#داستانک
📚
ریگ توی کفش
جان، آجودان ستاد ارتش بود. از صبح که بیرون آمده بود ریگی توی کفشش حس میکرد. با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشهای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، کفش خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود. سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سر انجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد کفش را دربیاورد. گلولهای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید. جان، ریگ را حالا قاب کرده و هر روز میبوسد.
#مری_کلارک
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
ریگ توی کفش
جان، آجودان ستاد ارتش بود. از صبح که بیرون آمده بود ریگی توی کفشش حس میکرد. با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشهای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، کفش خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود. سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سر انجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد کفش را دربیاورد. گلولهای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید. جان، ریگ را حالا قاب کرده و هر روز میبوسد.
#مری_کلارک
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
#داستان_کوتاه
📚
راه باز شد...
راه درست
روزی،گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد.گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.
روز بعد،سگی که از آن جا می گذشت،از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت.مدتی بعد،گوساله راهنمای گله،آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.
مدتی بعد،انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:می آمدند و می رفتند،به راست و چپ می پیچیدند،بالا می رفتند و پایین می آمدند،شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند.اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.
مدتی بعد،آن کوه راه،خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین،از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند،سه ساعته بروند،مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود.
سال ها گذشت و آن خیابان،جاده ی اصلی یک روستا شد،و بعد شد خیابان اصلی یک شهر.همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند،مسیر بسیار بدی بود.
در همین حال،جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران،راهی را که قبلا باز شده،طی کنند،و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟
#پائولو_کوئیلو
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
راه باز شد...
راه درست
روزی،گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد.گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.
روز بعد،سگی که از آن جا می گذشت،از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت.مدتی بعد،گوساله راهنمای گله،آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.
مدتی بعد،انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:می آمدند و می رفتند،به راست و چپ می پیچیدند،بالا می رفتند و پایین می آمدند،شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند.اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.
مدتی بعد،آن کوه راه،خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین،از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند،سه ساعته بروند،مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود.
سال ها گذشت و آن خیابان،جاده ی اصلی یک روستا شد،و بعد شد خیابان اصلی یک شهر.همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند،مسیر بسیار بدی بود.
در همین حال،جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران،راهی را که قبلا باز شده،طی کنند،و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟
#پائولو_کوئیلو
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
#داستانک
📚
میخواهم حادثه ای را گزارش دهم
" سیلیا همش تقصیر توست. جنازه مرا میبینی که توی استخر غوطه میخورد. بدرود. امبرتو. "
سیلیا تلوتلو خوران و یادداشت در مشت بیرون آمد و مرا دید، که دمر توی آب غوطه میخوردم، درست مثل مگسی که در ظرف ژله گیر افتاده. وقتی توی آب شیرجه رفت تا مرا نجات دهد و یادش آمد شنا بلد نیست، بیرون آمدم.
متهم 338412
#تام_فورد
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
میخواهم حادثه ای را گزارش دهم
" سیلیا همش تقصیر توست. جنازه مرا میبینی که توی استخر غوطه میخورد. بدرود. امبرتو. "
سیلیا تلوتلو خوران و یادداشت در مشت بیرون آمد و مرا دید، که دمر توی آب غوطه میخوردم، درست مثل مگسی که در ظرف ژله گیر افتاده. وقتی توی آب شیرجه رفت تا مرا نجات دهد و یادش آمد شنا بلد نیست، بیرون آمدم.
متهم 338412
#تام_فورد
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
#داستانک
📚
گویند شخصی ده خر داشت
روزی بر یکی از آنها سوار شد و خران خویش را شمرد،
چون آن را که سواربود شماره نمی کرد حساب درست در نمی آمد.
پیاده شد و شمار کرد.حساب درست و تمام بود.چندین بار در سواری
و پیادگی شمارش را تکرار کرد.عاقبت پیاده شد و گفت:سواری
به گم شدن یک خر نمی ارزد.
#علی_اکبر_دهخدا
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
گویند شخصی ده خر داشت
روزی بر یکی از آنها سوار شد و خران خویش را شمرد،
چون آن را که سواربود شماره نمی کرد حساب درست در نمی آمد.
پیاده شد و شمار کرد.حساب درست و تمام بود.چندین بار در سواری
و پیادگی شمارش را تکرار کرد.عاقبت پیاده شد و گفت:سواری
به گم شدن یک خر نمی ارزد.
#علی_اکبر_دهخدا
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
برای تبدیل انسانها به الاغ هایی
که سواری میدهند باید آنها را
بیسواد و فقیر نگه داشت..!!!
✍️ #آلبر_کامو
که سواری میدهند باید آنها را
بیسواد و فقیر نگه داشت..!!!
✍️ #آلبر_کامو
وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
هیچوقت در محل کار در مورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند.
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
هیچوقت در محل کار در مورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند.
#داستانک
📚
آقای هاوارد پزشک ارشد بیمارستان در صحنه تصادف اتومبیل به ناچار ترمز گرفت. درست مماس با جسد روی زمین ایستاد.دنده عقب گرفت و راه افتاد. تلفن همراهش زنگ زد. یک تصادف در جاده فرعی.
_دکتر خودتان را برسانید. تیم امداد در راه است.
برگشت. خون زیادی از جسد رفته بود. وسط برف و یخ جنازه را معاینه کرد. کار تمام بود. صورت او را برگرداند، دید دختر خودش است.
#مری_کرک
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
آقای هاوارد پزشک ارشد بیمارستان در صحنه تصادف اتومبیل به ناچار ترمز گرفت. درست مماس با جسد روی زمین ایستاد.دنده عقب گرفت و راه افتاد. تلفن همراهش زنگ زد. یک تصادف در جاده فرعی.
_دکتر خودتان را برسانید. تیم امداد در راه است.
برگشت. خون زیادی از جسد رفته بود. وسط برف و یخ جنازه را معاینه کرد. کار تمام بود. صورت او را برگرداند، دید دختر خودش است.
#مری_کرک
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
#داستانک
📚
فقط یک رقص
جان : رقص ؟
دیانا : من باید برم .
جان : یادم میاد وقتی جوون بودم، از جایی برمی گشتم، سینما یا یه چیز دیگه . تو مترو بودم و یک دختر روبروی من نشسته بود ... اون دختر خوشگلترین چیزی بود که به عمرم دیدم . وقتی اون به من نگاه می کرد، خجالتی می شدم و نگاهم رو می دزدیدم، بعدش من به اون نگاه می کردم و اون نگاهش رو می دزدید.
به جایی که باید پیاده می شدم رسیدم ... پیاده شدم، درها بسته شدن. همین که قطار راه افتاد، مستقیم تو چشمام زل زد و عجیب ترین لبخند رو به من زد. معرکه بود، می خواستم درا رو بشکنم و بازشون کنم. دو هفته هر شب برمی گشتم، همون موقع ولی دیگه ندیدمش ...! این مال 30 سال پیش بود و فکر نمی کنم که روزی بیاد که به اون فک نکنم. نمی خوام این اتفاق دوباره برام بیفته . " فقط یک رقص "...
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
فقط یک رقص
جان : رقص ؟
دیانا : من باید برم .
جان : یادم میاد وقتی جوون بودم، از جایی برمی گشتم، سینما یا یه چیز دیگه . تو مترو بودم و یک دختر روبروی من نشسته بود ... اون دختر خوشگلترین چیزی بود که به عمرم دیدم . وقتی اون به من نگاه می کرد، خجالتی می شدم و نگاهم رو می دزدیدم، بعدش من به اون نگاه می کردم و اون نگاهش رو می دزدید.
به جایی که باید پیاده می شدم رسیدم ... پیاده شدم، درها بسته شدن. همین که قطار راه افتاد، مستقیم تو چشمام زل زد و عجیب ترین لبخند رو به من زد. معرکه بود، می خواستم درا رو بشکنم و بازشون کنم. دو هفته هر شب برمی گشتم، همون موقع ولی دیگه ندیدمش ...! این مال 30 سال پیش بود و فکر نمی کنم که روزی بیاد که به اون فک نکنم. نمی خوام این اتفاق دوباره برام بیفته . " فقط یک رقص "...
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
❁ کپی ممنوع، مگر با ذکر منبع ( نام نویسنده )
🖋☕️
@Best_Stories
#داستانک
اسکله
گلولهها را که از کشتی حمل مهمات به اسکله جابجا میکردند دیگر رمقی برایش نمانده بود، پاهایش سست شده بود و از درون احساس ضعف میکرد. با حمل هر جعبهی چوبی گلوله گویی که تابوتی بر دوش میکشید. فورمن به داد زدن عادت کرده بود: " زود باشین تن لشا! این کشتی باید ۲۴ ساعته تخلیه بشه، جنگ شروع شده، میدونید که من چقدر تعصب میهن رو دارم."
کارگر زیر چشمی به فورمن نگاهی انداخت که در حال شمردن دستهای اسکناس بود. فکر کرد که چطور فورمن هر بار به جای پول از کلمهی "میهن" استفاده میکرد. چشمانش سیاهی رفت، دستانش شل شد و دستهی طناب جعبهی گلوله را رها کرد، جعبهی گلوله از پشتش سر خورد و روی پاشنهی پایش فرود آمد، نالهای کرد و از روی الوار، حدِفاصل بین کشتی و اسکله سقوط کرد، پیش از رسیدن به سطح آب، بارها با پایههای فلزی اسکله برخورد کرد و جنگ اولین قربانیاش را در بندر به ظاهر امن گرفت.
نویسنده: #حمید_سلیمانی_رازان
داستانهای کوتاه جهان...!
@Best_Stories
@Best_Stories
🖋☕️
@Best_Stories
#داستانک
اسکله
گلولهها را که از کشتی حمل مهمات به اسکله جابجا میکردند دیگر رمقی برایش نمانده بود، پاهایش سست شده بود و از درون احساس ضعف میکرد. با حمل هر جعبهی چوبی گلوله گویی که تابوتی بر دوش میکشید. فورمن به داد زدن عادت کرده بود: " زود باشین تن لشا! این کشتی باید ۲۴ ساعته تخلیه بشه، جنگ شروع شده، میدونید که من چقدر تعصب میهن رو دارم."
کارگر زیر چشمی به فورمن نگاهی انداخت که در حال شمردن دستهای اسکناس بود. فکر کرد که چطور فورمن هر بار به جای پول از کلمهی "میهن" استفاده میکرد. چشمانش سیاهی رفت، دستانش شل شد و دستهی طناب جعبهی گلوله را رها کرد، جعبهی گلوله از پشتش سر خورد و روی پاشنهی پایش فرود آمد، نالهای کرد و از روی الوار، حدِفاصل بین کشتی و اسکله سقوط کرد، پیش از رسیدن به سطح آب، بارها با پایههای فلزی اسکله برخورد کرد و جنگ اولین قربانیاش را در بندر به ظاهر امن گرفت.
نویسنده: #حمید_سلیمانی_رازان
داستانهای کوتاه جهان...!
@Best_Stories
@Best_Stories
#داستانک
📚
قایم باشک
پسرک بالاخره حسابی نشانشان می داد. بهترین جا را برای پنهان شدن انتخاب کرده بود. عاقبت همۀ آنها اعتراف میکردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگر بلد است. وقتی او را پیدا می کرند برایش دست می زدند.
گیج ها اینقدر خنگ بودند؟ باید اول از همه اینجا را میگشتند. خیلی ساده است!
این جا توی این یخجال پرت افتاده و فراموش شده.
#داگلاس_ال_هاسکینز
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
قایم باشک
پسرک بالاخره حسابی نشانشان می داد. بهترین جا را برای پنهان شدن انتخاب کرده بود. عاقبت همۀ آنها اعتراف میکردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگر بلد است. وقتی او را پیدا می کرند برایش دست می زدند.
گیج ها اینقدر خنگ بودند؟ باید اول از همه اینجا را میگشتند. خیلی ساده است!
این جا توی این یخجال پرت افتاده و فراموش شده.
#داگلاس_ال_هاسکینز
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
کودکی که بلد بود به آتش بخندد
نجات، هشتساله بود. با موهای چتری، صورتی سبزه، و آن لبخندی که وقتی ظاهر میشد، چالی کوچک کنار گونهاش نقش میبست.
نامش را مادرش همان شبی گذاشت که از مرز گذشته بودند. شبانه، از دل کوهها و سنگلاخها، برای فرار از جنگ.
گفته بود:
«تو نجاتی، پسر! از دل مرگ اومدی بیرون.»
گلها را صبح، از باغ محلاتی خریده بود.
کسی نامش را نمیپرسید، اما او دوست داشت روزی داستانش را برای کسی تعریف کند.
شهر آرام نبود. خورشید پشت دودها پنهان شده بود.
همه چیز تب داشت: خیابانها، ساختمانها، و دل آدمها.
در چهارراهی، پشت چراغ قرمز، مردی در صندلی عقب یک ماشین مشکی نشسته بود؛ مدیر یک مجموعه صنعتی بزرگ.
ادامه دارد..
نویسنده : سونیا عطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
نجات، هشتساله بود. با موهای چتری، صورتی سبزه، و آن لبخندی که وقتی ظاهر میشد، چالی کوچک کنار گونهاش نقش میبست.
نامش را مادرش همان شبی گذاشت که از مرز گذشته بودند. شبانه، از دل کوهها و سنگلاخها، برای فرار از جنگ.
گفته بود:
«تو نجاتی، پسر! از دل مرگ اومدی بیرون.»
گلها را صبح، از باغ محلاتی خریده بود.
کسی نامش را نمیپرسید، اما او دوست داشت روزی داستانش را برای کسی تعریف کند.
شهر آرام نبود. خورشید پشت دودها پنهان شده بود.
همه چیز تب داشت: خیابانها، ساختمانها، و دل آدمها.
در چهارراهی، پشت چراغ قرمز، مردی در صندلی عقب یک ماشین مشکی نشسته بود؛ مدیر یک مجموعه صنعتی بزرگ.
ادامه دارد..
نویسنده : سونیا عطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
لبهایش مدام تکان میخوردند، در حال حرفزدن از سهام، قراردادها، و ارزهای مسدودشده.
نجات، آن نزدیکی ایستاده بود. از حرفهای مرد چیزی نمیفهمید. واژهها برایش غریب و ناآشنا بودند.
کودک تردید داشت، اما قدمی جلو گذاشت.
« گل می خرید؟»
مرد سرش را بهسوی او برگرداند و با چهرهای جدی گفت:
«اگر سهام سقوط کنه، اعتماد سرمایهگذارها رو از دست میدیم.»
گویی از همهچیز میترسید، جز مرگ.
در سوی دیگر خیابان، زنی از دفتر بیرون آمده بود. همان کارمندی که هرگز فرصت نداشت در کنار فرزندانش باشد.
بند کفش نجات شل بود، اما با عجله به سمت او دوید.
گل را بهسوی زن گرفت.
ادامه دارد ...
نویسنده: سونیا عطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
نجات، آن نزدیکی ایستاده بود. از حرفهای مرد چیزی نمیفهمید. واژهها برایش غریب و ناآشنا بودند.
کودک تردید داشت، اما قدمی جلو گذاشت.
« گل می خرید؟»
مرد سرش را بهسوی او برگرداند و با چهرهای جدی گفت:
«اگر سهام سقوط کنه، اعتماد سرمایهگذارها رو از دست میدیم.»
گویی از همهچیز میترسید، جز مرگ.
در سوی دیگر خیابان، زنی از دفتر بیرون آمده بود. همان کارمندی که هرگز فرصت نداشت در کنار فرزندانش باشد.
بند کفش نجات شل بود، اما با عجله به سمت او دوید.
گل را بهسوی زن گرفت.
ادامه دارد ...
نویسنده: سونیا عطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
زن با نگاهی مضطربانه و دستی لرزان، بیکلام فهماند که گل نمیخواهد.
چراغ سبز شد.
زن، لحظهای پیش از حرکت، با شتاب دست در کیفش کرد و شکلاتی بیرون آورد تا به نجات بدهد.
اما ماشین با سرعت حرکت کرد و از کودک دور شد.
لحظهای سکوت… و بعد، صدای انفجاری دیگر.
زن به تماس آخرش با خانه فکر کرد، وقتی به دخترکش گفته بود:
«برو اتاق آخر، کنار قفسههای کتاب. با عروسکت بازی کن.
هر صدایی شنیدی، فقط عروسکت رو بغل کن.»
صدای انفجاری دیگر.
نجات به آسمان نگاه کرد، نور و دود را دید و خندید:
«آخ جان… آتشبازی!»
در این تلاقی پُراضطراب، سه نفر، هرکدام در جهان خود غرق بودند . زن، مرد و کودکی که هنوز بلد بود به آتش بخندد.
نامش نجات بود.
کسی صدایش نزد.
هیچکس نفهمید.
پایان.
نویسنده: سونیاعطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
چراغ سبز شد.
زن، لحظهای پیش از حرکت، با شتاب دست در کیفش کرد و شکلاتی بیرون آورد تا به نجات بدهد.
اما ماشین با سرعت حرکت کرد و از کودک دور شد.
لحظهای سکوت… و بعد، صدای انفجاری دیگر.
زن به تماس آخرش با خانه فکر کرد، وقتی به دخترکش گفته بود:
«برو اتاق آخر، کنار قفسههای کتاب. با عروسکت بازی کن.
هر صدایی شنیدی، فقط عروسکت رو بغل کن.»
صدای انفجاری دیگر.
نجات به آسمان نگاه کرد، نور و دود را دید و خندید:
«آخ جان… آتشبازی!»
در این تلاقی پُراضطراب، سه نفر، هرکدام در جهان خود غرق بودند . زن، مرد و کودکی که هنوز بلد بود به آتش بخندد.
نامش نجات بود.
کسی صدایش نزد.
هیچکس نفهمید.
پایان.
نویسنده: سونیاعطائی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
#داستانک
📚
دشت سوخته
دشت سوخته بود،کبوتر جایی برای فرود آمدن نداشت. ناگهان چشم اش به شاخه ای افتاد و بی درنگ فرود آمد، اما شاخه ی زیر پای اش سفت بود. نتوانست تعادلش را حفظ کند. خواست دوباره پرواز کند که دستی مانع اش شد و او را در چنگ گرفت.
کبوتر روی لوله ی تفنگ شکارچی فرود آمده بود.
#رسول_یونان
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
دشت سوخته
دشت سوخته بود،کبوتر جایی برای فرود آمدن نداشت. ناگهان چشم اش به شاخه ای افتاد و بی درنگ فرود آمد، اما شاخه ی زیر پای اش سفت بود. نتوانست تعادلش را حفظ کند. خواست دوباره پرواز کند که دستی مانع اش شد و او را در چنگ گرفت.
کبوتر روی لوله ی تفنگ شکارچی فرود آمده بود.
#رسول_یونان
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
دوره بی نظیر و شگفت انگیز
سواد عاطفی و ارتباط موثر
🌺 📣 یک فرصت استثنایی
برای اولین بار در ایران👌✅
ویژه بانوان سرزمینم
📌این دوره شامل قدرتمند ترین تکنیک ها و ابزارهای سواد عاطفی
برای جوش دادن روابط هایی که تراک خورده اند
اتصال دهندی مافوق تصورات برای روابط عاطفی
آیا به دنبال فرصتی استثنایی هستید تا
📌این دوره طراحی شده تا به شما کمک کند:
هنر دلبری کردن را بیاموزید.
تنشهای میان زن و شوهر را برطرف کنید.
📌 مشکلات و سوءتفاهمات بین پارتنرها را مدیریت کنید.
ترمیم کنندهقدرتمتد براب روابط که ترک خوردند روبروشحت و حتی زندگیهایی را که در آستانه طلاق و 📌جدایی هستند، نجات دهید.
✅ بصورت آنلاین در بستر اسکای روم ✅
برای توضیحات بیشترآیدی پیامدهید 👇👇👇
@Hmirmohammady
@Hmirmohammady
سواد عاطفی و ارتباط موثر
🌺 📣 یک فرصت استثنایی
برای اولین بار در ایران👌✅
ویژه بانوان سرزمینم
📌این دوره شامل قدرتمند ترین تکنیک ها و ابزارهای سواد عاطفی
برای جوش دادن روابط هایی که تراک خورده اند
اتصال دهندی مافوق تصورات برای روابط عاطفی
آیا به دنبال فرصتی استثنایی هستید تا
📌این دوره طراحی شده تا به شما کمک کند:
هنر دلبری کردن را بیاموزید.
تنشهای میان زن و شوهر را برطرف کنید.
📌 مشکلات و سوءتفاهمات بین پارتنرها را مدیریت کنید.
ترمیم کنندهقدرتمتد براب روابط که ترک خوردند روبروشحت و حتی زندگیهایی را که در آستانه طلاق و 📌جدایی هستند، نجات دهید.
✅ بصورت آنلاین در بستر اسکای روم ✅
برای توضیحات بیشترآیدی پیامدهید 👇👇👇
@Hmirmohammady
@Hmirmohammady
✨خدایا🙏
🌸به حرمت اين روز تاسوعا
🕊وبه حرمت سقاى كربلا
🌸حضرت ابوالفضل عباس(ع)
🕊دستم به آسمانت نمیرسد
🌸اما توکه دستت بزمین میرسد
🕊به حق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام
🌸عزت دوستان وعزیزانم را
🕊تاعرش کبریایی خودبلندکن🙏
🌸عطاکن به آنان
🕊هرآنچه برایشان خیراست
🌸زندگیشان را لبریز از آرامش و سلامتی کن
✨آمیـــن
#لبیک_یاحسین
🌸به حرمت اين روز تاسوعا
🕊وبه حرمت سقاى كربلا
🌸حضرت ابوالفضل عباس(ع)
🕊دستم به آسمانت نمیرسد
🌸اما توکه دستت بزمین میرسد
🕊به حق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام
🌸عزت دوستان وعزیزانم را
🕊تاعرش کبریایی خودبلندکن🙏
🌸عطاکن به آنان
🕊هرآنچه برایشان خیراست
🌸زندگیشان را لبریز از آرامش و سلامتی کن
✨آمیـــن
#لبیک_یاحسین
#داستانک
📚
ماهی عاشق دریا شده بود.
دریا گفت : می توانی از تُنگ دل بکنی ...؟!
ماهی گفت : دل می کنم به شرطی که تو هم برای همیشه مال من باشی. دریا قبول کرد و تمام ماهی و پرنده هایی که همراهش بودند ... به رودها و دریاچه های اطراف فرستاد.
ماهی سرخی ماند و دریای که بیش از حد بزرگ بود.
کمی شنا کرد .... گشت، ولی کلافه شد .
رو به دریا کرد و گفت : خسته شدم . من نمی توانم تمام تو را پیدا کنم. هر چقدر هم مال من باشی، باز مال من نیستی.
دریا به ماهی گفت : عشق، مالکیت نیست.
تو اگر عاشق بودی به قدر همان تنگ، میان سینه ام ، عاشقانه شنا می کردی.
#حمید_جدیدی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
ماهی عاشق دریا شده بود.
دریا گفت : می توانی از تُنگ دل بکنی ...؟!
ماهی گفت : دل می کنم به شرطی که تو هم برای همیشه مال من باشی. دریا قبول کرد و تمام ماهی و پرنده هایی که همراهش بودند ... به رودها و دریاچه های اطراف فرستاد.
ماهی سرخی ماند و دریای که بیش از حد بزرگ بود.
کمی شنا کرد .... گشت، ولی کلافه شد .
رو به دریا کرد و گفت : خسته شدم . من نمی توانم تمام تو را پیدا کنم. هر چقدر هم مال من باشی، باز مال من نیستی.
دریا به ماهی گفت : عشق، مالکیت نیست.
تو اگر عاشق بودی به قدر همان تنگ، میان سینه ام ، عاشقانه شنا می کردی.
#حمید_جدیدی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✨خدایا🙏
🌸به حرمت اين روز تاسوعا
🕊وبه حرمت سقاى كربلا
🌸حضرت ابوالفضل عباس(ع)
🕊دستم به آسمانت نمیرسد
🌸اما توکه دستت بزمین میرسد
🕊به حق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام
🌸عزت دوستان وعزیزانم را
🕊تاعرش کبریایی خودبلندکن🙏
🌸عطاکن به آنان
🕊هرآنچه برایشان خیراست
🌸زندگیشان را لبریز از آرامش و سلامتی کن
✨آمیـــن
#لبیک_یاحسین
🌸به حرمت اين روز تاسوعا
🕊وبه حرمت سقاى كربلا
🌸حضرت ابوالفضل عباس(ع)
🕊دستم به آسمانت نمیرسد
🌸اما توکه دستت بزمین میرسد
🕊به حق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام
🌸عزت دوستان وعزیزانم را
🕊تاعرش کبریایی خودبلندکن🙏
🌸عطاکن به آنان
🕊هرآنچه برایشان خیراست
🌸زندگیشان را لبریز از آرامش و سلامتی کن
✨آمیـــن
#لبیک_یاحسین
Forwarded from تبادل بکر
🔈
سرای پایاننامه، مقاله و پرسشنامه
✿ @Arshevkhaneh
دانلود رایـگـان هر کتـابی که بخـوای
✿ @Ketabnayyab
خدا خدا خدا
✿ @niroye_bartarr
اشعار مولانــای جـانـان
✿ @shere_molavi
از جنس تفکر و آگاهی
✿ @kami_tafacor
کافه تنهایی
✿ @cafe_tanhaee
قانون جذب رو سه سوته یاد بگیر
✿ @jazbomoraghebe
و خدایی که به شدت کافیست
✿ @rahe_aseman
زخمهای دلتنگی
✿ @bargrizan_mm
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
✿ @ostad_ghomsheii
هر شب یه کتاب
✿ @noandishaan_book
موسیقی نوستالژی با کیفیت 320
✿ @IDmiras
شعر معیار
✿ @Best_Poems
قانونجذبو ارتعاشاتثروت(پیشرفتانگیزشی)
✿ @ganunejazb
دانلود رایگان صـد کتاب برتر قرن
✿ @KettabGard
کتاب صوتی/pdf
✿ @EBOOK_4U
هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
✿ @ppdffff
کافه کتاب
✿ @roman_bookk
"پرانرژی باش و زندگی کن"
✿ @mouje_tahavolezendegi
یادگیری آسان انگلیسی شبی ۱۵ دقیقه
✿ @zabankadelarestan
از خودشناسی تا خداشناسی
✿ @VaraTamavara
آیلتس رو 8 بگيريد با متد جدید (تضمینی)
✿ @ieltslearner
روانشناسیکودک و مشاورهخانواده دکتر انوشه
✿ @dranushe
غزل" غزل" غزل" غزل" غزل"
✿ @ghaz2020
کتاب کتاب کتاب کتاب
✿ @kettabiism
قانون جذب
✿ @terodoo
تخصصی علوم تربیتی و روانشناسی
✿ @rraavvaann
جملاتی که افکار شما را《تغییر میدهد》
✿ @ghalbeziba
رمانسرای مجازی
✿ @Salam_Roman
چگونه از کائنات بخواهیم؟
✿ @moovafaghiiat
راز بالا رفتن ارتعاش
✿ @aramesh_ba_meditation
کتاب و زندگی
✿ @ketaboozendegi
جملات ناب
✿ @jomaalate_nab
ذهن زیبا موفقیتساز
✿ @Zehn_ziiiba
مرجع فیلمهای انگیزشی
✿ @FilmAangizeshi
حفظ رايگان لغات 504 واژه با فيلم
✿ @codinghaye504
یه بیت شعر
✿ @YekbeitY
چگونه دیگران را شیفتهی خود کنیم
✿ @MOJZH_AGAHI
مراقبه و مدیتیشن رایگان
✿ @moragabh
اقبال لاهوری و مولانا
✿ @Molana_EqbalLahori
کافهشاپ تخصصی روانشناسان
✿ @Cafaravanshenasan
جملاتی که به شدت آرومت میکنه
✿ @Mojezeyekhodshenasi
کانال قانون جذب
✿ @Ghanoonejaozb
کانال دکتر علیرضا آزمندیان
✿ @azmandiiy
پرورش گل و گیاه بهطور حرفهای
✿ @Maryamgarden
پله پله تا اوج موفقیت انگیزشی
✿ @ganunejazb_raz
غزلهای دلنشین" و عاشقانه مولانا
✿ @SHAMSETEBRIZII_99_22
اشتباهات رایج زبان انگلیسی
✿ @Fixenglish1
کتابستان
✿ @EBookiha
موزیک بیکلام
✿ @instrusongs
شاعر شرور
✿ @evilpoet
ایستگاه پارسی همهچیز دربارهی زبان پارسی
✿ @Istga_Parsi
کلیپ و فایل و کتاب محراب
✿ @Archiveketabkhan
مدیریت و دیجیتال مارکتینگ
✿ @drebusiness
《نکتههای قرآنی و روانشناسی》
✿ @Quran_women
"تکنیکهای دفع انرژی منفی"
✿ @feng_shui_enerji
مهندسی عمران و محاسبات
✿ @sazehcal
روانشناسی کودک و خانواده
✿ @cafepsychology
سخنان ماندگار الهے قمشهای
✿ @ostad_ghomshei
چگونه همه را جذب کنیم؟
✿ @ghodrratedaron
موفقیت موفقیت موفقیت
✿ @moovafaghiiatt
قانون جذب کائنات (راز)
✿ @jazbomoragheb
با اعداد زندگیت رو بساز
✿ @Afsane_adad
خدا خدا خدا خدا
✿ @niiroye_bartar
افکار زنده_تمرین مثبتاندیشی
✿ @Afkarezendeh
فایلهای صوتی استاد عباسمنش
✿ @abasmnesh2
انگليسی با تست زدن فول شو
✿ @lovely_englishh
از حال بد به حال خوب
✿ @halekhobhalebad
وحشی بافقی شاعر عشق و تنهایی
✿ @Wahshi_Bafghi
❰ شعر بهانهاے براے عاشقے ❱
✿ @kolbeh_sher_delaviz
دوبیتی جانان
✿ @JIaNIaNI
دانستنیهایعلمیتخصصی پزشکیمزاجشناسی
✿ @infopezeshki
کتابخانهی صوتی نایاب
✿ @audiiobo0ok
دلبریهای حضرت مولانا
✿ @molavi_molavi
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
✿ @Drelahigomsheii
از جنس آگاهی و تفکر
✿ @kamitafacor
روانشناس خودت باش دختر
✿ @sedayepayeaaaab
کتابهای صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
✿ @morgbh
90 روزه انگلیسی حرف بزن
✿ @basicenglishlearner
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
✿ @AShaarMandgar
باکلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
✿ @Hamdel_Ba_To
کتابخانهی تلگرام
✿ @bokhapdf
کتابخانهPDF فارسی،صوتی
✿ @ketabkhaneh2015
زندگی رو زندگی کن
✿ @lifepplus
معلوماتی که باسوادها نیاز دارند
✿ @atelaateomom
داستانهای کوتاه
✿ @Best_Stories
هیهات از جهل!
✿ @Book_Life
مراقبه و سکوت
✿ @morghbe
پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
✿ @ghol_done
هزار پند مولانا با معانی اشعار
✿ @Ashaarkotaa
۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
✿ @audiopersianlibrary
کتاب خوب بخوانیم
✿ @kettabism
شکرگزار خدا باش
✿ @khodaya_asheghtam
کتابهایی که باید بخوانی
✿ @mylibraries
سفرهای کم هزینه
✿ @JournalTourism
مولانا مولانا مولانا
✿ @mowllana
𖣴
سرای پایاننامه، مقاله و پرسشنامه
✿ @Arshevkhaneh
دانلود رایـگـان هر کتـابی که بخـوای
✿ @Ketabnayyab
خدا خدا خدا
✿ @niroye_bartarr
اشعار مولانــای جـانـان
✿ @shere_molavi
از جنس تفکر و آگاهی
✿ @kami_tafacor
کافه تنهایی
✿ @cafe_tanhaee
قانون جذب رو سه سوته یاد بگیر
✿ @jazbomoraghebe
و خدایی که به شدت کافیست
✿ @rahe_aseman
زخمهای دلتنگی
✿ @bargrizan_mm
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
✿ @ostad_ghomsheii
هر شب یه کتاب
✿ @noandishaan_book
موسیقی نوستالژی با کیفیت 320
✿ @IDmiras
شعر معیار
✿ @Best_Poems
قانونجذبو ارتعاشاتثروت(پیشرفتانگیزشی)
✿ @ganunejazb
دانلود رایگان صـد کتاب برتر قرن
✿ @KettabGard
کتاب صوتی/pdf
✿ @EBOOK_4U
هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
✿ @ppdffff
کافه کتاب
✿ @roman_bookk
"پرانرژی باش و زندگی کن"
✿ @mouje_tahavolezendegi
یادگیری آسان انگلیسی شبی ۱۵ دقیقه
✿ @zabankadelarestan
از خودشناسی تا خداشناسی
✿ @VaraTamavara
آیلتس رو 8 بگيريد با متد جدید (تضمینی)
✿ @ieltslearner
روانشناسیکودک و مشاورهخانواده دکتر انوشه
✿ @dranushe
غزل" غزل" غزل" غزل" غزل"
✿ @ghaz2020
کتاب کتاب کتاب کتاب
✿ @kettabiism
قانون جذب
✿ @terodoo
تخصصی علوم تربیتی و روانشناسی
✿ @rraavvaann
جملاتی که افکار شما را《تغییر میدهد》
✿ @ghalbeziba
رمانسرای مجازی
✿ @Salam_Roman
چگونه از کائنات بخواهیم؟
✿ @moovafaghiiat
راز بالا رفتن ارتعاش
✿ @aramesh_ba_meditation
کتاب و زندگی
✿ @ketaboozendegi
جملات ناب
✿ @jomaalate_nab
ذهن زیبا موفقیتساز
✿ @Zehn_ziiiba
مرجع فیلمهای انگیزشی
✿ @FilmAangizeshi
حفظ رايگان لغات 504 واژه با فيلم
✿ @codinghaye504
یه بیت شعر
✿ @YekbeitY
چگونه دیگران را شیفتهی خود کنیم
✿ @MOJZH_AGAHI
مراقبه و مدیتیشن رایگان
✿ @moragabh
اقبال لاهوری و مولانا
✿ @Molana_EqbalLahori
کافهشاپ تخصصی روانشناسان
✿ @Cafaravanshenasan
جملاتی که به شدت آرومت میکنه
✿ @Mojezeyekhodshenasi
کانال قانون جذب
✿ @Ghanoonejaozb
کانال دکتر علیرضا آزمندیان
✿ @azmandiiy
پرورش گل و گیاه بهطور حرفهای
✿ @Maryamgarden
پله پله تا اوج موفقیت انگیزشی
✿ @ganunejazb_raz
غزلهای دلنشین" و عاشقانه مولانا
✿ @SHAMSETEBRIZII_99_22
اشتباهات رایج زبان انگلیسی
✿ @Fixenglish1
کتابستان
✿ @EBookiha
موزیک بیکلام
✿ @instrusongs
شاعر شرور
✿ @evilpoet
ایستگاه پارسی همهچیز دربارهی زبان پارسی
✿ @Istga_Parsi
کلیپ و فایل و کتاب محراب
✿ @Archiveketabkhan
مدیریت و دیجیتال مارکتینگ
✿ @drebusiness
《نکتههای قرآنی و روانشناسی》
✿ @Quran_women
"تکنیکهای دفع انرژی منفی"
✿ @feng_shui_enerji
مهندسی عمران و محاسبات
✿ @sazehcal
روانشناسی کودک و خانواده
✿ @cafepsychology
سخنان ماندگار الهے قمشهای
✿ @ostad_ghomshei
چگونه همه را جذب کنیم؟
✿ @ghodrratedaron
موفقیت موفقیت موفقیت
✿ @moovafaghiiatt
قانون جذب کائنات (راز)
✿ @jazbomoragheb
با اعداد زندگیت رو بساز
✿ @Afsane_adad
خدا خدا خدا خدا
✿ @niiroye_bartar
افکار زنده_تمرین مثبتاندیشی
✿ @Afkarezendeh
فایلهای صوتی استاد عباسمنش
✿ @abasmnesh2
انگليسی با تست زدن فول شو
✿ @lovely_englishh
از حال بد به حال خوب
✿ @halekhobhalebad
وحشی بافقی شاعر عشق و تنهایی
✿ @Wahshi_Bafghi
❰ شعر بهانهاے براے عاشقے ❱
✿ @kolbeh_sher_delaviz
دوبیتی جانان
✿ @JIaNIaNI
دانستنیهایعلمیتخصصی پزشکیمزاجشناسی
✿ @infopezeshki
کتابخانهی صوتی نایاب
✿ @audiiobo0ok
دلبریهای حضرت مولانا
✿ @molavi_molavi
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
✿ @Drelahigomsheii
از جنس آگاهی و تفکر
✿ @kamitafacor
روانشناس خودت باش دختر
✿ @sedayepayeaaaab
کتابهای صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
✿ @morgbh
90 روزه انگلیسی حرف بزن
✿ @basicenglishlearner
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
✿ @AShaarMandgar
باکلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
✿ @Hamdel_Ba_To
کتابخانهی تلگرام
✿ @bokhapdf
کتابخانهPDF فارسی،صوتی
✿ @ketabkhaneh2015
زندگی رو زندگی کن
✿ @lifepplus
معلوماتی که باسوادها نیاز دارند
✿ @atelaateomom
داستانهای کوتاه
✿ @Best_Stories
هیهات از جهل!
✿ @Book_Life
مراقبه و سکوت
✿ @morghbe
پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
✿ @ghol_done
هزار پند مولانا با معانی اشعار
✿ @Ashaarkotaa
۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
✿ @audiopersianlibrary
کتاب خوب بخوانیم
✿ @kettabism
شکرگزار خدا باش
✿ @khodaya_asheghtam
کتابهایی که باید بخوانی
✿ @mylibraries
سفرهای کم هزینه
✿ @JournalTourism
مولانا مولانا مولانا
✿ @mowllana
𖣴