🔰قرارداد اجتماعی (۱)
قرارداد اجتماعی به این معناست که مردم یک جامعه بهطور نانوشته یا گاهی رسمی توافق میکنند تشکیل اجتماع داده و بخشی از آزادیهای فردی خود را به حکومت یا قانون بسپارند تا زندگیای منظم ، امن و قابل پیشبینی داشته باشند.
برای مثال ، افراد میپذیرند که قانونگذاری یا مجازات را به نهادی مانند دولت واگذار کنند ، به شرطی که آن نهاد از حقوق و منافع مردم دفاع کند. این قرارداد پایهی شکلگیری حکومتهاست و مشروعیت قدرت آنها را نه از زور ، بلکه از رضایت مردم میگیرد.
در فلسفه سیاسی ، نظریهٔ قرارداد اجتماعی مدلی است که ریشه در #عصر_روشنگری دارد و به دنبال تبیین خاستگاه اجتماع و مشروعیت حکومت است. این نظریه بر توافق افراد آزاد برای ایجاد اصول سیاسی، مدنی یا اخلاقی در جامعه استوارست و مشروعیت اقتدار را از پیمان افراد متعهد به آن میگیرد. فیلسوفانی مانند #هابز ، #جان_لاک و #ژان_ژاک_روسو نظریههای متفاوتی در این زمینه ارائه کردهاند، در حالی که اندیشمندانی مانند #هیوم ، #هگل و #مارکس نقدهای جدی به آن وارد کردهاند.
به بیان روسو ، انسان با قرارداد اجتماعی «آزادی طبیعی» خود را از دست میدهد، اما «آزادی اجتماعی» به دست میآورد. هربرت اسپنسر نیز قرارداد اجتماعی را صورت آرمانی تمام روابط اجتماعی میدانست./ ویکی پدیا
پینوشت :
منشا نظریهی قرارداد ، نام گرایی هستش.
نام گرایی مفاهیم کلی مثل «جمعیت» ، جنگل رو موهومی و چیزی در ذهن و زبان میدونه و میگه تنها مفاهیم جزیی واقعی هستند:
جنگل واقعی نیست ، درخت ها واقعیه .جنگل چیزی جز تعدادی « درخت » نیست.
این تفکر ، وقتی به اجتماع انسان میرسه ، بنا رو بر فرد میگذاره و در پاسخ به این پرسش که « پس اجتماع چی میشه » پاسخ میده :
« اجتماع ، محصول قرارداد افراد هست.»
این نگاه به اجتماع ، در مقابل نگاهی پیشامدرن و پیشامدنیت هست که اصل رو بر جماعت ، قبیله ، گله میگذاره : گروههایی که نه بر اساس قرارداد ، بلکه بر اساس یک مولفهی وراثتی و غیر قراردادی مثل خون ، نژاد ، مذهب تشکیل شدند.
( فلسفه های قاره ایِ ضد مدرنیته متاثر از هگل ، مارکس و هایدگر هم نوزایش همان فلسفهی بدوی هستند.)
#نام_گرایی
@JAAMEbaaz | فلسفهی علوم اجتماعی
@mghlte | عصر روشنگری
@Anglosphere2 || سنت و مدرنیته
@Nviolence2 | اوضاع گردون
@ZIRsigari_kohn || فلسفههای روانگردان
▪️مطالب مربوط
▫️نام گرایی و فردیت گرایی لیبرال :
▫️ چرا سوسیالیسم لزوما به استبداد منجر میشه ؟:
▫️ انواع حکومت :
▫️ نتایج فاجعه بار استقلال قبایل با فشار چپ ها :
قرارداد اجتماعی به این معناست که مردم یک جامعه بهطور نانوشته یا گاهی رسمی توافق میکنند تشکیل اجتماع داده و بخشی از آزادیهای فردی خود را به حکومت یا قانون بسپارند تا زندگیای منظم ، امن و قابل پیشبینی داشته باشند.
برای مثال ، افراد میپذیرند که قانونگذاری یا مجازات را به نهادی مانند دولت واگذار کنند ، به شرطی که آن نهاد از حقوق و منافع مردم دفاع کند. این قرارداد پایهی شکلگیری حکومتهاست و مشروعیت قدرت آنها را نه از زور ، بلکه از رضایت مردم میگیرد.
در فلسفه سیاسی ، نظریهٔ قرارداد اجتماعی مدلی است که ریشه در #عصر_روشنگری دارد و به دنبال تبیین خاستگاه اجتماع و مشروعیت حکومت است. این نظریه بر توافق افراد آزاد برای ایجاد اصول سیاسی، مدنی یا اخلاقی در جامعه استوارست و مشروعیت اقتدار را از پیمان افراد متعهد به آن میگیرد. فیلسوفانی مانند #هابز ، #جان_لاک و #ژان_ژاک_روسو نظریههای متفاوتی در این زمینه ارائه کردهاند، در حالی که اندیشمندانی مانند #هیوم ، #هگل و #مارکس نقدهای جدی به آن وارد کردهاند.
به بیان روسو ، انسان با قرارداد اجتماعی «آزادی طبیعی» خود را از دست میدهد، اما «آزادی اجتماعی» به دست میآورد. هربرت اسپنسر نیز قرارداد اجتماعی را صورت آرمانی تمام روابط اجتماعی میدانست./ ویکی پدیا
پینوشت :
منشا نظریهی قرارداد ، نام گرایی هستش.
نام گرایی مفاهیم کلی مثل «جمعیت» ، جنگل رو موهومی و چیزی در ذهن و زبان میدونه و میگه تنها مفاهیم جزیی واقعی هستند:
جنگل واقعی نیست ، درخت ها واقعیه .جنگل چیزی جز تعدادی « درخت » نیست.
این تفکر ، وقتی به اجتماع انسان میرسه ، بنا رو بر فرد میگذاره و در پاسخ به این پرسش که « پس اجتماع چی میشه » پاسخ میده :
« اجتماع ، محصول قرارداد افراد هست.»
این نگاه به اجتماع ، در مقابل نگاهی پیشامدرن و پیشامدنیت هست که اصل رو بر جماعت ، قبیله ، گله میگذاره : گروههایی که نه بر اساس قرارداد ، بلکه بر اساس یک مولفهی وراثتی و غیر قراردادی مثل خون ، نژاد ، مذهب تشکیل شدند.
( فلسفه های قاره ایِ ضد مدرنیته متاثر از هگل ، مارکس و هایدگر هم نوزایش همان فلسفهی بدوی هستند.)
#نام_گرایی
@JAAMEbaaz | فلسفهی علوم اجتماعی
@mghlte | عصر روشنگری
@Anglosphere2 || سنت و مدرنیته
@Nviolence2 | اوضاع گردون
@ZIRsigari_kohn || فلسفههای روانگردان
▪️مطالب مربوط
▫️نام گرایی و فردیت گرایی لیبرال :
▫️ چرا سوسیالیسم لزوما به استبداد منجر میشه ؟:
▫️ انواع حکومت :
▫️ نتایج فاجعه بار استقلال قبایل با فشار چپ ها :
ملیگرایی؛ پیوند ارگانیک یا زنجیر سرکوب؟
ملیگرایی یا ناسیونالیسم به عنوان یک احساس سیاسی-اجتماعی که بر پایه اشتراکات فرهنگی، زبانی، تاریخی و مذهبی شکل میگیرد، اغلب به عنوان پیوندی ارگانیک میان ملت و دولت معرفی میشود. اما این تصویر ایدهآلسازی شده، در واقع میتواند پوششی برای سرکوب فردیت و تنوع فرهنگی باشد. ملیگرایی نه تنها به معنای ایجاد همبستگی نیست، بلکه در بسیاری موارد به ابزاری برای تحکیم قدرت دولتهای استبدادی تبدیل شده است که هرگونه نقد یا مخالفت با خود را به مثابه تهدیدی علیه هویت ملی و وحدت جمعی تلقی میکنند. این رویکرد باعث میشود که دولت ملیگرایانه، به جای آنکه نماینده اراده عمومی و قرارداد اجتماعی باشد، به نهادی تبدیل شود که بر برتری یک زبان، فرهنگ، نژاد یا مذهب خاص تأکید دارد و در نتیجه حقوق اقلیتها و آزادیهای فردی را به شدت محدود میکند.
ادعای پیوند «ارگانیک» میان ملت و دولت، در عمل به معنای انکار تنوع و تعدد هویتهای فردی است و فردیت را در قالب یک جمع بزرگتر حل میکند که این خود زمینهساز سرکوب و تبعیض است. در چنین ساختاری، دولت نه بر اساس توافق و اراده آزاد شهروندان، بلکه بر اساس هژمونی فرهنگی و سیاسی یک گروه خاص شکل میگیرد و هرگونه مخالفت با آن به عنوان خیانت به ملت و کشور تلقی میشود. این وضعیت به ویژه در جوامعی که تنوع قومی و فرهنگی بالاست، مانند ایران، میتواند به بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی منجر شود و مانع از شکلگیری دموکراسی واقعی شود.
دموکراسی، بر خلاف ملیگرایی، بر حقوق فردی، برابری و پذیرش تفاوتها تأکید دارد و دولت را محصول قرارداد اجتماعی میداند، نه یک موجود طبیعی و ارگانیک. بنابراین، ملیگرایی نه تنها تضمینی برای دموکراسی نیست، بلکه در بسیاری موارد میتواند سد راه آن باشد و به تثبیت ساختارهای استبدادی کمک کند. این واقعیت نشان میدهد که باید با نگاهی انتقادی به ملیگرایی نگریست و آن را نه صرفاً به عنوان یک پیوند مثبت میان ملت و دولت، بلکه به عنوان یک پدیده سیاسی پیچیده و گاه خطرناک فهمید که میتواند آزادیها و تنوع فرهنگی را قربانی کند و به جای ایجاد همبستگی، موجب تفرقه و سرکوب شود.
پاسخ ادمین:
( دکتر هلاکویی در مورد ختنه میگفت:
اینکه بگیم : « اون مقدار پوست باعث عفونت میشه و باید جدا بشه»
مثه اینه که بگی دست ممکنه بشکنه پس قطعش کنیم. )
اینکه « در مواردی ممکنه ملی گرایی باعث سرکوب بشه ، پس باید باهاش مبارزه کرد »
مثل استدلال موافقان ختنه ست.
پس باید چه کرد ؟
۱- برای نقد هرچیز ، تفاضل جمع فایده ها ( ضرورت و ... ) و جمع هزینه ها ( ریسک ها و ... ) مهمه .
اگر حاصل تفاضل ، مثبت بود میگیم خوبه و باید حفظ بشه و در صورت لزوم برای حفظش هزینه هم میدیم.
در مورد وطن دوستی این پست ها فایده و ضرورت حفظ این حس رو توضیح می ده .
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/734
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/4259
و
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/2671
۲-... ادامه
@JAAMEbaaz | فلسفهی علوم اجتماعی
@mghlte | عصر روشنگری
@Anglosphere2 || سنت و مدرنیته
@Nviolence2 | اوضاع گردون
@ZIRsigari_kohn || فلسفههای روانگردان
ملیگرایی یا ناسیونالیسم به عنوان یک احساس سیاسی-اجتماعی که بر پایه اشتراکات فرهنگی، زبانی، تاریخی و مذهبی شکل میگیرد، اغلب به عنوان پیوندی ارگانیک میان ملت و دولت معرفی میشود. اما این تصویر ایدهآلسازی شده، در واقع میتواند پوششی برای سرکوب فردیت و تنوع فرهنگی باشد. ملیگرایی نه تنها به معنای ایجاد همبستگی نیست، بلکه در بسیاری موارد به ابزاری برای تحکیم قدرت دولتهای استبدادی تبدیل شده است که هرگونه نقد یا مخالفت با خود را به مثابه تهدیدی علیه هویت ملی و وحدت جمعی تلقی میکنند. این رویکرد باعث میشود که دولت ملیگرایانه، به جای آنکه نماینده اراده عمومی و قرارداد اجتماعی باشد، به نهادی تبدیل شود که بر برتری یک زبان، فرهنگ، نژاد یا مذهب خاص تأکید دارد و در نتیجه حقوق اقلیتها و آزادیهای فردی را به شدت محدود میکند.
ادعای پیوند «ارگانیک» میان ملت و دولت، در عمل به معنای انکار تنوع و تعدد هویتهای فردی است و فردیت را در قالب یک جمع بزرگتر حل میکند که این خود زمینهساز سرکوب و تبعیض است. در چنین ساختاری، دولت نه بر اساس توافق و اراده آزاد شهروندان، بلکه بر اساس هژمونی فرهنگی و سیاسی یک گروه خاص شکل میگیرد و هرگونه مخالفت با آن به عنوان خیانت به ملت و کشور تلقی میشود. این وضعیت به ویژه در جوامعی که تنوع قومی و فرهنگی بالاست، مانند ایران، میتواند به بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی منجر شود و مانع از شکلگیری دموکراسی واقعی شود.
دموکراسی، بر خلاف ملیگرایی، بر حقوق فردی، برابری و پذیرش تفاوتها تأکید دارد و دولت را محصول قرارداد اجتماعی میداند، نه یک موجود طبیعی و ارگانیک. بنابراین، ملیگرایی نه تنها تضمینی برای دموکراسی نیست، بلکه در بسیاری موارد میتواند سد راه آن باشد و به تثبیت ساختارهای استبدادی کمک کند. این واقعیت نشان میدهد که باید با نگاهی انتقادی به ملیگرایی نگریست و آن را نه صرفاً به عنوان یک پیوند مثبت میان ملت و دولت، بلکه به عنوان یک پدیده سیاسی پیچیده و گاه خطرناک فهمید که میتواند آزادیها و تنوع فرهنگی را قربانی کند و به جای ایجاد همبستگی، موجب تفرقه و سرکوب شود.
پاسخ ادمین:
( دکتر هلاکویی در مورد ختنه میگفت:
اینکه بگیم : « اون مقدار پوست باعث عفونت میشه و باید جدا بشه»
مثه اینه که بگی دست ممکنه بشکنه پس قطعش کنیم. )
اینکه « در مواردی ممکنه ملی گرایی باعث سرکوب بشه ، پس باید باهاش مبارزه کرد »
مثل استدلال موافقان ختنه ست.
پس باید چه کرد ؟
۱- برای نقد هرچیز ، تفاضل جمع فایده ها ( ضرورت و ... ) و جمع هزینه ها ( ریسک ها و ... ) مهمه .
اگر حاصل تفاضل ، مثبت بود میگیم خوبه و باید حفظ بشه و در صورت لزوم برای حفظش هزینه هم میدیم.
در مورد وطن دوستی این پست ها فایده و ضرورت حفظ این حس رو توضیح می ده .
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/734
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/4259
و
www.tgoop.com/JAAMEbaaz/2671
۲-... ادامه
@JAAMEbaaz | فلسفهی علوم اجتماعی
@mghlte | عصر روشنگری
@Anglosphere2 || سنت و مدرنیته
@Nviolence2 | اوضاع گردون
@ZIRsigari_kohn || فلسفههای روانگردان