حتما همتون اسم دختری که یک شبه از یک زندگی فقیرانه، به ثروتمندترین دختر شهر تبدیل شده رو شنیدید!! کسی که کل میراث خانواده‌ی هاثورن بهش رسید…ایوری کایلی گرمبز، اون دختر منم...

من تو یک خانواده فقیر بزرگ شدم، مادرم چند سال پیش فوت کرد و از اون موقع بدبختی‌هام شروع شد.

یک خواهر ناتنی داشتم به اسم، لیبی! من با لیبی و دوست پسرش زندگی می‌کردم… ولی میدونستم دوست پسر تلخ و تندش، دریک که مشکل کنترل خشم داشت من رو توی اون خونه نمیخواست

اونا جدا شده بودن ولی روزی که فهمیدم دوباره آشتی کردن، من از خونه‌ اونا رفتم… حالا مجبور بودم شب‌ها توی ماشینم بخوابم چون جایی برای رفتن نداشتم و بین این همه مشکلات، درس و مدرسه تنها دلخوشیم بودن.
تا اینکه یک روز همه چیز‌ عوض شد…

یک روز معمولی تو مدرسه بود که مدیر مدرسه با نگاه مرموزی صدام زد. وقتی رفتم دفترش، پسری به اسم گریسون رو دیدم، پسری جذاب، مرموز و جدی.

وقتی وارد شدم گفت: «من یکی از نوه‌‌های هاثورنم! » اون خانواده رو می‌شناختم! هاثورن‌ها بزرگ‌ترین میلیاردر کشور بودن… ولی نمی‌فهمیدم، نوه‌ی همچین خانواده‌ی پولداری با من چیکار داره!!

بهم گفت پدربزرگشون به تازگی مرده و حالا قراره اموالش رو تقسیم کنن… اما یک مشکلی وجود داره؟ علاوه بر اعضای خانواده، اسم من هم توی وصیت نامه اومده و حضور من موقع خوندن وصیت نامه لازمه!!

چرا هاثورن بزرگ باید اسم من رو تو همچین وصیت نامه‌ای می‌نوشت؟! اون که اصلا من رو نمی‌شناخت!
برای خوندن وصیت نامه رفتم، حس می‌کردم قراره چیز مهمی بشنوم…

ماشین مدل بالایی ما رو به عمارت بزرگ و عجیب هاثورن برد. عمارت مثل یک قلعه اسرارآمیز بود که هر گوشه‌ش داستانی داشت. توی سالن بزرگ، اعضای خانواده هاثورن با چهره‌هایی عزادار اما متعجب منتظرم بودن.

اوضاع وقتی جدی شد که وصیت‌نامه هاثورن، میلیاردر بزرگ خونده شد. وقتی وکیل اسم منو به عنوان وارث اصلی خوند، خون توی رگ‌هام یخ زد. باور نمی‌کردم دارم چی می‌شنوم. یه دختر معمولی مثل من، صاحب چه ثروت عظیمی شده بود!

از عمارت بزرگ، تا تعداد زیادی شرکت بزرگ، سهام‌های میلیونی، و حتی یه جزیره خصوصی. هاثورن همه چیز رو برای من به جا گذاشته بود. شوک بزرگی بود، نه فقط برای من، بلکه برای کل خانواده‌اش!!

باورم نمیشد… من یک شبه از اون زندگی فلاکت بار، به همچین میراث عظیمی رسیدم!!  اما وکیل گفت هاثورن فقط یک شرط برام گذاشته! من باید توی این عمارت کنار بقیه‌ی نوه‌هاش زندگی کنم…

کنار کسایی که هیچ ارثی بهشون نرسیده و به خون من تشنه بودن… این بازی قراره به کجا برسه؟!

این کتاب رو من چندماه پیش معرفی کردم و ترکوند… از اون موقع تا حالا همه منتظر جلد دومشن🥹✨ و سوپرایز ^^ بالاخره جلد دومش ترجمه و چاپ شد ^^

جلد دوم بازی‌های میراث، به اسم ارثیه‌ی هاثورن منتشر شد🤩🤩 این جلد ادامه‌ی جلد قبلیه و قراره داستان رو با هیجانی دوبرابر بخونید… اگ از جلد اول لذت بردید، مطمئن باشید که جلد دوم شما رو بیشتر شگفت‌زده و مجذوب خودش می‌کنه😌

پر از رازها، پیچ‌وخم‌های داستانی و لحظات حساسیه که به‌ خاطرشون نمی‌تونید کتاب رو زمین بذارید… مهم نیست که طرفدار چه ژانری هستید، این کتاب از اولین صفحه تا آخرین خطش شما رو حیرت‌زده میکنه و هر لحظه درگیر داستان و شخصیت‌های جذابش میشید😩🤲🏻