کریس نهایت تلاشش رو کرد تا آروم باشه و بعد بازهم تکرار کرد . کریس_ اون سابقه‌ی کیفری بخاطر هیچ جرمی نیست . من رو موقع نقاشی کردن روی دیوار گرفتن بابا فقط همین !  پدرش اما خونسرد ابرو بالا انداخت .  لئو _ بهم یک مدرک بده و ثابت کن یک مجرم نیستی و بعدش بیا…

زابدیل ، در حالی که فاصله‌ی زیادی تا از دست دادن عقلش نداشت چشمهاش رو بست و یک بار دیگر مسئله رو تحلیل کرد .  دیروز صبح ، کریس به بازداشتگاه رفته بود و ازش درباره‌ی پرونده‌‌ای که به دادگاه فرستاده شده بود سوال پرسیده بود ، زابدیل هم در کمال خونسردی و حماقت…

همه چیز دقیقا به اون اندازه غیر قابل تحمل بود که زابدیل تصور میکرد : یک دفتر بایگانی درندشت که تا سقف با پرونده هایی پر شده بود که اشتباها به دادگاه فرستاده شده بودن و دست کم باید نصفشون رو بررسی میکردن .  هوای میامی شرجی و عذاب آور بود . کریس با اون لباسهای…

Zab _ She's my daughter! داد کشید و به لوز که رنگش پريده بود اشاره کرده . اون بچه ترسیده بود و اریک بدون تلف کردن یک لحظه بیشتر لوز رو بغل گرفت تا حدالامکان از اون خونه و فضاش دورش کنه . ‌ تالیثا _ و منم دارم بهت میگم که ممکنه نباشه . گفت و دستهاش رو روی…

NSAR ریچ _ وات د فاک اریک ؟ کِی زاییدی ؟   با حالتی از آمیختگی تعجب و تمسخر ، در حالی که از کنار دیوار آشپزخونه به پشت خم شده بود و رسیدن اریک رو نظاره میکرد گفت .  کریس _ جیزس ریچارد ! این سومین باریه که بهت تذکر میدم . با چشمهای گرد شده و در حالی که منتقل…

یک ماه از زمانی که زابدیل فهمیده بود واقعا پدر لوز نیست گذشته بود .  حالا حتی بیشتر از قبل تحت فشار بود و بیشتر از قبل نمیدونست چه کاری انجام بده تا کنار بیاد .  دو سال کامل به عنوان یک پدر با همه‌ی سختی ها براش یک تجربه‌ی عالی بود و حالا درست بعد از اینکه…

تشکر کرد و بعد از دست دادن با مافوقش از دفترش بیرون اومد . نمیتونست بهتر از این باشه قطعا ، شیفتش عوض شده بود و از حالا به بعد مجبور نبود شبها کار کنه . این یعنی که همین حالا میتونست برگرده خونه‌ش و به اندازه‌ی ۳ ماه گذشته بخوابه و حتی تا صبح روز بعد که تایمش…

کریس میخواست قبول کنه که نباید وا بره و الان وقت ضعف کردن نیست ولی به محضی که متقابلا کاپ رو بوسید ، زانوهاش شل شدن و فاصله‌ی زیادی تا بیهوش شدن نداشت .  با متوقف و بعد فاصله گرفتن کاپ ، کریس به خودش اومد .  به لبخند آروم کاپ نگاه کرد و بعد از تحلیل کردن…

کریس در سرویس بهداشتی رو با عجله بست و بلافاصله هوف کشید .  اینطوری نبود که آدم سختگیری باشه ولی خوب هنوز براش سوال بود که توی خونه‌ی یک پدر متاهل چه غلطی میکنه و چرا چند دقیقه پیش داشت ازش بلوجاب میگرفته !؟؟ و حالا هم باید با خودش به نتیجه میرسید که میخواد…

کریس به مردمکهای تیره رنگ و کوچیک کاپ نگاه کرد . کریس _ میخوام ادامه‌ش بدیم!  زابدیل سر تکون داد و بعد از بالا کشیدن لباس زیرش ، کریس رو به دنبال خودش کشوند .  کریس دید که زابدیل اول در رو باز کرد و با روشن شدن اتاق ، کریس فهمید اون نور های ضعیف از ریسه های…

با دوباره باز شدن در ، کریس دست از ور رفتن با خوش کشید و به محتویات توی دست کاپ نگاه کرد ، خوب اون باید خیلی خونسرد بوده باشه که بخواد تمام اون وسایل رو برداره اما زابدیل داشت به اینکه صحنه‌ی مقابلش چقدر هات بود فکر میکرد . کریس با موهای قرمز ژولیده شده‌ش…

شان با تنبلی اظهار بی اطلاعی کرد در حالی که از چارلی آویزون شده بود . اخیرا به حدی سرش شلوغ بود که حالا در پایان تایم اداری مرکز نگهداری از حیوانات حتی به درستی روی پاهاش بند نمیشد . اگر هفته‌ی قبل بود ، حتما از کریستوفر یا چارلی میخواست که به جاش شیفت بمونن…

مرد چشمهای غم گرفته‌ش رو روی هم گذاشت و بالشت رو روی صورتش فشرد ، انگار میخواست اینجوری جلوی زبانه کشیدن افکارش رو بگیره ولی هیچ چیزی نمیتونست اون لحظات رو از یادش ببره ، شاید باید چندتا آرامبخش میخورد و میخوابید ولی کی تضمین میکرد که قرار نیست پسر لیموناد…