از بیکینی تا برقع
نوشتاری درباره حق آزادی پوشش
بهنام خداپناه
یکی از مسائلی که این روزها بحث بر سر آن داغ است مسئله مربوط به حجاب اجباری است. و چیزی که عموما از آن طرفداری می شود و به عنوان یک اصل بدیهی و مدرن انگاشته می شود حق انتخاب پوشش است، اینکه زنان باید آزاد گذاشته شوند در اینکه چه نوع پوششی را برگزینند. صرفنظر از دعواهای سیاسی که بر سر این مسئله وجود دارد، که در اینجا محل بحث من هم نیست، راستش را بخواهید، من در فهم این ادعا مشکل دارم و نمیتوانم آن را به درستی بفهمم و مبنای آن را درک کنم. مسئله به نظر من اینجاست که وقتی گفته می شود زنان یا حتی مردان در انتخاب پوشش باید آزاد گذاشته شوند، مشخص نیست که مرز این ادعا در کجا قرار میگیرد. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد تنها با دو تکه برگ عورت خود را بپوشاند و در محیط عمومی حاضر شود، آنگونه که در مغرب زمین مرسوم است، آیا باید به او اجازه داد که این نوع پوشش را انتخاب کند. چون به هر حال این هم میتواند نوعی از پوشش باشد، چنان که این روزها هم هست، بیکینیهای زنانه چیزی بیش از دو تکه برگ نیستند! اگر نه، به چه دلیل؟ به نظر من، ادعای اینکه هرکس باید آزاد گذاشته شود تا نوع پوشش خود را، خودش برگزیند تنها در صورتی می تواند معنا داشته باشد که طیف انتخاب پوشش از پوشش بسیار ضعیف برگ-مانند و نزدیک به برهنگی تا پوشش مطلق و حجاب کامل با روبنده و برقع به عنوان پیش فرض پذیرفته شود، آنگونه که در ممالک غربی مرسوم است. در غیر این صورت یا این ادعا ادعای غلطی است و یا اینکه نوع کلمات به کار رفته در آن باید مورد بازبینی و اصلاح قرار گیرد! باید اقرار کنم که تاکنون جایی ندیدهام که مدعیان این ادعا از آزاد گذاشتن این نوع از پوششهای نزدیک به برهنگی دفاع کرده باشند!
اما شاید کسی بخواهد این ادعا را مطرح کند که مگر ایراد پوشش نزدیک به برهنگی برگ-وار چه میتواند باشد؟ مگر در جوامعی که به عنوان مثال زنان میتوانند با بیکینی در ملاعام ظاهر شوند، یا مردان میتوانند بدون بالاپوش و با شورت های اندامین در خیابان ها پرسه بزنند چه مشکلی پیش آمده است؟ بالاخره مردم بعد از یک مدت به این نحو از پوشش نیز عادت خواهند کرد. اولاً باید بگویم که من در این ادعا شک دارم که افراد جامعه پس از یک مدت به این نحو از پوشش بتوانند عادت کنند. چرا که پوشش ها و نوع لباس هایی که افراد می پوشند گرانبار از ارزش ها (value-laden) هستند، به این معنا که نوع طراحی یک پوشش تابع ارزش ها و مولفه های بسیاری است. چیزی تحت عنوان پوشش خنثی وجود ندارد. اگر توسط طراحان انگیزه جذابیتهای جنسی در پوششها مورد توجه قرار گیرد، که حتماً قرار می گیرد، این طراحان هربار با طراحی جدیدی وارد میدان شده و ترجیحات جنسی افراد جامعه و مخاطبان خود را مورد دستکاری قرار می دهند. (فقط کافیست به نوع لباس شنای زنانه و مردانه، یا حتی به نوع پوشش زنان در مسابقات ورزشی، توجه کنید تا متوجه شوید که انگیزه طراحان در نوع متفاوت طراحی این لباسها صرفاً مولفه های مربوط به راحت بودن لباس و مناسب بودن برای آن ورزش خاص نیست. در پس طراحی این لباس ها به مسائلی همچون جذابیت جنسی لباسها و اندامین بودن آنها، خصوصاً در مورد پوشش های زنانه، توجه ویژهای می شود. همین چند وقت پیش بود که خبر عدم شرکت چند ورزشکار زن ژیمناستیک کار از کشور آلمان در این باره خبرساز شد. در واقع اعتراض این زنان به نوع پوشش رسمی زنان در مسابقات ژیمناستیک بود که پوشش ها را بسیار جنسیتی میدانستند. همین امر باعث شد که فدراسیون ژیمناستیک آلمان نوع جدیدی از لباسهای تمام قد پوشیده را نیز به رسمیت بشناسد. نگاه کنید به: https://www.bbc.com/news/world-europe-56858863).
دوم اینکه، به فرض اینکه افراد جامعه به این نحو از پوششها عادت کنند، عادت نمیتواند درست یا غلط بودن چیزی را توجیه کند. همچنان که بیشتر جمعیت جهان به خوردن گوشت عادت کرده اند، این دلیل خوبی برای این نیست که گوشت خوردن کار درستی است، همچنان که دلایل اخلاقی و زیست محیطی بسیاری در منع گوشت خواری وجود دارد!
در اینجا باید این مسئله را خاطرنشان کنم که رویکرد من درباره پوشش رویکرد دینی و مذهبی نیست، یعنی دلایل مبتنی بر دلایلی مذهبی نیستند که مرا به اخذ این رویکرد سوق داده، بلکه من به این مسئله از منظر اخلاقی نگاه می کنم. بر همین اساس منظور من از پوشش، پوشش در معنای حجاب دینی آن هم نیست. (فکر میکنم زنی میتواند بدون چادر-چارقد و روسری و با لباسهای به مراتب راحت در اجتماع ظاهر شود و همچنان از پوشش مناسب برخوردار باشد. این البته مسئله دیگری است که قصد پرداختن به آن را ندارم.) همچون بیشتر کردار و افعال آدمی که می تواند موصوف به اخلاقی یا غیر اخلاقی گردد، پوشش نیز از این قاعده مستثنا نیست. در واقع، ما میتوانیم پوشش درست و غلط داشته باشیم به شرط آنکه فلسفه پوشش را بدانیم.
نوشتاری درباره حق آزادی پوشش
بهنام خداپناه
یکی از مسائلی که این روزها بحث بر سر آن داغ است مسئله مربوط به حجاب اجباری است. و چیزی که عموما از آن طرفداری می شود و به عنوان یک اصل بدیهی و مدرن انگاشته می شود حق انتخاب پوشش است، اینکه زنان باید آزاد گذاشته شوند در اینکه چه نوع پوششی را برگزینند. صرفنظر از دعواهای سیاسی که بر سر این مسئله وجود دارد، که در اینجا محل بحث من هم نیست، راستش را بخواهید، من در فهم این ادعا مشکل دارم و نمیتوانم آن را به درستی بفهمم و مبنای آن را درک کنم. مسئله به نظر من اینجاست که وقتی گفته می شود زنان یا حتی مردان در انتخاب پوشش باید آزاد گذاشته شوند، مشخص نیست که مرز این ادعا در کجا قرار میگیرد. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد تنها با دو تکه برگ عورت خود را بپوشاند و در محیط عمومی حاضر شود، آنگونه که در مغرب زمین مرسوم است، آیا باید به او اجازه داد که این نوع پوشش را انتخاب کند. چون به هر حال این هم میتواند نوعی از پوشش باشد، چنان که این روزها هم هست، بیکینیهای زنانه چیزی بیش از دو تکه برگ نیستند! اگر نه، به چه دلیل؟ به نظر من، ادعای اینکه هرکس باید آزاد گذاشته شود تا نوع پوشش خود را، خودش برگزیند تنها در صورتی می تواند معنا داشته باشد که طیف انتخاب پوشش از پوشش بسیار ضعیف برگ-مانند و نزدیک به برهنگی تا پوشش مطلق و حجاب کامل با روبنده و برقع به عنوان پیش فرض پذیرفته شود، آنگونه که در ممالک غربی مرسوم است. در غیر این صورت یا این ادعا ادعای غلطی است و یا اینکه نوع کلمات به کار رفته در آن باید مورد بازبینی و اصلاح قرار گیرد! باید اقرار کنم که تاکنون جایی ندیدهام که مدعیان این ادعا از آزاد گذاشتن این نوع از پوششهای نزدیک به برهنگی دفاع کرده باشند!
اما شاید کسی بخواهد این ادعا را مطرح کند که مگر ایراد پوشش نزدیک به برهنگی برگ-وار چه میتواند باشد؟ مگر در جوامعی که به عنوان مثال زنان میتوانند با بیکینی در ملاعام ظاهر شوند، یا مردان میتوانند بدون بالاپوش و با شورت های اندامین در خیابان ها پرسه بزنند چه مشکلی پیش آمده است؟ بالاخره مردم بعد از یک مدت به این نحو از پوشش نیز عادت خواهند کرد. اولاً باید بگویم که من در این ادعا شک دارم که افراد جامعه پس از یک مدت به این نحو از پوشش بتوانند عادت کنند. چرا که پوشش ها و نوع لباس هایی که افراد می پوشند گرانبار از ارزش ها (value-laden) هستند، به این معنا که نوع طراحی یک پوشش تابع ارزش ها و مولفه های بسیاری است. چیزی تحت عنوان پوشش خنثی وجود ندارد. اگر توسط طراحان انگیزه جذابیتهای جنسی در پوششها مورد توجه قرار گیرد، که حتماً قرار می گیرد، این طراحان هربار با طراحی جدیدی وارد میدان شده و ترجیحات جنسی افراد جامعه و مخاطبان خود را مورد دستکاری قرار می دهند. (فقط کافیست به نوع لباس شنای زنانه و مردانه، یا حتی به نوع پوشش زنان در مسابقات ورزشی، توجه کنید تا متوجه شوید که انگیزه طراحان در نوع متفاوت طراحی این لباسها صرفاً مولفه های مربوط به راحت بودن لباس و مناسب بودن برای آن ورزش خاص نیست. در پس طراحی این لباس ها به مسائلی همچون جذابیت جنسی لباسها و اندامین بودن آنها، خصوصاً در مورد پوشش های زنانه، توجه ویژهای می شود. همین چند وقت پیش بود که خبر عدم شرکت چند ورزشکار زن ژیمناستیک کار از کشور آلمان در این باره خبرساز شد. در واقع اعتراض این زنان به نوع پوشش رسمی زنان در مسابقات ژیمناستیک بود که پوشش ها را بسیار جنسیتی میدانستند. همین امر باعث شد که فدراسیون ژیمناستیک آلمان نوع جدیدی از لباسهای تمام قد پوشیده را نیز به رسمیت بشناسد. نگاه کنید به: https://www.bbc.com/news/world-europe-56858863).
