آن درد ندارم که طبیبان دانند
دردیست محبت که حبیبان دانند
ما را غم روی آشنایی کشتست
این حال نباید که غریبان دانند
- سعدی
دردیست محبت که حبیبان دانند
ما را غم روی آشنایی کشتست
این حال نباید که غریبان دانند
- سعدی
میخواهی برو، میخواهی بمان
رفتنِ تو دل انگیزتر از آمدنِ دیگریست!
- محمدابراهیم جعفری
رفتنِ تو دل انگیزتر از آمدنِ دیگریست!
- محمدابراهیم جعفری
مغرور،ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم،تو چه کردی؟
«تنهایی و رسوایی» ، «بی مهری و آزار»
ای عشق،ببین من چه کشیدم تو چه کردی
- فاضل نظری
رسوا شدم و طعنه شنیدم،تو چه کردی؟
«تنهایی و رسوایی» ، «بی مهری و آزار»
ای عشق،ببین من چه کشیدم تو چه کردی
- فاضل نظری
من آن ابرم که میخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمیداند کجا سر میگذارد!
- هوشنگ ابتهاج
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمیداند کجا سر میگذارد!
- هوشنگ ابتهاج
ديوانه و دلبسته اقبال خودت باش،
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
يک لحظه نخور حسرت آن را که نداری،
راضی به همين چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد،
اين گونه اگر نيست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت،
منت نکش از غير و پر و بال خودت باش!
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی،
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
- اقبال لاهوری
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
يک لحظه نخور حسرت آن را که نداری،
راضی به همين چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد،
اين گونه اگر نيست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت،
منت نکش از غير و پر و بال خودت باش!
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی،
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
- اقبال لاهوری
اونجا که علیرضا بدیع میگه:
تا زنده باشم چون کبوتر دانه میخواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمیخواهم!
آشفتهام...زیباییات باشد برای بعد
من درد دارم، شانهای مردانه میخواهم
از گوشهی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه میخواهم
میخندم و آیینه میگرید به حال من
دیوانهام، همصحبتی دیوانه میخواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه میخواهم
تا زنده باشم چون کبوتر دانه میخواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمیخواهم!
آشفتهام...زیباییات باشد برای بعد
من درد دارم، شانهای مردانه میخواهم
از گوشهی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه میخواهم
میخندم و آیینه میگرید به حال من
دیوانهام، همصحبتی دیوانه میخواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه میخواهم
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم
بيقراریِ رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهرياری پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيری به نگارم برسم
استخوان سوز سياهی زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری می برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ، دلبستگی آخرِ دنيای من است
می روم شايد روزی به مزارم برسم
- شهریار
فال من خوب نيامد که به يارم برسم
بيقراریِ رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهرياری پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيری به نگارم برسم
استخوان سوز سياهی زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری می برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ، دلبستگی آخرِ دنيای من است
می روم شايد روزی به مزارم برسم
- شهریار
قصه ی تقسیم عشق اینگونه تعبیر می شود
یا جنون قسمت شود یاسهم مجنون می شوی
- سعید طالقانی
یا جنون قسمت شود یاسهم مجنون می شوی
- سعید طالقانی
شعر تک خطی واسه بیو:
-شب هلاکم میکند اندیشهٔ غم های روز
-در نگاهم اگر نيستی در خيالم سرشاری
-شبی از میان اینهمه دَرد ، اُمید میروید
-بگذر زِ آفریده،بنگر در آفریدن
-از همان جا که رسد درد همانجاست دوا
-میخَندید وَ دَر نِگاهَش غَمی میرَقصید
-شب هلاکم میکند اندیشهٔ غم های روز
-در نگاهم اگر نيستی در خيالم سرشاری
-شبی از میان اینهمه دَرد ، اُمید میروید
-بگذر زِ آفریده،بنگر در آفریدن
-از همان جا که رسد درد همانجاست دوا
-میخَندید وَ دَر نِگاهَش غَمی میرَقصید
کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم
کارِ غم در خاطرِ دیوانگان یادآوریست
- هادی محمدحسنی
کارِ غم در خاطرِ دیوانگان یادآوریست
- هادی محمدحسنی