Telegram Web
🔴مصاحبه با رضا شهابی(فعال کارگري)

این مصاحبه در نشریه #سرو ویژه نامه روز کارگر در سال ۹۸ به چاپ رسید.

رضا شهابی (زاده 1352 ،شبستر)، فعال کارگري و زندانی سیاسی است. دادگاه انقلاب اسلامی تهران، رضا شهابی، عضو هیئت مدیره سندیکاي کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، را به شش سال حبس تعزیري و پنج سال محرومیت از فعالیتهاي سندیکایی محکوم کرد. شهابی روز 22خرداد سال 89 توسط مأموران امنیتی بازداشت شد و زندانی شد. شهابی به دلیل بیماري با موافقت مقامات قضایی مدتی را در مرخصی به سر بردهاست، اما در مرداد 1396 پس از بازگشت به زندان، با ادعاي دادستانی مبنی بر پنج ماه غیبت از محکومیت حبس 6 ساله خود مواجه شد و دادستانی میگوید او باید 17 ماه دیگر در زندان بماند. او در اعتراض به این وضعیت، دست به اعتصاب غذا زدهاست.

۱-شما زندان رفتید، اعتصاب غذا کردید، حمایت هاي زیادي در بین فعالین مدنی از شما شد، پس از آزادي براي شرکت در جلسه اي کارگري به اروپا به آلمان رفتید، آقاي شهابی اجازه بدید یک سوالی رو صراحتاً ازتون بپرسم، روندي که به آن اشاره کردم، نفعی جمعی براي جامعه کارگري داشت یا بیشتر فردي بود؟ نتیجه سفر شما به اروپا براي جامعه کارگري ایران چه بود؟ آیا هدف رساندن صداى اعتراض کارگران ایرانی به اروپاییان بود؟ با چه هدفی؟

بله، در مدت زندان و اعتصاب غذا از من و همچنین دیگر کارگران زندانی حمایت هاي زیادي به عمل آمد. جا دارد همینجا از اعضاي سندیکاي کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، سندیکاي کارگران نیشکرهفت تپه، کانون صنفی معلمان و معلمان عدالت خواه، کانون نویسندگان، کمیته هاي هماهنگی و پیگیري، فعالین صنفی دانشجویی، زنان و کنشگران مدنی و فعالین کارگري داخل و اتحادیه هاي کارگري بین المللی از جمله کلکتیو سندیکاهاي کارگري فرانسه، فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل، کنفدراسیون جهانی کارگران و اتحادیه هاي کارگري آلمان، کانادا، سوئد، نروژ،استرالیا و دیگر اتحادیه هاي کارگري سراسر جهان تشکر کنم.بعد از آزادي بر مبناي تصمیم سندیکاي کارگران شرکت واحد و به دعوت سندیکاهاي کارگري فرانسه دو نفر از سندیکاي ما، آقاي داود رضوي و اینجانب، جهت شرکت در اجلاس سالانه سازمان جهانی کار در ژنو و نیز کنگره یکی از سندیکاهاي کارگري فرانسه به اروپا رفتیم. بعد از قطعی شدن حضور ما در فرانسه و سوئیس، اتحادیه هاي کارگري سوئد و آلمان از ما جهت شرکت در نشستهایی پیرامون مسائل جنبش کارگري و همبستگی کارگري بین المللی دعوت به عمل آوردند.به نظر ما این سفرها قطعا نفع جمعی براي جنبش
کارگري ایران داشته و این فرصت را به ما داد که از نزدیک با نمایندگان اتحادیه هاي کارگري جهانی در مورد مسایل و مشکلات جامعه کارگري،معلمان و دیگر مزدبگیران و موانع سر راه تشکل هاي کارگري مستقل در ایران مذاکرات و تبادل تجربیات خوبی انجام بدهیم.این نشستها و تبادل تجربیات یک سنت جا افتاده در جنبش کارگري جهانی است و قطعا رساندن صداي کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان و دیگر مزدبگیران به گوش همقطارانمان در دیگر کشورها حائز اهمیت است. یکی از اهداف ما گسترش اتحاد و همبستگی جهانی و حمایت بین المللی از جنبش کارگري ایران بوده است و همچنین بر اساس کنوانسیون هاي بین المللی سازمان جهانی کار از جمله مقاوله نامه هاي 98 و 87 دولت ایران، که عضو هیئت مدیره
سازمان جهانی کار می باشد، را ملزم به رسمیت شناختن تشکل هاي مستقل کارگري بکنند.

۲-در سال گذشته اخبار تحصن و تجمع کارخانه 7تپه در رسانه هاي فضاي مجازي شنیده می شد، با دستگیري اسماعیل بخشی اخبار و تجمعات -
نیز فروکش کرد، آیا اعتراضات صنفی-کارگري نباید بدون لیدرِ مشخص باشد تا با دستگیري وي فروکش نکند؟

بله، کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز به دلیل عدم پرداخت چند ماه حقوق و مطالبات روي هم انباشته شده و علیه سیاستهاي خصوصی سازي در
سالهاي گذشته دست به اعتراض، اعتصاب و تجمع زدند. این اعتراضات بسیار حایز اهمیت بودند و کارگران موفق شدند که صداي خود را نه فقط در فضاي مجازي بلکه به طور مستقیم از طریق تجمعات و راهپیمایی هاي گسترده به گوش کارگران و مردم سراسر ایران برسانند. متاسفانه طبق روال همیشگی مسئولان و مقامات امنیتی و قضایی به جایی رسیدگی به اعتراضات بر حق کارگران دست به سرکوب و بگیر و ببند زدند.
هم در هفت تپه و هم فولاد اهواز تعداد زیادي از نمایندگان کارگران و فعالین کارگري را بازداشت کردند و با تهدید و ارعاب و تعهد نامه بسیاري را آزاد کردند اما آقاي اسماعیل بخشی که از جمله سخنگویان اعتصاب هفت تپه بود را با ضرب شتم شدید و شکنجه بازداشت و زندانی نمودند و سپس آقاي علی نجاتی را دستگیر کردند....
"بخش اول"

@anjoman_znu
در عین حال و همزمان تلاش نمودند نمایندگان کارگري را وادار کنند که به جاي تشکل مستقل بروند پاي شوراي وابسته اسلامی کار و از سوي دیگر با پروژه هاي شکست خورده اي همچون "طراحی سوخته" در میان کارگران ترس و نا امیدي ایجاد کنند.
بنابراین اساسی ترین دلیل فروکش کردن این اعتصابات سرکوب و دسیسه هاي کارفرمایان و حامیان حکومتی آنها است. از سوي دیگر براي پیشبرد و پیروزي مبارزات کارگري تشکل واقعی و مستقل کارگري و رهبري و تصمیم گیري جمعی حیاتی است. قانون کار در ایران فقط اجازه ایجاد شوراي اسلامی، مجمع نمایندگان و نماینده کارگري میدهد، اما در هفت تپه کارگران سندیکاي مستقل خودشان را در این سالها ایجاد کرده بودند و با وجود ضعفها و محدودیتهاي آن تقویت این تشکل مستقل کارگري امکان داشت به سازماندهی همه جانبه تر و خرد جمعی گسترده تري یاري رساند. نقش فعالین و مبارزان جنبش کارگري فوق العاده مهم است اما تشکل کارگري قائم به فرد نیست و اگر کارگري دستگیر شود، سندیکا یا هر تشکل مستقل دیگري به دلیل روح و خرد جمعی و مطالبه محوري تعطیل نمی شود. امیدوارم کارگران نیشکر هفت تپه سندیکاي خودشان را تقویت بکنند و از این طریق مطالبات به حق و آزادي آقاي بخشی را دنبال کنند.سندیکاي کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران از بدو تشکیل تا به امروز با موانع بسیاري از جمله تهدید، اخراج، بازداشت و زندان مواجه بوده اند؛ با اینوجود سندیکا تلاش نمود از روح خرد جمعی و مطالبه گري و دفاع از حقوق کارگران و اعضاي خود دست نکشد. همه ما اشکالات و محدودیتهاي گسترده اي داریم اما عمده ترین اونها محصول جو و شرایط به غایت ضد کارگري حاکم است.

3-پایان سال 97 اعلام شد در جلسه نمایندگان کارگري، کارفرمایی و دولت، بعد از نشستی 8 ساعته حداقل حقوق کارگران تعیین شد؛ منظور از نمایندگان کارگري در جلسات شوراي عالی کار چه کسانی هستند؟ با چه سیستمی انتخاب شدند و آیا نمایندگانِ واقعی کارگرانند؟ اگر اینطور نیست پس کش و قوس 8 ساعته در یک جلسه به چه علت است؟

در پایان هر سال شوراي عالی کار با حضور نمایندگان کارگري، کارفرمایی و دولت براي تعیین دستمزد کارگران جلسه تشکیل می دهند. اما ترکیبی که در شوراي عالی کار وجود دارد از نظر ما رسمیت ندارد براي اینکه نمایندگان کارگري منتخب کارگران نیست و به دلیل اینکه آنها منتخب کارفرما و دولت هستند وکارگران در انتخاب آنها هیچ نقشی ندارند این نمایندگان فرمایشی و انتصابی از شوراي اسلامی کار واحد ضمنی که هیچ مقبولیتی در بین کارگران ندارند به شوراي اسلامی استان و کشوري راه پیدا می کنند و از آنجا به شوراي عالی کار معرفی می شوند و هیچ پشتوانه کارگري ندارند.
دولت هم این را خوب می داند براي همین آنچه خودش می خواهد پیش می برد. از طرفی ساختار شوراي عالی کار به نفع کارفرماست و از آنجا که دولت خودش یک کارفرماي بزرگ است نمایندگان فرمایشی کارگري در آنجا دیده می شوند. ساختار شوراي عالی کار: رئیس شورا وزیر کار، دو نفر مطلع به مسائل اجتماعی و اقتصادي با معرفی وزیر کار، سه نفر نماینده کارفرما و سه نفر نماینده کارگر مجموعاً 9 نفر می شود که شش نفر از بدنه دولت که حامی همدیگر هستند و تحت هر شرایط نظر دولت غالب می باشد و نمایندگان کارگري به دلیل ماهیت فرمایشی و انتصابی و دولتی حرفی براي گفتن ندارند و در حقیقت گل به خودي است. برگزاري جلسات 8 ساعته و شبانه روزي در اسفند ماه بیشتر شبیه شو است و می خواهند با این کش و قوس ها چنین وانمود بکنند که ما نمایندگان کارگري دنبال منافع کارگران هستیم و به راحتی تسلیم خواسته هاي کارفرمایان و دولت نمی شویم تا شاید به این طریق اعتبار از دست رفته خودشان را تا حدودي به دست بیاورند. در صورتی که همه کارگران می دانند نمایندگان کارگري کاري از پیش نمی برند.تا زمانی که سندیکاهاي کارگري مستقل در واحدهاي صنفی تشکیل نشود و از بطن این تشکل هاي نمایندگان کارگري مستقل که پشتوانه کارگري داشته باشند در چانه زنی ها حضور نداشته باشند این وضعیت همچنان به قوت خود باقی خواهد بود. کارگران براي اینکه به خواسته هاي صنفی و سیاسی خودشان دست پیدا کنند باید سندیکاها و اتحادیه هاي کارگري و حزب سیاسی خودشان را تشکیل بدهند در این صورت کارگران حرفی براي گفتن دارند.
"بخش دوم"

@anjoman_znu
4-شرایط قشر فرودست جامعه در دهه هاي اخیر در حال نزول بوده، با این وجود چرا در میان قشر کارگر که حداقل 14 میلیون نفرن یه کنشی مثل
تحریم انتخابات فراگیر نشده؟

طبقه کارگر 14 میلیون نیست بیش از 14 میلیون و با خانواده ها 50 میلیون است ولی بدلیل نبود تشکل هاي مستقل و سراسر کارگري، در عرصه هاي کلان سیاست انطور که باید تاثیر گذار باشد اجازه دخالت نمی دهند اماهیچ رابطه اوتوماتیکی بین سخت شدن شرایط و بالا رفتن آگاهی مردم فرودست وجود نداره . نباید فراموش کرد که از دوم خرداد 76 تا دي 96 ، این گفتمان اصلاح طلبی و تبلیغ "تغییر از بالا " در جامعه مسلط بود .
تمامروشنفکران وابسته به اقشار میانی جامعه با تمام قوا این گفتمان رو تبلیغ می کردند و طبیعتا احتیاج به زمان بود که بی ثمر بودن اینگفتمان و نقش اصلی اش یعنی سوپاپ دستگاه حاکمه بودن اون روشن بشه . تظاهرات دي ماه 96 رو ، بطور نمادین ، میشه پایان این دوره دانست . حتی مبلغان تند وتیزي مثل صادق زیبا کلام هم امروز معترفند که جنبش دي ماه نشون داد که گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی در بین زحمتکشان شکست کامل خورده است. بنابراین مسئله اساسی شرکت در انتخابات یا عدم شرکت در انتخابات و بایکوت انتخابات از طرف کارگر نیست از طرف کارگر ایجاد یک جنبش متشکل سراسري هم بتواند در کلیه ي عرصه ها از مبارزات روزمره و مبارزات جاري صنفی ، اقتصادي و کلان سیاسی دخالت داشته باشد و تعیین سرنوشت بکنند براي طبقه کارگر کل جامعه.
"بخش آخر"

@anjoman_znu
📣 فراخوان جذب شوراي مركزي كانون فيلم و عكس سيمرغ

♦️ كانون سيمرغ به رسم هرساله در نظر دارد ، به منظور ارتقا و بهبود ايده ها و برنامه هاي سالانه ي خود ، اقدام به جذب افراد علاقه مند در موضوع فيلم و عكس كند.

♦️لذا دوستاني كه تمايل به عضويت و همكاري در شوراي مركزي را دارند ، مشخصات خود ( نام و نام خانوادگي ، شماره دانشجويي ، رشته تحصيلي) و زمينه هاي توانايي خود در راستاي فيلم و عكس را به نشاني هاي زير ارسال كنند


🔹 اينستاگرام كانون سيمرغ :
@filmax.simorgh

🔸 تلگرام ادمين هاي كانون

📌 توجه داشته باشيد كه تنها افرادي كه از يكي از راه هاي بالا موارد خواسته شده را ارسال كنند ، بررسي خواهند شد.
سلسله جلسات باز خوانی بیانیه ۱۳۵۹ از آیت الله العظمی سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی به صورت لایو در پیج انجمن فرهنگ و سیاست

آدرس پیج اینستاگرام : anjoman.znu

سومین جلسه : دوشنبه پانزدهم اردیبهشت ساعت ۷ عصر
گرداننده لایو : علی سعیدیون دبیر تشکیلات انجمن

@anjoman_znu
نامه انجمن فرهنگ و سیاست به ریاست دانشگاه در جهت رایگان کردن تعرفه ی اینترنت هنگام استفاده از سامانه کلاس های مجازی

@anjoman_znu
سلسله جلسات باز خوانی بیانیه ۱۳۵۹ از آیت الله العظمی سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی به صورت لایو در پیج انجمن فرهنگ و سیاست

آدرس پیج اینستاگرام : anjoman.znu

چهارمین جلسه : سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت ساعت ۷ عصر
گرداننده لایو : علی سعیدیون دبیر تشکیلات انجمن

@anjoman_znu
🔴چالش ونزوئلایی شدن

خاطرات آدمی را که به تازگی به کاراکاس سفر کرده بود را میخواندم که شاهد افزایش نه روزافزون بلکه ساعتی قیمت کالاهای مختلف بود.
می گفت همه فروشندگان لیستی از کالاها در دست دارند و برای فروش ، اول به لیست نگاه می کنند که گویا قیمت دلاری کالا در آن درج شده و سپس به سایتی که قیمت آنلاین دلار را مشخص می کند و در طول روز دهها بار تغییر می کند نگاه می کنند و با یک ضرب و تقسیم قیمت لحظه ای کالا را به مشتری اعلام می کنند.
وخامت اوضاع به حدی است که قیمت یک وعده غذای معمولی حالا معادل یک ماه حقوق یک فرد عادی است و این در حالی است که این کشور صاحب بزرگترین منابع و ذخایر نفتی کشف شده جهان است.جهت اطلاع ونزوئلا صاحب بزرگترین معادن طلا ، الماس و سنگ آهن در دنیاست.
این روزها که دوست و دشمن خطر ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران را گوشزد می کنند نه از بابت احتمال نزدیک شدن میزان تورم ایران به ونزوئلاست بلکه از بابت وجود شواهدی عینی و عجیب از شباهتهای رویکردهای اقتصادی دولتمردان دو کشور است که خود به اندازه کافی خطرناک و دلهره آور است.
اینکه ما با تحریم های نفتی به این میزانی که مشاهده می فرمایید تغییر و تحولات در وضعیت اقتصادی مان داریم خود نشان دهنده شباهت هایی در نحوه اداره دو کشور است و این موضوع قابل نفی نیست .شباهت هایی از این قبیل :
 ما هم مانند آنها استاد خرج کردن منابع بوده ایم و نه ساختن ظرفیت های مولد و ساختار اداری کارآمد
ما هم عینا چنان تک محصولی و وابسته به نفت بوده ایم که با تحریم آن ، چنین در التهاب هستیم .
ما هم مثل آنها دولتی داریم با کسری بودجه فزاینده که اصولا ویژگی دولتهای قبلی هم بوده است و این دولت و آن دولت ندارد و با وعده هایی به مردم منجر به افزایش هزینه ها شده و نهایتا با توجه به نحوه تامین مالی دولت ، اقتصاد را در برابر شوک ها آسیب پذیر کرده است.
ما هم ذخایر ارزی را برای اهدافی از قبیل وام ارزان ، واردات رانتی ، انرژی تقریبا رایگان عینا مانند آنها به باد داده ایم.
ما هم ایضا فکر کردیم قیمت ها را می شود با ضرب و زور پایین نگه داشت .سازمانهای عریض و طویل ساختیم با مدیرانی آنچنانی برای تثبیت و کنترل قیمت ها و البته بلا اثر !
ما هم مانند آنها هرگز بانک مرکزی چندان مستقلی نداشته ایم و سیاست های بانک مرکزی ما هم ذیل سیاست های کلان دولت ها انجام وظیفه کرده اند.
و ما هم درست مثل آنها روابط خارجی با دیگر کشورها به هدف توسعه تجارت و بهبود شرایط سرمایه گذاری از اولویت اول برخوردار نبوده است . ما هم اولویت های مهمتری داشته ایم …
عجیب نیست این هم شباهت ؟!
تا اینجای کار هم موفق به کسب مقام پنجم در تولید تورم در جهان شده ایم.
اما از حالا به بعد چه اتفاق جدیدی خواهد افتاد؟
رویترز می گوید صادرات نفت ما حالا به دویست هزار بشکه در روز رسیده است که یک هشتم شرایط عادی است .از آن‌سو شواهد تایید می کند حتی یک ریال از هزینه های پیش بینی شده و پیش بینی نشده ما در بودجه کم نشده است.همچنین به علت رکود سنگین امکان حصول و وصول درآمدهای مالیاتی پیش بینی شده عملا غیر ممکن است.به همه موارد فوق الذکر ، پنجاه هزار میلیارد تومان ضرر و زیان حاصل از کرونا به اقتصاد کشور، دهها هزار میلیارد تومان تعهدات غیرممکن خودروسازان به مردم ، دهها هزار میلیارد تومان بدهی بانکها ، و علی الحساب یک میلیارد دلار ارزی و دهها هزار میلیارد تومان منابعی که برای مبارزه با سونامی بیکاری حاصل از رکود بی سابقه در کشور در سال جاری که باید از جایی تامین شود را اضافه کنیم تا درک دقیق تری از عدم وجود توازن در درآمدها و هزینه های کشور داشته باشیم .در این هنگامه دستگاه چاپ پول شاید از محدود دستگاههای باشد که بر خلاف بسیاری از دستگاهها در کشور از کار نیفتد و حتی سریعتر و روانتر و بهتر کار کند!
پیش گویی ، البته کار ما نیست اما پیش بینی ها می گوید با همین دست فرمان پیش برویم سال آینده مفتخر به کسب مقام نایب قهرمانی جهان در تولید تورم خواهیم شد.
#یادداشت_دانشجویی

@anjoman_znu
به نام خدا
نگاهی به سندیت اقرار و تاثیر انکار آن در دادگاه با تکیه بر پرونده شهلا جاهد و متهم به کودک کشی(نام متهم محرمانه است)
قسمت اول-شهلا جاهد
خدیجه جاهد، معروف به شهلا، 41 ساله، مسلمان، متاهل، شاغل به پیشه پرستاری، در سحرگاه دهم آذر ماه سال1389 به دار مجازات آویخته شد.
چنین جملاتی را در فضای مجازی بسیار میبینیم، نسل ما نسلی بود که اعدام شهلا را دید اما نه میدانست شهلا کیست و نه میدانست قصاص چیست، پس آن را از یاد برد، اما این نسل به تازگی این نام را از تلوزیون زیاد میشنود.
شهلا جاهد همسر یکی از فوتبالیست های مشهور دهه60 میباشد، شاید اولین دلیل معروف شدن پرونده او همین باشد چرا که اصولا پرونده های افراد سرشناس از تیترهای مورد علاقه اهالی قلم است، چنین مساله ای را در پرونده قتل میترا استاد به دست شهردار سابق تهران کاملا حس کردیم، به هر حال، اکنون که این یادداشت را مینویسم شهلا اگر بود در چهارمین روز از پنجاه و یک سالگی به سر میبرد، وی متولد بیست اردیبهشت ماه است، یعنی چهار روز، یعنی همان روزی که قاضی مجری حکم او در تلوزیون گفت:ذره ای در صحت حکم او شک نکنید، تصادف جالبی است.
اما ماجرا
ماجرا از این قرار بوده است که ناصر محمدخانی با زنی به نام خدیجه جاهد ازدواج میکند، این ازدواج موقت در حالی صورت میگیرد که ناصر همسر دائم دیگری به نام لاله سحر خیزان دارد، پس از مدتی در حالی که ناصر در اردوی خارج از کشور حضور داشت از خانه وی صدای فریاد می آید، همسایه ها نیروی انتظامی را خبر کرده و ضابطین پس از حضور در محل با جسد بی جان لاله سحرخیزان روبرو میشود، نکته ای که ذهن ضابطین را مشغول خود کرد در برخورد اول با جسد این بود که علیرغم اینکه لاله با چاقو کشته شده است و زخم او نیز مشخص است چرا رد چاقو روی لباس او نیست و لباس او سالم است؟
ضابطین پس از بررسی موارد به شهلا مشکوک میشوند، شهلا پس از تحت تعقیب قرار گرفتن بلافاصله اتهام را شدیدا از خود نفی میکند اما به گفته فرمانده اسبق فاتب نامبرده پس از ملاقات با همسر خود ناصر محمدخانی به ارتکاب این جنایت اقرار کرده است.
شهلا این بار با تیم جرم یابی پلیس آگاهی در سر صحنه جرم همراه میشود و به طرزی دقیق صحنه جرم را بازسازی میکند، همچنین وی از مدرکی که توسط ضابطین پلیس آگاهی ماه ها مخفی مانده بود پرده برمیدارد و اثر انگشت خونی خود را در زیر تشک تخت به پلیس ها نشان میدهد، همچنین بنا به گفته فرمانده اسبق فاتب وی توضیح میدهد که نقل قول به مضمون از شهلا
"لاله در هنگام کشته شدن لباسی به تن نداشته است و بعد از قتل لباس بر تن او میکنم"
همه چیز ظاهرا مشخص است، بنظر می آید که ادله کافی علیه متهم جمع آوری شده است و نوبت دادستان سابق تهران "سعید مرتضوی" است که ضمن صدور کیفرخواست قصاص برای شهلا وی را به دادگاه عمومی بفرستد.
اما ناگهان ورق برگشت، شهلا در دادگاه کل اقاریر خود را انکار کرد و گفت که "دروغ گفتم، من لاله را نکشته ام"
عبدالصمد خرمشاهی بعدها در گفتگو با خبرنگاران گفت نقل به مضمون و نقل قول"شهلا گفت دلیل این اقرار این است که ناصر از او خواست اقرار کند و تا پای چوبه دار هم برود تا در لحظه قصاص ناصر هرطور که شده رضایت را برای او بگیرد"
اکنون که سالها از قطعیت و اجرای حکم قصاص فوق در زندان اوین میگذرد و این ماجرا اعتبار امر مختومه را دارد و دیگر مطابق قانون شهلا گناهکار شناخته میشود برخی صاحب نظران از جمله عبدالصمد خرمشاهی وکیل محکوم علیه و قاضی عزیزمحمدی که در دوران قضاوت خود بیش از 4500 محاکمه قتل نفس را انجام داده است نظرات دیگری در مورد پرونده شهلا دارند، در قسمت های بعدی این نظرات را بخوانید.
✍🏼حمیدرضا محمدی

@anjoman_znu
قسمت دوم-متهم به بچه کشی
نام این صاحب پرونده را احتمالا نشنیده اید، اگر میشنیدید هم در روزنامه ها نمیشنیدید، دلیل مشخصی دارد، این فرد نسبتی با هیچ فوتبالیست یا مقامی نداشته است که اتهام قتل به او سر تیتر روزنامه ها بشود، بگذریم.
دژبان به سربازی مشکوک میشود، از وی برگه مرخصی میخواهد، پس از بیشتر مشکوک شدن به او وسائل او تفتیش میشود که ضابطین را با چیز ترسناکی مواجه میکند، جسد مثله شده یک کودک داخل کوله سربازی، متهم سریعا به شعبه سه بازپرسی منتقل میشود، وی پس از حضور در دادگاه شروع به فحاشی به قضات دادگاه میکند، با انگشت به سمتشان اشاره میکند و میگوید "تک تک شماها را..." بگذریم، یکی از رکیک ترین فحش های ممکن، آری، به احتمال زیاد همان که در ذهنتان گذشت بود...
قاضی امیرکلالی رئیس جلسه خود را نباخت و دستور داد برای وی چای بیاورند، متهم که انتظار چنین رفتاری را نداشت از قاضی شنید:
-پسر جان چرا فحش میدهی؟ اگر در کلانتری یا دادسرا ظلمی به تو شده بگو شاید چاره ای باشد.
ناگهان متهم بد اخلاق درد و دل را شروع کرد، معلوم شد چمدان برای متهم نبوده است و زنی به نام مهری این چمدان را به او داده و او قرار بود چمدان را به فردی
که قرار بود به او مراجعه کند تحویل بدهد، متهم از محتویات چمدان اطلاع نداشت و چون مهری دوستش بود چمدان را از او گرفته بود، متهم میگفت اصلا کسی از من نپرسید چمدان را از کجا میاوری و به چه کسی تحویل میدهی، وی میگفت انگار آن همه آدم این بود که مرا کتک بزنند و به من فحش بدهند، پس کاری کردم که دیگر به من کتک نزنند، به آنها فحش دادم و با آنها بداخلاقی کردم، رئیس جلسه پس از شنیدن این ادعا ها ضمن اعاده پرونده به دادسرا برای تحقیق بیشتر خود نیز تحقیقاتی را انجام داد، معلوم شد که قاتل اصلی دوست مهری بوده است و نمیخواسته که با چمدان دیده شود، معلوم شد که متهم اصلی پرونده علیرغم اینکه جسد در دستان او پیدا شده است بی گناه است.

@anjoman_znu
قسمت سوم _ داستان آن سرباز و داستان شهلا داستان جدیدی نیست، بلکه سبقه‌ای تاریخی چه در حقوق اسلامی و چه در سایر رژیم های حقوقی دارد، بعنوان مثال بنا بر روایات روزی فردی به اتهام قتل به محکمه‌ی دولت عراق برده میشود، قاضی بنا بر اینکه متهم در لحظه پیدا شدن جسد چاقویی خونین در دست داشته است و اینکه وی اقرار به قتل کرده وی را به قصاص محکوم میکند، اما با ورود قاضی القضات وقت علی بن ابی طالب(ع) ماجرا عوض میشود، امام اول شیعیان از متهم میپرسد آیا تو آن فرد را با چاقو کشته ای؟
متهم که به عدالت پیشوای اول شیعیان مشکوک نبود کلیه اقاریر خود مبنی بر قتل مقتول را انکار میکند، قاضی جدید از وی دلیل انکار و اقرار او را میپرسد، متهم پاسخ میدهد که اگر اتهام را قبول نمیکردم مردم مرا زنده نمیگذاشتند چرا که چاقوی خونین را در دست من دیده بودند، آنها آن قدر مرا میزدند که من اقرار کنم.
قاضی القضات باز میپرسد، میپرسد پس قاضی خونین در دست تو نشان چه بوده است؟
متهم میگوید"نقل به مضمون": من در روبروی محل قتل مرغی را سر بریدم و چاقو برای همین خونی است
علی(ع) باز میپرسد، میپرسد پس بالای سر مقتول چه میکردی؟
متهم میگوید برای قضای حاجت به خرابه ای که مقتول در آن بود رفتم و تا جسد را دیدم بیرون آمدم اما مردم از من زودتر فهمیدند، پس از بررسی اظهارات وی مشخص میشود که خلیفه ثانی داشت به اشتباه خون محقون الدمی را میریخت،
در هر سه پرونده فوق دیدیم که فردی که اقرار بر ارتکاب جرمی کرد و پس از آن انکار همان اقرار، البته تفاوتی که هست این است که در پرونده شهلا تصمیم نهایی دادگاه که اعتبار امر مختومه دارد و ما نیز صرفا گمانه زنی هایی را در مورد آن مطرح میکنیم مبنی بر بیگناهی شهلا از اتهام قتل نبود.
اما مشکل از کجاست؟
اصولا برای اثبات شدن یک جرم نیاز به ادله است، ادله اثبات جرم عبارتند از:اقرار شهادت سوگند قسامه و علم قاضی
حال در بین ادله فوق اقرار بالاترین سندیت را دارد، بعبارتی اگر کسی خود اقرار به قتل کند این ادعا بیشتر مورد قبول است تا که ضابطین قضایی گزارش دهند، هر چند هم اقرار متهم و هم گزارش ضابطین باید مستند و مقارن با شرایط باشند.
هر سه پرونده فوق دیدیم که فردی که اقرار بر ارتکاب جرمی کرد و پس از آن انکار همان اقرار، البته تفاوتی که هست این است که در پرونده شهلا تصمیم نهایی دادگاه که اعتبار امر مختومه دارد و ما نیز صرفا گمانه زنی هایی را در مورد آن مطرح میکنیم مبنی بر بیگناهی شهلا از اتهام قتل نبود.

@anjoman_znu
قسمت چهارم-اما مشکل از کجاست؟
اصولا برای اثبات شدن یک جرم نیاز به ادله است، ادله اثبات جرم عبارتند از:اقرار شهادت سوگند قسامه و علم قاضی

حال در بین ادله فوق اقرار بالاترین سندیت را دارد، بعبارتی اگر کسی خود اقرار به قتل کند این ادعا بیشتر مورد قبول است تا که ضابطین قضایی گزارش دهند، هر چند هم اقرار متهم و هم گزارش ضابطین باید مستند و مقارن با شرایط باشند.

در اصل میتوان اقرار را مثل اره ای دانست که فرد با انجام آن اره را به داخل شکم خود وارد میکند، گلوله هنوز میتواند از بدن در بیاید اما سخت است و بیرون آمدن آن از وارد کردن آن به شکم سخت تر است و درد بیشتری دارد، منظور این است که انکار پس از اقرار در مواردی قابل پذیرش است که از دید قاضی قابل قبول باشد و با پیگیری های فراوان بتوان به فاسد بودن اقرار اول پی برد، فرض کنید من اقرار به شکستن یکی از شیشه های دفتر یک مسئول در دانشگاه بخاطر اختلافی که با او داشته ام و همگان شاهد آن بوده اند کرده ام، اگر ضمن محاکمه بگویم که اقرارم اشتباه بوده و آن را انکار کنم ادعای من مورد بررسی قرار میگیرد، فرض کنید که آن مکان دوربین مداربسته داشته است، حال اگر دوربین ها بررسی شود و ببینند که چهره من شباهتی به چهره فردی که سنگ پرتاب میکند ندارد فساد اقرار من ثابت میشود، اما از طرفی دیگر فرض کنید که مدرکی مبنی بر اینکه من چنین تخلفی نکرده ام پیدا نشود، در این صورت قاضی اگر پرا محکوم کند کار بیجایی نکرده است چرا که در جنگ برای پیروزی سلاح و در دادگاه دلیل لازم است و حال دلایل مبنی بر بیگناهی من کمتر از دلایلی است که مرا گناهکار نشان میدهد.
در پرونده شهلا نیز چنین اتفاقی افتاد، با علم اجمالی که بنده بر پرونده شهلا جاهد دارم شهلا (آنگونه که وکیل وی ادعا میکند) هر چه کشید از اقرار خود بود، هر چند غیر ممکن نیست که فردی انکار کند اقرار خویش را و دادگاه این ادعا را بپذیرد کما اینکه چنین اجازه ای در حدود با مجازات قتل مثل زنای محصنه و سب نبی داده شده است تا مرتکبین اقرار خود را انکار کنند و مجازات قتل آنان به مجازان تعزیری شلاق یا حبس تبدیل شود یا در جرائم حدی اگر متهم ادعا کرد که اقرار وی با شکنجه بوده است ارزش قانونی اقرار وی سقوط کند اما موارد این چنینی بسیار نادر هستند که فرد اقرار کننده بتواند با انکار بعد از اقرار فساد اقرار خود را ثابت کند و اصل بر صحت اقرار افراد است، حتی قاعده فقهی نیز در این زمینه وجود دارد که میگوید: اقرار عقلا علیه خود صحیح به حساب می‌آید

@anjoman_znu
قسمت اخر-در ادبیات عامیانه میگویند بی گناه تا پای دار میرود اما سر او از چوبه دار بالا نمیرود، اما جایگاه چنین جملاتی صرفا در کتاب های ادبیاتی است و این مسائل در نظام قضایی جایی ندارند، چرا که تاریخ همواره بعضی بیگناهان را در کنار گناهکاران در پای چوبه دار دیده است، چه بسیار افرادی که بی گناه به مرگ محکوم شده و کشته یا شهید شدند، بعنوان مثال پیشوای سوم شیعیان با حکم قاضی زمان خود مهدورالدم شناخته شد، اما حقیقت چه بود؟ آیا فرزند پیشوای اول واقعا باید کشته میشد؟ آیا تبعیت نکردن از حکومت یزید بن معاویه سزای مرگ را آن هم برای او داشت؟، همانگونه که قاضی عزیزمحمدی بیان کرد باید توجه کرد که مبادا افکار عمومی کوچکترین تاثیر را در پرونده و روند رسیدگی بگذارند
پس در مواردی نیز پیش می آید که احکام قضایی کسی را به اشتباه مجازات میکنند، البته قضات در اکثر موارد بی تقصیرند، قاضی از ادله‌ی موجود در پرونده رای میدهد نه از علم لدنی
برای پیشگیری از مسائل این چنینی باید:
۱-ضابطین قضایی اعم از پلیس آگاهی، دستگاه های اطلاعاتی و نظامی آن‌قدر دوره های جرمیابی مربوط به خود را ببینند که برای کشف حقیقت نیازی به اقرار نباشد بلکه آنها بتوانند مثل خود مرتکب صحنه جرم را تجسم کنند، فایده این مساله این است که اگر مرتکب قصد داشت با اقرار به جرم به هر دلیلی حقیقت را کتمان کند ضابطین فورا متوجه میشوند
۲-شهروندان به هوش و به گوش باشند، در مواردی دیده شده است که بستگان یک فرد برای جلوگیری از مجازات وی جرمی را گردن میگیرند، بعنوان مثال پسری که دزدی کرده و پدری که به سرقت اعتراف کرده، توجه شود که قانون در همه جرائم تعزیری اجازه تخفیف را به قاضی داده است، به جای تلاش برای فریب قاضی در جرائم تعزیری در تلاش باشید برای متهم خود تخفیف یا عفو بگیرید، در جرائم حدی نیز به حد کافی راه برای گرفتن عفو خصوصی و در جرائم قصاصی نیز امکان گرفتن رضایت از مجنی علیه یا ولی دم وجود دارد، پس جرم کسی را گردن نگیرید، بعنوان مثال در پرونده‌ای شخصا شاهد بودم که متهمین تا سه سال حرفی از یکی از شرکای خود نزدند و وی را معرفی نکردند و به جرم او خود اقرار کردند؛ پس از تحقیقات مشخص شد همکار آن ها گفته که "نقل به مضمون":
-شما جرم منو گردن بگیرید من قاضی‌تون رو میخرم!
و متهمین جرم خود را سنگین تر کردند به امید اینکه قاضی پرونده آن‌ها در ازای رشوه آن‌ها را ببخشد حالیا نه قاضی اهل گرفتن رشوه بوده و نه در آخر مجرمین آزاد شدند، تنها یک نفر سالها جرم خود را به گردن دیگران انداخته است.
۳-قوه قضائیه با اصلاحات ساختاری در جرائم سنگین به تخصصی تر شدن تحقیقات کمک کند، بعنوان مثال همانگونه که در دادگاه های کیفری یک که صلاحیت رسیدگی به پرونده های قتل را دارند با سیستم تعدد قاضی تشکیل میشوند در دادسراها نیز شعب بازپرسی در تحقیقات مقدماتی پرونده هایی مثل قتل حتی الامکان چند بازپرس داشته باشند و سیستم تعدد قاضی در این پرونده ها در مرحله دادسرا نیز وجود داشته باشد.
۴-در حین تحت نظر قرار گرفتن متهم تذکرات مبنی بر سخت بودن قبول انکار پس از اقرار به طور صریح به اطلاع وی داده شود و صرفا به "صحبت های شما علیه خودتان قابل استفاده است" اکتفا نشود.
سلسله جلسات باز خوانی بیانیه ۱۳۵۹ از آیت الله العظمی سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی به صورت لایو در پیج انجمن فرهنگ و سیاست

آدرس پیج اینستاگرام : anjoman.znu

پنجمین جلسه : یکشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ساعت ۷ عصر
گرداننده لایو : علی سعیدیون دبیر تشکیلات انجمن

@anjoman_znu
به نام خالق بی عیب
قتل های ناموسی ، علل، ریشه ها و راه های پیشگیری
✍🏼حمیدرضا محمدی
اصولا جرائم عمدی دارای انگیزه میباشند و غالبا ارتکاب این جرائم بدون انگیزه ممکن نیست، بعنوان مثال غالبا شخصی که نیاز به پول دارد سرقت میکند و شخصی که عصبانی است برای کسب آرامش اقدام به فحاشی(توهین) میکند، این قاعده در قتل ها هم حاکم و حکمفرماست، بعنوان مثال کسی که شخصی را عامدانه به قتل میرساند نیز انگیزه ای دارد، هرچند که این انگیزه دائما همراه فرد نیست چرا که فطرت پاک انسان از خدایی حیات بخش و عادل است و نه خدایی ظالم و نابودگر؛ پس این امکان وجود دارد که فرد در حین ارتکاب جرم قتل قصد قتل داشته باشد اما فقط اگر چند ثانیه مکث کند سریعا به اشتباه خود پی ببرد کما اینکه برای بسیاری از ما در حیات ما پیش آمده که بر اثر غضب و عصبانیت قصد ارتکاب جرمی را "لااقل در حد توهین و فحاشی" داشته ایم، اما در بسیاری از موارد سریعا متوجه اشتباه خود شده و آن را انجام نداده ایم.
حال که با مفهوم انگیزه و حضور آن در تمامی رفتارهای عامدانه انسان آشنا شده ایم برویم به سراغ بحث اصلی.
قتل های ناموسی قتل هایی هستند که پای یک طرف قضیه که غالبا مقتول است یک "بانو" است، این نوع قتل مختص یک کشور یا یک فرهنگ خاص نیست، بلکه در سراسر جهان قابل مشاهده است اما باید پذیرفت که این پدیده مجرمانه در کشورهای توسعه یافته کمتر دیده شده است.
اما چرا یک طرف این قضیه زنان هستند؟
اصولا قتل های ناموسی توسط مردان خانواده اتفاق می افتند(برادران و خواهران و بعضا عموها) و غالبا تحت عنوان جزائی بر اشتباهی ناموسی.
این قتل ها غالبا علیه زنانی اتفاق می افتند که جرائمی همچون رابطه نامشروع و زنا مرتکب شده اند؛ مردی که دختر، همسر یا خواهر خود را مایه آبروریزی دانسته است و به اصطلاح از داشتن همچین ناموسی شرمگین است قصد میکند که با کشتن و حذف او از صحنه روزگار ضمن اعلام برائت از او موجب و سبب این شرمساری را از بین ببرد، هرچند برای قاتل در بسیاری از موارد اثبات جرم نیازی نیست و صرف جملاتی مثل اینکه "خواهرت را دیده ایم یا همسرت ..." برای ایجاد انگیزه در این افراد کافی است.
اما ریشه این جرائم چیست؟
ریشه هر جرمی را باید درون مجرم جستجو کرد، در این نوع جرائم مجرم خود مثلثی است که سه ضلع
دارد
این سه ضلع عبارتند از:

۱-دید مالکیت مجرم به ناموس
وجه غالبا مشترک قاتلان ناموسی این است که آنها ناموس خود را متعلق به خود میدانند، بدین معنا که تفاوتی بین خواهر خود با فرزند پنج ساله خود قائل نیستند و به خود اجازه میدهند که همانطور که بچه ی پنج ساله خود را تنبیه میکنند خواهر خود را نیز تنبیه کنند، بر این باور هستیم که "بنی آدم اعضای یک گوهرند" و اعضای یک خانواده باید با رهنمودهای سازنده یکدیگر را از زشتی ها پاس بدارند اما اعضای جامعه با رفتارهایی مثل قتل یا ضرب و شتم خواهر خود نمیتوانند یکدیگر را اصلاح کنند و قانون نیز از این رفتار حمایت نمیکند چرا که نه زنان متعلق به مردان و نه مردان متعلق به زنان هستند، اکنون دوره اصل حاکمیت قانون است و قانون نصی مبنی بر اینکه افراد برای یکدیگرند نداشته است.
غالبا قاتلین ناموسی ناموس خود را فاقد شرایط یک انسان میدانند، آنها حتی فراموش میکنند که "هر انسانی در قبر خود آرام میگیرد" و "عالم محضر خداست" و "قانون در انتظار مجرمین است"، آنها غالبا ناموس خود را حتی لایق محاکمه نمیدانند.

۲-احساسات درونی مجرم(غرور-غیرت)
غالبا وقتی شخصی متوجه وجود رابطه نامشروع بین یکی از اعضای خانواده خود با شخص دیگری میشود شرمگین و خشمگین میشود، این خشمگینی در مردان بیشتر از زنان است، یعنی بعنوان مثال اگر خشم آقایی که متوجه رابطه نامشروع خواهرش و همسایه دیوار به دیوارشان شده را در یک کفه ترازو بگذاریم و خشم خانمی که متوجه رابطه نامشروع برادرش و همسایه شان شده را در کفه ای دیگر بنظر این حقیر در مورد اول فرد بیشتر عصبانی میشود و دلیل آن هم ساده است، در بسیاری از موارد مردان دید مالکیت بیشتری نسبت به زنان داشته اند و دارند، در این حین کافی است که مردان خود را زبان زد خاص و عام ببینند، کافی است که در حالی که در خیابان راه میروند بشنوند که کسی میگوید "خواهر این مرد و فلانی معاشرت داشته اند".
همین جمله کافی است تا قتلی بزرگ اتفاق بی افتد، همین جمله کافی است تا فرد به فکر حذف مهره ای باشد که آبرویش را برده است.
ادامه دارد...

@anjoman_znu
2025/02/03 05:53:42
Back to Top
HTML Embed Code: