ﭘﺪﺭﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
" ﺯﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺴﯿﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ، ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ. "
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﻪ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ!
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ:
" ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻫﺎ
ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺮﺩ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎﯾﯽ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. "
ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ! ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ،
ﭼﻮﻥ ﺫﻫﻨﯿﺘﺸﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ، ﺑﺎ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ
ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺗﻀﺎﺩ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩ!
ﭼﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻥ ﺑﺎﯾﺪ « ﻋﺎﺷﻖ » ، ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ « ﻻﯾﻖ » ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ .
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ، ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ، ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ!
ﻣﻦ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺮﺍﻓﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪﻡ ؛ ﺗﺎ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:
ﺑﺪﻭﻥ " ﻋﺸﻖ " ؛ ﻧﻪ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺘﻢ .
ﻭ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ،
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ
ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﻡ .
#ﻓﺮﻭﻍ_ﻓﺮخزﺍﺩ
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
" ﺯﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺴﯿﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ، ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ. "
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﻪ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ!
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ:
" ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻫﺎ
ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺮﺩ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎﯾﯽ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. "
ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ! ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ،
ﭼﻮﻥ ﺫﻫﻨﯿﺘﺸﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ، ﺑﺎ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ
ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺗﻀﺎﺩ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩ!
ﭼﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻥ ﺑﺎﯾﺪ « ﻋﺎﺷﻖ » ، ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ « ﻻﯾﻖ » ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ .
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ، ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ، ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ!
ﻣﻦ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺮﺍﻓﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪﻡ ؛ ﺗﺎ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:
ﺑﺪﻭﻥ " ﻋﺸﻖ " ؛ ﻧﻪ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺘﻢ .
ﻭ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺯﻣﺨﺖ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺧﺘﻪ،
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ
ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﻡ .
#ﻓﺮﻭﻍ_ﻓﺮخزﺍﺩ
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
🔻🔻🔻
این جمله رو شاید صدها بار تو زندگیت شنیدی که: «مرگ حقه»!
شاید برات سوال شده که آیا تفریح حق نیست؟
آرامش حق نیست؟
ثروت حق نیست؟
عشق حق نیست؟
فقط مرگ حقه؟!
اره... فقط مرگ حقه میدونی چرا؟ چون ممکنه تو در طول زندگیت نتونی اینها رو تجربه کنی یا اصلا نخواهی انتخابش کنی... اما امکان نداره مرگ رو تجربه نکنی حتی اگر نخواهی انتخابش کنی!!
مرگ حقه یعنی مرگ یک حقیقت غیر قابل انکاره!
این چه رسم غلطیه که بین ما رسم شده که تا یکنفر میگه من ممکنه سال بعد نباشم همه میگن خدا نکنه! خدا اونروز رو نیاره!! مگه میشه اونروز نیاد؟
به نظرم اتفاقا وقتی کسی از مرگ خودش صحبت میکنه بقیه باید بگن: «بله... ممکنه»!
تاهم ما یادمون نره همیشه اونو نداریم و هم اون یادش نره که فرصت با ما بودن رو تا همیشه نداره!
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
این جمله رو شاید صدها بار تو زندگیت شنیدی که: «مرگ حقه»!
شاید برات سوال شده که آیا تفریح حق نیست؟
آرامش حق نیست؟
ثروت حق نیست؟
عشق حق نیست؟
فقط مرگ حقه؟!
اره... فقط مرگ حقه میدونی چرا؟ چون ممکنه تو در طول زندگیت نتونی اینها رو تجربه کنی یا اصلا نخواهی انتخابش کنی... اما امکان نداره مرگ رو تجربه نکنی حتی اگر نخواهی انتخابش کنی!!
مرگ حقه یعنی مرگ یک حقیقت غیر قابل انکاره!
این چه رسم غلطیه که بین ما رسم شده که تا یکنفر میگه من ممکنه سال بعد نباشم همه میگن خدا نکنه! خدا اونروز رو نیاره!! مگه میشه اونروز نیاد؟
به نظرم اتفاقا وقتی کسی از مرگ خودش صحبت میکنه بقیه باید بگن: «بله... ممکنه»!
تاهم ما یادمون نره همیشه اونو نداریم و هم اون یادش نره که فرصت با ما بودن رو تا همیشه نداره!
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
🔻🔻
آنها دروغ میگویند!
و میدانند که دروغ میگویند!
و میدانند که میدانیم دروغ میگویند!
با این وجود با صدای بلند دروغ میگویند.
#نجیب_محفوظ
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
آنها دروغ میگویند!
و میدانند که دروغ میگویند!
و میدانند که میدانیم دروغ میگویند!
با این وجود با صدای بلند دروغ میگویند.
#نجیب_محفوظ
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد
اما دعا نکرد
مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ..؟
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها
را شنیده است...
بشکن و بخور و برای من دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد
اما دعا نکرد
مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ..؟
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها
را شنیده است...
☕️قطعه ای کتاب
دنیای متمدن ما صرفا یک بالماسکه ای بزرگ است.
جایی که با سلحشوران و کشیشان و سربازان و دانشمندان و وکلا و روحانیون و فیلسوفان و نمی دانم چه و چه روبرو می شویم.
اما این ها آنچه وانمود می کنند نیستند. صرفا نقاب اند، و علی القاعده پشت این نقاب به مشتی کاسب کار بر می خوریم.
یکی نقاب قانون به چهره می زند، نقابی که آن را به منظوری از یک وکیل گرفته، صرفا برای اینکه بتواند به راحتی شخص دیگری را به باد کتک بگیرد.
دیگری با نیت مشابه نقاب میهن پرستی و سعادت عمومی را برگزیده و شخصی دیگر نقاب مذهب یا طهارت انتخاب می کند.
📕#در_باب_طبیعت_انسان
✍#آرتور_شوپنهاور
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
دنیای متمدن ما صرفا یک بالماسکه ای بزرگ است.
جایی که با سلحشوران و کشیشان و سربازان و دانشمندان و وکلا و روحانیون و فیلسوفان و نمی دانم چه و چه روبرو می شویم.
اما این ها آنچه وانمود می کنند نیستند. صرفا نقاب اند، و علی القاعده پشت این نقاب به مشتی کاسب کار بر می خوریم.
یکی نقاب قانون به چهره می زند، نقابی که آن را به منظوری از یک وکیل گرفته، صرفا برای اینکه بتواند به راحتی شخص دیگری را به باد کتک بگیرد.
دیگری با نیت مشابه نقاب میهن پرستی و سعادت عمومی را برگزیده و شخصی دیگر نقاب مذهب یا طهارت انتخاب می کند.
📕#در_باب_طبیعت_انسان
✍#آرتور_شوپنهاور
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
بیخوابی فریادی از درون ماست و از ما میخواهد زمانی را به تفکر و تعمق با خودمان بگذرانیم.
این استدعایی نامفهوم، دیوانهکننده اما روی همرفته سالم است که خود اصلی ما منتشرش میکند و میگوید با مسائلی که مدت طولانی به تعویقشان انداختهایم، مواجه شویم.
در اصل بیخوابی واقعاً این نیست که نمیتوانیم بخوابیم؛ این است که به خودمان فرصتی برای فکرکردن ندادهایم.
📕 نخست هیولا را زیبا میکنیم
👤 سارا ویلسون
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
این استدعایی نامفهوم، دیوانهکننده اما روی همرفته سالم است که خود اصلی ما منتشرش میکند و میگوید با مسائلی که مدت طولانی به تعویقشان انداختهایم، مواجه شویم.
در اصل بیخوابی واقعاً این نیست که نمیتوانیم بخوابیم؛ این است که به خودمان فرصتی برای فکرکردن ندادهایم.
📕 نخست هیولا را زیبا میکنیم
👤 سارا ویلسون
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند.
سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش میکرد تا خود را رها کند اما سقراط قویتر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت.
سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید: «در آن وضعیت تنها چیزی که میخواستی چه بود؟»
پسر جواب داد: «هوا»
سقراط گفت: «این راز موفقیت است! اگر همان طور که هوا را میخواستی در جستجوی موفقیت هم باشی به دستش خواهی آورد. رمز دیگری وجود ندارد.»
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش میکرد تا خود را رها کند اما سقراط قویتر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت.
سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید: «در آن وضعیت تنها چیزی که میخواستی چه بود؟»
پسر جواب داد: «هوا»
سقراط گفت: «این راز موفقیت است! اگر همان طور که هوا را میخواستی در جستجوی موفقیت هم باشی به دستش خواهی آورد. رمز دیگری وجود ندارد.»
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
📖#حکایت
پادشاهی به درویشی گفت که «آن لحظه که تو را به درگاه حق تجلّی و قرب باشد، مرا یاد کن.»
گفت: «چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن جمال بر من زند مرا از خود یاد نیاید، از تو چون یاد کنم؟»
اما چون حق تعالی بنده ای را گزید و مستغرق خود گردانید هر که دامن او بگیرد و از او حاجت طلبد بی آن که بزرگ نزد حق یاد کند و عرضه دهد حق آن را برآرَد.
#حضرت_مولانا
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
پادشاهی به درویشی گفت که «آن لحظه که تو را به درگاه حق تجلّی و قرب باشد، مرا یاد کن.»
گفت: «چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن جمال بر من زند مرا از خود یاد نیاید، از تو چون یاد کنم؟»
اما چون حق تعالی بنده ای را گزید و مستغرق خود گردانید هر که دامن او بگیرد و از او حاجت طلبد بی آن که بزرگ نزد حق یاد کند و عرضه دهد حق آن را برآرَد.
#حضرت_مولانا
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
بخشی از یک کتاب
🌿📚🌿📚🌿
انسان آگاه، خشم و تنفر را از درون حس میکند و آن را تبدیل به خشم سالم میکند و با کلمهها و رفتارهایی مناسب، مرزبندی خودش را با آدمهایی که خشمگینش کردهاند، دوباره مسخص میکند.
در هنگامخشم، صحبت کردن، مرزبندی کردن و واکنش مناسب و محترمانه وجود دارد. البته باید از درون حس کنید که چقدر عصبانی هستید و کاملا انرژی خشم را بفهمید و بعد در دنیای بیرون و روبروی آدمهای دیگر آن را کنترل کنید.
لازمه کنترل خشم بینش به وجود خشم در بدن و آگاهی به میزان آن است.
✍🏻 پونه مقیمی
📚 تکههایی از یک کل منسجم
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
🌿📚🌿📚🌿
انسان آگاه، خشم و تنفر را از درون حس میکند و آن را تبدیل به خشم سالم میکند و با کلمهها و رفتارهایی مناسب، مرزبندی خودش را با آدمهایی که خشمگینش کردهاند، دوباره مسخص میکند.
در هنگامخشم، صحبت کردن، مرزبندی کردن و واکنش مناسب و محترمانه وجود دارد. البته باید از درون حس کنید که چقدر عصبانی هستید و کاملا انرژی خشم را بفهمید و بعد در دنیای بیرون و روبروی آدمهای دیگر آن را کنترل کنید.
لازمه کنترل خشم بینش به وجود خشم در بدن و آگاهی به میزان آن است.
✍🏻 پونه مقیمی
📚 تکههایی از یک کل منسجم
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎دركلیسا، جک از دوستش ماكس می پرسه:
«فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار کشید؟»
ماكس میگه:
«چرا از كشیش نمی پرسی؟»
جك نزد كشیش می ره و می پرسه: «می تونم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم؟!»
كشیش میگه: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبیه!»
جك نتیجه رو برا دوستش ماکس بازگو می كنه ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بذار من بپرسم.»
ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟»
كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم.
مطمئناََ!!!
حالا امروزی تر:
کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟
نه!
کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئناً!
پس باید سوال رو درست پرسید!
«فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار کشید؟»
ماكس میگه:
«چرا از كشیش نمی پرسی؟»
جك نزد كشیش می ره و می پرسه: «می تونم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم؟!»
كشیش میگه: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبیه!»
جك نتیجه رو برا دوستش ماکس بازگو می كنه ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بذار من بپرسم.»
ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟»
كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم.
مطمئناََ!!!
حالا امروزی تر:
کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟
نه!
کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئناً!
پس باید سوال رو درست پرسید!
💎"هیتلر" در جنگ جهانی دوم، به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش را نداد، معلمین بودند..!
دستور داد معلمین را در سنگرهای
زیرزمینی محبوس کنند!
دلیلش را از او پرسیدند،
او گفت؛ اگر در جنگ پیروز شویم،
برای جهانگشایی نیاز به معلمان داریم،
و اگر در جنگ شکست بخوریم،
برای ساختن دوباره کشور به آنها نیاز داریم!
آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند!
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
دستور داد معلمین را در سنگرهای
زیرزمینی محبوس کنند!
دلیلش را از او پرسیدند،
او گفت؛ اگر در جنگ پیروز شویم،
برای جهانگشایی نیاز به معلمان داریم،
و اگر در جنگ شکست بخوریم،
برای ساختن دوباره کشور به آنها نیاز داریم!
آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند!
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💧درماندگی آموخته شده
💎تقریبا هیچ روانشناسی تودنیا نیست که مارتین سلیگمن رو نشناسه.
برنده جایزه نوبل و مبدع یک آزمایش خیلی خیلی جالب!
سلیگمن 20 تا سگ رو از نوزادی داخل یک قفس انداخت و اون قفس پدالی داشت که وقتی سگها فشارش میدادن، در قفس باز میشد و اونها برای دستشویی کردن، از قفس خارج میشدن
یه روز سلیگمن10تا ار این20تا سگ رو از این قفس خارج کرد و وارد قفس دومی کرد، که اون قفس هم پدال داشت، اما در قفس رو قفل کرد.
سلیگمن روزی3بار به قفس شوک میداد
سگها وقتی شوک رو میدیدن پاشونو رو پدال فشار میدادن اما در قفس باز نمی شد.
اونها خودشون و به درو دیوار میزدن اما خیلی زود فهمیدن که پدال کار نمیکنه و باید وسط قفس بمونن و به جای اینکه خودشون و به درو دیوار بزنن، شوک رو تحمل کنن.
بعد از یکماه سلیگمن، این10تا سگ رو پیش10تا سگ اول برگردوند.
و حالا به قفسی که20تا سگ داخلش بود شوک وارد کرد
فکر میکنید جیشد؟
به محض اینکه شوک به قفس وارد شد10تا سگ اولی بلافاصله پدال رو فشار دادن و از قفس اومدن بیرون.
اما10تا سگ دومی، با اینکه میدیدن این بار پدال داره درست کار میکنه، از قفس خارج نمیشدن و شوک رو تحمل میکردن!
اینجا بود که سلیگمن یکی از بزرگترین نظریه روانشناسی خودش رو داد.
بنام "درماندگی آموخته شده".
یعنی چی؟
یعنی وقتی یک نفر تو زندگیش یک مدت رنج بکشه و کاری از دستش برنیاد، از یه جایی ببعد باور میکنه کاری از دستش برنمیاد
حتی اگه کاری از دستش بر بیاد
خودمونیش اینکه:
باور میکنه بدبخته و این بدبختی حقشه
هر کدوم از ما تو زندگی درماندگی های آموخته شده ی خودمون رو توی یه سری زمینه ها داریم.
-درماندگی آموخته شده ی اجتماعی
-درماندگی آموخته شده ی فردی.
برای مثال درمورد سایپا و ایران خودرو:
یه زمانی ماشین های بی کیفیت خودشونو به قیمت زیاد به ما میفروختن چون ورود خودروهای خارجی ممنوع بود!
یه مدت گذشت گفتن همین بی کیفیته رو هم با قرعه کشی بهتون میدیم!
یه مدت دیگه گذشت گفتن صد میلیون تو حساب بخوابونین
بعد یکماه قرعه کشی میکنیم!
از تو صندوق قرعه کشی چی در میومد؟
یه تاریخ به ما میفروختن. زمستان 1403 !!!
میگفتیم چه ماشینی بهمون میدن اون موقع؟
میگفتن بیا اون موقع هرچی بود ببر!!!
میگفتیم به چه قیمتی؟
میگفتن بیا اون روز در موردش صحبت میکنیم!!!
دیدید چقدر راحت به دلار پنجاه هزار تومنی و
سکه سی میلیون تومنی و
پراید 400 میلیونی عادت کردیم؟
به این میگن "درماندگی آموخته شده"
یعنی درماندگی که دیگه دردت نمیاد
و آموختی چطور باهاش کنار بیای!!!
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎تقریبا هیچ روانشناسی تودنیا نیست که مارتین سلیگمن رو نشناسه.
برنده جایزه نوبل و مبدع یک آزمایش خیلی خیلی جالب!
سلیگمن 20 تا سگ رو از نوزادی داخل یک قفس انداخت و اون قفس پدالی داشت که وقتی سگها فشارش میدادن، در قفس باز میشد و اونها برای دستشویی کردن، از قفس خارج میشدن
یه روز سلیگمن10تا ار این20تا سگ رو از این قفس خارج کرد و وارد قفس دومی کرد، که اون قفس هم پدال داشت، اما در قفس رو قفل کرد.
سلیگمن روزی3بار به قفس شوک میداد
سگها وقتی شوک رو میدیدن پاشونو رو پدال فشار میدادن اما در قفس باز نمی شد.
اونها خودشون و به درو دیوار میزدن اما خیلی زود فهمیدن که پدال کار نمیکنه و باید وسط قفس بمونن و به جای اینکه خودشون و به درو دیوار بزنن، شوک رو تحمل کنن.
بعد از یکماه سلیگمن، این10تا سگ رو پیش10تا سگ اول برگردوند.
و حالا به قفسی که20تا سگ داخلش بود شوک وارد کرد
فکر میکنید جیشد؟
به محض اینکه شوک به قفس وارد شد10تا سگ اولی بلافاصله پدال رو فشار دادن و از قفس اومدن بیرون.
اما10تا سگ دومی، با اینکه میدیدن این بار پدال داره درست کار میکنه، از قفس خارج نمیشدن و شوک رو تحمل میکردن!
اینجا بود که سلیگمن یکی از بزرگترین نظریه روانشناسی خودش رو داد.
بنام "درماندگی آموخته شده".
یعنی چی؟
یعنی وقتی یک نفر تو زندگیش یک مدت رنج بکشه و کاری از دستش برنیاد، از یه جایی ببعد باور میکنه کاری از دستش برنمیاد
حتی اگه کاری از دستش بر بیاد
خودمونیش اینکه:
باور میکنه بدبخته و این بدبختی حقشه
هر کدوم از ما تو زندگی درماندگی های آموخته شده ی خودمون رو توی یه سری زمینه ها داریم.
-درماندگی آموخته شده ی اجتماعی
-درماندگی آموخته شده ی فردی.
برای مثال درمورد سایپا و ایران خودرو:
یه زمانی ماشین های بی کیفیت خودشونو به قیمت زیاد به ما میفروختن چون ورود خودروهای خارجی ممنوع بود!
یه مدت گذشت گفتن همین بی کیفیته رو هم با قرعه کشی بهتون میدیم!
یه مدت دیگه گذشت گفتن صد میلیون تو حساب بخوابونین
بعد یکماه قرعه کشی میکنیم!
از تو صندوق قرعه کشی چی در میومد؟
یه تاریخ به ما میفروختن. زمستان 1403 !!!
میگفتیم چه ماشینی بهمون میدن اون موقع؟
میگفتن بیا اون موقع هرچی بود ببر!!!
میگفتیم به چه قیمتی؟
میگفتن بیا اون روز در موردش صحبت میکنیم!!!
دیدید چقدر راحت به دلار پنجاه هزار تومنی و
سکه سی میلیون تومنی و
پراید 400 میلیونی عادت کردیم؟
به این میگن "درماندگی آموخته شده"
یعنی درماندگی که دیگه دردت نمیاد
و آموختی چطور باهاش کنار بیای!!!
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندائی را از عالم غیب شنید: « ای مرد هر چه همین الان آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود.
در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد.
ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ »
مرد گفت: کور شود هرکه
آرزو و دعای کوچک داشته باشد.
بلافاصله مرد کور شد!
آری وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است.
خدا بزرگ است،
از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
از او خودش را بخواهید
لطفا کانال داستان کوتاه را به دوستان❤️ خوبتان معرفی کنید🙏
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود.
در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد.
ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ »
مرد گفت: کور شود هرکه
آرزو و دعای کوچک داشته باشد.
بلافاصله مرد کور شد!
آری وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است.
خدا بزرگ است،
از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
از او خودش را بخواهید
لطفا کانال داستان کوتاه را به دوستان❤️ خوبتان معرفی کنید🙏
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
" تیتراژ"
💎مرد خسته از کار بیهدف وارد سینما شد
تیتراژ شروع فیلم که پخش میشد
پلکهایش سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفت.
چشمهایش را که باز کرد هنوز تیتراژ پخش میشد!
اما تیتراژ پایانی
وقتی برخاست که برود با خودش میاندیشید، این بهترین فیلمی بود که در تمام عمرش ندیده!
#شاهین_بهرامی
#داستان_مینیمال
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎مرد خسته از کار بیهدف وارد سینما شد
تیتراژ شروع فیلم که پخش میشد
پلکهایش سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفت.
چشمهایش را که باز کرد هنوز تیتراژ پخش میشد!
اما تیتراژ پایانی
وقتی برخاست که برود با خودش میاندیشید، این بهترین فیلمی بود که در تمام عمرش ندیده!
#شاهین_بهرامی
#داستان_مینیمال
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
گاهی به نظرم میرسد که تمام احساسات ما، حتی عمیقترین آنها، جنبهای همواره مسخره دارد. عمق احساسات ما غالباً اصلاً به عشق مربوط نیست - تماماً به خودخواهی وابسته است. ما فقط خودمان را دوست داریم و به حال خودمان گریه میکنیم!
📕 دیوانهوار
✍ #کریستین_بوبن
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
📕 دیوانهوار
✍ #کریستین_بوبن
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories