Telegram Web
🍃🌺🍃

سوره غافر آیه ۱۸

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ


آنان را به (آن) روز نزدیک هشدار ده؛ آنگاه که (از شدّت ترس،) جان‌ها به گلو می‌رسد؛ و این در حالی ست که به‌شدت اندوهگین هستند و اندوه خود را فرو می‌برند. ستم‌کاران، هیچ دوست مهربانی ندارند و نه شفاعت‌کننده‌ای که (فرمانش) اطاعت شود.

#کلام_پروردگار

@book_tips 🐞
19👍1
🍃🌺🍃


در درون هر کودکی "مخزن" عاطفی ای هست که باید با عشق پر شود وقتی کودکی احساس می کند که واقعا دوستش دارند به طور عادی رشد خواهد کرد
اما وقتی مخزن عشق خالی باشد کودک دچار
مشکلات رفتاری می شود.
بسیاری از بدرفتاریهای کودکان ناشی از تأثیرات خالی بودن مخزن عشق است این ها گفته های دکتر راس کمپل روانپزشک متخصص کودکان و
نوجوانان است.


#پنج_زبان_عشق
#گری_چاپمن
@book_tips 🐞
👍91👎1
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی

#باب_پنجم (در عشق و جوانی)

🍃حکایت ۱۰

در عنفوان جوانی چنانكه افتد و دانی با شاهدی سر و سری داشتم بحكم آنكه حلقی داشت طَيّبُ الاَدا و خلقی كَالبَدرِ اذا بَدا.

🔸آنكه نبات عارضش آب حيات مى‌خورد
🔹در شكرش نگه كند هر كه نبات مى‌خورد

اتفاقا بخلاف طبع از وی حركتی بديدم كه نپسنديدم دامن ازو در كشيدم و مهره برچيدم و گفتم

🔸برو هر چه مى بايدت پيش گير
🔹سر ما ندارى سر خويش گير

شنيدمش که همی رفت و مى گفت

🔸شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
🔹رونق بازار آفتاب نكاهد

اين بگفت و سفر كرد و پريشانی او در من اثر

🔸فَقَدتُ زَمانَ الوَصلِ و المَرءُ جاهِلٌ
🔹بِقَدرِ لَذیذِ العَیشِ قَبلَ المَصائِبِ

🔸باز آى و مرا بكش كه پيشت مردن
🔹خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن

اما به شكر و منت باری پس از مدتی باز آمد. آن حلق داوودی متغير شده و جمال يوسفی به زيان آمده و بر سيب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شكسته. متوقع كه در كنارش گيرم كناره گرفتم و گفتم

🔸آن روز كه خط شاهدت بود
🔹صاحب نظر از نظر براندى
🔸امروز بيامدى به صلحش
🔹كِش فتحه و ضمه بر نشاندى

🔸تازه بهارا ورقت زرد شد
🔹ديگ منه كاتش ما سرد شد
🔸چند خرامى و تكبر كنى
🔹دولت پارينه تصور كنى
🔸پيش كسى رو كه طلبكار تو است
🔹ناز بر آن كن كه خريدار تو است

🔸سبزه در باغ گفته اند خوش است
🔹داند آن كس كه اين سخن گويد
🔸يعنى از روى نيكوان خط سبز
🔹دل عشاق بيشتر جويد
🔸بوستان تو گندنا زاريست
🔹بس كه بر مى كَنى و مى رويد

🔸گر صبر كنى ور نكَنى موى بناگوش
🔹اين دولت ايام نكويى به سر آيد
🔸گر دست به جان داشتمى همچو تو بر ريش
🔹نگذاشتمى تا به قيامت كه برآيد

سؤال كردم و گفتم جمال روى تو را چه شد كه مورچه بر گرد ماه جوشيده است جواب داد ندانم چه بود رويم را مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است




@book_tips 🐞
👍6👎1
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
           
              📌#یادآوری_مطالعه_گروهی   

شانزدهمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
#ویکتور_هوگو 
🔁  #جواد_محیی


#تعداد_صفحات_کتاب :  ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳

سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز:   ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰

🗓 امروز نهم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب  :  ۲۲۰ تا ۲۳۵
📁صفحات فایل الکترونیکی :  ۱۸۰ تا ۱۹۲


دانلود فایل pdf

🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup

@book_tips 🐞📚

🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
Book_tips
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿                           📌#یادآوری_مطالعه_گروهی    شانزدهمین روز مطالعه 📕 #مردی_که_می_خندد #ویکتور_هوگو  🔁  #جواد_محیی #تعداد_صفحات_کتاب :  ۶۴۶ #تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳ سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه مطالعه فایل هر روز:   ۱۲ صفحه شروع:…
🍃🌺🍃
#گزیده_ای_از_کتاب

"بدی به خاطر بدی"! شعار اعضاء این باشگاه بود. منظور بزرگ آنها زیانکاری و برای رسیدن به این هدف هر وسیله ای مشروع بود عضو باشگاه موهوک برای آزار دیگران قسم یاد میکرد آزار دیگران به هر قیمت و شکلی وظیفه او محسوب می شد. لازم بود هر یک از اعضاء این باشگاه صاحب هنری باشد. یکی از آنها «استاد رقص» بود، یعنی شش هفت نفر قداره به دست را دور سر یک نفر جمع میکرد. این شخص به هر که پشت میکرد به عنوان اسائه ادب نوک تیغه قداره را برتنش میزدند از نیش آن برجای می جست. نیش دیگری به او حالی میکرد که پشت به یکی از اشراف کرده است. این قربانی خونین، برجای می جست و رقص وی باعث تفریح و سرور خاطر اشراف بزرگوار میگردید، سرانجام به دست نوکران سپرده می شد تا درست و حسابی چوبکاری شود و دیگر دست از پا خطا نکند. دیگری به ضرب مشت سر و صورت رهگذری را به خون آغشته می ساخت، یا با سر انگشت بر چشمان وی فشار می آورد وقتی هم چشمها در آمد آنرا به دست صاحبش میگذاشتند.
#مردی_که_میخندد
#ویکتور_هوگو
ص.۱۹۲
@book_tips 🐞
کدام رمان درباره زندگی عشایر و فرهنگ آن‌ها نوشته شده است؟
Anonymous Quiz
77%
کلیدر_محمد دولت آبادی
11%
مدیر مدرسه_جلال ال احمد
7%
چشم‌هایش_بزرگ علوی
6%
نمیدانم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍃
سوره انفال آیه ۲

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ

مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر گاه از خدا یاد شود، دل‌هایشان به هراس می‌افتد، و هنگامی که آیاتش بر آنان خوانده شود، (آن آیات) بر ایمانشان می‌ا‌فزاید و فقط بر پروردگارشان توکّل می‌کنند؛

#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
24
🍃🌺🍃

سقوط از طبقه‌ی سوم همانقدر درد آور است که سقوط از طبقه‌ی صدم، اگر قرار است سقوط کنم، بگذار از جایی بلند باشد، نه پست...


#پائولو_کوئلیو

@book_tips🐞
👍121
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی

#باب_پنجم (در عشق و جوانی)

🍃حکایت ۱۱

يكی را پرسيدند از مستعربان بغداد ما تَقول فِی المُرد گفت: لاخَير فيهِم مادام اَحدُهُم لَطيفا يَتخاشنُ فاذا خَشُنَ يَتَلاطف.

يعنی چندانكه خوب و لطيف و نازک اندام است درشتی كند و سختی. چون سخت و درشت شد چنانكه بكاری نيايد تلطف كند و دوستی نمايد

🔸اَمرَد آنگه كه خوب و شيرين است
🔹تلخ گفتار و تند خوى بوَد
🔸چون به ريش آمد و به لعنت شد
🔹مردم آميز و مهرجوى بوَد



@book_tips 🐞
👍31
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
           
              📌#یادآوری_مطالعه_گروهی   

هیجدهمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
#ویکتور_هوگو 
🔁  #جواد_محیی


#تعداد_صفحات_کتاب :  ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳

سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز:   ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰

🗓 امروز یازدهم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب  :   ۲۳۵ تا ۲۵۰
📁صفحات فایل الکترونیکی :  ۱۹۲ تا ۲۰۴


دانلود فایل pdf

🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup

@book_tips 🐞📚

🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
1💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍃

طه - ۱۳۱

وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏

هرگز به آنچه که گروه‌هایی از آنان را با آن‌ها بهره‌مند کرده‌ایم، ـ یعنی تجمّل و زیور زندگی دنیا ـ تا آنان را به‌وسیله‌ی آن بیازماییم، چشم مدوز. (البته) روزیِ پروردگارت، بهتر و پایدارتر است.

#کلام_پروردگار

@book_tips 🐞
24👍1
🍃🌺🍃
#فلک قسمت بیست و چهارم

وکیل چاره‌ای جز تجدیدنظر خواهی نداشت. این آخرین شانس موکل او بود. نمی‌توانست چیزی به  موکلش بگوید. حال روحی پیرمرد خوب نبود، چرا باید او را بیشتر نگران و مضطرب می‌ساخت؟ وکیل خود را یک شطرنج‌باز درهم شکسته می‌دید. حریف او با سربازانش حمله سنگینی را تدارک دیده و با پشتیبانی اسب و رخ‌های جناحین نیروهای او را در هم کوبیده و وزیرش را زیر پای فیل‌های خود له کرده و شاه بی یار و یاور را خوار ساخته و در گوشه‌ای گرفتار...

وکیل عینکش را از چشم برداشت و چشم‌های خسته‌اش را مالید. شکست در پرونده برای هر وکیلی پیش می‌آید، شتری است که در پشت در دفتر هر وکیلی زانو خواهد زد. بدون شکست، طعم پیروزی واقعی نخواهد بود، همان طور که تشنه لب، هر چه بیشتر عطش بر او غلبه یافته باشد، جرعه‌های آب را چون اکسیر حیات به درون کام خشک و تلخ خود سرازیر خواهد کرد.

وکیل با خود اندیشید: "من کیش شده‌ام، همه سربازانم کشته یا زخم دیده‌اند، یکی از قلعه‌هایم فرو ریخته و شکم دو اسبم دریده شده و بر خاک افتاده‌اند. یک فیل‌ام با خرطوم بریده و تیرهای بسیاری که بر پیکرش فرود آمده سر بر خاک نهاده و فیل دیگر در محاصره نیزه‌های سربازان حریف دقایق آخر حیات خود را می‌گذراند. وزیرم زخمی است و خون سر و صورتش را فرا گرفته است و شاه ناامید به گوشه‌ای خزیده و محزون شاهد آخرین رمق مقاومت باقی‌مانده نیروهای خود است. چه باید بکنم؟"

دفتر خلوت بود. مستخدم در حال تی کشیدن کف سالن انتظار بود. وکیل نیاز به تمرکز بیشتری داشت. دستش به سمت تلفن روی میز رفت تا مشورتی از یکی از همکارانش بگیرد. پشیمان شد: "او چه می‌داند که من بی‌اطلاع باشم؟ تازه او شوخ‌طبع است و کار را به مزاح و طنز می‌کشاند که حوصله این یکی را حالا ندارم. ما عادت کرده‌ایم که همه چیز را مسخره کنیم. واقعا  طنازیم یا لوده؟ چطور با این همه خبرهای بد هر روز که از زمین و آسمان بر ما فرود می‌آید و با  این همه غم که هر دم مبارک‌بادمان می‌گوید حوصله خندیدن داریم؟"

پنجره را باز کرد و سیگاری از کشوی میز اتاقش درآورد. کیف و جیب کتش جای مناسبی برای پنهان کردن سیگار نبود. زنش پیدا می‌کرد و آن وقت جیغ و داد که بر سرش می‌کشید. سیگار را روشن کرد و با تانی لب خود آن را به آن کفن‌پوش سفید نزدیک کرد. خودکار را در میان انگشتانش فشرد تا آماده نگارش شود. جوری خودکار را در پنجه دست راستش گرفته بود که گویی شمشیری اخته را آماده فرود آوردن کرده است. به جوهر خودکار نگاهی کرد و دوباره دهانش طعم تلخ دود را حس کرد. جوهر زیادی باقی نمانده بود. از نصفه گذشته بود. به ذهنش خطور کرد که: "جوهر عمر من هم بیشترش خرج نگارش لایحه دفاع برای این و آن شده است. من و این خودکار شبیه به هم هستیم. کدام دست ناپیدا سرنوشت زندگی من را می‌نویسد و روزها و شب‌هایم را رقم می‌زند؟"

دوباره پکی به سیگار زد. قلمش به گردش افتاد: "ریاست محترم دادگاه تجدیدنظر..." نمی‌خواست چون بعضی از وکلا که راه به جایی نمی‌برند باب شکوه و ناله باز کند و از بیچارگی‌های موکل بنویسد تا شاید دادرسان بر بخت برگشته او رحم آورند. نمی‌خواست به ظاهر سرد و سخت قانون بیاویزد چون می‌دانست که در آن دستاویزی نخواهد یافت. مانده بود که چگونه شروع کند. انگشت میانی‌اش گرم شد. سیگار بود که می‌سوخت و از آن تن سفید خاکستری سیاه بر جای می‌گذاشت.خسته بود. با خشم باقیمانده سیگار را در دستش له کرد و به گوشه‌ای انداخت. روی صندلی رها شد و چشم‌ها را به سقف دوخت...

ادامه دارد...


#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان

@book_tips 🐞
4👍1
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم (در عشق و جوانی)

🍃حکایت ۱۲

يكی را از علما پرسيدند كه يكی با ماه روييست در خلوت نشسته و درها بسته و رقيبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنانكه عرب گويد التَمرُ يانِعُ والناطورُ غَير مانِع. هيچ باشد كه به قوت پرهيزگاری از وی بسلامت بماند. گفت اگر از مه رويان بسلامت بماند از بدگويان نماند.

🔸و اِن سَلِمَ الإنسانُ مِن سوءِ نَفسِهِ
🔹فَمِن سوءَ ظَنِّ المُدَّعی لَیسَ یَسلَمُ

🔸شايد پس كار خويشتن بنشستن
🔹ليكن نتوان زبان مردم بستن


@book_tips 🐞
👍1
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
           
              📌#یادآوری_مطالعه_گروهی   

نوزدهمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
#ویکتور_هوگو 
🔁  #جواد_محیی


#تعداد_صفحات_کتاب :  ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳

سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز:   ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰

🗓 امروز دوازدهم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب  :   ۲۵۰ تا ۲۶۵
📁صفحات فایل الکترونیکی :  ۲۰۴ تا ۲۱۶


دانلود فایل pdf

🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup

@book_tips 🐞📚

🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2
2025/07/09 13:31:04
Back to Top
HTML Embed Code: