tgoop.com/Blue_coldroom/20819
Last Update:
سردرد امونمو بریده بود، دلورودم داشت بالا میومد...
حتی تاریکی چشممو میزد!
بوی سیگار آخرشب جمشید پیچیده بود تو اتاق، دلم میخواست سرمو بکوبم تو دیوار بلکه دردش آروم بگیره...
مسکن جواب نداده بودو این یعنی من امشب نمیتونستم راحت بخوابم اونم اگه خوابم میبرد...!
جمشید هنوز بیدار بود، صداش زدمو پرسیدم: جمشید؛ جهنم چه شکلیه؟
جمشید رو پهلو چرخیدو گفت: همین شکلی!
با صدایی که از درد تحلیل میرفت پرسیدم: یعنی پاییز بیدلبر؟!
جوابمو ندادو پرسید: بهشت کجاست بنظرت؟
با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود گفتم: بنظر من هرجا دلبر باشه بهشتم همونجاست...
جمشید لبخند زدو گفت: پس هرجا دلبر نباشه میشه جهنم، فرقیم نداره کیو کجا باشه...
سر تکون دادمو دوباره گفتم: جمشید؛ بهار شکوفههای گیلاسو باد برد، نیومد...
تابستون کال موند تو نرسیدنش...
پاییز پای خیالم خواب رفت مابین خاطرههاش، خبری ازش نشد!
میدونم زمستونم نمیاد...
میدونی؛ دل از این دنیا بریدم، از فصلاش دل کندم، دلِ دلگیر واموندم از تنها چیزی که کنده نمیشه خیالِ اونیه که بیخیالمه!
جمشید یه آه عمیق کشیدو گفت: دلت گیره که دلگیری، دلت بنده که یه بند غر میزنی، دلت شکسته که تیکههاش از چشمات میریزه بیرون...
جمشید راست میگفت، جمشید همیشه راست میگه!
خوبه که جمشید هست، اگه تو این خراب شده جمشیدم نبود همون روز اول مرده بودم...
ولی کاش مرده بودم، کاش دلبر که رفتو نیومد، نفسِ منم میرفتو برنمیگشت!
جمشیدو صدا زدمو گفتم: یه سیگار بهم میرسونی؟؟
جمشید از رو تخت پاشدو یه سیگار آورد گذاشت رو لب منو خودشم آتیشش زد...
یه پک به سیگار زدمو گفتم: جمشید؛ مَردم سیگارم به این راحتی نمیتونن ترک کنن که دلبر منو اینقدر آسون ترکم کرد!
جمشید پوزخند زدو هیچی نگفت...
صدا قارقار کلاغ سردیوار که اومد دوباره داغ دلم تازه شدهو باز دراومدم که: مردم یه پرنده تو خونه نگه میدارن بهش عادت میکنن، اون قد یه پرنده هم بمن وابسته نبود یعنی؟!
جمشید جوابمو نداد جاش گفت: چای میخوری؟؟
سرتکون دادم، سری که مثل یه بمب ساعتی رو به انفجار بود...
بوی سیگار سردردمو بدتر میکرد اما پیش دردِ دلم هیچ بود!
با همهی دنیا لج بودم با خودم بیشتر، پس عمیقتر کام گرفتمو دودو تو گلوم نگه داشتم تا به سرفه افتادم...
دود سیگارو قورت دادمو چاییرو از دست جمشید گرفتمو استکان داغرو روی پیشانیم گذاشتم تا درد سرمو تسکین بدم.
جمشید پنجرهرو باز کرد تا هوای اتاق عوض بشهو همونجا آروم یه آهنگ دشتی رو زمزمه کردو من بیصدا اشک ریختم، بدون اینکه اشکی از چشمام بیاد، چشمایی که خیلی وقته منتظرن...
منتظر دلبرو مرگ، که هردو ناز دارنو پای اومدنشون شکسته که نمیان!
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
BY ﮼اتاقسردآبی ﮼
Share with your friend now:
tgoop.com/Blue_coldroom/20819