Telegram Web
#چالش۴۹

چرا ما انسانها اینقدر میل به شناخته شدن داریم؟ چرا میل داریم مهم به حساب آییم و مورد تحسین و تمجید قرار گیریم؟
📕يكى از موضوعات محورى مثنوى مولانا اين است كه ما آدم ها معمولاً تصوير و تصوّرى واقعى از خودمان نداريم،بلكه برداشت ما از شخصيت مان وهمى و خيالى است. براى همين است كه گاهى در شرايط خاص،واكنشى از خود نشان مى دهيم كه نه تنها موجب حيرت ديگران
مى شود،بلكه خودمان نيز باورمان نمى شود كه چنين رفتارى از ما سر زده است! غالباً ما آدم ها طبق شرايط،رنگ عوض مى كنيم مثلاً وقتى بى پول و
بى مسند و مقاميم يك جور حرف مى زنيم و رفتار
مى كنيم. و وقتى به ميز و مسند و مقامى رسيديم ،جور ديگر رفتار
مى كنيم.حتى راه رفتن و نگاه كردن مان هم عوض
مى شود. در قرآن كريم نيز يك رشته آيات ناظر به همين جنبه از روانشناسى انسان است.مانند آيه ٧٤ سوره توبه،٦و٧سوره فرقان و ٢٢و ٢٣سوره يونس.فقط آدم هاى صاحب معرفت در هر شرايطى انسان مى مانند و خود را گُم نمى كنند."بى عنايات خدا هيچيم ، هيچ" .

@Ashaarkotaa
هركه در خلوت به بينش يافت راه
او ز دانش ها نجويد دستگاه
.......
علم چون بر دل زَنَد يارى شود
علم چون بر تن زَنَد بارى شود

#مثنوی_مولانا دفترسوم و اول
@Ashaarkotaa

📘مولانا يكى از موضوعاتى را كه به صورت دَوَرانى مورد تأكيد قرار مى دهد، برترى بينش بر دانش است. دانش ، اندوخته است ، و بينش ، مصرف كردن بهينهء آن اندوخته. دانش،تفسير مى كند، و بينش ، آدمى را تغييرمى دهد، البته تغييرى رو به سوى كمال.دانشى كه رفتار و كردارمان را همرنگ خودش نكند مثلِ غذايى است كه هضم نمى شود.چنين غذايى ما را رنجور و بدحال مى كند. كسانى كه دانش و محفوظات دارند و بينش ندارند  نوعاً دچار بيمارى هاى اخلاقى و شخصيتى مى شوند. اما غذايى كه هضم شود نيرو و سلامتى مى آورد، ولو اندك باشد. همينطور هر معرفتى كه به بينش تبديل شود سلامتى روانى و اخلاقى در پى
مى آورد. دانشى مى تواند نجات بخشى كند كه با رفتار و هويّت ما در آميزد.
تا کاسهء دوغِ خویش باشد پیشم
والله که ز انگبینِ کس نندیشم

ور بی برگی به مرگ مالَد گوشم
آزادگی را به بندگی نفروشم

#رباعی_مولانا
@Ashaarkotaa

📘مولانا در برابر هیچ صاحب منصبی سر فرود نیاورد. مکتب او مکتب آزادی و آزادگی و انسان دوستی بود.  او فارغ از نژاد و فرقه و آیین ، انسان ها را دوست می داشت و با عمل خود به آنان درس آزادگی می آموخت.
مولانا در مدح اميران و صاحبان قدرت ، هيچ شعرى نسروده است ،  حتى يك بيت هم در اين زمينه نگفته است ، چون او نشست و برخاست با آنان را صلاح
نمى دانست و آن را موجب تخريب دين و معنويت
به شمار مى آوردمولانا در
"فيه ما فيه" مى فرمايد: "با پادشاهان نِشستن  از اين روى خطر نيست كه سَر برود ، كه سَرى است رفتنى ، چه امروز ، چه فردا ! اما از اين رو خطر است كه ايشان چون نَفْس هاى شان قُوّت گرفته است و اژدها شده ، اين كس كه با ايشان صحبت (=همنشينى) كرد و دعوى دوستى كرد و مالِ ايشان قبول كرد ، لابُدّ باشد (=مجبور است)  بر وفق ايشان سخن گويد و رأى هاى بدِ ايشان را از روى
دلْ نگاهداشتى (=ملاحظه كارى) قبول كند و نتواند مخالفِ آن گفتن ، از اين رو خطر است ، زيرا دين را زيان دارد! "
مولانا به زندگى ساده و
بى پيرايه خود قناعت
مى كرد و نسبت به اميران  وقت بى نياز بود و اگر پيشكش و ارمغانى هم در مى رسيد آن را ميان  فقيران و ياران نيازمند خود تقسيم مى كرد و خود ، چيزى از آن بر نمى داشت .

#قسمتى از سخنان استاد كريم زمانى

@Ashaarkotaa
با چنین غالب خداوندی کسی
چون نمیرد گر نباشد او خسی

#مثنوی_مولانا دفتراول
@Ashaarkotaa

📘ادمی در برابر یک چنین خداوند غالب و قاهری اگر نمیرد یعنی اگر فانی نشود اگر ذوب نشود اگر آب نشود او کس نیست او خس است او خاشاک است او خیلی بی قیمت و بی ارزش است .
اینچ می گویم به قدر فهم تست
مُردَم اندر حسرتِ فهمِ درست

#مثنوی_مولانا دفترسوم
@Ashaarkotaa

📘ما بیشتر به کَباب مایلیم تا به کِتاب ! اصلاً دوست داریم کتابخانه ها تبدیل به کَبابخانه شود! چون از ندانستن هیچ رنجی نمی بریم و به دانستن احساس نیاز نمی کنیم و شگفتا که در همان حال خود را "همه دان" می پنداریم ! یعنی
نمی دانیم که نمی دانیم . و این را اهل فن ،
جهل مرکّب اش نامیده اند .

اگر مطالعه و تلاش برای معرفت در جامعه به صورت نیازی حیاتی درنیاید ، آن جامعه رو به مرگ می گذارد ، مرگ فکری و فرهنگی و مرگ اخلاقی . چنین جامعه ای سطحی بار می آید و فریب هر دجّال شعبده بازی را می خورد و از یک سوراخ هزار بار گزیده می شود و باز هم گِزیده می شود !
آن جوامعی که در جهان آقایی می کنند و برای ما کعبه آمال و مدینهء فاضله شده اند مردمانش به مطالعه عادت دارند و با کتاب رفیق هستند .
"سست چشمانی که شب جولان کنند
کی طواف مشعله ی ایمان کنند"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم
@Ashaarkotaa

📘کسانی که به عوالم ظلمانی چشم
دوخته اند تا به تصورشان چیزی
بیابند, کی توانند لذت جستجو در
گرداگرد حقایق را درک کنند؟
#چالش۵۰

تعصب چیست؟
درمان آن چیست؟
شه یکی جان است و لشگر پر از او
روح چون آب است و این اجسام جو

#مثنوی_مولانا دفترپنجم

  @Ashaarkotaa

📘یک لشگر به انگیزه و روحیه ای که
 فرماندهِ آن ایجاد می کند, می جنگد.
جسم آدمی هم به قدرت روحی او معنی می یابد.
 
هین بملک نوبتی شادی مکن
ای تو بستهٔ نوبت آزادی مکن

#مثنوی_مولانا دفتراول
@Ashaarkotaa

📘بابت قدرت و ثروتی که موقتا در اختیار توست شادی مکن - که به زودی از دست خواهی داد- (شادی خود را از داشته‌های درونی که متعلق به خود توست حاصل کن).
#چالش۵۱


وابستگی چیست؟
راه حل رهایی از وابستگی چیست
؟
هست لَبَّیکی که نَتْوانی شَنید
لیکْ سَرتاپایْ بِتْوانی چَشید

#مثنوی_مولانا دفتردوم
@Ashaarkotaa

📘برخی اجابت‌ها را با گوش نمی‌توان شنید ولی با تمام وجود می‌توان درک کرد.
" علتی بدتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال "

#مثنوی_مولانا دفتراول
@Ashaarkotaa

📘ای انسان خودنما , مرضی بالاتر از تصورِ "کامل بودن" در وجودِ تو نیست ...
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

#غزل_مولانا
@Ashaarkotaa

📘داغ کسی یا چیزی را داشتن می‌تواند کنایه از تعلق به آن کس یا چیز باشد. در دوران برده‌داری داغ گذاشتن بر روی بردگان برای این که معلوم کنند مالک آنها چه کسی است، مرسوم بوده است. بعدها این داغ به صورت نماد و استعاره‌ای در ادبیات صوفیانه به کار رفته است. صوفیان معتقدند خداوند داغ بندگی را در همان عهد الست که از آن به روز "میثاق" یاد می‌کنند بر روح انسان نهاده‌است. احمد غزالی در کتاب سوانح خود آورده است: «بارگاه عشق، ایوانِ جان است که در ازل، ارواح را داغ "الست بربّکم" آنجا بار نهاده است». برخی از صوفیان این داغ را میثاق بندگی و خواجگی و برخی میثاق عاشقی و معشوقی تعبیر کرده‌اند.
#چالش۵۲


چرا انسان احساس کسالت و خستگی و دلمردگی می کند؟
دم مزن تا بشنوی از دم زنان
آنچه نآمد در زبان و در بيان

دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچه نامد در كتاب و در خطاب

#مثنوی_مولانا دفترسوم
@Ashaarkotaa

📘ای انسان، اگر بتوانی دم فرو ببندی و سكوت پيشه كنی می‌توانی از عالم هستی چيزهايی را بشنوی كه گنجايش بيان آنها در زبان و در كتاب‌ها و در گفتار وجود ندارد و اگر بتوانی سكوت اختيار كنی، روح تو به نجوا درخواهد آمد و صدای عالم روح را خواهی شنيد
کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست

#مثنوی_مولانا دفتراول
@Ashaarkotaa

📘 مثال ديگر ، شخصي كوزه اي داشت ،
ولي هر چه مي گشت آب نمي يافت ، و همينكه آب را يافت كوزه اش شكسته شد .
مثال فوق در بيان أين مطلب است كه إنسان در هيچ لحظه اي در أين دنيا بطور كامل مقصودش حاصل نيايد و از همه جهت مقضي المرام نگردد. چرا كه إنسان هميشه آرزوهايي حاصل نشده دارد ، و هر كام ، لذتي و قرين ناكامي و رنجي دگر است.
| : لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ﴾ [البقرة: ٢٨٦]

❄️«الله به هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند»
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

#مثنوی_مولانا دفتراول
@Ashaarkotaa

اگر عشق به سوي عاشق توجه نكند ، عاشق مانند پرنده پركنده است.
2025/01/02 08:29:52
Back to Top
HTML Embed Code: