چاپ چهارم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
اخیرن مطلع شدم که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی نوشته جولیان یانگ و با ترجمه بنده به چاپ چهارم رسیده است. خوشحالم که به رغم همه سختیها و مشکلات موجود اقتصادی، و بیمهریهای زمانه اینستاگرام و شبکههای اجتماعی به کتاب و کتابخوانی، همچنان یک کتاب میتواند اقبال آن را پیدا کند که به چاپ چهارم برسد. شاید یک معنای ضمنی آن این باشد که صرفنظر از شرایط، حکمت و اندیشهورزی برای ما ایرانیان همواره مهم است و میراث عظیم فلسفیمان خود شاهد گویایی بر این مطلب است.
https://t.ly/-RK-
اخیرن نیز گزارشی را در یکی از سایتها درباره معرفی کتاب دیدم که در دو فرسته بعدی قرار خواهم داد.
@BeKhodnotes
اخیرن مطلع شدم که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی نوشته جولیان یانگ و با ترجمه بنده به چاپ چهارم رسیده است. خوشحالم که به رغم همه سختیها و مشکلات موجود اقتصادی، و بیمهریهای زمانه اینستاگرام و شبکههای اجتماعی به کتاب و کتابخوانی، همچنان یک کتاب میتواند اقبال آن را پیدا کند که به چاپ چهارم برسد. شاید یک معنای ضمنی آن این باشد که صرفنظر از شرایط، حکمت و اندیشهورزی برای ما ایرانیان همواره مهم است و میراث عظیم فلسفیمان خود شاهد گویایی بر این مطلب است.
https://t.ly/-RK-
اخیرن نیز گزارشی را در یکی از سایتها درباره معرفی کتاب دیدم که در دو فرسته بعدی قرار خواهم داد.
@BeKhodnotes
👍1
معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ
آرش شمسی
کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از یکی از نویسندههای نامآشنا در ایران، کتابی ست مناسب برای آشنایی با کلیت فلسفهی قارهای. جولیان یانگ، که پیش از این کتاب چند کتاب دیگر نیز از او به فارسی برگردانده شده بود، از جمله کتاب «شوپنهاور» و کتاب «هنر از نگاه هایدگر»، در کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی به طریقی – به زعمِ من – عالی به کلیت فلسفه قارهای نگریسته است. در این نوشتار به معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ با برگردان بسیار خوب آقای بهنام خداپناه خواهم پرداخت.
کلیت کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
از نگاه جولیان یانگ، فلسفهی قارهای یعنی «فلسفهای که وظیفهی اولیهی آن، عبارت است از جستوجوی پاسخی برای این پرسش که در پرتو مرگ خدای مسیحیت سنتی، دربارهی معنای زندگی چه میتوان گفت؟» [جولیان یانگ، فلسفه قارهای و معنای زندگی، برگردان ب. خداپناه، تهران، انتشارات حکمت، 1396، صص 26-27.]
همین تعریف عیان میسازد که جولیان یانگ از چه نظرگاهی به فلسفهی قارهای نظر انداخته و در این کتاب نظریاتاش را گردآورده است. البته که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی تا حد زیادی کتابی ست در شرح اندیشههای فلاسفهای که عمدتاً نام قارهای روی آنها میگذارند، اما جولیان یانگ از انتقاد و همچنین ابراز نظر خود در این کتاب نگذشته و در جایجای کتاب میتوان نظریات او را نیز خواند و بهره جست.
یانگ کتاب خود را به دو قسمت تبدیل کرده: قسمتِ نخست کتاب به فلاسفهای میپردازد که از نگاه او فلسفهشان بهنوعی همانند کلیتِ فلسفهی مسیحیت است. منظور از فلسفهی مسیحیت چیست؟ منظور فلسفه و جهانبینیای است که در آن یک هدف، یک جهان ورای این جهان، یک جای خوب، یک آرمانشهر وجود دارد که پس از تحمل این جهان و تحمل پلیدیهایاش سرانجام بدان میرسیم و خستگیِ این جهان و پلیدیهایاش از تنمان خارج میشود. منظور فلسفهای است که عمدتاً بیانگر نوعی دوگانگی است: دوگانگی میان پلیدی اینجا و پاکی و سرزندگی جایی دیگر، دوگانگی میان مَجاز اینجا و حقیقتِ جایی دیگر.
یانگ در بخش نخست از افلاطون آغاز میکند و بحثاش به نیچهی جوان، یعنی نیچهی کتاب زایش تراژدی که بسی تحت تأثیر شوپنهاور، یا به قول یانگ بودیسمِ اروپاییِ شوپنهاور، است، ختم میگردد.
اما بخش دوم کتاب عیانگر اندیشههای فلاسفهای است که از نگاه جولیان یانگ فلسفه و اندیشهیشان متفاوت است از فلسفه و اندیشهی فلاسفهی بخش نخست. از نگاه این دسته از فلاسفهی قارهای، آن جهانِ حقیقی، آن آرمانشهر، دیگر وجود ندارد و ما هستیم و دنیایی ناشی از مرگِ آن جهان حقیقی، دنیایی فاقد آن اندیشههای آرمانشهرپرست، دنیایی که نیهیلیسم گریبانِ آن را گرفته است.
زمانی که نیچه اعلام کرد خدا مرده است، دقیقاً همین مرگ آن جهانهای حقیقی و آرمانشهرها را اعلام داشت، زمانی که پسامدرنهایی که خود در جوانی مارکسیست یا حداقل سوسیالیست بودند، رفتهرفته از مارکسیسم یا حداقل سوسیالیسم دست شستند، زمانی که اندیشههای پیشرفتانگارانهی هگل مردند و امثال فوکو اعلام داشتند که تاریخ خطی نیست بل هر دوران اپیستمهی خود را دارد و هیچ «مطلقی» هم بهمثابهی هدف این تاریخ در کار نیست، مرگ آرمانشهرها را اعلام داشتند.
یانگ در بخش دوم از نیچهی واپسین [یعنی نیچهی فراسوی خیر و شر، چنین گفت زرتشت و تبارشناسی اخلاق] میآغازد و به هایدگر واپسین [یعنی هایدگرِ پس از سال 1935] میرسد.
بخش نخست کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
همانطور که گفتم در بخش نخست، جولیان یانگ به فلاسفهای که به نوعی دوگانگی باور داشتند میپردازد. فصل نخست این بخش به اندیشههای افلاطون اختصاص داده شده. البته در این فصل معنای زندگی از نگاهِ افلاطونِ موجود در رسالهی فایدروس مورد بررسی قرار گرفته که البته برای جولیان یانگی که قرار است در این کتاب به فلاسفهی قارهای در پرتو دو دسته بپردازد مفید است، اما از نگاه من برای بررسی معنای زندگی در اندیشههای افلاطون لااقل سه رسالهی دیگر نیز مفید اند و شاخص: نخست رسالهی گرگیاس است که سقراط در آن رساله صراحتاً در بحث با کالیکلس موضوع بحثشان را موضوعی مهم معرفی میکند و میگوید که در حال بحث در باب چگونگی زیستن اند، دوم رسالهی ضیافت یا مهمانی است که از نگاه من برای بررسی «تعالی» از نگاه افلاطون بسیار مهم است و سوم رسالهی فیلبُس: رسالهای که اختصاصاً به بحث درباب برتری زندگی فلسفی بر زندگی لذتگرایانه میپردازد.
@BeKhodnotes
آرش شمسی
کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از یکی از نویسندههای نامآشنا در ایران، کتابی ست مناسب برای آشنایی با کلیت فلسفهی قارهای. جولیان یانگ، که پیش از این کتاب چند کتاب دیگر نیز از او به فارسی برگردانده شده بود، از جمله کتاب «شوپنهاور» و کتاب «هنر از نگاه هایدگر»، در کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی به طریقی – به زعمِ من – عالی به کلیت فلسفه قارهای نگریسته است. در این نوشتار به معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ با برگردان بسیار خوب آقای بهنام خداپناه خواهم پرداخت.
کلیت کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
از نگاه جولیان یانگ، فلسفهی قارهای یعنی «فلسفهای که وظیفهی اولیهی آن، عبارت است از جستوجوی پاسخی برای این پرسش که در پرتو مرگ خدای مسیحیت سنتی، دربارهی معنای زندگی چه میتوان گفت؟» [جولیان یانگ، فلسفه قارهای و معنای زندگی، برگردان ب. خداپناه، تهران، انتشارات حکمت، 1396، صص 26-27.]
همین تعریف عیان میسازد که جولیان یانگ از چه نظرگاهی به فلسفهی قارهای نظر انداخته و در این کتاب نظریاتاش را گردآورده است. البته که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی تا حد زیادی کتابی ست در شرح اندیشههای فلاسفهای که عمدتاً نام قارهای روی آنها میگذارند، اما جولیان یانگ از انتقاد و همچنین ابراز نظر خود در این کتاب نگذشته و در جایجای کتاب میتوان نظریات او را نیز خواند و بهره جست.
یانگ کتاب خود را به دو قسمت تبدیل کرده: قسمتِ نخست کتاب به فلاسفهای میپردازد که از نگاه او فلسفهشان بهنوعی همانند کلیتِ فلسفهی مسیحیت است. منظور از فلسفهی مسیحیت چیست؟ منظور فلسفه و جهانبینیای است که در آن یک هدف، یک جهان ورای این جهان، یک جای خوب، یک آرمانشهر وجود دارد که پس از تحمل این جهان و تحمل پلیدیهایاش سرانجام بدان میرسیم و خستگیِ این جهان و پلیدیهایاش از تنمان خارج میشود. منظور فلسفهای است که عمدتاً بیانگر نوعی دوگانگی است: دوگانگی میان پلیدی اینجا و پاکی و سرزندگی جایی دیگر، دوگانگی میان مَجاز اینجا و حقیقتِ جایی دیگر.
یانگ در بخش نخست از افلاطون آغاز میکند و بحثاش به نیچهی جوان، یعنی نیچهی کتاب زایش تراژدی که بسی تحت تأثیر شوپنهاور، یا به قول یانگ بودیسمِ اروپاییِ شوپنهاور، است، ختم میگردد.
اما بخش دوم کتاب عیانگر اندیشههای فلاسفهای است که از نگاه جولیان یانگ فلسفه و اندیشهیشان متفاوت است از فلسفه و اندیشهی فلاسفهی بخش نخست. از نگاه این دسته از فلاسفهی قارهای، آن جهانِ حقیقی، آن آرمانشهر، دیگر وجود ندارد و ما هستیم و دنیایی ناشی از مرگِ آن جهان حقیقی، دنیایی فاقد آن اندیشههای آرمانشهرپرست، دنیایی که نیهیلیسم گریبانِ آن را گرفته است.
زمانی که نیچه اعلام کرد خدا مرده است، دقیقاً همین مرگ آن جهانهای حقیقی و آرمانشهرها را اعلام داشت، زمانی که پسامدرنهایی که خود در جوانی مارکسیست یا حداقل سوسیالیست بودند، رفتهرفته از مارکسیسم یا حداقل سوسیالیسم دست شستند، زمانی که اندیشههای پیشرفتانگارانهی هگل مردند و امثال فوکو اعلام داشتند که تاریخ خطی نیست بل هر دوران اپیستمهی خود را دارد و هیچ «مطلقی» هم بهمثابهی هدف این تاریخ در کار نیست، مرگ آرمانشهرها را اعلام داشتند.
یانگ در بخش دوم از نیچهی واپسین [یعنی نیچهی فراسوی خیر و شر، چنین گفت زرتشت و تبارشناسی اخلاق] میآغازد و به هایدگر واپسین [یعنی هایدگرِ پس از سال 1935] میرسد.
بخش نخست کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
همانطور که گفتم در بخش نخست، جولیان یانگ به فلاسفهای که به نوعی دوگانگی باور داشتند میپردازد. فصل نخست این بخش به اندیشههای افلاطون اختصاص داده شده. البته در این فصل معنای زندگی از نگاهِ افلاطونِ موجود در رسالهی فایدروس مورد بررسی قرار گرفته که البته برای جولیان یانگی که قرار است در این کتاب به فلاسفهی قارهای در پرتو دو دسته بپردازد مفید است، اما از نگاه من برای بررسی معنای زندگی در اندیشههای افلاطون لااقل سه رسالهی دیگر نیز مفید اند و شاخص: نخست رسالهی گرگیاس است که سقراط در آن رساله صراحتاً در بحث با کالیکلس موضوع بحثشان را موضوعی مهم معرفی میکند و میگوید که در حال بحث در باب چگونگی زیستن اند، دوم رسالهی ضیافت یا مهمانی است که از نگاه من برای بررسی «تعالی» از نگاه افلاطون بسیار مهم است و سوم رسالهی فیلبُس: رسالهای که اختصاصاً به بحث درباب برتری زندگی فلسفی بر زندگی لذتگرایانه میپردازد.
@BeKhodnotes
👍1
در فصل دوم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی یانگ به فلسفهی کانت و بررسی معنای زندگی در اندیشهی او میپردازد. در این فصل کلیت سخن یانگ این است که پیش از کانت به سبب ضربههای کاریای که دکارت و نیوتن و گالیله و هیوم به مسیحیت وارد کرده بودند و علم را به میان آورده بودند، جا برای مسیحیت بسی تنگ شده بود و یکی از اصلیترین معنادهندهها به زندگی رفتهرفته در حال رنگباختن بود که کانت آمد و سعی کرد با پیشکشیدن دوبارهی دوگانگی این جهان و جهانی دیگر، رنگی تازه به جهانِ علمی و ریاضیشدهی آن زمان بدهد.
یانگ میگوید زمانی که جهان مسیحی رو به افول بود، میشد دو واکنش به آن نشان داد: یا کلاً جهان مسیحی را کنار زد و جهانی نو به جای آن نشاند، و این واکنشی رادیکال است، یا آن که کلیت فلسفهی جهان مسیحی را پذیرفت لیکن اصلاحاتی در آن انجام داد، و این واکنشی محافظهکارانه است، و کانت دقیقاً همین واکنش دوم را برگزیده.
فصل سوم بخش نخست به واکنش کیرکهگور به این بحران میپردازد که از نگاه یانگ کیرکهگور هم واکنشی محافظهکارانه به این بحران نشان میدهد و باور – اش آن است که صرفاً باور حقیقی به خدای سنتی – و نه کلیسا – بایستی در دستور کار قرار گیرد.
فصل چهارم و پنجم وششم به ترتیب به شوپنهاور و فروید و نیچهی جوان میپردازد که همگی به نوعی تقریباً مشابه به بحران فوق واکنش نشان میدهند. دو فصلِ آخر بخش نخست نیز به ترتیب به هگل و مارکس میپردازد، دو تن از اندیشمندانی که به نوعی آرمانشهر باور داشتند و بنابراین در زمرهی دستهی نخست قرار میگیرند.
بخش دوم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
اما بخش دوم اختصاص دارد به فلاسفهای که واکنشی رادیکال به بحران مسیحیت و از دست رفتن معنای دو هزار ساله داشتند: این فلاسفه دیگر باوری به جهانِ دیگر، آرمانشهری در پیش روی و موارد این قبیل ندارند. از نگاه آنان نیهلیسم با ازدسترفتن باور به خدای مسیحی سربرآورده و اندیشهی آنان به نوعی واکنشی به این ماجرا است.
دو فصل نخستِ این بخش به نیچه میپردازند: فصل نخست به نیچهی واپسین که در کتابهای غروب بتها، چنین گفت زرتشت، فراسوی خیر و شر و تبارشناسی اخلاق پیداست و فصل دوم به نیچهای که یادداشتهای منتشرشدهاش پس از مرگ، خصوصاً یادداشتهای موسوم به ارادهی قدرت، عیان میسازند.
فصل سوم به هایدگر نخستین، یعنی هایدگرِ کتاب هستی و زمان، میپردازد و واکنش او به معنای زندگی را مورد بررسی قرار میدهد. در دو فصل بعدی هم به اندیشههای سارتر در کتاب هستی و نیستی پرداخته میشود. نکتهی مثبتی که در این دو فصل کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ وجود دارد این است که یانگ میان دو سارترِ متفاوت در کتاب هستی و نیستی تمایز میگذارد: یکی سارتری که مدام دم از مسئولیت و تعهد میزند و به نوعی پاسخاش به معنای زندگی همین است و دیگری سارتری که در کتاب هستی و نیستی تبدیلشدن انسان به موجودی در – خود – برای – خود را محال میداند. این محالبودن تبدیلشدن انسان به چنین موجودی، یعنی موجودی که خود علتِ خود است، موجب میشود که یانگ این سارتر را، یعنی سارتر دوم را، فیلسوفی نیهیلیست معرفی کند.
پس از سارتر به کامویی که کتاب افسانهی سیزیف را نگاشته پرداخته میشود و معنای زندگی از نگاه او مورد بررسی قرار میگیرد، از نگاه کسی که دغدغهای مستقیم و اساسی در این باب دارد، کسی که در ابتدای کتاباش عنوان میدارد که یگانه پرسش اصلی فلسفه پرسش در باب خودکشی است.
پس از کامو، یانگ به فوکو و دریدا و پاسخ آنها به معنای زندگی میپردازد و در آخر به هایدگر واپسین میرسد. بحثهای یانگ در فصل آخر، یعنی در فصل هایدگر واپسین، بهنوعی نشان میدهند که نظر خود او، یعنی یانگ، هم در باب معنای زندگی قرابتی بسیار به نظر هایدگر واپسین در باب معنای زندگی دارد.
سخن آخر
هدف از این نوشتار صرفاً معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی است و بنابراین تا جای امکان سعیام بر آن بود که محتویات کتاب را تماماً لو ندهم و تا جای امکان مخاطبان این نوشتار را سوق دهم به خرید این کتاب خوب و مطالعهی آن. ضمناً عنوان اصلی این کتاب، the death of god and the meaning of life است، یعنی مرگ خدا و معنای زندگی و همین خود باری دیگر نشان از آن دارد که یانگ فلسفهی قارهای را واکنشی به مرگ خدای مسیحی میداند.
منبع:
https://lycee.ir/the-death-of-god-and-the-meaning-of-life-julian-young/
@BeKhodnotes
یانگ میگوید زمانی که جهان مسیحی رو به افول بود، میشد دو واکنش به آن نشان داد: یا کلاً جهان مسیحی را کنار زد و جهانی نو به جای آن نشاند، و این واکنشی رادیکال است، یا آن که کلیت فلسفهی جهان مسیحی را پذیرفت لیکن اصلاحاتی در آن انجام داد، و این واکنشی محافظهکارانه است، و کانت دقیقاً همین واکنش دوم را برگزیده.
فصل سوم بخش نخست به واکنش کیرکهگور به این بحران میپردازد که از نگاه یانگ کیرکهگور هم واکنشی محافظهکارانه به این بحران نشان میدهد و باور – اش آن است که صرفاً باور حقیقی به خدای سنتی – و نه کلیسا – بایستی در دستور کار قرار گیرد.
فصل چهارم و پنجم وششم به ترتیب به شوپنهاور و فروید و نیچهی جوان میپردازد که همگی به نوعی تقریباً مشابه به بحران فوق واکنش نشان میدهند. دو فصلِ آخر بخش نخست نیز به ترتیب به هگل و مارکس میپردازد، دو تن از اندیشمندانی که به نوعی آرمانشهر باور داشتند و بنابراین در زمرهی دستهی نخست قرار میگیرند.
بخش دوم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی
اما بخش دوم اختصاص دارد به فلاسفهای که واکنشی رادیکال به بحران مسیحیت و از دست رفتن معنای دو هزار ساله داشتند: این فلاسفه دیگر باوری به جهانِ دیگر، آرمانشهری در پیش روی و موارد این قبیل ندارند. از نگاه آنان نیهلیسم با ازدسترفتن باور به خدای مسیحی سربرآورده و اندیشهی آنان به نوعی واکنشی به این ماجرا است.
دو فصل نخستِ این بخش به نیچه میپردازند: فصل نخست به نیچهی واپسین که در کتابهای غروب بتها، چنین گفت زرتشت، فراسوی خیر و شر و تبارشناسی اخلاق پیداست و فصل دوم به نیچهای که یادداشتهای منتشرشدهاش پس از مرگ، خصوصاً یادداشتهای موسوم به ارادهی قدرت، عیان میسازند.
فصل سوم به هایدگر نخستین، یعنی هایدگرِ کتاب هستی و زمان، میپردازد و واکنش او به معنای زندگی را مورد بررسی قرار میدهد. در دو فصل بعدی هم به اندیشههای سارتر در کتاب هستی و نیستی پرداخته میشود. نکتهی مثبتی که در این دو فصل کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ وجود دارد این است که یانگ میان دو سارترِ متفاوت در کتاب هستی و نیستی تمایز میگذارد: یکی سارتری که مدام دم از مسئولیت و تعهد میزند و به نوعی پاسخاش به معنای زندگی همین است و دیگری سارتری که در کتاب هستی و نیستی تبدیلشدن انسان به موجودی در – خود – برای – خود را محال میداند. این محالبودن تبدیلشدن انسان به چنین موجودی، یعنی موجودی که خود علتِ خود است، موجب میشود که یانگ این سارتر را، یعنی سارتر دوم را، فیلسوفی نیهیلیست معرفی کند.
پس از سارتر به کامویی که کتاب افسانهی سیزیف را نگاشته پرداخته میشود و معنای زندگی از نگاه او مورد بررسی قرار میگیرد، از نگاه کسی که دغدغهای مستقیم و اساسی در این باب دارد، کسی که در ابتدای کتاباش عنوان میدارد که یگانه پرسش اصلی فلسفه پرسش در باب خودکشی است.
پس از کامو، یانگ به فوکو و دریدا و پاسخ آنها به معنای زندگی میپردازد و در آخر به هایدگر واپسین میرسد. بحثهای یانگ در فصل آخر، یعنی در فصل هایدگر واپسین، بهنوعی نشان میدهند که نظر خود او، یعنی یانگ، هم در باب معنای زندگی قرابتی بسیار به نظر هایدگر واپسین در باب معنای زندگی دارد.
سخن آخر
هدف از این نوشتار صرفاً معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی است و بنابراین تا جای امکان سعیام بر آن بود که محتویات کتاب را تماماً لو ندهم و تا جای امکان مخاطبان این نوشتار را سوق دهم به خرید این کتاب خوب و مطالعهی آن. ضمناً عنوان اصلی این کتاب، the death of god and the meaning of life است، یعنی مرگ خدا و معنای زندگی و همین خود باری دیگر نشان از آن دارد که یانگ فلسفهی قارهای را واکنشی به مرگ خدای مسیحی میداند.
منبع:
https://lycee.ir/the-death-of-god-and-the-meaning-of-life-julian-young/
@BeKhodnotes
مجلهی لوکئوم
معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ
در این نوشتار از مجله فلسفب ه معرفی کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی از جولیان یانگ با برگردان بسیار خوب آقای بهنام خداپناه خواهم پرداخت. ه
👍1
Forwarded from کانال اختصاصی رضا نصری (Reza Nasri)
پدیده آتشنشانان آتشافروز
رضا نصری
#رشتو
در حرفه آتشنشانی پدیدهای به اسم «آتشنشان آتشافروز» (pompier pyromane) وجود دارد که به اقلیتی اطلاق میشود که خود آتش به پا میکند تا بعد بتواند در کسوت قهرمان و منجی در صحنه نزد قربانیان ظاهر شود.
یعنی آتشنشان آتش ایجاد میکند، منتظر مینشیند تا گزارش شود و بعد در کسوت قهرمان برای اطفای حریق در صحنه ظاهر میشود و از دینامیک پدید آمده لذت میبرد. به این اختلال روانی - که به بهای نابودی زندگی قربانیان موجب ارضای روحی فرد میشود - «سندروم قهرمانی» هم میگویند.
گویا سالانه در آمریکا حدود ۱۰۰ آتشنشان با تشخیص این اختلال شناسایی و از کار برکنار میشوند.
این همان سندرومی است که بخش عمدهای از اپوزیسیون ایران نیز دچارش شده! با این تفاوت که خود اپوزیسیون در «گزارشدهی آتش» هم مستقیم سهیم میشود و - برخلاف آتشنشان آتشافروز - استعداد و مهارت لازم برای اطفای آتش خودخواسته را هم ندارد!
روال کار همان است: از تحریم حمایت میکند، سپس در مورد وضعیت بد اقتصادی گلایهها میکند و برای نجات مردم وارد صحنه میشود! در اوج کرونا لابی میکند تا تحریمها تعدیل نشود و منابع لازم تامین نگردد،؛ سپس بر مدیریت بحران و کشتهشدگان گریه میکند و در مقام منجی وارد عمل میشود!
از تمام ابزار خود برای تخریب و تضعیف دستگاه دیپلماسی استفاده کند؛ سپس طومارها در مورد «انزوای کشور» و «بیکفایتی دولت در تأمین منافع ملی در صحنه بینالمللی» مینویسد و در کسوت کاردان و خیرخواه «ملیگرا» ظاهر میشود!
تلاش میکند با حمایت از «فشار حداکثری» دولت مرکزی را تضعیف و به یک «دولت ورشکسته» یا Failed state تبدیل کند؛ سپس از ناتوانی دولت در تأمین خدمات اولیه (از جمله تامین امنیت اجتماعی) ناله میکند و خود را منجی وضعیت میخواند!
لابی میکند تا فروش نفت کشور را به صفر برساند و بانک مرکزی را در معرض تحریمها نگه دارد و در این راستا در برابر هرگونه اقدام جهت تعدیل فشار آمریکا کارشکنی میکند؛ سپس با مویه و زاری از بالا رفتن قیمت ارز و افت قدرت خرید مردم میگوید و خود را «راهحل» جلوه میدهد!
فعالانه بواسطه شبکههای تلویزیونی خود - با بکارگیری پیشرفتهترین شیوههای روانشناسی اجتماعی- به صورت سیستماتیک به تشدید اضطراب و نگرانی و هیستریا در میان مردم مبادرت میکند؛ سپس از نبود امید و نشاط و شادی در ایران میگوید و وعده میدهد به نجات مردم خواهد آمد!
تمام نیروهای معتدل و خواستار تنشزدایی (اعم از حکومتی و منتقد) را تخریب و تخطئه و بدنام میکند تا افراطیترین تفکرات و جریانها بر صحنه سیاسی حاکم شود؛ سپس از تبعات حاکم شدن چنین فضایی میگوید و مدعی نجات کشور از گزند جنگ میشود!
حقیقت این است که این آتشنشانان آتشافروز - که امروز از کاخ سفید تا کاخ الیزه و از کنگره تا پارلمانهای اروپا میدوند تا بنزین روی شعلههای ایران بریزند - خود نمیفهمند در خاورمیانه، خانهای که آتش گرفت به این زودیها خاموش نخواهد شد تا اینها روزی قهرمان شوند!
یعنی همسایگانی که امروز پیت بنزین دستشان دادهاند، آن روز هم نمیگذارند - تا آن خانه خاکستر نشده - قطرهای آب روی آن بریزند!
اینها اگر خیرخواه و قهرمان بودند، همین امروز مرهمی «نقد» بر زخم مردم می گذاشتند؛ نه اینکه خانهشان را با وعده علاج «نسیه» به آتش بکشند با توهم اینکه روزی در صحنه جرم از آنها استقبال خواهد شد!
https://mobile.twitter.com/RezaNasri1/status/1631664547873316864
رضا نصری
#رشتو
در حرفه آتشنشانی پدیدهای به اسم «آتشنشان آتشافروز» (pompier pyromane) وجود دارد که به اقلیتی اطلاق میشود که خود آتش به پا میکند تا بعد بتواند در کسوت قهرمان و منجی در صحنه نزد قربانیان ظاهر شود.
یعنی آتشنشان آتش ایجاد میکند، منتظر مینشیند تا گزارش شود و بعد در کسوت قهرمان برای اطفای حریق در صحنه ظاهر میشود و از دینامیک پدید آمده لذت میبرد. به این اختلال روانی - که به بهای نابودی زندگی قربانیان موجب ارضای روحی فرد میشود - «سندروم قهرمانی» هم میگویند.
گویا سالانه در آمریکا حدود ۱۰۰ آتشنشان با تشخیص این اختلال شناسایی و از کار برکنار میشوند.
این همان سندرومی است که بخش عمدهای از اپوزیسیون ایران نیز دچارش شده! با این تفاوت که خود اپوزیسیون در «گزارشدهی آتش» هم مستقیم سهیم میشود و - برخلاف آتشنشان آتشافروز - استعداد و مهارت لازم برای اطفای آتش خودخواسته را هم ندارد!
روال کار همان است: از تحریم حمایت میکند، سپس در مورد وضعیت بد اقتصادی گلایهها میکند و برای نجات مردم وارد صحنه میشود! در اوج کرونا لابی میکند تا تحریمها تعدیل نشود و منابع لازم تامین نگردد،؛ سپس بر مدیریت بحران و کشتهشدگان گریه میکند و در مقام منجی وارد عمل میشود!
از تمام ابزار خود برای تخریب و تضعیف دستگاه دیپلماسی استفاده کند؛ سپس طومارها در مورد «انزوای کشور» و «بیکفایتی دولت در تأمین منافع ملی در صحنه بینالمللی» مینویسد و در کسوت کاردان و خیرخواه «ملیگرا» ظاهر میشود!
تلاش میکند با حمایت از «فشار حداکثری» دولت مرکزی را تضعیف و به یک «دولت ورشکسته» یا Failed state تبدیل کند؛ سپس از ناتوانی دولت در تأمین خدمات اولیه (از جمله تامین امنیت اجتماعی) ناله میکند و خود را منجی وضعیت میخواند!
لابی میکند تا فروش نفت کشور را به صفر برساند و بانک مرکزی را در معرض تحریمها نگه دارد و در این راستا در برابر هرگونه اقدام جهت تعدیل فشار آمریکا کارشکنی میکند؛ سپس با مویه و زاری از بالا رفتن قیمت ارز و افت قدرت خرید مردم میگوید و خود را «راهحل» جلوه میدهد!
فعالانه بواسطه شبکههای تلویزیونی خود - با بکارگیری پیشرفتهترین شیوههای روانشناسی اجتماعی- به صورت سیستماتیک به تشدید اضطراب و نگرانی و هیستریا در میان مردم مبادرت میکند؛ سپس از نبود امید و نشاط و شادی در ایران میگوید و وعده میدهد به نجات مردم خواهد آمد!
تمام نیروهای معتدل و خواستار تنشزدایی (اعم از حکومتی و منتقد) را تخریب و تخطئه و بدنام میکند تا افراطیترین تفکرات و جریانها بر صحنه سیاسی حاکم شود؛ سپس از تبعات حاکم شدن چنین فضایی میگوید و مدعی نجات کشور از گزند جنگ میشود!
حقیقت این است که این آتشنشانان آتشافروز - که امروز از کاخ سفید تا کاخ الیزه و از کنگره تا پارلمانهای اروپا میدوند تا بنزین روی شعلههای ایران بریزند - خود نمیفهمند در خاورمیانه، خانهای که آتش گرفت به این زودیها خاموش نخواهد شد تا اینها روزی قهرمان شوند!
یعنی همسایگانی که امروز پیت بنزین دستشان دادهاند، آن روز هم نمیگذارند - تا آن خانه خاکستر نشده - قطرهای آب روی آن بریزند!
اینها اگر خیرخواه و قهرمان بودند، همین امروز مرهمی «نقد» بر زخم مردم می گذاشتند؛ نه اینکه خانهشان را با وعده علاج «نسیه» به آتش بکشند با توهم اینکه روزی در صحنه جرم از آنها استقبال خواهد شد!
https://mobile.twitter.com/RezaNasri1/status/1631664547873316864
👍1👎1
اتچ بات
از نظرگاه جهان . . . ۱. برای یک لحظه کویری همچون کویر پهناور لوت را با آن حجم انبوه از ماسههایش تصور کنید. قطعن تصور اینکه چه تعداد دانه ماسه در کویر لوت وجود دارد اگرنه محال، نزدیک به غیرممکن به نظر میرسد. حال تصور کنید یکی از این دانههای ماسه به…
چقدر مرگ باید دید که نهایتن به مرگ خود برسیم؟ خصوصن مرگ کسانیکه بدانها اخت و انس میگیریم. هرچه باشد یک معنای منتسب به واژه انسان، اُنسگیرنده است! چه بسا آنچه مرگ دیگری را برای ما بسیار سخت میکند این وهم باشد که دیگری رفت و من قرار است همیشه بدون او سر کنم؛ به تعبیر هایدگری کلمه، گرفتاری در توهم جاودانگی. اما اندیشه رهاییبخش در اینجا از این قرار است که مرگ برای ما هم خواهد آمد. در فرایند دائمی دگرگونی و تبدل روز و روزگاران، همه ما موجوداتی متناهی و فناپذیریم که دیر یا زود نوبت ما هم خواهد شد. پس تعبیر سر کردن بدون عزیزان برای همیشه چیزی نیست مگر توهمی که باید از آن گذر کنیم.
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
Forwarded from کتابخانۀ منابع تاریخ و ادیان ایران و جهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 مصاحبه مارتین هیدگر با یک بودایی در سال 1963
✔️در این ویدئو هایدگر از مفاهیم اساسی اندیشه های خویش همچون مفهوم دازاین، مسئله هستی شناسی در فلسفه غرب، تکنولوژی و مسائل دیگر می گوید
#فلسفه_هایدگر
🔰همراه با زیرنویس فارسی
کتابخانۀ منابع تاریخ و ادیان ایران وجهان 👇
📚 @Iranvajahanlibrary
✔️در این ویدئو هایدگر از مفاهیم اساسی اندیشه های خویش همچون مفهوم دازاین، مسئله هستی شناسی در فلسفه غرب، تکنولوژی و مسائل دیگر می گوید
#فلسفه_هایدگر
🔰همراه با زیرنویس فارسی
کتابخانۀ منابع تاریخ و ادیان ایران وجهان 👇
📚 @Iranvajahanlibrary
کتابخانۀ منابع تاریخ و ادیان ایران و جهان
📽 مصاحبه مارتین هیدگر با یک بودایی در سال 1963 ✔️در این ویدئو هایدگر از مفاهیم اساسی اندیشه های خویش همچون مفهوم دازاین، مسئله هستی شناسی در فلسفه غرب، تکنولوژی و مسائل دیگر می گوید #فلسفه_هایدگر 🔰همراه با زیرنویس فارسی کتابخانۀ منابع تاریخ و ادیان…
یادداشتهای این کانال در ارتباط با اندیشههای مارتین هایدگر:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/155
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/119
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/323
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/399
@Bekhodnotes
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/155
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/119
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/323
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/399
@Bekhodnotes
Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ
اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي…
اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي…
ابن سینا
<unknown>
بخشی از موسیقی متن و تیتراژ سریال ابن سینا
با
آهنگ و تنظیم فرهاد فخرالدینی
https://www.tgoop.com/bonyad_neyshaboor
با
آهنگ و تنظیم فرهاد فخرالدینی
https://www.tgoop.com/bonyad_neyshaboor
Forwarded from | پنجهنامه: تاریخ و خاطره |
The nōgrōz again: لباس عیدی
این سند پهلوی در برلین (Berlin 5) خیلی جالبه. «مادرِ خسرویان» در نوروز برای فرزندش «دو کفش راحت، دو شلوار و یک مَن پنبه برای یک پیراهن» گرفته.
nāzuk pay dō ud šalvār dō ud ped pīrāhan.. pambag man ēv.
-D. Weber, Sasanian Festivals.. (2022), p. 328-9.
برگرفته از hubruz
@HistoryandMemory
این سند پهلوی در برلین (Berlin 5) خیلی جالبه. «مادرِ خسرویان» در نوروز برای فرزندش «دو کفش راحت، دو شلوار و یک مَن پنبه برای یک پیراهن» گرفته.
nāzuk pay dō ud šalvār dō ud ped pīrāhan.. pambag man ēv.
-D. Weber, Sasanian Festivals.. (2022), p. 328-9.
برگرفته از hubruz
@HistoryandMemory
👍1
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز . . .
ما آدمها از اساس موجوداتی جنسی هستیم و مناسبات امروزه اجتماعات و فرهنگ هم بر میزان این جنسیت افزوده است. تصمیمات اساسی زندگیمان هم به نوعی به واکنشی بستگی دارد که به شکل سلبی یا ایجابی در قبال این میل و رانه میگیریم: خواه راهبی شویم که از بیدادِ این میل سر به معبد و صومعه میگذارد یا دون ژوان که از بیداد آن، زندگی خود را وقف فتح هرچه بیشتر زنان برای عشقبازی و همخوابگی با آنها میکند، در هر دو سر طیف، مسیر زندگی اشخاص را واکنشی مشخص میکند که آنها در قبال این میل میگیرند. اما چرا؟ چرا این میل باید آنچنان غلبهای داشته باشد که بدون تعیین تکلیف با آن نتوان به مسیر زندگی ادامه داد؟
همانگونه که شوپنهاور هم گفته بود، هدف از اراده/ خواست یا میل نهفته در پساپشت همه پدیدهها بازتولید هرچه بیشتر خودِ اراده/ خواست یا میل به عنوان واقعیت بنیادین همه پدیدههاست. به عبارت دیگر، اگر ماهیت اصلی همه پدیدهها را بتوان در اراده و خواست هرچه بیشتر خلاصه کرد، طبیعتی که ماهیت آن از اساس و ريشه در بازتولید افراد به عنوان یگانهای دارای خواست و اراده است، میل به بازتولید این خواست/میل یا اراده باید در انواع حیوان به قدری غلبه داشته باشد که افرادِ حیوان یا انسان را یارای گریز از آن نباشد. از اینرو، میل جنسی نیروی محرکه طبیعت است برای حفظ و بقای خود و آنچه در اینجا اهمیت دارد نه فرد، بلکه بقای کمّی نوع است. غلبه این میل نیز آنچنان باید کور و غیرقابل کنترل باشد که به ندرت بتوان راه گریزی از آن یافت. از اینرو، بیخود نیست که این روزها در همه چیز و همه جا، از رادیو، تلویزیون و اینترنت گرفته تا در خیابان و فروشگاه و ... همه چیز به نوعی رنگ و لعاب جنسی دارد.
انسان اما گمان میبرد که با واژهگزینیهای دهان پرکن، ظاهرفریب و مقدسمآبانهای در توصیف رابطه میان دوجنس مخالف، همچون عشق، رابطه عمیق و ... میتواند ماهیت اساسن جنسی، گریزناپذیر و غریزی این رابطه میان دو جنس مخالف را مخفی و آنرا به امری آسمانی، کنترل پذیر و انتخابی و غیر-جنسی تبدیل سازد، فارغ از اینکه، مداقه هرچه بیشتر در تحلیل این رابطه، پرده از اساس جنسی بودن آن بر میگیرد؛ چه اصولن اگر میل جنسییی در کار نمیبود، چه بسا کمتر مردی به زنی یا بالعکس نزدیک میشد!
به قول حکیم ایرانی خودمان خیام نیشابوری: ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز . . .
به راستی و حقیقت که ما به سان بازیچه و ملعبههای دست فلک/طبیعت/روزگاریم و همو از ما به عنوان ابزاری برای بازتولید هرچه بیشتر خود استفاده میکند، بیآنکه به مثابه افراد هیچ ارزشی داشته باشیم. ما تنها همانقدر ارزشمندیم که تحقق و تجسم این میل/خواست/اراده باشیم، وگرنه ارزشی بیش از این برایمان متصور نیست.
شاید یک راه برای گریز از این وضعیت قابل تصور باشد: زهد یا صورتی از زهد! یعنی وضعیتی که در آن از میل/خواست/اراده به نوعی مرکزیتزدایی میشود. طبق این رویکرد در قبال خواست/میل، میل نه به عنوان غایت انتخاب میشود، بلکه صرفن وسیله یا ابزاری است برای اهدافی والاتر از خود میل. به عنوان مثال، غذا را نه به خاطر لذت حاصل از آن باید خورد، بلکه به عنوان وسیله یا ابزاری برای غایت سلامت بودن و سلامتی هم به عنوان وسیلهای برای فضیلتمندی و زندگی فضیلتمندانه.
@Bekhodnotes
ما آدمها از اساس موجوداتی جنسی هستیم و مناسبات امروزه اجتماعات و فرهنگ هم بر میزان این جنسیت افزوده است. تصمیمات اساسی زندگیمان هم به نوعی به واکنشی بستگی دارد که به شکل سلبی یا ایجابی در قبال این میل و رانه میگیریم: خواه راهبی شویم که از بیدادِ این میل سر به معبد و صومعه میگذارد یا دون ژوان که از بیداد آن، زندگی خود را وقف فتح هرچه بیشتر زنان برای عشقبازی و همخوابگی با آنها میکند، در هر دو سر طیف، مسیر زندگی اشخاص را واکنشی مشخص میکند که آنها در قبال این میل میگیرند. اما چرا؟ چرا این میل باید آنچنان غلبهای داشته باشد که بدون تعیین تکلیف با آن نتوان به مسیر زندگی ادامه داد؟
همانگونه که شوپنهاور هم گفته بود، هدف از اراده/ خواست یا میل نهفته در پساپشت همه پدیدهها بازتولید هرچه بیشتر خودِ اراده/ خواست یا میل به عنوان واقعیت بنیادین همه پدیدههاست. به عبارت دیگر، اگر ماهیت اصلی همه پدیدهها را بتوان در اراده و خواست هرچه بیشتر خلاصه کرد، طبیعتی که ماهیت آن از اساس و ريشه در بازتولید افراد به عنوان یگانهای دارای خواست و اراده است، میل به بازتولید این خواست/میل یا اراده باید در انواع حیوان به قدری غلبه داشته باشد که افرادِ حیوان یا انسان را یارای گریز از آن نباشد. از اینرو، میل جنسی نیروی محرکه طبیعت است برای حفظ و بقای خود و آنچه در اینجا اهمیت دارد نه فرد، بلکه بقای کمّی نوع است. غلبه این میل نیز آنچنان باید کور و غیرقابل کنترل باشد که به ندرت بتوان راه گریزی از آن یافت. از اینرو، بیخود نیست که این روزها در همه چیز و همه جا، از رادیو، تلویزیون و اینترنت گرفته تا در خیابان و فروشگاه و ... همه چیز به نوعی رنگ و لعاب جنسی دارد.
انسان اما گمان میبرد که با واژهگزینیهای دهان پرکن، ظاهرفریب و مقدسمآبانهای در توصیف رابطه میان دوجنس مخالف، همچون عشق، رابطه عمیق و ... میتواند ماهیت اساسن جنسی، گریزناپذیر و غریزی این رابطه میان دو جنس مخالف را مخفی و آنرا به امری آسمانی، کنترل پذیر و انتخابی و غیر-جنسی تبدیل سازد، فارغ از اینکه، مداقه هرچه بیشتر در تحلیل این رابطه، پرده از اساس جنسی بودن آن بر میگیرد؛ چه اصولن اگر میل جنسییی در کار نمیبود، چه بسا کمتر مردی به زنی یا بالعکس نزدیک میشد!
به قول حکیم ایرانی خودمان خیام نیشابوری: ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز . . .
به راستی و حقیقت که ما به سان بازیچه و ملعبههای دست فلک/طبیعت/روزگاریم و همو از ما به عنوان ابزاری برای بازتولید هرچه بیشتر خود استفاده میکند، بیآنکه به مثابه افراد هیچ ارزشی داشته باشیم. ما تنها همانقدر ارزشمندیم که تحقق و تجسم این میل/خواست/اراده باشیم، وگرنه ارزشی بیش از این برایمان متصور نیست.
شاید یک راه برای گریز از این وضعیت قابل تصور باشد: زهد یا صورتی از زهد! یعنی وضعیتی که در آن از میل/خواست/اراده به نوعی مرکزیتزدایی میشود. طبق این رویکرد در قبال خواست/میل، میل نه به عنوان غایت انتخاب میشود، بلکه صرفن وسیله یا ابزاری است برای اهدافی والاتر از خود میل. به عنوان مثال، غذا را نه به خاطر لذت حاصل از آن باید خورد، بلکه به عنوان وسیله یا ابزاری برای غایت سلامت بودن و سلامتی هم به عنوان وسیلهای برای فضیلتمندی و زندگی فضیلتمندانه.
@Bekhodnotes
👍1
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
چاپ چهارم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی اخیرن مطلع شدم که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی نوشته جولیان یانگ و با ترجمه بنده به چاپ چهارم رسیده است. خوشحالم که به رغم همه سختیها و مشکلات موجود اقتصادی، و بیمهریهای زمانه اینستاگرام و شبکههای اجتماعی…
اخیرن این پادکست را در معرفی کتاب فلسفهی قارهای و معنای زندگی جولیان یانگ دیدم که البته گوینده افزون بر محتوای کتاب، مطالب دیگری را هم در ارتباط با آن ارائه میکند. 👇🏼👇🏼👇🏼
@Bekhodnotes
@Bekhodnotes
Forwarded from EpitomeBooks (محمدرضا عشوری)
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند. به اعتقاد نیچه مسیحیت، علم و اخلاق؛ که سه دستاورد بزرگ بشریت در طول تاریخ هستند، ریشه در آرمانگرایی افلاطونی دارند. اینها آرمانهای متافیزیکیاند که به زعم نیچه، زندگی را به تباهی کشاندهاند. یا به عبارت دیگر بر طبق آرمانگرایی افلاطونی تنها در صورتی زندگی معنادار است که یا در خدمت دین باشد یا در خدمت اخلاق یا علم. در واقع آرمانگرایی صرفاً در آرمانهایی دنبال معنا میگردد که خارج از زندگی و برتر از زندگی باشند.
مرگ خدا و معنای زندگی
محمدرضا عشوری
اپیزود شصت و یکم: مرگ خدا و معنای زندگی
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند.
آدرس کانال یوتیوب
https://youtube.com/c/EpitomeBooksPodcast
پادکست تاریخ علم و اندیشه
https://www.tgoop.com/hisofscience
پشتیبانی از پادکست
با استفاده از دو لینک زیر در صورت تمایل میتوانید از پادکست پشتیبانی مالی کنید:
برای عزیزان خارج از ایران، پیپل: https://www.paypal.me/epitomebookspod
برای عزیزان داخل ایران، درگاه زرین پال: https://zarinp.al/@epitomebooks
ممنون که به ما کمک میکنید تا بیشتر و بهتر پادکست بسازیم.
من در پادکست @epitomebooks درباره کتابهایی که میخونم و دوست دارم صحبت میکنم.
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند.
آدرس کانال یوتیوب
https://youtube.com/c/EpitomeBooksPodcast
پادکست تاریخ علم و اندیشه
https://www.tgoop.com/hisofscience
پشتیبانی از پادکست
با استفاده از دو لینک زیر در صورت تمایل میتوانید از پادکست پشتیبانی مالی کنید:
برای عزیزان خارج از ایران، پیپل: https://www.paypal.me/epitomebookspod
برای عزیزان داخل ایران، درگاه زرین پال: https://zarinp.al/@epitomebooks
ممنون که به ما کمک میکنید تا بیشتر و بهتر پادکست بسازیم.
من در پادکست @epitomebooks درباره کتابهایی که میخونم و دوست دارم صحبت میکنم.
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی ایرانی برای من موسیقی مراقبه و تعمق است، خصوصا وقتی از نوع بیکلامش هم باشد! همینکه آوایی اینچنینی به گوشم میرسد ناخودآگاه پرسشهای هستیشناختی و معناشناختی از نوع خیامیاش کل وجودم را فرامیگیرد که:
در کارگه کوزهگری بودم دوش/دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش!
یادواره محمدرضا لطفی
قطعه عشق داند
نوازنده: محسن میرزایی
@Bekhodnotes
در کارگه کوزهگری بودم دوش/دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش!
یادواره محمدرضا لطفی
قطعه عشق داند
نوازنده: محسن میرزایی
@Bekhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظریه های گوناگون درباره شکل گیری کیهان!
اما نهایتن همنوا با خیام باید گفت:
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتوگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من!
@Bekhodnotes
اما نهایتن همنوا با خیام باید گفت:
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتوگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من!
@Bekhodnotes
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
حکایت
آوردهاند که در عهد انوشروان عادل شخصی زمینی به اجاره گرفت تا در آنجا زراعت کند. قضا را، چون گاو بر آن زمین راند، لویدی (دیگ) پرزر بدید آمد. در حال، پیش خداوند زمین آمد و او را گفت در زمین تو لویدی پرزر یافتهام، بیا بردار. خداوند زمین گفت به من چه تعلق دارد؟ تو زمین از من یک سال به اجاره گرفتهای، هرچه از آن زمین حاصل شود، از آن تست. میان ایشان گفتوگو دراز کشید. نه خداوند زمین قبول میکرد و نه مستأجر.
صاحبخبران این حال را اعلام نوشروان کردند. پیشکاران انوشروان گفتند چون هیچیک قبول نمیکنند و خصومت میان ایشان قایم شده، بفرمای تا به خزینه آورند. انوشروان بر ایشان خشم گرفت و زجری تمام فرمود و گفت مرا به ظلم میدارید و به جور و ستم میفرمایید؟ زمین ملک کسی و مستأجر و یابندۀ زر دیگری، از آن به من چه تعلق دارد؟ معاذ الله که من این اجازت دهم.
چند روز برین حال بگذشت و خصومت منقطع نمیشد. چون عاجز آمدند، حوالت آن داوری به بوزرجمهر حکیم کردند. بوزرجمهر در میان بنشست و آن مال را سه قسم کرد. یکی خداوند زمین را و یکی یابنده را و یکی دیگر را فرمود تا در شهر و ولایت بر فرومانده و از نیک به بد افتاده و صاحبعیالان و وامداران قسمت کنند و بگویند که تا نوشروان بر جایگاه باشد، شما را چنین راحتها خواهد بود، تا دعا به جان نوشروان کنند و جهت راحت خود، درازی عمر او از حق خواهند. این ادرارها (مقرریها) که در جهان پادشاهان به مستحقان دادهاند از آنجاست. پس هر دو خصم را پرسید که فرزند چه دارید؟ مالک زمین پسری داشت و مستأجر دختری. بوزرجمهر آن دختر را به آن پسر داد و آن چهار دانگ مال به ایشان تسلیم کرد و میان ایشان پیوندی ظاهر شد، و تا روز قیامت صفت عدل و نیکنامی نوشروان باقی ماند.
پس هرگاه که پادشاه چون نوشیروان و وزیر چون بوزرجمهر و رعیت چون آن دو مرد صاحبزمین و مستأجر بود که لویدی پر از زر یافت و روا نداشت که برگیرد، جهان چنان آبادان بود که خشتی کهن از آن به دست نیاید. لاجرم هم جهان آبادان بود و هم رعیت نیکواعتقاد و آسوده. تا بدانی که به سبب عدل و داد نام نیک در جهان میماند. و مصنف گوید،
بیت:
عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
ظلم از دل و دست مرد نیرو ببرد
گر تربیت عدل کنی بُردی دست
ور تو نکنی آن که کند او ببرد
[مونسنامه، ابوبکر بن خسرو الاستاد، تصحیح و تحقیق دکتر نسرین عسکری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۵۱ - ۱۵۲]
قیمت با تخفیف: ۲۲۵۰۰۰ تومان
https://bit.ly/3W2vck1
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
آوردهاند که در عهد انوشروان عادل شخصی زمینی به اجاره گرفت تا در آنجا زراعت کند. قضا را، چون گاو بر آن زمین راند، لویدی (دیگ) پرزر بدید آمد. در حال، پیش خداوند زمین آمد و او را گفت در زمین تو لویدی پرزر یافتهام، بیا بردار. خداوند زمین گفت به من چه تعلق دارد؟ تو زمین از من یک سال به اجاره گرفتهای، هرچه از آن زمین حاصل شود، از آن تست. میان ایشان گفتوگو دراز کشید. نه خداوند زمین قبول میکرد و نه مستأجر.
صاحبخبران این حال را اعلام نوشروان کردند. پیشکاران انوشروان گفتند چون هیچیک قبول نمیکنند و خصومت میان ایشان قایم شده، بفرمای تا به خزینه آورند. انوشروان بر ایشان خشم گرفت و زجری تمام فرمود و گفت مرا به ظلم میدارید و به جور و ستم میفرمایید؟ زمین ملک کسی و مستأجر و یابندۀ زر دیگری، از آن به من چه تعلق دارد؟ معاذ الله که من این اجازت دهم.
چند روز برین حال بگذشت و خصومت منقطع نمیشد. چون عاجز آمدند، حوالت آن داوری به بوزرجمهر حکیم کردند. بوزرجمهر در میان بنشست و آن مال را سه قسم کرد. یکی خداوند زمین را و یکی یابنده را و یکی دیگر را فرمود تا در شهر و ولایت بر فرومانده و از نیک به بد افتاده و صاحبعیالان و وامداران قسمت کنند و بگویند که تا نوشروان بر جایگاه باشد، شما را چنین راحتها خواهد بود، تا دعا به جان نوشروان کنند و جهت راحت خود، درازی عمر او از حق خواهند. این ادرارها (مقرریها) که در جهان پادشاهان به مستحقان دادهاند از آنجاست. پس هر دو خصم را پرسید که فرزند چه دارید؟ مالک زمین پسری داشت و مستأجر دختری. بوزرجمهر آن دختر را به آن پسر داد و آن چهار دانگ مال به ایشان تسلیم کرد و میان ایشان پیوندی ظاهر شد، و تا روز قیامت صفت عدل و نیکنامی نوشروان باقی ماند.
پس هرگاه که پادشاه چون نوشیروان و وزیر چون بوزرجمهر و رعیت چون آن دو مرد صاحبزمین و مستأجر بود که لویدی پر از زر یافت و روا نداشت که برگیرد، جهان چنان آبادان بود که خشتی کهن از آن به دست نیاید. لاجرم هم جهان آبادان بود و هم رعیت نیکواعتقاد و آسوده. تا بدانی که به سبب عدل و داد نام نیک در جهان میماند. و مصنف گوید،
بیت:
عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
ظلم از دل و دست مرد نیرو ببرد
گر تربیت عدل کنی بُردی دست
ور تو نکنی آن که کند او ببرد
[مونسنامه، ابوبکر بن خسرو الاستاد، تصحیح و تحقیق دکتر نسرین عسکری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۵۱ - ۱۵۲]
قیمت با تخفیف: ۲۲۵۰۰۰ تومان
https://bit.ly/3W2vck1
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
از خوراک عدسی تا عدسی و از بیزنی و تجرد تا تجرد از ماده
چند روز پیش در حال جستجو درباره مقالات انگلیسی درباره ملاصدرا و حیوانات بودم که ناگهان به مقالهای برخوردم که در یکی از مجلات فلسفه داخلی و به زبان انگلیسی با موضوع زندگی اخروی حیوانات در فلسفه ملاصدرا نوشته شده بود. خب طبیعتن نخست به سراغ چکیده مقاله رفتم تا از کلیت آن اطلاعات اجمالی بدست آورم که ناگهان به واژه خیلی عجیب و غریبی برخوردم: واژه انگلیسی celibacy، که به معنای تجرد است، البته تجرد و بیزنی که توسط شخص و به مقاصد معنوی و دینی برگزیده شده باشد. نویسندگان مقاله این واژه را به جای واژه تجرد از ماده که در انگلیسی معادل immateriality و incorporeality است بکار برده بودند و جالب اینکه این مقاله مثلن در مجلهای علمی پژوهشی منتشر شده بود و ظاهرن از سد بررسیهای ارزیابان هم گذشته بود، بدون آنکه یکی از اینها متوجه این اشتباه فاحش شده باشد! در واقع، چنین اشتباههای فاحشی احتمالن نتیجه همان ریختن متن فارسی در مترجم گوگل توسط نویسندگان است که نهایتن سر از چنین ترکیبهای نامتجانس و مضحکی در میآورد که عملن مقاله را به نوشته بیارزش و غیرقابل ارجاعی تبدیل میکند. تصور کنید خواننده مادرمرده انگلیسی که نمیداند در زبان فارسی یکی از معانی تجرد، بیزنی است، این مقاله را به دست بگیرد و با این جمله مواجه شود:
Proof of imagination in animals is one of the reasons for proving their celibacy.
که معنایش میشود: برهان وجود قوه خیال در حیوانات یکی از دلایل برای اثبات بیزنیشان (تجرد) است!!!
البته شاید نویسندگان و ارزیابان بخواهند دست به تفسیرهای ریشه شناختی بزنند که تجرد به معنای غیر-مادی بودن همان ریشه تجرد به معنای بیزنی است چون زن و (عالم) ماده نهایتن یک چیزند!
همینقدر خوشمزه!
یاد تصویری از مراسمی افتادم که برگزارکنندگان مراسم برای نام خوراکهای مراسم مثلن عناوین انگلیسیشان را هم گذاشته بودند. یکی از غذاها عدسی بود که واژه Lens (به معنای عدسی شیشهای) را روی برگهای بالای آن چسبانده بودند!!
اینهم لینک مقاله:
https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_7688.html?lang=en
@Bekhodnotes
چند روز پیش در حال جستجو درباره مقالات انگلیسی درباره ملاصدرا و حیوانات بودم که ناگهان به مقالهای برخوردم که در یکی از مجلات فلسفه داخلی و به زبان انگلیسی با موضوع زندگی اخروی حیوانات در فلسفه ملاصدرا نوشته شده بود. خب طبیعتن نخست به سراغ چکیده مقاله رفتم تا از کلیت آن اطلاعات اجمالی بدست آورم که ناگهان به واژه خیلی عجیب و غریبی برخوردم: واژه انگلیسی celibacy، که به معنای تجرد است، البته تجرد و بیزنی که توسط شخص و به مقاصد معنوی و دینی برگزیده شده باشد. نویسندگان مقاله این واژه را به جای واژه تجرد از ماده که در انگلیسی معادل immateriality و incorporeality است بکار برده بودند و جالب اینکه این مقاله مثلن در مجلهای علمی پژوهشی منتشر شده بود و ظاهرن از سد بررسیهای ارزیابان هم گذشته بود، بدون آنکه یکی از اینها متوجه این اشتباه فاحش شده باشد! در واقع، چنین اشتباههای فاحشی احتمالن نتیجه همان ریختن متن فارسی در مترجم گوگل توسط نویسندگان است که نهایتن سر از چنین ترکیبهای نامتجانس و مضحکی در میآورد که عملن مقاله را به نوشته بیارزش و غیرقابل ارجاعی تبدیل میکند. تصور کنید خواننده مادرمرده انگلیسی که نمیداند در زبان فارسی یکی از معانی تجرد، بیزنی است، این مقاله را به دست بگیرد و با این جمله مواجه شود:
Proof of imagination in animals is one of the reasons for proving their celibacy.
که معنایش میشود: برهان وجود قوه خیال در حیوانات یکی از دلایل برای اثبات بیزنیشان (تجرد) است!!!
البته شاید نویسندگان و ارزیابان بخواهند دست به تفسیرهای ریشه شناختی بزنند که تجرد به معنای غیر-مادی بودن همان ریشه تجرد به معنای بیزنی است چون زن و (عالم) ماده نهایتن یک چیزند!
همینقدر خوشمزه!
یاد تصویری از مراسمی افتادم که برگزارکنندگان مراسم برای نام خوراکهای مراسم مثلن عناوین انگلیسیشان را هم گذاشته بودند. یکی از غذاها عدسی بود که واژه Lens (به معنای عدسی شیشهای) را روی برگهای بالای آن چسبانده بودند!!
اینهم لینک مقاله:
https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_7688.html?lang=en
@Bekhodnotes
👍3👎1
زرتشت پیامبر و زرتشت نیچه
چند روز پیش با دوستی درباره این مطلب بحث میکردم که آیا نام زرتشت در آثار نیچه ارتباطی با زرتشت پیامبر یا همان زرتشت تاریخی ما ایرانیها دارد یا اینکه نه، آن صرفن نامی است که وی به عنوان شخصیت اصلی در آثارش برگزیده، یعنی شخص ضد-اخلاق و آریگوی به زندگی؟ دوستمان پافشاری عجیبی روی این مطلب داشتند، که البته این به نظرم نشانهای است از خود-کمبینی ما ایرانیها نظر به فرهنگ و تاریخمان، که زرتشت نیچه هیچ ارتباطی با زرتشت تاریخی، یعنی همان پیامبر ایرانی، ندارد و این نام میتوانست هر نام واقعی یا خیالی دیگری باشد، که من به شدت مخالفت میکردم! ابتدا دلیل من برای این مخالفت این بود که ماجرایی که نیچه در کتاب چنين گفت زرتشت از گوشهنشینی و غارنشینی و شیر شتر خوردن زرتشت نقل میکند خیلی شبیه به ماجرایی است که از گوشهنشینی زرتشت پیامبر، اگر اشتباه نکنم در کوه سبلان، نقل میشود. ضمن آنکه از سوی دیگر، یکی از معانییی که درباره ریشه نام زرتشت ذکر میشود به معنای دارنده شتر پیر یا دارنده شتر زرد است. همه این نشانهها مرا بر آن داشت که به شدت با دوستمان مخالفت کنم. تا اینکه سپس در آثار انگلیسی به دنبال این مطلب گشتم که چرا نیچه نام زرتشت را به عنوان قهرمان فلسفهاش برگزیده است و با نقل قولی از کتاب Ecce Homo یا اینست انسان مواجه شدم که در آنجا خود نیچه این پرسش را مطرح کرده و بدان پاسخ میدهد. ترجمه دست و پا شکسته من از آن از این قرار است:
"مردم هرگز از من نپرسیدند در حالی که باید میپرسیدند که چرا من نام زرتشت را، به عنوان نخستین ضد-اخلاق، برگزیدم؛ زیرا آنچه این پیامبر ایرانی را از همه دیگران در گذشته متمایز می کند خود این واقعیت است که او خود تصویر معکوسی از ضد اخلاق نگری بود. زرتشت نخستین کسی بود که نزاع بین خیر و شر را موتور محرکه امور میدانست. ترجمان اخلاق به قلمرو متافیزیک به عنوان نیرو، علت، شی فی نفسه، کار اوست. خود این پرسش پاسخ خود را پیشنهاد میکند. زرتشت بزرگترین خطاهای عالم را انجام داد، یعنی اخلاق؛ از این رو باید نخستین کسی باشد که آن را بیان کند. نه تنها به خاطر اینکه او تجربه بلندتر و بزرگتری در موضوع نسبت به متفکران دیگر داشت- همه تاریخ به راستی ردیهای تجربی در نظریه به اصطلاح نظم اخلاقی امور است- بلکه به خاطر واقعیت مهمتری که زرتشت صادق ترین متفکران بود. تنها در آموزش اوست که صداقت بالاترین فضیلت است، یعنی عکس تهور شخص ایده آلیست که در مواجهه با واقعیت پاهایش سست می شود. او بیش از هر متفکر دیگری شهامت داشت. یعنی راستگویی و هدف سر راست: آن نخستین فضیلت ایرانی است. آیا منظور خود را روشن کردم؟ ... غلبه بر اخلاق به خودی خود، از طریق صدق, غلبه شخص اخلاقگرا برخودش به عنوان خصماش است، و این همان دلیلی است که من نام زرتشت را برگزیدم."
منبع:
Friedrich Nietzsche, Ecce Homo, translated by Anthony M. Ludovici (Mineola, NY: Courier Dover Publications, 2004), p. 133–4.
بله! براستی زرتشت و آیین او از تاثیرگذارترین آیینها در فلسفه و همچنین تاریخ ادیان، به خصوص ادیان ابراهیمی است که جای بسی تاسف و اندوه دارد که تا این اندازه از ناحیه ما ایرانیها مغفول واقع شده است، و کمتر فلسفه خوانی به خود زحمت آنرا میدهد که برای یکبار هم که شده متن گاتاها یا سرودهای آسمانی زرتشت را بخواند!
@Bekhodnotes
چند روز پیش با دوستی درباره این مطلب بحث میکردم که آیا نام زرتشت در آثار نیچه ارتباطی با زرتشت پیامبر یا همان زرتشت تاریخی ما ایرانیها دارد یا اینکه نه، آن صرفن نامی است که وی به عنوان شخصیت اصلی در آثارش برگزیده، یعنی شخص ضد-اخلاق و آریگوی به زندگی؟ دوستمان پافشاری عجیبی روی این مطلب داشتند، که البته این به نظرم نشانهای است از خود-کمبینی ما ایرانیها نظر به فرهنگ و تاریخمان، که زرتشت نیچه هیچ ارتباطی با زرتشت تاریخی، یعنی همان پیامبر ایرانی، ندارد و این نام میتوانست هر نام واقعی یا خیالی دیگری باشد، که من به شدت مخالفت میکردم! ابتدا دلیل من برای این مخالفت این بود که ماجرایی که نیچه در کتاب چنين گفت زرتشت از گوشهنشینی و غارنشینی و شیر شتر خوردن زرتشت نقل میکند خیلی شبیه به ماجرایی است که از گوشهنشینی زرتشت پیامبر، اگر اشتباه نکنم در کوه سبلان، نقل میشود. ضمن آنکه از سوی دیگر، یکی از معانییی که درباره ریشه نام زرتشت ذکر میشود به معنای دارنده شتر پیر یا دارنده شتر زرد است. همه این نشانهها مرا بر آن داشت که به شدت با دوستمان مخالفت کنم. تا اینکه سپس در آثار انگلیسی به دنبال این مطلب گشتم که چرا نیچه نام زرتشت را به عنوان قهرمان فلسفهاش برگزیده است و با نقل قولی از کتاب Ecce Homo یا اینست انسان مواجه شدم که در آنجا خود نیچه این پرسش را مطرح کرده و بدان پاسخ میدهد. ترجمه دست و پا شکسته من از آن از این قرار است:
"مردم هرگز از من نپرسیدند در حالی که باید میپرسیدند که چرا من نام زرتشت را، به عنوان نخستین ضد-اخلاق، برگزیدم؛ زیرا آنچه این پیامبر ایرانی را از همه دیگران در گذشته متمایز می کند خود این واقعیت است که او خود تصویر معکوسی از ضد اخلاق نگری بود. زرتشت نخستین کسی بود که نزاع بین خیر و شر را موتور محرکه امور میدانست. ترجمان اخلاق به قلمرو متافیزیک به عنوان نیرو، علت، شی فی نفسه، کار اوست. خود این پرسش پاسخ خود را پیشنهاد میکند. زرتشت بزرگترین خطاهای عالم را انجام داد، یعنی اخلاق؛ از این رو باید نخستین کسی باشد که آن را بیان کند. نه تنها به خاطر اینکه او تجربه بلندتر و بزرگتری در موضوع نسبت به متفکران دیگر داشت- همه تاریخ به راستی ردیهای تجربی در نظریه به اصطلاح نظم اخلاقی امور است- بلکه به خاطر واقعیت مهمتری که زرتشت صادق ترین متفکران بود. تنها در آموزش اوست که صداقت بالاترین فضیلت است، یعنی عکس تهور شخص ایده آلیست که در مواجهه با واقعیت پاهایش سست می شود. او بیش از هر متفکر دیگری شهامت داشت. یعنی راستگویی و هدف سر راست: آن نخستین فضیلت ایرانی است. آیا منظور خود را روشن کردم؟ ... غلبه بر اخلاق به خودی خود، از طریق صدق, غلبه شخص اخلاقگرا برخودش به عنوان خصماش است، و این همان دلیلی است که من نام زرتشت را برگزیدم."
منبع:
Friedrich Nietzsche, Ecce Homo, translated by Anthony M. Ludovici (Mineola, NY: Courier Dover Publications, 2004), p. 133–4.
بله! براستی زرتشت و آیین او از تاثیرگذارترین آیینها در فلسفه و همچنین تاریخ ادیان، به خصوص ادیان ابراهیمی است که جای بسی تاسف و اندوه دارد که تا این اندازه از ناحیه ما ایرانیها مغفول واقع شده است، و کمتر فلسفه خوانی به خود زحمت آنرا میدهد که برای یکبار هم که شده متن گاتاها یا سرودهای آسمانی زرتشت را بخواند!
@Bekhodnotes
Forwarded from سهند ایرانمهر
نفس خود قربان نما در راه او
نی که خون جاری کنی در آب جو!
..
نفس را تسبیح و مصحف* در یمین**
خنجر و شمشیر اندر آستین
مصحف و سالوس*** او باور مکن
خویش با او همسِر و همسَر مکن
سوی حوضت آورد بهر وضو
واندر اندازد ترا در قعر او
مولوی
*مصحف: قرآن
**یمین: دست راست
***سالوس: چرب زبانی
@sahandiranmehr
نی که خون جاری کنی در آب جو!
..
نفس را تسبیح و مصحف* در یمین**
خنجر و شمشیر اندر آستین
مصحف و سالوس*** او باور مکن
خویش با او همسِر و همسَر مکن
سوی حوضت آورد بهر وضو
واندر اندازد ترا در قعر او
مولوی
*مصحف: قرآن
**یمین: دست راست
***سالوس: چرب زبانی
@sahandiranmehr
اخیرن متوجه شدم که چاپ ۴ کتاب آزادی حیوانات، اثر پیتر سینگر، و با ترجمه این کمترین، توسط نشر ققنوس منتشر شده است. به یاد دارم سال ۹۶، همان سالی که ایران را به مقصد فنلاند ترک میکردم، اولین باری بود که کتاب منتشر میشد. هرچند خیلی چیزها در طول این ۶ سال به شکل منفی تغییرات زیادی کرده است، از جمله قیمت کتاب، شرایط اقتصادی و اقبال کمتر به کتابخوانی، به هرحال نمیتوانم خوشحالی ولو ظاهری خود را از تجدیدچاپ اثر مخفی کنم. خوشبختانه در طول این ۶ سال هم نسخه الکترونیکی اثر و همچنین نسخه صوتی آن نیز هردو منتشر شدند. با تشکر از نشر ققنوس:
https://shorturl.at/fOS36
برخی مطالب درباره این کتاب که پیشتر در این کانال قرار داده شده بود:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/440
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/468
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/689
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/694
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/723
@Bekhodnotes
https://shorturl.at/fOS36
برخی مطالب درباره این کتاب که پیشتر در این کانال قرار داده شده بود:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/440
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/468
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/689
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/694
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/723
@Bekhodnotes
گروه انتشاراتی ققنوس
آزادی حیوانات
پیتیر سینگر , 1402 , 488 , رقعی , حقوق حیوانات - گیاهخواری , 462 , /Content/Images/uploaded/libera.PDF , , آزادی حیوانات : کتابی که انقلاب به پا کرد. این اثرِ برجسته به قلم پیتر سینگر، از زمان انتشارِ اولیهاش در سال 1975، با الهامبخشیِ جنبشی جهانی با هدفِ…
👍6❤1