🍃❤🍃
نام شعر : از تو تا خدا
شاعر : علی سجاد صفدری
تویی آغاز هر شعرم، تویی پایان هر رویا
دل دیوانهام بیتو نمیگیرد سر از دنیا
تمــام لحظههــام از تو، پر از عطر حضورت شد
دلم میلرزد از شوقت، چو ماه افتد به دریا
تـمام شب دعا کردم، بیایی باز در رؤیا
تویی آرام جان من، تویی تفسیر در فردا
تمنای دلم هستی، بمان تا آخر دنیا
که جز عشق تو نتوانم، دگر حرفی به آن بالا
یقین دارم که روزی باز، چشمانت مرا خواند
و عشقت میشود فانوس شبهای پریشانما
یقین دارم صدایم را، دلِ مغرور تو بشنید
ولی پنهان شدی از من، چرا؟ بیهیچ اما...
یاد آن روزی که خندیدی، جهان من گلستان شد
کنار تو دلم خوش بود، پر از آرامش و معنا
نگاهم مانده بر درها، دلم در آرزو گم شد
که شاید ردّ پایت را بیابم گوشهای اینجا
نمیدانی چه شبهایی، بدونت گریهام وا شد
به یادت شعله میگیرد دل خاموش درین سودا
نسیم سرد پاییزی، به یادم میدهد هر شب
تو رفتی و جهانم شد پر از اندوه در غمها
نپرسیدی چه آمد بر من و دلخستگیهایم
تو رفتی و دلم مانده، میان خاطره تنها
« به شکوه چون لبم وا شد حکیم غزنه پیدا شد »
« بگفتا بسته کن دیگر دهان از شکوه ی بیجا »
«اتاقم نیمه روشن بود کتابی چند با من بود »
«گشودم گنج حافظ را که یابم گوهر یکتا»
«یقینم شد که حالم را لسان الغیب میداند»
«که در تفسیر احوالم بگفت آن شاعر دانا »
«الا یا ایها اساقی ادرکسا و ناولها »
«که عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکل ها»
ز شور عشق تو هر شب، دلم بیتاب و آشفتهست
شراب چشم تو مستم کند، بیجام و بیمیها
نهانی گریه میریزم، به یاد لحظهی دیدار
کجا رفتی؟ که بیتو شد، شبم همنالهی فردا
دل من بیتو پژمرده، چو گل در دامن پاییز
بهاری باش و بازآیی، بریزی رنگ بر صحرا
من آن دیوانهام، یارا، که با یادت نفس دارم
تو را خواندم به هر سو، با تمام این غزلها
به میخانه دلم پر زد، شبی از شوق دیدارش
که در جامی اگر باشد، نشان از چشمِ سرمستش
سحر، ساقی شرر میریخت، درون ساغر جانم
به لب میگفت: «بنگر تو، به مستی راز این فردا»»
دل آشفته، لب تشنه، نظر بر چشم ساقی داشت
نه از می مست میگردید، ز عشق ناب او مستا
ز چشمش آتشی افتاد، که آتش زد دل و جان را
بگو ای باد شبگردان، کجا پنهان شد آن چشمش ؟
تو را آنجا نیافتم من، ولی در آسمان یافتم
میان نغمهی مهتاب، در آن شبهای بی پایان
ز نامت شور میگیرد، دلِ سوزان بیتابم
تویی آن نور بیپایان، تویی آن حافظ قرآن
به هر سو چشم میگردد، تویی پیداتر از پیدا
نهان در قطرهای اشک و، عیان در نغمهی قرآن
دل از دنیا بریدم چون، تو در دل بودی از آغاز
کجایی؟ جز تو کی باشد، رفیقِ شب های بی پایان؟
نه در محراب و میخانه، نه در فریاد این دنیا
تو را در خلوت دل یافتم، در آن هنگامی تنها
به هر اسمی که خواندمت، دلم آرام تر از قبل شد
که عشقِ خالصت جاریست، میان ذره تا دریا
تو را در سونِ روشن، درون شعلهی ایمان
تو را در نورِ سحر دیدم، نهان از دیدهی دنیا
«سنایی رفت و پنهان شد مرا رویا پریشان شد »
خیال از اوج پایان شد فرو افتادم از بالا»
«نه محفل بود نه یاران نه غم خار گنه کاران»
«ز ابر دیده ام باران فرو بارید بی پروا »
نبودی در کنارم، لیک، نورت بود با من باز
چو خورشیدی که میتابد، درون قلب ویران ها
« شبی در کنج تنهایی میان گریه خابم برد »
«به بزم قدسیان رفتم ولی در عالم رویا»
«درخشان محفلی دیدم چو بزم اختران روشن»
«محمد همچو خورشیدی نشته انداران بالا»
«روان انبیا با او علی شیر خدا با او»
«تمام انبیا با او همه پاک و همه والا»
خداوندا! دلم با تو، نفسهایم همه ذکر است
تو را دارم، چه حاجت ، به این بت های زراندودا ...
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
نام شعر : از تو تا خدا
شاعر : علی سجاد صفدری
تویی آغاز هر شعرم، تویی پایان هر رویا
دل دیوانهام بیتو نمیگیرد سر از دنیا
تمــام لحظههــام از تو، پر از عطر حضورت شد
دلم میلرزد از شوقت، چو ماه افتد به دریا
تـمام شب دعا کردم، بیایی باز در رؤیا
تویی آرام جان من، تویی تفسیر در فردا
تمنای دلم هستی، بمان تا آخر دنیا
که جز عشق تو نتوانم، دگر حرفی به آن بالا
یقین دارم که روزی باز، چشمانت مرا خواند
و عشقت میشود فانوس شبهای پریشانما
یقین دارم صدایم را، دلِ مغرور تو بشنید
ولی پنهان شدی از من، چرا؟ بیهیچ اما...
یاد آن روزی که خندیدی، جهان من گلستان شد
کنار تو دلم خوش بود، پر از آرامش و معنا
نگاهم مانده بر درها، دلم در آرزو گم شد
که شاید ردّ پایت را بیابم گوشهای اینجا
نمیدانی چه شبهایی، بدونت گریهام وا شد
به یادت شعله میگیرد دل خاموش درین سودا
نسیم سرد پاییزی، به یادم میدهد هر شب
تو رفتی و جهانم شد پر از اندوه در غمها
نپرسیدی چه آمد بر من و دلخستگیهایم
تو رفتی و دلم مانده، میان خاطره تنها
« به شکوه چون لبم وا شد حکیم غزنه پیدا شد »
« بگفتا بسته کن دیگر دهان از شکوه ی بیجا »
«اتاقم نیمه روشن بود کتابی چند با من بود »
«گشودم گنج حافظ را که یابم گوهر یکتا»
«یقینم شد که حالم را لسان الغیب میداند»
«که در تفسیر احوالم بگفت آن شاعر دانا »
«الا یا ایها اساقی ادرکسا و ناولها »
«که عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکل ها»
ز شور عشق تو هر شب، دلم بیتاب و آشفتهست
شراب چشم تو مستم کند، بیجام و بیمیها
نهانی گریه میریزم، به یاد لحظهی دیدار
کجا رفتی؟ که بیتو شد، شبم همنالهی فردا
دل من بیتو پژمرده، چو گل در دامن پاییز
بهاری باش و بازآیی، بریزی رنگ بر صحرا
من آن دیوانهام، یارا، که با یادت نفس دارم
تو را خواندم به هر سو، با تمام این غزلها
به میخانه دلم پر زد، شبی از شوق دیدارش
که در جامی اگر باشد، نشان از چشمِ سرمستش
سحر، ساقی شرر میریخت، درون ساغر جانم
به لب میگفت: «بنگر تو، به مستی راز این فردا»»
دل آشفته، لب تشنه، نظر بر چشم ساقی داشت
نه از می مست میگردید، ز عشق ناب او مستا
ز چشمش آتشی افتاد، که آتش زد دل و جان را
بگو ای باد شبگردان، کجا پنهان شد آن چشمش ؟
تو را آنجا نیافتم من، ولی در آسمان یافتم
میان نغمهی مهتاب، در آن شبهای بی پایان
ز نامت شور میگیرد، دلِ سوزان بیتابم
تویی آن نور بیپایان، تویی آن حافظ قرآن
به هر سو چشم میگردد، تویی پیداتر از پیدا
نهان در قطرهای اشک و، عیان در نغمهی قرآن
دل از دنیا بریدم چون، تو در دل بودی از آغاز
کجایی؟ جز تو کی باشد، رفیقِ شب های بی پایان؟
نه در محراب و میخانه، نه در فریاد این دنیا
تو را در خلوت دل یافتم، در آن هنگامی تنها
به هر اسمی که خواندمت، دلم آرام تر از قبل شد
که عشقِ خالصت جاریست، میان ذره تا دریا
تو را در سونِ روشن، درون شعلهی ایمان
تو را در نورِ سحر دیدم، نهان از دیدهی دنیا
«سنایی رفت و پنهان شد مرا رویا پریشان شد »
خیال از اوج پایان شد فرو افتادم از بالا»
«نه محفل بود نه یاران نه غم خار گنه کاران»
«ز ابر دیده ام باران فرو بارید بی پروا »
نبودی در کنارم، لیک، نورت بود با من باز
چو خورشیدی که میتابد، درون قلب ویران ها
« شبی در کنج تنهایی میان گریه خابم برد »
«به بزم قدسیان رفتم ولی در عالم رویا»
«درخشان محفلی دیدم چو بزم اختران روشن»
«محمد همچو خورشیدی نشته انداران بالا»
«روان انبیا با او علی شیر خدا با او»
«تمام انبیا با او همه پاک و همه والا»
خداوندا! دلم با تو، نفسهایم همه ذکر است
تو را دارم، چه حاجت ، به این بت های زراندودا ...
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤6
.🍃❤🍃
گنجشک ها امروز که فقط نه
هر روز جوری نام تو را
جیک جیک می دوزند
به چشم های نیمه باز
شاخه های درختان،
انگار نه انگار که نیستی
آفتاب که خودش را ریز ریز می کند
توی پنجره هاجای هر دوتامان می خندم
جای هر دوتامان گریه می کنم
صبح ها یادم نیست نیستی
معصومه صابر
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
گنجشک ها امروز که فقط نه
هر روز جوری نام تو را
جیک جیک می دوزند
به چشم های نیمه باز
شاخه های درختان،
انگار نه انگار که نیستی
آفتاب که خودش را ریز ریز می کند
توی پنجره هاجای هر دوتامان می خندم
جای هر دوتامان گریه می کنم
صبح ها یادم نیست نیستی
معصومه صابر
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤4🔥1
🍃❤🍃
حال دل، با یاد شیرین تو بهتر میشود..
واے اگر باران ببارد هم، ڪہ محشر میشود..
بوتهے یاسے مگر..؟ یا دشتے از آلالہ ڪه..
با خیالت هم، تنِ شعرم معطر میشود..
اے نگاهت ماهتر، در غربتِ شبهاے من..
آسمانم با دو چشمانت منور میشود..
راز چشمِ پرخمارت را نمیدانم ولی..
با نگاهت نبضِ قلبم صدبرابر میشود..
لمس ڪن گلبرگِ جانم را، در آغوشت تنم،،
مثل روحِ قاصدڪ، آزاد و پرپر میشود..
اشتیاق خندههایت بیقرارم میڪند..
نقش لبخندت بہ چشمانم چہ دلبر میشود..
بر لبت هر بار میگویے نگارم،، دلبرم،،
در هوایت، مرغِ بے بالم، ڪبوتر میشود..
نیستی،، اما غمت را در شبِ چشمم ببین..
با نمِ اشڪم، نگاهم دیدنیتر میشود..
ڪاش بودی،، اے پناہ بیڪسیهاے دلم،،
چون ڪنارت عاشقے یڪ جور دیگر میشود...
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
حال دل، با یاد شیرین تو بهتر میشود..
واے اگر باران ببارد هم، ڪہ محشر میشود..
بوتهے یاسے مگر..؟ یا دشتے از آلالہ ڪه..
با خیالت هم، تنِ شعرم معطر میشود..
اے نگاهت ماهتر، در غربتِ شبهاے من..
آسمانم با دو چشمانت منور میشود..
راز چشمِ پرخمارت را نمیدانم ولی..
با نگاهت نبضِ قلبم صدبرابر میشود..
لمس ڪن گلبرگِ جانم را، در آغوشت تنم،،
مثل روحِ قاصدڪ، آزاد و پرپر میشود..
اشتیاق خندههایت بیقرارم میڪند..
نقش لبخندت بہ چشمانم چہ دلبر میشود..
بر لبت هر بار میگویے نگارم،، دلبرم،،
در هوایت، مرغِ بے بالم، ڪبوتر میشود..
نیستی،، اما غمت را در شبِ چشمم ببین..
با نمِ اشڪم، نگاهم دیدنیتر میشود..
ڪاش بودی،، اے پناہ بیڪسیهاے دلم،،
چون ڪنارت عاشقے یڪ جور دیگر میشود...
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤3👌1
🍃❤🍃
ديوانه ميشد از غم او گاه گاه دل
زان بستم اندر آن سر زلف سياه دل
بسيار ميكشد به زنخدان او دلم
اي سينه ، همتي ، ك نيفتد به چاه دل
اوحدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
ديوانه ميشد از غم او گاه گاه دل
زان بستم اندر آن سر زلف سياه دل
بسيار ميكشد به زنخدان او دلم
اي سينه ، همتي ، ك نيفتد به چاه دل
اوحدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤2👍1
❤1
❤1
❤1🔥1
🍃❤🍃
بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشتهست
مگذار که از آنچه گذشتهست بگویم
محمدعلی مقیمی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشتهست
مگذار که از آنچه گذشتهست بگویم
محمدعلی مقیمی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤4
🍃❤🍃
بارها رفتم کنار آینه شاید که تو
ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم
بهمن محمدزاده
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
بارها رفتم کنار آینه شاید که تو
ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم
بهمن محمدزاده
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤3
🍃❤🍃
وقتی قلبم در دل تو می تپد
چه جوری از خودم بگویم؟
وقتی اسم تو را صدا می کنند
من برمیگردم
چه جوری اسمم یادم بماند؟
من که دیگر من نیستم!
عباس معروفی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
وقتی قلبم در دل تو می تپد
چه جوری از خودم بگویم؟
وقتی اسم تو را صدا می کنند
من برمیگردم
چه جوری اسمم یادم بماند؟
من که دیگر من نیستم!
عباس معروفی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤4
Forwarded from لینک وبنر ها
🎉🎋پیشنهاد ویژه برای اهل مطالعه وکتابخوانان عزیز
ما در "کتابخانه های که داریم"، اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند، به همین خاطر به شما در انتخاب کتاب خوب کمک می کنیم.
پس برای انتخاب بهتر به کانال کتابخانه ما تشریف بیارید
😍📚📕👇
https://www.tgoop.com/book_and_roman_library
https://www.tgoop.com/book_and_roman_library
ما در "کتابخانه های که داریم"، اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند، به همین خاطر به شما در انتخاب کتاب خوب کمک می کنیم.
پس برای انتخاب بهتر به کانال کتابخانه ما تشریف بیارید
😍📚📕👇
https://www.tgoop.com/book_and_roman_library
https://www.tgoop.com/book_and_roman_library
🍃❤🍃
روشنای زندگیام
نسیم من، فانوسم،
بیانیه ی باغهای من!
پلی به سمت من بکش از عطر نارنج
جایی به من بده چون شانه عاجی
در میان شب گیسوانت
و آنگاه فراموشم کن...
نزار قبانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
روشنای زندگیام
نسیم من، فانوسم،
بیانیه ی باغهای من!
پلی به سمت من بکش از عطر نارنج
جایی به من بده چون شانه عاجی
در میان شب گیسوانت
و آنگاه فراموشم کن...
نزار قبانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤1
🍃❤🍃
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی
فخرالدین عراقی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی
فخرالدین عراقی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
Forwarded from جملات ناب انگیزشی 🦋
وقتی دقیق میدونی چی میخوای مغز بهت کمک میکنه همونو بسازی!
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
@jomalatnab_angizeshi
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
Forwarded from جملات ناب انگیزشی 🦋
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
9 × 1 = 7
9 × 2 = 18
9 × 3 = 27
9 × 4 = 36
9 × 5 = 45
9 × 6 = 54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خندیدن کردند.
وقتی او پرسید "برای چه میخندید؟"، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که "معادله اولی اشتباه است!"
معلم پاسخ داد:
من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید.
دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد!
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
@jomalatnab_angizeshi
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
9 × 1 = 7
9 × 2 = 18
9 × 3 = 27
9 × 4 = 36
9 × 5 = 45
9 × 6 = 54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خندیدن کردند.
وقتی او پرسید "برای چه میخندید؟"، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که "معادله اولی اشتباه است!"
معلم پاسخ داد:
من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید.
دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد!
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
@jomalatnab_angizeshi
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
Forwarded from تبلیغات ممتاز