tired our hearts. One of the combatants shouted: "We found a person". Hussein Hattab (one of the combatants and the martyr's eldest son) came, He looked at the body of his pure father, whom we could not recognize, and he said: "This is my father!!!", We were shocked and saddened by our hearts as we looked at the son of the martyr. I was waiting for his reaction, which surprised me, praising God and praising him, saying, “This is my parents, (Alhamdulillah) praise be to God.” He left us and went to pray as if he was a mountain of
patience.

Today marks the martyrdom anniversary ، the 21st of Ramadan, the anniversary of the martyrdom
martyr Hattab Mani Wadi
Birth Date: 1963
Birth Place: Basra
Martyrdom Date: 27-June-2016 (21st of Ramadan)
Martyrdom Place: Fallujah
امروز به تاريخ ميلادى سالگرد شهادت
شهيد حطاب مانع وادی
تولد: ۱۳۴۲ بصره
شهادت: ۱۳۹۵/۴/۷ فلوجه

در یکی از روزهای پرتنش منطقه‌ی حمرین (سلسله تپه‌هایی در شمال شهر دیالی و جنوب کرکوک) که به درگیری‌های نظامی سنگینش معروف شده بود، گروهان شهید حطاب سرانجام ماموریت خود را به اتمام رساندند و گروهان دیگری از مجاهدان جایگزین آنان شدند.
شهید حطاب با گروهان خود به سمت اتوبوس‌هایی که برای منتقل کردن آن‌ها آماده بود حرکت کردند.
هنوز به اتوبوس‌ها نرسیده بودند که از طریق بیسیم مطلع شدند تروریست ها به سمت رزمندگان حمله کرده‌اند و ماشین زرهی بمب گذاری شده‌ای آن‌ها را همراهی می‌کند.
شهید به سرعت به منطقه بازگشت، آر پی جی خود را مسلح کرد و توانست آن ماشین زرهی را قبل از رسیدن به خط مقدم منهدم سازد.
درگیری شدیدتر شد؛ ناگهان بولدزری بمب‌گذاری شده به طرف نیروها حمله‌ور شد برای آنکه بتواند خط مقدم را بشکند و راه ورود دشمنان را هموار کند. شهید حطاب بار دیگر آر پی جی خود را مسلح کرد و منتظر فرصت مناسبی شد که بولدزر را بزند. در همان اثنا تروریست ها دست او را هدف گرفتند. حطاب با وجود جراحت دستش همچنان استوار ایستاده بود و انتظار می‌کشید؛ سرانجام آن فرصت مناسب را به دست آورد و موفق شد با وجود دست زخمی خود، آن بولدزر را هدف بگیرد و منفجر کند.
بولدزر که منفجر شد دشمن هم عقب کشید و اراده‌ی الهی بر آن بود که او بتواند آنان را حتی با دست مجروح نیز شکست بدهد.
سرانجام در ظهرهنگام ۲۱ رمضان سال ۲۰۱۶م (۱۳۹۵ش)، و تنها یک روز پس از آزادسازی شهر فلوجه، پیکر شهید حطاب را زیر آوار خانه‌ی بمب‌گذاری شده‌ای پیدا کردیم. پسر شهید نیز همراه ما بود؛ به چشم خود برخورد ویژه‌ای از او دیدیم که به جرئت می‌توان گفت به ندرت پیش می‌آید کسی بتواند با مشاهده‌ی آن‌چه حسین از پیکر پدر شهیدش دید، چنان واکنش صبورانه‌ای از خود نشان بدهد. به درستی این برخورد شکرگزارانه‌ی فرزند شهید، برآمده از تربیتی مهدوی و ایمانی حسینی بود که او داشت.
جست و جو در آن خانه‌ی ویران شده ادامه داشت تا اینکه یکی از رزمنده‌ها با صدای رسایی گفت: بالاخره پیکری پیدا کردیم! به دنبال صدا حسین فرزند رشید شهید حطاب، به سوی بدن مطهر تازه تفحص‌شده روانه شد؛ به پیکری که تشخیص‌ هویت صاحبِ شهیدش برایمان دشوار بود نگاهی کرد و شتابان گفت: این پیکر متعلق به پدرم است!!!
در جا، شوک سنگینی به ما که نظاره‌گر این صحنه بودیم وارد شد؛ من منتظر واكنش هیجان‌زده‌ای از حسين بودم اما او با اطمینان و آرامش خاصی گفت: (او پدر من است، الحمد لله، الحمد لله ...)، و سپس چنان کوهی از صبر و بردباری ما را مات و مبهوت از رفتار خود به قصد اقامه‌ی نماز ترک کرد.
تمر علينا ذكرى استشهاد
الشهيد حطاب مانع وادي
الولادة : 1963 البصرة
الشهادة : 2016/6/27 - 21 رمضان

في يوم من ايام حمرين الصعبة المعروفة بشدة الهجومات التي تتعرض لها المنطقة كان موعد نزول سريته وأستبدالها بالاخوة المجاهدين لمسك الارض ، وما هي الا دقائق بعد نزول سرية الشهيد حطاب من المواضع واثناء انتظارهم لحافلات العودة اتت الندائات بوجود تعرض بقوة كبيرة من العناصر الإرهابية وتتقدم هذه القوة، مدرعة مفخخة فعاد الشهيد مسرعاً لياخذ قاذفته ويعالج المدرعة المفخخة ويفجرها واشتدت المعركة وعاد العدو ليرسل جرافة مفخخة لكي تخترق خط الصد وتسهل دخول العدو ، ما كان للشهيد سوى أن يحمل قاذفته ويقف مقتنص الفرصة المناسبة للإطلاق، وفي هذه الاثناء اصيبت يده بطلق العدو إلا انه لم يسقط حتى اصبحت الجرافة في مرماه مطلقاً قاذفته لتفجر الجرافة التي كانت اخر آمال العدو لعبور خط الصد والتقدم، لكن الله جعل هزيمتهم على يد تلك الشيبة الطاهرة رغم الاصابة
وفي بداية ظهيرة يوم ٢١ من شهر رمضان لعام ٢٠١٦ من ارض الفلوجة وبعد ليلة من تحريرها حيث حرارة الشمس كانت حارقة وجدت جثمان الشهيد حطاب تحت حطام المنزل المفخخ، موقف لا اعتقد ان أي ابن يتعامل معه بهذا التصرف الناتج عن تربية مهدوية إيمان بالقضية الحسينية .
كان البحث جاري في المنزل المهدّم والإنتظار الذي اتعب قلوبنا صاح احد المجاهدين وجدنا شخص فأتى المجاهد حسين حطاب ولد الشهيد الأكبر ،نظر الى جثمان أبيه الطاهر الذي لم نستطع ان نتعرف عليه نحن، فقال هذا أبي !!! فكانت الصدمة والحزن قد اعتصر قلوبنا ، ونحن ننظر الى ولد الشهيد فكنت انتظر ردة فعله التي ادهشتني حيث حمد الله واثنى عليه قائلاً ( هذا ابي الحمد لله ) وتركنا وذهب ليصلي وكأنه جبل من الصبر ..
One of his friends mentions one of the nights when he got exhausted by the amount of stress at eleven o'clock at night. He said, “Let's take a rest. My hands hurt me from carrying Weapons". We leave the night prayer today. Responding to him with a spirit that is full of faithful excuses, saying: Our mourners Zainab (The Prophet Mohammad's granddaughter) did not leave a prayer.” Until that night whose strength was weakened, and she performed it while sitting, so who am I of those who were not to pray, and when I was tired, my tiredness and your pain won't be an obstacle to meeting God, and they were nothing of the trouble of our mourners on that night, so they blessed their ablution and they carpeted from the soil of the homeland, which was filled with pure blood In every inch, what is the most preferable thing? My call of truth and supporter of the banner of guidance, they performed their prayers with reverence until the blessings of heaven overflowed upon them, so it removed every weakness from them
Today marks the martyrdom anniversary
Mr. Ali Al-Khursani
Birth Date:2000
Martyrdom Date :29-jun-2017
Place Of Birth :Iraq-Basra
Martyrdom Place:Iraq-Syrian Borders
سالگرد شهادت
سيد على خرسانى
ولادت : بصره ١٣٧٩
شهادت :مرز عراق-سوريه ۱۳۹۶/۴/٨

دوست شهيد نقل مى كند ،در یکی از شبها ساعت یازده شب بود که خستگی بر انها چیره شده بود، به علی گفت: بگذار کمی استراحت کنیم، دستهایم بر اثر حمل سلاح به شدت درد میکنند، بیا امشب نماز شب نخوانیم!
اما على که روحش مملو از ایمان بود در جوابش گفت: مولایمان زینب (علیها سلام) نماز شب خود را حتی در ان شبی که قدرتی برایش نمانده بود نشسته بجای آورد، من که باشم و نماز شب را نخوانم، حتی اگر من خسته باشم و تو درد بکشی بازهم اینها مانعی در برابر ما و نماز شب نخواهند بود زیرا انها مقابل درد و مصیبت حضرت زینب (علیها سلام) در آن شب چیزی نیستند.
پس وضو گرفتند و نماز خود را بجای آوردن، و چه زیبا به دعوت حق لبیک گفتند، و الطاف الهی بر آنها نازل گشت و خستگی‌ را از جسم و روحشان دور کرد
تمر علينا الذكرى السنوية لاستشهاد
السيد علي الخرساني
الولادة : البصرة 2000
الشهادة: الحدود العراقية-السورية 2017/6/29

يذكر أحد أصدقائه في أحد الليالي عندما بلغ منهم الاجهاد مبلغه حين الساعة الحادية عشر ليلاً، قال لعلي دعنا نأخذ قسطاً من الراحة فأن يداي تؤلمانني من حمل السلاح لنترك صلاة الليل اليوم رد عليه ذي الروح التي تزخر بنفحات أيمانية قائلاً : مولاتنا زينب ع لم تترك صلاة الليل حتى تلك الليلة التي أوهنت قوتها ،وصلتها من جلوس أذن من أكون كي لا أصليها ،وأذ كنت متعباً فتعبي وألمك لا يكونان عائقاً أمام لقاء الله وهما ليسا بشيء من عناء مولاتنا في تلك الليلة، فأسبغا وضوءهما وهمّا بسجادة من تراب الوطن الذي شُبّع بدماءً زاكيات في كل شبر من أرضه، ما الذّ الوصال وأنت ملبي دعوة الحق وناصر راية الهدى ، أديا صلاتهما بخشوع حتى فاضت عليهما بركات السماء فأزالت منهما كل ضعف
On the third day of Ramadan, they arrived in an area whose houses were built of mud, where Ali and several fighters entered the lands that were controlled by terrorists. Carry a banner with him for Abi Al-Fadl Al-Abbas (a distinctive banner carried by fighters and courage inspired by it) And he knotted it in front of his companions and swore to them not to return except with victory or martyrdom (knotted the flag in Iraq means that the person has resolved to a specific matter). The martyrdom was that of him and four of his companions after they were seriously injured by an RPG missile. He joined with his friends who preceded him.

Today marks the martyrdom anniversary
Ali was born in Dhi QAR 1992, martyred in Salahuddin city 2014.
امروز به تاريخ ميلادى سالگرد شهادت
شیخ علی خالد رکابی
متولد: ۱۹۹۲م (۱۳۷۱ش)
شهادت: ۲۰۱۴/۷/۴م (۱۳۹۳/۴/۱۳ش) - استان صلاح الدین / شهرستان تکریت
روز سوم ماه رمضان بود که درگیری به خانه‌های گلی رسید، با گروهی از مجاهدین خاکریز را رد کردند و عملا در زمین دشمن بودند، پرچمی که مزین به نام ابا الفضل العباس (علیه السلام) بود را در دست گرفت و آن را جلوی همگان گره زد و قسم خورد که یا پیروزی نصیبش شود یا شهادت، واینچنین شد که به قسم خود وفا کرد وبا مجموعه‌ای از مجاهدین مورد اصابت موشک ار پی جی قرار گرفتند و به یاران شهیدشان پیوستند.
تمر علينا ذكرى استشهاد
الشيخ علي خالد الركابي
الولادة :1992 ذي قار
الشهادة: 2014/7/4 صلاح الدين -تكريت
وصل المطاف إلى بيوت الطين و كانت المعركة في اليوم الثالث من شهر الرمضان المبارك، حيث دخل مع مجموعة من المجاهدين إلى الأراضي التي كانت تسيطر عليها العصابات التكفيرية،كانت معه راية لأبي الفضل العباس (عليه السلام)قام بعقدها أمام المجاهدين على أن لا يرجع إلا بإحدى الحسنيين ، إما النصر أو الشهادة، فكانت الثانية له و لأربعة من المجاهدين معه إثر اصابته بصاروخ (آر بي جي) ألحقه بمن سبقه من رفاقه الشهداء
I have another finger !!
The Companion of Weapons and And fight, Abu Hanan. He was with me at the beginning of the days of the fatwa in the Yusifiyah sector. At the time, our fighting was violating with the enemies, and the most powerful weapon the enemies were scaring was Abu Hanan!
He was using the Doshka weapon very skillfully, as he was pouring a hail of bullets at them at each window

One day, the enemies attacked us, and we started repelling the attack from rooftops! At that time, Abu Hanan said to me " My dear, Ali " ..."I only want you to stay by my side to fill me up the tape of Doshka” while I fill to him he throws, which he gets hit by a shot that cut off his finger, then his finger stuck in the trigger!
He laughed ! and said “don't worry about me I have another finger! “.
Abu Hanan was wounded again in the military operations, and this left him paralyzed, which led to the sitting of the house, but he did not give up. He went to one of the physiotherapy centers to the popular crowd , and for years he was treated there, and days before he won the honor of martyrdom after after long suffering with injury.

Narrator: The martyr's friend
Today marks the martyrdom anniversary
The martyr Adel Fawzi Jassim
Birth Date:1980
Birth place: Baghdad
Martyrdom Date : 5-July-2020
امروز به تاريخ ميلادى سالگرد شهادت
عادل فوزى جاسم
ولادت :بغداد ۱۳۵۹
شهادت:١٣٩٩/۴/۱۵

انگشت دیگری دارم!!

آن رفیق سلاح و مرد جهاد، ابو حنان، در روزهای آغازین دفاع مقدس در بخش یوسفیه با من همرزم بود. آن زمان درگیری با دشمنان شدید شده بود و قوی‌ترین سلاحی هم که دشمن از آن می‌ترسید، همان سلاح ابوحنان بود!
او پشت دوشکایش می‌نشست و هر نقطه که دشمن به آن راه پیدا می‌کرد، مورد هدف قرار می‌داد.
روزی دشمن به ما حمله کرد و ما هم در مقابل شروع به دفع این حمله از پشت‌بام‌ها کردیم؛ در آن لحظات حساس ابو حنان به من گفت:« عزیز برادر علی! من فقط می‌خواهم تو کنار من بمانی و خشاب دوشکا را برایم پر کنی!» من خشاب دوشکا را پر میکردم و او با قدرت شلیک می‌کرد، در همان میان تیری به انگشتش اصابت کرد و آن را قطع نمود؛ انگشت او به ماشه‌ی دوشکا معلّق مانده بود.
او می‌خندید و می‌گفت: نگران نباش! انگشت دیگری دارم...
ابوحنان دوباره در عملیات‌های نظامی مجروح شد و نیمی از بدنش فلج شد و همین امر باعث شد خانه‌نشین شود. اما او به هیچ وجه تسلیم نشد! به یکی از مراکز پزشکی وابسته به بسیج حشد الشعبی رفت و چند سال همانجا تحت معالجه قرار گرفت. ابوحنان چند روز پیش از این، بعد از تحمل سال‌ها درد و رنج، سرانجام به مقام والای شهادت نائل گشت.

روایتگر: دوست شهید
تمر علينا ذكرى استشهاد
عادل فوزي جاسم
الولادة : بغداد 1980
الشهادة : 2020/7/5

لي اصبع آخر!

رفيق السلاح والجهاد ابو حنان، كان معي في بداية ايام الجهاد المقدس في قاطع اليوسفية حينها كان قتالنا شرساً مع الاعداء ، سلاحه هو اكثر شيء سبب الرعب للارهابيين!
كان يتربع على سلاح "الاحادية" وينبش كل نافذة يستغلها الاعداء ضدنا.
ذات يوم هجموا فأخذنا نصد الهجوم من فوق اسطح المنازل! حينها قال لي "حبيبي علي..لا اريد منك شيئاً سوى ان تبقى بجانبي لتملئ لي شريط (الاحادية )وبينما انا املئ وهو يرمي، اصابه اللعين بطلقة قطعت اصبعه فبقي الاصبع عالقاً في الزناد!ضحك وقال لا تقلق لي اصبع آخر! .
ابو حنان كان قد جُرح مرة اخرى في العمليات العسكرية و أُصيب بشلل نصفي ما ادى الى ان يكون جليس الدار لكن لم يستسلم ،ذهب الى احدى مراكز العلاج الطبيعي التابع للحشد الشعبي و بقي سنوات يعالج هناك و قبل ايام نال شرف الشهادة بعد سنين من تحمل الاصابة.

الراوي : صديق الشهيد
2024/07/07 09:07:00
Back to Top
HTML Embed Code: