همیشه برایم این پرسش مطرح بود که طاقهای گنبدی یا به اصطلاح ضربی را که مشخصه معماری ایرانی-ساسانی است آنگونه که در طاق کسری تیسفون به اوج خود رسیده بود و بعدها نماد معماری اسلامی شد را چگونه میزدند. تا اینکه این مستند زیبا را به نام ضربی اول یکی از دوستانی که معمار است برایم ارسال کرد.
و دوباره آنچه در اینباره برایم جالب توجه بود، نوعی عنصر شهود و مهارتی است که استادان قدیم در زدن این طاقها داشتهاند، بدون آنکه در فرایند نسبتن پیچیده زدن این طاقها نه از شاغول و نه خطکش و متر و ترازی استفاده کنند، در حالیکه کارشان پر از ریزهکاریهای هندسی است. شهود، حضور و بیواسطگییی که به گمانم ذات فرهنگ ایرانی است و در بسیاری از پدیدههای آن از شعر و ادب گرفته تا موسیقی و عرفان و معماری و... حضور آن مشهود است. سبکی از طاق زنی که قدمت آن به گفته کارشناس حاضر در مستند که درصدد پی بردن به الگوی هندسی این طاقهاست به ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد در ایران میرسد، و وقتی به خوبی زده شود طاق و بنای محکمی را حتی در برابر زلزله ایجاد میکند.
و حیف و صدها حیف که چگونه این معماری زیبا، اصیل و سازگار با زیست بوم ایران را رها کردیم و آنرا با این معماری بیهویت، کریه و ناسازگار با زیست بوم ایران جایگزین کردیم، جایگزینی خانه های صدفی شکل، و زیبا، حتی بهینه در مصرف انرژی، با خانه های مستطیلی شکل و ملال آور امروزی که برای گرم کردن یا سرد کردنشان بیشترین میزان انرژی باید مصرف شود!
لینک مستند در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0x797a0e5
لینک مستند در یوتیوب:
https://youtu.be/aRU9wl5tOG4?si=jVaDwOnXCDAIWfwa
@BeKhodnotes
و دوباره آنچه در اینباره برایم جالب توجه بود، نوعی عنصر شهود و مهارتی است که استادان قدیم در زدن این طاقها داشتهاند، بدون آنکه در فرایند نسبتن پیچیده زدن این طاقها نه از شاغول و نه خطکش و متر و ترازی استفاده کنند، در حالیکه کارشان پر از ریزهکاریهای هندسی است. شهود، حضور و بیواسطگییی که به گمانم ذات فرهنگ ایرانی است و در بسیاری از پدیدههای آن از شعر و ادب گرفته تا موسیقی و عرفان و معماری و... حضور آن مشهود است. سبکی از طاق زنی که قدمت آن به گفته کارشناس حاضر در مستند که درصدد پی بردن به الگوی هندسی این طاقهاست به ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد در ایران میرسد، و وقتی به خوبی زده شود طاق و بنای محکمی را حتی در برابر زلزله ایجاد میکند.
و حیف و صدها حیف که چگونه این معماری زیبا، اصیل و سازگار با زیست بوم ایران را رها کردیم و آنرا با این معماری بیهویت، کریه و ناسازگار با زیست بوم ایران جایگزین کردیم، جایگزینی خانه های صدفی شکل، و زیبا، حتی بهینه در مصرف انرژی، با خانه های مستطیلی شکل و ملال آور امروزی که برای گرم کردن یا سرد کردنشان بیشترین میزان انرژی باید مصرف شود!
لینک مستند در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0x797a0e5
لینک مستند در یوتیوب:
https://youtu.be/aRU9wl5tOG4?si=jVaDwOnXCDAIWfwa
@BeKhodnotes
YouTube
مستند ضربی اول
#تاریخ #تاریخی #تاریخچه #علم #هنر #ایران #ایرانی #ویدئو #یوتوب #سند #video #movie #art #iran #iranian #historical #history #فرهنگ #نگاه #تصویر #تصاویر #میهمان #گذشتگان #آثار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه این روزها در غزه شاهد آن هستیم به نظرم بازتاب دهنده منطق کلی غرب و اسرائیل به عنوان بازوی آن در خاورمیانه است: مجازات جمعی و فشار حداکثری بر عامه مردم برای شوراندن و عاصی کردن آنها، خواه علیه نظام سیاسی یا گروهی همچون حماس. سپس انکار تلفات غیر نظامیان و یا شانه خالی کردن از قبول مسئولیت آن به انواع بهانه های گوناگون.
در این میان نتیجه فرعی و مهم دیگری که از پی بردن به این الگو میتوان گرفت تشخیص سره از ناسره است، یا به اصطلاح گرگهای در پوست میش مخفی شدهای که ادعای دلسوزی برای ایران و ایرانیان را دارند و در عین حال فروگذار هیچ تلاشی برای افزودن به این فشار حداکثری و کلنگی کردن کشور و نهایتن کشور را درگیر جنگ کردن نیستند، منظورم همان بیشرفها و خودفروختههایی است که شب تا به صبح در بلندگوهای خود، خواه ترنشنال یا منوتو...، مروج فضای ناامیدی و یاس از یک سو و قبولاندن به مردم که نیرویی خارجی منجیشان است هستند؛ از جمله همین شازده-ملیجک منتظر-السلطنه که به غرب توصیه میکند به جای غزه باید تهران را هدف قرار دهند.
به قول حافظ:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد!
@BeKhodnotes
در این میان نتیجه فرعی و مهم دیگری که از پی بردن به این الگو میتوان گرفت تشخیص سره از ناسره است، یا به اصطلاح گرگهای در پوست میش مخفی شدهای که ادعای دلسوزی برای ایران و ایرانیان را دارند و در عین حال فروگذار هیچ تلاشی برای افزودن به این فشار حداکثری و کلنگی کردن کشور و نهایتن کشور را درگیر جنگ کردن نیستند، منظورم همان بیشرفها و خودفروختههایی است که شب تا به صبح در بلندگوهای خود، خواه ترنشنال یا منوتو...، مروج فضای ناامیدی و یاس از یک سو و قبولاندن به مردم که نیرویی خارجی منجیشان است هستند؛ از جمله همین شازده-ملیجک منتظر-السلطنه که به غرب توصیه میکند به جای غزه باید تهران را هدف قرار دهند.
به قول حافظ:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد!
@BeKhodnotes
👍4👎3❤1
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
آنچه این روزها در غزه شاهد آن هستیم به نظرم بازتاب دهنده منطق کلی غرب و اسرائیل به عنوان بازوی آن در خاورمیانه است: مجازات جمعی و فشار حداکثری بر عامه مردم برای شوراندن و عاصی کردن آنها، خواه علیه نظام سیاسی یا گروهی همچون حماس. سپس انکار تلفات غیر نظامیان…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهد از غیب آمد! ببینید چقدر حتی ادبیات شازده-ملیجک منتظر-السلطنه کلمه به کلمه همانهایی است که محافظه کار ترین آمریکاییها میگویند!
💢 نامزد ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا: آمریکا باید به ایران حمله نظامی کند و با نابودی ایران سَر مار را قطع کند
تیم اسکات: شما باید به ایران حمله کنید، اگه میخواید در شرایط یک تفاوتی به وجود بیارید، شما نمیتونید که فقط به ضربه زدن به سوریه یا جاهای دیگه ادامه بدید، شما عملاً باید سر این مار رو قطع کنید و سر این مار، ایران هست و نه نیروهای نیابتی، درخواست همه اینه که یک واکنش قوی داشته باشید ... من به عنوان رئیس جمهور آمریکا این رو میگم که سیاست خارجی من خیلی ساده هست، من با شرارت مذاکره نمیکنم، شما باید شرارت رو
نابود کنید!
@BeKhodnotes
💢 نامزد ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا: آمریکا باید به ایران حمله نظامی کند و با نابودی ایران سَر مار را قطع کند
تیم اسکات: شما باید به ایران حمله کنید، اگه میخواید در شرایط یک تفاوتی به وجود بیارید، شما نمیتونید که فقط به ضربه زدن به سوریه یا جاهای دیگه ادامه بدید، شما عملاً باید سر این مار رو قطع کنید و سر این مار، ایران هست و نه نیروهای نیابتی، درخواست همه اینه که یک واکنش قوی داشته باشید ... من به عنوان رئیس جمهور آمریکا این رو میگم که سیاست خارجی من خیلی ساده هست، من با شرارت مذاکره نمیکنم، شما باید شرارت رو
نابود کنید!
@BeKhodnotes
👍1
Forwarded from مباحث ایرانشناسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «امپراطوری گمشده پارس»
به کارگردانی: حسام دهقانی
تهیهکنندگی: Science Channel, Windfall Films
پخش از: شبکه دیسکاوری
این فیلم با کمک باستانشناسان و به کارگیری تکنولوژی و بازسازی سه بعدی، بیننده را با بنای اصلی تختجمشید و قسمتهای از بین رفته و نادیده آن آشنا میکند و به رازهای آن میپردازد.
این مستند برنده مدال برنز بهترین فیلم مستند تاریخی از New York Festivals Film and TV Awards آمریکا، 2022 شد.
زبان فیلم فارسی نیست اما زیر نویس آن به پیوست ارایه شده است.
@IssuesofIranology
به کارگردانی: حسام دهقانی
تهیهکنندگی: Science Channel, Windfall Films
پخش از: شبکه دیسکاوری
این فیلم با کمک باستانشناسان و به کارگیری تکنولوژی و بازسازی سه بعدی، بیننده را با بنای اصلی تختجمشید و قسمتهای از بین رفته و نادیده آن آشنا میکند و به رازهای آن میپردازد.
این مستند برنده مدال برنز بهترین فیلم مستند تاریخی از New York Festivals Film and TV Awards آمریکا، 2022 شد.
زبان فیلم فارسی نیست اما زیر نویس آن به پیوست ارایه شده است.
@IssuesofIranology
👍1
Forwarded from مباحث ایرانشناسی
Lost Empire Of Persia (2022).srt
131.1 KB
این مستند جالب و دیدنی را در یوتیوب هم میتوانید به این نشانی تماشا کنید:
امپراطوری گمشده پارس
https://youtu.be/vtF7ryxf3PY?si=sHxU-ladb_bu90mG
با ذکر این نکته که در یوتیوب مستند به زبان اصلی و بدون زیرنویس فارسی است
@BeKhodnotes
امپراطوری گمشده پارس
https://youtu.be/vtF7ryxf3PY?si=sHxU-ladb_bu90mG
با ذکر این نکته که در یوتیوب مستند به زبان اصلی و بدون زیرنویس فارسی است
@BeKhodnotes
YouTube
مستند امپراطوری گمشده پارس
مستند امپراتوری گمشدهٔ پارس
برنده جایزه بهترین فیلم مستند تاریخی از New York Festivals Film and TV Awards آمریکا، 2022
مستند / تاریخی / ۸۴ دقیقه
کارگردان: حسام دهقانی
تهیه کننده: Science Channel, Windfall Films
پخش: شبکه دیسکاوری (آمریکا و اروپا)
خلاصهٔ…
برنده جایزه بهترین فیلم مستند تاریخی از New York Festivals Film and TV Awards آمریکا، 2022
مستند / تاریخی / ۸۴ دقیقه
کارگردان: حسام دهقانی
تهیه کننده: Science Channel, Windfall Films
پخش: شبکه دیسکاوری (آمریکا و اروپا)
خلاصهٔ…
Forwarded from مباحث ایرانشناسی
#من_زبان_فارسی_را_دوست_دارم
یادداشت خانم آموزگار با موضوع «چرا زبان فارسی را دوست دارم» منتشر شده توسط فرهنگستان زبان و ادب فارسی
@IranologyTopics
یادداشت خانم آموزگار با موضوع «چرا زبان فارسی را دوست دارم» منتشر شده توسط فرهنگستان زبان و ادب فارسی
@IranologyTopics
مدتی زیادی است مطالب این کانال را در یوتیوب دنبال میکنم. اگر به دنبال کانالی برای موضوعات در زمینه فلسفه، دین و عرفان به زبان انگلیسی میگردید، این کانال کانال نسبتن خوبی است. مطالب و عناوینش به خصوص دربارهی فلسفه، عرفان و فیلسوفان خودمان مطالب خوبی است، به خصوص اگر به دنبال این هستید که با واژگان انگلیسی یا ترمینولوژی اصطلاحات فلسفه و عرفان بیشتر آشنا شوید احتمالن بد نباشد سری به برخی عناوین این کانال بزنید. گرداننده و گوینده کانال، فیلیپ هولم، که فارغالتحصیل دانشگاه استکهلم است هرچند اصالتن انگلیسی نیست، انگلیسی خوبی دارد. آهنگساز هم هست و از آهنگهای خودش در ویدئوهایش استفاده میکند که انصافن حال و هوای خوبی به آنها میدهد.
https://youtube.com/@LetsTalkReligion?si=UrfAbb1iONXl92b6
@BeKhodnotes
https://youtube.com/@LetsTalkReligion?si=UrfAbb1iONXl92b6
@BeKhodnotes
ظاهرن در دوره یوستینیان امپراتور بیزانس که به تازگی مسیحیت را به عنوان آیین رسمی امپراتوری روم برگزیده بود، هفت فیلسوف نوافلاطونی یونانی که از دربار یوستینیان ناامید شده بودند عزم ایران میکنند و وارد دربار شاهنشاهی ساسانی میشوند. آگاثیاس مورخ یونانی، در کتاب خود تاریخها شرحی از این ماجرا بدست میدهد و نام آنها را به این ترتیب عنوان میکند: داماسکیوس اهل سوریه، سیمپلیکیوس اهل سیسیل، اولامیوس اهل فریگیا، پریسکیانوس اهل لیدیه، هرمس و دیوگنس اهل فنیقیه و ایزیدورا اهل غزه. پادشاه مورد نظر در دربار ساسانی ظاهرن خسرو انوشیروان فرزند کیقباد بوده، همو که به انوشیروان دادگر یا عادل شناخته میشود و وزیر معروفش نیز بزرگمهر یا طبق تلفظ عربیاش، بوزرجمهر بوده است. این فیلسوفان نوافلاطونی، به عنوان آخرین نمایندگان فلسفه نوافلاطونی یونانی شناخته میشوند، چه اینکه با ورود مسیحیت، فلسفه نوافلاطونی با اشخاصی همچون آگوستین خوانش و رنگ و لعابی مسیحی به خود میگیرد.
وی دلایل چندی را به عنوان عواملی که باعث شد این فیلسوفان عزم ایران کنند را ذکر میکند. یک دلیل به خاطر فراگیری مسیحیت بوده و اینکه طرز تلقی این فلاسفه تاحدودی مخالف با تلقی الهیاتی مسیحیت رسمی بوده است. اما دلیل دیگری که در این میان بیش از همه جالب توجه است و وی بدان اشاره میکند ذهنیت فراگیری درباره سرزمین پارس است که این مورخ یونانی، به عنوان دلیل روی آوردن این فلاسفه به دربار خسرو انوشیروان ذکر میکند. وی این ذهنیت را اینطور توضیح داده:
"سرزمین پارس طبق داستانهایی که در محافل دست به دست میشد، همان سرزمین فیلسوف-شاه افلاطون بود که در آن عدالت حرف اول را میزد. با زیردستان به بزرگی و نجابت رفتار میشد و چیزی تحت عنوان دزدی، راهزنی یا هر شکل دیگری از بزه وجود نداشت. اگر کسی چیز ارزشمندی را در جای دور دستی رها میکرد، صرفنظراز اینکه چقدر دور بود، آن چیز در آنجا تا زمانیکه همان شخص دوباره بدانجا بازگردد دستنخورده باقی میماند و کسی بدان دستدرازی نمیکرد" (آگاثیاس، تاریخها، ص ۶۵، از متن انگلیسی).
هرچند پس از اشاره به این ذهنیت فراگیر از سرزمین پارس، آگاثیاس تلاش میکند آن ذهنیت فراگیر را با روایتی که این فیلسوفان از ایران دیدند نقض یا مخدوش کند و ایرانیان را بربر و با رسومی وحشیانه و شاه ساسانی را فردی سطحی و متکبر نشان دهد، که البته از یک یونانی در قلمرو امپراتوری روم که ایران را دشمن خود میدانستند چندان هم عجیب نیست! به هر حال، خواه این روایت او همراه با غرض ورزی بوده باشد و یا همراه با رگههایی از درستی، ذهنیت فراگیری که او بدان اشاره میکند جالب توجه است، و قطعن این ذهنیت و تصویر که در محافل دست به دست میشده بیدلیل نبوده، آنهم در زمانه ای که پروپاگاندای رسانهای دستکم به شکل امروزی آن وجود نداشته است.
از طرف دیگر، علاقه وافر خسرو انوشیروان به مباحث فلسفی نیز عامل مهم دیگری بوده برای جلب توجه این فیلسوفان به دربار ساسانی. حتی یکی از این فیلسوفان به نام پریسکیانوس اهل لیدیه، رسالهای نیز نگاشته با عنوان لاتین Solutionum ad Chosroem، یا پاسخهایی به پادشاه خسرو، که تلاش کرده به مجموعهای از پرسشها در این رساله از دیدگاه فلسفی و به خصوص فکر نوافلاطونی پاسخ دهد. این رساله ظاهرن نوشتهای است از پریسکیانوس درپاسخ به پرسشهایی که شاه فراخوان آنرا صادر کرده بوده و نهایتن نیز به بهترین اثر با انتخاب خود شاه هدیهای تعلق میگرفته است.
آری عزیزان! پیش از آنکه در این سرزمین بزه و فساد و دزدی و سرقت اینقدر عادی و طبیعی شود، به طوری که شنیدن خبر فساد مالی ۳ میلیارد دلاری دیگر خیلی مو بر تنمان سیخ نکند، این سرزمین، در محافل به عنوان سرزمینی آرمانی توسط بیگانگان، و دشمنان ایران توصیف میشد! میتوان امیدوار بود که با اتکای به همین سنت نیز دگرگونیهایی مثبت صورت گیرد، دگرگونیهایی از جنس همین تاریخ و فرهنگ، البته اگر هم به یاری مسئولان و هم تاخت و تاز بیرحمانه مدرنیته و تکنولوژی چیزی از آن باقی بماند، چه به قول مولانا، هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش.
باشد که چنین شود!
برای اطلاعات بیشتر در اینباره میتوانید به مقاله زیر مراجعه کنید:
https://www.bu.edu/wcp/Papers/Medi/MediErha.htm
کتاب تواریخ اثر آگاثیاس نیز توسط محمود فاضلی بیرجندی و بوسیله نشر لاهیتا در ۲۳۲ صفحه به فارسی ترجمه شده است هرچند ترجمه را ندیدهام و از کیفیت آن خبر ندارم.
@BeKhodnotes
وی دلایل چندی را به عنوان عواملی که باعث شد این فیلسوفان عزم ایران کنند را ذکر میکند. یک دلیل به خاطر فراگیری مسیحیت بوده و اینکه طرز تلقی این فلاسفه تاحدودی مخالف با تلقی الهیاتی مسیحیت رسمی بوده است. اما دلیل دیگری که در این میان بیش از همه جالب توجه است و وی بدان اشاره میکند ذهنیت فراگیری درباره سرزمین پارس است که این مورخ یونانی، به عنوان دلیل روی آوردن این فلاسفه به دربار خسرو انوشیروان ذکر میکند. وی این ذهنیت را اینطور توضیح داده:
"سرزمین پارس طبق داستانهایی که در محافل دست به دست میشد، همان سرزمین فیلسوف-شاه افلاطون بود که در آن عدالت حرف اول را میزد. با زیردستان به بزرگی و نجابت رفتار میشد و چیزی تحت عنوان دزدی، راهزنی یا هر شکل دیگری از بزه وجود نداشت. اگر کسی چیز ارزشمندی را در جای دور دستی رها میکرد، صرفنظراز اینکه چقدر دور بود، آن چیز در آنجا تا زمانیکه همان شخص دوباره بدانجا بازگردد دستنخورده باقی میماند و کسی بدان دستدرازی نمیکرد" (آگاثیاس، تاریخها، ص ۶۵، از متن انگلیسی).
هرچند پس از اشاره به این ذهنیت فراگیر از سرزمین پارس، آگاثیاس تلاش میکند آن ذهنیت فراگیر را با روایتی که این فیلسوفان از ایران دیدند نقض یا مخدوش کند و ایرانیان را بربر و با رسومی وحشیانه و شاه ساسانی را فردی سطحی و متکبر نشان دهد، که البته از یک یونانی در قلمرو امپراتوری روم که ایران را دشمن خود میدانستند چندان هم عجیب نیست! به هر حال، خواه این روایت او همراه با غرض ورزی بوده باشد و یا همراه با رگههایی از درستی، ذهنیت فراگیری که او بدان اشاره میکند جالب توجه است، و قطعن این ذهنیت و تصویر که در محافل دست به دست میشده بیدلیل نبوده، آنهم در زمانه ای که پروپاگاندای رسانهای دستکم به شکل امروزی آن وجود نداشته است.
از طرف دیگر، علاقه وافر خسرو انوشیروان به مباحث فلسفی نیز عامل مهم دیگری بوده برای جلب توجه این فیلسوفان به دربار ساسانی. حتی یکی از این فیلسوفان به نام پریسکیانوس اهل لیدیه، رسالهای نیز نگاشته با عنوان لاتین Solutionum ad Chosroem، یا پاسخهایی به پادشاه خسرو، که تلاش کرده به مجموعهای از پرسشها در این رساله از دیدگاه فلسفی و به خصوص فکر نوافلاطونی پاسخ دهد. این رساله ظاهرن نوشتهای است از پریسکیانوس درپاسخ به پرسشهایی که شاه فراخوان آنرا صادر کرده بوده و نهایتن نیز به بهترین اثر با انتخاب خود شاه هدیهای تعلق میگرفته است.
آری عزیزان! پیش از آنکه در این سرزمین بزه و فساد و دزدی و سرقت اینقدر عادی و طبیعی شود، به طوری که شنیدن خبر فساد مالی ۳ میلیارد دلاری دیگر خیلی مو بر تنمان سیخ نکند، این سرزمین، در محافل به عنوان سرزمینی آرمانی توسط بیگانگان، و دشمنان ایران توصیف میشد! میتوان امیدوار بود که با اتکای به همین سنت نیز دگرگونیهایی مثبت صورت گیرد، دگرگونیهایی از جنس همین تاریخ و فرهنگ، البته اگر هم به یاری مسئولان و هم تاخت و تاز بیرحمانه مدرنیته و تکنولوژی چیزی از آن باقی بماند، چه به قول مولانا، هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش.
باشد که چنین شود!
برای اطلاعات بیشتر در اینباره میتوانید به مقاله زیر مراجعه کنید:
https://www.bu.edu/wcp/Papers/Medi/MediErha.htm
کتاب تواریخ اثر آگاثیاس نیز توسط محمود فاضلی بیرجندی و بوسیله نشر لاهیتا در ۲۳۲ صفحه به فارسی ترجمه شده است هرچند ترجمه را ندیدهام و از کیفیت آن خبر ندارم.
@BeKhodnotes
Forwarded from سهند ایرانمهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«هرچیزی را ببوییدم بویش برآمد، این جهان را ببوییدم، بویِ نبودنی برآمد.»
✔️شیخ ابوالحسن خرقانی
🔸سالگرد درگذشت
Video: emmett sparling
#متنشب
@sahandiranmehr
✔️شیخ ابوالحسن خرقانی
🔸سالگرد درگذشت
Video: emmett sparling
#متنشب
@sahandiranmehr
👍1
دیشب شب یلدا بود یا شب تولد مهر یا میترا در آیین مهر/میترا در دین کهن ایرانی میترائیسم، مهری که خورشید و نور و روشنایی نماد آن است. آیین میترا از ادیان قدیمی ایرانی-هندی به شمار میرود که پس از آمدن آیین زرتشت نیز بسیاری از مولفه های آن در آیین زرتشت جذب و وارد میشود. اما این آیین تنها محدود به مرزهای جغرافیایی ایران و هند نمیشود و همزمان امپراتوری روم را نیز تحت تاثیر قرار داده و نسخهای رومی از آیین میترا خلق میشود.
همین میترائیسم است که بعدها عناصر مهمی از آن در مسیحیت وارد میشود، از جمله نامگذاری روزها، مثلن روز یکشنبه یا Sunday, که روز خورشید/مهر یا همان میتراست که به عنوان روز تعطیلی و نیایش و عبادت هم هست. همزمانی تقریبی جشن کریسمس و شب یلدا یا همان تولد مهر هم امری اتفاقی نیست و احتمالا از ديگر مولفههای تاثیر آیین مهر بر مسیحیت است، چرا که کمترین اثری در کتب مقدس رسمی مسیحی از این نیست که عیسی در اوایل زمستان زاده شده باشد! (نگاه کنید به این مقاله: https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/504)
اگر به مطالعه درباره آیین میترا علاقمندید احتمالن کتاب میترا، آیین و تاریخ، نوشته راینهولد مرکلباخ با ترجمه: توفیق گلی زاده و ملیحه کرباسیان کتاب خوبی باشد.
کتاب در عین حال مطالعه جالبی از حیث مسئله قربانی کردن حیوانات، و به خصوص قربانی کردن گاو نر در آیین میتراست و عکس العمل زرتشت نسبت به چنین مناسکی در آیین نویی که آورده بود. طبق نظر نویسنده، هرچند زرتشت نظر منفی خود را در کتاب گاتاها با این امر اعلام میکند، اما این مناسک کم کم در آیین زرتشتی رسمی هم در دوران بعدی وارد میشود. تفصیل آنرا میتوانید در کتاب موردنظر بخوانید.
کتاب البته نسخه صوتی خوبی هم دارد که لینک آنرا در اینجا قرار میدهم:
https://youtube.com/playlist?list=PLg4EYxVl9tZAK5wlypc-8DhHXVC7eghqL&si=ZqRzgFA8ZFi5y1rW
@BeKhodnotes
همین میترائیسم است که بعدها عناصر مهمی از آن در مسیحیت وارد میشود، از جمله نامگذاری روزها، مثلن روز یکشنبه یا Sunday, که روز خورشید/مهر یا همان میتراست که به عنوان روز تعطیلی و نیایش و عبادت هم هست. همزمانی تقریبی جشن کریسمس و شب یلدا یا همان تولد مهر هم امری اتفاقی نیست و احتمالا از ديگر مولفههای تاثیر آیین مهر بر مسیحیت است، چرا که کمترین اثری در کتب مقدس رسمی مسیحی از این نیست که عیسی در اوایل زمستان زاده شده باشد! (نگاه کنید به این مقاله: https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/504)
اگر به مطالعه درباره آیین میترا علاقمندید احتمالن کتاب میترا، آیین و تاریخ، نوشته راینهولد مرکلباخ با ترجمه: توفیق گلی زاده و ملیحه کرباسیان کتاب خوبی باشد.
کتاب در عین حال مطالعه جالبی از حیث مسئله قربانی کردن حیوانات، و به خصوص قربانی کردن گاو نر در آیین میتراست و عکس العمل زرتشت نسبت به چنین مناسکی در آیین نویی که آورده بود. طبق نظر نویسنده، هرچند زرتشت نظر منفی خود را در کتاب گاتاها با این امر اعلام میکند، اما این مناسک کم کم در آیین زرتشتی رسمی هم در دوران بعدی وارد میشود. تفصیل آنرا میتوانید در کتاب موردنظر بخوانید.
کتاب البته نسخه صوتی خوبی هم دارد که لینک آنرا در اینجا قرار میدهم:
https://youtube.com/playlist?list=PLg4EYxVl9tZAK5wlypc-8DhHXVC7eghqL&si=ZqRzgFA8ZFi5y1rW
@BeKhodnotes
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
درباره آیین مهرپرستی
روایت یک باستانشناس از یافتههای خود در مهرکدههای ایرانی و اینکه چطور آیین مهر کل اروپا را در نوردید
@BeKhodnotes
روایت یک باستانشناس از یافتههای خود در مهرکدههای ایرانی و اینکه چطور آیین مهر کل اروپا را در نوردید
@BeKhodnotes
👍1
اشاره به مخالفت زرتشت با قربانی کردن حیوانات که توسط مغان* به همراه مصرف نوشیدنی مستیآورِ هوم به وفور انجام میشده است. هرچند بعدتر نیز عناصر بسیار زیادی از آیین مهر وارد زرتشتیگری شد. این مغان باید همان بزرگان آیین مهر یا میترایی بوده باشند که پیش از رواج زرتشتیگری آیین ایرانیان بوده است.
*واژه magic/مجیک به معنای جادوگری در زبان انگلیسی نیز برگرفته از ریشه magus یعنی یونانی شده کلمه مغ فارسی بوده است، زیرا مغان به انجام کارهای خارقالعاده مشهور بودهاند!
برگرفته از کتاب حکمت خسروانی، فلسفه اشراق و عرفان از زرتشت تا سهروردی، نوشته هاشم رضی، ص. ۲۳۲.
@BeKhodnotes
*واژه magic/مجیک به معنای جادوگری در زبان انگلیسی نیز برگرفته از ریشه magus یعنی یونانی شده کلمه مغ فارسی بوده است، زیرا مغان به انجام کارهای خارقالعاده مشهور بودهاند!
برگرفته از کتاب حکمت خسروانی، فلسفه اشراق و عرفان از زرتشت تا سهروردی، نوشته هاشم رضی، ص. ۲۳۲.
@BeKhodnotes
فردا روز عید/جشن تجلی مسیح یا خاج شویان است، همان جشن epiphany. آنچه در این جشن جالب توجه است عناصر ایرانی در این آیین است، یعنی همان سه مغ یا سه مجوسی یا سه خردمند یا سه پادشاه که با دنبال کردن ستاره بیتلحم عیسی را می یابند و برایش زر، کندر و مر هدیه میبرند.
یادداشت زیر در سایت خبرگزاری ایبنا گزارش نسبتن مختصر و مفیدی از این ماجرا بدست داده است:
https://www.ibna.ir/news/300322/%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%B3%D9%87-%D9%85%D8%BA-%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD-%D8%B9
@BeKhodnotes
یادداشت زیر در سایت خبرگزاری ایبنا گزارش نسبتن مختصر و مفیدی از این ماجرا بدست داده است:
https://www.ibna.ir/news/300322/%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%B3%D9%87-%D9%85%D8%BA-%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD-%D8%B9
@BeKhodnotes
ایبنا
سفر تاریخی سه مُغ زرتشتی و نخستین دیدارکنندگان با مسیح(ع)
پنجم دیماه در گاهشمار ایرانی زادروز مسیح(ع) و درگذشت اَشو زرتشت است. در این گزارش به انجیل متی و ارمغان زاده شده عیسی از سوی سه مُغ زرتشتی پرداختهایم سپس به کتابی که به تازگی با نام «زرتشتنامه» به چاپ رسیده نگاهی داشتهایم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا، درباره عامل ایرانگریزی نسل جدید و درد و دغدغه نداشتن ما از ایران میگوید!
از کانال سهند ایرانمهر
@BeKhodnotes
از کانال سهند ایرانمهر
@BeKhodnotes
Forwarded from انجمن ادبی سعدی وزوان
❑ «کلاغهای قلعهٔ وزوان» عنوان سرودهٔ زیبا و دلنشین استاد محمد خداپناه، در قالب نو نیمایی بود که به حاضران در نشست پنجشنبهشب انجمن تقدیم شد:
غروب است و صدای خش خش برگ درختان باز میآید
و هربرگی به رسم پایکوبی رقص رقصان روبروی سنگفرش خانهٔ ارباب میافتد
مهیب پیچش بادی، نویدِ یورش پاییز را دارد
کلاغان دسته دسته، خسته و با احتیاط از راه میآیند
و کمکم مینشینند روی پرچین بلند برجک و باروی این قلعه
درختان کهنسال حیاط قلعهٔ ارباب، برخود فخر میورزند
درختانی که چندین نسل این آبادی فرتوت را برخویشتن دیده
و از پرجین و دیوار بلند قلعه، سر بر آسمان دارند
که چشمانداز اطراف حیاط خانهٔ ارباب باشند و طراوت را به او بخشند
و گاهی سایهگستر بر زن و فرزند او باشند
کلاغی ساکت و آرام میآید
سرک اینجا و آنجا میکشد با کنجکاوی فراوانش
و مرموزانه بر هر سو نظر میافکند تا بستر آرامشی یابد
و با آواز خود دیگر کلاغان را بخود خواند
که در آرامشی شب را بروی شاخسار این کهنسالان بیاسایند
صدایش این چنین گوید که او تنها رئیس آن کلاغان است
صدای زنگدار قارقارش حاکی از سردستگی دارد
کلاغ پیر با زنگ صدایش قارقاری میکند بر همسر ارباب
همان ارباب خوش قلبی که چندین سال پیش از بین ماها رفت
یقینا قارقارش خود تشکر بر زن ارباب میباشد
نشان رخصتی از پیرزن، تا همرهان هم در جوار او بیارامند
و میخواهد از او تا بستر شب را بهه همراه کلاغان دگر آنجا به روز آرند
و شب را بر درخت خانهٔ ارباب بنشیند
و بعد از ساعتی کمکم تمام قلعه پر میگردد از بانگ کلاغان سیهجامه
و شب هم مهربانانه کشیده چادر خود بر سر آنان
سکوتی سهمگین بر قلعه مستولی است
گویی کلاغان خوب میدانند
زمانی که زن ارباب در خواب است
به رسم احترام او را نیازارند
دم صبح است و اینک آن کلاغ پیر بر رسم تشکر قارقاری میکند تا همرهانش را کند بیدار
و اهل خانه را هم با نوای خود دهد هشدار
دوباره میدمد بر بوق شیپورش و دوری میزند هربار
تا به همراهان بگوید مقصد بعدی آنان را
و یک یک شاخههای مهربان آن درختان ترک میگویند
و تا سالی دگر خود را بدست سرنوشت خویش بسپارند
و با قاری تشکر میکنند از همسر ارباب
و این هم قصهای شد از نماد مهربانیها
اگر ما مهربان باشیم حتی آن کلاغان هم تشکر میکنند از ما
#محمد_خداپناه
❑ میهمان انجمن ادبی وزوان باشید:
📝 @Saedi_Vazvan
غروب است و صدای خش خش برگ درختان باز میآید
و هربرگی به رسم پایکوبی رقص رقصان روبروی سنگفرش خانهٔ ارباب میافتد
مهیب پیچش بادی، نویدِ یورش پاییز را دارد
کلاغان دسته دسته، خسته و با احتیاط از راه میآیند
و کمکم مینشینند روی پرچین بلند برجک و باروی این قلعه
درختان کهنسال حیاط قلعهٔ ارباب، برخود فخر میورزند
درختانی که چندین نسل این آبادی فرتوت را برخویشتن دیده
و از پرجین و دیوار بلند قلعه، سر بر آسمان دارند
که چشمانداز اطراف حیاط خانهٔ ارباب باشند و طراوت را به او بخشند
و گاهی سایهگستر بر زن و فرزند او باشند
کلاغی ساکت و آرام میآید
سرک اینجا و آنجا میکشد با کنجکاوی فراوانش
و مرموزانه بر هر سو نظر میافکند تا بستر آرامشی یابد
و با آواز خود دیگر کلاغان را بخود خواند
که در آرامشی شب را بروی شاخسار این کهنسالان بیاسایند
صدایش این چنین گوید که او تنها رئیس آن کلاغان است
صدای زنگدار قارقارش حاکی از سردستگی دارد
کلاغ پیر با زنگ صدایش قارقاری میکند بر همسر ارباب
همان ارباب خوش قلبی که چندین سال پیش از بین ماها رفت
یقینا قارقارش خود تشکر بر زن ارباب میباشد
نشان رخصتی از پیرزن، تا همرهان هم در جوار او بیارامند
و میخواهد از او تا بستر شب را بهه همراه کلاغان دگر آنجا به روز آرند
و شب را بر درخت خانهٔ ارباب بنشیند
و بعد از ساعتی کمکم تمام قلعه پر میگردد از بانگ کلاغان سیهجامه
و شب هم مهربانانه کشیده چادر خود بر سر آنان
سکوتی سهمگین بر قلعه مستولی است
گویی کلاغان خوب میدانند
زمانی که زن ارباب در خواب است
به رسم احترام او را نیازارند
دم صبح است و اینک آن کلاغ پیر بر رسم تشکر قارقاری میکند تا همرهانش را کند بیدار
و اهل خانه را هم با نوای خود دهد هشدار
دوباره میدمد بر بوق شیپورش و دوری میزند هربار
تا به همراهان بگوید مقصد بعدی آنان را
و یک یک شاخههای مهربان آن درختان ترک میگویند
و تا سالی دگر خود را بدست سرنوشت خویش بسپارند
و با قاری تشکر میکنند از همسر ارباب
و این هم قصهای شد از نماد مهربانیها
اگر ما مهربان باشیم حتی آن کلاغان هم تشکر میکنند از ما
#محمد_خداپناه
❑ میهمان انجمن ادبی وزوان باشید:
📝 @Saedi_Vazvan
چند وقت پیش یادداشتی تلگرامی را از قول دوستی میخواندم که درباره به اصطلاح نسل z مطالبی نوشته بود.
صرفنظر از برخی تحلیلهای ایشان که نادرست به نظر نمیرسد، اما مسئله من در این یادداشت، همان قسمتی از تحلیل ایشان است که به نظرم در نهایت نادرستی و ناپختگی است.
ایشان گفتهاند: "تمرکز این نسل دیگر روی رقابت با دیگران نیست، بلکه بیشتر درگیر کشف و پرورش خویشند. (امیدوارم این انگارۀ قدیمی و عارفانه از افکار ما ایرانیها بیرون رود که فکر میکنیم ریاضت و محرومیت باعث بزرگی میشود.)"
واقعیت اینجاست که حرف z، مخفف واژه zoomers، به معنای زوم کننده یا متمرکز است. اما متمرکز بر چه چیزی؟ بر اینترنت! این نسل را z نامیدهاند زیرا تمرکزش بر اینترنت است و از وقتی چشم باز کرده اینترنت دیده تا همین الان که دیگر با اینترنت تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر شده است.
اما طبق یادداشت این دوستمان، آیا واقعن این نسل در کار پرورش خویشتن است! اصولن آیا نسلی که هویت خود را از اینترنت و خصوصن اینستاگرام میگیرد، میتواند در کار پرورش خویشتن باشد! نسلی که مورد بیشترین آماج حملات خودهای عاریتی شبکههای اجتماعی است! نسلی که درگیر بیشترین میزان جراحیهای زیبایی است. نسلی که احتمالن الگوی اصلی خود را از امثال تتلوها میگیرد. شاید اصولن درکی که من دهه شصتی به عنوان نگارنده این یادداشت از خودپروری دارم درکی نادرست و ناپخته است، چه اینکه یکبار در جایی میدیم که یک نسل زدی به انتقاد یک دهه شصتی از وضعیت اسفبار آموزشی در نسل زد و میانگین زیر ۱۰ نمرات امتحان نهایی در این نسل اینگونه پاسخ داده بود:
"آگاهی نسل زد رو هم میخوان با معیارهای احمقانه دهه 60 و نمرات آموزش پرورش بسنجن
دقیقا نسل زد واسه این متفاوته که شاشیده توی این معیارهایی که آموزش و پرورش کرده تو کله پر از عن شما". (عین نقل قول! با عرض پوزش از ادبیات رکیک بکار رفته!).
اینکه بعد نویسنده نقبی هم به انگاره عارفانه ما زدهاند و آنرا هم مشمول لطف خود قرار دادهاند هم متاسفانه از درک و دریافت ضعیف و احتمالن ناقصشان از عرفان و روانشناسی عرفانی است. محرومیت و کناره گیری از خیلی چیزها هرچند شرط لازم برای خودپروری در روانشناسیهای عرفانی است اما قطعن شرط کافی نیست. این محرومیت باید با خیلی چیزهای دیگر همراه شود تا زایا باشد. محرومیتِ هدفمند و در راستای هدفی بزرگتر اصولن انسان ساز است. این خود مطلبی دیگر است که این یادداشت کوتاه مجال مناسبی برای آن نیست!
@@BeKhodnotes
صرفنظر از برخی تحلیلهای ایشان که نادرست به نظر نمیرسد، اما مسئله من در این یادداشت، همان قسمتی از تحلیل ایشان است که به نظرم در نهایت نادرستی و ناپختگی است.
ایشان گفتهاند: "تمرکز این نسل دیگر روی رقابت با دیگران نیست، بلکه بیشتر درگیر کشف و پرورش خویشند. (امیدوارم این انگارۀ قدیمی و عارفانه از افکار ما ایرانیها بیرون رود که فکر میکنیم ریاضت و محرومیت باعث بزرگی میشود.)"
واقعیت اینجاست که حرف z، مخفف واژه zoomers، به معنای زوم کننده یا متمرکز است. اما متمرکز بر چه چیزی؟ بر اینترنت! این نسل را z نامیدهاند زیرا تمرکزش بر اینترنت است و از وقتی چشم باز کرده اینترنت دیده تا همین الان که دیگر با اینترنت تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر شده است.
اما طبق یادداشت این دوستمان، آیا واقعن این نسل در کار پرورش خویشتن است! اصولن آیا نسلی که هویت خود را از اینترنت و خصوصن اینستاگرام میگیرد، میتواند در کار پرورش خویشتن باشد! نسلی که مورد بیشترین آماج حملات خودهای عاریتی شبکههای اجتماعی است! نسلی که درگیر بیشترین میزان جراحیهای زیبایی است. نسلی که احتمالن الگوی اصلی خود را از امثال تتلوها میگیرد. شاید اصولن درکی که من دهه شصتی به عنوان نگارنده این یادداشت از خودپروری دارم درکی نادرست و ناپخته است، چه اینکه یکبار در جایی میدیم که یک نسل زدی به انتقاد یک دهه شصتی از وضعیت اسفبار آموزشی در نسل زد و میانگین زیر ۱۰ نمرات امتحان نهایی در این نسل اینگونه پاسخ داده بود:
"آگاهی نسل زد رو هم میخوان با معیارهای احمقانه دهه 60 و نمرات آموزش پرورش بسنجن
دقیقا نسل زد واسه این متفاوته که شاشیده توی این معیارهایی که آموزش و پرورش کرده تو کله پر از عن شما". (عین نقل قول! با عرض پوزش از ادبیات رکیک بکار رفته!).
اینکه بعد نویسنده نقبی هم به انگاره عارفانه ما زدهاند و آنرا هم مشمول لطف خود قرار دادهاند هم متاسفانه از درک و دریافت ضعیف و احتمالن ناقصشان از عرفان و روانشناسی عرفانی است. محرومیت و کناره گیری از خیلی چیزها هرچند شرط لازم برای خودپروری در روانشناسیهای عرفانی است اما قطعن شرط کافی نیست. این محرومیت باید با خیلی چیزهای دیگر همراه شود تا زایا باشد. محرومیتِ هدفمند و در راستای هدفی بزرگتر اصولن انسان ساز است. این خود مطلبی دیگر است که این یادداشت کوتاه مجال مناسبی برای آن نیست!
@@BeKhodnotes
👍2❤1
انسان و خصوصیت عطف به گذشته و آینده
ابنسینا در آغاز داستان رمزی-تمثیلی خود با عنوان رساله الطیر درباره دوستیهای زمانه خود چنین میگوید:
"هیچ کس از برادران من که چندانی سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم، مگر بعضی از این اندوهان من به شرکتی و برادری وی کمتر شود؟ که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از شوب کدورت نگاه ندارد. و این چنین دوست خالص کجا یابم که دوستیهای این روزگار چون بازرگانی شده است.
آن وقت که حاجتی پدید آید مراعات این دوست فرا گذارند، چون بینیازی پدید آید مگر برادری دوستانی که پیوند ايشان از قرابت الهی بود و الفت ایشان از مجاورت علوی، و دلهای یکدیگر را به چشم نگرد و زنگار شک و پندار از سرّ خود بزدایند، و این جماعت را جز منادی حق جمع نکند، چون جمع شوند این وصیت قبول کنند." (رساله الطیر ابن سینا، ترجمه فارسی احمد بن خدیو اخسیتکی، ص ۷)
شیخ اشراق نیز در آغاز داستان مرغان عینن همین نقل قول را از ابنسینا میآورد:
"هیچ کس از برادران من که چندانی سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم، مگر بعضی از این اندوهان من تحمل کند به شرکتی و برادری؟ که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از مشوب کدورت نگاه ندارد. و این چنین دوست خالص کجا یابم که دوستیهای این روزگار چون بازرگانی شده است.
آن وقت که حاجتی پدید آید مراعات این دوست فرا گذارند، چون بینیازی پدید آید[آن را بر اندازد] مگر برادری دوستانی که پیوند از قرابت الهی بود و الف ایشان از مجاورت علوی، و دلهای یکدیگر را به چشم حقیقت نگرد و زنگار شک و پندار از سر خود بزدایند، و این جماعت را جز منادی حق نیارد، چون جمع شدند این وصیت قبول کنند." (قصههای شیخ اشراق، ص. ۳، نشر مرکز)
قلانسی نسفی نیز درباره دوستیهای گذشته و در مقام شکوه از دوستیهای زمان خود چنین میگوید:
"و بزرگان چنین گفتهاند که با هرکسی به ظاهر چنان باید زیستن که به باطن باشی با آنکس، یعنی به ظاهر دوستداری نباید نمودن زیادت از آنکه در باطن بوَد تا در نفاق و چاپلوسی نبوَد.
یکى از بزرگان چنین گفته است که به روزگار پیشتر کسى بُدى که با کسى دوستى داشتى. اگر این را به آن یا آن را بدین حاجت آمدى، نیمهٔ مال خویش جوانمردى کردى به حقّ دوست خویش، و لیکن چون یکدیگر را پیش آمدندى این قدر پرسیدندى که به سلامت بودهاى؟
و اکنون چنان شده است که دوستى چون مر دوستى را بیند گرم بپرسند تا به مثل از گربهٔ خانه بپرسند. و هرکدام را که بر یکدیگر حاجت افتد، وفا نکنند و ندهند.
و چنین گفتهاند:
بگریز از آنکه گوید با تو وفا کنم من
ور حاجتى بخواهى آن را روا کنم من
گر تو بیازمایى او را به حاجت خویش
گوید: بخواه از حقّ تا خود دعا کنم من"
(قلانسى نسفى، 5/94، ابومحمد عبدللّهبن محمدبن ابىبکر. 1385. ارشاد. بهتصحیح عارف نوشاهى. تهران: میراث مکتوب)
احتمالن بتوان نمونه های بسیار دیگری را نیز در متون گذشتگانمان بیابیم که از دوستیهای زمانه خود شکایت کرده و حسرت دوستیهای حقیقی گذشته را میخورند!
نکته جالب اما اینجاست که حسرت گذشته را خوردن و از زمان کنونی شکایت کردن ظاهرن ویژگی و مشخصه زمانه ما نیست. گذشتگان ما نیز که احتمالن ما در این زمانه کنونی از جنبه های گوناگونی حسرتشان را میخوریم حسرت گذشته دیگری را میخوردهاند که روابط و مناسبات اجتماعی از اصالت و صداقت بیشتری برخوردار بوده است. حتی حسرت خوردن گذشته آرمانی که ادیان روایتگر آنند که انسان در بهشت عدن منزل داشت نیز چه بسا در همین مقوله بتوان بگنجاند! این عطف به گذشته داشتن را نیز احتمالن بتوان به عنوان یکی از خصوصیات وجودی یا اگزیستانسیال آدمی به شمار آورد که در کنار عطف به آینده به عنوان دیگر خصوصیت وجودی انسان عمل میکند! و هردو نیز احتمالن در اشاره به نوعی امید-مندی؛ گذشته آرمانی نشان از امکانی دارد که آدمی تجربه کرده و آینده احتمالی نیز در اشاره به افقی که امکانهای مختلفی از آن سر برتواند آوردن، از جمله تکرار همان گذشته آرمانی!
@BeKhodnotes
ابنسینا در آغاز داستان رمزی-تمثیلی خود با عنوان رساله الطیر درباره دوستیهای زمانه خود چنین میگوید:
"هیچ کس از برادران من که چندانی سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم، مگر بعضی از این اندوهان من به شرکتی و برادری وی کمتر شود؟ که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از شوب کدورت نگاه ندارد. و این چنین دوست خالص کجا یابم که دوستیهای این روزگار چون بازرگانی شده است.
آن وقت که حاجتی پدید آید مراعات این دوست فرا گذارند، چون بینیازی پدید آید مگر برادری دوستانی که پیوند ايشان از قرابت الهی بود و الفت ایشان از مجاورت علوی، و دلهای یکدیگر را به چشم نگرد و زنگار شک و پندار از سرّ خود بزدایند، و این جماعت را جز منادی حق جمع نکند، چون جمع شوند این وصیت قبول کنند." (رساله الطیر ابن سینا، ترجمه فارسی احمد بن خدیو اخسیتکی، ص ۷)
شیخ اشراق نیز در آغاز داستان مرغان عینن همین نقل قول را از ابنسینا میآورد:
"هیچ کس از برادران من که چندانی سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم، مگر بعضی از این اندوهان من تحمل کند به شرکتی و برادری؟ که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از مشوب کدورت نگاه ندارد. و این چنین دوست خالص کجا یابم که دوستیهای این روزگار چون بازرگانی شده است.
آن وقت که حاجتی پدید آید مراعات این دوست فرا گذارند، چون بینیازی پدید آید[آن را بر اندازد] مگر برادری دوستانی که پیوند از قرابت الهی بود و الف ایشان از مجاورت علوی، و دلهای یکدیگر را به چشم حقیقت نگرد و زنگار شک و پندار از سر خود بزدایند، و این جماعت را جز منادی حق نیارد، چون جمع شدند این وصیت قبول کنند." (قصههای شیخ اشراق، ص. ۳، نشر مرکز)
قلانسی نسفی نیز درباره دوستیهای گذشته و در مقام شکوه از دوستیهای زمان خود چنین میگوید:
"و بزرگان چنین گفتهاند که با هرکسی به ظاهر چنان باید زیستن که به باطن باشی با آنکس، یعنی به ظاهر دوستداری نباید نمودن زیادت از آنکه در باطن بوَد تا در نفاق و چاپلوسی نبوَد.
یکى از بزرگان چنین گفته است که به روزگار پیشتر کسى بُدى که با کسى دوستى داشتى. اگر این را به آن یا آن را بدین حاجت آمدى، نیمهٔ مال خویش جوانمردى کردى به حقّ دوست خویش، و لیکن چون یکدیگر را پیش آمدندى این قدر پرسیدندى که به سلامت بودهاى؟
و اکنون چنان شده است که دوستى چون مر دوستى را بیند گرم بپرسند تا به مثل از گربهٔ خانه بپرسند. و هرکدام را که بر یکدیگر حاجت افتد، وفا نکنند و ندهند.
و چنین گفتهاند:
بگریز از آنکه گوید با تو وفا کنم من
ور حاجتى بخواهى آن را روا کنم من
گر تو بیازمایى او را به حاجت خویش
گوید: بخواه از حقّ تا خود دعا کنم من"
(قلانسى نسفى، 5/94، ابومحمد عبدللّهبن محمدبن ابىبکر. 1385. ارشاد. بهتصحیح عارف نوشاهى. تهران: میراث مکتوب)
احتمالن بتوان نمونه های بسیار دیگری را نیز در متون گذشتگانمان بیابیم که از دوستیهای زمانه خود شکایت کرده و حسرت دوستیهای حقیقی گذشته را میخورند!
نکته جالب اما اینجاست که حسرت گذشته را خوردن و از زمان کنونی شکایت کردن ظاهرن ویژگی و مشخصه زمانه ما نیست. گذشتگان ما نیز که احتمالن ما در این زمانه کنونی از جنبه های گوناگونی حسرتشان را میخوریم حسرت گذشته دیگری را میخوردهاند که روابط و مناسبات اجتماعی از اصالت و صداقت بیشتری برخوردار بوده است. حتی حسرت خوردن گذشته آرمانی که ادیان روایتگر آنند که انسان در بهشت عدن منزل داشت نیز چه بسا در همین مقوله بتوان بگنجاند! این عطف به گذشته داشتن را نیز احتمالن بتوان به عنوان یکی از خصوصیات وجودی یا اگزیستانسیال آدمی به شمار آورد که در کنار عطف به آینده به عنوان دیگر خصوصیت وجودی انسان عمل میکند! و هردو نیز احتمالن در اشاره به نوعی امید-مندی؛ گذشته آرمانی نشان از امکانی دارد که آدمی تجربه کرده و آینده احتمالی نیز در اشاره به افقی که امکانهای مختلفی از آن سر برتواند آوردن، از جمله تکرار همان گذشته آرمانی!
@BeKhodnotes