Telegram Web
حمیدرضا صدر یک نامه‌ی خداحافظی با تهران داره که بخشی از اون رو می‌خونید:

‏“تهران عزیزم، تو شهر غول‌آسایی هستی و شاهد بزرگ شدنت بوده‌ام… می‌دانم شهرداری‌ها و سوداگران نابودت کرده‌اند… تهران عزیز دوستت دارم و کاری از دستم برنمی‌آید.”

@Vaajpub
۸آگوست ۱۸۹۵، ملاقاتِ لئو تولستوی و آنتوان چخوف. چخوف گفته که تولستوی به‌خاطر بیماری نمی‌توانست برخیزد. درمورد خیلی چیزها حرف زدیم و وقت وداع گفت مرا ببوس! وقتی خم شدم تا ببوسمش گفت می‌دانی از نمایشنامه‌هایت متنفرم. شکسپیر نویسنده بدی بود و به‌نظرم مال تو بدتر هستند.

@Vaajpub
«یکی از صفات تحسین‌برانگیز ایرانیان اصیل علاقه صمیمانه‌ای است که نسبت به وطن خود دارند، آنان از اینکه وطنشان نقش بزرگ و بااهمیتی در تاریخ داشته احساس غرور می‌کنند و این احساس را از خودی و بیگانه مخفی نمی‌دارند.»

‏* هنریش بروگش، در سرزمین آفتاب.


@Vaajpub
به روز بعد از پس‌فردا در فارسی نمی‌گن فردای پس‌فردا، معادل بسیار زیبایی داره به نام پسین‌فردا. در شیراز حتی اهالی کلام برای روز چهارم پسین‌پس‌فردا و برای روز پنجم پسین‌پسین‌فردا استفاده می‌کنند.

@Vaajpub
توصیف این بطوطه جهانگرد مراکشی در زیارت از ‏آرامگاه ⁧ #سعدی

‏سعدی چندسال پیش از به دنیا آمدن ابن بطوطه در شهر طنجه مراکش، از دنیا رفت اما ابن بطوطه در یک قاره دیگر با آثار سعدی آشنایی داشت و او را سرامد شاعران فارسی‌سرا می‌دانست.

@Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصلاً فرض که بعضی
نان از سفره و
کلمه از کتاب و
شکوفه از انار و
تبسم از لبان‌مان گرفته‌اند

با رویاهامان چه می‌کنند؟

شعر #سیدعلی_صالحی
صدای #خسرو_شکیبایی

@Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۵ تیرماه
سالروز ثبت سازه‌های آبی #شوشتر

@Vaajpub
این عکس که برای نخستین‌بار منتشر می‌شود، ماجرای جالبی دارد.
ماجرای اولین داستان #صمد_بهرنگی است که در مسابقه‌ای با داوری #احمد_شاملو رتبه‌ای بالاتر از داستان #محمدعلی_سپانلو کسب کرد.

پست بعدی را بخوانید.

@Vaajpub
#صمد_بهرنگی هنوز 18 سالش نشده بود که «عادت»، نخستین داستانش را نوشت. برخلاف آنچه در تماميِ منابع آمده، صمد «عادت» را در ١٣٣٩ ننوشته بود. در سال ١٣٣٨ چهارمين دوره‌ی مسابقات داستان‌نويسي کشوری (اطلاعات جوانان) برگزار شد و هيأت داوران علی‌اصغر صدر حاج سيدجوادی، رضا سيدحسينی، ايرج قريب و احمد شاملو بودند.
نام‌های برگزيده‌ها هم مثل هيات داوران جالب است. «اطلاعات جوانان» در يکي از شماره‌هاي خود در سال ١٣٣٨ کل ماجرا را اين طور شرح مي دهد: «آقاي شاملو که از داستان‌نويسان برجسته و باتجربه‌ی امروزند خواهش ما را براي شرکت در اين داوري قبول نمود و به اين ترتيب هيأت پنج‌نفري داوران ما در اين دوره تشکيل يافت. امتيازات: سطح نمرات در اين دوره نسبت به دوره‌هاي قبل کمي بالا بود. بعد از جمع امتيازات خسرو آريا دانش‌آموز شيرازي که «زنک دوم» (زنگ دوم؟) را نوشته بود با مجموع ٧٤ امتياز رتبه اول را بدست آورد. نصرالله فخاريان جوان آباداني که براي اول شدن نيز شانس زيادي داشت با مجموع ٧١ امتياز دوم شد. محمود طياري از رشت با ٥/٦٩ امتياز سوم شد. فخاريان «ديوار» و طياري «نقش» را نوشته بود.» گزارش به پايان نرسيده. قرار است دو نام ديگر هم به برگزيده‌ها اضافه شود. دو نويسنده‌ی آماتور که نامشان را هیچکس نشنیده تا آن روز. عکس برگزيده‌ها را هم بالاي گزارش چاپ کرده‌اند. دومي از سمت چپ جواني را نشان مي‌دهد، با استخوان‌هايي درشت در فک و گونه و دماغي بدقواره که انگار جز اين صورتِ تخت، بر هيچ صورت ديگري نمي‌نشيند. نام او صمد بهرنگي است که «از تبريز با ٦٦ امتياز چهارم شد. او «عادت» را نوشته بود. «مرگ خورشيد» نوشته محمدعلي سپانلو ٦٥ امتياز آورد و در رديف پنجم قرار گرفت».

@Vaajpub
Forwarded from لیلا کردبچه
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شب‌های مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره می‌شدند و باد
در پیراهن بلند زنی می‌وزید
که بهار نارنج می‌چید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند می‌زد

باورش سخت است
می‌دانم
اما بارها به ماه گفته‌ام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجره‌ای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد

بارها گفته‌ام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبه‌ای باز نشود.

#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آقای ابوترابی، صاحب کتاب‌فروشی قدیمی خیابون فخرالدوله‌ است که سال‌ها پیش، یک روز موقع برگشت از دبیرستان تصمیم می‌گیره تا مغازه‌ی حصیرفروشی توی راه مدرسه‌ش رو بخره و اون فضا رو تبدیل به کتاب‌فروشی کنه.

از اون روز و اون تصمیم بیشتر از شصت‌و‌پنج سال می‌گذره؛ امروز آقای ابوترابی از یک نوجوون دبیرستانی تبدیل شده به یک مرد مسن با محاسن سفید، خیابون فخرالدوله هم اسمش به خیابون «شهید مُشکی» تغییر کرده و نهر آبی هم که روزگاری از وسط این خیابون رد می‌شد، به خاطره‌ی دوری در ذهن اهالی قدیمی این محله تبدیل شده. هیچ‌چیز شبیه گذشته نیست، جز عشق و علاقه‌ی موندگار آقای ابوترابی به شغل و مغازه کوچیک، اما باصفاش.


🎥ویدئو: محمدعلی دیانت
✍🏻گزارش: شیدا چراغی
🎶موسیقی: اورتور همایون قسمت اول، بنان

@Vaajpub
میدانی وطن چیست؟
وطن یعنی اینکه،
نباید همه ی اینها اتفاق می افتاد!


غسان كنفانی

@Vaajpub
تا دو سه هفته پیش، تابستان تهران خیلی خوب بود، اما یکدفعه شروع به گرم شدن کرده است.
در اتاق من که میان بیابان و دارای ۳۸ یا ۳۹ درجه حرارت است، حتی خواندن کتاب دیگر مقدور نیست و بیشتر وقت خودم را در کافه‌ٔ فردوس می‌گذرانم.

#صادق_هدایت
- نامه به شهید نورایی

@Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش باران ببارد
کاش باران ببارد
بوی کاه‌گل
آوازِ پرنده را پررنگ‌تر می‌کند...


#محمدابراهیم_جعفری

@Vaajpub
من اعتقاد دارم که نیرویی آن بالا هست که کاملاً حواسش به ماست. امّا متأسفانه باید بگویم که آن نیرو، دولت است.

#وودی_آلن

@Vaajpub
‏گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن
باشد!
ولی، نصیحت دیوانه می‌کنی


#فاضل_نظری

@Vaajpub
جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی

چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟


#لیلا_کردبچه

@Vaajpub
جالبه بدونین که تواریخ رسمی دوره ناصری و حتی روزنامه رسمی دولت (وقایع اتفاقیه) میگن میرزا تقی‌خان امیرنظام به بیماری و مرگ طبیعی درگذشت!

@Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط بودنِ تو می‌تونه برام
یه احساسِ امنو فراهم کنه
با من مهربون باش، می‌دونی که
فقط عشق می‌تونه خوبم کنه

@Vaajpub
عکسی از روز به‌توپ⁩‌بستن مجلس.
در شرح عکس آمده پیکر بیجان اسدالله‌میرزا پسرعمه‌ء میرزا #جهانگیرخان_صوراسرافیل که در پای مجلس با شلیک گلوله توپ کشته شد و در جیبش آخرین شمارهء صوراسرافیل بود

@Vaajpub
2025/06/29 17:52:27
Back to Top
HTML Embed Code: