.
«خوشا باد نوشینِ ایرانزمین»: حکیم ابوالقاسم فردوسی
نگاهی به یک غزل از #استادمهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت تجاوز اسرائیل به تمامیت ارضی ایرانِ جان
ای عشق تو را هرچه بخوانم، وطنی باز
خوشتر ز بهشتی و ز باغِ عدنی باز
ادامه در دو صفحه زیر👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤1👍1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. «خوشا باد نوشینِ ایرانزمین»: حکیم ابوالقاسم فردوسی نگاهی به یک غزل از #استادمهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت تجاوز اسرائیل به تمامیت ارضی ایرانِ جان ای عشق تو را هرچه بخوانم، وطنی باز خوشتر ز بهشتی و ز باغِ عدنی باز ادامه در دو صفحه زیر👇 https://w…
.
«خوشا باد نوشینِ ایرانزمین»: حکیم ابوالقاسم فردوسی
نگاهی به یک غزل از #استادمهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت تجاوز اسرائیل به تمامیت ارضی ایرانِ جان
ای عشق تو را هرچه بخوانم، وطنی باز
خوشتر ز بهشتی و ز باغِ عدنی باز
تا سینهی این مردمت آتشگه مهر است
روشنگر هر خانه و هر انجمنی باز
دل گشته مهیایِ بلاهای تو ای عشق
هر روز به یک شیوهی نو ممتحنی باز
عشق است که میجوشد از این مرز پُر از مهر
گه خسرو و شیرینی و گه کوهکنی باز
تا عشق بماند گذرد آرشت از خویش
دُردانهی یکتای اهورای منی باز
در باغِ بهشتش به زبان تو غزل گوست
بلبل که شده شهره به شیرین سخنی باز
صد خوان بلا را تو که از سر گذراندی
سیمرغی و دستانی و هم تهمتنی باز
از تازش پاییز تو را نیست گزندی
تا باغِ اَمردادی پُر یاسمنی باز
آغوشِ تو تا پُر بُود از کاوه و برزن
سوی تو نیفتد گذرِ اهرمنی باز
بابک به سرِ دار کند، چهره ز خون سرخ
یعنی که به هر معرکه دشمن شکنی باز
خصمِ تو به خامی ببرد عِرض خودش را
تا هست تو را «تحفه گلِ» شیر زنی باز
اهریمنِ کژ راه به کامش نرسد هیچ
داری چو «ججوخان» یلِ گلگون کفنی باز
هرکس که به تو کرده طمع ای دلِ هستی
او را تو به گردابِ فنا درفکنی باز
دشمن شده نومید ز تو، چونکه ندیدهست
از مهرپرستانِ تو پیمان شکنی باز
منظور تویی از همهی خلقتِ هستی
ای سروِ گشن بیخ که زیبِ چمنی باز
یک لحظه مبادا که دلم بی تو تپد، ماه
ای مرز که چون عمر زمانه کهنی باز
۱ / ۴ / ۱۴۰۴ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
ضمن سپاسگزاری و دستمریزاد به استاد رحمانی قوچانی برای کاوش دقیق و موشکافانه از لایههای پنهان معنایی تا ظرافتهای دستوری و تاریخی در غزل ارسالی به کانال «هزار بادهی فرهنگ» -که البته متعلق به خودشان بوده است - با دستی گشاده مانند دفعات پیشین دلمان را همچون گذشته با ارزش ادبی این شعر شاد گردانیدند، بلکه این غزل را به مثابه آیینهای از هویت جمعی ایرانیان در بستری از اسطوره، تاریخ و عرفان برای ما و دوستان «هزاربادهی فرهنگ» بازتعریف نمودند. به راستی که «هنر نزد ایرانیان است و بس»...
این غزل ترکیبی است از عشق به میهن، حماسهی مقاومت و امید به آینده. استاد رحمانی قوچانی با تلفیق اسطورههای ایرانی، مضامین عرفانی و زبانی پرشور، تصویری جاودانه از ایران به عنوان سرزمینی اهورایی و شکستناپذیر ترسیم میکند. استاد مهدی رحمانی قوچانی با این شعر، همنوایی عمیقی با تاریخ و فرهنگ ایران دارد و آن را در هیئتی نوین و تاثیرگذار بازآفرینی میکند. 👇
۱ از ۲
❤2👍1👎1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. «خوشا باد نوشینِ ایرانزمین»: حکیم ابوالقاسم فردوسی نگاهی به یک غزل از #استادمهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت تجاوز اسرائیل به تمامیت ارضی ایرانِ جان ای عشق تو را هرچه بخوانم، وطنی باز خوشتر ز بهشتی و ز باغِ عدنی باز ادامه در دو صفحه زیر👇 https://w…
.
🔵شرح و تحلیل ادبی و دستوری غزل فوق به اختصار
این غزل عاشقانهای است با درونمایهی میهنی و عرفانی که شاعر در آن، عشق به وطن (ایران) را با عشق الهی و انسانی درآمیخته است. شاعر با زبانی حماسی و غنایی، ایران را به عنوان سرزمینی اهورایی، پایدار و پیروز توصیف میکند و در برابر دشمنانش ایستادگی مینماید.
🔹پیوند عشق و وطن: در بیت اول، عشق به وطن با بهشت (عدن) مقایسه شده، نشاندهندهی جایگاه رفیع ایران در دل شاعر است.
🔹مقاومت و پایداری: با اشاره به شخصیتهای اساطیری و تاریخی مانند آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، بابک خرمدین، ججوخان و «تحفه گلِ» ( از مبارزان بومی منطقه قوچان و درگز در برابر ارتش متجاوز شوروی)، روحیهی مقاومت در برابر ظلم و بیگانهستیزى تجلیل شده است.
🔹نمادهای روشنایی و امید: «باغ اَمردادی» (نماد بهشت زرتشتی) و «یاسمن» نشاندهندهی امید و زیبایی پایدار ایران است.
🔹تشبیه:
«ای سروِ گشن بیخ که زیبِ چمنی باز» = ایران به سروی سرسبز و استوار تشبیه شده.
«روشنگر هر خانه و هر انجمنی باز» = مهر ایران به چراغی روشنگر تشبیه شده.
🔹استعاره:
«دل گشته مهیایِ بلاهای تو ای عشق» = عشق (استعاره از ایران است) که دل را آمادهی هر بلایی میکند.
«سیمرغی و دستانی و هم تهمتنی باز» = سیمرغ نماد فرهی ایزدی و دستان نماد قدرت است.
🔹تلمیح: اشاره به اسطورهها و تاریخ ایران:
(آرش کمانگیر( نماد فداکاری، )کاوه آهنگر( نماد قیام علیه ظلم) بابک خرمدین( مقاومت در برابر خلفای عباسی.
🔹جناس:
«اهریمنِ کژ راه» (جناس با «اهرمن») = اشاره به نیروهای اهریمنی و دشمنان ایران.
🔹تناسب: پیوند بین «عشق»، «وطن» و «پایداری» در سراسر شعر.
🔹وزن: این غزل در بحر مُتَقارِب (فعولن فعولن فعولن فعل) سروده شده که وزنى حماسی و روان دارد و با محتوای ایستادگی و عشق سازگار است.
🔹قافیه و ردیف: ردیف «باز» حس تداوم و پویایی را القا میکند و قافیههای پرطنین (نی، منی، کنی) بر هیجان شعر افزودهاند.
🔹کاربرد صفتهای برجسته:
«نوشینِ ایرانزمین» = (ایران شاداب و خوشبو)
«اهریمنِ کژ راه» = (دشمنان گمراه)
«دُردانهی یکتای اهورا» = (ایران گوهری بیهمتا)
🔹افعال دعایی و امیدوارکننده:
«خوشا باد...» = («دعای خیر برای ایران » برگرفته از حکیم ابوالقاسم فردوسی)
«مبادا که دلم بی تو تپد» = (نفی هرگونه جدایی از وطن)
🔹جملههای استفهامی انکاری:
«تو را نیست گزندی...» = ( تأکید بر امنیت ایران)
🔹حروف اضافه نمادین:
«سوی تو نیفتد گذرِ اهرمنی» = ( ایران به عنوان دژی نفوذناپذیر)
و در انتها: پاینده باد ایران، و پایدار باد این استاد ادیب که فرهنگ ما را زنده نگاه میدارد.
۲ از ۲
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
🔵شرح و تحلیل ادبی و دستوری غزل فوق به اختصار
۱. درونمایه و محتوای شعر
این غزل عاشقانهای است با درونمایهی میهنی و عرفانی که شاعر در آن، عشق به وطن (ایران) را با عشق الهی و انسانی درآمیخته است. شاعر با زبانی حماسی و غنایی، ایران را به عنوان سرزمینی اهورایی، پایدار و پیروز توصیف میکند و در برابر دشمنانش ایستادگی مینماید.
🔹پیوند عشق و وطن: در بیت اول، عشق به وطن با بهشت (عدن) مقایسه شده، نشاندهندهی جایگاه رفیع ایران در دل شاعر است.
🔹مقاومت و پایداری: با اشاره به شخصیتهای اساطیری و تاریخی مانند آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، بابک خرمدین، ججوخان و «تحفه گلِ» ( از مبارزان بومی منطقه قوچان و درگز در برابر ارتش متجاوز شوروی)، روحیهی مقاومت در برابر ظلم و بیگانهستیزى تجلیل شده است.
🔹نمادهای روشنایی و امید: «باغ اَمردادی» (نماد بهشت زرتشتی) و «یاسمن» نشاندهندهی امید و زیبایی پایدار ایران است.
۲. تحلیل ادبی و زیباییشناسی
🔸الف) صور خیال و آرایههای ادبی
🔹تشبیه:
«ای سروِ گشن بیخ که زیبِ چمنی باز» = ایران به سروی سرسبز و استوار تشبیه شده.
«روشنگر هر خانه و هر انجمنی باز» = مهر ایران به چراغی روشنگر تشبیه شده.
🔹استعاره:
«دل گشته مهیایِ بلاهای تو ای عشق» = عشق (استعاره از ایران است) که دل را آمادهی هر بلایی میکند.
«سیمرغی و دستانی و هم تهمتنی باز» = سیمرغ نماد فرهی ایزدی و دستان نماد قدرت است.
🔹تلمیح: اشاره به اسطورهها و تاریخ ایران:
(آرش کمانگیر( نماد فداکاری، )کاوه آهنگر( نماد قیام علیه ظلم) بابک خرمدین( مقاومت در برابر خلفای عباسی.
🔹جناس:
«اهریمنِ کژ راه» (جناس با «اهرمن») = اشاره به نیروهای اهریمنی و دشمنان ایران.
🔹تناسب: پیوند بین «عشق»، «وطن» و «پایداری» در سراسر شعر.
🔸ب) موسیقی شعر
🔹وزن: این غزل در بحر مُتَقارِب (فعولن فعولن فعولن فعل) سروده شده که وزنى حماسی و روان دارد و با محتوای ایستادگی و عشق سازگار است.
🔹قافیه و ردیف: ردیف «باز» حس تداوم و پویایی را القا میکند و قافیههای پرطنین (نی، منی، کنی) بر هیجان شعر افزودهاند.
۳. تحلیل دستوری و زبانی
🔹کاربرد صفتهای برجسته:
«نوشینِ ایرانزمین» = (ایران شاداب و خوشبو)
«اهریمنِ کژ راه» = (دشمنان گمراه)
«دُردانهی یکتای اهورا» = (ایران گوهری بیهمتا)
🔹افعال دعایی و امیدوارکننده:
«خوشا باد...» = («دعای خیر برای ایران » برگرفته از حکیم ابوالقاسم فردوسی)
«مبادا که دلم بی تو تپد» = (نفی هرگونه جدایی از وطن)
🔹جملههای استفهامی انکاری:
«تو را نیست گزندی...» = ( تأکید بر امنیت ایران)
🔹حروف اضافه نمادین:
«سوی تو نیفتد گذرِ اهرمنی» = ( ایران به عنوان دژی نفوذناپذیر)
و در انتها: پاینده باد ایران، و پایدار باد این استاد ادیب که فرهنگ ما را زنده نگاه میدارد.
۲ از ۲
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
👍2❤1
.
#افول_عشق
نگه بر بسترِ پایاب می کرد
لبش را تشنگی سیراب می کرد
ستیغِ آفتابِ داغِ آن روز
دهانِ مشک را بی تاب می کرد
کنارِ علقمه آن جلوه ی سرو
به لب آوازه ی بشتاب می کرد
کفی پُر آب را بر آب می ریخت
جهت بر خیمه ی احباب می کرد
رُخش چون لاله و دستش جدا شد
به روی ریگ مَه را خواب می کرد
چو جسم ِ مشک او شد تیرباران
خدا را شاهدِ آداب می کرد
خجل بود از حریم ِ آل طه
تو گویی شرم ِ از ارباب می کرد
به لطفِ فاطمه با لعلِ خونین
نوای یا اخی دریاب می کرد
اُفولِ عشق و وحدت بود "درویش"
نظر بر پیکرِ مهتاب می کرد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
#افول_عشق
نگه بر بسترِ پایاب می کرد
لبش را تشنگی سیراب می کرد
ستیغِ آفتابِ داغِ آن روز
دهانِ مشک را بی تاب می کرد
کنارِ علقمه آن جلوه ی سرو
به لب آوازه ی بشتاب می کرد
کفی پُر آب را بر آب می ریخت
جهت بر خیمه ی احباب می کرد
رُخش چون لاله و دستش جدا شد
به روی ریگ مَه را خواب می کرد
چو جسم ِ مشک او شد تیرباران
خدا را شاهدِ آداب می کرد
خجل بود از حریم ِ آل طه
تو گویی شرم ِ از ارباب می کرد
به لطفِ فاطمه با لعلِ خونین
نوای یا اخی دریاب می کرد
اُفولِ عشق و وحدت بود "درویش"
نظر بر پیکرِ مهتاب می کرد
۲۰ محرم الحرام ۱۴۳۲
#سیدناصر_حسینی_میبدی «ن.م.درویش کرمانشاهی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤2👍1
.
#آیینه_ی_درد
به لبهای غزل نوشم، فتاده زخم ِ کاری ها
سرودِ شکوه سر دادم، ورای سوگواری ها
هوایِ ابریِ چشمم، بهاری واژگون دارد
شدم آیینه ی دردِ غَم ِ بی اختیاری ها
شرابِ شعله می بارد، به کام ِ تشنه ام گویی
عطش، می نوشم از حال و هوای بی قراری ها
به فتوای سیه کارانِ بد آزرم ِ سنگین دل
سَرِ سبطِ پیمبر را، بریدی بد تباری ها
به کام ِ بی کسی، سر داده جِسم ِ نیمه عریانی
که بر دوش ِ نبی، همواره می کردی سواری ها
نبودی مُزدِ اولادِ علی، شیرِ خداوندی
که ضَربِ تیغِ شمشیرش، زِ دین بنمود یاری ها
خدارا ! پاره ای از جنس ِ کوثر، اینچنین در خون
حُضورِ مسلخِ عشق است، گویی بدبیاری ها
فتاده قامتی، بر بوریای ریگِ داغستان
مثالِ بِسمِلی، در پنجه های شب شکاری ها
هجوم ِ نیزه و شمشیر و خنجرهای نامردی
نشانِ خاک و خون دارد، به دشتِ بد مداری ها
چه جانسوز است، ظُهر و قتلگاه و دیده ی زینب
سری را از قفا بگرفته آیینِ تتاری ها
گرفته تلخی مستی، زبانِ ناله از کامم
که "درویشانه" می پویم، مَرام ِ انتحاری ها
#سیدناصر_حسینی_میبدی
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
#آیینه_ی_درد
به لبهای غزل نوشم، فتاده زخم ِ کاری ها
سرودِ شکوه سر دادم، ورای سوگواری ها
هوایِ ابریِ چشمم، بهاری واژگون دارد
شدم آیینه ی دردِ غَم ِ بی اختیاری ها
شرابِ شعله می بارد، به کام ِ تشنه ام گویی
عطش، می نوشم از حال و هوای بی قراری ها
به فتوای سیه کارانِ بد آزرم ِ سنگین دل
سَرِ سبطِ پیمبر را، بریدی بد تباری ها
به کام ِ بی کسی، سر داده جِسم ِ نیمه عریانی
که بر دوش ِ نبی، همواره می کردی سواری ها
نبودی مُزدِ اولادِ علی، شیرِ خداوندی
که ضَربِ تیغِ شمشیرش، زِ دین بنمود یاری ها
خدارا ! پاره ای از جنس ِ کوثر، اینچنین در خون
حُضورِ مسلخِ عشق است، گویی بدبیاری ها
فتاده قامتی، بر بوریای ریگِ داغستان
مثالِ بِسمِلی، در پنجه های شب شکاری ها
هجوم ِ نیزه و شمشیر و خنجرهای نامردی
نشانِ خاک و خون دارد، به دشتِ بد مداری ها
چه جانسوز است، ظُهر و قتلگاه و دیده ی زینب
سری را از قفا بگرفته آیینِ تتاری ها
گرفته تلخی مستی، زبانِ ناله از کامم
که "درویشانه" می پویم، مَرام ِ انتحاری ها
#سیدناصر_حسینی_میبدی
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
👍1🔥1
.
توضیحی دربارهی مفهوم «کاتارسیس»
حدود سه هفته پیش کتاب «ایرانیتر» اثر خانم «نهال تجدد» را تهیه و مطالعه میکردم. یکی از مقالات این کتاب عنوان «کاتارسیس» را در پیشانی داشت که توجهام را جلب کرد. بعد از دو بار مطالعه به نظرم رسید که این مقاله را با توضیحی در «مفهوم کاتارسیس» با خوانندگان کانال باغ خبوشان «هزار بادهی فرهنگ» به اشتراک بگذارم.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤2👍1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. توضیحی دربارهی مفهوم «کاتارسیس» حدود سه هفته پیش کتاب «ایرانیتر» اثر خانم «نهال تجدد» را تهیه و مطالعه میکردم. یکی از مقالات این کتاب عنوان «کاتارسیس» را در پیشانی داشت که توجهام را جلب کرد. بعد از دو بار مطالعه به نظرم رسید که این مقاله را با توضیحی…
.
🔹توضیحی دربارهی مفهوم «کاتارسیس
کاتارسیس(Catharsis) یک اصطلاح مهم در فلسفه، روانشناسی و هنر است که ریشهای تاریخی دارد. این مفهوم به فرآیند پالایش یا تخلیهی هیجانی اشاره میکند که منجر به کاهش تنشهای روانی و احساسی میشود.
در فلسفهی یونان باستان ارسطو در کتاب «بوطیقا» (فن شعر) از کاتارسیس به عنوان تأثیر تراژدی بر تماشاگران سخن میگوید. به باور او، تراژدی با برانگیختن احساسات ترس و ترحم، به بیننده امکان میدهد تا از طریق همذاتپنداری با شخصیتهای نمایش، هیجانات خود را تخلیه و پالایش کند.
🔹کاربرد کاتارسیس در روانشناسی:
زیگموند فروید و امثال او در روانکاوی از این مفهوم برای توصیف فرآیند آزادسازی هیجانات سرکوبشده استفاده کردند. به باور آنها، بیان و بازگویی تجربیات مثلاً (از طریق گفتاردرمانی) میتواند به کاهش علائم روانرنجوری منجر شود.
امروزه در رواندرمانی، کاتارسیس به هر شکلی از ابراز هیجان (گریه، فریاد زدن، نوشتن و...) اطلاق میشود که تنشهای درونی را کاهش دهد.
🔹مفهوم کاتارسیس در هنر و ادبیات
در ادبیات و سینما، آثار تراژیک یا دراماتیک ممکن است با ایجاد همذاتپنداری، مخاطب را به تخلیهی عاطفی برسانند. مثلاً تماشای یک فیلم غمگین میتواند به بیننده کمک کند تا غمهای خود را بیرون بریزد.
برخی از اشعار عرفانی قدما مثل اشعار مولانا و سنایی و یا معصر مثل معینیکرمانشاهی نیز با برانگیختن احساسات عمیق، نوعی کاتارسیس معنوی ایجاد میکنند.
در زندگی روزمره نیز کاتارسیس با گریه کردن پس از یک اتفاق ناراحتکننده، فریاد زدن در طبیعت برای کاهش خشم، یا نوشتن خاطرات شخصی میتواند کاربرد داشته باشد.
به طور خلاصه، کاتارسیس به معنای پالایش روان از طریق ابراز و تخلیهی هیجانات است، چه در بستر هنر، چه در فرآیند درمان در روانشناسی یا تجربیات شخصی.
سوال: آیا کاتارسیس را میتوان در هنر و ادبیات اسلامی به ویژه هنر و ادبیات شیعی به کار برد؟
پاسخ: بله، مفهوم کاتارسیس را میتوان در هنر و ادبیات اسلامی، بهویژه در سنتهای شیعی، به شکل عمیقی ردیابی کرد. در این بستر، کاتارسیس نهتنها به عنوان یک پالایش هیجانی، بلکه به عنوان یک فرآیند روحانی و تعالیبخش نیز ظهور میکند.
🔹تعزیه و سوگوارههای شیعی: کاتارسیس از طریق اشک و عاطفه
تعزیه (نمایش مذهبی شهادت امام حسین علیهالسلام) نمونهای بارز از کاتارسیس جمعی است. تماشاگران با همذاتپنداری با مصائب اهلبیت، به تخلیهی هیجانی میرسند. اشک ریختن نهتنها نشانهی غم، بلکه نوعی تطهیر معنوی محسوب میشود. به عبارتی روضهخوانی و مرثیهسرایی (مثل اشعار محتشم کاشانی در «باز این چه شورش است...») نیز با برانگیختن احساسات شیعیان، آنان را به سمت پالایش درونی سوق میدهد.👇
❤3👍1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. توضیحی دربارهی مفهوم «کاتارسیس» حدود سه هفته پیش کتاب «ایرانیتر» اثر خانم «نهال تجدد» را تهیه و مطالعه میکردم. یکی از مقالات این کتاب عنوان «کاتارسیس» را در پیشانی داشت که توجهام را جلب کرد. بعد از دو بار مطالعه به نظرم رسید که این مقاله را با توضیحی…
.
#كاتارسیس
یکی از نخستین بارهایی که #ژان_کلود به ایران آمد، مانند بیرق او را بر فراز سالنهای تئاتر میافراشتند. از این رو، توانست همه نوع نمایشی ببیند: رسمی، غیر رسمی، مردمی، تجربی، آیینی، زیر زمینی، همه جا رفت و برخی را برای اجرا به فرانسه دعوت کرد اما، دریغ، به دلایل غیرهنری ممکن نشد. همیشه در این زمینه میگوید: «هنرمندان و روشنفکران باید مانند دوزنده، نخ و سوزن به دست، عمل کنند و تکههای متلاشی شده سیاستمندان را به هم پیوند دهند.» این بار، هر چه کوشید، دوخت و دوز امکان نداشت و تکهها پاره پاره ماند.
در همین سفر، دعوت شدیم به نمایش حُر در سالن تئاتر برج آزادی. ردیف اول جای گرفتیم و خیلی زود فهمیدیم اجرا توسط زندانیانی صورت میگیرد که یکی از آنها محکوم به مرگ: است بازیگر نقش حُر.
من تند تند داستان را شرح دادم: «حُر دشمنی بود که روز عاشورا (روز مهمترین جنگ شیعه) به امام حسین (نوادهی پیامبر) پیوست، در کنار او جنگید و به شهادت رسید. حُر نمادِ توبه و رستگاری است.»
نمایش ترکیبی از تئاتر و تعزیه بود. کنار ما، ردیف اول، خانوادهی بازیگران نشسته بودند، زنی جا افتاده، همسری جوان و دختری اندک سال، نشسته به تماشای پسر، شوهر و پدر خود در نقش جناب حر، یاری از یاران امام حسین، چون «سرو سرافراز»
زندانی میخواند: «پشیمان شدم من ز کردار زشت / به دوزخ نخواهم پریشان گذشت.»
خانواده با تحسین میگریست. با کلمات آشنای تعزیهی حر، قاتل روی صحنه از پشیمانی خود میگفت و همه میدانستند که او نیز چون قهرمان جان سالم به در نخواهد برد.
روی زمین نشسته مینالید: «دورم بنشینید / سیرم ببینید / مرا دیگر در جهان نمیبینید.»
نه ژان کلود، نه من، قادر به نگریستن افراد خانواده نبودیم ـــ نه خیره، نه دزدکی. واقعه در حجم دیگری میگذشت. دگرگونی، روی صحنه، پیش چشم ما انجام میگرفت: قاتل قاچاقچی، اسیرِ ذلیل، تبدیل میشد به مرد دعویدار، «قامتش سرو روان»، چهرهاش قبای لعل، «دستانش رسیده به عیوق» (سنایی) «صدایش آواز داوود» (سنایی). در این یک ساعت و نیم نمیدانم بر ما، بر خانواده زندانیان، بر خودِ زندانیان چه گذشت.
کاتارسیس و دیگر هیچ. ارسطو در فن شعر کاتارسیس را نتیجهی هراس و ترحم تماشاچی میبیند زیرا هنگام تماشای تراژدی دچار بیم و دلسوزی میشود. تزکیه و پالایش تماشاگر چیزی جز آمیزش این دو حس متضاد نیست. بیشک آن شب تماشاگران هراسان و رحمدل به نوعی تزکیه و تلخیص دست یافتند، همان گونه که بازیگران نیز به پاکیزگی و اخلاص رسیدند.
چشمان حُر با نواری سیاه بسته شد و دستانش با نواری دیگر گره خورد. همین اتفاق، بیرون، کمی دیرتر، کمین بازیگر را میکشید، اما آن شب به جای چوبهی دار، صحنهی نمایش بود و بس.
حُر به شهادت رسید. تماشاچیان، پس از سکوتی، سنگین دست زدند. بازیگران، تعظیم کنان، راهی پشت صحنه شدند و دستهایشان را به زنجیردادند. همسر و خواهرِ «حُر» دور ژان کلود را گرفتند، با نامهای برای وزیر، با گلوله گلوله اشک، با هق هق صدا، چادر سیاه به دندان گرفته، دست در دست دخترکی با دامن توری، کفش نو ورنی، گلی به سر، انگار نوروز، به واپسین دیدار پدر آمده.
ژان کلود رو کرد به معاون وزیر یا معاون معاون وزیر برای پادرمیانی، برای دردی دوا کردن، اما شنید: «این حُر چهار نفر را سر بریده!»
رفتیم پشت صحنه. پایم، سست بود، میلغزید. کار از ترجمه گذشته بود. قاتل چهار نفر، حُر نمایش، ژان کلود را در آغوش کشید: هراس، ترحم.
کاش ارسطو با ما بود. تعریفی بهتر از این نمییافت. کاتارسیس بحث انگیز، از دوران ارسطو و افلاطون گرفته تا فروید و لکان، پیش چشم ما علنی میشد. گویی عشق مادی میشد، درک میشد، ملموس و فاش.
رساله و گفتوگو بیهوده بود. هیچ کدام ما، آنجا، از گذشتهی خود رهایی نداشتیم. ترحم را جایگزین هراس کرده بودیم و شاید قاتل و زندانی و زندانبان و تماشاچی، با حسها و ادراکهای متضاد، با هم به نوعی پاکیزگی رسیده بودند.
نواری بر چشمان «حُر» بستند و از دری خارجش کردند. بیرون آمبولانسی در انتظارش بود و زندان و مرگ.
چند روز بعد روزنامهها خبر از اعدام سرکردهی یک باند دادند.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
#كاتارسیس
یکی از نخستین بارهایی که #ژان_کلود به ایران آمد، مانند بیرق او را بر فراز سالنهای تئاتر میافراشتند. از این رو، توانست همه نوع نمایشی ببیند: رسمی، غیر رسمی، مردمی، تجربی، آیینی، زیر زمینی، همه جا رفت و برخی را برای اجرا به فرانسه دعوت کرد اما، دریغ، به دلایل غیرهنری ممکن نشد. همیشه در این زمینه میگوید: «هنرمندان و روشنفکران باید مانند دوزنده، نخ و سوزن به دست، عمل کنند و تکههای متلاشی شده سیاستمندان را به هم پیوند دهند.» این بار، هر چه کوشید، دوخت و دوز امکان نداشت و تکهها پاره پاره ماند.
در همین سفر، دعوت شدیم به نمایش حُر در سالن تئاتر برج آزادی. ردیف اول جای گرفتیم و خیلی زود فهمیدیم اجرا توسط زندانیانی صورت میگیرد که یکی از آنها محکوم به مرگ: است بازیگر نقش حُر.
من تند تند داستان را شرح دادم: «حُر دشمنی بود که روز عاشورا (روز مهمترین جنگ شیعه) به امام حسین (نوادهی پیامبر) پیوست، در کنار او جنگید و به شهادت رسید. حُر نمادِ توبه و رستگاری است.»
نمایش ترکیبی از تئاتر و تعزیه بود. کنار ما، ردیف اول، خانوادهی بازیگران نشسته بودند، زنی جا افتاده، همسری جوان و دختری اندک سال، نشسته به تماشای پسر، شوهر و پدر خود در نقش جناب حر، یاری از یاران امام حسین، چون «سرو سرافراز»
زندانی میخواند: «پشیمان شدم من ز کردار زشت / به دوزخ نخواهم پریشان گذشت.»
خانواده با تحسین میگریست. با کلمات آشنای تعزیهی حر، قاتل روی صحنه از پشیمانی خود میگفت و همه میدانستند که او نیز چون قهرمان جان سالم به در نخواهد برد.
روی زمین نشسته مینالید: «دورم بنشینید / سیرم ببینید / مرا دیگر در جهان نمیبینید.»
نه ژان کلود، نه من، قادر به نگریستن افراد خانواده نبودیم ـــ نه خیره، نه دزدکی. واقعه در حجم دیگری میگذشت. دگرگونی، روی صحنه، پیش چشم ما انجام میگرفت: قاتل قاچاقچی، اسیرِ ذلیل، تبدیل میشد به مرد دعویدار، «قامتش سرو روان»، چهرهاش قبای لعل، «دستانش رسیده به عیوق» (سنایی) «صدایش آواز داوود» (سنایی). در این یک ساعت و نیم نمیدانم بر ما، بر خانواده زندانیان، بر خودِ زندانیان چه گذشت.
کاتارسیس و دیگر هیچ. ارسطو در فن شعر کاتارسیس را نتیجهی هراس و ترحم تماشاچی میبیند زیرا هنگام تماشای تراژدی دچار بیم و دلسوزی میشود. تزکیه و پالایش تماشاگر چیزی جز آمیزش این دو حس متضاد نیست. بیشک آن شب تماشاگران هراسان و رحمدل به نوعی تزکیه و تلخیص دست یافتند، همان گونه که بازیگران نیز به پاکیزگی و اخلاص رسیدند.
چشمان حُر با نواری سیاه بسته شد و دستانش با نواری دیگر گره خورد. همین اتفاق، بیرون، کمی دیرتر، کمین بازیگر را میکشید، اما آن شب به جای چوبهی دار، صحنهی نمایش بود و بس.
حُر به شهادت رسید. تماشاچیان، پس از سکوتی، سنگین دست زدند. بازیگران، تعظیم کنان، راهی پشت صحنه شدند و دستهایشان را به زنجیردادند. همسر و خواهرِ «حُر» دور ژان کلود را گرفتند، با نامهای برای وزیر، با گلوله گلوله اشک، با هق هق صدا، چادر سیاه به دندان گرفته، دست در دست دخترکی با دامن توری، کفش نو ورنی، گلی به سر، انگار نوروز، به واپسین دیدار پدر آمده.
ژان کلود رو کرد به معاون وزیر یا معاون معاون وزیر برای پادرمیانی، برای دردی دوا کردن، اما شنید: «این حُر چهار نفر را سر بریده!»
رفتیم پشت صحنه. پایم، سست بود، میلغزید. کار از ترجمه گذشته بود. قاتل چهار نفر، حُر نمایش، ژان کلود را در آغوش کشید: هراس، ترحم.
کاش ارسطو با ما بود. تعریفی بهتر از این نمییافت. کاتارسیس بحث انگیز، از دوران ارسطو و افلاطون گرفته تا فروید و لکان، پیش چشم ما علنی میشد. گویی عشق مادی میشد، درک میشد، ملموس و فاش.
رساله و گفتوگو بیهوده بود. هیچ کدام ما، آنجا، از گذشتهی خود رهایی نداشتیم. ترحم را جایگزین هراس کرده بودیم و شاید قاتل و زندانی و زندانبان و تماشاچی، با حسها و ادراکهای متضاد، با هم به نوعی پاکیزگی رسیده بودند.
نواری بر چشمان «حُر» بستند و از دری خارجش کردند. بیرون آمبولانسی در انتظارش بود و زندان و مرگ.
چند روز بعد روزنامهها خبر از اعدام سرکردهی یک باند دادند.
[از کتاب «ایرانیتر» صفحات ۶۳ تا ۶۵، چاپ بیستویکم، انتشارات چشمه]
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤4🔥1
.
السلام علیک یا أباعبدالله الحسین
شهادت جانسوز حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اهلبیت و اصحاب ایشان در روز عاشورای سال ۶۱ ق. نه فقط شیعیان، که دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. ماجرای جانگداز عاشورا از گذشته تاکنون در تمام جهان اسلام مشهور بوده و اکثریت غالب مسلمانان، با دیدهٔ احترام و تأثر شدید بدان نگریستهاند و همین موضوع، مضمون و دستمایهٔ بسیاری از آثار ادبی و هنری گردیده است.
🏴🏴🏴🏴🏴
قطعه #نستعلیق شیوهٔ ترکی اثر سامی افندی 🇹🇷
◼️ متن ترکی:
دوشدی حسین اتندن صحرای کربلایه
جبریل وار خبر ویر سلطان انبیایه
◻️ ترجمه فارسی:
حسین(ع) در صحرای کربلا از اسبش به زمین افتاد.
ای جبرئیل برو به سلطان انبیا(ص) خبر بده.
این بیت، یادآور این اشعار مقبل کاشانی است:
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت، ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
https://www.tgoop.com/MehdiQorbani/6797
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال خوشنویسی مهدی قربانی
السلام علیک یا أباعبدالله الحسین
شهادت جانسوز حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اهلبیت و اصحاب ایشان در روز عاشورای سال ۶۱ ق. نه فقط شیعیان، که دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. ماجرای جانگداز عاشورا از گذشته تاکنون در تمام جهان اسلام مشهور بوده و اکثریت…
شهادت جانسوز حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اهلبیت و اصحاب ایشان در روز عاشورای سال ۶۱ ق. نه فقط شیعیان، که دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. ماجرای جانگداز عاشورا از گذشته تاکنون در تمام جهان اسلام مشهور بوده و اکثریت…
🔥3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده وانگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
آنشب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اُردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک سرِ بی تن
تا شام شدی، قافله سالارِ اسیران
حدّ تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران
شاعر: #حسین_منزوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده وانگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
آنشب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اُردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک سرِ بی تن
تا شام شدی، قافله سالارِ اسیران
حدّ تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران
شاعر: #حسین_منزوی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
👍3🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
عزاداری مردم یزد
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
👍2❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
خودستایان تکیه بر اریکهها زدهاند؛ کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان است.
آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدرند. آنان که دستار بر سر نهادهاند سر از گردن خداترسان میاندازند. و آنان که آب بر مردمان میبندند مردمان را آب از لبه تیغ میدهند. این نیست آن چه ما می گفتیم.
اینان سپاه آز میآرایند و دیوار غرور میفرازند و کوشکهای خودپرستی میسازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.
بخشی از فیلم روز واقعه، نوشته #بهرام_بیضایی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
👍3❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دختربچه معروف جنگ ویتنام کیست و چه میکند؟
همه دنیا این عکس را میشناسند؛ عکس دختربچه ویتنامی که لباسی بر تن ندارد و در حال فرار از شعلههای آتش ناشی از بمبهایی است که بر فراز روستایش فرود آمدهاند.
حدود نیم قرن از آن زمان گذشته و این دختربچه اینک ۵۵ سال دارد.
کیم فو داستاناش را برای دویچهوله روایت کرده است.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
🔥4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
❗️#ساسان_مویدی؛ عکاس مطرح و صاحبنام ایرانی از تجربهی عکاسی در شهر حلبچه و از مردمان کشتهشدهاش میگوید!
▪️بازنشر از صفحهی هشتمین سالانهی عکس دانشجویان عکاسی هنرهای زیبای دانشگاه تهران
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤2🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
سخنان #افشین_هاشمی (کارگردان، بازیگر و نوازنده کمانچه #اهل_قوچان) دربارهی نقش نوحه و تعزیه در موسیقی ایرانی و تغییر این نقش در سالهای اخیر
- روح الله خالقی میگه نوحه و تعزیه موسیقی ایرانی رو حفظ کرد.
«بخشی از گفتوگو با روزنامه شرق»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤2👍1
.
بنام هستیبخش هستیها
پیشگفتار
داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت
کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت:
«ن.م.درویش کرمانشاهی»
زندگینامه
سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. خاندان او همگی از عالمان دین بودند.
دوران کودکی و جوانی او در مدارس هدایت، مدائن و راهنمایی پاسارگاد گذشت و نخستین تجربههای شعریاش در همان سالها شکل گرفت. گاهی اشعارش مورد تمسخر داییاش، حجةالاسلام حاج سیدعلی میبدی، قرار میگرفت و گاه با تشویق حاج عبدالحسین واقدی(پدر شاعر معاصر اصغر واقدی) همراه میشد.
ادامه در دو صفحه زیر👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
بنام هستیبخش هستیها
پیشگفتار
داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت
کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت:
«ن.م.درویش کرمانشاهی»
زندگینامه
سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. خاندان او همگی از عالمان دین بودند.
دوران کودکی و جوانی او در مدارس هدایت، مدائن و راهنمایی پاسارگاد گذشت و نخستین تجربههای شعریاش در همان سالها شکل گرفت. گاهی اشعارش مورد تمسخر داییاش، حجةالاسلام حاج سیدعلی میبدی، قرار میگرفت و گاه با تشویق حاج عبدالحسین واقدی(پدر شاعر معاصر اصغر واقدی) همراه میشد.
ادامه در دو صفحه زیر👇
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام هستیبخش هستیها پیشگفتار داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت: «ن.م.درویش کرمانشاهی» زندگینامه سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود.…
.
بنام هستیبخش هستیها
پیشگفتار
داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت
کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت:
«ن.م.درویش کرمانشاهی»
زندگینامه
سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. خاندان او همگی از عالمان دین بودند.
دوران کودکی و جوانی او در مدارس هدایت، مدائن و راهنمایی پاسارگاد گذشت و نخستین تجربههای شعریاش در همان سالها شکل گرفت. گاهی اشعارش مورد تمسخر داییاش، حجةالاسلام حاج سیدعلی میبدی، قرار میگرفت و گاه با تشویق حاج عبدالحسین واقدی(پدر شاعر معاصر اصغر واقدی) همراه میشد.
پس از پایان دوره متوسطه، به توصیه استاد یدالله بهزاد، در دبیرستان پهلوی ثبتنام کرد و یک سال از محضر استادان برجستهای چون سید کاظم هاشمی، رضا رضاپور و محمود گهرمهر بهره برد. در همین دوران، با جریانهای سیاسی و زندگی حاشیهنشینان آشنا شد و دوستیهای عمیقی با سیاووش وفایی (که بعدها در کوهنوردی جان باخت) و همایون (رفیق همیشههمراهش) شکل داد.
متأسفانه رشته ادبی در دبیرستان پهلوی حذف شد و دوستانش پراکنده شدند. او به دبیرستان هدایت رفت، جایی که فریدون فرهپور (تسلیم)، شاعر نامدار کرمانشاهی، الهامبخشش بود. در شهریور ۱۳۵۶، به دلایلی به همراه علیاکبر پریسا از کرمانشاه گریخت، اما در تهران دستگیر و پس از مدتی آزاد شد.
سال آخر دبیرستان را در دبیرستان کزازی گذراند و همزمان با اوجگیری نهضت انقلابی، در تکثیر اعلامیههای ضد رژیم مشارکت فعال داشت. در آن دوران، بسیاری از دستنوشتههایش توسط خانوادهاش از ترس ساواک نابود شد، فاجعهای که همواره از آن با دریغ یاد میکند.
۱ از ۲
بنام هستیبخش هستیها
پیشگفتار
داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت
کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت:
«ن.م.درویش کرمانشاهی»
زندگینامه
سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. خاندان او همگی از عالمان دین بودند.
دوران کودکی و جوانی او در مدارس هدایت، مدائن و راهنمایی پاسارگاد گذشت و نخستین تجربههای شعریاش در همان سالها شکل گرفت. گاهی اشعارش مورد تمسخر داییاش، حجةالاسلام حاج سیدعلی میبدی، قرار میگرفت و گاه با تشویق حاج عبدالحسین واقدی(پدر شاعر معاصر اصغر واقدی) همراه میشد.
پس از پایان دوره متوسطه، به توصیه استاد یدالله بهزاد، در دبیرستان پهلوی ثبتنام کرد و یک سال از محضر استادان برجستهای چون سید کاظم هاشمی، رضا رضاپور و محمود گهرمهر بهره برد. در همین دوران، با جریانهای سیاسی و زندگی حاشیهنشینان آشنا شد و دوستیهای عمیقی با سیاووش وفایی (که بعدها در کوهنوردی جان باخت) و همایون (رفیق همیشههمراهش) شکل داد.
متأسفانه رشته ادبی در دبیرستان پهلوی حذف شد و دوستانش پراکنده شدند. او به دبیرستان هدایت رفت، جایی که فریدون فرهپور (تسلیم)، شاعر نامدار کرمانشاهی، الهامبخشش بود. در شهریور ۱۳۵۶، به دلایلی به همراه علیاکبر پریسا از کرمانشاه گریخت، اما در تهران دستگیر و پس از مدتی آزاد شد.
سال آخر دبیرستان را در دبیرستان کزازی گذراند و همزمان با اوجگیری نهضت انقلابی، در تکثیر اعلامیههای ضد رژیم مشارکت فعال داشت. در آن دوران، بسیاری از دستنوشتههایش توسط خانوادهاش از ترس ساواک نابود شد، فاجعهای که همواره از آن با دریغ یاد میکند.
۱ از ۲
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بنام هستیبخش هستیها پیشگفتار داغم به دل فتاده و اشکم ز گونه ریخت کس با دلم نگفت که اشکت چگونه ریخت: «ن.م.درویش کرمانشاهی» زندگینامه سرایندهی غزلیات سید ناصر- درویش- فرزند سیداحمد حسینی، در سوم دیماه ۱۳۳۸ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود.…
.
فعالیتهای پس از انقلاب
پس از انقلاب، به تحصیل علوم دینی روی آورد و یک سال در قم، سپس در کرمانشاه، تهران و مشهد به آموختن پرداخت. در کنار تحصیل، به تحقیق و تألیف علاقهمند شد و تحت تأثیر علامه سیداحمد حسینی اشکوری آثاری پدید آورد.
در شعر، دلبستهی شاعران کهنی چون حافظ، سعدی، مولوی و فردوسی و از معاصران، شیفتهی امیری فیروزکوهی، اخوان ثالث و جلیل وفا کرمانشاهی بود. تخلص نخستینش «ن.م. مسلخ» بود، اما از سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد استاد سید محمد طاهر هاشمی، آن را به «درویش» تغییر داد.
در عرفان، بیش از سی سال مرید عارف واصل حاج شیخ محمدتقی بهجت بود و از محضر سیدعبدالکریم کشمیری و شیخ محمدباقر ساعدی نیز بهره برد.
مجموعه غزلیات
این مجموعه حاصل سی سال شاعری است، با سه دوره متمایز:
۱. دهه اول: عشق و سرکشی
۲. دهه دوم: تعلیم و تعلّم
۳. دهه سوم: غربت و انزوا
امروز او با بیماری چشم دستوپنجه نرم میکند، اما همچنان به تصحیح اشعارش مشغول است.
مشهد مقدس سوم تیرماه ۱۳۸۸ مصادف با میلاد امام محمد باقر (ع)
سید جلیل قریشیزاده (جلیل وفا)، شاعر گرانقدر معاصر، با ارسال قطعهای برای این مجموعه، بر غنای آن افزوده است:
برای همیشه مهربانم #حاج_سیدناصر_حسینی_میبدی
ناصر ای چشم و چراغ عشق و شعر
چشمت از نیرنگ هستی دور باد
هر که چشمت زد به تیر روزگار
از خدا خواهم که چشمش کور باد
ای همیشه مهربانی چشم تو
مهر رهپیمای عشق و نور باد
چشم بر در ماندهام تا ناگهان
کلبهام از مقدمت پر شور باد
سید جلیل قریشیزاده (وفا کرمانشاهی) خرداد ۱۳۸۸
۲ از ۲
منبع: کتاب مجموعه غزل «اسیر عشق...» زندگینامه خودنوشت #استاد_حاج_سیدناصر_حسینی_میبدی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
فعالیتهای پس از انقلاب
پس از انقلاب، به تحصیل علوم دینی روی آورد و یک سال در قم، سپس در کرمانشاه، تهران و مشهد به آموختن پرداخت. در کنار تحصیل، به تحقیق و تألیف علاقهمند شد و تحت تأثیر علامه سیداحمد حسینی اشکوری آثاری پدید آورد.
در شعر، دلبستهی شاعران کهنی چون حافظ، سعدی، مولوی و فردوسی و از معاصران، شیفتهی امیری فیروزکوهی، اخوان ثالث و جلیل وفا کرمانشاهی بود. تخلص نخستینش «ن.م. مسلخ» بود، اما از سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد استاد سید محمد طاهر هاشمی، آن را به «درویش» تغییر داد.
در عرفان، بیش از سی سال مرید عارف واصل حاج شیخ محمدتقی بهجت بود و از محضر سیدعبدالکریم کشمیری و شیخ محمدباقر ساعدی نیز بهره برد.
مجموعه غزلیات
این مجموعه حاصل سی سال شاعری است، با سه دوره متمایز:
۱. دهه اول: عشق و سرکشی
۲. دهه دوم: تعلیم و تعلّم
۳. دهه سوم: غربت و انزوا
امروز او با بیماری چشم دستوپنجه نرم میکند، اما همچنان به تصحیح اشعارش مشغول است.
مشهد مقدس سوم تیرماه ۱۳۸۸ مصادف با میلاد امام محمد باقر (ع)
سید جلیل قریشیزاده (جلیل وفا)، شاعر گرانقدر معاصر، با ارسال قطعهای برای این مجموعه، بر غنای آن افزوده است:
برای همیشه مهربانم #حاج_سیدناصر_حسینی_میبدی
ناصر ای چشم و چراغ عشق و شعر
چشمت از نیرنگ هستی دور باد
هر که چشمت زد به تیر روزگار
از خدا خواهم که چشمش کور باد
ای همیشه مهربانی چشم تو
مهر رهپیمای عشق و نور باد
چشم بر در ماندهام تا ناگهان
کلبهام از مقدمت پر شور باد
سید جلیل قریشیزاده (وفا کرمانشاهی) خرداد ۱۳۸۸
۲ از ۲
منبع: کتاب مجموعه غزل «اسیر عشق...» زندگینامه خودنوشت #استاد_حاج_سیدناصر_حسینی_میبدی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
#می_تراود_مهتاب
با سیری در اشعار استاد بیهمتا چشمهی زلال ادب، پدر شعر نو، شادروان نیما یوشیج چشمم به (می تراود مهتاب) آن بیتا افتاد و حاصل
با وام سپاسهایی از آن بزرگ، این غزل رقم خورد.
«می تراود» به دلِ آینه ی من، «مهتاب»
دفترِ شعر و غزل در دلِ شب رفته بخواب
سَرد و خاموش، در این معرکهی مَرگ گُشای
بر رُخِ پیکرِ عُریانِ زمین، نیست نقاب
«میدرخشد» توی چشمانِ هوس بارِ هوا
و به حلقوم ِ فضا، میدهد او بادهی ناب
«نیست یک دَم شکند» غربتِ دلواپسیام
تلخِ گیرای لب و شیشهی چشمانِ حجاب
«خواب در چشم ِ تَرَم می شکند» همواره
شرح «جان باخته را» نیست دَمی حرفِ حساب
«نازک آرای تن» و «ساقِ» شقایق امشب
میخورَد خون که بهیکباره «به جان دادمش آب»
غزل امشب که سراسیمه «دری بگشاید»
چشم ِ بیمار غزل، دیده به خون کرده خضاب
به کجا راه بَرَم از «غم ِ این خفتهی چند»
مَگرَم بانگِ اناالحق بِبَرد سوی طناب
«مانده پُر آبله» "درویش" قَدَم در قَدَمم
«به سرم میشکند» شوکت چشمانِ عُقاب
#سیدناصر_حسینی_میبدی «ن.م.درویش کرمانشاهی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
نمونهی دیگری از غزلهای استاد حسینی میبدی
#می_تراود_مهتاب
با سیری در اشعار استاد بیهمتا چشمهی زلال ادب، پدر شعر نو، شادروان نیما یوشیج چشمم به (می تراود مهتاب) آن بیتا افتاد و حاصل
با وام سپاسهایی از آن بزرگ، این غزل رقم خورد.
«می تراود» به دلِ آینه ی من، «مهتاب»
دفترِ شعر و غزل در دلِ شب رفته بخواب
سَرد و خاموش، در این معرکهی مَرگ گُشای
بر رُخِ پیکرِ عُریانِ زمین، نیست نقاب
«میدرخشد» توی چشمانِ هوس بارِ هوا
و به حلقوم ِ فضا، میدهد او بادهی ناب
«نیست یک دَم شکند» غربتِ دلواپسیام
تلخِ گیرای لب و شیشهی چشمانِ حجاب
«خواب در چشم ِ تَرَم می شکند» همواره
شرح «جان باخته را» نیست دَمی حرفِ حساب
«نازک آرای تن» و «ساقِ» شقایق امشب
میخورَد خون که بهیکباره «به جان دادمش آب»
غزل امشب که سراسیمه «دری بگشاید»
چشم ِ بیمار غزل، دیده به خون کرده خضاب
به کجا راه بَرَم از «غم ِ این خفتهی چند»
مَگرَم بانگِ اناالحق بِبَرد سوی طناب
«مانده پُر آبله» "درویش" قَدَم در قَدَمم
«به سرم میشکند» شوکت چشمانِ عُقاب
#سیدناصر_حسینی_میبدی «ن.م.درویش کرمانشاهی»
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
❤2👍1👎1