سفرنامه لیدی شل کتابی منحصربهفرد برای فهم ایام نخستین ایران معاصره که برخلاف عموم کتابها و سفرنامههای تقلیلیافته به جهان مردانه، موفق به ثبت جهان زنانه -هرچند از موضع بالا- شده، لحظاتی که برای حضور مردان ناممکن بوده و کنجکاوی اندکی هم در کار. این نمونه جذابی است برای اهل فکر.
@vaajpub
@vaajpub
زادروز
#بیژن_مفید
(۲۲ خرداد ۱۳۱۴، تهران ـ ۲۱ آبان ۱۳۶۳، لسآنجلس)
نویسنده، کارگردان، شاعر، آهنگساز، مترجم، بازیگر
برادرِ #بهمن_مفید
از او نُه نمایشنامه انتشار یافته و بعضی از نوشتههایش به روی صحنه آمده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست. شهر قصه پرآوازهترین اثر بیژن مفید است.
بیژن مفید هنوز دفن نشده، و سالهاست که خاکسترش در بانکی در لوسآنجلس نگهداری میشود.
@Vaajpub
#بیژن_مفید
(۲۲ خرداد ۱۳۱۴، تهران ـ ۲۱ آبان ۱۳۶۳، لسآنجلس)
نویسنده، کارگردان، شاعر، آهنگساز، مترجم، بازیگر
برادرِ #بهمن_مفید
از او نُه نمایشنامه انتشار یافته و بعضی از نوشتههایش به روی صحنه آمده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست. شهر قصه پرآوازهترین اثر بیژن مفید است.
بیژن مفید هنوز دفن نشده، و سالهاست که خاکسترش در بانکی در لوسآنجلس نگهداری میشود.
@Vaajpub
محبوب من!
عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سرجای خودش باشد.
عدل این است که شما در دل ما باشید.
#محمد_صالحعلا
@Vaajpub
عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سرجای خودش باشد.
عدل این است که شما در دل ما باشید.
#محمد_صالحعلا
@Vaajpub
زادروز و سالروز درگذشت
#اصغر_بیچاره (اصغر بیچاره ژوله گنابادی)
(۲۲ خرداد ۱۳۰۶، تهران ـ ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، لسآنجلس، کالیفرنیا)
عکاس، هنرپیشه و کارگردان
از او به عنوان قدیمیترین عکاس حرفهای ایران یاد میشود
@Vaajpub
#اصغر_بیچاره (اصغر بیچاره ژوله گنابادی)
(۲۲ خرداد ۱۳۰۶، تهران ـ ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، لسآنجلس، کالیفرنیا)
عکاس، هنرپیشه و کارگردان
از او به عنوان قدیمیترین عکاس حرفهای ایران یاد میشود
@Vaajpub
فروغ فرخزاد در چند داستان کوتاهی که برای مجلات هفتگیِ سال 1336 نوشت، بهخلاف روال معهود داستاننویسیِ زنانه، از کاربرد توصیفهای ادیبانۀ کلیشهای پرهیز کرد و به سادگیِ زبان گفتار رو آورد؛ چشماندازهای طبیعت را هم، که در اکثر داستانهای این دوره کارکردی روایی نداشتند، براساس ضرورت مضمونیِ داستان برگزید و به گفتوگوها نقشی مهمتر از توصیفها بخشید.
داستانها متعلق به دورۀ نخست کارِ ادبی فرخزاد و پیش از تحول فکری و هنری او در «تولدی دیگر» (1342) است. از این رو، آنها را به قالب کتابی مستقل درنیاورد و رضا داد در لابهلای صفحات مطبوعات فراموش شوند.
اما داستانها، با همۀ خامیِ صناعتِ بهکاررفته در آنها، از سادگی و صراحتی کمیاب در میان آثار زنان این دوره برخوردارند. نویسنده بیش از آنکه همچون دیگر زنان نویسنده، در فکر اصلاح اجتماع و هشدار دادن به دختران باشد، تحول عاطفی و فردیِ شخصیت داستان را مدنظر دارد. همۀ داستانها را زن جوانی به صیغۀ اول شخص مفرد روایت میکند که در پیِ شناخت نیمۀ دیگرِ خود، به ارتباطی عاطفی میاندیشد، اما با پی بردن به بازیچه شدن، یا جداییِ ناگزیر، پوچیِ پنهان در این رابطه را حس میکند. از این رو داستانهای عاشقانۀ فرخزاد، فضایی سرد و تیره، آکنده از سرخوردگی و تنهایی و مرگ مییابند.
داستان «شکست» روایتِ حسِ خامِ عشق دورۀ نوجوانی با طنزی در کلام است. «دوست کوچک من» از خلال رابطۀ عاطفیِ زن با کودکی بیمار و تکافتاده، حسی بشردوستانه و مادرانه را بازتاب میدهد. «کابوس» داستانی اروتیک از دیدِ کودکی بدخوابشده، از سروصداهای اتاق خواب پدر و مادر است؛ اما عمدۀ داستانها، مثل «بیتفاوت» و «اندوه فردا» و «انتها»، بازنماییِ رمانتیکِ احساساتِ درونیِ زنانهاند.
فرخزاد در این داستانها، از منظری شخصی و زنانه عواطف و احساسات خود را بیان میکند و سنت حسبحالنویسیِ زنان داستاننویس را، بهصراحت و با عصیانگریِ بیشتر، ادامه میدهد.
حسن میرعابدینی، دختران شهرزاد، زنان نویسندۀ ایرانی، نشر چشمه، 1400، صص 88 و 89.
#فروغ_فرخزاد
#حسن_میرعابدینی
#داستان
#داستان_کوتاه
#نشر_واج
@Vaajpub
داستانها متعلق به دورۀ نخست کارِ ادبی فرخزاد و پیش از تحول فکری و هنری او در «تولدی دیگر» (1342) است. از این رو، آنها را به قالب کتابی مستقل درنیاورد و رضا داد در لابهلای صفحات مطبوعات فراموش شوند.
اما داستانها، با همۀ خامیِ صناعتِ بهکاررفته در آنها، از سادگی و صراحتی کمیاب در میان آثار زنان این دوره برخوردارند. نویسنده بیش از آنکه همچون دیگر زنان نویسنده، در فکر اصلاح اجتماع و هشدار دادن به دختران باشد، تحول عاطفی و فردیِ شخصیت داستان را مدنظر دارد. همۀ داستانها را زن جوانی به صیغۀ اول شخص مفرد روایت میکند که در پیِ شناخت نیمۀ دیگرِ خود، به ارتباطی عاطفی میاندیشد، اما با پی بردن به بازیچه شدن، یا جداییِ ناگزیر، پوچیِ پنهان در این رابطه را حس میکند. از این رو داستانهای عاشقانۀ فرخزاد، فضایی سرد و تیره، آکنده از سرخوردگی و تنهایی و مرگ مییابند.
داستان «شکست» روایتِ حسِ خامِ عشق دورۀ نوجوانی با طنزی در کلام است. «دوست کوچک من» از خلال رابطۀ عاطفیِ زن با کودکی بیمار و تکافتاده، حسی بشردوستانه و مادرانه را بازتاب میدهد. «کابوس» داستانی اروتیک از دیدِ کودکی بدخوابشده، از سروصداهای اتاق خواب پدر و مادر است؛ اما عمدۀ داستانها، مثل «بیتفاوت» و «اندوه فردا» و «انتها»، بازنماییِ رمانتیکِ احساساتِ درونیِ زنانهاند.
فرخزاد در این داستانها، از منظری شخصی و زنانه عواطف و احساسات خود را بیان میکند و سنت حسبحالنویسیِ زنان داستاننویس را، بهصراحت و با عصیانگریِ بیشتر، ادامه میدهد.
حسن میرعابدینی، دختران شهرزاد، زنان نویسندۀ ایرانی، نشر چشمه، 1400، صص 88 و 89.
#فروغ_فرخزاد
#حسن_میرعابدینی
#داستان
#داستان_کوتاه
#نشر_واج
@Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی به سیر تو پرداختم
فهمیدم چقدر دنیا بزرگ است...
دنیا بزرگ است
و تا تورا تمام نکرده،
نمیتوانم از دنیا بگذرم
همهچیز را از نو باید شروع کرد
#شمس_لنگرودی
@Vaajpub
فهمیدم چقدر دنیا بزرگ است...
دنیا بزرگ است
و تا تورا تمام نکرده،
نمیتوانم از دنیا بگذرم
همهچیز را از نو باید شروع کرد
#شمس_لنگرودی
@Vaajpub
من و شماهایی که در ایران هستیم احتمالا همین الان زندگی روزمره داریم. چای یا قهوه مان رو خورده ایم ،اخبار جنگ را دنبال کرده ایم و فارغ ازینکه دیشب را چه طور گذرانده ایم، یه گوشه ی ذهنمان این است که مثلا برای شام چه درست کنیم یا لباس های کثیف را کی بشوریم ... زندگی روزمره ادامه دارد حتی زیر بمباران!
اما" زندگی روزمره "این روزها به نظرم الان ارزشی به مراتب بیشتر از زنده ماندن دارد .مخصوصا هم اگر قرار است این دراما ادامه دار باشد ( که پیش بینی من این است) کسانی از نظر روانی قسر در می روند که بتوانند بیشتر به روزمرگی چنگ بزنند .خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی میگوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست میکرد. صدای قلقل آب، صبحها در کابل، حس امنیت میداد. حتی وقتی بمبها صدا میکردند، باز هم آن صدا بود.»
کورت ونه گات در سلاخ خانه ی شماره ی پنج زمانی را توصیف میکند که بعد از بمباران درسدن از پناهگاه بیرون آمده اند و شهر را با خاک یکسان شده میبینند اما سربازی که کنارش بوده به دنبال دگمه ی پیراهن گمشده اش می گشته!
برای داشتن سلامت روان در این روزها احتمالا ما هم نیاز داریم دنبال آن دگمه ی گمشده باشیم ،یا به آوای قوری چای گوش بسپاریم .
برای ما انسان های معمولی این که در زیر بمباران و اخبار جنگ دنبال آب و نان باشیم، عاشق باشیم،ترسیده باشیم حتی عشق ابدی ببینیم یا جک بگوییم کاملا طبیعی و عادی است، ما میخواهیم زنده بمانیم و زندگی کنیم نه این که قهرمان باشیم !
درامای ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است مثل آنچه واسیلی گروسمن در کتاب زندگی و سرنوشت توصیف میکند، به شکست دادن جنگ فکر نکنیم ، چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم ، لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانهای تاریک، با دو شمع، سوپ چغندر میپزد. او جنگ را شکست نمیدهد، فقط با آن سازگار میشود.»
@Vaajpub
اما" زندگی روزمره "این روزها به نظرم الان ارزشی به مراتب بیشتر از زنده ماندن دارد .مخصوصا هم اگر قرار است این دراما ادامه دار باشد ( که پیش بینی من این است) کسانی از نظر روانی قسر در می روند که بتوانند بیشتر به روزمرگی چنگ بزنند .خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی میگوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست میکرد. صدای قلقل آب، صبحها در کابل، حس امنیت میداد. حتی وقتی بمبها صدا میکردند، باز هم آن صدا بود.»
کورت ونه گات در سلاخ خانه ی شماره ی پنج زمانی را توصیف میکند که بعد از بمباران درسدن از پناهگاه بیرون آمده اند و شهر را با خاک یکسان شده میبینند اما سربازی که کنارش بوده به دنبال دگمه ی پیراهن گمشده اش می گشته!
برای داشتن سلامت روان در این روزها احتمالا ما هم نیاز داریم دنبال آن دگمه ی گمشده باشیم ،یا به آوای قوری چای گوش بسپاریم .
برای ما انسان های معمولی این که در زیر بمباران و اخبار جنگ دنبال آب و نان باشیم، عاشق باشیم،ترسیده باشیم حتی عشق ابدی ببینیم یا جک بگوییم کاملا طبیعی و عادی است، ما میخواهیم زنده بمانیم و زندگی کنیم نه این که قهرمان باشیم !
درامای ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است مثل آنچه واسیلی گروسمن در کتاب زندگی و سرنوشت توصیف میکند، به شکست دادن جنگ فکر نکنیم ، چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم ، لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانهای تاریک، با دو شمع، سوپ چغندر میپزد. او جنگ را شکست نمیدهد، فقط با آن سازگار میشود.»
@Vaajpub
مگر چه میخواهم از وطن؟
جز لقمهای نان و خیالی آسوده
چه میخواهم؟
جز تکهای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد،
جز پنجرهای که رو به عشق و آزادی گشوده شود...
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغاش کردند؟
#شیرکو_بیکس
@Vaajpub
جز لقمهای نان و خیالی آسوده
چه میخواهم؟
جز تکهای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد،
جز پنجرهای که رو به عشق و آزادی گشوده شود...
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغاش کردند؟
#شیرکو_بیکس
@Vaajpub
معمولاً مملکت، مال حاکمان است
که موقع جنگ و بلایا اسمش را وطن میگذارند و تحویل ما میدهند!
#یپرم_عزیزخانی
@Vaajpub
که موقع جنگ و بلایا اسمش را وطن میگذارند و تحویل ما میدهند!
#یپرم_عزیزخانی
@Vaajpub
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جستوجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانهییست
تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار میکشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.
#احمد_شاملو
@Vaajpub
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جستوجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانهییست
تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار میکشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.
#احمد_شاملو
@Vaajpub
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم که وقتی روی زمین افتاد، اسم زنش را صدا میکرد: «ماریا... ماریا...» و بعد جلوی چشمان من مُرد.
به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد.
من معمولاً پای افراد را نشانه میگیرم. سعی میکنم آنها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد.
حالا ماریای کوچکش چهقدر باید منتظر او بماند! چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد! ماریا حتی نمیداند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر است...
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند... چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
آنها در خانههای گرمشان نشستهاند. سیگار میکشند و دستور میدهند... کاش اسلحهام را بهسمت رئیسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند. بچههایشان در استخر شنا میکنند و آنها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند. راحتتر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمیانگیزانند و شریفترین افراد اداره میکنند.
ضدخاطرات
#آندره_مالرو
@Vaajpub
به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد.
من معمولاً پای افراد را نشانه میگیرم. سعی میکنم آنها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد.
حالا ماریای کوچکش چهقدر باید منتظر او بماند! چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد! ماریا حتی نمیداند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر است...
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند... چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
آنها در خانههای گرمشان نشستهاند. سیگار میکشند و دستور میدهند... کاش اسلحهام را بهسمت رئیسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند. بچههایشان در استخر شنا میکنند و آنها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند. راحتتر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمیانگیزانند و شریفترین افراد اداره میکنند.
ضدخاطرات
#آندره_مالرو
@Vaajpub