عمر من غارت شد و... غارت گر از من دور شد... من صبوری کردمو... غارتگرم مغرور شد... در بهار زندگانی... احساس پیری میکنم... با همه آزادگی... فکر اسیری میکنم... پیری آن نیست که... بر سر بزند موی سپیده... هر جوانی که... دلش شوق ندارد... پیر است...!:)
یکی رو پیدا کنید، انقدر شمارو بفهمه که از پشتِ صفحهچت، وقتی میگید خوبم؛ بگه خُب الان زنگ میزنم کامل بگو چرا خوب نیستی!' - این آدما خیلی خوبن اصلاً... «به شرطی که فیلم بازی نکنه ولی. » ●DNA●
توی این شهر بزرگ دله من فقط برای تو تنگ میشه! سلولای بدنم فقط برای تو بی قراری میکنن! ذوقم،شوقم،خوشحالیم،حسای خوبم همه برای تو! میدونی تو مثل یه حس خوبی مثل قدم زدن زیر بارونی! مثل بوی گل نرگس! مثل یه آهنگ آروم بی کلام! تو باهمه فرق داری. ●DNA●