دوم اینکه، به فرض اینکه افراد جامعه به این نحو از پوششها عادت کنند، عادت نمیتواند درست یا غلط بودن چیزی را توجیه کند. همچنان که بیشتر جمعیت جهان به خوردن گوشت عادت کرده اند، این دلیل خوبی برای این نیست که گوشت خوردن کار درستی است، همچنان که دلایل اخلاقی و زیست محیطی بسیاری در منع گوشت خواری وجود دارد!
در اینجا باید این مسئله را خاطرنشان کنم که رویکرد من درباره پوشش رویکرد دینی و مذهبی نیست، یعنی دلایل مبتنی بر دلایلی مذهبی نیستند که مرا به اخذ این رویکرد سوق داده، بلکه من به این مسئله از منظر اخلاقی نگاه می کنم. بر همین اساس منظور من از پوشش، پوشش در معنای حجاب دینی آن هم نیست. (فکر میکنم زنی میتواند بدون چادر-چارقد و روسری و با لباسهای به مراتب راحت در اجتماع ظاهر شود و همچنان از پوشش مناسب برخوردار باشد. این البته مسئله دیگری است که قصد پرداختن به آن را ندارم.) همچون بیشتر کردار و افعال آدمی که می تواند موصوف به اخلاقی یا غیر اخلاقی گردد، پوشش نیز از این قاعده مستثنا نیست. در واقع، ما میتوانیم پوشش درست و غلط داشته باشیم به شرط آنکه فلسفه پوشش را بدانیم.
ادامه یادداشت از بیکینی تا برقع
بخش ۲
به باور من، پوشش همچون بیشتر قوانین و قواعد اجتماعی تابع اصل عدم آسیب و ضرر (harm principle) باید مورد توجه قرار گیرد. چنانکه اگر سیگار کشیدن در محیط بسته امری نادرست تلقی میشود و قواعد و قوانینی بسیار سخت و محکم درباره آن وضع میشود، از تبلیغ آن جلوگیری به عمل میآید، و بستههای سیگار در فروشگاهها در معرض دید قرار نمیگیرد (آنچنانکه در اروپا مرسوم است)، چرا که سیگار کشیدن امری زیانمند برای افراد تلقی می شود، یا همچنانکه رانندگی تابع قواعد و قوانین مختص به خود است و نمی توان با هر سرعت دلبخواهی رانندگی کرد، چرا که رانندگی با سرعتی بالاتر از سرعت خاصی میتواند برای دیگران زیانمند تلقی شود، بر همین اساس نیز پوشش میتواند دارای قواعد مختص به خود باشد به نحوی که پوششی کمتر یا بیشتر از حد مشخصی می تواند برای افراد موجود در اجتماع زیانمند تلقی شود. البته این منوط به آن است که اصل ضرر را صرفا محدود به ضررها و آسیبهای جسمانی ندانیم و آسیب ها و ضررهای روانی را نیز مورد توجه قرار دهیم.
همچنان که فعالین حقوق حیوانات پوشیدن چرم و خز حیوانات را امری غیر اخلاقی قلمداد میکنند، که غیر اخلاقی نیز هست، و این ادعا بر اساس زیانمندی و آسیب این نوع پوشش برای گونه های دیگر جانوری مطرح می شود، بر همین اساس نیز، میتوان از پوششهای جنسیتی به عنوان پوشش های زیانمند برای دیگر افراد جامعه سخن گفت. به عنوان مثال ، زنان بیکینی-پوش (که من آنرا صرفاً به عنوان نمادی از پوشش غیراخلاقی در محیط اجتماع در نظر میگیرم، که این روزها در جوامع زیادی تقریبن مرسوم شده است)، نه تنها تلقی شیوار و ابژهگونه را از بدن زنانه ترویج میکنند، در عین حال محیط اجتماع را نیز به محیطی جنسیتی تبدیل میکنند، که خود این امر آسیب های جدییی را برای افراد حاضر در اجتماع در پی خواهد داشت، خواه در خصوص زنان دیگر، یا در خصوص مردانی که در چنین اجتماعی زندگی میکنند. اگر رفتار اخلاقی و درست رفتاری است که منافع دیگر افراد اجتماع را مدنظر قرار می دهد، خواه این دیگری انسان یا حیوان باشد، یا زن و مرد و کودک، بر همین اساس، افعال و کردار انسان در اجتماع امری محدود و مقید به حضور دیگری خواهد بود. سخن گفتن از اینکه زنان یا مردان باید در انتخاب پوشش خود آزاد باشند، به نظر من همان قدر ادعایی گزاف و فاقد مبنایی درست است که سخن گفتن درباره حق انتخاب آزاد افراد در میزان سرعت در رانندگی! اصولن درکی از این ادعای لیبرال ندارم و مبنای آنرا در جوامع مدرن نمیتوانم درک کنم که چطور در جامعهای که سختترین قوانین و قواعد را درخصوص رانندگی و سیگار کشیدن و مصرف الکل بکار میبندد، در حوزه پوشش فاقد هیچگونه اصول و قواعدی نیست و نوعی لاقیدی مطلق در اینباره بر این جوامع حاکم است. زندگی در جامعه و با دیگری اصولاً زندگی در قید و بند است. در واقع حضور دیگری ما را در اکثر انتخاب هایمان در اجتماع محدود و مقید می سازد. اگر بخواهیم بدون در نظر گرفتن دیگری و منافع او در اجتماع زندگی کنیم، در واقع اجتماع را به مجموعه ناهمگنی از اتم ها و ذره های مجزای از هم فروکاستهایم که میانشان هیچگونه برهمکنشی و فعل و انفعالی برقرار نیست، که این فرض از اساس فرض نادرست و غلطی است. فرضی که مبنای فردگرایی افراطی معاصر هم هست.
به قول ژان پل سارتر, هر عمل و کنش ما در واقع نشان دادن نوعی چراغ سبز یا حتی چراغ قرمز به دیگریست. به عبارت دیگر، با هر عملی که برمی گزینیم، در واقع، ارزش های مرتبط با آن عمل را ترویج می کنیم. بر همین اساس، هیچ یک از افعال ما صرفا محدود به خود ما نیست و محدود هم نمیماند. از اینرو، یک ادعای غلط دیگر در حوزه مربوط به پوشش نیز این ادعاست که من حق دارم پوشش مورد انتخاب خود را برگزینم، و این وظیفه دیگریست که از نوع پوشش من متاثر نگردد. در واقع در اینجا، فرد از خود سلب مسئولیت کرده و بار مسئولیت را بر دوش دیگری میاندازند. از نظر من، این ادعا همانقدر نادرست است که ادعا کنیم من در محیط بسته سیگار خودم را میکشم و این وظیفه شماست که از ماسک مخصوص استفاده کنید تا از بوی سیگار من آسیب نبینید، یا این ادعا که من با سرعت مورد انتخاب خود رانندگی می کنم، و این وظیفه شماست که در سر راه من قرار نگیرید تا مبادا با شما تصادف کنم! تمامی افعال ما گرانبار از ارزش ها هستند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مادامی که در اجتماع زندگی میکنیم افعال ما دیگری را متاثر خود میسازد. این انتظار که من به شیوه مورد علاقه خود به پیش می روم و شما نیز به شیوه مورد علاقه خود، بدون آنکه بخواهیم بر یکدیگر تاثیرات منفی یا مثبت بگذاریم، انتظارات خطا و نادرستی است.
بخش ۲
به باور من، پوشش همچون بیشتر قوانین و قواعد اجتماعی تابع اصل عدم آسیب و ضرر (harm principle) باید مورد توجه قرار گیرد. چنانکه اگر سیگار کشیدن در محیط بسته امری نادرست تلقی میشود و قواعد و قوانینی بسیار سخت و محکم درباره آن وضع میشود، از تبلیغ آن جلوگیری به عمل میآید، و بستههای سیگار در فروشگاهها در معرض دید قرار نمیگیرد (آنچنانکه در اروپا مرسوم است)، چرا که سیگار کشیدن امری زیانمند برای افراد تلقی می شود، یا همچنانکه رانندگی تابع قواعد و قوانین مختص به خود است و نمی توان با هر سرعت دلبخواهی رانندگی کرد، چرا که رانندگی با سرعتی بالاتر از سرعت خاصی میتواند برای دیگران زیانمند تلقی شود، بر همین اساس نیز پوشش میتواند دارای قواعد مختص به خود باشد به نحوی که پوششی کمتر یا بیشتر از حد مشخصی می تواند برای افراد موجود در اجتماع زیانمند تلقی شود. البته این منوط به آن است که اصل ضرر را صرفا محدود به ضررها و آسیبهای جسمانی ندانیم و آسیب ها و ضررهای روانی را نیز مورد توجه قرار دهیم.
همچنان که فعالین حقوق حیوانات پوشیدن چرم و خز حیوانات را امری غیر اخلاقی قلمداد میکنند، که غیر اخلاقی نیز هست، و این ادعا بر اساس زیانمندی و آسیب این نوع پوشش برای گونه های دیگر جانوری مطرح می شود، بر همین اساس نیز، میتوان از پوششهای جنسیتی به عنوان پوشش های زیانمند برای دیگر افراد جامعه سخن گفت. به عنوان مثال ، زنان بیکینی-پوش (که من آنرا صرفاً به عنوان نمادی از پوشش غیراخلاقی در محیط اجتماع در نظر میگیرم، که این روزها در جوامع زیادی تقریبن مرسوم شده است)، نه تنها تلقی شیوار و ابژهگونه را از بدن زنانه ترویج میکنند، در عین حال محیط اجتماع را نیز به محیطی جنسیتی تبدیل میکنند، که خود این امر آسیب های جدییی را برای افراد حاضر در اجتماع در پی خواهد داشت، خواه در خصوص زنان دیگر، یا در خصوص مردانی که در چنین اجتماعی زندگی میکنند. اگر رفتار اخلاقی و درست رفتاری است که منافع دیگر افراد اجتماع را مدنظر قرار می دهد، خواه این دیگری انسان یا حیوان باشد، یا زن و مرد و کودک، بر همین اساس، افعال و کردار انسان در اجتماع امری محدود و مقید به حضور دیگری خواهد بود. سخن گفتن از اینکه زنان یا مردان باید در انتخاب پوشش خود آزاد باشند، به نظر من همان قدر ادعایی گزاف و فاقد مبنایی درست است که سخن گفتن درباره حق انتخاب آزاد افراد در میزان سرعت در رانندگی! اصولن درکی از این ادعای لیبرال ندارم و مبنای آنرا در جوامع مدرن نمیتوانم درک کنم که چطور در جامعهای که سختترین قوانین و قواعد را درخصوص رانندگی و سیگار کشیدن و مصرف الکل بکار میبندد، در حوزه پوشش فاقد هیچگونه اصول و قواعدی نیست و نوعی لاقیدی مطلق در اینباره بر این جوامع حاکم است. زندگی در جامعه و با دیگری اصولاً زندگی در قید و بند است. در واقع حضور دیگری ما را در اکثر انتخاب هایمان در اجتماع محدود و مقید می سازد. اگر بخواهیم بدون در نظر گرفتن دیگری و منافع او در اجتماع زندگی کنیم، در واقع اجتماع را به مجموعه ناهمگنی از اتم ها و ذره های مجزای از هم فروکاستهایم که میانشان هیچگونه برهمکنشی و فعل و انفعالی برقرار نیست، که این فرض از اساس فرض نادرست و غلطی است. فرضی که مبنای فردگرایی افراطی معاصر هم هست.
به قول ژان پل سارتر, هر عمل و کنش ما در واقع نشان دادن نوعی چراغ سبز یا حتی چراغ قرمز به دیگریست. به عبارت دیگر، با هر عملی که برمی گزینیم، در واقع، ارزش های مرتبط با آن عمل را ترویج می کنیم. بر همین اساس، هیچ یک از افعال ما صرفا محدود به خود ما نیست و محدود هم نمیماند. از اینرو، یک ادعای غلط دیگر در حوزه مربوط به پوشش نیز این ادعاست که من حق دارم پوشش مورد انتخاب خود را برگزینم، و این وظیفه دیگریست که از نوع پوشش من متاثر نگردد. در واقع در اینجا، فرد از خود سلب مسئولیت کرده و بار مسئولیت را بر دوش دیگری میاندازند. از نظر من، این ادعا همانقدر نادرست است که ادعا کنیم من در محیط بسته سیگار خودم را میکشم و این وظیفه شماست که از ماسک مخصوص استفاده کنید تا از بوی سیگار من آسیب نبینید، یا این ادعا که من با سرعت مورد انتخاب خود رانندگی می کنم، و این وظیفه شماست که در سر راه من قرار نگیرید تا مبادا با شما تصادف کنم! تمامی افعال ما گرانبار از ارزش ها هستند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مادامی که در اجتماع زندگی میکنیم افعال ما دیگری را متاثر خود میسازد. این انتظار که من به شیوه مورد علاقه خود به پیش می روم و شما نیز به شیوه مورد علاقه خود، بدون آنکه بخواهیم بر یکدیگر تاثیرات منفی یا مثبت بگذاریم، انتظارات خطا و نادرستی است.
👎1
ادامه یادداشت از بیکینی تا برقع
بخش پایانی
از این رو، باید اینگونه نتیجه گیری کنم که تا زمانی که محدوده و مرز این ادعا که افراد جامعه در نوع انتخاب پوشش خود آزاد هستند مشخص نشود، یعنی تعریف دقیقی از مصادیق این محدوده که میتواند از بیکینی تا برقع متفاوت باشد بدست داده نشود، و ملاک این انتخاب نیز توضیح داده نشود، این ادعا جز کلیگویی هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
@BeKhodnotes
بخش پایانی
از این رو، باید اینگونه نتیجه گیری کنم که تا زمانی که محدوده و مرز این ادعا که افراد جامعه در نوع انتخاب پوشش خود آزاد هستند مشخص نشود، یعنی تعریف دقیقی از مصادیق این محدوده که میتواند از بیکینی تا برقع متفاوت باشد بدست داده نشود، و ملاک این انتخاب نیز توضیح داده نشود، این ادعا جز کلیگویی هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
@BeKhodnotes
چند روز پیش خبر تأسفبار کشتار گسترده بیش از هزار سگ را در یکی از پناهگاههای نگهداری از این موجودات بیپناه توسط یکی از ارگانهای دولتی، نمیدانم شهرداری یا محیط زیست، شنیدم. مطلب خاصی اینجا برای گفتن ندارم، چه همه را پیشتر در مقدمه کتاب آزادی حیوانات به تفصیل توضیح دادهام. در یادداشتی هم که چند سال پیش در همین کانال نوشتم سعی کردم یکی و از مهمترین ریشههای این خشونت بیحدوحصر نسبت به سگها را در کشورمان در مفاهیم الهیاتی و خصوصن فقهی آن پیگیری کنم. که این یادداشت را دوباره و به مقتضای این پیشپیشامد ناگوار دوباره به اشتراک میگذارم 👇🏼👇🏼👇🏼
👍2
Forwarded from دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
از نجاست تا خشونت
نقدی بر نوشتار حسن اسلامی «با عنوان سگ اصحاب کهف» در روزنامۀ اعتماد
چند روز پیش مطلبی را از آقای حسن اسلامی راجع به این موضوع میخواندم که ایشان استدلال کرده بودند ربطی میان مفهوم نجاست سگ و خشونتی که این روزها به انحاء مختلف در جامعۀ ما بر این حیوانات مظلوم وارد میشود وجود ندارد. در حالیکه دغدغه مندیهای اخلاقی ایشان را بسیار ارج مینهم و در موارد بسیاری با ایشان همدلیهای بسیاری دارم، اما با ادعای اصلی نوشتۀ ایشان نمیتوانم موافق باشم. طبق استدلال ایشان، "کسانی که با سگها رفتار وحشیانهای دارند، در کنار دلایل متعدد، گاه به نجس بودن آنها اشاره میکنند و نتیجه میگیرند رفتارشان موجه است. زین رو، به دو نکته باید پرداخت؛ یکی نجس بودن سگها و دیگری مجاز بودن رفتار خشن با سگها به دلیل نجس بودنشان. میان این دو مساله منطقا هیچ ربطی وجود ندارد، با این حال چنان این دو در پی هم میآیند که خیلی افراد باور دارند نجاست سگها دلیل خوبی است برای رفتار وحشیانه با آنها."
قصد من در اینجا بر این است که نشان دهم اتفاقن ربطی منطقی میان مفهوم نجس خواندن یک موجود زنده و خشونت ورزیدن نسبت به آن وجود دارد. سعی میکنم گفتۀ خود را مرحله به مرحله و با تدقیق در مفاهیم فقهی در اینباره نشان دهم:
1. مفهوم نجس: واژه نجس در اصطلاح فقهی به چیزهایی گفته میشود که از نظر شرعی پاک یا طاهر نیستند. به تعبیر دیگر، فرق است میان نجس بودن و آلوده بودن. در واقع، اگر بخواهم از تعبیرات فلسفی استفاده کنم، آنچه نجس خوانده میشود دارای نوعی آلودگیِ انتولوژیک [یا هستی شناسانه] است، یعنی نفسِ آن چیز یا خودِ آن چیز بالذات دارای نوعی از آلودگیِ الهیاتی [فقهی] است. چیزی که چه بسا حتی با شستشو هم پاک نشود، آنگونه که موارد دهگانۀ نجاسات، مطابق فقه شیعی، اینگونه اند.
2. مصادیق نجاسات: مطابق نظر غالب در میان فقهای شیعی، ده چیز هستند که «عین نجاستند»، یعنی اینها ذاتشان آلوده است، به نوعی که این آلودگی را به هیچ عنوان نمیتوان از ایشان زدود. خون، ادرار، مدفوع، مَنی، مردار، سگ، خوک، کافر، شراب، آبجو.
3. احکام نجاسات: در حالیکه آنچه نجس شده است (متجنِّس)، را میتوان طبق شرایطی پاک کرد، مثلن لباسی را که آغشته به خون شده باشد میتوان با شستنِ خون از آن تطهیر کرد، اما آندسته از چیزهایی را که عین نجاستند تحت هیچ شرایطی نمیتوان تطهیر کرد. به تعبیر دیگر، شما هر بلایی سر خون بیاورید، خون به خودیِ خود هیچگاه تطهیر نمیشود. در مورد چیزهایی که در اثر برخورد به این مصادیق نجاست به تعبیر فقها متجنِّس میشوند، تنها با زدودنِ نجاست از آنها، گاهی طی مناسکی، میتوان آن چیزِ را از نجاست پاک کرد.
4. از نجاست به خشونت: همانگونه که دیدیم، سگ، خوک، کافر، مدفوع، ادرار و غیره همه از نظر فقهی و حکم پاکیزگیِ شرعی در یک ردیف قرار دارند: همه عین نجاست و آلودگی اند، به نحوی که هیچ شرایطی را نمیتوان متصور شد که آنها طبق آن شرایط پاک باشند. در واقع، طبق ادبیات فقهی، خونِ پاک، یا سگِ پاک نوعی تناقض گویی به نظر میرسد. کافر نیز مادامیکه کافر است، یعنی به اصول و معتقدات دینی معتقد نیست، عین نجاست است و همواره باید از آن اجتناب و دوری کرد. در یک بیان کلی، طبق ادبیات فقهی، آنچه را نجس خوانده میشود باید «زدود» (مثل خون، ادرار، یا مدفوع روی لباس)، «طرد کرد» و «منزوی ساخت» و حتی آنها را «از میان برداشت» (مثل کافران).
در حالیکه این طرز تلقی شاید درخصوص اموری همچون ادرار، مدفوع و خون مشکل ساز نباشد، اما همینکه موجودِ جانداری متصف به صفت نجاست گردد و عین نجاست خوانده شود، «زدودن»، «طرد کردن» و «منزوی ساختنِ» آن موجود و به تعبیر دیگر کنار گذاشتن آنها از عرصۀ مناسباتِ زندگیِ مومن و مومنان سر از سرکوب و از میان برداشتنشان در خواهد آورد. اگر سرکوبِ ادرار، مدفوع و خون به واسطۀ پست و نازل خوانده شدنشان بی معناست، اما همینکه پای موجوداتِ جاندار به میان بیاید، این پستی و دنائتِ وجودی و هستی شناسانه که در سرشتِ این موجودات قرار دارد، خواه و ناخواه سر از رفع، طرد، از میان برداشتن، و به تعبیر دیگر سرکوب در خواهد آورد. اینچنین است که آنچه نجس خوانده میشود دارای پایین ترین و پست ترین مراتب وجودی دانسته شده و بدین گونه خشونت به عنوان نتیجۀ گریزناپذیر این دیدگاه سر بر می آورد. نجس خواندن جاندارانی مثل سگ و خوک، و معادل گرفتنِ این موجودات با ادرار و مدفوع، خود به خوبی نشان میدهد که در جهانشناسی فقهی، این موجودات از چه جایگاهی برخوردارند. فاصلۀ نجاست تا خشونت و سرکوب کمتر از یک تار مو به نظر میرسد.
لینک یادداشت سید حسن اسلامی در کانال تلگرامی ایشان:
https://www.tgoop.com/hassan_eslami/314
دربارۀ توضیح بیشتر مفاهیمِ فقهی «نجس» و «کافر» میتوانید به لینکهای زیر مراجعه کنید:
http://bit.do/eHM25
http://bit.do/eHM3n
@BeKhodnotes
نقدی بر نوشتار حسن اسلامی «با عنوان سگ اصحاب کهف» در روزنامۀ اعتماد
چند روز پیش مطلبی را از آقای حسن اسلامی راجع به این موضوع میخواندم که ایشان استدلال کرده بودند ربطی میان مفهوم نجاست سگ و خشونتی که این روزها به انحاء مختلف در جامعۀ ما بر این حیوانات مظلوم وارد میشود وجود ندارد. در حالیکه دغدغه مندیهای اخلاقی ایشان را بسیار ارج مینهم و در موارد بسیاری با ایشان همدلیهای بسیاری دارم، اما با ادعای اصلی نوشتۀ ایشان نمیتوانم موافق باشم. طبق استدلال ایشان، "کسانی که با سگها رفتار وحشیانهای دارند، در کنار دلایل متعدد، گاه به نجس بودن آنها اشاره میکنند و نتیجه میگیرند رفتارشان موجه است. زین رو، به دو نکته باید پرداخت؛ یکی نجس بودن سگها و دیگری مجاز بودن رفتار خشن با سگها به دلیل نجس بودنشان. میان این دو مساله منطقا هیچ ربطی وجود ندارد، با این حال چنان این دو در پی هم میآیند که خیلی افراد باور دارند نجاست سگها دلیل خوبی است برای رفتار وحشیانه با آنها."
قصد من در اینجا بر این است که نشان دهم اتفاقن ربطی منطقی میان مفهوم نجس خواندن یک موجود زنده و خشونت ورزیدن نسبت به آن وجود دارد. سعی میکنم گفتۀ خود را مرحله به مرحله و با تدقیق در مفاهیم فقهی در اینباره نشان دهم:
1. مفهوم نجس: واژه نجس در اصطلاح فقهی به چیزهایی گفته میشود که از نظر شرعی پاک یا طاهر نیستند. به تعبیر دیگر، فرق است میان نجس بودن و آلوده بودن. در واقع، اگر بخواهم از تعبیرات فلسفی استفاده کنم، آنچه نجس خوانده میشود دارای نوعی آلودگیِ انتولوژیک [یا هستی شناسانه] است، یعنی نفسِ آن چیز یا خودِ آن چیز بالذات دارای نوعی از آلودگیِ الهیاتی [فقهی] است. چیزی که چه بسا حتی با شستشو هم پاک نشود، آنگونه که موارد دهگانۀ نجاسات، مطابق فقه شیعی، اینگونه اند.
2. مصادیق نجاسات: مطابق نظر غالب در میان فقهای شیعی، ده چیز هستند که «عین نجاستند»، یعنی اینها ذاتشان آلوده است، به نوعی که این آلودگی را به هیچ عنوان نمیتوان از ایشان زدود. خون، ادرار، مدفوع، مَنی، مردار، سگ، خوک، کافر، شراب، آبجو.
3. احکام نجاسات: در حالیکه آنچه نجس شده است (متجنِّس)، را میتوان طبق شرایطی پاک کرد، مثلن لباسی را که آغشته به خون شده باشد میتوان با شستنِ خون از آن تطهیر کرد، اما آندسته از چیزهایی را که عین نجاستند تحت هیچ شرایطی نمیتوان تطهیر کرد. به تعبیر دیگر، شما هر بلایی سر خون بیاورید، خون به خودیِ خود هیچگاه تطهیر نمیشود. در مورد چیزهایی که در اثر برخورد به این مصادیق نجاست به تعبیر فقها متجنِّس میشوند، تنها با زدودنِ نجاست از آنها، گاهی طی مناسکی، میتوان آن چیزِ را از نجاست پاک کرد.
4. از نجاست به خشونت: همانگونه که دیدیم، سگ، خوک، کافر، مدفوع، ادرار و غیره همه از نظر فقهی و حکم پاکیزگیِ شرعی در یک ردیف قرار دارند: همه عین نجاست و آلودگی اند، به نحوی که هیچ شرایطی را نمیتوان متصور شد که آنها طبق آن شرایط پاک باشند. در واقع، طبق ادبیات فقهی، خونِ پاک، یا سگِ پاک نوعی تناقض گویی به نظر میرسد. کافر نیز مادامیکه کافر است، یعنی به اصول و معتقدات دینی معتقد نیست، عین نجاست است و همواره باید از آن اجتناب و دوری کرد. در یک بیان کلی، طبق ادبیات فقهی، آنچه را نجس خوانده میشود باید «زدود» (مثل خون، ادرار، یا مدفوع روی لباس)، «طرد کرد» و «منزوی ساخت» و حتی آنها را «از میان برداشت» (مثل کافران).
در حالیکه این طرز تلقی شاید درخصوص اموری همچون ادرار، مدفوع و خون مشکل ساز نباشد، اما همینکه موجودِ جانداری متصف به صفت نجاست گردد و عین نجاست خوانده شود، «زدودن»، «طرد کردن» و «منزوی ساختنِ» آن موجود و به تعبیر دیگر کنار گذاشتن آنها از عرصۀ مناسباتِ زندگیِ مومن و مومنان سر از سرکوب و از میان برداشتنشان در خواهد آورد. اگر سرکوبِ ادرار، مدفوع و خون به واسطۀ پست و نازل خوانده شدنشان بی معناست، اما همینکه پای موجوداتِ جاندار به میان بیاید، این پستی و دنائتِ وجودی و هستی شناسانه که در سرشتِ این موجودات قرار دارد، خواه و ناخواه سر از رفع، طرد، از میان برداشتن، و به تعبیر دیگر سرکوب در خواهد آورد. اینچنین است که آنچه نجس خوانده میشود دارای پایین ترین و پست ترین مراتب وجودی دانسته شده و بدین گونه خشونت به عنوان نتیجۀ گریزناپذیر این دیدگاه سر بر می آورد. نجس خواندن جاندارانی مثل سگ و خوک، و معادل گرفتنِ این موجودات با ادرار و مدفوع، خود به خوبی نشان میدهد که در جهانشناسی فقهی، این موجودات از چه جایگاهی برخوردارند. فاصلۀ نجاست تا خشونت و سرکوب کمتر از یک تار مو به نظر میرسد.
لینک یادداشت سید حسن اسلامی در کانال تلگرامی ایشان:
https://www.tgoop.com/hassan_eslami/314
دربارۀ توضیح بیشتر مفاهیمِ فقهی «نجس» و «کافر» میتوانید به لینکهای زیر مراجعه کنید:
http://bit.do/eHM25
http://bit.do/eHM3n
@BeKhodnotes
Bal Dar Bal-(IRMP3.IR)
Mohammad Reza Lotfi
به گمانم، یکی از بهترین کارهای موسیقی ایرانی، این اجرای زندهیاد محمدرضا لطفی همراه با دکلمه اشعار توسط هوشنگ ابتهاج (سایه)، و تنبکنوازی محمد قوی حلم است. اجرایی در نهایت سادگی، همراه با اشعاری به لحاظ محتوایی نسبتن متفاوت از اشعاری که معمولن در موسیقی سنتی ایرانی خوانده میشود با مضامین عشقهای زمینی یا عشقهای آسمانی.
"جهان چو آبگینه شکستهایست، که سروِ راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین این غروب درههای تنگ، که راه بسته مینمایدت
زمانِ بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!"
@BeKhodnotes
"جهان چو آبگینه شکستهایست، که سروِ راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین این غروب درههای تنگ، که راه بسته مینمایدت
زمانِ بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!"
@BeKhodnotes
زندگی مسالمتآمیز پروانه و زنبورها
خیلی اتفاقی امروز در حال پیادهروی در کنار جنگل کنار خانه با این صحنه از بزم شهدگساری پروانه و زنبورها مواجه شدم و سریع آنرا ثبت کردم!
@BeKhodnotes
خیلی اتفاقی امروز در حال پیادهروی در کنار جنگل کنار خانه با این صحنه از بزم شهدگساری پروانه و زنبورها مواجه شدم و سریع آنرا ثبت کردم!
@BeKhodnotes
❤1
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
ترجمه دو رساله فارسی ابن سینا به زبان انگلیسی
رساله نفس
بخش طبیعیات کتاب دانشنامه علایی
مترجم: بهنام خداپناه
وضعیت: اتمام ترجمه رساله نفس؛ ترجمه نزدیک به نیمی از بخش طبیعیات دانشنامه علایی
ناشر: نامشخص
رساله نفس در واقع ترجمه فارسی از بخش نفس کتاب دیگرش یعنی المبدا و المعاد به زبان عربی است که به درخواست علاءالدوله کاکویه فرماندار وقت اصفهان و به منظور بیان مطالب فلسفی به زبان فارسی، ابن سینا خود آنرا به زبان فارسی برمیگرداند. دانشنامه علایی نیز عنوان مجموعهای از چندین رساله در منطق، موسیقی، طبیعیات، الهیات و ریاضی است که این اثر را نیز ابن سینا به درخواست علاءالدوله کاکویه به زبان فارسی نگاشته است و میتوان به نوعی آنرا نسخه فشردهی کتاب شفایش به زبان فارسی دانست. از آنجائیکه ابن سینا در غرب بیشتر با آثار عربیش شناخته میشود، امید است ترجمه آثار فارسی این فیلسوف بزرگ به زبان انگلیسی تا حدی خلاء موجود در خصوص آثار فارسی او را اندکی پر کند.
درباره برگردان فارسی رساله نفس به این مطلب نگاه کنید:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/736
@preparing
رساله نفس
بخش طبیعیات کتاب دانشنامه علایی
مترجم: بهنام خداپناه
وضعیت: اتمام ترجمه رساله نفس؛ ترجمه نزدیک به نیمی از بخش طبیعیات دانشنامه علایی
ناشر: نامشخص
رساله نفس در واقع ترجمه فارسی از بخش نفس کتاب دیگرش یعنی المبدا و المعاد به زبان عربی است که به درخواست علاءالدوله کاکویه فرماندار وقت اصفهان و به منظور بیان مطالب فلسفی به زبان فارسی، ابن سینا خود آنرا به زبان فارسی برمیگرداند. دانشنامه علایی نیز عنوان مجموعهای از چندین رساله در منطق، موسیقی، طبیعیات، الهیات و ریاضی است که این اثر را نیز ابن سینا به درخواست علاءالدوله کاکویه به زبان فارسی نگاشته است و میتوان به نوعی آنرا نسخه فشردهی کتاب شفایش به زبان فارسی دانست. از آنجائیکه ابن سینا در غرب بیشتر با آثار عربیش شناخته میشود، امید است ترجمه آثار فارسی این فیلسوف بزرگ به زبان انگلیسی تا حدی خلاء موجود در خصوص آثار فارسی او را اندکی پر کند.
درباره برگردان فارسی رساله نفس به این مطلب نگاه کنید:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/736
@preparing
👍1
اصالت سیاست
چند وقت پیش خبری دیدم از ردیف بودجه صندوق حمایت از پژوهشگران در سال ۱۴۰۱. میزان بودجه اختصاص یافته برای این امر چیزی در حدود ۲۵ میلیارد تومان بود. این که صندوق حمایت از پژوهشگران چیست و چگونه به پژوهشگران کمک می کند چیزی از آن نمی دانم، اما بعید می دانم که با ۲۵ میلیارد تومان بتوان به پژوهشگران یک کشور ۸۰ میلیونی در امر پژوهش و تحقیق یاری رساند! برای اینکه متوجه ناچیزی این مبلغ شوید فقط کافیست یادآور شوم که سال گذشته در کشور نسبتن کوچک ۵ میلیونی فنلاند، فقط یک موسسه حمایت از پژوهشگران، چیزی در حدود ۴۵ میلیون یورو کمک هزینه به طرحهای پژوهشی اختصاص داد، موسسهای که خود نیز بخت آنرا داشتهام که کمکهزینه طرح تحقیقاتی خود را از آن دریافت کنم. باز برای اینکه به ناچیزی این ۲۵ میلیارد تومان پی ببرید، باید خاطر نشان کنم که استاد راهنمای این حقیر که مسئول یک طرح تحقیقاتی در حوزه فلسفه اسلامی هم بود، از یک موسسه اروپایی چیزی در حدود یک میلیون ۵۰۰ هزار یورو برای یک طرح تحقیقاتی ۵ ساله کمک هزینه دریافت کرده بود! به عبارت دیگر، کل آن ۲۵ میلیارد تومان بودجه حمایتی یکساله برای کشوری هشتاد میلیونی به اندازه یک طرح بسیار کوچک تحقیقاتی ۵ ساله در اروپا هم نیست. و این واقعا جای تاسف دارد. آن هم برای کشور ثروتمندی همچون کشور ما و کشوری با سابقه تاریخ و فرهنگ و فلسفه همچون کشور ما ایران. به راستی چرا؟ چرا باید اینگونه باشد، و مشکل از کجاست؟
راستش را بخواهید من به اصالت سیاست باور دارم. برخلاف آنچه همواره از زیربنا بودن اقتصاد سخن گفته می شود، فکر میکنم زیربنا سیاست است. اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، امنیت، آموزش همه و همه اینها تابع سیاستهای کلانی است که سیاستمداران یک کشور اتخاذ می کنند. تاریخ و تجربه هم نشان داده که هر زمان کشوری از سیاستمداران دانا و توانایی برخوردار بوده و ثبات سیاسی خوبی هم برقرار بوده، اقتصاد شکوفا بوده و فرهنگ و هنر نیز بالیدن گرفته است. شاید پر بیراه نباشد که اینگونه بگوییم که برای یک کشور هیچ چیزی واجب تر از سیاستمداران دانا نیست، و بالعکس هر وقت کشوری کمیتش در سیاست لنگیده است، رکود و فساد در سرتاسر حوزه های دیگرش هم رخنه کرده است. نسبت سیاستمداران نادان و سرمایههای کشور در دستانشان، همچون نسبت فرزند ناخلفی است که سرمایه به ارث رسیده پدری را، ولو دریایی از جواهرات باشد، برباد خواهد داد. از این رو این گونه باید گفت که، سیاست و مدیریت درست منابع اساس کشورداری است.
اما سیاست تابع چیست؟
فکر می کنم، سیاست و ساختار سیاسی یک جامعه تابع هر چه باشد، تابع تصمیمات افراد آن اجتماع نیست، یا بهتر بگویم، افراد جامعه کمترین تاثیر و نقشی را در تعیین ساختار سیاسی و سیاستمداران دارند، این مطلب به خصوص درباره دولتهای مرکزی تا به دندان مسلح مدرن به نحوی برجسته صادق است که شانس اثرگذاری افراد جامعه را به کمترین میزان خود میرساند. در واقع، سیاست و ساختار سیاسی یک اجتماع تابعی است از مناسبات قدرت، خواه از سوی نیروهای داخلی و یا نیروهای خارجی، موقعیت جغرافیایی کشور، و شاید مهمتر از همه بخت و اقبال تاریخی. به عبارت دیگر، گمراه کننده ترین ادعا در خصوص وضعیت سیاسی یک اجتماع نسبت دادن آن ساختار اجتماعی به مردمان آن اجتماع است. مثل این ادعای مدام تکراری روشنفکرانه که از ماست که بر ماست و ما ایرانیان ایراد سختافزاری داریم و لایق سیاستمداران نالایقیم و بالعکس فلان کشور ساختار سیاسی خوبش را وامدار مردمان فرهیخته و درستکارش است! اصولن مردمان چیزی نیستند مگر نتیجه سیاستهای اقتصادی و آموزشی که از ناحیه دولت مرکزی اتخاذ شده و میشود. به عنوان مثال، بیشتر مورخین این روزها بر این مطلب تاکید دارند که اگر واقعهای همچون کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ روی نداده بود که نقش نیروهای خارجی در آن بسیار حائز اهمیت و برجسته است، کل وقایع سیاسی در ایران و حتی منطقه خاورمیانه میتوانست به مسیر بهتری پیش برود. اینکه چرا اینگونه نشد، دلیلش هر چه باشد این نیست که چون مردمان آن زمان ایران اینگونه نخواستند!
@BeKhodnotes
چند وقت پیش خبری دیدم از ردیف بودجه صندوق حمایت از پژوهشگران در سال ۱۴۰۱. میزان بودجه اختصاص یافته برای این امر چیزی در حدود ۲۵ میلیارد تومان بود. این که صندوق حمایت از پژوهشگران چیست و چگونه به پژوهشگران کمک می کند چیزی از آن نمی دانم، اما بعید می دانم که با ۲۵ میلیارد تومان بتوان به پژوهشگران یک کشور ۸۰ میلیونی در امر پژوهش و تحقیق یاری رساند! برای اینکه متوجه ناچیزی این مبلغ شوید فقط کافیست یادآور شوم که سال گذشته در کشور نسبتن کوچک ۵ میلیونی فنلاند، فقط یک موسسه حمایت از پژوهشگران، چیزی در حدود ۴۵ میلیون یورو کمک هزینه به طرحهای پژوهشی اختصاص داد، موسسهای که خود نیز بخت آنرا داشتهام که کمکهزینه طرح تحقیقاتی خود را از آن دریافت کنم. باز برای اینکه به ناچیزی این ۲۵ میلیارد تومان پی ببرید، باید خاطر نشان کنم که استاد راهنمای این حقیر که مسئول یک طرح تحقیقاتی در حوزه فلسفه اسلامی هم بود، از یک موسسه اروپایی چیزی در حدود یک میلیون ۵۰۰ هزار یورو برای یک طرح تحقیقاتی ۵ ساله کمک هزینه دریافت کرده بود! به عبارت دیگر، کل آن ۲۵ میلیارد تومان بودجه حمایتی یکساله برای کشوری هشتاد میلیونی به اندازه یک طرح بسیار کوچک تحقیقاتی ۵ ساله در اروپا هم نیست. و این واقعا جای تاسف دارد. آن هم برای کشور ثروتمندی همچون کشور ما و کشوری با سابقه تاریخ و فرهنگ و فلسفه همچون کشور ما ایران. به راستی چرا؟ چرا باید اینگونه باشد، و مشکل از کجاست؟
راستش را بخواهید من به اصالت سیاست باور دارم. برخلاف آنچه همواره از زیربنا بودن اقتصاد سخن گفته می شود، فکر میکنم زیربنا سیاست است. اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، امنیت، آموزش همه و همه اینها تابع سیاستهای کلانی است که سیاستمداران یک کشور اتخاذ می کنند. تاریخ و تجربه هم نشان داده که هر زمان کشوری از سیاستمداران دانا و توانایی برخوردار بوده و ثبات سیاسی خوبی هم برقرار بوده، اقتصاد شکوفا بوده و فرهنگ و هنر نیز بالیدن گرفته است. شاید پر بیراه نباشد که اینگونه بگوییم که برای یک کشور هیچ چیزی واجب تر از سیاستمداران دانا نیست، و بالعکس هر وقت کشوری کمیتش در سیاست لنگیده است، رکود و فساد در سرتاسر حوزه های دیگرش هم رخنه کرده است. نسبت سیاستمداران نادان و سرمایههای کشور در دستانشان، همچون نسبت فرزند ناخلفی است که سرمایه به ارث رسیده پدری را، ولو دریایی از جواهرات باشد، برباد خواهد داد. از این رو این گونه باید گفت که، سیاست و مدیریت درست منابع اساس کشورداری است.
اما سیاست تابع چیست؟
فکر می کنم، سیاست و ساختار سیاسی یک جامعه تابع هر چه باشد، تابع تصمیمات افراد آن اجتماع نیست، یا بهتر بگویم، افراد جامعه کمترین تاثیر و نقشی را در تعیین ساختار سیاسی و سیاستمداران دارند، این مطلب به خصوص درباره دولتهای مرکزی تا به دندان مسلح مدرن به نحوی برجسته صادق است که شانس اثرگذاری افراد جامعه را به کمترین میزان خود میرساند. در واقع، سیاست و ساختار سیاسی یک اجتماع تابعی است از مناسبات قدرت، خواه از سوی نیروهای داخلی و یا نیروهای خارجی، موقعیت جغرافیایی کشور، و شاید مهمتر از همه بخت و اقبال تاریخی. به عبارت دیگر، گمراه کننده ترین ادعا در خصوص وضعیت سیاسی یک اجتماع نسبت دادن آن ساختار اجتماعی به مردمان آن اجتماع است. مثل این ادعای مدام تکراری روشنفکرانه که از ماست که بر ماست و ما ایرانیان ایراد سختافزاری داریم و لایق سیاستمداران نالایقیم و بالعکس فلان کشور ساختار سیاسی خوبش را وامدار مردمان فرهیخته و درستکارش است! اصولن مردمان چیزی نیستند مگر نتیجه سیاستهای اقتصادی و آموزشی که از ناحیه دولت مرکزی اتخاذ شده و میشود. به عنوان مثال، بیشتر مورخین این روزها بر این مطلب تاکید دارند که اگر واقعهای همچون کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ روی نداده بود که نقش نیروهای خارجی در آن بسیار حائز اهمیت و برجسته است، کل وقایع سیاسی در ایران و حتی منطقه خاورمیانه میتوانست به مسیر بهتری پیش برود. اینکه چرا اینگونه نشد، دلیلش هر چه باشد این نیست که چون مردمان آن زمان ایران اینگونه نخواستند!
@BeKhodnotes
👍2
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
ما ایرانیان قدر بزرگان خود را نمی دانیم
ما ایرانیان قدر بزرگان خود را نمی دانیم. از من می پرسید چرا؟ در پاسخ نمونه شادروان استاد محمد تقی دانش پژوه را شاهد می آورم. نوشته کوتاه او با عنوان "سرگذشت من" را بخوانید تا ببینید او چگونه آدمی بوده است و در علم و دانش چه تلاش هایی که نکرده. آدمی که مراتب علمی و اداری و دانشگاهی را بر طبق موازین، نه مانند آنچه در این سال ها می بینیم طی کرده، متن های اساسی را خوانده و عمیقا با فرهنگ و ادب و مذهب ایرانی آشناست. ده ها متن را تصحیح و بازخوانی کرده و چند ده هزار نسخه خطی را در لا به لای کتابخانه های ایران و جهان فهرست کرده و به ما شناسانده است. حیرت آور است فهرست مقالات و چاپ کرده هایش. بی تردید به اندازه چند سال وزارت ارشاد اسلامی مان کار کرده است. نمی دانم آیا خیابانی و مرکزی برای بزرگداشت نام او در ایران هست یا نه، اما نیک می دانم که در حق او و امثال او و در واقع در حق خودمان و فرهنگ مظلوممان جفا کرده ایم. ایران مظلوم است. فرهنگ ایرانی مظلوم است. آماج حملات آشنا و بیگانه است. بیایم با پاسداشت نام بزرگانی که تمام وجود خود را برای حفظ این میراث و این فرهنگ و این تاریخ سپری کردند کاری بکنیم. به فرزندانمان در مدارس از همان سال های ابتدایی آموزش دهیم که دانش پژوه که بود و دانش پژوه ها چه کردند. فهرست مقالات او را بخوانید. این مرد چه کرده است و چه عشقی او را چنین وابسته به این مرز و بوم و فرهنگ عزیزش کرده است. "سرگذشت من " او باید بخشی از کتاب های درسی ما شود. دانش پژوه مرد. اما بیایم نسل او را با تربیت نسل جدیدی از میراثبانان فرهنگی مان به نسل های بعدی پيوند دهیم. تخصص را جدی بگیریم. همه چیز را سیاسی نکنیم. بدانیم که ایران با دانش پژوه ها و ایرج افشارها و مجتبی مینوی ها و عباس اقبال ها و محمد قزوینی هاست که قادر است تداوم فرهنگی و ملی خود را نشان دهد و حفظ کند و پاس بدارد. در رشته کتابشناسی و نسخه شناسی و آشنایی با میراث کهن ایرانی و اسلامی آدمی را به جامعیت و پشتکار و گستردگی کار و مایه دانش پژوه نمی شناسم. در این بیست سال که در اروپا و آمریکا زندگی کرده ام همه جا در کار تحقیق در نسخه های خطی و فرهنگ و مذهب و تاریخ و با همکاران دانشگاهی ام رد پای دانش پژوه را یافته ام، و اعجاب همکارانم را نسبت به آن بزرگ معاینه دیده ام.
بیاییم کاری کنیم در هیاهوی سیاست و اقتصاد و زندگی و گرفتاری های اجتماعی راهی که دانش پژوه ها برای ما هموار کردند فراموش نشود. اگر او و امثال او را فراموش کنیم آنگاه کارشناسانی خودخوانده در رسانه های رنگی آنچنانی برای حاضر و آینده فرهنگ و تمدن و اجتماع ما نسخه می پیچند، چنانکه افتد و دانی. میراثبان های خوبی برای تاریخ و ادبیات و آثار ملی و فرهنگی مان باشیم. به جوانان و نوجوانان به شیوه ای درست و ماندگار بیاموزیم که چه میراثی را امروز نمایندگی می کنند و ایران چرا اهمیت دارد و چرا میراث ایرانی و اسلامی و فرهنگ بزرگانش از فردوسی و ابن سینا و ابو ریحان و شیخ طوسی و خواجه گرفته تا سنایی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ اهمیت دارد و باید همچنان محفوظ بماند. اخلاق و رفتار و فرهنگ ایرانی در آینه ادب این بزرگان بازتاب یافته و باید همه ما ایرانیان با همه گونه آداب و سلایق و افکار متفاوت اخلاق و رفتارمان را در پرتوی این فرهنگ و ادب قدیم و کهنسال، نو و تجدید کنیم.
بیاییم قدر فرهنگ ایرانی و قدر میراثبانان این فرهنگ را بدانیم.
https://www.tgoop.com/azbarresihayetarikhi
ما ایرانیان قدر بزرگان خود را نمی دانیم. از من می پرسید چرا؟ در پاسخ نمونه شادروان استاد محمد تقی دانش پژوه را شاهد می آورم. نوشته کوتاه او با عنوان "سرگذشت من" را بخوانید تا ببینید او چگونه آدمی بوده است و در علم و دانش چه تلاش هایی که نکرده. آدمی که مراتب علمی و اداری و دانشگاهی را بر طبق موازین، نه مانند آنچه در این سال ها می بینیم طی کرده، متن های اساسی را خوانده و عمیقا با فرهنگ و ادب و مذهب ایرانی آشناست. ده ها متن را تصحیح و بازخوانی کرده و چند ده هزار نسخه خطی را در لا به لای کتابخانه های ایران و جهان فهرست کرده و به ما شناسانده است. حیرت آور است فهرست مقالات و چاپ کرده هایش. بی تردید به اندازه چند سال وزارت ارشاد اسلامی مان کار کرده است. نمی دانم آیا خیابانی و مرکزی برای بزرگداشت نام او در ایران هست یا نه، اما نیک می دانم که در حق او و امثال او و در واقع در حق خودمان و فرهنگ مظلوممان جفا کرده ایم. ایران مظلوم است. فرهنگ ایرانی مظلوم است. آماج حملات آشنا و بیگانه است. بیایم با پاسداشت نام بزرگانی که تمام وجود خود را برای حفظ این میراث و این فرهنگ و این تاریخ سپری کردند کاری بکنیم. به فرزندانمان در مدارس از همان سال های ابتدایی آموزش دهیم که دانش پژوه که بود و دانش پژوه ها چه کردند. فهرست مقالات او را بخوانید. این مرد چه کرده است و چه عشقی او را چنین وابسته به این مرز و بوم و فرهنگ عزیزش کرده است. "سرگذشت من " او باید بخشی از کتاب های درسی ما شود. دانش پژوه مرد. اما بیایم نسل او را با تربیت نسل جدیدی از میراثبانان فرهنگی مان به نسل های بعدی پيوند دهیم. تخصص را جدی بگیریم. همه چیز را سیاسی نکنیم. بدانیم که ایران با دانش پژوه ها و ایرج افشارها و مجتبی مینوی ها و عباس اقبال ها و محمد قزوینی هاست که قادر است تداوم فرهنگی و ملی خود را نشان دهد و حفظ کند و پاس بدارد. در رشته کتابشناسی و نسخه شناسی و آشنایی با میراث کهن ایرانی و اسلامی آدمی را به جامعیت و پشتکار و گستردگی کار و مایه دانش پژوه نمی شناسم. در این بیست سال که در اروپا و آمریکا زندگی کرده ام همه جا در کار تحقیق در نسخه های خطی و فرهنگ و مذهب و تاریخ و با همکاران دانشگاهی ام رد پای دانش پژوه را یافته ام، و اعجاب همکارانم را نسبت به آن بزرگ معاینه دیده ام.
بیاییم کاری کنیم در هیاهوی سیاست و اقتصاد و زندگی و گرفتاری های اجتماعی راهی که دانش پژوه ها برای ما هموار کردند فراموش نشود. اگر او و امثال او را فراموش کنیم آنگاه کارشناسانی خودخوانده در رسانه های رنگی آنچنانی برای حاضر و آینده فرهنگ و تمدن و اجتماع ما نسخه می پیچند، چنانکه افتد و دانی. میراثبان های خوبی برای تاریخ و ادبیات و آثار ملی و فرهنگی مان باشیم. به جوانان و نوجوانان به شیوه ای درست و ماندگار بیاموزیم که چه میراثی را امروز نمایندگی می کنند و ایران چرا اهمیت دارد و چرا میراث ایرانی و اسلامی و فرهنگ بزرگانش از فردوسی و ابن سینا و ابو ریحان و شیخ طوسی و خواجه گرفته تا سنایی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ اهمیت دارد و باید همچنان محفوظ بماند. اخلاق و رفتار و فرهنگ ایرانی در آینه ادب این بزرگان بازتاب یافته و باید همه ما ایرانیان با همه گونه آداب و سلایق و افکار متفاوت اخلاق و رفتارمان را در پرتوی این فرهنگ و ادب قدیم و کهنسال، نو و تجدید کنیم.
بیاییم قدر فرهنگ ایرانی و قدر میراثبانان این فرهنگ را بدانیم.
https://www.tgoop.com/azbarresihayetarikhi
زن، زندگی، آزادی؛ مرد، مُردگی، بردگی!
این روزها همه از تبعیض ساختاری جامعه ایرانی علیه زنان سخن می گویند و ماهیت اعتراضات اخیر کشور را تظلم خواهی برای حقوق سرکوب شده و تبعیض ساختاری جامعه ایرانی علیه زنان میدانند، شعار زن، زندگی، آزادی سر میدهند، تو گویی جامعه ما بهشت برین مردان و دوزخ زنان است که این زنان سرکوب شده برده های آن مردانِ در ناز و نعمتند. انگار نه انگار که در همین جامعه است که مردانی زندانی مهریه هستند، تنها به این جرم که روزی به اشتباه در عشق زنی گرفتار شدهاند و حالا باید تاوان آنرا با زندان و حبس بکشند! انگار نه انگار که در همین جامعه که انگ مردسالاری بدان میزنند پسران و مردانش از روزی که به سن قانونی میرسند مدام باید با کابوس خدمت اجباری، و آن ساختار تحقیرآمیز و نگاه بردهوارانهاش به سرباز، شب را به صبح برسانند و به انواع لطایف الحیل و دروغ و فریب هم که شده بکوشند راهی برای فرار از آن و یا کمتر کردن مدت دوره آن به هر قیمتی هم که شده بیابند. چه جانها که در همین دوره خدمت اجباری گرفته نمیشود و چه خانوادهها که دچار انواع بحرانهای ریز و درشت نمیشوند! این حجم از بیتوجهی و نادیده گرفتن رنج، و به یک معنا به حساب نیاوردن و تبعیض قائل شدن نسبت به رنجِ مردبودن واقعن از کجا ناشی میشود؟! جز از این مفهوم تبعیضآمیز که رنج مفرط را از لوازم ضروری مردانگی میدانند! به عبارت دیگر، رنجهایی که بر مردان تحمیل میشود امری عادی و نرمال قلمداد میشود که اصلن حتی فرصت مطرح شدن به عنوان درد و رنج را هم نمییابد، و کوچکترین رنجهای زنانه، در قیاس با آنهمه رنج عظیم و جانکاه مردانه، در این ساختار بیشترین اهمیت را یافته و با شدیدترین شکل ممکنش توسط رسانهها برجسته میشود و کل حرکت اعتراضی در یک کشور بدان تقلیل داده میشود!
فکر میکنم این میزان از تقلیلگرایی مسئله جامعه امروز ایرانی به صرف مسائل زنان و مسائل ریز و درشت مربوط به آن، و این ميزان از بیتوجهی به مسائل دیگر، که از قضا خودِ مردان، اعم از تحلیلگر و عامیاش هم برجستهترین نقش را در این تبعیض علیه خود ایفا میکنند، کم بیشباهت به این مطلب نیست که مسائل مربوط به حمایت از حیوانات را به صرف مسائل مربوط به نگهداری از حیوانات خانگی تقلیل دهیم و درمقابل تبعیضهای به مراتب ساختاریتر و گستردهتری همچون درد و رنجی که حیوانات دیگری در جریان دامداری صنعتی متحمل آن میشوند را فراموش کنیم!
@BeKhodnotes
این روزها همه از تبعیض ساختاری جامعه ایرانی علیه زنان سخن می گویند و ماهیت اعتراضات اخیر کشور را تظلم خواهی برای حقوق سرکوب شده و تبعیض ساختاری جامعه ایرانی علیه زنان میدانند، شعار زن، زندگی، آزادی سر میدهند، تو گویی جامعه ما بهشت برین مردان و دوزخ زنان است که این زنان سرکوب شده برده های آن مردانِ در ناز و نعمتند. انگار نه انگار که در همین جامعه است که مردانی زندانی مهریه هستند، تنها به این جرم که روزی به اشتباه در عشق زنی گرفتار شدهاند و حالا باید تاوان آنرا با زندان و حبس بکشند! انگار نه انگار که در همین جامعه که انگ مردسالاری بدان میزنند پسران و مردانش از روزی که به سن قانونی میرسند مدام باید با کابوس خدمت اجباری، و آن ساختار تحقیرآمیز و نگاه بردهوارانهاش به سرباز، شب را به صبح برسانند و به انواع لطایف الحیل و دروغ و فریب هم که شده بکوشند راهی برای فرار از آن و یا کمتر کردن مدت دوره آن به هر قیمتی هم که شده بیابند. چه جانها که در همین دوره خدمت اجباری گرفته نمیشود و چه خانوادهها که دچار انواع بحرانهای ریز و درشت نمیشوند! این حجم از بیتوجهی و نادیده گرفتن رنج، و به یک معنا به حساب نیاوردن و تبعیض قائل شدن نسبت به رنجِ مردبودن واقعن از کجا ناشی میشود؟! جز از این مفهوم تبعیضآمیز که رنج مفرط را از لوازم ضروری مردانگی میدانند! به عبارت دیگر، رنجهایی که بر مردان تحمیل میشود امری عادی و نرمال قلمداد میشود که اصلن حتی فرصت مطرح شدن به عنوان درد و رنج را هم نمییابد، و کوچکترین رنجهای زنانه، در قیاس با آنهمه رنج عظیم و جانکاه مردانه، در این ساختار بیشترین اهمیت را یافته و با شدیدترین شکل ممکنش توسط رسانهها برجسته میشود و کل حرکت اعتراضی در یک کشور بدان تقلیل داده میشود!
فکر میکنم این میزان از تقلیلگرایی مسئله جامعه امروز ایرانی به صرف مسائل زنان و مسائل ریز و درشت مربوط به آن، و این ميزان از بیتوجهی به مسائل دیگر، که از قضا خودِ مردان، اعم از تحلیلگر و عامیاش هم برجستهترین نقش را در این تبعیض علیه خود ایفا میکنند، کم بیشباهت به این مطلب نیست که مسائل مربوط به حمایت از حیوانات را به صرف مسائل مربوط به نگهداری از حیوانات خانگی تقلیل دهیم و درمقابل تبعیضهای به مراتب ساختاریتر و گستردهتری همچون درد و رنجی که حیوانات دیگری در جریان دامداری صنعتی متحمل آن میشوند را فراموش کنیم!
@BeKhodnotes
👎6👏4👍1
Forwarded from خانه ابرهای سپید (Armin Khabbaz)
شخصی از من پرسید که: «آیا در مورد وضعیت جهان نگران نیستم؟»، من به خودم اجازه دادم تا نفسی بکشم و بعد گفتم: «مهمترین چیز اینه که نذاری اضطرابی که در مورد اتفاقات جهان داری قلبت رو پر کنه. اگه قلبت پر از تشویش شده باشه، بیمار میشی و قادر به کمک نخواهی بود.»
تیک نات هان
@WhiteCloudsHouse Channel
تیک نات هان
@WhiteCloudsHouse Channel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قصد داشتم مطلبی درباره خطر این رسانهها و آینده ایران بنویسم اما این کارشناس به بهترین شکل ممکن و به صورت مصداقی حق مطلب را ادا کرد. یادمان باشد اگر رسانههای خبری داخلی و خصوصن اخبار صدا و سیما را با استدلال بر سوگیری و جانبداریشان دنبال نمیکنیم، سرخوشانه در این وهم فرو نیوفتیم که این خارجنشینها واقعیات را انعکاس میدهند و در دام رسانهایشان بیوفتیم!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
👎8👍1
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
shorturl.at/ckN16
IBNA
Avicenna's Persian treatise 'Nafs' rendered into English
IBNA- The English translation of Persian treatise 'Nafs' by the prominent Iranian polymath Ibn-e Sina, commonly known in the West as Avicenna has been accomplished and is ready to be published.
چند روز قبل با دوستی درباره شرایط کنونی کشور و آینده آن گفتگو میکردیم. من از نگرانیهایم درباره آینده ایران میگفتم. از فضای رادیکال و دو قطبی که جامعه ایران را به دو جناح خیر و شر تقسیم کرده، که البته مقصر آن در درجه اول نظام سیاسی داخلی است و سیاست آن در حذف رقبای اهل گفتگو و تساهل و تسامح و اصلاح، و حذف رسانه های منصف در داخل و از آن طرف، جولان رسانه های فارسیزبان خارج نشین که همه و همه در شکلگیری این فضای رادیکال نقش اصلی خود را ایفا کردهاند، و در کنار همه اینها بیفزایید عوامل دیگری همچون تحریم، فساد و شرایط اقتصادی نامناسب. فضای رادیکالی که هر یک از طرفین خود را خیر محض و دیگری را شر مطلق میخواند؛ صدا و سیما از افراد انقلابیِ خیرخواه محض در مقابل اغتشاشگران شرور سخن میگوید و از آن طرف هم رسانههای خارج نشین مدام بر دو قطبی پلیس/سپاهی/بسیجی/ آخوند شرور در مقابل اعتراضکنندگانِ خیرخواه مطلق! شعارها و کنشهای معترضین هم روزبروز خشنتر و رادیکالتر.
استدلال من این بود که از این فضای رادیکال هرچه برآید یک نظام سیاسی اهل گفتگو و مدارا در نخواهد آمد، چون گفتگو و مدارا در درجه اول نه در فضای سفید و سیاه و دو قطبی کنونی که هریک از طرفین خود را خیر مطلق و طرف مقابل را شر مطلق میداند، بلکه در فضایی خاکستری شکل خواهد گرفت که طرفین با عینکی سیاه و سفید به یکدیگر ننگرند. فکر میکنم این مسئله خصوصن درباره معترضینی صادق است که طرف حاکم را به رفتار مستبدانه و خودکامگی محکوم میکنند. معترضینی که به نظر درصدد انقلابند، فارغ از اینکه وضعیت سیاسی فعلی نیز خود حاصل انقلاب بود!
اینکه چه باید کرد پرسش دیگری است اما از صمیم قلب امیدوارم نظام سیاسی خود اسباب اصلاح و جرح و تعدیل را فراهم و زمینه را برای نوعی فضای گفتگو و آشتی ملی فراهم آورد، پیش از آنکه بیش از این دیر شود. در غیراینصورت، شرایط کنونی هرچه بیشتر به سوی رادیکالیسم و افراط پیش خواهد رفت که حتی در صورت وقوع انقلابی دیگر نیز نهایتن سر از استبدادی دیگر اما اینبار از نوع لائیک و ضد-مذهبیاش در خواهد آورد و یا همان رادیکالیسم و افراط و دو قطبیت جامعه به دو نیروی خیر و شر، شرایط را به سوی هرج و مرج و وقوع نوعی از جنگ داخلی سوق خواهد داد!
باشد که رستگار شویم . . .
@BeKhodnotes
استدلال من این بود که از این فضای رادیکال هرچه برآید یک نظام سیاسی اهل گفتگو و مدارا در نخواهد آمد، چون گفتگو و مدارا در درجه اول نه در فضای سفید و سیاه و دو قطبی کنونی که هریک از طرفین خود را خیر مطلق و طرف مقابل را شر مطلق میداند، بلکه در فضایی خاکستری شکل خواهد گرفت که طرفین با عینکی سیاه و سفید به یکدیگر ننگرند. فکر میکنم این مسئله خصوصن درباره معترضینی صادق است که طرف حاکم را به رفتار مستبدانه و خودکامگی محکوم میکنند. معترضینی که به نظر درصدد انقلابند، فارغ از اینکه وضعیت سیاسی فعلی نیز خود حاصل انقلاب بود!
اینکه چه باید کرد پرسش دیگری است اما از صمیم قلب امیدوارم نظام سیاسی خود اسباب اصلاح و جرح و تعدیل را فراهم و زمینه را برای نوعی فضای گفتگو و آشتی ملی فراهم آورد، پیش از آنکه بیش از این دیر شود. در غیراینصورت، شرایط کنونی هرچه بیشتر به سوی رادیکالیسم و افراط پیش خواهد رفت که حتی در صورت وقوع انقلابی دیگر نیز نهایتن سر از استبدادی دیگر اما اینبار از نوع لائیک و ضد-مذهبیاش در خواهد آورد و یا همان رادیکالیسم و افراط و دو قطبیت جامعه به دو نیروی خیر و شر، شرایط را به سوی هرج و مرج و وقوع نوعی از جنگ داخلی سوق خواهد داد!
باشد که رستگار شویم . . .
@BeKhodnotes
👍6👎6
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به قول شیخ عطار:
کار عالم عبرت است و حسرت است
حیرت است و حیرت است و حیرت است
اما ظاهرن ما مدرنزیستها از وقتی آسمان شب را از دست دادیم به راحتی حس حیرت و شگفتی را نیز از دست دادیم. اما کافیست هرگاه حس حیرت و شگفتی را از دست دادید و به ورطه هولناک وهم همهچیزدانی و علم مطلق افتادید در شبی تاریک و به دور از آلودگیهای نوری زندگی مدرن به آسمان شب خیره شوید، همان آسمانی که الهام بخش بزرگانمان بود که به قول حافظ:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست!
@BeKhodnotes
کار عالم عبرت است و حسرت است
حیرت است و حیرت است و حیرت است
اما ظاهرن ما مدرنزیستها از وقتی آسمان شب را از دست دادیم به راحتی حس حیرت و شگفتی را نیز از دست دادیم. اما کافیست هرگاه حس حیرت و شگفتی را از دست دادید و به ورطه هولناک وهم همهچیزدانی و علم مطلق افتادید در شبی تاریک و به دور از آلودگیهای نوری زندگی مدرن به آسمان شب خیره شوید، همان آسمانی که الهام بخش بزرگانمان بود که به قول حافظ:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست!
@BeKhodnotes
❤1
چندسالی هست که به صورت گاه و بیگاه مستندی را دنبال میکنم به نام Ghost Adventures، از سری مستندهای رویدادهای خارقالعاده یا paranormal activities. مستند که از سال ۲۰۰۸ تا به امروز در حال فیلمبرداری است، گروهی چند نفره را نشان میدهد که به دنبال بررسی مستند جاهایی میروند که عدهای پیشتر در آن تجربیات نامتعارف و نامعمولی داشتهاند، چیزی همچون برخورد با ارواح و نیروهای خارقالعاده. برای بررسی آن هم از مجموعهای از دستگاههای مختلف استفاده میکنند، از دوربینهای حرراتی گرفته، تا دستگاههای تشخیص و تبدیل انرژی الکترومغناطیسی به صدا، حروف و الکتریسیته، دوربینهای تشخیصی و ... و در این مجموعه رویدادهای نامتعارفی که بسیار در مکانهای مختلف تکرار میشوند عبارتند از صداهای مرموز مثل قدم زدن، سایههای تاریک، صداهای زنانه، مردانه، کودکانه، نقطههای نورانی معلق در فضا، و ... بدون اینکه منبع مشخصی داشته باشند، صداهایی که ظاهرن هوشمندند و به رویدادهای محیطی واکنشهای آگاهانه نشان میدهند، و یا در مواردی آثار ضربه و کبودی بر بدن سازندگان و ...، که سازندگان این مستند آنها را به ارواح افرادی از سکنه آن منطقه نسبت میدهند و به نوعی درصدد ارتباط با آنها بر میآیند.
نخست که این مستند را از روی بیمیلی و سرسری میدیدم آنرا همچون مجموعههای ساختگی و مستند-گونه میپنداشتم که اصلن محل اعتنا نیست، تا اینکه کمی کنجکاو شدم و کمی از این طرف و آن طرف مطالبی درباره صحت و سقم آن خواندم. جایی را نیافتم که ادعاهای مطرح شده در آن را انکار کند یا آنرا ساختگی و جعلی بداند. از آنروز به بعد تقریبن به شکل نسبتن جدیتری آنرا دنبال میکنم، هرچند محتاطانه! فکر میکنم اگر دستکارییی در دادههای آن توسط سازندگانش صورت نگرفته باشد، پدیدههایی که در آن رخ میدهد بسیار قابل تأمل و شگفت انگیز است. هرچند سازوکار دستگاههای بکار رفته در جریان تولید آن هم خود محل بحث و تحقیق بسیار جدی است! و از طرف دیگر، اینکه چقدر پدیدههایی که روی میدهد حقیقتن بتواند قابل استناد به ارواح باشد! به هر روی دیدن این مستند را به طرفداران مسائل فراروانشناسی یا پاراسایکولوژی پیشنهاد میکنم.
باشد که رستگار شویم . . .
https://en.wikipedia.org/wiki/Ghost_Adventures?wprov=sfla1
@BeKhodnotes
نخست که این مستند را از روی بیمیلی و سرسری میدیدم آنرا همچون مجموعههای ساختگی و مستند-گونه میپنداشتم که اصلن محل اعتنا نیست، تا اینکه کمی کنجکاو شدم و کمی از این طرف و آن طرف مطالبی درباره صحت و سقم آن خواندم. جایی را نیافتم که ادعاهای مطرح شده در آن را انکار کند یا آنرا ساختگی و جعلی بداند. از آنروز به بعد تقریبن به شکل نسبتن جدیتری آنرا دنبال میکنم، هرچند محتاطانه! فکر میکنم اگر دستکارییی در دادههای آن توسط سازندگانش صورت نگرفته باشد، پدیدههایی که در آن رخ میدهد بسیار قابل تأمل و شگفت انگیز است. هرچند سازوکار دستگاههای بکار رفته در جریان تولید آن هم خود محل بحث و تحقیق بسیار جدی است! و از طرف دیگر، اینکه چقدر پدیدههایی که روی میدهد حقیقتن بتواند قابل استناد به ارواح باشد! به هر روی دیدن این مستند را به طرفداران مسائل فراروانشناسی یا پاراسایکولوژی پیشنهاد میکنم.
باشد که رستگار شویم . . .
https://en.wikipedia.org/wiki/Ghost_Adventures?wprov=sfla1
@BeKhodnotes
Wikipedia
Ghost Adventures
American paranormal docuseries