Telegram Web
این بار دلم برای مادر می‌سوزه، مادری که در میان بادهای سخت ایستاده تا این خانه ویران نشه و خانواده‌اش از هم نپاشه. باید به پدر می‌فهماند که دختر خودت رو دوست بدار، چون تمام دخترها نیاز به پدر دارند. او پدر بود. پدری که از بچگی به بچه‌اش گفته بود: «ابروی من از همه‌چیز مهم‌تره. هر کاری که کردی، هر اتفاقی که افتاد، هیچ مهم نیست. فقط چون فامیل من تو شناسنامه‌ته، باید حواست رو جمع کنی.»
او اعتقاد داشت که سلامت روان کودک چیزی نیست که اهمیت داشته باشه، برای همین به راحتی این حق رو از دخترش گرفت. او با چند جمله دخترش رو کشت. گفت: «برای چند ساعت دیر رسیدن به خونه، تو دختر خرابی هستی.» وقتی دخترش مریض بود، بهش گفت: «مرده و زندگیت فرقی نداره.» به دخترش تهمت زد و گفت: «تو لایق یه شوهر هستی که مثل سگ بزنتت تا خون بالا بیاری.»
از پنج‌سالگی اجازه نمی‌داد دخترش رژ و لاک بزنه. و در نهایت کاری کرد که حتی دخترش در بزرگ‌سالی هم نتونه در کنار او احساس خوشبختی کنه و هیچ‌وقت احساس امنیت نداشته باشه.
اون دختر، دختری شد که گاهی حسرت یه آغوش گرم رو می‌خورد، با اینکه پدرش زنده بود، اما حاضر نبود حتی یه ثانیه باهاش تنها باشه، چون ازش می‌ترسید.
.
| یادگاری |
📻 @blue_coldroom
تو زندگی هممون یه سری اتفاق "نباید" رخ داده، از وقایع و اتفاقات بزرگ حرف نمیزنما چیزای ساده و کوچیک روزمره منظورمه مثلا اون روز نباید دستم زخم میشد، نباید تخم مرغ از دستم میوفتاد، نباید کلید خونه رو گم میکردم و....
امشبم بازم ازون "نبایدا" بود
من نباید بی اختیار برات گریه میکردم
حداقل امشب نه
شاید دلیلش اینه که
گریه کردن برای تو "نباید" نیست
شاید اصلا اتفاق ساده و کوچیک و روزمره ایی نیست :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
#با_او_۳۶۵روز
#روز_دوصدوهفتم

وحشتناک است
این‌که هر دقیقه و هر لحظه
به نبودنت نزدیک می‌شوم
درد نبودنت را قورت می‌دهم و
دوباره از چشمانم قی می‌کنم
و آن‌گاه من می‌مانم و منِ دیگر
در انتهای کوچه‌ای که به تنهایی من ختم می‌شود
دورت بگردم!
چگونه این همه را تحمل کنم؟
خودت بگو...

#معصومه_کریمی
📻 @blue_coldroom
می‌خندید، وقتی هیچ مایه‌ی خنده‌ای وجود نداشت. می‌رقصید، وقتی هیچ موسیقی‌ای شنیده نمی‌شد.

- جری اسپینلی
‏درد عبور میکند و ردِ آن درد؛ معنای ما را تغییر می‌دهد.
کسی سراغ شما را نمی‌گیرد،
مگر آن‌که
دلتنگ شما باشد؛
و کسی دلتنگ شما نمی‌شود
مگر آن‌که
متوجه جای خالی بعد از شما باشد..
📻 @blue_coldroom
طعم عشق چه بود
رنگ آن کدام بود
آیا ما عاشق بودیم
مزه مزه کردیم
آن دوست داشتن
تلخ را ...
یا که عشق
اینجا نیست
در سرزمین های دوردست
یا لا به لای افکار
نویسنده آن رمان عاشقانه
عشق پوسید و خاک خورد
دلم تنگ عشق است
عشق پاک
فارغ از مادی گرایی
خالی از تزویر و دروغ
پر از تو ، پر از آغوش
بی شهوت
می‌شود عشق
بی آلایش باشد
بسان دستان حلقه شده
در دستان هم
در برف زیاد
یا قدم نهادن
بر ساحلی دنج
و آن آغوش
شیرین از عطر
لبانت
کاش کسی بود
کاش تنهایی نبود
کاش تو بودی
خیالم مرا رسوا کرد
پس این نبودن های تو
خیال من تو را زنده می‌کند
در حقیقت تو نیستی
این باور هر روز
مرگ است و نکبت
معشوقه خیالی من
هر بار برایت نوشتم
اشک امانم را برید
و من در این تنهایی
هولناک بی عشق
نابودم هر ثانیه
کاش رویا نبود
کسی بود
میگفت دوستم دارد
و من برایش میمردم
ساده و آرام
اما همه این کلمات
بازی معاشقه من با
عشقیست که نیست
همان عشق زمینی
که سهم من نشد
#پروانه_آبی
📻 @blue_coldroom
...بالاخره بلند شد و ملحفه‌های تخت را جمع کرد و انداخت توی لباسشویی. مایع ریخت، با بوی لوندر. نرم‌کننده با بوی نارگیل. لباسشویی را روشن کرد و همان‌جا کف آشپزخانه نشست و نگاه کرد که بوی او از خانه‌اش می‌رود. سیگاری روشن کرد و نیم‌لیوان ودکای آخر شب را نوشید. روبالشی‌ها می‌چرخیدند، سرخ و سیاه.
بله، بوی بدن او از روتختی شسته می‌شد، اما آن خاطرات را از ذهن تخت چگونه پاک کند؟ و از دل آدم تنهای باخته، چه چیزی می‌تواند بویی را، یادی را ببرد؟...



و شب بخیر به تو، و کسی که یاد بوی تنش افتادی.

📻 @blue_coldroom
باید بفهمی کجا به ناحق حرفی گفته‌ای، کجا به ناحق قضاوتی کرده‌ای و کجا به ناحق دلی شکسته‌ای، باید بفهمی و باید پشیمان بشوی و باید جبران کنی؛ وگرنه نه تنها در همان شرایط گرفتار می‌شوی؛ که آنقدر در آن اوضاع باقی می‌مانی و آنقدر عذاب می‌کشی تا بفهمی "تا وقتی جای کسی و در شرایط کسی نبوده‌ای، نباید از آن حرف بزنی!"

#نرگس_صرافیان_طوفان

📻 @blue_coldroom
کدامیک از خوانندگان در این نظرسنجی برایت اولویت دارند ( همه این هنرمندان از بهترین های ایران هستند )‌
نسل دهه ۶۰ موسیقی ایران زمین
Anonymous Poll
29%
داریوش
37%
ابی
29%
سیاوش قمیشی
46%
هایده
18%
گوگوش
14%
حبیب
5%
اندی
3%
مارتیک
17%
مهستی
6%
سیاوش شمس
خدا کند به چشم بیایی...
لطف کنی و به چشم بیایی،
مهربان باشی و خوبی کنی و به چشم بیایی،
تلاش کنی و بکاری و درو کنی و به چشم بیایی...
که رنج عظیمی‌ست آدمیزاد خارج از نقش و جایگاه و رسالت انسانی‌اش همه‌کار کند، اما به چشم نیاید!

#نرگس_صرافیان_طوفان

📻 @blue_coldroom
دلم آرامشی بی دردسر می‌خواست...
دلم جنگل
دلم دریا
دلم قدری سفر می‌خواست...
دلم دشتی پر از گل‌های بابونه
دلم دنیای وارونه
دلم قدری دویدن، عاشقی کردن... ولی دیوانه‌تر می‌خواست...
دلم می‌خواست از هرجا که هستم، هرکجا مشغولیت دارم
بدون فکر می‌رفتم
و می‌رفتم
و می‌رفتم
و می‌رفتم...
کجایش را نمی‌دانم،
دلم می‌خواست می‌رفتم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

📻 @blue_coldroom
اگر قرار بر زندگی در کشور دیگری بود
انتخاب شما کدامیک از گزینه ها بود ؟
📎 #سرگرمی #سوال #پاسخ #نظرسنجی 📎
Anonymous Poll
28%
ایتالیا 🇮🇹
17%
فرانسه 🇨🇵
12%
اسپانیا 🇪🇸
2%
چین 🇨🇳
11%
کانادا 🇨🇦
40%
آمریکا 🇺🇲
13%
انگلیس 🇬🇧
8%
استرالیا 🇦🇺
2%
مراکش 🇻🇳
3%
برزیل 🇧🇷
خودم را پرنده‌ی وحشی، بلندپرواز و مهاجری می‌بینم که به اجبار احساسات و رسومات، عمری‌ست پشت میله‌های قفسی سر به زیر و پابند مانده؛ با پرهای افتاده و آشفته و ظاهری آرام وَ سکوب شده!
غم‌انگیز است که جسور و آزاد آفریده‌شده‌باشی و به انتخاب خودت تسخیرشده و در بند بمانی...

#نرگس_صرافیان_طوفان

📻 @blue_coldroom
در تمام طول عمرم، خاک بودم.
مرده‌ها را در آغوش کشیده، به آنها عشق ورزیده و در نهایت آنها را از جنس خودم میکردم!
از جنس «خاک»…
در گوشه‌ای بی‌آنکه کسی به من توجه کند، می‌زیستم و درون خود برای مولد‌ و میر‌ها جشن و عزا میگرفتم.
من خاک بودم؛
همان که انسان‌ها به هنگام درد آن را از شدت خشم در چنگ فشار داده و بر سر‌و‌صورت خود می‌زدند؛ شاید هم آنکه هنگام بهاران کشاورزان آن را ستایش کرده و زنان گیلان و مازندران با لطافت خاصشان آن را نوازش می‌کردند.
همان‌که در ستایشم خدا آدمیزاد را از مشتی ز من آفرید و در نهایت او را همچون پری در گوشه‌ای از وجود من، آرام و رها خوابانده…
آری!
من خاک‌ام..
همان که عزیزانتان را در آغوش کشیده و به جسمِ بی‌روحشان توجه می‌کند.
من؛
همان شی منفور آفرینش‌ام که انسان آن را حیف و میل کرده و در نهایت آن موجود فانی، به من بازخواهد گشت…
من خاکم؛
و تو روزی به من باز‌خواهی گشت!
#پریا_احمدی
📻 @blue_coldroom
بهم می گفت تو خیلی خطرناکی. تعجب که می کردم، می‌گفت چیه؟ تعجب نداره که. تو از هر موجودی که تو این دنیا هست، خطرناک‌تری.هر لحظه ممکنه همه چیزو رها کنی و بی سر و صدا بری. تو می تونی صبح زود بیای دنبالم و منو ببری کوه، روی آتیش برام صبحونه درست کنی، وقتی حواسم نیست توی گوشم جیغ بزنی و به ترسیدنم بخندی. اما غروب که می شه ازم خداحافظی کنی و برای همیشه بری. تو خیلی ترسناکی، درست همون وقتی که آدم به صدای خندیدنت عادت می کنه، می ذاری می ری. آدم از نزدیک شدن به تو می ترسه. می ترسه که هر لحظه پاشی جمع کنی بری.

_ڪیمیـا
📻 @blue_coldroom
2025/03/02 02:11:48
Back to Top
HTML Embed Code: