Telegram Web
.

#نوروز_جشن_آیینی_مهری_است

مقاله‌ی وزین و پژوهشی فوق به اهتمام و قلم فاخر استاد مهدی رحمانی قوچانی در آستانه‌ی نوروز باستانی و بهار جان‌بخش برای حراست از میراث معنوی فرهنگ ایران‌زمین نوشته و به مردم فرهنگ‌دوست ایران در سراسر گیتی پهن‌آور تقدیم شد.
علاقه‌مندان مقاله‌ی «نوروز جشنِ - آیینی مهری است» را در هشت صفحه‌ی زیر مطالعه فرمایند 👇

🔸استفاده از مقاله‌ی فوق با ذکر منبع: (فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان) بلامانع خوهد بود.

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
.

#نوروز_جشن_آیینی_مهری_است

فرهنگ سپند و دیرینه‌سال ایرانی را تنها درمتون رسمی- مذهبی کهنش به تمامی و درستی نمی‌‌توان باز‌یافت و آماج‌های بلند و راستینی را که خواست و اراده‌ی هر دل‌آگاهی ازاین فرهنگ سپند است، در این آثار دستوری باز‌جُست. گوهرانِ نایافته وناخوانده‌های این نازنینِ آسمانی را باید در فرهنگ نانوشتاری‌(شفاهی) و نژاده‌ی مردمی‌اش باز‌یافت. فرهنگی که به شوندِ دشمنی و کوته‌نظری اربابانِ زر و زور و از همه مهم‌تر تن در ندادن به خواست‌های آنان، بسی ستم‌ها و ناروایی‌های ‌گران را تحمل کرده‌است. اما هرگز آماج و خویشکاری‌های سپند " دُر دری" را به بهای ناچیز و مصلحت‌گونِ نا‌آشنایان در پای خوکانِ انیرانی نینداخته‌است. هر چند که به شوندِ دیرینگی و در امان ماندن از آسیب‌ها و دست‌بردهای دشمنان به دژِ بی‌گزند "راز‌ و رمز" پناه برده، و از چشمِ دُژ‌منشان دوری جسته‌است‌. اما چون زیبایی و نیکویی را نمی‌توان به سببِ سرشتش در نهان خانه‌ها جای داد، و از دیدارش روشن روانان را بی‌بهره ساخت، در نسک‌های کهن هردم به گونه‌ای دیگر چهره برافروخته‌است (هردم بُت عیار به شکلی دگر آید)، و شیفتگانش را از زلال گوارا و بی¬زوالش سیراب نموده‌ و سبب مانایی و قدر و جایگاه بلند ایران در گستره‌ی هستی شده ‌است. یکی از‌ این گل‌رخان فرهنگِ دیرینه‌سال ایرانی، " جشن- آیین نوروز" است، که به راستی هویت و مانایی ایران اهورایی از اوست. در اوستای سپند به شوندِ سرشت مذهبی و فرمان‌های ‌دینی، نامی از نوروز برده نشده‌است. در‌"گاهان" پیامبرایرانی، بنیان‌گزار نوروز "جم‌، جمشید" را یکی از گناه‌کاران و کژ‌دینانی بر شمرده ‌است که قربان کردن "گاو" و خوردن گوشت گاو را به مردم آموخته ‌است. این کهن‌ترین سند ایرانی است که از " جم درخشان و خوب رمه " به این گونه سخن رانده، و از بزرگی‌های او در متون آریایی (وداها) نامی نبرده‌است. این چشم پوشی بزرگ را باید در نگرش‌های رهایی بخش و تازه‌ی مصلح ایرانی باز‌جست، که جامعه‌ی فرو رفته در نادانی و بی‌خبری و گراییده به انحطاط و خرافه پرستی را به سوی "خرد" و "یکتا‌پرستی" و "مردمی" فرا‌ می‌خواند. و توده‌ی مردم را که گرفتارِ "اما و اگرها" و دستورهای کژ‌آیین "مغان" آریایی بودند، به پگاهِ روشنِ رهایی نوید می‌‌دهد. به این شوند‌های گران و سپند است که وخشور ایرانی‌، هرگز در گاهان‌ که سخنان سپید و آنسری اوست، نامی از "مهر" نمی‌برد. ایزدی که پیش از برانگیخته شدنِ او، خدای بزرگ و مهینِ ایرانیان آریایی بوده‌است، و کیش خورشید (مهر) پریستاری‌اش در سراسر سرزمین‌های آریایی از روایی چشم گیری برخوردار است. پاره‌ای از اندیش‌مندانِ ایران شناس، از جمله " مهرداد بهار " با مقایسه‌ای ژرف و بنیادینِ "مهریشت" و خویشکاری‌های جمشید دربازگفت‌های کهنِ آریایی و پسین‌تر متون ایرانی میانه‌، او و ایزدِ مهر را شخصیتی یگانه می‌دانند. چنان خویشکاری‌های این دو درهم تنیده و یک‌سان و هم‌گون است که هر‌گونه تردیدی را به حداقل می‌رساند. جمشید پسر ویَوهوَنت ( ویوَسوَنت ) "خورشید" است، و در پاره‌ای از بازگفت‌ها خودِ خورشید‌است. به این شوند است که پیشینیان اورا "آفتاب پرست" دانسته‌اند. نام واژه‌ی جمشید ‌(جم+ شید) خود گواه‌ این بازگفت است. در اوستا از او با صفتِ "خشئت" به چمِ "درخشان" یاد شده‌است. در نسکِ وندیداد، نام جم هماره با صفتِ درخشان (جم درخشان) هم‌راه است. در "یسنای نهم" آمده‌است: ویونگهان نخستین کسی است که درجهان مادی هوم (باده‌ی بی‌مرگی) را بیفشرد، و ایزدِهوم به این شوند به او پسری (جمشید) داد که "مانند خورشید درخشان است". در آیین مهری نیز مهر یسنان در هنگام قربانی گاوِ آیینی، نوشابه‌ی "دور آئوشه = دور دارنده‌ی مرگ" را می‌نوشیدند، و به رقص و پای‌کوبی می‌پرداختند، و به گامه‌ی پیوند با خورشید گام می‌نهادند، و به گونه‌ای هم‌‌گون مهر (جمشید) می‌شدند. درگاهان ‌در اشاره‌ای تلخ، وخشور‌ ایرانی از باده‌ی بی‌مرگی با برنام "می کثیف" نام ‌می‌برد، که خرد و هوشمندی را زایل‌می‌گرداند. از این صراحت سخن گاهان می‌توان دریافت که آیین مهر و کیش خورشیدی جمشید در واقع یکی بوده‌اند، و جمشید درحقیقت "تجسم ایزد مهراست بر زمین که وظایف روحانی، جنگاوری، و برکت بخشی وی را درخود جمع دارد."شاه‌نامه بروشنی خویشکاری‌های جمشید را درسخنی شیوا بازگو می‌نماید:

منم گفت با فره‌ی ایزدی
همم شهریاری، همم موبدی

بدان را ز بد دست کوته کنم
روان را سوی روشنی ره کنم

تمام این فروزه‌های جمشید با ویژگی‌های خورشید در‌"خورشید‌ یشت" (فزونی جهان راستی، پاکی و فزونی آب‌ها، نابودی دیوها، دشمنی با ظلمت و تباهی و...) همانند و منطبق است. شاه‌نامه نیز به درستی و راستی، جمشید را به خورشید همانند کرده‌است:

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان‌روا

ص (۱)
👇
.

مهر در "مهر یشت" ایزدی است که هماره با صفتِ "فراخ، پهن" توصیف‌ شده‌ و دارنده‌ی "دشت‌های فراخ" است. ایزدی است که از فرازِ البرزکوه با هزار چشم سرزمین‌های آریایی را می پاید. در ‌اوستا مهر، روشنایی پیش از برآمدن خورشید است. اما در گذرِ روزگاران با خورشید مشتبه و یکی شده‌، وهرجا از مهر سخنی می‌رود، یاد‌آور خورشید‌ است، و درغرب از او با صفت "خورشید شکست ناپذیر" یاد شده‌است. اوست که هماره نگران و یاری‌گرِ یلان آریایی‌ درنبرد‌هاست، و به خان‌و‌مان آریایی آرامش و "گله و رمه" می‌بخشد،. تمام این ویژگی‌ها و خویشکاری‌ها را در شخصیتِ جمشید باز می‌یابیم. از جمشید در اوستا هماره با صفت "هووَتوَ" یاد شده‌است. این واژه در متون پهلوی به "هورمک" به چمِ دارنده‌ی گله و رمه‌ی خوب است. در "وندیداد" آمده‌است: اهورامزدا به او پیشنهاد رسالت و پیامبری را می‌دهد تا‌ دینِ اهورایی را در هستی بگستراند، اما جمشید از این خواست اهورا‌مزدا سر باز می‌زند. آیا این بازگفت صورت دگرگون شده‌ی فرو افتادن مهر از خدایی به جایگاه فرودینِ ایزدی (فرشته) نیست؟ که در شاه‌نامه هم به گونه‌‌ی منی کردن و خدایی جمشید رخ‌بر نموده، و سرانجام "فره ایزدی" از او می‌گسلد. در روزگار جمشید است که زمین برای مردمان و گله‌ها تنگ می‌‌شود، و اهورامزدا به او دو ابزار شگفت "سُوَرا" و "اَشتَرا" را می‌‌دهد، تا به وسیله‌ی آنان زمین را بگستراند. این بازگفت پهلو به پهلوی ویژگی مهر که "دارنده‌ی دشت‌های فراخ و پهن" است، می‌زند. جمشید راهبر و رهایی بخش قوم آریایی است، مهر نیز درسراسر مهریشت هماره‌ با چشمانی بیدار و نافریفتنی خان¬ومان آریایی را می¬پاید. از بارزترین هم‌گونی‌های جمشید با مهر، پیوندِ تنگ آن‌ها با "گاو" است. در گاهان گناه‌ِ بزرگ او قربان کردن گاو و آموختن خوردن گوشت قربانی به آدمی است. در آیین مهری نیز بزرگ‌ترین کار مهر قربان کردنِ گاوِ آیینی است. آیا نام نبردن از مهر در سراسر گاهان، این دیدگاه را تداعی نمی‌کند که جمشید و مهر هر دو یک شخصیت‌اند؟ و هر دو و آیین‌شان مورد بی‌مهری و بی‌اعتنایی قرار گرفته‌است. در آمیغ کار سترگِ مهر "آفرینندگی" است، مهر با قربان کردن گاو آیینی درحقیقت دست به آفرینندگی می‌زند، و با این کار موجب زایش و رویش، فراوانی می‌‌شود. در بازگفت‌های ایرانی آمده‌است، جمشید در روز نوروز سوار بر گاوی شد و به جنگِ دیوان (نماد تنگی وقحط) رفت، و پس‌از پیروزی در ششم فروردین به ایران برگشت، و مردم به شوندِ این رخداد بزرگ آن روز را "روز نو، نوروز" نامیدند، و زمین از رنج و بیداد رهایی یافت:

سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین

نوروز پنجره‌ای است به سوی زایش و باروری و تازه شدن طبیعتِ مزدایی. درنقش‌های سنگی تخت جمشید، شیری را می‌بینیم که بر روی گاو خیز برداشته‌است. شیر در فرهنگ نمادین، نشان گرمی (خورشید) و گاو نماد زمستان است. این نقش‌واره با زبان نمادین گویای این است که گرما (خورشید) بر سرما پیروز شده است. سوار شدنِ جمشید بر گاو به درستی تداعی‌گر همین معنا (سوار شدن شیر= خورشید بر گاو زمین) است، که با قرار گرفتن خورشید در برجِ حمل و فرارسیدن فروردین، روزگار نوزایی و باروری و زایش و درآمیغ "اعتدال" فرا می‌رسد. یکی دیگر از آیین¬های پیوسته به نوروز که تا به امروز در‌شکل خانه‌تکانی، پاکیزگی، پوشیدن جامه‌های نو و... یادمانی از باور فرود آمدن فروهر‌های درگذشتگان است. که از پنج روز پیش از نوروز و پنج روز پس ازآن برای یاری نزدیکان به خانه و میهن خویش باز می‌گردند. در اوستا به روشنی از این رویداد و باور کهن، سخن رفته است: "فروهرهای مقدس و نیک پاکان را می‌ستاییم که درهنگام همسپتمدم از آرامگاه‌های خود به بیرون شتابند در مدت ده شب پی درپی دراین‌جا برای آگاهی یافتن بسر برند "این یک باور بس کهن از بزرگ‌داشت ارواح نیاکانی است، همسپتمدم، ششمین گاهنبار (در آخرین روز کبیسه‌ی سال) برگزار می‌شده، چراکه انسان دراین روز آفریده شد. همسپتمدم به چم "خلقت همه‌ی گروهان" و به معنی "اعتدال و مساوات" است. مردم در پیش از نوروز، منزل و تمام وسایل آن‌را تمیز می‌کنند، و خود را از هرجهت آماده‌ی پذیرایی از نگاهبانِ دلاور نوروزی می¬نمایند. این جشن- آیین ده روز برپا بوده‌است، پنج روز آخر اسفند را " نخستین فروردگان " و پنج روز نخست فروردین (پنجه وه) را "دومین فروردگان" می‌نامیدند. آیین ‌قربانی مرغ برسرِ مزار سیاوش در پگاه نوروزی نیز درجهت تکریم و پیوستگی با مردگان است. بر بنیاد این باور کهن است که فرزانه‌ی توس در سخنی گذرا کیشِ گذشته‌ی‌ این مردم را "نیا پرستی"و احترام به فروهر درگذشتگان می‌داند:

نیا را همین بود آیین و کیش
پرستیدن ایزدی بود پیش

شاید به این شوند در گاهان سپند که بنیادش بر یکتا‌پرستی و خدا جویی است، از نوروز و آیین‌هایش یادی نشده است.

ص (۲)👇
.

پس از پایان این ده روزِ پُر از شور و جوشِ مردمی، روز ششم فروردین "نوروز بزرگ" فرا می‌رسد که درآمیغ روز پیروزی و برچیده شدن بیداد و تباهی است. پس از آن است که به گفت زامياد یشت: روزگار طلایی فرا می‌رسد، روزگاری که در آن گیاهان پژمرده نمی‌شوند، خوراک‌ها فساد و‌پوسیدنی نیستند، و از همه نمایان‌تر پتیاره‌ی درد و رنج و مرگ و ‌پیری از هستی رخت بربسته است، و همه‌ی مردمان به گونه‌ی جوانی پانزده ساله می‌نمایند. در شاه‌نامه‌ی خردمند توس نیز دقیقآ از این روزگار خجسته یاد شده‌است:

چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندران روزگار

در اوستای سپند واژه‌ی "گئو" دارای باری سنگین از "رمز و راز" است، و پی بردن به جایگاه و ترجمان درستش گره‌گشای بسی از برداشت‌های نارواست. " گئو " را بیشتر اوستا شناسان غربی به معنای مطلقِ "گاو" گرفته‌اند. استاد پورداود در یک نگاه درست، واژه‌ی گئو را به معنای عامِ چارپایان و از جمله گاو و سرانجام به چمِ هستی گرفته‌اند. در کارگاه فلسفه‌ی ژرف و باریک‌نگر اوستایی، اهورامزدا عینِ هستی است، و هستی چونان اهورامزداست. با تیز‌نگری در اساسِ اندیشگانی ایرانی، ترجمان واژه‌ی " ئو‌اورشن" به "روانِ‌ گاو" یک برداشت سطحی است. بر بنیاد‌های فلسفی ایران، ترجمان این واژه‌ی کلیدی به درستی "روان آفرینش، روان هستی" است. پس این روانِ هستی (روان اهورامزدا) است که از تعدی و تجاوز و بیداد رفته برخویش می‌نالد، و به سخنی نزدیک خداوند هستی از آدم‌هایی که دهش‌های او را پاس نمی‌دارند، گله‌مند است. حکیمِ دل‌آگاه و ژرف‌نگر توس نیز بر بنیادِ همین اندیشه - باور سترگ است که به درستی "گاو پرمایه، برمایه" را نماد زمین بارور و آبادان می‌داند، که به دست دهاک آهرمنی تباه و نابود می‌شود:

همان گاو کش نام برمایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود

زمادر جدا شد چو طاوس نر
بهر موی بر تازه رنگی دگر...

بیامد ازآن کینه چون پیل مست
مران گاو برمایه را کرد پست

همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند و زیشان بپرداخت جای

این باز گفت خردورز توس به راستی یاد‌آورِ کشتن "گاو یکتا آفریده" به دستِ اهریمن را در اندیشه تداعی می‌کند، که از خون و جسد او گونه‌های گیاهی و حیوانات پدید می‌آیند. واژه‌ی "پرمایه" نیز در سخن استاد، گویای باروری و زایش است. بنابراین بنیادها قربان کردن گاوِ آیینی به دستِ مهر که سبب زایش و فراوانی می شود، و هستی را از تنگی و قحط می‌رهاند، باز گفتی استوره‌ای از روان هستی است. "ابوالقاسم پرتو" به درستی این اندیشه‌ی نازک مهری را برخوردِ تیغه‌ی روشنایی (خورشید) با زمین می‌داند، که با آغاز فرمان‌روایی خورشید، هستی گیتایی رو به زایش و باروری می‌آورد. سخن شاه‌نامه نیز به درستی گواه این اندیشه‌ی دیرین است:

چو آمد به برج حمل آفتاب
جهان گشت با فرّ و آیین و آب

بتابید از آن سان ز برج بره
که گیتی جوان گشت ازآن یکسره


جای‌گاه‌ِ مهر بر فرازِ البرز‌کوه نیز دارای همین ویژگی‌هاست. مهریشت به زیبایی و شیوایی و سنجیدگی جایگاه مهر را چنین توصیف می‌کند: "مهر را می‌ستاییم، کسی که از برای او آفریدگار اهورامزدا در بالای کوه بلند و درخشان و سلسله‌های متعدد آرامگاه قرار داد در آن جایی که نه شب است نه تاریکی نه باد سرد است و نه گرم و نه ناخوشی مُهلک و نه آلودگی دیو آفریده"
در وداهای آریان هندی، جمشید (یم) پادشاه و فرمان‌روای سرزمین مردگان است. آیا این خویشکاری شگفت ودایی جمشید به گونه‌ی باورِ بزرگ‌داشت و حضورِ فروهر مردگان دریشت‌های آریایی رخ برنموده، و آیینی ناگسستنی از ایام نوروز شده‌است؟ شگفتا که یکی از خویشکاری‌های ایزد مهر در متونِ پهلوی، رهنما و داور کارهای درگذشتگان در روز پسین است، و ایزد سروش و رشن او را دراین کار مهم یار و هم‌راهند. یعنی این دو شخصیت آریایی (مهر و جمشید) به گونه‌ای با درگذشتگان در ‌پیوندند. یکی از آیین های پیشوازی نوروز، حضور و آشکار شدن "حاجی فیروز" با چهره‌ای چرده و سیاه در کوچه و بازار است. هماره این خارخار دراندیشه ی نگارنده بوده‌است که چرا این پیک وسفیر نویدگر نوروزی با چهره‌ای سیاه نمایان می‌شود. آیا این سیاهی پیوندی با خویشکاری جمشید در وداها (فرمان روای سرزمین تیره وتاریک مردگان) دارد؟ آیا این سیاهی در زبانی نمادین می‌‌خواهد به مردمان بفهماند که روزگارِ تیرگی، مرگ و نازایی پایان پذیرفته، و روزگاری نو (نوروز) هنگامه‌ی زایش و باروری و زندگی هستی بخش فرا رسیده‌است؟ و سرانجام آیا " مو فیروز" یاد‌آور نقش "سیاوش) در استوره‌ها و پسین‌تر حماسه‌‌های ایرانی نیست. مهرداد بهار با درنظر گرفتن خویشکاری سیاوش در استوره‌ی "ایزد شهید شونده‌ی گیاهی" بر این باور است که نام واژه‌ی سیاوش به معنای "مرد سیاه" است. و واژه‌ی اوستایی "سیاوَرشن" را از دو پاره‌ی "سیاو" یعنی: سیاه و "اَرشَن" یعنی: مرد می‌داند.

ص (۳)👇
.

یکی دیگر از همانی‌های مهر و جمشید پیوندِ آنان با "غار" یا معابد زیرزمینی ‌است. غار دربرگزاری آیین‌های مهری نقشی بنیادین دارد. غار در باورهای مهری نماد آسمان و بسی سپند است، و سقف آن با نقاشی‌های ستارگان و خورشید‌ و ماه تداعی‌گر آسمان است. در اندیشه‌های کهنِ ایرانی، آسمان سرشتی سپند و آنسری دارد، و گنبد بلند آسمان مکانی است قدسی، تاجایی که اوستا آن را به "جامه‌ی اهورا‌مزدا" تعبیر کرده‌است. بر این بنیاد دیرین است که در‌هماره‌ی روزگاران نگاه کردن به آسمان به درستی نگاه‌ کردن به خداوند است. در نامه‌ی‌ پیرِ‌توس این باور سپند و دیرین به زیبایی نموده شده‌است:

همه سر نهاده سوی آسمان
سوی کردگارِ مکان و زمان

و شگفتا که مهم‌ترین عنصری که در پیوندِ تنگ با آسمان است، "خورشید" است. آخشیجی که در دستگاهِ اندیشگانی آریایی از پایگاهی ویژه برخوردار‌است، و قداستش در آیین مهری به بالاترین پایه می‌رسد. تا جایی که جمشید را بنیان‌گزارِ "کیش خورشیدی = مهری" می‌دانند. چرا که نوروز (اول فروردین) خورشید در نزدیک‌ترین فاصله به زمین قرار دارد. این رخداد درفرهنگ باستانی ایران و به ویژه آیینِ مهری از ارج بالایی برخوردار است. این هنگام را "شرف خورشید" و یا " بیت‌الشرف"می نامند. بر بنیاد این اندیشه‌ی کهن است که مردم، نخستین پگاهِ نوروزی را خجسته می‌دانند: "در صبح نوروز فجر و سپیده به منتهای نزدیکی خود به زمین می‌رسد و مردم به نظر کردن برآن تبرک می‌جویند. "در این وقت فرخنده بوده‌است که ایزدِ مهر به قربان کردن گاو‌‌آیینی پرداخت، و به ساکنان گیتی مژده‌ی باروری و زایش و فراوانی و از همه بایسته‌تر شادی و شادمانی و برابری و برادری را داد. زیرا که "خورشید" در اندیشه‌های مهری نماد داد‌گستری و مساوات است، و همه هستی ایزدی در پیشگاه خورشید برابر و یک‌سان است. در پاره‌ای از بازگفت‌ها این جمشید است که همانند خورشید درروز نخست فروردین نشسته بر تختی ظاهر شد، و مردمِ شگفت زده از این همه درخشندگی این روز را نوروز نامیدند. چرا که در باورهای ایرانی، "خورشید از نور و یا آتش آفریده شده‌است، و آتش و نورمعنایی نزدیک به هم دارند. "و جمشید نیز دراستوره‌های آریایی" پسرِ ایزدِ خورشید= ویوَسوَنت" و گاه خودِ خورشید است. در بازگفت‌های ایرانی آمده‌ که پس از این رخداد بزرگ است که هستی گیتایی از هرگونه تفرقه وناآرامی اهریمنی آسوده می‌گردد، و همه‌ی باشندگان هستی فرمان مهر (جمشید) را گردن می‌نهند:

زمانه برآسود از داوری
به فرمانِ او مرغ و دام و پری

به شوند ‌این خجستگی است که جشن نوروز را "عید شریف، ایام شریف" و در سخنی "عید اکبر" نامیدند. هنوز‌ هم بزرگ‌ترهای قوچانی (درگویش پارسی قوچان) نوروز را "عید کُلون = عید بزرگ" می‌نامند. در بازگفت‌های کهن ایرانی، جمشید به فرمان اهورامزدا مکانی زیرزمینی را می‌سازد که "ور جمشید" نام می‌گیرد. از شرحی که وندیداد از ورِ جمشید می دهد، روشن است که این مکان در زیر زمین و جایگاهی نهانی است. چرا که "وَر" از بُن و ریشه‌ی "وَرَ" به چمِ پوشاندن، نهفتن، در پناه گرفتن است که ازآن "غار، پناهگاه" به‌ درستی افاده می‌گردد. شرحی که وندیداد از "سقف" یا آسمان ور می‌‌دهد به راستی با سقفِ‌های تزئین شده‌ی غارهای مهری یک‌سان است: "ای آفریدگار جهان مادی، ای پاک، چه فروغ و روشنایی در این ور که جم ساخت می‌تابد. اهورا‌مزدا‌ گفت: در آن‌جا فروغ‌های‌ جاودانی= خودکام، خودساخته (روچنکهه) و فروغ جهانی= هستی یافته و مصنوعی (ستی‌ذاتَ) می‌باشد. درهرسال یک‌بار در آن‌جا ستارگان و ماه و خورشید طلوع و غروب می‌کند. "در باز‌گفت‌های پسین‌تر این باور کهن به گونه سقفی نقاشی شده از پیکرِ آسمان رخ برنموده‌است: "جمشید به تعلیم یزدان پیکر آسمان را برسقف قصر خویش نگاشتن گرفت، و در چهل و پنج روز به اتمام رسانید". در استوره‌های کهن آریایی، مهر (خورشید) چشمِ "وارونا" خدای آسمان است. و در یک همانندی پرکشش، خورشید و ماه چشم آسمان انگاشته شده‌اند. در مهریشت نیز به روشنی خورشید چشم اهورامزدا است. بنابراین باورهای کهن می‌توان انگاشت، معبد یا غار مهری با سقفی از نقش خورشید و ماه و ستارگان، و "ور جمکرد" با روشنی های خود‌کامه و اهورایی این معنا را تداعی می‌کند که چشم اهورامزدا (خدای آسمان) هماره به زمین و باشندگان زمینی دوخته شده‌است.

ص (۴)👇
.

اینک به بررسی آیین‌هایی می پردازیم که در شبستان بی‌زوال مردمی هزاره‌هاست، خوش غنوده‌اند، و در ناخودآگاهِ جمعی مردم از روایی و بزرگی دیرینی برخوردارند. اکنون با شناخت بیش‌تر از آیین‌ و باورهای مهری در‌می‌یابیم که این سنت‌های مردمی، آن دسته از باورهایی هستند که از تیغ کین‌ورزی دشمنانِ مهری جان بدر برده‌اند، و در شکل و رنگ و رویی دیگر با همان نژادگی دیرین رخ بر افروخته‌اند. این سنت‌ها و رسوم نوروزی که بیشتر درآمدی بر پیشواز جشن نوروزند، در بیشتر نقاط ایران با اندکی تفاوت درحال اجراست. در خراسان بزرگ که مهد و دروازه‌ی فرهنگِ طلایی آریایی- ایرانی است، این سنت‌های باورمند برغمِ چیرگی دیو بی‌مهری و خودباختگی و بازار گرم فرهنگ‌های بیگانه، هنوز هم درسرشت مردمانش جایگاه سپندِ خویش را پاس داشته‌است. سنت "نوروز خوانی" یکی از رسوم پسندیده‌ی نوروزی بود که گوسان‌ها و پسین‌تر نوازندگان محلی در کوچه‌های شهر راه می‌افتادند، و با همراهی دهل و دیگر آلات موسیقی باخواندن اشعاری مردمی رسیدن نوروز را نوید می‌دادند. در شهر قوچان تا چند دهه‌ی پیش این رسم زیبای نوروزی به پای‌مردی "کربلایی جان محمد" به اجرا در می‌آمد. "کربِ جانو" با صدایی رسا و روشن همراه با "دُل = دهل" و "زُرنه" فضای شهر را از عطر مژده‌ی نوروزی سرشار می‌کرد:

قُچونی نوروز اَمِیه
ای عید فیروز اَمِیه.

یکی از آیین‌های پیش از فرا رسیدن نوروز، سنت خانه تکانی و شست و شوی فرش‌ها و آراستن‌ منزل و گاه نو کردن پاره‌ای از وسایل زندگی است. باشنده‌‌ی ایرانی با این کار به باورِ خویش به استقبال نوروز می‌رود. اما این رسم مردمی به درستی بازمانده‌ای از آیین باورمند فرود فروهرهاست، که به گفت " فروردین یشت " از پنج روز پیش از نوروز (بیست و ششم اسفند) تا پنجم فروردین به خانه های خود برمی‌گردند، و درمیان خویشان و بازماندگان خود به سر می‌برند. باشنده‌ی ایرانی برای خشنودی این دلاوران ونگاهبانان نوروزی که درآمیغ پاس‌داران ایران و فرهنگ ایرانی‌اند، آیین‌های خانه‌تکانی را با شوق و شوری بی‌تکلف انجام می‌دهند. منزل عطر‌آگین از بوی خوش اسپند با سفره‌ای گسترده از خورش‌های رنگارنگ آماده‌ی پذیرایی از مهمانان آسمانی است.‌ در پاره‌ای از نقاط ایران ( از جمله بعضی از روستاهای خبوشان تا چند دهه‌ی پیش ) آتش یا فانوسی بر پشت بام روشن می‌کردند. و یک سینی پُر از غذا و آشامیدنی‌برای پذیرایی از روان درگذشتگان خود می‌نهادند. آتش را به این شوند می‌افروختند که روان درگذشته راه منزل خودرا گُم نکند. این آتش افروزی گویای این معنابود، که دوران گرما وتابش خورشید فرا رسیده‌است. فانوس و یا شمع روشن کردن و سبزه نهادن در روزهای آخر سال بر مزار مُردگان و حاضر شدن در پنج شنبه‌ی پایان سال بر سر مزارها و پخش شیرینی و خرما گونه‌ای دیگر از آیین بزرگ‌داشت فروهرهاست. در یک سنت دهش‌مند که به "شب علفه" موسوم است به یاد رفتگان به باوری دیرین "خیرات" می‌کنند. فروردین یشت (کرده ۱۳، بند ۵۰) نیز در فرمانی هم‌گون از بازماندگان برای آرامش و خشنودی فروهر درگذشتگان درخواست دهش و بخشش نیک دارد: "که مارا خوشنود خواهد ساخت با خیراتی که به واسطه‌ی آن به نعمت راستی رسند..‌. به کدام یک از ما او این خیرات را نثار خواهد کرد تا که از برای او غذای فناناپذیرِ همیشه جاودان موجود باشد."
برگزاری هر رسم و آیینی در هنگام نوروز دارای آماجی نمادین و رازگونه است، این سنت‌های دل‌کش پیوندی ناگسستنی با آماج‌ها و خویشکاری‌‌های نوروزی دارد. از دیگر آیین‌های مردمی که رنگ و روی پیشواز نوروزی را دارد، آیین‌های پر‌کشش و جان‌نواز "چهارشنبه آخرسال = چهارشنبه سوری" است. جوانان در یک حرکتِ آیینی، شب‌هنگام از روزن و دودکش خانه‌ی همسایه، طنابی را به داخل خانه‌ می‌فرستادند، و صاحب‌خانه به اندازه‌ی توانایی‌اش‌ در دستمالی از انواع خوردنی‌ها و سکه‌ای را می‌نهاد، و با تکان دادن طناب به جوانی که بالای پشت‌بام بود، می‌فهماند که طناب را بالا بکشد. دراین آیین نمادین، "روزن" نماد پیوستن به دنیایی روشن، و مژده رسان پیک خورشیدی و نوروز جمشیدی است. پیشینه‌ی قداست روزن را باید در تخت‌جمشید باز جست. در تخت‌جمشید، اتاقی بود که روزنی درآن ساخته بودند، و در کفِ آن اتاق "سنگ نشانی" تعبیه شده بود، که در هنگام‌طلوع خورشیدِ نوروز، نور از روزن برآن سنگ می‌تابید، و نشان فرارسیدنِ سال نو بود. از آن هنگام است که در خانه‌های مردم روزنی بر سقف بعضی از اتاق‌ها برای این منظور به کار گرفته شد، و آن را "روزن بام" نامیدند. "طناب" یا "ریسمان" نماد پیوند و اتصال، عروج، و صعود و"هم بستگی بشری" است، شاید این حرکتِ نمادین در دل شب، و بخشیدن آجیل و خوردنی و سکه به معنای گشایش و رهایی از تنگی و مژده‌ی رسیدن به باروری و زایش و وفور باشد. و سکه نماد رسیدن سلطنت آرمانی و رخت بربستنِ بیداد و نابرابری است.

ص (۵)👇
.
در یک آیین دیگر پیشواز از نوروز که در خراسان (به ویژه سرزمین خبوشان) به "مُرغَنَه" معروف است، فردِ جوان به گونه‌ی ناشناس به در خانه‌ی خویشاوندان و یا همسایگان می‌رفت و با نوایی آهنگین می‌خواند:
"مرغنه، مرغنه
فلانی کُنجِ خَنَه قرآن مِخَنَه"
صاحب‌خانه کاسه‌ی او را از آجیل و گاه بایک دانه تخم مرغ پُر می‌‌کرد. تخم‌مرغ در فرهنگ نمادین، نشان زاد و ولد ، فراوانی و تکرار و تجدید دوره‌ی طبیعت است. این سنت زیبا نیز در پیوند با خویشکاری نوروز مهری، یعنی باروری و زایش است. در یک آیین به جا مانده‌ی دیگر، بانوی خانه، در کوزه‌ی کهنه‌ی آب، سکه‌ای می‌نهاد، و کوزه را از پشت‌بام به خیابان می‌انداخت، و سپس کوزه‌ای تازه را جای‌گزین آن می‌کرد. این حرکت نمادین گویای این مطلب بود ‌که از سال کهنه داخل سال نو می شویم. سنت نژاده و دیرین مردمی رفتن به حمام در پگاه روز نخست فروردین به روشنی یادآور غسل سالک مهری پیش از پا نهادن به غار یا معبد مقدس است. در واقع باشنده‌ی ایرانی با این حرکت باورمند در روز نخست فروردین، پاک و بی‌آلایش پای در معبد بزرگ هستی می‌نهد، و درستیزی آیینی برای چیرگی بر دیو تنگی و تباهی و سر برآوردن خورشید رهایی، آماده‌ی برگزاری مراسم و مناسک آیینی می‌شود. "عیدگاه‌های نوروزی" به راستی بازمانده‌ای از عیدگاه‌های مهری است. مهرینان پس‌از آن‌که خورشید به برج بره وارد می‌شد، و "روز نو" با "شرف خورشید" آغاز می‌گشت، در عیدگاه‌ها به رقص و پای‌کوبی و شادمانی می پرداختند، و همه جا پراز شادی و سرور زندگی بود. در عیدگاه‌هایی که نگارنده در روزگار نوجوانی در کهن سرزمین قوچان شاهد آن بوده‌است، به درستی گویای این آیین مهری است. عیدگاه در باغ‌‌هایی محصور برپا می‌شد. باغ از نوای دُهل و قشمه‌ی نوازندگان محلی آکنده‌بود. درهرگوشه‌ی ‌باغ جوانان سرگرم بازی‌های محلی و از همه مهم‌تر "گشتی گرفتن" بودند. دختران و زنان جوان با طناب‌هایی که از درختان تنومند توت و زردآلو انداخته بودند، با مهارت عجیبی باد(تاب) می خوردند. و به راستی عیدگاه غرق در شادی و نشاط و زیباتر از همه "رقص‌‌های همگانی" جوانان بود. و بساط دوره‌گردان با وسایل سرگرمی کودکان از جمله شمشیرهای چوبی، مَزَلاق، پارا پارا و انواع نان‌ها و غذاهای سنتی گرم بود. در این عیدگاه‌ها بود که گاه اتفاق‌هایی جان‌نواز و مهر‌آگین و سراسر از شرم و پاکی رخ می‌داد. دختری که می‌دانست جوانی او را می‌خواهد به سرعت از کنار او می گذشت وبا دستش به شانه‌ی جوان می‌زد، و با این حرکت به جوان می‌فهماند که به او علاقه‌مند است، و می‌تواند به خواستگاری او بیاید.
آیین گستردن سفره‌ی نوروزی در خبوشان کهن در دهه‌های پیش پیوندی بس تنگ با آماج‌های نوروزی‌ داشت. سفره‌ای که درحقیقت نمایشگاهی چشم نواز از دهش‌های ایزدی و سرشار از سادگی وعاری از هر گونه تکلف بود. شب پیش از فرا رسیدن نوروز، سفره ای که با گل‌دوزی‌های زیبای دختران آذین گردیده و درحقیقت نمایی از باغ‌ و بوستان بهاری را در برابر دیدگان مجسم می ساخت، در یک باور کهن به یاری یکی از دختران باکره‌ی منزل که جامه‌ی تازه‌ی نوروزی‌اش را برتن کرده بود، با ذکر صلوات و دعا در وسط اتاق پذیرایی (تنابی) پهن می‌شد. نخستین چیزی که در وسط سفره قرار می‌گرفت چراغ گردسوزی بود، که با پرتوهای امیدبخشی خانه را روشن می ساخت، و در کنارش کتاب آسمانی قرآن بر فراز رحلی آراسته به دست دوزی سنتی چشم جان را می‌نواخت. پس از آن انواع محصولات باغی و کشاورزی ازجمله: گردوی مغزشده، سنجد، کشمشِ شغاری، تخمه‌ی آفتاب‌گردان (سه مشکه، گل شیفته‌ی خورشید)، گندم بِریَنی، برگه‌ی زردآلو (کِشتَه)، سیب، پولکی‌های رنگارنگ، شیرینی‌های خانگی، حلوای عید و از همه نمایان‌تر نان، ماست خشک(سُزمه)، پنیر، روغن‌زرد، به ترتیب و چینشی در خور دراین سفره‌ی آیینی جای می‌گرفتند، وهر کدام از این محصولاتِ باغی درنگاه پر رمزو رازِ آیینی دنیایی از نمادها و آماج نوروزی را آشکار می‌کردند. در حقیقت همه‌ی این بخشش‌های خدایی برگرد نور و ‌روشنایی چراغ که درواقع نمادی از خورشید روزی بخش بود، حلقه زده بودند، در حالی که اتاق سرشار از بوی خوش اسپند غرق در شادی و سروری آسمانی بود. به راستی این سفره‌ی نوروزی، دنیایی نمادین و در برگیرنده‌ی همه‌ی ارزش‌ها و آماج نوروزی: (عشق و دل دادگی، زایش و باروری، ایستادگی، فراوانی) بود. یکی از مهم‌ترین آداب دید و بازدید نوروزی به اصطلاحِ قوچانی‌ها (تازه کردن نان ونمک) بود. بازدید کننده به هر خانه‌ای که وارد می‌شد، می‌بایست لقمه‌ای از نان و پنیر و یا ماست و گاه تخم مرغ(نیم‌رو) را بخورد، خودداری از این باور کهن توهینی به صاحب خانه تلقی می‌شد. رسمِ دیرین "نمک خوارگی" یکی از آیین‌های کهن مهری است. درآیین مهر بر این باور بودند که با نمک‌خوارگی، تمام دشمنی‌ها به دوستی و برادری و پاس‌داشت حرمت یک‌دیگر تبدیل می‌شود.

ص(۶)👇
.

دریک رسم و سنتِ نژاده‌ی قوچانی درایامِ دید و بازدیدهای نوروزی است، که بزرگ‌ترین خویشکاری نوروزِ مهری (برابری و برادری، مساوات و رفع تبعیض) را به نمایش می‌گذارد. تاچند دهه‌‌ی‌پیش دراین دیارِ کهن سنتی بس زیبا و مردمی به اجرا درمی‌آمد که آماجی بس بزرگ، اما فراموش شده را در ناخودآگاه این مردم زنده می‌کرد. پدرم (شادروان حاج محمدحسین رحمانی) تعریف می‌کرد: "در روزهای دید وبازدیدهای نوروزی هر روز نوبت یک محله بود. زنان پیش از برآمدن خورشید نوروزی تمام کوچه را آب و جارو می کردند، بوی خوش و فرح‌انگیز "کاه‌گل" سراسر محله را پر کرده بود، درهای تمام خانه باز بود، و اهالی محل با بی‌صبری و شور و شوق و منتظر بازدید‌کنندگان عید، بزرگان و مسئولان شهری بودند. بازدیدکنندگان بدون هیچ گونه تبعیض و در نظر گرفتن جایگاه اجتماعی- اقتصادی ساکنان محل از نخستین خانه شروع به بازدید نوروزی می کردند، و در آن روز میهمان سفره‌های گشاده و ساده‌ی مردمی بودند که در ناخودآگاه خویش خواستار برابری و برادری و مساوات اجتماعی بودند، و با تازه کردن نان و نمک همه ی کاستی‌ها و رنجش‌های سالِ گذشته را به بوته‌ی فراموشی می‌‌سپردند. درحالی که فضای شهر با نوای جان‌بخش "دُل و زُرنه" در شادی و سرور زندگی غرق بود". به راستی درهنگام اجرای این سنت دیرین خبوشانی بود که بزرگ‌ترین خواست هماره‌ی آدمی در نوروز جمشیدی "شهرستان نیکویی= روزگارطلایی" عینیت می‌یافت، و اشک شوق و خرسندی برای دمی کوتاه چشمان‌هماره بیدار و نگران و نافریفتنی حضرت مهر را به نوازش می‌گرفت. چراکه در اندیشه‌های مهری، خورشید نماد دادگستری، عدل، احسان، مساوات، آرامش، شادی، صلح و دوستی و ستم ستیزی است، و برای گدا و غنی تفاوتی قائل نیست. برهمین بنیاد، مهریان= پیروان خورشید، این باورِ سترگ خدایی را در هستی گیتایی و سراسر نهادهای اجتمایی برپا داشتند، از آن پس بود که این آماج بلندِ نوروزی عینیت یافت: "پس او داد بگسترد، و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم، شما نزد من آیید تا هرچه باشد، مرا بنمایید تا من آن کنم، و نخستین روز که به مظالم بنشست، روزِ(هرمزد بود) از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام کرد. "این اندیشه‌ی گران در ادب پارسی درترکیب‌هایی همچون "خورشید داد"، "خورشید عدل"، "خورشید احسان"، "نوروز عدل" راه یافته‌ و مانا گردیده‌است. سراینده‌ی دل‌‌آگاهِ "مهریشت" درسخنانی شیوا و سنجیده به راستی و درستی همه‌ی آرزوها و خواست‌های نیک و درست آدمی را در روزگارِ ظهور ایزد مهر (خورشید‌ِ داد و احسان ) به ستایش گرفته‌، و شگفتا که پس از هزاره‌ها در دعای تحویل سال ایرانی هم‌چنان پایا و جاویدان مانده‌است: "مهر دارنده‌ی دشت‌های فراخ را می‌ستاییم که به ممالک آریایی خان و مان با سازش و آرامش و خوش بخشد، باران بباراند، گیاه‌ها برویاند، کسی که گله و رمه بخشد، کسی که از کلام راستین آگاه است، کسی که قدرت و قوت به پیمان‌شکن ندهد." و سرانجام کسی که برای گسترش و روایی راه و روش خرم (راه راستی): "درمیان چالاکان چالاک‌ترین، درمیان وفاشناسان وفاشناس‌ترین، درمیان گشایش دهندگان گشایش دهنده‌ترین است، کسی که زندگانی، سعادت ، نعمت راستی، خرمی و دولتِ دادگری بخشد." و چون این همه دهش‌های بخشایش‌گر در گیتی (جهان مادی) نمود پیدا کرد، و عدل و داد، برابری و مساوات و صلح و دوستی به ظهور رسید، آمیغ‌های بنیادین جهان معنوی (جهان جان): "آسایش روح، معرفت، دانش مقدس و درک کلام سپند" آشکار می‌گردند، و به‌ این شوند خواست و اراده‌ی ایزد مهر که غایت آرزوی اهورای همه‌آگاه و پسین‌تر همه‌ی جهانیان است، هستش می‌یابد، و "فتحِ آفریده‌ی اهورا و برتری پیروزمندی که از بهترین راستی باشد"، گستره‌ی هستی را فرا می‌گیرد، و روزنو (نوروز) به زیباترین و برازنده‌ترین شکلی در "جام جهان نمای جم= چکیده‌ی هستی، دل" نمایان می‌گردد.
ایدون باد.


۲۱/ ۱۲/ ۱۴۰۰ خورشیدی

#مهدی_رحمانی_قوچانی

ص (۷)
👇
.


🔷یاری‌نامه‌ها:


۱- گاهان، به کوشش ابراهیم پورداود، بمبئی، بدون تاریخ

۲- بهار، مهرداد، اساطیر ایران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲

3-پورداود، ابراهیم‌، یشت‌ها، به کوشش دکتر فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ، ۲۵۳۶

۴-فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، جلد ۱، چ دوم، مسکو ۱۹۶۶

۵- رضی، هاشم، آیین مهر، انتشارات بهجت، چ اول، ۱۳۷۱

۶- وندیداد، به کوشش هاشم رضی، انتشارات فکر‌روز، جلد۱، چ اول، ۱۳۷۶

۷- مارتن ورمازرن، آیین میترا، به کوشش نادر بزرگ‌زاد، نشرچشمه، چ دوم، ۱۳۷۵

۸- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، چ اول، انتشارات آگاه، ۱۳۷۵

۹- المار شورتهایم، گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، به کوشش نادرقلی درخشانی، انتشارات ثالث، چ اول، ۱۳۸۷

۱۰- پرتو، ابواقاسم، اندیشه‌های فلسفی ایرانی، انتشارات اساطیر، چ اول، ۱۳۷۳

۱۱- ریگ ودا، به کوشش جلال نائینی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول، ۱۳۸۵

۱۲- موذن جامی، محمدمهدی، ادب پهلوانی، نشر‌قطره، چ اول، ۱۳۷۹

۱۳- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به کوشش اکبر دانا سرشت، چ سوم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳

۱۴- ژان شوالیه و آلن گربران، فرهنگ نمادها، به کوشش سودابه فضایلی، ج دوم، چ اول، ۱۳۷۹، و ج سوم، ۱۳۸۲

۱۵- پورداود، ابراهیم‌ یاداشت‌های گاثاها، به کوشش بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، ۲۵۳۶

۱۶- کریستین‌سن، آرتور نخستین انسان و نخستین شهریار، به کوشش احمد تفضلی و ژاله آموزگار، نشر چشمه، ۱۳۷۷

۱۷- مقدسی، مطهربن طاهر، آفرینش وتاریخ، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگه، چ اول، ۱۳۷۴

۱۸- شهمردان بن ابی الخیر رازی، روضه المنجمین، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، مرکز نشر میراث مکتوب، چ اول، ۱۳۸۲

۱۹- بلعمی، ابوعلی‌محمد، تاریخ بلعمی، به کوشش محمد‌تقی بهار و محمد‌پروین گنابادی، انتشارات زوّار، چ اول، ۱۳۸۰

ص (۸) پایانی


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/05/19 07:26:35
Back to Top
HTML Embed Code: