به عنوان کسی که دستی توی نوشتن داره، نوشتههای بعضی از آدمها رپ که میخونم با خودم میگم “چقدر روون مینویسه.” جوری که از نظرم انگار نوشتن توی خونشه. انگار که هیچ کار سختی نیست و اون نیاز نداره با دردسرهای نوشتن، راضی نبودن، بازنویسی، تلاش دوباره و ناامید شدن، کنار بیاد. ولی جدیدا با کسی آشنا شدم که اینقدر قلمش سبک و روونه که موقع خوندن نوشتهاش حس آزادی بهم دست میده، و دیدنِ تلاش و دغدغهاش برای خوب در آوردن اون پارت باعث شد فکر کنم که واقعا چیزای خوب بدون زحمت به دست نمیاد.
کارمان در مصرف واژگان خوب نبود، گویی هرگز برایمان معنا نمیشدند. شب هنگام، ما بودیم و ماه و نوای موسیقی. گاهی تنها صدای در جریان، رعشهی نوتها بود زیر لمس دستانی مهربان. گاهی هم بودند واژگان، رقصان. در دلِ تاریکی. میخواند خواننده، از مهر و نزدیکی. و ما میکردیم نگاه، به سیه چالهی چشمِ دگری، تا سکوت بگیرد رخساری. از تمام آن چه که هرگز بر لبهایمان جاری نشد. کلمات میگشتند، از میان قلبهایمان، رفته رفته. معنا میبخشیدن به هر حسی که بود. به امیدِ چیزی بیشتر. به شورِ آیندهای در نزدیکی. اما با رسیدن موسیقی به انتها، واژگان میرفتند. ما میماندیم و لبانی بسته به طلسم، و تقدیری که انگار نوشته نمیشد، برای ما. واژگان رفتند. موسیقی اوجش را از دست داد. دنیا تاریک شد، و دیگر نبود ماه و مایی. و همانگونه، دستهایمان از هم دور شد و قلبهایمان دورتر، و آن چه ماند، دنیایی بود بدون ما. در انتها، هیچ کجای این دنیا هرگز نشد سهم ما.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Sometimes we all get, some kind of hunted...
ʙᴇʟʟᴇ ⋆˙☽
Not my fav line.... Damn it😭 Thank u darling 🌟🩵
omg really?😭
ur welcome bun bun <<3
ur welcome bun bun <<3