.
💢 دروغی به نام نظام مقدس 💢
همهی ما از جایگاه دو شهید اول و دوم در فقه امامیه آگاهیم. گر چه شهیدین با کتاب های لمعه و شرح لمعه مشهورند، ولی این دو، صاحب آثار بسیار دیگری در فقه فتوایی و فقه استدلالی هستند که جایگاه آنها را در میان ده فقیه برتر تاریخ فقه امامیه تثبیت کرده است.
شهید اول در اینجا ضمن برشمردن مکاسب محرمه، اجرت گرفتن برای اذان و اقامه و قضاء را حرام می داند مگر از بیت المال.
شهید ثانی در اینجا در شرح عبارت فوق بیان میدارد که فرقی نمیکند که اجرت این کارها از مردم محله یا شهر یا بیتالمال باشد و وقتی برپایی آنها لازم است و کسی حاضر نباشد که رایگان انجام دهد، دادن اجرت برای این کارها بلامانع است. ولی در ادامه اضافه می کند که در اینصورت دیگر موذن ثواب نمیبرد و فعل او عبادت محسوب نمیشود و صرفا آوازی است که میخواند و بابت صدای خوشش پولی میگیرد، مانند هر آواز خوان دیگری. توجه داشته باشیم اینجا بحث حسن فاعلی مد نظر است و نه بحث حسن فعلی.
همینطور در مورد قاضی که اگر دستمزد بگیرد، دیگر کارش میشود شغلی در کنار دیگر شغلها مانند نانوایی و قصابی و ....
همین سخن شهیدین را میتوان به تمام مناصب حکومت تعمیم داد. در این مناصب باید دید که آیا مسئولین مملکت اعم از رهبر و قضات و نمایندگان مجلس و هیئت دولت و سرداران نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و کارمندان صدا و سیما و مداحان و روضه خوانان و ائمه جمعه و جماعات، حاضرند کارشان را مانند پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بدون اجرت انجام دهند؟
باید توجه داشت که اجرت صرفا حقوق ماهیانه رسمی نیست. هر گونه هزینهای که از بیت المال صرف ارتقای ثروت یا قدرت یا منزلت این افراد شود، اجرت است. مثلا اگر مقامات ارشد رسانههای ملی را در جهت ترمیم ضعفها و بیتدبیریهای خود بکار گیرند، یا از نهادهای قضایی و امنیتی و نظامی و انتظامی جهت سرکوب منتقدین خود استفاده کنند، یا با تبلیغات پر هزینه مقامی قدسی و ورای پاسخگویی از خود ترسیم کنند، یا هزینههای سرسامآوری صرف محافظت از جان ایشان شود، یا به قیمت نابود کردن ساختارهای قانونی و مدنی بر قدرت خود بیفزایند، یا هزینههای هنگفت هر روزه صرف مونیتورینگ سلامتی ایشان و خانوادهشان شود، یا ..... ، اینها همه از مصادیق اجرت است.
حال باید دید مسئولین ارشد نظام حاضرند این مسئولیتها را بدون حقوق و مزایا و خدم و حشم و بادیگارد و .... انجام دهند؟!
اگر حاضر نیستند، که میبینیم حاضر نیستند، پس مناصب آنها هم شغلی هستند در کنار دیگر شغلها و این حکومت هم حکومتی است مانند دیگر حکومتها.
پس در چنین حکومتی، از صدر تا ذیل، هیچ منصبی مقدس نیست و نظامی است سکولار و عرفی مانند دیگر حکومتهای رایج دنیا.
پ.ن.: این سخن که تمام این امکانات برای شخصیت حقوقی آنان است و نه حقیقی، فریبی بیش نیست و سیره حکومتداری پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) شاهدی برای افشای این فریب است.
مگر اینکه مقامات این نظام جان خود را شریفتر از آن ذوات مقدسه بدانند، که البته آن امر دیگری است.
@Cmorghgrom30
.
💢 دروغی به نام نظام مقدس 💢
همهی ما از جایگاه دو شهید اول و دوم در فقه امامیه آگاهیم. گر چه شهیدین با کتاب های لمعه و شرح لمعه مشهورند، ولی این دو، صاحب آثار بسیار دیگری در فقه فتوایی و فقه استدلالی هستند که جایگاه آنها را در میان ده فقیه برتر تاریخ فقه امامیه تثبیت کرده است.
شهید اول در اینجا ضمن برشمردن مکاسب محرمه، اجرت گرفتن برای اذان و اقامه و قضاء را حرام می داند مگر از بیت المال.
شهید ثانی در اینجا در شرح عبارت فوق بیان میدارد که فرقی نمیکند که اجرت این کارها از مردم محله یا شهر یا بیتالمال باشد و وقتی برپایی آنها لازم است و کسی حاضر نباشد که رایگان انجام دهد، دادن اجرت برای این کارها بلامانع است. ولی در ادامه اضافه می کند که در اینصورت دیگر موذن ثواب نمیبرد و فعل او عبادت محسوب نمیشود و صرفا آوازی است که میخواند و بابت صدای خوشش پولی میگیرد، مانند هر آواز خوان دیگری. توجه داشته باشیم اینجا بحث حسن فاعلی مد نظر است و نه بحث حسن فعلی.
همینطور در مورد قاضی که اگر دستمزد بگیرد، دیگر کارش میشود شغلی در کنار دیگر شغلها مانند نانوایی و قصابی و ....
همین سخن شهیدین را میتوان به تمام مناصب حکومت تعمیم داد. در این مناصب باید دید که آیا مسئولین مملکت اعم از رهبر و قضات و نمایندگان مجلس و هیئت دولت و سرداران نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و کارمندان صدا و سیما و مداحان و روضه خوانان و ائمه جمعه و جماعات، حاضرند کارشان را مانند پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بدون اجرت انجام دهند؟
باید توجه داشت که اجرت صرفا حقوق ماهیانه رسمی نیست. هر گونه هزینهای که از بیت المال صرف ارتقای ثروت یا قدرت یا منزلت این افراد شود، اجرت است. مثلا اگر مقامات ارشد رسانههای ملی را در جهت ترمیم ضعفها و بیتدبیریهای خود بکار گیرند، یا از نهادهای قضایی و امنیتی و نظامی و انتظامی جهت سرکوب منتقدین خود استفاده کنند، یا با تبلیغات پر هزینه مقامی قدسی و ورای پاسخگویی از خود ترسیم کنند، یا هزینههای سرسامآوری صرف محافظت از جان ایشان شود، یا به قیمت نابود کردن ساختارهای قانونی و مدنی بر قدرت خود بیفزایند، یا هزینههای هنگفت هر روزه صرف مونیتورینگ سلامتی ایشان و خانوادهشان شود، یا ..... ، اینها همه از مصادیق اجرت است.
حال باید دید مسئولین ارشد نظام حاضرند این مسئولیتها را بدون حقوق و مزایا و خدم و حشم و بادیگارد و .... انجام دهند؟!
اگر حاضر نیستند، که میبینیم حاضر نیستند، پس مناصب آنها هم شغلی هستند در کنار دیگر شغلها و این حکومت هم حکومتی است مانند دیگر حکومتها.
پس در چنین حکومتی، از صدر تا ذیل، هیچ منصبی مقدس نیست و نظامی است سکولار و عرفی مانند دیگر حکومتهای رایج دنیا.
پ.ن.: این سخن که تمام این امکانات برای شخصیت حقوقی آنان است و نه حقیقی، فریبی بیش نیست و سیره حکومتداری پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) شاهدی برای افشای این فریب است.
مگر اینکه مقامات این نظام جان خود را شریفتر از آن ذوات مقدسه بدانند، که البته آن امر دیگری است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 کاتالوگ یا دیالوگ؟ 💢
🔺سوال:
خدایی که کاتالوگ برای کمال و سعادت انسان مینویسد، باید طوری بنویسد که صدها سال بعد هم اگر بازش کردند همه چیز درست باشد.
پس چرا قرآن این چنین نیست؟ چرا در قرآن مجاز بودن بردهداری، چند همسری، زدن زن ناشزه، بکار بردن اسب زین کرده در ارتش، روزه گرفتن از فجر تا ابتدای شب(در مناطق قطبی تا ۲۳ ساعت)، قطع دست سارق، و .... آمده است.
آیا اینها مطابق عقل و عرفاند؟ اگر آری پس چرا اجرا نمیشوند؟
وجود آیات ناسخ و منسوخ، بدین معنی است که برخی آیات در قرآن، حتی ۲۳ سال هم دوام نیاوردند و عوض شدند.
آیه نجوا حتی یک روز هم دوام نیاورد و تنها عامل به آن مولا علی(ع) بود.
🔹پاسخ:
تمام اشکال شما و نیز فقهای سنتی در همین شبیهسازی قرآن به کاتالوگ است.
خیر، قرآن یک کاتالوگ نیست.
یک دیالوگ است.
دیالوگی بین خدا با مردمانی در حجاز ۱۴۰۰ سال پیش از کانال محمد بن عبدالله(ص).
دیالوگی شبیه به مکالمهی تلفنی بین دو نفر که شما فقط کلام یک طرف را میشنوید و از سفیدیهای بین سطور او باید کلام طرف دیگر را هم دریابید.
قرآن کلام خدا است با آن مخاطبان.
این نگاه پاسخگوی بسیاری از سوالات خواهد بود.
@Cmorghgrom30
.
💢 کاتالوگ یا دیالوگ؟ 💢
🔺سوال:
خدایی که کاتالوگ برای کمال و سعادت انسان مینویسد، باید طوری بنویسد که صدها سال بعد هم اگر بازش کردند همه چیز درست باشد.
پس چرا قرآن این چنین نیست؟ چرا در قرآن مجاز بودن بردهداری، چند همسری، زدن زن ناشزه، بکار بردن اسب زین کرده در ارتش، روزه گرفتن از فجر تا ابتدای شب(در مناطق قطبی تا ۲۳ ساعت)، قطع دست سارق، و .... آمده است.
آیا اینها مطابق عقل و عرفاند؟ اگر آری پس چرا اجرا نمیشوند؟
وجود آیات ناسخ و منسوخ، بدین معنی است که برخی آیات در قرآن، حتی ۲۳ سال هم دوام نیاوردند و عوض شدند.
آیه نجوا حتی یک روز هم دوام نیاورد و تنها عامل به آن مولا علی(ع) بود.
🔹پاسخ:
تمام اشکال شما و نیز فقهای سنتی در همین شبیهسازی قرآن به کاتالوگ است.
خیر، قرآن یک کاتالوگ نیست.
یک دیالوگ است.
دیالوگی بین خدا با مردمانی در حجاز ۱۴۰۰ سال پیش از کانال محمد بن عبدالله(ص).
دیالوگی شبیه به مکالمهی تلفنی بین دو نفر که شما فقط کلام یک طرف را میشنوید و از سفیدیهای بین سطور او باید کلام طرف دیگر را هم دریابید.
قرآن کلام خدا است با آن مخاطبان.
این نگاه پاسخگوی بسیاری از سوالات خواهد بود.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 اختصاص خطابات قرآنی به مشافهین 💢
✅ همانطور که (اینجا) آوردیم، قرآن یک متن شفاهی است و لذا اوامر و نواهی آن چون قتال کنید، گردن بزنید، تازیانه بزنید، دست قطع کنید، تا ۴ همسر میتوانید اختیار کنید، از کنیزان حق تمتع جنسی دارید، و .... مختص به مشافهین(مردم صدر اسلام) بوده و تعمیم آن اوامر و نواهی به مردم روزگار ما نیاز به دلیل دارد. یعنی اصل بر اختصاص است و مدعیان تعمیم باید دلیل اقامه کنند.
بحث در مورد خطاب شفاهی بودن قرآن بسیار مبنایی است و ریشهی تمام اختلافاتی است که در شاخههای مختلف فقهی و اصولی و بالتبع در حوزههای سیاسی/اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی بین ما وجود دارد. لذا خالی از فایده نخواهد بود که به مطالبی که در (اینجا) توسط صاحب این قلم بیان شده است، عنایت شود.
عجیب اینکه این مبنای متفاوت با نگاه مشهور فعلی، نه صرفا یک نظر از طرف روشنفکران و نواندیشان امروز، بلکه میراث سنت اصولی و فقهی ما بوده است.
✅ تا قبل از ۲۰۰ سال اخیر مبنای امامیه "اختصاص" بوده است و بزرگانی چون وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر بر آن صحه گذاشتهاند و ادعای اجماع نزد امامیه کردهاند و مبنای "تعمیم" را فقط به اهلسنت نسبت دادهاند.
وحید بهبهانی مجدد و احیاگر علم اصول و مبارز بزرگ علیه اخباریگرایی در (اینجا)، میرزای قمی شاگرد برجسته ی وحید بهبهانی و صاحب قوانین الاصول در (اینجا)، و صاحب جواهر در (اینجا) اذعان میکنند قرآن یک متن شفاهی است که خطابات آن چون "یا ایها الذین آمنوا" و ضمائر خطاب چون "کُم" و افعال با صیغه مخاطب چون "اضربوا" فقط شامل مشافهین می شوند و تعمیم آنها به غائبان و آیندگان، نیازمند دلیل است. در ادامه آنها تصریح میکنند که این نظر، اجماع امامیه است و نظر مخالف نظر اشاعره(جریان مسلط اهل سنت) میباشد.
البته این بزرگان در ادامه با پیوست دلیلی قائل به تعمیم این خطابات میشوند. این دلیل نزد وحید بهبهانی، اجماع فقهای سلف است و در نزد میرزای قمی، قاعدهای است به نام "قاعده اشتراک". البته این دو دلیل هر دو مردودند. زیرا هم برای اجماع و هم قاعده اشتراک "اتحاد صنفی" بین موضوعات لازم است که در این میان داور نهایی عقل و عرف خواهند بود.(در این باره بیشتر خواهیم نوشت.)
بدیهی است بر این مبنا با رد شدن این دو دلیل، تعمیم خطابات نیز فرو خواهد ریخت.
✅ حدود ۲۰۰ سال قبل شیخ مرتضی انصاری این مبنای امامیه را معکوس کرد و مانند اهلسنت قائل شد که اصل بر "تعمیم" است و اثبات اختصاص هر امر و نهیای به مردم صدر اسلام، نیازمند دلیل است. از آنجا که بعد از او شاگردانش تسلط بلا منازع بر حوزههای علمیهی امامیه پیدا کردند، و تمام مراجع از آن زمان تا کنون پیرو همین مبنا هستند، لذا این مبنای جدید تفکر غالب امامیه در ۲۰۰ سال اخیر شده است.
شیخ انصاری(اینجا) و آخوند خراسانی(اینجا) و میرزای نائینی(اینجا)، صرفنظر از اختلافات فرعی بین آنها، این نظر جدید مسلط بر حوزه های علمیه را صورتبندی کردهاند.
این مبنای متاخر نادرست است زیرا قرآن یک متن شفاهی است و خطابات شفاهی به دلالت لفظی اختصاص به مشافهین دارد. مانند سخنرانی یک خطیب که بعدها متن آن به نوشتار درآید. یک سخنران وقتی وسط صحبت خود می گوید آب بیاورید و کمی از هم فاصله بگیرید، به این معنی نیست که هرکس صوت یا متن این سخنرانی را مطلع شد، طرف خطاب این درخواست است. چه بسا در حین سخنرانی کسی از هوش رفته باشد و این سخن خطیب ناظر به آن واقعه بوده باشد. یعنی سخنان یک خطیب دو قسمت دارد: قضایای حقیقیه(قسمت حاوی پیام اصلی سخنرانی) و قضایای خارجیه(قسمت حاوی مطالب حاشیهای).
✅ علیرغم تسلط ۲۰۰ سال اخیر مبنای شیخ و پیروانش بر حوزههای علمیه، علامه طباطبایی در بخشهای فراوانی از تفسیر المیزان از جمله در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و ... عباراتی چون "الذین کفروا" و "الذین آمنوا" را شامل کل کافران و مومنان از زمان صدر اسلام تا کنون نمیداند و بلکه عبارت اول را مختص سران قریش آن زمان و عبارت دوم را ویژهی مومنان صدر اسلام میداند.
بدیهی است بر اساس چنین مبنایی تمام دستورهای قرآن خطاب به مومنان در مورد قتال با کافران و اجرای حدود و دیگر تکالیف، اختصاص به مومنان صدر اسلام خواهد داشت و تعمیم آنها نیازمند دلیل خواهد بود.
اینکه کسانی چون علامه طباطبایی و بزرگان اصولی قبل از شیخ انصاری چنین نگاهی داشتهاند، ما را وادار می کند که به دیدهی تردید به نظر مشهور فعلی بنگریم.
اصل اولی در پیام شفاهی این است که مخاطب آن، مشافهین باشند و تعمیم آن به غائبان و آیندگان نیازمند دلیل و قرینه است.
@Cmorghgrom30
.
💢 اختصاص خطابات قرآنی به مشافهین 💢
✅ همانطور که (اینجا) آوردیم، قرآن یک متن شفاهی است و لذا اوامر و نواهی آن چون قتال کنید، گردن بزنید، تازیانه بزنید، دست قطع کنید، تا ۴ همسر میتوانید اختیار کنید، از کنیزان حق تمتع جنسی دارید، و .... مختص به مشافهین(مردم صدر اسلام) بوده و تعمیم آن اوامر و نواهی به مردم روزگار ما نیاز به دلیل دارد. یعنی اصل بر اختصاص است و مدعیان تعمیم باید دلیل اقامه کنند.
بحث در مورد خطاب شفاهی بودن قرآن بسیار مبنایی است و ریشهی تمام اختلافاتی است که در شاخههای مختلف فقهی و اصولی و بالتبع در حوزههای سیاسی/اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی بین ما وجود دارد. لذا خالی از فایده نخواهد بود که به مطالبی که در (اینجا) توسط صاحب این قلم بیان شده است، عنایت شود.
عجیب اینکه این مبنای متفاوت با نگاه مشهور فعلی، نه صرفا یک نظر از طرف روشنفکران و نواندیشان امروز، بلکه میراث سنت اصولی و فقهی ما بوده است.
✅ تا قبل از ۲۰۰ سال اخیر مبنای امامیه "اختصاص" بوده است و بزرگانی چون وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر بر آن صحه گذاشتهاند و ادعای اجماع نزد امامیه کردهاند و مبنای "تعمیم" را فقط به اهلسنت نسبت دادهاند.
وحید بهبهانی مجدد و احیاگر علم اصول و مبارز بزرگ علیه اخباریگرایی در (اینجا)، میرزای قمی شاگرد برجسته ی وحید بهبهانی و صاحب قوانین الاصول در (اینجا)، و صاحب جواهر در (اینجا) اذعان میکنند قرآن یک متن شفاهی است که خطابات آن چون "یا ایها الذین آمنوا" و ضمائر خطاب چون "کُم" و افعال با صیغه مخاطب چون "اضربوا" فقط شامل مشافهین می شوند و تعمیم آنها به غائبان و آیندگان، نیازمند دلیل است. در ادامه آنها تصریح میکنند که این نظر، اجماع امامیه است و نظر مخالف نظر اشاعره(جریان مسلط اهل سنت) میباشد.
البته این بزرگان در ادامه با پیوست دلیلی قائل به تعمیم این خطابات میشوند. این دلیل نزد وحید بهبهانی، اجماع فقهای سلف است و در نزد میرزای قمی، قاعدهای است به نام "قاعده اشتراک". البته این دو دلیل هر دو مردودند. زیرا هم برای اجماع و هم قاعده اشتراک "اتحاد صنفی" بین موضوعات لازم است که در این میان داور نهایی عقل و عرف خواهند بود.(در این باره بیشتر خواهیم نوشت.)
بدیهی است بر این مبنا با رد شدن این دو دلیل، تعمیم خطابات نیز فرو خواهد ریخت.
✅ حدود ۲۰۰ سال قبل شیخ مرتضی انصاری این مبنای امامیه را معکوس کرد و مانند اهلسنت قائل شد که اصل بر "تعمیم" است و اثبات اختصاص هر امر و نهیای به مردم صدر اسلام، نیازمند دلیل است. از آنجا که بعد از او شاگردانش تسلط بلا منازع بر حوزههای علمیهی امامیه پیدا کردند، و تمام مراجع از آن زمان تا کنون پیرو همین مبنا هستند، لذا این مبنای جدید تفکر غالب امامیه در ۲۰۰ سال اخیر شده است.
شیخ انصاری(اینجا) و آخوند خراسانی(اینجا) و میرزای نائینی(اینجا)، صرفنظر از اختلافات فرعی بین آنها، این نظر جدید مسلط بر حوزه های علمیه را صورتبندی کردهاند.
این مبنای متاخر نادرست است زیرا قرآن یک متن شفاهی است و خطابات شفاهی به دلالت لفظی اختصاص به مشافهین دارد. مانند سخنرانی یک خطیب که بعدها متن آن به نوشتار درآید. یک سخنران وقتی وسط صحبت خود می گوید آب بیاورید و کمی از هم فاصله بگیرید، به این معنی نیست که هرکس صوت یا متن این سخنرانی را مطلع شد، طرف خطاب این درخواست است. چه بسا در حین سخنرانی کسی از هوش رفته باشد و این سخن خطیب ناظر به آن واقعه بوده باشد. یعنی سخنان یک خطیب دو قسمت دارد: قضایای حقیقیه(قسمت حاوی پیام اصلی سخنرانی) و قضایای خارجیه(قسمت حاوی مطالب حاشیهای).
✅ علیرغم تسلط ۲۰۰ سال اخیر مبنای شیخ و پیروانش بر حوزههای علمیه، علامه طباطبایی در بخشهای فراوانی از تفسیر المیزان از جمله در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و ... عباراتی چون "الذین کفروا" و "الذین آمنوا" را شامل کل کافران و مومنان از زمان صدر اسلام تا کنون نمیداند و بلکه عبارت اول را مختص سران قریش آن زمان و عبارت دوم را ویژهی مومنان صدر اسلام میداند.
بدیهی است بر اساس چنین مبنایی تمام دستورهای قرآن خطاب به مومنان در مورد قتال با کافران و اجرای حدود و دیگر تکالیف، اختصاص به مومنان صدر اسلام خواهد داشت و تعمیم آنها نیازمند دلیل خواهد بود.
اینکه کسانی چون علامه طباطبایی و بزرگان اصولی قبل از شیخ انصاری چنین نگاهی داشتهاند، ما را وادار می کند که به دیدهی تردید به نظر مشهور فعلی بنگریم.
اصل اولی در پیام شفاهی این است که مخاطب آن، مشافهین باشند و تعمیم آن به غائبان و آیندگان نیازمند دلیل و قرینه است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 فایدهی قرآن برای ما 💢
✅ آنچه در (اینجا) در مورد اختصاص خطابات قرآن به مشافهین آوردیم، بدون شک سوالات فراوانی را به ذهن متبادر میکند که یکی از مهمترین آنها این است که در این صورت قرآن چه فایدهای برای ما دارد؟
پاسخ این سوال را ۴۵۰ سال قبل صاحب معالم داده است. وی حسن بن زین الدین (متوفای ۱۰۱۱ ق) فرزند شهید ثانی و از بزرگان فقه و اصول امامیه است که کتاب معالم الاصول وی(بخش اصول معالم الدین و ملاذ المجتهدین) قرنها کتاب درسی حوزههای علمیه بوده است. وی قرنها قبل از وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر و علامه طباطبایی، در کتاب خودش (اینجا) آورده است:
1️⃣ اصل در خطاب شفاهی مانند: "یا ایها الناس" و "یا ایها الذین آمنوا" اختصاص به مشافهین است و این اصل نزد اصحاب ما(یعنی علمای امامیه) و اکثر مخالفین(یعنی علمای اهل سنت) ثابت شده است و تنها برخی از اهل سنت قائل به تعمیم این خطابات برای نسلهای بعدی شدهاند.
2️⃣ وقتی خطاب به نوزاد و دیوانه بی معنی است، خطاب به آیندگان که فعلا معدوم هستند هم به قیاس اولویت ناممکن است. امکان ندارد به معدومین گفته شود: "یا ایها الناس" و مانند آن، و انکار این مطلب تنها از سر لجاجت است.
3️⃣ اگر شبهه شود لازمه اینکه رسول خدا(ص) خطاب به بعد از خود نکرده باشد، اینست که به سوی آنها مبعوث نشده است، گوییم دریافت ابلاغ رسالت پیامبر(ص) منحصر در خطاب شفاهی نیست و با ضمیمه کردن دلایل و قرائن، حکم ما حکم کسانی است که پیامبر(ص) را دیده اند.
4️⃣ و اگر شبههی دیگر کنند که علمای سلف همگی از آیات و اخبار منقول از پیامبر(ص) برای استدلال نزد مردم عصر خود در مسائل شرعی استفاده می کردند و این یک اجماع بین آنها بوده است، گوییم لزومی ندارد که احتجاج آنها به دلیل مورد خطاب واقع شدن باشد، بلکه ممکن است با پیوست این دلیل باشد که از دین معلوم است ما مکلفیم به آنچه آنها مکلف بوده اند(یعنی قاعده اشتراک احکام).
✅ خلاصه کلام صاحب معالم این است که هر چند خطاب قرآن به مشافهین بوده است، ولی خداوند به در گفته است که دیوار هم بشنود. و ما از خطابی که خداوند به مشافهین کرده است، باید با پیوست قاعدهی "اشتراک احکام" که از متن دین بدست میآوریم، خود را نیز مشمول آن دستورها بدانیم. به گفتهی وی این مبنا اجماع امامیه است و بی تردید این قول او با اشراف بر آرای استادش مقدس اردبیلی و همگنانش چون صاحب مدارک و پدرش شهید ثانی و فحول گذشته چون شهید اول و علامه حلی و محقق حلی و شیخ طوسی بوده است.
قاعده اشتراک احکام میگوید تمام احکامی که بر مشافهین بار شده است، به شرط "اتحاد صنفی"، بر غائبان و آیندگان نیز بار میشود. این قاعده یک تبصره دارد و آن لزوم اتحاد صنفی بین ما و مشافهین است.
مراد از اتحاد صنفی، یگانگی در خصوصیاتی است كه نسبت به حكم شرعی، صلاحیت دخالت دارند. مثلا احکام خاص بانوان شامل حال آقایان نمی شود و بالعکس. زیرا در آن احکام اتحاد صنفی بین بانوان و آقایان وجود ندارد. ولی در دیگر احکام بین زنان و مردان اتحاد صنفی وجود دارد ولو آن احکام در خطاب با ضمیر مذکر آمده باشند. یا در حکم شرعی روزه از طلوع فجر تا مغرب، ساکنان مناطق معتدل با هم اتحاد صنفی دارند ولی با ساکنان مناطق نزدیک قطب اتحاد صنفی ندارند.
✅ حقیقت این است که قرآن کتاب هدایت است و نه کتاب فقه و قانون. هدایت به اینکه از کجا آمدهایم؟ برای چه آمدهایم؟ و به کجا میرویم؟ و در این میان لسان قرآن تذکر و پند و موعظه است. تذکر آنچه را اجمالا میدانیم و در کوران زندگی فراموش میکنیم. قرآن کتاب روحنوازی است شامل چهار بخش ایمانیات، اخلاقیات، عبادات، و معاملات(به معنی اعم). سه بخش اول که ۹۷٪ آیات قرآن را شامل میشوند جاودانی و جهانیاند و در آنها ما و مشافهین اتحاد صنفی داریم. تنها در بخش چهارم که فقط ۳٪ از قرآن را در بر میگیرد و شامل احکام حوزه عمومی چون احکام جزایی(تازیانه، قطع دست، قطع دست و پا به خلاف، و ...) و خانواده(نکاح، طلاق، چند همسری، نشوز، قوامیت مرد به زن، حضانت فرزند، ارث، و ...) و حکومت(یکه سالاری یا مردمسالاری بودن حکومت، احکام قتال، و ...) و داد و ستد(برده داری، انواع معاملات، تعریف ربا و مصادیق آن) میشوند( که البته در زمان خود بسیار مترقی بوده اند)، امکان نبود اتحاد صنفی پیش میآید که در این صورت با تغییر موضوع، حکم نیز تغییر مییابد که در این میان، بنا به دستور خود قرآن که در آیات کثیره آمده، داور نهایی عقل و عرف است.
در مورد عرف بسیار گفتیم، از جمله در (اینجا)، و باز هم خواهیم گفت. بدون شک عرفی که ذیل معنویات و اخلاقیات قرآن شکل بگیرد، زیست مومنانهاش در ساحت فردی و عمومی بهترین داور در این امور خواهد بود.
پس چه بهتر که علمای الهی با تاسی به قرآن ۹۷٪ هم خود را به این امور صرف کنند و ساحت عمومی را به عرف واگذارند.
@Cmorghgrom30
.
💢 فایدهی قرآن برای ما 💢
✅ آنچه در (اینجا) در مورد اختصاص خطابات قرآن به مشافهین آوردیم، بدون شک سوالات فراوانی را به ذهن متبادر میکند که یکی از مهمترین آنها این است که در این صورت قرآن چه فایدهای برای ما دارد؟
پاسخ این سوال را ۴۵۰ سال قبل صاحب معالم داده است. وی حسن بن زین الدین (متوفای ۱۰۱۱ ق) فرزند شهید ثانی و از بزرگان فقه و اصول امامیه است که کتاب معالم الاصول وی(بخش اصول معالم الدین و ملاذ المجتهدین) قرنها کتاب درسی حوزههای علمیه بوده است. وی قرنها قبل از وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر و علامه طباطبایی، در کتاب خودش (اینجا) آورده است:
1️⃣ اصل در خطاب شفاهی مانند: "یا ایها الناس" و "یا ایها الذین آمنوا" اختصاص به مشافهین است و این اصل نزد اصحاب ما(یعنی علمای امامیه) و اکثر مخالفین(یعنی علمای اهل سنت) ثابت شده است و تنها برخی از اهل سنت قائل به تعمیم این خطابات برای نسلهای بعدی شدهاند.
2️⃣ وقتی خطاب به نوزاد و دیوانه بی معنی است، خطاب به آیندگان که فعلا معدوم هستند هم به قیاس اولویت ناممکن است. امکان ندارد به معدومین گفته شود: "یا ایها الناس" و مانند آن، و انکار این مطلب تنها از سر لجاجت است.
3️⃣ اگر شبهه شود لازمه اینکه رسول خدا(ص) خطاب به بعد از خود نکرده باشد، اینست که به سوی آنها مبعوث نشده است، گوییم دریافت ابلاغ رسالت پیامبر(ص) منحصر در خطاب شفاهی نیست و با ضمیمه کردن دلایل و قرائن، حکم ما حکم کسانی است که پیامبر(ص) را دیده اند.
4️⃣ و اگر شبههی دیگر کنند که علمای سلف همگی از آیات و اخبار منقول از پیامبر(ص) برای استدلال نزد مردم عصر خود در مسائل شرعی استفاده می کردند و این یک اجماع بین آنها بوده است، گوییم لزومی ندارد که احتجاج آنها به دلیل مورد خطاب واقع شدن باشد، بلکه ممکن است با پیوست این دلیل باشد که از دین معلوم است ما مکلفیم به آنچه آنها مکلف بوده اند(یعنی قاعده اشتراک احکام).
✅ خلاصه کلام صاحب معالم این است که هر چند خطاب قرآن به مشافهین بوده است، ولی خداوند به در گفته است که دیوار هم بشنود. و ما از خطابی که خداوند به مشافهین کرده است، باید با پیوست قاعدهی "اشتراک احکام" که از متن دین بدست میآوریم، خود را نیز مشمول آن دستورها بدانیم. به گفتهی وی این مبنا اجماع امامیه است و بی تردید این قول او با اشراف بر آرای استادش مقدس اردبیلی و همگنانش چون صاحب مدارک و پدرش شهید ثانی و فحول گذشته چون شهید اول و علامه حلی و محقق حلی و شیخ طوسی بوده است.
قاعده اشتراک احکام میگوید تمام احکامی که بر مشافهین بار شده است، به شرط "اتحاد صنفی"، بر غائبان و آیندگان نیز بار میشود. این قاعده یک تبصره دارد و آن لزوم اتحاد صنفی بین ما و مشافهین است.
مراد از اتحاد صنفی، یگانگی در خصوصیاتی است كه نسبت به حكم شرعی، صلاحیت دخالت دارند. مثلا احکام خاص بانوان شامل حال آقایان نمی شود و بالعکس. زیرا در آن احکام اتحاد صنفی بین بانوان و آقایان وجود ندارد. ولی در دیگر احکام بین زنان و مردان اتحاد صنفی وجود دارد ولو آن احکام در خطاب با ضمیر مذکر آمده باشند. یا در حکم شرعی روزه از طلوع فجر تا مغرب، ساکنان مناطق معتدل با هم اتحاد صنفی دارند ولی با ساکنان مناطق نزدیک قطب اتحاد صنفی ندارند.
✅ حقیقت این است که قرآن کتاب هدایت است و نه کتاب فقه و قانون. هدایت به اینکه از کجا آمدهایم؟ برای چه آمدهایم؟ و به کجا میرویم؟ و در این میان لسان قرآن تذکر و پند و موعظه است. تذکر آنچه را اجمالا میدانیم و در کوران زندگی فراموش میکنیم. قرآن کتاب روحنوازی است شامل چهار بخش ایمانیات، اخلاقیات، عبادات، و معاملات(به معنی اعم). سه بخش اول که ۹۷٪ آیات قرآن را شامل میشوند جاودانی و جهانیاند و در آنها ما و مشافهین اتحاد صنفی داریم. تنها در بخش چهارم که فقط ۳٪ از قرآن را در بر میگیرد و شامل احکام حوزه عمومی چون احکام جزایی(تازیانه، قطع دست، قطع دست و پا به خلاف، و ...) و خانواده(نکاح، طلاق، چند همسری، نشوز، قوامیت مرد به زن، حضانت فرزند، ارث، و ...) و حکومت(یکه سالاری یا مردمسالاری بودن حکومت، احکام قتال، و ...) و داد و ستد(برده داری، انواع معاملات، تعریف ربا و مصادیق آن) میشوند( که البته در زمان خود بسیار مترقی بوده اند)، امکان نبود اتحاد صنفی پیش میآید که در این صورت با تغییر موضوع، حکم نیز تغییر مییابد که در این میان، بنا به دستور خود قرآن که در آیات کثیره آمده، داور نهایی عقل و عرف است.
در مورد عرف بسیار گفتیم، از جمله در (اینجا)، و باز هم خواهیم گفت. بدون شک عرفی که ذیل معنویات و اخلاقیات قرآن شکل بگیرد، زیست مومنانهاش در ساحت فردی و عمومی بهترین داور در این امور خواهد بود.
پس چه بهتر که علمای الهی با تاسی به قرآن ۹۷٪ هم خود را به این امور صرف کنند و ساحت عمومی را به عرف واگذارند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 اندر نسبت عرف و قانون 💢
✅ در نظام حقوقی ایران قبل و بعد انقلاب، مانند هر دو نظام حقوقی رایج دنیا یعنی کامن لاو(نظام انگلیسی) و سیویل لاو(نظام رومی ژرمنی)، "عرف" اولا از مصادر اصلی قانون است و ثانیا در مسیر اجرای قانون نیز، کاربرد عرف در موارد سکوت، اجمال و تناقض قوانین به عنوان قاعده ای حقوقی پذیرفته شده است.
در تمام نظامهای حقوقی دنیا، و نیز در فقه اسلامی، میتوان از احکام هم تفاسیری موسع داشت و هم مضیق، که داوریها را میتواند سهلگیرانه یا سختگیرانه کند، و حکم خردمندانه آنی است که تا حد ممکن نزدیکتر به عرف باشد و تنها راه فهم عرف، مراجعه به افکار عمومی است.
🔹 به عنوان مثالی از نقش عرف در برونرفت جامعه از سکوت یا اجمال یا تناقض قوانین، میتوان به نوع مواجههی شاه با مصدق اشاره کرد. شاه از نظر قانونی هم میتوانست نخست وزیر را راسا عزل کند و هم میتوانست صبر کند تا مجلس جدید تشکیل شود و خواست خود را از طریق مجلس برآمده از رای مردم پیگیری کند. بدیهی است در هر دو تصمیم شاه قانونی عمل کرده بود ولی در حالت دوم تصمیم خردمندانهی "لحاظ عرف" را اتخاذ کرده بود. برکناری مصدق توسط شاه با بهرهگیری از قوای نظامی گر چه قانونی، ولی یک کودتا بود. چه بسیار تغییرات قانونی که از طریق فشار قوای نظامی صورت گرفته است که علیرغم قانونی بودن، عرف آن را کودتا تشخیص داده است. و کیست که شک داشته باشد که عرف، اسقاط دولت مصدق را کودتا میداند؟ کما اینکه مقامات عالیرتبهی آمریکایی به کرات به این رذیله اعتراف کردهاند(اینجا).
شاه میتوانست تا تشکیل مجلس جدید صبر کند و سپس عزل وی را از طریق مجلس دنبال کند، نه راسا و بدون لحاظ نظر نمایندگان برخاسته از رای عمومی. شک نیست چنین تصمیمی، این احتمال را در پی داشت که مجلس به عزل دکتر مصدق راضی نشود و وی ابقا شود که البته این واقعه در کوتاه مدت قطعا شکستی برای شاه بود. ولی یک رهبر حکیم و دلسوز ملت خود، ترجیح میدهد در مواردی بصورت تاکتیکی از مواضع خود کوتاه بیاید تا بتواند در بلند مدت اهداف متعالیتری را محقق سازد. کما اینکه یک پدر فرزانه برای خانوادهی خود چنین میکند. پدری که همواره بخواهد از اختیارات خود با ضرب و زور استفاده کند، در نهایت خانوادهای از هم گسیخته و فروپاشیده خواهد داشت. دموکراسی، که چیزی جز لحاظ عرف در مملکتداری نیست، گرچه مسیری به ظاهر پر نشیب و فراز دارد، ولی تجربهی بشری نشانداده است که خردمندانهترین شیوهی حکمرانی است.
🔹به عنوان مثالی دیگر می توان به نوع مواجههی نظام فعلی با پنج موضوع حجاب اجباری، رفتار با مخالفین، اعمال نظارت استصوابی در انتخابات، سیاستهای منطقهای، و روابط با آمریکا را ذکر کرد. رهبر قانونا میتواند از مطلقه بودن ولایت خود استفاده کند و آنی را رقم بزند که در جامعه خود شاهد هستیم. ولی از طرفی دیگر وی این امکان را هم دارد که با استناد به قواعد گستردهی موجود در فقه امامیه، به طریقی همدلانه با مردم و عرف آنان عمل نماید. یک رهبر حکیم و یک مجری سلیم النفس و یک قاضی خردمند طریقی را برمیگزیند که منطبق با عرف و افکار عمومی باشد.
شک نیست عرف جامعه و افکار عمومی در مورد این پنج موضوع مهم، نظری مخالف سیاستهای رسمی نظام دارد. مردم این مخالفت خود را به صور مختلف نشان داده اند: چه با رای دادنهای خود به کاندیداهایی که بیشترین فاصله را با نظر رهبر در این پنج موضوع داشتهاند، چه با رای ندادنهای خود هنگامی که چنین کاندیدایی را در انتخابات نیافتهاند. ضمن اینکه نظرسنجیها و پیمایشهای گاه و بیگاه مراکز رسمی نیز مویدی است بر این واقعیت. همچنین برخوردهای قهر آمیز و پر خشونت با مخالفین هم گواهی است بر عدم اعتماد به نفس نظام که متاثر از در اقلیت بودن است.
بنا بر این تردیدی نیست که رهبر و هوادارانش به این واقعیت واقفند که در این پنج موضوع اکثریت قاطع مردم نظری خلاف نظر رسمی نظام دارند. حال نظام میتواند همچنان خاک بر خورشید بپاشد و واقعیت را معترف نباشد و نظر خود را نظر مردم بنامد و گاهی هم با کنایه مردم را فاقد قدرت تحلیل بداند. یا اینکه بپذیرد که اولا در فقه امامیه تشخیص موضوع و مصداق با مردم است و نه فقیه(کبری)، و ثانیا تمام این پنج مورد، تشخیص موضوع و بلکه تشخیص مصداق است(صغری). آنگاه با در کنار هم نهادن این کبری و صغری، عرف را بپذیرد و تن به خواست مردم دهد.
✳️ اگر از گذشتگان درس نگیریم و راه رفتهی آنان را تکرار کنیم، بدون شک بر ما همان خواهد رفت که بر دیگران، وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبدِيلًا.
ای کاش حاکمان ما که آتششان چراغی در ظلمت ملت نمیافروزد، لااقل دلشان برای حفظ قدرت خود بسوزد و رایشان از مکتب تاریخ بیاموزد.
@Cmorghgrom30
.
💢 اندر نسبت عرف و قانون 💢
✅ در نظام حقوقی ایران قبل و بعد انقلاب، مانند هر دو نظام حقوقی رایج دنیا یعنی کامن لاو(نظام انگلیسی) و سیویل لاو(نظام رومی ژرمنی)، "عرف" اولا از مصادر اصلی قانون است و ثانیا در مسیر اجرای قانون نیز، کاربرد عرف در موارد سکوت، اجمال و تناقض قوانین به عنوان قاعده ای حقوقی پذیرفته شده است.
در تمام نظامهای حقوقی دنیا، و نیز در فقه اسلامی، میتوان از احکام هم تفاسیری موسع داشت و هم مضیق، که داوریها را میتواند سهلگیرانه یا سختگیرانه کند، و حکم خردمندانه آنی است که تا حد ممکن نزدیکتر به عرف باشد و تنها راه فهم عرف، مراجعه به افکار عمومی است.
🔹 به عنوان مثالی از نقش عرف در برونرفت جامعه از سکوت یا اجمال یا تناقض قوانین، میتوان به نوع مواجههی شاه با مصدق اشاره کرد. شاه از نظر قانونی هم میتوانست نخست وزیر را راسا عزل کند و هم میتوانست صبر کند تا مجلس جدید تشکیل شود و خواست خود را از طریق مجلس برآمده از رای مردم پیگیری کند. بدیهی است در هر دو تصمیم شاه قانونی عمل کرده بود ولی در حالت دوم تصمیم خردمندانهی "لحاظ عرف" را اتخاذ کرده بود. برکناری مصدق توسط شاه با بهرهگیری از قوای نظامی گر چه قانونی، ولی یک کودتا بود. چه بسیار تغییرات قانونی که از طریق فشار قوای نظامی صورت گرفته است که علیرغم قانونی بودن، عرف آن را کودتا تشخیص داده است. و کیست که شک داشته باشد که عرف، اسقاط دولت مصدق را کودتا میداند؟ کما اینکه مقامات عالیرتبهی آمریکایی به کرات به این رذیله اعتراف کردهاند(اینجا).
شاه میتوانست تا تشکیل مجلس جدید صبر کند و سپس عزل وی را از طریق مجلس دنبال کند، نه راسا و بدون لحاظ نظر نمایندگان برخاسته از رای عمومی. شک نیست چنین تصمیمی، این احتمال را در پی داشت که مجلس به عزل دکتر مصدق راضی نشود و وی ابقا شود که البته این واقعه در کوتاه مدت قطعا شکستی برای شاه بود. ولی یک رهبر حکیم و دلسوز ملت خود، ترجیح میدهد در مواردی بصورت تاکتیکی از مواضع خود کوتاه بیاید تا بتواند در بلند مدت اهداف متعالیتری را محقق سازد. کما اینکه یک پدر فرزانه برای خانوادهی خود چنین میکند. پدری که همواره بخواهد از اختیارات خود با ضرب و زور استفاده کند، در نهایت خانوادهای از هم گسیخته و فروپاشیده خواهد داشت. دموکراسی، که چیزی جز لحاظ عرف در مملکتداری نیست، گرچه مسیری به ظاهر پر نشیب و فراز دارد، ولی تجربهی بشری نشانداده است که خردمندانهترین شیوهی حکمرانی است.
🔹به عنوان مثالی دیگر می توان به نوع مواجههی نظام فعلی با پنج موضوع حجاب اجباری، رفتار با مخالفین، اعمال نظارت استصوابی در انتخابات، سیاستهای منطقهای، و روابط با آمریکا را ذکر کرد. رهبر قانونا میتواند از مطلقه بودن ولایت خود استفاده کند و آنی را رقم بزند که در جامعه خود شاهد هستیم. ولی از طرفی دیگر وی این امکان را هم دارد که با استناد به قواعد گستردهی موجود در فقه امامیه، به طریقی همدلانه با مردم و عرف آنان عمل نماید. یک رهبر حکیم و یک مجری سلیم النفس و یک قاضی خردمند طریقی را برمیگزیند که منطبق با عرف و افکار عمومی باشد.
شک نیست عرف جامعه و افکار عمومی در مورد این پنج موضوع مهم، نظری مخالف سیاستهای رسمی نظام دارد. مردم این مخالفت خود را به صور مختلف نشان داده اند: چه با رای دادنهای خود به کاندیداهایی که بیشترین فاصله را با نظر رهبر در این پنج موضوع داشتهاند، چه با رای ندادنهای خود هنگامی که چنین کاندیدایی را در انتخابات نیافتهاند. ضمن اینکه نظرسنجیها و پیمایشهای گاه و بیگاه مراکز رسمی نیز مویدی است بر این واقعیت. همچنین برخوردهای قهر آمیز و پر خشونت با مخالفین هم گواهی است بر عدم اعتماد به نفس نظام که متاثر از در اقلیت بودن است.
بنا بر این تردیدی نیست که رهبر و هوادارانش به این واقعیت واقفند که در این پنج موضوع اکثریت قاطع مردم نظری خلاف نظر رسمی نظام دارند. حال نظام میتواند همچنان خاک بر خورشید بپاشد و واقعیت را معترف نباشد و نظر خود را نظر مردم بنامد و گاهی هم با کنایه مردم را فاقد قدرت تحلیل بداند. یا اینکه بپذیرد که اولا در فقه امامیه تشخیص موضوع و مصداق با مردم است و نه فقیه(کبری)، و ثانیا تمام این پنج مورد، تشخیص موضوع و بلکه تشخیص مصداق است(صغری). آنگاه با در کنار هم نهادن این کبری و صغری، عرف را بپذیرد و تن به خواست مردم دهد.
✳️ اگر از گذشتگان درس نگیریم و راه رفتهی آنان را تکرار کنیم، بدون شک بر ما همان خواهد رفت که بر دیگران، وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبدِيلًا.
ای کاش حاکمان ما که آتششان چراغی در ظلمت ملت نمیافروزد، لااقل دلشان برای حفظ قدرت خود بسوزد و رایشان از مکتب تاریخ بیاموزد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 مظنونین همیشگی 💢
✅ به مناسبت طرح مجدد پروندهی جانباختن نیکا شاکرمی:
🔹مقامات و رسانه های حکومتی و پیاده نظام سایبری آنها همواره گلایهمندند که چرا در وقایعی چون مسمومیت مدارس دخترانه، جان باختن مهسا امینی ومتعاقب آن جان باختن و کور شدن و زندانی شدن و اعدام معترضین، وقایع تلخ مشابه دراعتراضات سالهای ۹۸ و ۹۶ و ۸۸ و کوی دانشگاه سال ۷۸، کشته شدن مسافران هواپیمای اوکراینی، کشتار زائران درحرم های امام رضا و شاهچراغ و .... انگشت اتهام به سمت حکومت نشانه می رود و مردم حکومت را متهم می کنند. آنها به استناد این که اصل بر "برائت" است، از مردم و خبرنگاران می خواهند که ادعاهای خود را ثابت کنند و بسیاری را چون نتوانسته اند، به زندان های طویل المدت گرفتار کرده اند.
🔹واقعیت این است که قاعده ی "اصالت برائت" در مورد شهروندان است و نه حکومت. در مورد شهروندان است که باید اصل را بر برائت گذاشت و ایراد اتهام به هر شهروند، چه از طرف حکومت و چه از طرف شهروندی دیگر، باید همراه با اقامه بینه و شواهد باشد و گرنه عملی مجرمانه است. مثلا حکومت حق ندارد یک معترض را به صرف اتهام و بدون اقامه ی بینه و شواهد مورد قبول عرف عام و عرف حقوقدانان، کمترین مجازات کند چه رسد به این که جانش را بگیرد. (اینجا)
ولی در مورد حکومت، چنان که خواهد آمد، بنا بر دو قاعده فقهی "ضمان ید" و "لوث"، اصل بر متهم بودن حکومت است مگر خلافش ثابت شود. این دو قاعده فقهی مبتنی بر سیره ی عقلا است و نه تنها مورد اجماع فقهای شیعه و اهل سنت است، بلکه رویه ی حقوقی تمامی حقوقدانان دنیا است.
🔹طبق آنچه میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، با تقریظ و تایید آخوند خراسانی، بیان می دارد، در دوران غیبت حکومت غیر معصومین، چه شاه و چه فقیه و چه هر کس دیگر، غصب است و چون در دوران غیبت از این امر ناگزیریم باید به حکومتی تن در دهیم که کمترین فساد را داشته باشد. لذا از آنجا که تجمیع عقول مردم درصد خطایش بسیار کمتر از یک عقل حاکم است، لذا وی حکومت جمهور مردم را بر حکومت استبدادی ترجیح می دهد و آن را به حکومت معصومین (ع) نزدیکتر می داند. تا جاییکه نقش نظارت مردم در عصر غیبت را مانند نقش عصمت در حکومت ائمه (ع) میداند. از دید او حاکم چه فقیه باشد و چه غیر فقیه حکومت را بصورت امانت از مردم اخذ کرده است و تسلط او بر جان و مال مردم و نیز بر قدرت و ثروت عمومی، به اصطلاح "ید امانی" است.(اینجا) و (اینجا)
🔷قاعده"ضمان ید" می گوید تصرف و استیلای بر مال دیگری موجب می شود که متصرف در برابر مالک ضامن و مسئول باشد مگر این که تصرف با اذن مالک و بصورت امانی به دور از تعدی و تفریط باشد. در این قاعده ضمان یعنی ضامن بودن و ید یعنی شخصی که مال دیگری را در تصرف گرفته است. (اینجا)
طبق آنچه از میرزای نائینی گفتیم و در اصل ۵۶ قانون اساسی هم آمده است، مالک کشور ایران بصورت مشاع مردم ایران هستند که آن را بصورت امانت در اختیار حاکم قرار داده اند. بنا بر این حاکم چه شاه و چه فقیه، باید نسبت به این تسلط خود بر ملک دیگری، در سه موضوع پاسخگو باشد و مستمرا آنها را ثابت کند : اولا ید و تسلط او ید امانی و با رضایت مالک است، ثانیا در این امانتداری از حوزه ی اختیارات خود تعدی و تجاوز نکرده است، ثالثا در انجام وظایف خود تفریط و کوتاهی ننموده است.
🔹و اما قاعده "لوث" در فقه و حقوق مربوط به هنگامی است که مظنون اولا "توانایی" و ثانیا "انگیزه" برای جرم داشته باشد و شواهد و قرائنی قوی بر علیه وی وجود دارد که گر چه در حد بینه تام نیست ولی افاده ی ظن قوی می کند. در اینجا اصل بر برائت نیست و اینجا این "متهم" است که باید بینه اقامه و از خود دفاع کند و نه "مدعی". (اینجا)
در تمامی قتل ها و آسیب های صورت گرفته تنها یک مظنون اصلی وجود دارد که هم انگیزه و هم توانایی انجام را دارد : "حکومت". حکومت از لحاظ توانایی هم اسلحه دارد و هم قدرت رسانه ای و هم نیروی انسانی و هم اشراف اطلاعاتی و امنیتی و هم تور قانونی. از لحاظ انگیزه هم کاملا مشخص است که برای حفظ قدرت و ارعاب معترضین کاملا انگیزه ی سرکوب دارد. پس به عهده ی حکومت است که بدون پرخاشگری و بصورت مستدل ثابت کند که کار او نبوده است. و گر نه با پرخاشگری و به زندان انداختن خبررسانان به جرم نداشتن مدرک در خبر رسانیشان، این احتمال تقویت می شود که حکومت ریگی به کفش دارد.
✳️ چارهی حکومت، اولا برگزاری انتخابات رقابتی و منصفانه و برگزاری رفراندوم و اجازه ی اعتراضات مدنی به ولی نعمتان خود است تا ثابت شود ید و تسلط حکومت، "ید امانی" است و نه "ید عدوانی" و غصبی.
ثانیا حکومت بپذیرد که در هر حادثه ای به دلیل داشتن هم توانایی و هم انگیزه، مظنون همیشگی است و باید در کمال آرامش و بصورتی مستدل از خود رفع اتهام کند و در این میان، افکار عمومی مردم داور نهایی است.
@Cmorghgrom30
.
💢 مظنونین همیشگی 💢
✅ به مناسبت طرح مجدد پروندهی جانباختن نیکا شاکرمی:
🔹مقامات و رسانه های حکومتی و پیاده نظام سایبری آنها همواره گلایهمندند که چرا در وقایعی چون مسمومیت مدارس دخترانه، جان باختن مهسا امینی ومتعاقب آن جان باختن و کور شدن و زندانی شدن و اعدام معترضین، وقایع تلخ مشابه دراعتراضات سالهای ۹۸ و ۹۶ و ۸۸ و کوی دانشگاه سال ۷۸، کشته شدن مسافران هواپیمای اوکراینی، کشتار زائران درحرم های امام رضا و شاهچراغ و .... انگشت اتهام به سمت حکومت نشانه می رود و مردم حکومت را متهم می کنند. آنها به استناد این که اصل بر "برائت" است، از مردم و خبرنگاران می خواهند که ادعاهای خود را ثابت کنند و بسیاری را چون نتوانسته اند، به زندان های طویل المدت گرفتار کرده اند.
🔹واقعیت این است که قاعده ی "اصالت برائت" در مورد شهروندان است و نه حکومت. در مورد شهروندان است که باید اصل را بر برائت گذاشت و ایراد اتهام به هر شهروند، چه از طرف حکومت و چه از طرف شهروندی دیگر، باید همراه با اقامه بینه و شواهد باشد و گرنه عملی مجرمانه است. مثلا حکومت حق ندارد یک معترض را به صرف اتهام و بدون اقامه ی بینه و شواهد مورد قبول عرف عام و عرف حقوقدانان، کمترین مجازات کند چه رسد به این که جانش را بگیرد. (اینجا)
ولی در مورد حکومت، چنان که خواهد آمد، بنا بر دو قاعده فقهی "ضمان ید" و "لوث"، اصل بر متهم بودن حکومت است مگر خلافش ثابت شود. این دو قاعده فقهی مبتنی بر سیره ی عقلا است و نه تنها مورد اجماع فقهای شیعه و اهل سنت است، بلکه رویه ی حقوقی تمامی حقوقدانان دنیا است.
🔹طبق آنچه میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، با تقریظ و تایید آخوند خراسانی، بیان می دارد، در دوران غیبت حکومت غیر معصومین، چه شاه و چه فقیه و چه هر کس دیگر، غصب است و چون در دوران غیبت از این امر ناگزیریم باید به حکومتی تن در دهیم که کمترین فساد را داشته باشد. لذا از آنجا که تجمیع عقول مردم درصد خطایش بسیار کمتر از یک عقل حاکم است، لذا وی حکومت جمهور مردم را بر حکومت استبدادی ترجیح می دهد و آن را به حکومت معصومین (ع) نزدیکتر می داند. تا جاییکه نقش نظارت مردم در عصر غیبت را مانند نقش عصمت در حکومت ائمه (ع) میداند. از دید او حاکم چه فقیه باشد و چه غیر فقیه حکومت را بصورت امانت از مردم اخذ کرده است و تسلط او بر جان و مال مردم و نیز بر قدرت و ثروت عمومی، به اصطلاح "ید امانی" است.(اینجا) و (اینجا)
🔷قاعده"ضمان ید" می گوید تصرف و استیلای بر مال دیگری موجب می شود که متصرف در برابر مالک ضامن و مسئول باشد مگر این که تصرف با اذن مالک و بصورت امانی به دور از تعدی و تفریط باشد. در این قاعده ضمان یعنی ضامن بودن و ید یعنی شخصی که مال دیگری را در تصرف گرفته است. (اینجا)
طبق آنچه از میرزای نائینی گفتیم و در اصل ۵۶ قانون اساسی هم آمده است، مالک کشور ایران بصورت مشاع مردم ایران هستند که آن را بصورت امانت در اختیار حاکم قرار داده اند. بنا بر این حاکم چه شاه و چه فقیه، باید نسبت به این تسلط خود بر ملک دیگری، در سه موضوع پاسخگو باشد و مستمرا آنها را ثابت کند : اولا ید و تسلط او ید امانی و با رضایت مالک است، ثانیا در این امانتداری از حوزه ی اختیارات خود تعدی و تجاوز نکرده است، ثالثا در انجام وظایف خود تفریط و کوتاهی ننموده است.
🔹و اما قاعده "لوث" در فقه و حقوق مربوط به هنگامی است که مظنون اولا "توانایی" و ثانیا "انگیزه" برای جرم داشته باشد و شواهد و قرائنی قوی بر علیه وی وجود دارد که گر چه در حد بینه تام نیست ولی افاده ی ظن قوی می کند. در اینجا اصل بر برائت نیست و اینجا این "متهم" است که باید بینه اقامه و از خود دفاع کند و نه "مدعی". (اینجا)
در تمامی قتل ها و آسیب های صورت گرفته تنها یک مظنون اصلی وجود دارد که هم انگیزه و هم توانایی انجام را دارد : "حکومت". حکومت از لحاظ توانایی هم اسلحه دارد و هم قدرت رسانه ای و هم نیروی انسانی و هم اشراف اطلاعاتی و امنیتی و هم تور قانونی. از لحاظ انگیزه هم کاملا مشخص است که برای حفظ قدرت و ارعاب معترضین کاملا انگیزه ی سرکوب دارد. پس به عهده ی حکومت است که بدون پرخاشگری و بصورت مستدل ثابت کند که کار او نبوده است. و گر نه با پرخاشگری و به زندان انداختن خبررسانان به جرم نداشتن مدرک در خبر رسانیشان، این احتمال تقویت می شود که حکومت ریگی به کفش دارد.
✳️ چارهی حکومت، اولا برگزاری انتخابات رقابتی و منصفانه و برگزاری رفراندوم و اجازه ی اعتراضات مدنی به ولی نعمتان خود است تا ثابت شود ید و تسلط حکومت، "ید امانی" است و نه "ید عدوانی" و غصبی.
ثانیا حکومت بپذیرد که در هر حادثه ای به دلیل داشتن هم توانایی و هم انگیزه، مظنون همیشگی است و باید در کمال آرامش و بصورتی مستدل از خود رفع اتهام کند و در این میان، افکار عمومی مردم داور نهایی است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 چرا همچنان رای نخواهم داد 💢
✅ اولا دلایلی که اینجا و اینجا و اینجا برای رای ندادن در انتخابات گذشته ذکر شد، همچنان پا بر جا است. ثانیا انتخابات پیشرو از دو حال خارج نیست: یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان دارد که در اینصورت هر طور شده نام او را از صندوق انتخابات در خواهد آورد. یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان ندارد که در اینصورت اولا نام اورا از صندوق در نخواهد آورد و ثانیا بر فرض محال اگر اسمش هم بیرون آید چنان بحرانهایی در دولتش ایجاد خواهد کرد که مردم حسرت ماقبل روی کار آمدنش را خواهند خورد. پس در هر دو حالت نیازی نیست من با رای دادنم به تحکیم قدرت حاکمیت ضد مردمی کمک کنم.
✅ شبهاتی در مورد اتخاذ این رویکرد مطرح کردهاند که پاسخهای روشن زیر را دارند:
🔺حکومت برایش آرای مردم و مشروعیت مردمی مهم نیست و مانند دیگر حکومتهای غیر دموکراتیک خاورمیانه به حکومت خود ادامه خواهد داد.
🔹اتفاقا چهرههای بوتاکس کردهی بسیاری از شخصیتهای نظام، اصرار بر برپایی و بزرگنمایی فوتوشاپی تظاهرات خیابانی طرفداران خود، برپایی و دستکاری در انتخابات، استناد به رفراندوم اول انقلاب، انتخابی معرفی کردن تمامی مسئولین نظام، و دهها نشانهی دیگر گواه بر این است که برای حاکمیت مشروعیت مردمی بسیار مهم است و همین عامل حاکمیت را مجبور کرد تا روند خالص سازی را متوقف کند و به تایید صلاحیت پزشکیان تن دهد.
🔺راه اصلاح قهر کردن و تحریم نیست و با گفتگو و اقامه استدلال است که میتوان حکومت و طرفدارانش را اصلاح کرد.
🔹این ادعا درست نیست که راه اصلاح حکومت گفتگو و استدلال است. عرصهی سیاست، عرصهی قدرت است، و نه توصیه اخلاقی و تعلیم به حاکمان.
پس در شکاف بین حاکمیت و مردم، عنصر تعیین کننده، موازنهی قوا بین این دو است.
در یک طرف حاکمیت دارای قدرت مالی، رسانهای، سیاسی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی، امنیتی، قضایی است.
و در طرف دیگر مردم قرار دارند که فاقد اینها هستند و تنها قدرتشان، به اصطلاح قدرت بیقدرتان است یعنی اتحاد، به مثابهی پشه چو پر گشت بدرد پیل را.
در این راستا نه شرکت مطلق در انتخابات درست است و نه تحریم مطلق. بلکه باید بسته به موقعیت تصمیم گرفت و معیار تصمیم گیری این است که کدام کنش، باعث افزایش قدرت مردم میشود.
باید این روند را آنقدر ادامه داد تا میوهی مقصود را چید.
🔺عدم مشارکت چشمانداز روشنی را برای ما نشان نمیدهد و با کنار کشیدن و قهر کردن به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق پیدا میکنیم و هیچ حکومت دیکتاتوری تا کنون با قهر کردن سرنگون نشده است.
🔹این ادعا آدرس غلط میدهد و حمله به پهلوان پنبه میکند.
نه عزیز دل، آنچه را شما رئیس جمهور مینامید صرفا یک تدارکاتچی است و آنچه دنیا رئیس جمهور مینامد شما اسمش را گذاشتهاید رهبر که تمام حکومت در دستش است، بدون اینکه پاسخگو باشد.
لذا این شما هستید که میخواهید با فرستادن ما به دنبال نخود سیاه تدارکاتچی، از پرداختن ما به مسئول اصلی وضعیت موجود کشور، جلوگیری کنید و ما را به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق دهید. این صحنه آرایی خطرناکی است.
🔺رای دادن یک کنش بیهزینه است که اگر فایدهای نداشته باشد، ضرری هم ندارد.
🔹شرکت در انتخابات بسیار پرهزینه است و موازنه قوای بین مردم و حاکمیت را به زیان مردم و به نفع حاکمیت تغییر میدهد. زیرا اولا حاکمیت و طرفدارانش با استناد به بالارفتن مشروعیت مردمی خود احساس قدرت بیشتری میکند و با اعتماد به نفس بیشتری به سرکوب مخالفان میپردازد. ثانیا حاکمیت در مجامع بینالمللی خود را دارای پشتوانه مردمی معرفی خواهد کرد و فشارهای بین المللی بر خود را کم میکند. ثالثا با ایجاد اختلاف در میان تحول خواهان، قدرت مردم که منبعث از اتحاد آنها است را تضعیف میسازد. رابعا جفایی است بر داغدیدگان و آسیبدیدگان حوادث اخیر که این امر ضمن اینکه عملی ضد اخلاقی است، از لحاظ کارکردی نیز به صلاح نیست و جنبش تحولخواهی مردم ایران را از پتانسیل عظیم حقخواهی انان تهی خواهد کرد.
🔺رای ندادن یعنی دنبال انقلاب خشونتآمیز و کشتار خیابانی و جنگ خارجی رفتن.
🔹این دوگانه سازی غلط است و گزینه سومی هم وجود دارد و آن اعتراضات مدنی مانند تحریم فعال انتخابات، اعتصابات، تظاهرات، و ... که همگی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شدهاند.(اینجا)
ما دنبال سرنگون کردن این نظام نیستیم و صرفا دموکراسیخواه و اصلاح طلبیم و معتقدیم با همین نظام و با همین قانون اساسی و حتی با همین رهبر میتوان به دموکراسی رسید. تنها شرطش حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع است که بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظرش نظارت کند و او را به پاسخگویی وا دارد و در صورت نیاز عزل کند.
@Cmorghgrom30
.
💢 چرا همچنان رای نخواهم داد 💢
✅ اولا دلایلی که اینجا و اینجا و اینجا برای رای ندادن در انتخابات گذشته ذکر شد، همچنان پا بر جا است. ثانیا انتخابات پیشرو از دو حال خارج نیست: یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان دارد که در اینصورت هر طور شده نام او را از صندوق انتخابات در خواهد آورد. یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان ندارد که در اینصورت اولا نام اورا از صندوق در نخواهد آورد و ثانیا بر فرض محال اگر اسمش هم بیرون آید چنان بحرانهایی در دولتش ایجاد خواهد کرد که مردم حسرت ماقبل روی کار آمدنش را خواهند خورد. پس در هر دو حالت نیازی نیست من با رای دادنم به تحکیم قدرت حاکمیت ضد مردمی کمک کنم.
✅ شبهاتی در مورد اتخاذ این رویکرد مطرح کردهاند که پاسخهای روشن زیر را دارند:
🔺حکومت برایش آرای مردم و مشروعیت مردمی مهم نیست و مانند دیگر حکومتهای غیر دموکراتیک خاورمیانه به حکومت خود ادامه خواهد داد.
🔹اتفاقا چهرههای بوتاکس کردهی بسیاری از شخصیتهای نظام، اصرار بر برپایی و بزرگنمایی فوتوشاپی تظاهرات خیابانی طرفداران خود، برپایی و دستکاری در انتخابات، استناد به رفراندوم اول انقلاب، انتخابی معرفی کردن تمامی مسئولین نظام، و دهها نشانهی دیگر گواه بر این است که برای حاکمیت مشروعیت مردمی بسیار مهم است و همین عامل حاکمیت را مجبور کرد تا روند خالص سازی را متوقف کند و به تایید صلاحیت پزشکیان تن دهد.
🔺راه اصلاح قهر کردن و تحریم نیست و با گفتگو و اقامه استدلال است که میتوان حکومت و طرفدارانش را اصلاح کرد.
🔹این ادعا درست نیست که راه اصلاح حکومت گفتگو و استدلال است. عرصهی سیاست، عرصهی قدرت است، و نه توصیه اخلاقی و تعلیم به حاکمان.
پس در شکاف بین حاکمیت و مردم، عنصر تعیین کننده، موازنهی قوا بین این دو است.
در یک طرف حاکمیت دارای قدرت مالی، رسانهای، سیاسی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی، امنیتی، قضایی است.
و در طرف دیگر مردم قرار دارند که فاقد اینها هستند و تنها قدرتشان، به اصطلاح قدرت بیقدرتان است یعنی اتحاد، به مثابهی پشه چو پر گشت بدرد پیل را.
در این راستا نه شرکت مطلق در انتخابات درست است و نه تحریم مطلق. بلکه باید بسته به موقعیت تصمیم گرفت و معیار تصمیم گیری این است که کدام کنش، باعث افزایش قدرت مردم میشود.
باید این روند را آنقدر ادامه داد تا میوهی مقصود را چید.
🔺عدم مشارکت چشمانداز روشنی را برای ما نشان نمیدهد و با کنار کشیدن و قهر کردن به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق پیدا میکنیم و هیچ حکومت دیکتاتوری تا کنون با قهر کردن سرنگون نشده است.
🔹این ادعا آدرس غلط میدهد و حمله به پهلوان پنبه میکند.
نه عزیز دل، آنچه را شما رئیس جمهور مینامید صرفا یک تدارکاتچی است و آنچه دنیا رئیس جمهور مینامد شما اسمش را گذاشتهاید رهبر که تمام حکومت در دستش است، بدون اینکه پاسخگو باشد.
لذا این شما هستید که میخواهید با فرستادن ما به دنبال نخود سیاه تدارکاتچی، از پرداختن ما به مسئول اصلی وضعیت موجود کشور، جلوگیری کنید و ما را به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق دهید. این صحنه آرایی خطرناکی است.
🔺رای دادن یک کنش بیهزینه است که اگر فایدهای نداشته باشد، ضرری هم ندارد.
🔹شرکت در انتخابات بسیار پرهزینه است و موازنه قوای بین مردم و حاکمیت را به زیان مردم و به نفع حاکمیت تغییر میدهد. زیرا اولا حاکمیت و طرفدارانش با استناد به بالارفتن مشروعیت مردمی خود احساس قدرت بیشتری میکند و با اعتماد به نفس بیشتری به سرکوب مخالفان میپردازد. ثانیا حاکمیت در مجامع بینالمللی خود را دارای پشتوانه مردمی معرفی خواهد کرد و فشارهای بین المللی بر خود را کم میکند. ثالثا با ایجاد اختلاف در میان تحول خواهان، قدرت مردم که منبعث از اتحاد آنها است را تضعیف میسازد. رابعا جفایی است بر داغدیدگان و آسیبدیدگان حوادث اخیر که این امر ضمن اینکه عملی ضد اخلاقی است، از لحاظ کارکردی نیز به صلاح نیست و جنبش تحولخواهی مردم ایران را از پتانسیل عظیم حقخواهی انان تهی خواهد کرد.
🔺رای ندادن یعنی دنبال انقلاب خشونتآمیز و کشتار خیابانی و جنگ خارجی رفتن.
🔹این دوگانه سازی غلط است و گزینه سومی هم وجود دارد و آن اعتراضات مدنی مانند تحریم فعال انتخابات، اعتصابات، تظاهرات، و ... که همگی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شدهاند.(اینجا)
ما دنبال سرنگون کردن این نظام نیستیم و صرفا دموکراسیخواه و اصلاح طلبیم و معتقدیم با همین نظام و با همین قانون اساسی و حتی با همین رهبر میتوان به دموکراسی رسید. تنها شرطش حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع است که بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظرش نظارت کند و او را به پاسخگویی وا دارد و در صورت نیاز عزل کند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 خون به خون شستن محال آمد محال 💢
یک طرف بر تسلط یهودیان به رهبری داود و سلیمان بر سرزمین کنعان استناد میکند که حداقل مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش است. بعد از آن سرزمین آنها به ترتیب به تصرف آشوریان و بابلیان و هخامنشیان و سلوکیان و رومیان و بیزانسیان و اعراب در آمده است که این قوم اخیر ۱۴۰۰ سال است(بغیر از ۷۰ سال اخیر) مالک این سرزمین بودهاند.
با این استدلال میتوان گفت کل خاورمیانه مال ایران است چون در ۲۵۰۰ سال پیش مال هخامنشیان بوده است.
طرف دیگر بر حق اعراب بر تسلط این سرزمین در ۱۴۰۰ سال پیش تاکید میکند و آن را حق اعراب میداند.
با این استدلال که ستاندن این سرزمین توسط اعراب از بیزانس حقانیت به آنها میدهد، اسرائیل هم حق را بخود خواهد داد چون توانسته است با قهر و غلبه آن را از اعراب بستاند.
این نوع واپسگرایی به تاریخ کهن، هیچ کمکی به صلح و آرامش میان انسانها نخواهد کرد و نه از تاک نشان خواهد گذارد و نه از تاکنشان.
واپسگرایی تاریخی را رها سازیم.
این برای صلح و امنیت انسانها مفیدتر است.
بیاییم بخاطر حرمت جان انسانها متمرکز بر قانونیترین و موجهترین سند بینالمللی شویم: قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل با راهکار تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین.
@Cmorghgrom30
.
💢 خون به خون شستن محال آمد محال 💢
یک طرف بر تسلط یهودیان به رهبری داود و سلیمان بر سرزمین کنعان استناد میکند که حداقل مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش است. بعد از آن سرزمین آنها به ترتیب به تصرف آشوریان و بابلیان و هخامنشیان و سلوکیان و رومیان و بیزانسیان و اعراب در آمده است که این قوم اخیر ۱۴۰۰ سال است(بغیر از ۷۰ سال اخیر) مالک این سرزمین بودهاند.
با این استدلال میتوان گفت کل خاورمیانه مال ایران است چون در ۲۵۰۰ سال پیش مال هخامنشیان بوده است.
طرف دیگر بر حق اعراب بر تسلط این سرزمین در ۱۴۰۰ سال پیش تاکید میکند و آن را حق اعراب میداند.
با این استدلال که ستاندن این سرزمین توسط اعراب از بیزانس حقانیت به آنها میدهد، اسرائیل هم حق را بخود خواهد داد چون توانسته است با قهر و غلبه آن را از اعراب بستاند.
این نوع واپسگرایی به تاریخ کهن، هیچ کمکی به صلح و آرامش میان انسانها نخواهد کرد و نه از تاک نشان خواهد گذارد و نه از تاکنشان.
واپسگرایی تاریخی را رها سازیم.
این برای صلح و امنیت انسانها مفیدتر است.
بیاییم بخاطر حرمت جان انسانها متمرکز بر قانونیترین و موجهترین سند بینالمللی شویم: قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل با راهکار تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 ما و میوهی ممنوعه 💢
مدرنیته ما را در خود غرق کرده است.
حتی بنیادگرایان و سنتگرایان هم در آن غرقند و ناخودآگاه مدرن میاندیشند و میزیند.
نتیجهی قهری این زیست، شک است.
شک در باورهایی که نیاکان ما به راحتی می پذیرفتند.
و اینک ماییم و شکهایمان.
ماییم و تزاحم باورهایمان با واقعیتهای اطرافمان.
وقتی به نیاکان خود مینگریم، از سادهاندیشی و ساده زیستی آنان در حیرت می شویم:
با دخیل بستن به سقاخانهی محلشان امید شفای بیمار صعب العلاجشان را داشتند.
و اکنون آن سقاخانه یا برچیده شده است و یا یادگاری شده است برای تمسخر پیشینیان.
چرا ما سخت باورپذیرتر شدهایم؟
بیشک جواب این سوال یک کلمه است: مدرنیته.
مدرنیته و تمام جنود نرمافزاری و سختافزاری آن چون عقلانیت انتقادی، علوم تجربی، تکنولوژیهای ارتباطی، گردش سریع و پرحجم اطلاعات، و ...
آیا مدرنیته و جنودش بارمزگشایی از هر آنچه رازآلود می نمود، میرود تا از همه چیز "تقدسزدایی" کند؟
آیا "امر قدسی" افسونی بیش نبوده است که باطلالسحر "علم" آن را از دامان بشریت میزداید؟
آیا خدا مرده است؟
آیا دین جایش را به علم سپرده است؟
روزگارانی بود که خدا همه جا بود:
باران و خشکسالی را خدا می فرستاد.
زلزله را و سکون زمین را.
بیماری و درمان را.
و ....
علم آمد و قدم به قدم با کشفیات خود، خدا را به عقب راند و برای هر پدیدهای علتی مادی تبیین کرد؛
در عرصه ی اخلاق بجای "اخلاق دینی"، "اخلاق سکولار" را تجویز کرد:
راستگویی خوب است نه برای نرفتن به جهنم. بلکه خوب است چون بیشترین منفعت را به ارمغان میآورد،
و ایضا دیگر فضایل اخلاقی.
در ساحت جان و روان نیز بجای آرامش و سکونی که دین به انسان می داد، مدرنیته جلسات مشاوره با روانشناس و روانکاو را توصیه میکرد.
و
آنگاه که انسان می پنداشت خدا مرده است، خدا چهره نمود؛
در فیزیک: هایزنبرگ از عدم قطعیت گفت، و اینشتین از تاس انداختن خدا (و تو بگو استجابت دعای نیمه شب یک داعی). و الکترو دینامیک کوانتمی از خالی نبودن خلا سخن به میان آورد و ایجاد و اعدام ذرات، و "اثر کاسیمیر" و "ثابت کیهانی" و "ماده تاریک" و ... نشان داد صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.
در حوزه اخلاق: فجایع دهشتناکی چون دو جنگ جهانی و فاصله های بزرگ بین اغنیا و فقرا و ... گواهی بر ناکارآمدی اخلاق سکولار داد.
و در روانشناسی: کسانی چون اروین یالوم از خلاهای وجودی انسان گفتند؛ تنهایی، مرگ، بیمعنایی، و رهاشدگی.
و بدینسان انسان، خدا را در دل ذرات دید و در اعماق جان یافت و به او بازگشت.
ولی او از میوه ممنوعهی "مدرنیته" خورده بود و این بازگشت، خود را با صورتک کریه "صهیونیسم" و "داعش" و "صلیبیگری" و "هندوهای افراطی" و "بوداییهای افراطی" نمایش داد.
تا مگر فرزند آدم کلماتی از خدایش بگیرد و خدا این بازگشتش را بپذیرد.
و اینک ای دوستان عزیزتر از جان
بیاییم با یاری هم کلمات خدا را بیابیم و راه باریکتر از موی هدایت را بپوییم. باشد که سیمرغی باشیم در پی سیمرغ حقیقت که همه چیز را همگان دانند.
مطالب عنوان شده در اینجا که بیش از ۲۰،۰۰۰ بار دیده شده است و اینجا میتواند همان کلید زیست مومنانه در دنیای مدرن باشد که البته حرف آخر نیست و می تواند با کمک شما عزیزان تصحیح یا کاملتر شود. قطعا نظرات شما عزیزان پس از دسته بندی منعکس خواهد شد و در ادامه ی راه موثر خواهد بود.
سی به مجاز است و در این راه هزاران نیز کم. مرغان دیگر را به این پرواز دعوت کنیم.
@Cmorghgrom30
.
💢 ما و میوهی ممنوعه 💢
مدرنیته ما را در خود غرق کرده است.
حتی بنیادگرایان و سنتگرایان هم در آن غرقند و ناخودآگاه مدرن میاندیشند و میزیند.
نتیجهی قهری این زیست، شک است.
شک در باورهایی که نیاکان ما به راحتی می پذیرفتند.
و اینک ماییم و شکهایمان.
ماییم و تزاحم باورهایمان با واقعیتهای اطرافمان.
وقتی به نیاکان خود مینگریم، از سادهاندیشی و ساده زیستی آنان در حیرت می شویم:
با دخیل بستن به سقاخانهی محلشان امید شفای بیمار صعب العلاجشان را داشتند.
و اکنون آن سقاخانه یا برچیده شده است و یا یادگاری شده است برای تمسخر پیشینیان.
چرا ما سخت باورپذیرتر شدهایم؟
بیشک جواب این سوال یک کلمه است: مدرنیته.
مدرنیته و تمام جنود نرمافزاری و سختافزاری آن چون عقلانیت انتقادی، علوم تجربی، تکنولوژیهای ارتباطی، گردش سریع و پرحجم اطلاعات، و ...
آیا مدرنیته و جنودش بارمزگشایی از هر آنچه رازآلود می نمود، میرود تا از همه چیز "تقدسزدایی" کند؟
آیا "امر قدسی" افسونی بیش نبوده است که باطلالسحر "علم" آن را از دامان بشریت میزداید؟
آیا خدا مرده است؟
آیا دین جایش را به علم سپرده است؟
روزگارانی بود که خدا همه جا بود:
باران و خشکسالی را خدا می فرستاد.
زلزله را و سکون زمین را.
بیماری و درمان را.
و ....
علم آمد و قدم به قدم با کشفیات خود، خدا را به عقب راند و برای هر پدیدهای علتی مادی تبیین کرد؛
در عرصه ی اخلاق بجای "اخلاق دینی"، "اخلاق سکولار" را تجویز کرد:
راستگویی خوب است نه برای نرفتن به جهنم. بلکه خوب است چون بیشترین منفعت را به ارمغان میآورد،
و ایضا دیگر فضایل اخلاقی.
در ساحت جان و روان نیز بجای آرامش و سکونی که دین به انسان می داد، مدرنیته جلسات مشاوره با روانشناس و روانکاو را توصیه میکرد.
و
آنگاه که انسان می پنداشت خدا مرده است، خدا چهره نمود؛
در فیزیک: هایزنبرگ از عدم قطعیت گفت، و اینشتین از تاس انداختن خدا (و تو بگو استجابت دعای نیمه شب یک داعی). و الکترو دینامیک کوانتمی از خالی نبودن خلا سخن به میان آورد و ایجاد و اعدام ذرات، و "اثر کاسیمیر" و "ثابت کیهانی" و "ماده تاریک" و ... نشان داد صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.
در حوزه اخلاق: فجایع دهشتناکی چون دو جنگ جهانی و فاصله های بزرگ بین اغنیا و فقرا و ... گواهی بر ناکارآمدی اخلاق سکولار داد.
و در روانشناسی: کسانی چون اروین یالوم از خلاهای وجودی انسان گفتند؛ تنهایی، مرگ، بیمعنایی، و رهاشدگی.
و بدینسان انسان، خدا را در دل ذرات دید و در اعماق جان یافت و به او بازگشت.
ولی او از میوه ممنوعهی "مدرنیته" خورده بود و این بازگشت، خود را با صورتک کریه "صهیونیسم" و "داعش" و "صلیبیگری" و "هندوهای افراطی" و "بوداییهای افراطی" نمایش داد.
تا مگر فرزند آدم کلماتی از خدایش بگیرد و خدا این بازگشتش را بپذیرد.
و اینک ای دوستان عزیزتر از جان
بیاییم با یاری هم کلمات خدا را بیابیم و راه باریکتر از موی هدایت را بپوییم. باشد که سیمرغی باشیم در پی سیمرغ حقیقت که همه چیز را همگان دانند.
مطالب عنوان شده در اینجا که بیش از ۲۰،۰۰۰ بار دیده شده است و اینجا میتواند همان کلید زیست مومنانه در دنیای مدرن باشد که البته حرف آخر نیست و می تواند با کمک شما عزیزان تصحیح یا کاملتر شود. قطعا نظرات شما عزیزان پس از دسته بندی منعکس خواهد شد و در ادامه ی راه موثر خواهد بود.
سی به مجاز است و در این راه هزاران نیز کم. مرغان دیگر را به این پرواز دعوت کنیم.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 همه مسئولیت بپذیریم 💢
🔹آی ۵۱٪ که در هر دو مرحله انتخابات را تحریم کردید، مسئولیت بپذیرید، مسئولیت بیعملی و انفعال و پرخاش و خونهای به زمین ریخته و نتیجه نگرفتنها را. اگر میتوانید ج.ا. را براندازید، این گوی و این میدان. اگر نمیتوانید، و نتوانستنتان را در فرصت طلایی خیزش ۱۴۰۱ نمایاندید، پس غر زدن را به کناری بگذارید و مسئولیت بپذیرید. تا کی فرافکنی و زمین و زمان را محکوم کردن و خود را مبرا دانستن؟ پس نقش شما در فلاکت امروزی چیست؟ اگر نقشی نداشتهاید که بیخاصیتاید، و اگر نقشی داشتهاید، مسئولیت بپذیرید.
🔹آی ۹٪ که مرحله اول تحریم کردید و مرحله دوم به پزشکیان رای دادید، مسئولیت بپذیرید. پزشکیان از اول گفته بود که قرار است منویات رهبر را اجرا کند، و رهبر به عیان نشان داده است که دولت مطلوبش از سنخ دولت احمدینژاد و رئیسی است. پس در قبال رای خود مسئولیت بپذیرید.
🔹آی ۲۰٪ که در هر دو مرحله به پزشکیان رای دادهاید و آی اصلاحطلبانی که مردم را همواره به شرکت در انتخابات بین بد و بدتر تشویق کردهاید، مسئولیت بپذیرید. این نمیشود که همواره مردم را به پای انتخابات بکشانید و در تزریق مشروعیت به نظام موثر باشید و بعد تنزهطلبی پیشه کنید و از زیر بار پذیرفتن مسئولیت پیامدها شانه خالی کنید. مسئولیت بپذیرید.
🔹آی آقای پزشکیان، مسئولیت بپذیرید. شما وزرایی را، طی فرایندی که خود میدانید و به ما نگفتهاید، به مجلس معرفی کردید، پس مسئولیت آنها را بپذیرید. اینطور نباشد بعد چهار یا هشت سال مانند قبلیها بگویید نگذاشتند کار کنم و فقط یک تدارکاتچی میخواستند و بگم بگم راه بیندازید. همانطور که در وعدههای انتخاباتی خود گفتید، مردم ایران خروج از این قفس را میخواهند و خواستهشان یک زندگی نرمال مانند بقیه جهان است که در آن مناسبات نرمال با کشورهای جهان، آزادیهای نرمال مرسوم در جهان، اینترنت نرمال مرسوم در جهان، رفاه و امنیت نرمال مرسوم در جهان و عدالت و شفافیت نرمال مرسوم در جهان باشد. پس مسئولیت جایگاهی که قرار گرفتهاید را بپذیرید و به مطالبهگری اقشار مردم ایران پاسخگو باشید و هفته به هفته در رسانهی ملی با عدد و رقم به مردم گزارش دهید که در هر یک از شاخصها از نقطه A به نقطه B رفتهایم.
🔹آی آقای خامنهای که ۳۵ سال است بر مسند ولایت مطلقه تکیه زدهاید، مسئولیت بپذیرید. در این ۳۵ سال دولتها و روسای جمهور آمده اند و رفتهاند، ولی شما همچنان هستید، با اختیارات مطلقه. همواره هم منتقد همه چیز بودهاید و هیچ مسئولیتی را به عهده نگرفتهاید. اینک وقت آن است که مسئولیت بپذیرید و پاسخگو باشید. شما طبق قانون اساسی اختیار عزل و نصب مستقیم و غیر مستقیم در قوه قضاییه و قوه مقننه و قوه مجریه و صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی و شورای نگهبان و ائمه جمعه و مجمع تشخیص مصلحت و دهها شورای عالی ریز و درشت و .... و بطور کلی تمام مقدرات مملکت را دارید، پس مسئولیت بپذیرید و پاسخگوی وضع موجود باشید. آن ۲۰٪ هم که به آقای جلیلی رای دادهاند مدعیند که ذوب در شما هستند، پس مسئولیت رفتار و گفتار آنها را هم بپذیرید.
بخواهیم یا نخواهیم رفتار شما سرمشق ملت است و مسئولیت پذیری شما، نهادینه شدن این فضیلت اخلاقی در اقشار جامعه را به دنبال خواهد داشت.
اگر ز باغِ رعیّت مَلِک خورد سیبی/بر آورند غلامانِ او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد/زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
@Cmorghgrom30
.
💢 همه مسئولیت بپذیریم 💢
🔹آی ۵۱٪ که در هر دو مرحله انتخابات را تحریم کردید، مسئولیت بپذیرید، مسئولیت بیعملی و انفعال و پرخاش و خونهای به زمین ریخته و نتیجه نگرفتنها را. اگر میتوانید ج.ا. را براندازید، این گوی و این میدان. اگر نمیتوانید، و نتوانستنتان را در فرصت طلایی خیزش ۱۴۰۱ نمایاندید، پس غر زدن را به کناری بگذارید و مسئولیت بپذیرید. تا کی فرافکنی و زمین و زمان را محکوم کردن و خود را مبرا دانستن؟ پس نقش شما در فلاکت امروزی چیست؟ اگر نقشی نداشتهاید که بیخاصیتاید، و اگر نقشی داشتهاید، مسئولیت بپذیرید.
🔹آی ۹٪ که مرحله اول تحریم کردید و مرحله دوم به پزشکیان رای دادید، مسئولیت بپذیرید. پزشکیان از اول گفته بود که قرار است منویات رهبر را اجرا کند، و رهبر به عیان نشان داده است که دولت مطلوبش از سنخ دولت احمدینژاد و رئیسی است. پس در قبال رای خود مسئولیت بپذیرید.
🔹آی ۲۰٪ که در هر دو مرحله به پزشکیان رای دادهاید و آی اصلاحطلبانی که مردم را همواره به شرکت در انتخابات بین بد و بدتر تشویق کردهاید، مسئولیت بپذیرید. این نمیشود که همواره مردم را به پای انتخابات بکشانید و در تزریق مشروعیت به نظام موثر باشید و بعد تنزهطلبی پیشه کنید و از زیر بار پذیرفتن مسئولیت پیامدها شانه خالی کنید. مسئولیت بپذیرید.
🔹آی آقای پزشکیان، مسئولیت بپذیرید. شما وزرایی را، طی فرایندی که خود میدانید و به ما نگفتهاید، به مجلس معرفی کردید، پس مسئولیت آنها را بپذیرید. اینطور نباشد بعد چهار یا هشت سال مانند قبلیها بگویید نگذاشتند کار کنم و فقط یک تدارکاتچی میخواستند و بگم بگم راه بیندازید. همانطور که در وعدههای انتخاباتی خود گفتید، مردم ایران خروج از این قفس را میخواهند و خواستهشان یک زندگی نرمال مانند بقیه جهان است که در آن مناسبات نرمال با کشورهای جهان، آزادیهای نرمال مرسوم در جهان، اینترنت نرمال مرسوم در جهان، رفاه و امنیت نرمال مرسوم در جهان و عدالت و شفافیت نرمال مرسوم در جهان باشد. پس مسئولیت جایگاهی که قرار گرفتهاید را بپذیرید و به مطالبهگری اقشار مردم ایران پاسخگو باشید و هفته به هفته در رسانهی ملی با عدد و رقم به مردم گزارش دهید که در هر یک از شاخصها از نقطه A به نقطه B رفتهایم.
🔹آی آقای خامنهای که ۳۵ سال است بر مسند ولایت مطلقه تکیه زدهاید، مسئولیت بپذیرید. در این ۳۵ سال دولتها و روسای جمهور آمده اند و رفتهاند، ولی شما همچنان هستید، با اختیارات مطلقه. همواره هم منتقد همه چیز بودهاید و هیچ مسئولیتی را به عهده نگرفتهاید. اینک وقت آن است که مسئولیت بپذیرید و پاسخگو باشید. شما طبق قانون اساسی اختیار عزل و نصب مستقیم و غیر مستقیم در قوه قضاییه و قوه مقننه و قوه مجریه و صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی و شورای نگهبان و ائمه جمعه و مجمع تشخیص مصلحت و دهها شورای عالی ریز و درشت و .... و بطور کلی تمام مقدرات مملکت را دارید، پس مسئولیت بپذیرید و پاسخگوی وضع موجود باشید. آن ۲۰٪ هم که به آقای جلیلی رای دادهاند مدعیند که ذوب در شما هستند، پس مسئولیت رفتار و گفتار آنها را هم بپذیرید.
بخواهیم یا نخواهیم رفتار شما سرمشق ملت است و مسئولیت پذیری شما، نهادینه شدن این فضیلت اخلاقی در اقشار جامعه را به دنبال خواهد داشت.
اگر ز باغِ رعیّت مَلِک خورد سیبی/بر آورند غلامانِ او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد/زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
@Cmorghgrom30
.
.
💢 مسئولیت آن ۵۱٪ 💢
✅ مخاطبین عزیز در رابطه با این فرسته پرسیدهاند آن ۵۱٪ تحریم کنندۀ انتخابات دقیقا مسئولیت کدام کوتاهی خود را باید بپذیرند؟ فهرست این کوتاهیها بسیار بلند است و در این نوشتار صرفا به برخی از آنها اشاره میشود:
🔹غرق در مجازی بودن: در نهایت این خیابان است که تکلیف را روشن میکند. تا قیامت هم با نام و نشان مخفی در فضای مجازی صدر تا ذیل حکومت را توهین و مسخره کنیم، و به مسببین انقلاب ۵۷ لعنت بفرستیم، در دنیای واقعیت آب از آب تکان نخواهد خورد.
🔹حس قربانی را گرفتن: نشانههای این حس، پافشاری افراطی بر کنشهای سلبی چون تحریم انتخابات، نفی تمام ساختارهای موجود، نقد کردن و غر زدن، پرخاشگری و توهین است، بدون ارائهی راهکارهای ایجابی چون معرفی آلترناتیو و فشار و لابیگری جهت اجماعسازی و به کرسی نشاندن آن.
🔹اعتماد به نفس نداشتن: علامت این کوتاهی، فعالیت با نام و پروفایل مخفی است. همواره گفتار و رفتار باید به گونهای باشد که بتوان شجاعانه و شفاف از آن دفاع کرد. می توان از امثال رزا پارکس و ویدا موحدی برای کنش علنی ولی موثر ایده گرفت.
🔹حاضر به پرداخت هزینه نبودن: باید با خود صادق بود و دورویی را کنار گذارد، به این معنی که در آشکار و پنهان به اندازهای عَلَم مخالفت برداریم که حاضر باشیم شجاعانه بابتش هزینه پرداخت کنیم. حقیقت این است اگر تکتک این ۵۱٪ چنین رویکردی داشتند و به اندازهی توان خود قدمی ولو کوچک برمیداشتند، الان جنبش حق طلبی مردم ایران فرسنگها جلوتر از موقعیت کنونی خود بود. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ علامت نزدن است.
🔹تکروی کردن: باید نهاد سازی کرد. حکومت بیش از هر چیز از اقدام جمعی و نهادینه وحشت دارد، حتی در قالب فعالیت اجتماعی. شاهد مثال برخوردی است که با جمعیت امام علی یا با فعالان محیط زیست شد. از کارهای کوچک شروع کنیم تا کار جمعی در دنیای واقعی را تمرین کنیم. مثلا در هر محله جوانان از شهرداری محله خود خواستار شفافیت فرآیند واگذاری جمعآوری و بازیافت زبالهها به پیمانکاران شوند و در کنارش ساماندهی کودکان زبالهگرد را از شهرداری محله خود خواستار شوند.
🔹تمسک به روشهای ناروا: هدف وسیله را توجیه نمیکند. نمیتوان از تحریم ایران و حمله نظامی به ایران که موجب تخریب زیر ساختهای کشور و فقر و فلاکت بیشتر ملت میشود خرسند بود به امید اینکه ما را یک قدم به سرنگونی ج.ا. نزدیکتر میکند. این رویکرد نه واقعیت دارد و نه اخلاقی است. با دستمال کثیف نمی توان پنجره را تمیز کرد.
🔹استاندارد دو گانه داشتن: نباید در داخل طرفدار حقوق بشر بود ولی در خارج نه. بخشی از اپوزیسیون خود را تا حد حشد الشعبی اسرائیل تنزل دادهاند و به عنوان نیروی نیابتی قصابی چون نتانیاهو عمل میکنند.
🔹استفاده نکردن از ظرفیتهای موجود: در نظام موجود ظرفیتهایی وجود دارد که نباید با داشتن نگاه سیاه/سفید، خود را از آنها محروم کرد. این ظرفیتها عبارتند از برخی اصول قانون اساسی، برخی مواد قوانین عادی، بخشی از نیروهای داخل حکومت، بخش عظیمی از جامعه با گرایشهای تحولخواه و اصلاحطلب و حتی اصولگرا، و جذب مذهبیها بجای توهین به اسلام و تشیع.
🔹عدم توجه به قشر ضعیف: آن بخشی از ۵۱٪ که صدایی دارند، از قشر نسبتا برخوردار هستند. در حالی که اکثریت مطلق جامعه ایران چه در میان این ۵۱٪ و چه در میان دیگر بخشها، قشر ضعیف جامعه است که دغدغهی نان و مسکن آنها را از پرداختن به آزادی و دموکراسی بازداشته است. عدم توجه به آنها نه تنها اپوزیسیون را از پشتیبانی نیروی عظیمی محروم میکند، بلکه بیم جذب آنها توسط حکومت از طریق کمیته امداد و سازمان بهزیستی میرود.
🔹نداشتن خطوط قرمز: کنشگری بدون داشتن اصول و خطوط قرمز ناممکن است. این اصول باید هم جامع افراد باشند و هم مانع اغیار. اصولی چون استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، خشونت پرهیزی، آزادیخواهی و دموکراسیخواهی باید خطوط قرمز ما باشند و مرزبندی با هر جریان مخالف آنها، بایسته است.
@Cmorghgrom30
.
💢 مسئولیت آن ۵۱٪ 💢
✅ مخاطبین عزیز در رابطه با این فرسته پرسیدهاند آن ۵۱٪ تحریم کنندۀ انتخابات دقیقا مسئولیت کدام کوتاهی خود را باید بپذیرند؟ فهرست این کوتاهیها بسیار بلند است و در این نوشتار صرفا به برخی از آنها اشاره میشود:
🔹غرق در مجازی بودن: در نهایت این خیابان است که تکلیف را روشن میکند. تا قیامت هم با نام و نشان مخفی در فضای مجازی صدر تا ذیل حکومت را توهین و مسخره کنیم، و به مسببین انقلاب ۵۷ لعنت بفرستیم، در دنیای واقعیت آب از آب تکان نخواهد خورد.
🔹حس قربانی را گرفتن: نشانههای این حس، پافشاری افراطی بر کنشهای سلبی چون تحریم انتخابات، نفی تمام ساختارهای موجود، نقد کردن و غر زدن، پرخاشگری و توهین است، بدون ارائهی راهکارهای ایجابی چون معرفی آلترناتیو و فشار و لابیگری جهت اجماعسازی و به کرسی نشاندن آن.
🔹اعتماد به نفس نداشتن: علامت این کوتاهی، فعالیت با نام و پروفایل مخفی است. همواره گفتار و رفتار باید به گونهای باشد که بتوان شجاعانه و شفاف از آن دفاع کرد. می توان از امثال رزا پارکس و ویدا موحدی برای کنش علنی ولی موثر ایده گرفت.
🔹حاضر به پرداخت هزینه نبودن: باید با خود صادق بود و دورویی را کنار گذارد، به این معنی که در آشکار و پنهان به اندازهای عَلَم مخالفت برداریم که حاضر باشیم شجاعانه بابتش هزینه پرداخت کنیم. حقیقت این است اگر تکتک این ۵۱٪ چنین رویکردی داشتند و به اندازهی توان خود قدمی ولو کوچک برمیداشتند، الان جنبش حق طلبی مردم ایران فرسنگها جلوتر از موقعیت کنونی خود بود. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ علامت نزدن است.
🔹تکروی کردن: باید نهاد سازی کرد. حکومت بیش از هر چیز از اقدام جمعی و نهادینه وحشت دارد، حتی در قالب فعالیت اجتماعی. شاهد مثال برخوردی است که با جمعیت امام علی یا با فعالان محیط زیست شد. از کارهای کوچک شروع کنیم تا کار جمعی در دنیای واقعی را تمرین کنیم. مثلا در هر محله جوانان از شهرداری محله خود خواستار شفافیت فرآیند واگذاری جمعآوری و بازیافت زبالهها به پیمانکاران شوند و در کنارش ساماندهی کودکان زبالهگرد را از شهرداری محله خود خواستار شوند.
🔹تمسک به روشهای ناروا: هدف وسیله را توجیه نمیکند. نمیتوان از تحریم ایران و حمله نظامی به ایران که موجب تخریب زیر ساختهای کشور و فقر و فلاکت بیشتر ملت میشود خرسند بود به امید اینکه ما را یک قدم به سرنگونی ج.ا. نزدیکتر میکند. این رویکرد نه واقعیت دارد و نه اخلاقی است. با دستمال کثیف نمی توان پنجره را تمیز کرد.
🔹استاندارد دو گانه داشتن: نباید در داخل طرفدار حقوق بشر بود ولی در خارج نه. بخشی از اپوزیسیون خود را تا حد حشد الشعبی اسرائیل تنزل دادهاند و به عنوان نیروی نیابتی قصابی چون نتانیاهو عمل میکنند.
🔹استفاده نکردن از ظرفیتهای موجود: در نظام موجود ظرفیتهایی وجود دارد که نباید با داشتن نگاه سیاه/سفید، خود را از آنها محروم کرد. این ظرفیتها عبارتند از برخی اصول قانون اساسی، برخی مواد قوانین عادی، بخشی از نیروهای داخل حکومت، بخش عظیمی از جامعه با گرایشهای تحولخواه و اصلاحطلب و حتی اصولگرا، و جذب مذهبیها بجای توهین به اسلام و تشیع.
🔹عدم توجه به قشر ضعیف: آن بخشی از ۵۱٪ که صدایی دارند، از قشر نسبتا برخوردار هستند. در حالی که اکثریت مطلق جامعه ایران چه در میان این ۵۱٪ و چه در میان دیگر بخشها، قشر ضعیف جامعه است که دغدغهی نان و مسکن آنها را از پرداختن به آزادی و دموکراسی بازداشته است. عدم توجه به آنها نه تنها اپوزیسیون را از پشتیبانی نیروی عظیمی محروم میکند، بلکه بیم جذب آنها توسط حکومت از طریق کمیته امداد و سازمان بهزیستی میرود.
🔹نداشتن خطوط قرمز: کنشگری بدون داشتن اصول و خطوط قرمز ناممکن است. این اصول باید هم جامع افراد باشند و هم مانع اغیار. اصولی چون استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، خشونت پرهیزی، آزادیخواهی و دموکراسیخواهی باید خطوط قرمز ما باشند و مرزبندی با هر جریان مخالف آنها، بایسته است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 تاریخ دورهای یا خطی 💢
1️⃣ از قدیم انسانها دریافته بودند که بسیاری از پدیدههای کیهانشناختی دورهای و تناوبی هستند. پدیدههایی چون طلوع و غروب خورشید، هلالهای ماه، اعتدال بهاری که از روی آنها بازههای زمانی تکرار شوندهای چون شبانه روز و ماه قمری و سال شمسی را انتزاع کردند.
2️⃣ از روی بازههای دورهای فوق، که حقیقی و تکوینی هستند، انسانها بازههای زمانی دیگری را نیز تعریف کردند که قراردادی و اعتباریاند چون هفته(شامل هفت شبانه روز)، چهلم(شامل چهل شبانه روز)، ساعت(برابر یک بیست و چهارم شبانه روز)، دقیقه و ثانیه(برابر یک شصتم و یک سههزار و ششصدم ساعت)، سال قمری(شامل دوازده ماه قمری) و ماه شمسی(برابر یک دوازدهم سال شمسی).
3️⃣ انسانها علاوه بر بازههای تناوبی فوق، برخی از پدیدههای روی زمین را چه از نوع طبیعی چون زلزله و آتشفشان و سیل، و چه از نوع اجتماعی چون جنگ و ظلم و ناامنی، تکراری میدیدند و چون فنون و ابزار دقیق تاریخنگاری را در اختیار نداشتند، لذا این تکرارها را تناوبی و دورهای با زمانهای مساوی میپنداشتند و آنها را سالانه یا سدهای یا هزارهای قلمداد میکردند.
4️⃣ همین تصور که شکوفه زدن درختان یا جاری شدن سیلابها به بازههای تناوبی فوق مربوط میشود، ذهن جستجوگر، انسان را به این وسوسه انداخت که مابقی پدیدههای تکرار شوندهی طبیعی و اجتماعی روی زمین را دورهای و ناشی از پدیدههای کیهانی فوق بداند: پدیدههای تکرار شوندهی سریع را به بازههای کوتاهتر چون هفته و ماه قمری و ... و پدیدههای بلند مدتتر را به سال و سده و هزاره منتسب میکردند.
5️⃣ دراین دیدگاه، همه وقایع اعم از طبیعی و اجتماعی و حتی فردی، ماهیتی تکراری و دورهای دارد و در آنها اراده و اختیار انسانها، نه بصورت فردی و نه بصورت جمعی، چندان نقشی ندارد و این گردش دورهای افلاک و اجرام سماوی هستند که تعیین کنندهاند. در این دیدگاه است که سعد و نحس بودن ایام هفته یا ماه یا سال معنا مییابند و ظهور یک منجی در هر سده یا هزاره را باید به انتظار نشست.
6️⃣ در این دیدگاه عاشورا و اربعین اتفاقاتی نیستند که از آنها ۱۴۰۰ سال زمان بصورت خطی گذشته است. بلکه در این ۱۴۰۰ سال، بصورت دورهای و تکرار شونده کائنات و کیهان ۱۴۰۰ بار تکرار میشود و آن روزها نه بصورت اعتباری، بلکه بصورت تکوینی متفاوت با دیگر ایام هستند و اقتضائاتی دارند که در صورت عدم رعایت آنها، تکوینا انسان دچار بلاها و عذابها میشود.
7️⃣ همین دیدگاه در مورد تولد و رحلت دیگر رهبران دین هم صادق است. باید در سالگرد تولد آنان شادی کرد و در سالگرد رحلت آنان گریست و ماتم گرفت، چون در این ایام کائنات هر ساله به گونهای تکراری سعد و نحس به خود میپذیرند و ما انسانها باید با آنها هماهنگ شویم.
8️⃣ حال ببینیم نظر اسلام و تشیع چیست و البته منظورمان از اسلام و تشیع، نه رفتار مردم منتسب به این دین و مذهب است، و نه آرای فقها و متکلمین، و نه روایات واحد و ظنی. بلکه منظورمان کتاب قرآن است و سنت قطعی. وقتی در این دو منبع نظر میافکنیم، در مییابیم:
🔹آیه (یس/۱۹) میگوید طائرکم معکم یعنی طائر و فال شما در دستان خودتان است و این خود شمایید که سرنوشت خود را رقم میزنید.
🔹آیه (رعد/۱۱) به صراحت میگوید خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن قوم خود تغییر دهد.
🔹آیات بسیاری چون (مدثر/۳۸)، (نجم/۳۹)، (بقره/۲۸۶) و .... بیانگر این است که سرنوشت دنیوی و اخروی هر کس در گرو عمل او است.
🔹آیات (بقره/۱۳۴)، (بقره/۱۴۱)، (مائدة / ۷۵)، و (آل عمران/۱۴۴) تاکید دارند که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و محمد گروهى بودند که درگذشتند(قد خلت)، و از شما درباره کارهايى که آنان انجام مى دادند سؤال نخواهد شد. آنها آمدهاند صرفا برای اینکه الگوی منش و رفتار ما باشند.
🔹در آیه (رحمن/۲۹) آمده کل یوم هو فی شان، خداوند در هر روزی به کاری میپردازد که اشاره به خطی، و نه دورهای بودن تاریخ است. اینکه روایت شده است کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یعنی باید در هر موقعیتی یک شیعه با الگوگیری از امام حسین جلوی ظلم و انحراف بایستد و نه اینکه سالی یک بار مراسم آیینی برگزار کند.
🔹همین که سالروز تولد و رحلت اکثر بزرگان دین ما با قطعیت معلوم نیست، گواه بر این است که برگزاری مراسم سالگرد مرسوم نبوده است و اگر بود به روشنی در تاریخ ثبت میشد. اساسا برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم و سالگرد برای متوفی و سالگرد برای متولد، امر متاخری است که هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. برعکس، در روایات است که بر میت بیش از سه روز عزاداری نکنید، چه رسد به اینکه بعد از ۱۴۰۰ سال ماتم گرفته شود.
پ.ن.: میگویند دستگاه امام حسین استثنا است که البته پرداختن به آن نوشتهای مستقل میطلبد.
@Cmorghgrom30
.
💢 تاریخ دورهای یا خطی 💢
1️⃣ از قدیم انسانها دریافته بودند که بسیاری از پدیدههای کیهانشناختی دورهای و تناوبی هستند. پدیدههایی چون طلوع و غروب خورشید، هلالهای ماه، اعتدال بهاری که از روی آنها بازههای زمانی تکرار شوندهای چون شبانه روز و ماه قمری و سال شمسی را انتزاع کردند.
2️⃣ از روی بازههای دورهای فوق، که حقیقی و تکوینی هستند، انسانها بازههای زمانی دیگری را نیز تعریف کردند که قراردادی و اعتباریاند چون هفته(شامل هفت شبانه روز)، چهلم(شامل چهل شبانه روز)، ساعت(برابر یک بیست و چهارم شبانه روز)، دقیقه و ثانیه(برابر یک شصتم و یک سههزار و ششصدم ساعت)، سال قمری(شامل دوازده ماه قمری) و ماه شمسی(برابر یک دوازدهم سال شمسی).
3️⃣ انسانها علاوه بر بازههای تناوبی فوق، برخی از پدیدههای روی زمین را چه از نوع طبیعی چون زلزله و آتشفشان و سیل، و چه از نوع اجتماعی چون جنگ و ظلم و ناامنی، تکراری میدیدند و چون فنون و ابزار دقیق تاریخنگاری را در اختیار نداشتند، لذا این تکرارها را تناوبی و دورهای با زمانهای مساوی میپنداشتند و آنها را سالانه یا سدهای یا هزارهای قلمداد میکردند.
4️⃣ همین تصور که شکوفه زدن درختان یا جاری شدن سیلابها به بازههای تناوبی فوق مربوط میشود، ذهن جستجوگر، انسان را به این وسوسه انداخت که مابقی پدیدههای تکرار شوندهی طبیعی و اجتماعی روی زمین را دورهای و ناشی از پدیدههای کیهانی فوق بداند: پدیدههای تکرار شوندهی سریع را به بازههای کوتاهتر چون هفته و ماه قمری و ... و پدیدههای بلند مدتتر را به سال و سده و هزاره منتسب میکردند.
5️⃣ دراین دیدگاه، همه وقایع اعم از طبیعی و اجتماعی و حتی فردی، ماهیتی تکراری و دورهای دارد و در آنها اراده و اختیار انسانها، نه بصورت فردی و نه بصورت جمعی، چندان نقشی ندارد و این گردش دورهای افلاک و اجرام سماوی هستند که تعیین کنندهاند. در این دیدگاه است که سعد و نحس بودن ایام هفته یا ماه یا سال معنا مییابند و ظهور یک منجی در هر سده یا هزاره را باید به انتظار نشست.
6️⃣ در این دیدگاه عاشورا و اربعین اتفاقاتی نیستند که از آنها ۱۴۰۰ سال زمان بصورت خطی گذشته است. بلکه در این ۱۴۰۰ سال، بصورت دورهای و تکرار شونده کائنات و کیهان ۱۴۰۰ بار تکرار میشود و آن روزها نه بصورت اعتباری، بلکه بصورت تکوینی متفاوت با دیگر ایام هستند و اقتضائاتی دارند که در صورت عدم رعایت آنها، تکوینا انسان دچار بلاها و عذابها میشود.
7️⃣ همین دیدگاه در مورد تولد و رحلت دیگر رهبران دین هم صادق است. باید در سالگرد تولد آنان شادی کرد و در سالگرد رحلت آنان گریست و ماتم گرفت، چون در این ایام کائنات هر ساله به گونهای تکراری سعد و نحس به خود میپذیرند و ما انسانها باید با آنها هماهنگ شویم.
8️⃣ حال ببینیم نظر اسلام و تشیع چیست و البته منظورمان از اسلام و تشیع، نه رفتار مردم منتسب به این دین و مذهب است، و نه آرای فقها و متکلمین، و نه روایات واحد و ظنی. بلکه منظورمان کتاب قرآن است و سنت قطعی. وقتی در این دو منبع نظر میافکنیم، در مییابیم:
🔹آیه (یس/۱۹) میگوید طائرکم معکم یعنی طائر و فال شما در دستان خودتان است و این خود شمایید که سرنوشت خود را رقم میزنید.
🔹آیه (رعد/۱۱) به صراحت میگوید خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن قوم خود تغییر دهد.
🔹آیات بسیاری چون (مدثر/۳۸)، (نجم/۳۹)، (بقره/۲۸۶) و .... بیانگر این است که سرنوشت دنیوی و اخروی هر کس در گرو عمل او است.
🔹آیات (بقره/۱۳۴)، (بقره/۱۴۱)، (مائدة / ۷۵)، و (آل عمران/۱۴۴) تاکید دارند که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و محمد گروهى بودند که درگذشتند(قد خلت)، و از شما درباره کارهايى که آنان انجام مى دادند سؤال نخواهد شد. آنها آمدهاند صرفا برای اینکه الگوی منش و رفتار ما باشند.
🔹در آیه (رحمن/۲۹) آمده کل یوم هو فی شان، خداوند در هر روزی به کاری میپردازد که اشاره به خطی، و نه دورهای بودن تاریخ است. اینکه روایت شده است کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یعنی باید در هر موقعیتی یک شیعه با الگوگیری از امام حسین جلوی ظلم و انحراف بایستد و نه اینکه سالی یک بار مراسم آیینی برگزار کند.
🔹همین که سالروز تولد و رحلت اکثر بزرگان دین ما با قطعیت معلوم نیست، گواه بر این است که برگزاری مراسم سالگرد مرسوم نبوده است و اگر بود به روشنی در تاریخ ثبت میشد. اساسا برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم و سالگرد برای متوفی و سالگرد برای متولد، امر متاخری است که هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. برعکس، در روایات است که بر میت بیش از سه روز عزاداری نکنید، چه رسد به اینکه بعد از ۱۴۰۰ سال ماتم گرفته شود.
پ.ن.: میگویند دستگاه امام حسین استثنا است که البته پرداختن به آن نوشتهای مستقل میطلبد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 دستگاه امام حسین؟! 💢
1️⃣ یکی از بزرگترین مغالطههایی که در فرهنگ تشیع شکل گرفته است، سوء استفاده از روایات فضیلت گریه و عزاداری امام حسین(ع) است. در این مغالطه، نتیجه گرفته میشود که دستگاهی برای برپایی این عزاداری لازم است، در حالی که باید پرسید از کجای این روایات لزوم دستگاهی برای عزاداری بدست میآید؟!
شک نیست از نشانههای ایمان این است که هر گاه انسان به یاد فاجعهی کربلا میافتد، قلبش به درد آمده و متاثر گردد. اما از این حقیقت هرگز نتیجه گرفته نمیشود که باید دستگاهی متشکل از مداح و روضهخوان و علم و کتل و سینهزنی و زنجیرزنی و ... با گردش مالی محیر العقول بوجود آید و اصل آن حقیقت تحت الشعاع قرار گیرد.
این مغالطه مانند این است که از امر الهی به روزهداری نتیجه بگیریم باید دستگاهی عریض و طویل با کارمندانی حقوق بگیر ایجاد کنیم تا اقامهی روزهداری کند.
2️⃣ میگویند: شارع مقدس امر به تعظیم شعائر الله کرده است و این امور از مصادیق شعائر الهی است. شعائر، جمع شعیره است و شعار و شعیره یعنی علامتی حسی برای ابراز و اعلام یک امر. لذا چون در نزد عرف ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﺷﻌﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ کسی ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، بناﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﻛﻪ ﻋﻘﻠﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻌﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺎلتی ﺑﺮ یکی ﺍﺯ ﻣﻌﺎنی ﺩینی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮ ﺩیگری چنین ﺩﻟﺎلتی پیدﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ چیز شعیرﻩ دینی و از مصادیق شعائر الله ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
دلیل نقض این سخن سخیف هر ۴ باری است که این عنوان در قرآن، در آیات (بقره/۱۵۸) و (مائده/۲) و (حج/۳۲) و (حج/۳۶) آمده است، و نیز تمام مواردی است که در روایات این عنوان آمده است، که همه فقط در مورد مناسک حج است. پس عنوان شعائر الله یک حقیقت شرعیه است و ترکیب آن از نوع اضافهی مفعول به فاعل است و معنیاش میشود شعائری که توسط خداوند وضع شده است و خداوند هم آن را منحصر در صفا و مروه و هدی(قربانی حج) و اذکار و مناسک حج کرده است. واجب التعظیم بودن این عنوان از سویی، و اینکه نباید آن را حلال شمرد(مائده/۲) از سوی دیگر، شواهدیاند بر شرعی بودن این عنوان.
3️⃣ آنچه که دستگاه امام حسین نامیده میشود همه از اختراعات ۵۰۰ سال اخیر، و غالبا ۱۰۰ سال اخیر است و هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. دستگاه امام حسین(ع)، دستگاهی موازی و مغایر با دستگاه خداوند نیست که عموماتی چون نهی از عزاداری بیش از ۳ روز، نهی از نیاحه و لطمه زدن در عزاداری، نهی از دروغ گویی حتی در قالب ذکر مصیبت، نهی از مردم آزاری و مزاحمت، نهی از اسراف و تبذیر منابع، امر به اولویت بخشی راه اندازی کار مردم نسبت به امور مستحبی و حتی واجب، و ...(اینجا) را تخصیص بزنند. وقتی دستگاه خداوند میگوید اگر میخواهی نماز واجب را بخوانی، اول باید پول طلبکار را بدهی و اول باید غریقی که از تو کمک می خواهد را نجات بدهی، چطور ممکن است اجازه دهد مملکتی که هزاران مشکل دارد و باید دو شیفته کار کند تا جبران عقب افتادگی خود از کشورهای همسایه را کند، دو ماه محرم و صفر تعطیل و تمام امکانات مالی و انسانی و رسانهای آن صرف امور نوظهوری چون نوحهخوانیها و سینهزنیها و راهپیمایی اربعین و ... تحت عنوان اختراعی دستگاه امام حسین شود؟!
4️⃣ دم خروس سوءنیت مدعیان دستگاه امام حسین هنگامی بیرون میزند که علیرغم اذعان اولیهی خود مبنی بر عرفی بودن این امور نوظهور ۵۰۰ سال اخیر که هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارند، هرنوع بحث و نقد در مورد آن را تشکیک در دستگاه سید الشهداء(ع) میخوانند و حرام!!!
از دید اینها فقه دوبخش است: یکی فقه مربوط به سید الشهداء که جای چون و چرا ندارد و در آن حرف، حرف متولیان این دستگاه است، و دیگری فقه حلال و حرام خدا که میتواند محل چون و چرا و بحث و نقد باشد.
نه، عزیز دل
دین، دو دستگاه جداگانه ندارد.
دین، رابطهی انسان است با خدای خود، بدون هیچ واسطه و دستگاه و نهادی.
مشکل از زمانی آغاز میشود که گروهی به نام دین نهادسازی میکنند و آن نهاد را مساوی دین جا میزنند.
مثلا زیارت قبور اولیای دین یک رابطهی قلبی است بین یک مومن و صاحب آن مزار. اما وقتی برای آن مزار، دستگاهی درست میشود و تولیتی پیدا میکند و موقوفاتی را صاحب میشود که به بزرگترین کارتلهای اقتصادی پهلو میزند، این دیگر امر دیگری است.
همینطور دیگر نهادهای ریز و درشتی که در درازنای تاریخ به اسم دین ایجاد شدهاند و ربطی به دین ندارند.
همواره دینداران دو دسته بودهاند:
۱- آنان که درد دین دارند.
۲- آنان که نان دین میخورند. (اینجا)
راه تشخیص این دو از یکدیگر را هم کتاب و سنت به ما نشان داده است : اولی جان و مال و آبروی خود را در راه دین میدهد و دومی از قبل دین ثروت و قدرت و منزلت و منبر حوزه یا کرسی دانشگاه بدست میآورد.
@Cmorghgrom30
.
💢 دستگاه امام حسین؟! 💢
1️⃣ یکی از بزرگترین مغالطههایی که در فرهنگ تشیع شکل گرفته است، سوء استفاده از روایات فضیلت گریه و عزاداری امام حسین(ع) است. در این مغالطه، نتیجه گرفته میشود که دستگاهی برای برپایی این عزاداری لازم است، در حالی که باید پرسید از کجای این روایات لزوم دستگاهی برای عزاداری بدست میآید؟!
شک نیست از نشانههای ایمان این است که هر گاه انسان به یاد فاجعهی کربلا میافتد، قلبش به درد آمده و متاثر گردد. اما از این حقیقت هرگز نتیجه گرفته نمیشود که باید دستگاهی متشکل از مداح و روضهخوان و علم و کتل و سینهزنی و زنجیرزنی و ... با گردش مالی محیر العقول بوجود آید و اصل آن حقیقت تحت الشعاع قرار گیرد.
این مغالطه مانند این است که از امر الهی به روزهداری نتیجه بگیریم باید دستگاهی عریض و طویل با کارمندانی حقوق بگیر ایجاد کنیم تا اقامهی روزهداری کند.
2️⃣ میگویند: شارع مقدس امر به تعظیم شعائر الله کرده است و این امور از مصادیق شعائر الهی است. شعائر، جمع شعیره است و شعار و شعیره یعنی علامتی حسی برای ابراز و اعلام یک امر. لذا چون در نزد عرف ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﺷﻌﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ کسی ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، بناﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﻛﻪ ﻋﻘﻠﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻌﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺎلتی ﺑﺮ یکی ﺍﺯ ﻣﻌﺎنی ﺩینی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮ ﺩیگری چنین ﺩﻟﺎلتی پیدﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ چیز شعیرﻩ دینی و از مصادیق شعائر الله ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
دلیل نقض این سخن سخیف هر ۴ باری است که این عنوان در قرآن، در آیات (بقره/۱۵۸) و (مائده/۲) و (حج/۳۲) و (حج/۳۶) آمده است، و نیز تمام مواردی است که در روایات این عنوان آمده است، که همه فقط در مورد مناسک حج است. پس عنوان شعائر الله یک حقیقت شرعیه است و ترکیب آن از نوع اضافهی مفعول به فاعل است و معنیاش میشود شعائری که توسط خداوند وضع شده است و خداوند هم آن را منحصر در صفا و مروه و هدی(قربانی حج) و اذکار و مناسک حج کرده است. واجب التعظیم بودن این عنوان از سویی، و اینکه نباید آن را حلال شمرد(مائده/۲) از سوی دیگر، شواهدیاند بر شرعی بودن این عنوان.
3️⃣ آنچه که دستگاه امام حسین نامیده میشود همه از اختراعات ۵۰۰ سال اخیر، و غالبا ۱۰۰ سال اخیر است و هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. دستگاه امام حسین(ع)، دستگاهی موازی و مغایر با دستگاه خداوند نیست که عموماتی چون نهی از عزاداری بیش از ۳ روز، نهی از نیاحه و لطمه زدن در عزاداری، نهی از دروغ گویی حتی در قالب ذکر مصیبت، نهی از مردم آزاری و مزاحمت، نهی از اسراف و تبذیر منابع، امر به اولویت بخشی راه اندازی کار مردم نسبت به امور مستحبی و حتی واجب، و ...(اینجا) را تخصیص بزنند. وقتی دستگاه خداوند میگوید اگر میخواهی نماز واجب را بخوانی، اول باید پول طلبکار را بدهی و اول باید غریقی که از تو کمک می خواهد را نجات بدهی، چطور ممکن است اجازه دهد مملکتی که هزاران مشکل دارد و باید دو شیفته کار کند تا جبران عقب افتادگی خود از کشورهای همسایه را کند، دو ماه محرم و صفر تعطیل و تمام امکانات مالی و انسانی و رسانهای آن صرف امور نوظهوری چون نوحهخوانیها و سینهزنیها و راهپیمایی اربعین و ... تحت عنوان اختراعی دستگاه امام حسین شود؟!
4️⃣ دم خروس سوءنیت مدعیان دستگاه امام حسین هنگامی بیرون میزند که علیرغم اذعان اولیهی خود مبنی بر عرفی بودن این امور نوظهور ۵۰۰ سال اخیر که هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارند، هرنوع بحث و نقد در مورد آن را تشکیک در دستگاه سید الشهداء(ع) میخوانند و حرام!!!
از دید اینها فقه دوبخش است: یکی فقه مربوط به سید الشهداء که جای چون و چرا ندارد و در آن حرف، حرف متولیان این دستگاه است، و دیگری فقه حلال و حرام خدا که میتواند محل چون و چرا و بحث و نقد باشد.
نه، عزیز دل
دین، دو دستگاه جداگانه ندارد.
دین، رابطهی انسان است با خدای خود، بدون هیچ واسطه و دستگاه و نهادی.
مشکل از زمانی آغاز میشود که گروهی به نام دین نهادسازی میکنند و آن نهاد را مساوی دین جا میزنند.
مثلا زیارت قبور اولیای دین یک رابطهی قلبی است بین یک مومن و صاحب آن مزار. اما وقتی برای آن مزار، دستگاهی درست میشود و تولیتی پیدا میکند و موقوفاتی را صاحب میشود که به بزرگترین کارتلهای اقتصادی پهلو میزند، این دیگر امر دیگری است.
همینطور دیگر نهادهای ریز و درشتی که در درازنای تاریخ به اسم دین ایجاد شدهاند و ربطی به دین ندارند.
همواره دینداران دو دسته بودهاند:
۱- آنان که درد دین دارند.
۲- آنان که نان دین میخورند. (اینجا)
راه تشخیص این دو از یکدیگر را هم کتاب و سنت به ما نشان داده است : اولی جان و مال و آبروی خود را در راه دین میدهد و دومی از قبل دین ثروت و قدرت و منزلت و منبر حوزه یا کرسی دانشگاه بدست میآورد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 مناظرهی فقه و کلام 💢
دو جلسه از مناظرهی آقایان سروش و علیدوست برگزار شد. صرف این گفتگو قطعا رویدادی میمون و مبارک است. اما آنچه در گفتگوی این دو بزرگوار جایش خالی بود، پاسخهای فقیهانه به اشکالات جناب علیدوست بود، و متقابلا پاسخهای متکلمانه به اشکالات جناب سروش. از آنجا که این مناظره، گفتگویی بین جناب علیدوست فقیه با جناب سروش متکلم بود، اشکالات فقیهانهی جناب علیدوست با پاسخهای متکلمانهی جناب سروش مواجه میشد و بالعکس. به عبارت دیگر ما شاهد گفتگوی بین نگاه درون فقهی با نگاه برون فقهی بودیم و همین گفتگو را ناکارآمد میکرد.
بر همین اساس در این گفتگو دو پاسخ از طرفین غایب بود:
۱- در این گفتگو وقتی از تقابل نص و عقل سخن به میان آمد، چنین برداشت شد که این تقابل، ناشی از تقابل دین و عقل است. در حالی که نصوص گرچه منسوب به شریعت و دیناند ولی برابر با آنها نیستند. جناب سروش در اینجا باید متذکر میشد که با بررسیهای سه گانهی صدوری و دلالی و جهتی معلوم میشود نصی که مخالف عقل باشد، یا در صدور مشکل دارد یا دلالت بر مدعا ندارد یا از نظر جهتی قضیهی خارجیه بوده است و نه حقیقیه. از سه بررسی فوق، نوع سوم کمتر مورد عنایت واقع شده است. در حالی که با توجه به شفاهی بودن آیات و روایات، و اصل بودن اختصاص خطابات شفاهی به مشافهین، این بررسی تاثیری عظیم در حل تعارضات بین نص و عقل دارد. از نمونههای مشهور آن میتوان حکم به حرمت شطرنج در نصوص و حکم به حلیت آن در زمان حال را ذکر کرد.
۲- متقابلا وقتی جناب سروش بر عقل ناب و خالص تاخت و بیان کرد اینچنین شیری خدا ناآفرید، جناب علیدوست باید پاسخ میداد عقل خالص و ناب گرچه وجود خارجی ندارد، اما به تعبیر وبر یک نمونه آرمانی(Ideal Type) است که در هر علم و دانشی بکار گرفته میشود و صرفا شاغول و ابزاری است برای سنجش و ارزیابی مصادیق عینی و خارجی. بدیهی است ما در جهان خارج فضایل و رذائل خالص چون جود و خست ناب نداریم ولی اینها نمونههای آرمانی هستند که از مصادیق خارجی واقعا موجود انتزاع میشوند تا افراد خارجی به تناسب نزدیکی یا دوری با این نمونههای آرمانی، مورد ارزیابی قرار گیرند. به همین ترتیب گرچه عقل ناب و خالص، لااقل در میان غیر معصومین، وجود خارجی ندارد، ولی این مفهوم انتزاعی به ما کمک میکند تا رفتارهایی چون ربا، همجنسگرایی، روابط بدون چارچوب دختر و پسر و .... را مورد ارزیابی قرار دهیم.
@Cmorghgrom30
.
💢 مناظرهی فقه و کلام 💢
دو جلسه از مناظرهی آقایان سروش و علیدوست برگزار شد. صرف این گفتگو قطعا رویدادی میمون و مبارک است. اما آنچه در گفتگوی این دو بزرگوار جایش خالی بود، پاسخهای فقیهانه به اشکالات جناب علیدوست بود، و متقابلا پاسخهای متکلمانه به اشکالات جناب سروش. از آنجا که این مناظره، گفتگویی بین جناب علیدوست فقیه با جناب سروش متکلم بود، اشکالات فقیهانهی جناب علیدوست با پاسخهای متکلمانهی جناب سروش مواجه میشد و بالعکس. به عبارت دیگر ما شاهد گفتگوی بین نگاه درون فقهی با نگاه برون فقهی بودیم و همین گفتگو را ناکارآمد میکرد.
بر همین اساس در این گفتگو دو پاسخ از طرفین غایب بود:
۱- در این گفتگو وقتی از تقابل نص و عقل سخن به میان آمد، چنین برداشت شد که این تقابل، ناشی از تقابل دین و عقل است. در حالی که نصوص گرچه منسوب به شریعت و دیناند ولی برابر با آنها نیستند. جناب سروش در اینجا باید متذکر میشد که با بررسیهای سه گانهی صدوری و دلالی و جهتی معلوم میشود نصی که مخالف عقل باشد، یا در صدور مشکل دارد یا دلالت بر مدعا ندارد یا از نظر جهتی قضیهی خارجیه بوده است و نه حقیقیه. از سه بررسی فوق، نوع سوم کمتر مورد عنایت واقع شده است. در حالی که با توجه به شفاهی بودن آیات و روایات، و اصل بودن اختصاص خطابات شفاهی به مشافهین، این بررسی تاثیری عظیم در حل تعارضات بین نص و عقل دارد. از نمونههای مشهور آن میتوان حکم به حرمت شطرنج در نصوص و حکم به حلیت آن در زمان حال را ذکر کرد.
۲- متقابلا وقتی جناب سروش بر عقل ناب و خالص تاخت و بیان کرد اینچنین شیری خدا ناآفرید، جناب علیدوست باید پاسخ میداد عقل خالص و ناب گرچه وجود خارجی ندارد، اما به تعبیر وبر یک نمونه آرمانی(Ideal Type) است که در هر علم و دانشی بکار گرفته میشود و صرفا شاغول و ابزاری است برای سنجش و ارزیابی مصادیق عینی و خارجی. بدیهی است ما در جهان خارج فضایل و رذائل خالص چون جود و خست ناب نداریم ولی اینها نمونههای آرمانی هستند که از مصادیق خارجی واقعا موجود انتزاع میشوند تا افراد خارجی به تناسب نزدیکی یا دوری با این نمونههای آرمانی، مورد ارزیابی قرار گیرند. به همین ترتیب گرچه عقل ناب و خالص، لااقل در میان غیر معصومین، وجود خارجی ندارد، ولی این مفهوم انتزاعی به ما کمک میکند تا رفتارهایی چون ربا، همجنسگرایی، روابط بدون چارچوب دختر و پسر و .... را مورد ارزیابی قرار دهیم.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 فقه و هندسه نااقلیدسی 💢
🔹بدیهی به نظر میرسد که مسلمانان ساکن اروپا چون در شمالغربی مکه قرار دارند، مطابق آیه (بقره/۱۴۴) باید هنگام نماز رو به جنوبشرقی بایستند و برای آنان قبله به سمت جنوبشرقی خواهد بود. پیش فرض فقه سنتی بر این بود که مشابه قبله در اروپا و شمال آفریقا که به سمت جنوب شرقی است، برای هر نقطهی زمین هم که در شمال غربی مکه واقع است، از جمله شهرهای آمریکای شمالی، باید قبله به سمت جنوب شرقی باشد. تا همین اواخر هم قبلهی مساجدی که در تورنتو و نیویورک و دیگر شهرهای آمریکا و کانادا از آقای خویی تقلید میکردند، مطابق فتوای ایشان به سمت جنوب شرقی بود. ولی با محاسبات ریاضی مشخص شد که بعلت کروی بودن زمین، نقاط واقع در آمریکای شمالی مسیرشان برای رسیدن به مکه در جهت شمال شرقی، کوتاهتر از مسیر در جهت جنوب شرقی است. لذا به تدریج مساجد این شهرها قبلهی خود را نود درجه تغییر دادند و از جنوب شرقی متوجه شمال شرقی کردند.
پیش فرض فقه سنتی مبتنی بر هندسه اقلیدسی است، در حالی که هندسه ی کرهی زمین، نااقلیدسی است.
🔹نسبت فضای ذهنی فقیه با مدرنیته، مانند نسبت فیزیک کلاسیک و هندسه اقلیدسی با فیزیک نسبیتی و هندسه نا اقلیدسی است. بدیهی است هر کدام از فیزیکهای کلاسیک و نسبیتی و هر یک از هندسه های اقلیدسی و نااقلیدسی در پارادایمهای خود صحیح و موجهاند. ولی این که کدامیک از این دو پارادایم مطابق جهان خارجند و واقعیت را بهتر تبیین می کنند، محتاج دادههای تجربی است و صرف نظریه پردازی درون پارادایمی پاسخگو نیست.
در مورد فقه، به عنوان علم شناخت سبک زندگی انسان دینمدار، نیز همین حکم جاری است. فقه سنتی در دنیای سنت شکل گرفته است که مبتنی بر مجموعهای از پیشفرضها شامل قواعد اصولی و قواعد فقهی است که از میان آنها سه اصل از همه مهمتر است: اصالت ظاهر لفظ، قاعده اشتراک، و اصل تقلید. این پیشفرضها هیچکدام بر گرفته از آیات و روایات نیستند و صرفا برگرفته از عرف زمانه بودهاند.
با ورود به مدرنیته، جامعه بشری وارد فضای پارادایمی جدیدی شده است که لرزه بر پیشفرضهای فقه سنتی انداخته و فقهی مدرن با پیشفرضهای جدید را اقتضا میکند. در این فقه بسیاری از قواعد اصولی و قواعد فقهی، به ویژه سه اصل پیش گفته مورد تجدید نظر واقع می شوند. مدرن بودن فقه مدرن به معنای اصالت داشتن فقه سنتی و التقاط اسلام با مدرنیته در فقه مدرن نیست. هر دو فقه به یک نسبت از عرف زمانه در دوران غیبت(از سال ۲۶۰ ق تا کنون که تقریبا ۱۲۰۰ سال میشود) تاثیر یافتهاند. از این ۱۲۰۰ سال، فقه سنتی متاثر از عرف ۱۰۰۰ سال متقدم و فقه مدرن متاثر از عرف ۲۰۰ سال متاخرند.
🔹برداشت آقای خویی از ظاهر عبارت "فول وجهک شطر المسجد الحرام" در آیه (بقره/ ۱۴۴) و کاربست آن در کانادا و شمال آمریکا این بود که در آن مناطق قبله به سمت جنوب شرقی است زیرا پیش فرض ایشان "هندسه مسطحه" بود و لذا از روی اینکه قبله در اروپا به سمت جنوب شرقی است، همین حکم را به آمریکای شمالی تعمیم داده بود.(همان قیاس مذموم فقهی)
ولی نظر عقلا بر این بود که بخاطر کروی بودن زمین، در اینجا ما با هندسه کروی روبروییم و نه مسطحه و در نتیجه در آمریکای شمالی توجه به سمت مسجد الحرام هم از سمت شمال شرقی امکانپذیر است و هم از سمت جنوب شرقی. و چون محاسبات دقیق نشان میدهد مسیر اولی کوتاهتر است، پس باید در آنجا قبله به سمت شمال شرقی باشد.
نباید این رویداد را صرفا به خطای یک فقیه در استنباط فروکاست. هر فقیه دیگری هم اگر بجای آقای خویی بود همین فتوا را میداد. زیرا تمام این فقها در عرف دنیای سنت با پیشفرضهای خاص آن میزیند.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که مگر تشخیص جهت قبله از سنخ تشخیص موضوع نیست؟ پس چرا مقلدین بجای عمل به تشخیص خود از مرجع خود در این مورد استفتا کردند؟ و چرا آقای خویی به این استفتای آنها پاسخ داد و به آنها نگفت که به تشخیص خود عمل کنند؟
ایضا استهلال ماه؟
ایضا فلس داشتن ماهی اوزون برون؟
ایضا واکسن کرونا؟
و اساسا سایر موضوعات غیر عبادی چون سیاست و اقتصاد و معاملات؟
راستی، با این حساب دیگر از ولایت فقیه، آن هم از نوع مطلقهی آن، چه باقی میماند؟!
@Cmorghgrom30
.
💢 فقه و هندسه نااقلیدسی 💢
🔹بدیهی به نظر میرسد که مسلمانان ساکن اروپا چون در شمالغربی مکه قرار دارند، مطابق آیه (بقره/۱۴۴) باید هنگام نماز رو به جنوبشرقی بایستند و برای آنان قبله به سمت جنوبشرقی خواهد بود. پیش فرض فقه سنتی بر این بود که مشابه قبله در اروپا و شمال آفریقا که به سمت جنوب شرقی است، برای هر نقطهی زمین هم که در شمال غربی مکه واقع است، از جمله شهرهای آمریکای شمالی، باید قبله به سمت جنوب شرقی باشد. تا همین اواخر هم قبلهی مساجدی که در تورنتو و نیویورک و دیگر شهرهای آمریکا و کانادا از آقای خویی تقلید میکردند، مطابق فتوای ایشان به سمت جنوب شرقی بود. ولی با محاسبات ریاضی مشخص شد که بعلت کروی بودن زمین، نقاط واقع در آمریکای شمالی مسیرشان برای رسیدن به مکه در جهت شمال شرقی، کوتاهتر از مسیر در جهت جنوب شرقی است. لذا به تدریج مساجد این شهرها قبلهی خود را نود درجه تغییر دادند و از جنوب شرقی متوجه شمال شرقی کردند.
پیش فرض فقه سنتی مبتنی بر هندسه اقلیدسی است، در حالی که هندسه ی کرهی زمین، نااقلیدسی است.
🔹نسبت فضای ذهنی فقیه با مدرنیته، مانند نسبت فیزیک کلاسیک و هندسه اقلیدسی با فیزیک نسبیتی و هندسه نا اقلیدسی است. بدیهی است هر کدام از فیزیکهای کلاسیک و نسبیتی و هر یک از هندسه های اقلیدسی و نااقلیدسی در پارادایمهای خود صحیح و موجهاند. ولی این که کدامیک از این دو پارادایم مطابق جهان خارجند و واقعیت را بهتر تبیین می کنند، محتاج دادههای تجربی است و صرف نظریه پردازی درون پارادایمی پاسخگو نیست.
در مورد فقه، به عنوان علم شناخت سبک زندگی انسان دینمدار، نیز همین حکم جاری است. فقه سنتی در دنیای سنت شکل گرفته است که مبتنی بر مجموعهای از پیشفرضها شامل قواعد اصولی و قواعد فقهی است که از میان آنها سه اصل از همه مهمتر است: اصالت ظاهر لفظ، قاعده اشتراک، و اصل تقلید. این پیشفرضها هیچکدام بر گرفته از آیات و روایات نیستند و صرفا برگرفته از عرف زمانه بودهاند.
با ورود به مدرنیته، جامعه بشری وارد فضای پارادایمی جدیدی شده است که لرزه بر پیشفرضهای فقه سنتی انداخته و فقهی مدرن با پیشفرضهای جدید را اقتضا میکند. در این فقه بسیاری از قواعد اصولی و قواعد فقهی، به ویژه سه اصل پیش گفته مورد تجدید نظر واقع می شوند. مدرن بودن فقه مدرن به معنای اصالت داشتن فقه سنتی و التقاط اسلام با مدرنیته در فقه مدرن نیست. هر دو فقه به یک نسبت از عرف زمانه در دوران غیبت(از سال ۲۶۰ ق تا کنون که تقریبا ۱۲۰۰ سال میشود) تاثیر یافتهاند. از این ۱۲۰۰ سال، فقه سنتی متاثر از عرف ۱۰۰۰ سال متقدم و فقه مدرن متاثر از عرف ۲۰۰ سال متاخرند.
🔹برداشت آقای خویی از ظاهر عبارت "فول وجهک شطر المسجد الحرام" در آیه (بقره/ ۱۴۴) و کاربست آن در کانادا و شمال آمریکا این بود که در آن مناطق قبله به سمت جنوب شرقی است زیرا پیش فرض ایشان "هندسه مسطحه" بود و لذا از روی اینکه قبله در اروپا به سمت جنوب شرقی است، همین حکم را به آمریکای شمالی تعمیم داده بود.(همان قیاس مذموم فقهی)
ولی نظر عقلا بر این بود که بخاطر کروی بودن زمین، در اینجا ما با هندسه کروی روبروییم و نه مسطحه و در نتیجه در آمریکای شمالی توجه به سمت مسجد الحرام هم از سمت شمال شرقی امکانپذیر است و هم از سمت جنوب شرقی. و چون محاسبات دقیق نشان میدهد مسیر اولی کوتاهتر است، پس باید در آنجا قبله به سمت شمال شرقی باشد.
نباید این رویداد را صرفا به خطای یک فقیه در استنباط فروکاست. هر فقیه دیگری هم اگر بجای آقای خویی بود همین فتوا را میداد. زیرا تمام این فقها در عرف دنیای سنت با پیشفرضهای خاص آن میزیند.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که مگر تشخیص جهت قبله از سنخ تشخیص موضوع نیست؟ پس چرا مقلدین بجای عمل به تشخیص خود از مرجع خود در این مورد استفتا کردند؟ و چرا آقای خویی به این استفتای آنها پاسخ داد و به آنها نگفت که به تشخیص خود عمل کنند؟
ایضا استهلال ماه؟
ایضا فلس داشتن ماهی اوزون برون؟
ایضا واکسن کرونا؟
و اساسا سایر موضوعات غیر عبادی چون سیاست و اقتصاد و معاملات؟
راستی، با این حساب دیگر از ولایت فقیه، آن هم از نوع مطلقهی آن، چه باقی میماند؟!
@Cmorghgrom30
.
.
💢 فقه و منطق فازی 💢
🔹فقه سنتی، عین شریعت اسلام نیست و صرفا برداشتی است از اسلام با تکیه افراطی بر منطق ارسطویی. این منطق اولا یک منطق صوری است و تنها بر صورت استدلال تاکید دارد و با تاثر ازجوامع بستهی فئودالی دوران سنت، از نگاه انتقادی به ماده و مقدمات استدلال غافل است و این باعث شده است که فقیه در اتاق دربسته و غرق در منقولات، با ترتیب قیاس منطقی، حکم صادر کند. ثانیا این منطق، یک منطق دو ارزشی(باینری) است با دو ارزش درست/نادرست یا با بیانی دیگر 0/1 .
از عهد رنسانس به این طرف دو منطق جدید در غرب متولد شده است که موجد تحولات عظیم در جوامع بشری و پرتاب بشر از دنیای "سنت" به دنیای "مدرنیته" شده است. این دو منطق یکی "منطق مادی" توسط فرانسیس بیکن بود و دیگری"منطق فازی" توسط کمپانیهای معظم ساخت هوش مصنوعی. اولی بر مواد و مقدمات استدلال متمرکز بود و بر تجربه و تفکر استقرایی تاکید داشت و دومی مبتنی بر سیستم چند ارزشی بود بجای دو ارزشی. این دو منطق دو پارادایم متفاوت از اندیشهورزی است و نسبت این دو با منطق ارسطویی، مانند نسبت دو فیزیک کوانتمی و نسبیتی با فیزیک کلاسیک است.
🔹اگر آیات و روایات را بجای منطق ارسطویی، در منطق فازی بریزیم که یک منطق چند ارزشی است، فقهی جدید متولد میشود که نتایج آن کاملا متفاوت خواهد بود. توضیح اجمالی این تاثیرگذاری این است که فقها کلیه احکام فقهی را به دو دستهی وضعی و تکلیفی تقسیم میکنند. اما احكام وضعى، احكام شرعى نيستند و صرفا انتزاعى هستند که فقها از احكام شرعى کردهاند. بنابراین احکام شرعی فقط تکلیفی هستند که فقها در آنها قائل به "احکام خمسه" شدهاند و بر اساس آن همهی اعمال انسان را به ۵ دستهی "واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام" تقسیم کردهاند. ولی برای این تقسیم بندی هیچ آیه و روایتی وجود ندارد و این تقسیمبندی صرفا تراوشهای ذهنی فقها بوده است. آنها با عقل خود، افعال یک مکلف را در منطق ارسطویی ریخته و با چهار حصر عقلیِ دو ارزشی با صورتبندی زیر به این ۵ دسته رسیدهاند:
- حصر اول: اراده و خواست شارع حکیم نسبت به هر عمل یک مکلف چنین است که یا فعل و ترک آن علی السویه است یا نیست.
قسم اول مباح نامیده میشود.
- حصر دوم: قسم دوم از حصر قبلی خودش بر دو نوع است:
یا فعلش مطلوب شارع است یا ترکش.
- حصر سوم: نوع اول از حصر دوم خود بر دو حالت تقسیم میشود:
یا فعل الزامی است که واجب خوانده میشود. یا فعل الزامی نیست که مستحب گفته میشود.
- حصر چهارم: نوع دوم از حصر دوم هم به دو حالت تقسیم میشود:
یا ترک الزامی است که حرام خوانده میشود. یا ترک الزامی نیست که مکروه گفته میشود.
🔹فرض کنید اعمال یک مکلف را بجای منطق ارسطویی، با یک منطق فازی که چند ارزشی است بررسیم. در این صورت بجای ۵ حالت، طیفی پیوسته از حالات مقول به تشکیک خواهیم داشت که در یک سر آن واجب اکید خواهد بود و به تدریج اعمال با وجوب کمتر و سپس مستحبات و آنگاه مباحات و سپس مکروهات که در انتها به حرام اکید می رسد. این مقول به تشکیک بودن هم ازمانی و هم افرادی است. یعنی هم برای یک فرد در زمانهای مختلف احکام متفاوتی خواهد بود که در اولویت بندی اعمال نسبت به هم و مفهوم "عمل صالح" معنا پیدا می کند. و هم عناوین اولی و ثانوی و لحاظ شرایط زمان و مکان منطقیتر خواهند بود. و هم برای افراد مختلف در موضوع یکسان، احکام متفاوتی وجود خواهد داشت و نمیتوان همه را با یک حکم راند.
در اینصورت اختلاف اصولیون در مورد امر و نهی رخت برخواهد بست که آیا در آنها ظهور در الزام است یا در رخصت یا در هر دو. با منطق فازی قائل به تفصیل خواهیم شد و به تعداد افراد در ازمان مختلف، حالت خواهیم داشت.
🔹از قضا این نوع فقه، به فقه قرآنی و مفهوم قرآنی "عمل صالح" و سنت نبوی بسیار نزدیکتر است و خروجی آن بسیار اخلاقیتر و معنویتر خواهد بود و به کارگیری این منطق در فقه بکلی آن را متحول کرده و بیشتر تبدیل به اخلاق و معنویت میکند، بجای قوانین خشک و متصلب فعلی.
در این رویکرد هم روایات معارض معنا پیدا میکند، زیرا این روایات را قضایای خارجیه و فیالواقعه میداند که ناظر به شرایط و اقتضائات خاص بودهاند، هم بسیاری از دعواهای اصولی در بخش الفاظ منتفی خواهند شد.
بدیهی است این فقه جدید به همان اندازه غربزده و التقاطی است که فقه سنتی. هر دو فقه مبتنی بر منطقی هستند که از غرب وارد فقه اسلامی شدهاند، یکی ۱۱۰۰ سال پیش و دیگری ۵۰ سال پیش، و هر دو هم در دوران غیبت و بدون امضای معصوم(ع). فقط یکی ۱۰۵۰ سال جلوتر وارد فقه ما شده است و در این اثنا فقها بر اساس آن فتوا دادهاند. آیا این تقدم زمانی فقه سنتی، به آن حجیت شرعی میبخشد؟ قطعا خیر، و البته روحانیت موجود از درک و کاربست چنین حقیقتی عاجز است و این مهم تنها از نواندیشی دینی برمی آید.
@Cmorghgrom30
.
💢 فقه و منطق فازی 💢
🔹فقه سنتی، عین شریعت اسلام نیست و صرفا برداشتی است از اسلام با تکیه افراطی بر منطق ارسطویی. این منطق اولا یک منطق صوری است و تنها بر صورت استدلال تاکید دارد و با تاثر ازجوامع بستهی فئودالی دوران سنت، از نگاه انتقادی به ماده و مقدمات استدلال غافل است و این باعث شده است که فقیه در اتاق دربسته و غرق در منقولات، با ترتیب قیاس منطقی، حکم صادر کند. ثانیا این منطق، یک منطق دو ارزشی(باینری) است با دو ارزش درست/نادرست یا با بیانی دیگر 0/1 .
از عهد رنسانس به این طرف دو منطق جدید در غرب متولد شده است که موجد تحولات عظیم در جوامع بشری و پرتاب بشر از دنیای "سنت" به دنیای "مدرنیته" شده است. این دو منطق یکی "منطق مادی" توسط فرانسیس بیکن بود و دیگری"منطق فازی" توسط کمپانیهای معظم ساخت هوش مصنوعی. اولی بر مواد و مقدمات استدلال متمرکز بود و بر تجربه و تفکر استقرایی تاکید داشت و دومی مبتنی بر سیستم چند ارزشی بود بجای دو ارزشی. این دو منطق دو پارادایم متفاوت از اندیشهورزی است و نسبت این دو با منطق ارسطویی، مانند نسبت دو فیزیک کوانتمی و نسبیتی با فیزیک کلاسیک است.
🔹اگر آیات و روایات را بجای منطق ارسطویی، در منطق فازی بریزیم که یک منطق چند ارزشی است، فقهی جدید متولد میشود که نتایج آن کاملا متفاوت خواهد بود. توضیح اجمالی این تاثیرگذاری این است که فقها کلیه احکام فقهی را به دو دستهی وضعی و تکلیفی تقسیم میکنند. اما احكام وضعى، احكام شرعى نيستند و صرفا انتزاعى هستند که فقها از احكام شرعى کردهاند. بنابراین احکام شرعی فقط تکلیفی هستند که فقها در آنها قائل به "احکام خمسه" شدهاند و بر اساس آن همهی اعمال انسان را به ۵ دستهی "واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام" تقسیم کردهاند. ولی برای این تقسیم بندی هیچ آیه و روایتی وجود ندارد و این تقسیمبندی صرفا تراوشهای ذهنی فقها بوده است. آنها با عقل خود، افعال یک مکلف را در منطق ارسطویی ریخته و با چهار حصر عقلیِ دو ارزشی با صورتبندی زیر به این ۵ دسته رسیدهاند:
- حصر اول: اراده و خواست شارع حکیم نسبت به هر عمل یک مکلف چنین است که یا فعل و ترک آن علی السویه است یا نیست.
قسم اول مباح نامیده میشود.
- حصر دوم: قسم دوم از حصر قبلی خودش بر دو نوع است:
یا فعلش مطلوب شارع است یا ترکش.
- حصر سوم: نوع اول از حصر دوم خود بر دو حالت تقسیم میشود:
یا فعل الزامی است که واجب خوانده میشود. یا فعل الزامی نیست که مستحب گفته میشود.
- حصر چهارم: نوع دوم از حصر دوم هم به دو حالت تقسیم میشود:
یا ترک الزامی است که حرام خوانده میشود. یا ترک الزامی نیست که مکروه گفته میشود.
🔹فرض کنید اعمال یک مکلف را بجای منطق ارسطویی، با یک منطق فازی که چند ارزشی است بررسیم. در این صورت بجای ۵ حالت، طیفی پیوسته از حالات مقول به تشکیک خواهیم داشت که در یک سر آن واجب اکید خواهد بود و به تدریج اعمال با وجوب کمتر و سپس مستحبات و آنگاه مباحات و سپس مکروهات که در انتها به حرام اکید می رسد. این مقول به تشکیک بودن هم ازمانی و هم افرادی است. یعنی هم برای یک فرد در زمانهای مختلف احکام متفاوتی خواهد بود که در اولویت بندی اعمال نسبت به هم و مفهوم "عمل صالح" معنا پیدا می کند. و هم عناوین اولی و ثانوی و لحاظ شرایط زمان و مکان منطقیتر خواهند بود. و هم برای افراد مختلف در موضوع یکسان، احکام متفاوتی وجود خواهد داشت و نمیتوان همه را با یک حکم راند.
در اینصورت اختلاف اصولیون در مورد امر و نهی رخت برخواهد بست که آیا در آنها ظهور در الزام است یا در رخصت یا در هر دو. با منطق فازی قائل به تفصیل خواهیم شد و به تعداد افراد در ازمان مختلف، حالت خواهیم داشت.
🔹از قضا این نوع فقه، به فقه قرآنی و مفهوم قرآنی "عمل صالح" و سنت نبوی بسیار نزدیکتر است و خروجی آن بسیار اخلاقیتر و معنویتر خواهد بود و به کارگیری این منطق در فقه بکلی آن را متحول کرده و بیشتر تبدیل به اخلاق و معنویت میکند، بجای قوانین خشک و متصلب فعلی.
در این رویکرد هم روایات معارض معنا پیدا میکند، زیرا این روایات را قضایای خارجیه و فیالواقعه میداند که ناظر به شرایط و اقتضائات خاص بودهاند، هم بسیاری از دعواهای اصولی در بخش الفاظ منتفی خواهند شد.
بدیهی است این فقه جدید به همان اندازه غربزده و التقاطی است که فقه سنتی. هر دو فقه مبتنی بر منطقی هستند که از غرب وارد فقه اسلامی شدهاند، یکی ۱۱۰۰ سال پیش و دیگری ۵۰ سال پیش، و هر دو هم در دوران غیبت و بدون امضای معصوم(ع). فقط یکی ۱۰۵۰ سال جلوتر وارد فقه ما شده است و در این اثنا فقها بر اساس آن فتوا دادهاند. آیا این تقدم زمانی فقه سنتی، به آن حجیت شرعی میبخشد؟ قطعا خیر، و البته روحانیت موجود از درک و کاربست چنین حقیقتی عاجز است و این مهم تنها از نواندیشی دینی برمی آید.
@Cmorghgrom30
.
.
🔹زمان: شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۲۲ به وقت تهران، ساعت ۱۰:۳۰ به وقت لس آنجلس و ۱۳:۳۰ به وقت تورنتو
🔹برگزار کننده: مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا
🔹لینک پخش مستقیم:
https://us02web.zoom.us/j/83100295566?pwd=vbfCxQn82gLHa1taX8vNy160o76nts.1#success
@Cmorghgrom30
.
🔹زمان: شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۲۲ به وقت تهران، ساعت ۱۰:۳۰ به وقت لس آنجلس و ۱۳:۳۰ به وقت تورنتو
🔹برگزار کننده: مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا
🔹لینک پخش مستقیم:
https://us02web.zoom.us/j/83100295566?pwd=vbfCxQn82gLHa1taX8vNy160o76nts.1#success
@Cmorghgrom30
.
.
🔹 آیا مسلمان متشرع باید در فروع دین تقلید کند؟
🔹 مناظره علی طبیعتپور و مسعود ادیب
🔹 زمان برگزاری شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
🔹 برگزار کننده مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا
✅ نسخه صوتی در اینجا و نسخه تصویری در اینجا دستیاب است.
@Cmorghgrom30
.
🔹 آیا مسلمان متشرع باید در فروع دین تقلید کند؟
🔹 مناظره علی طبیعتپور و مسعود ادیب
🔹 زمان برگزاری شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
🔹 برگزار کننده مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا
✅ نسخه صوتی در اینجا و نسخه تصویری در اینجا دستیاب است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 خاستگاه تقلید 💢
✅ در نسبت با اجتهاد، مفهوم مقابلی وجود دارد به نام تقلید. تقلید از ریشه «قلد» است که در لغت به معنی چیزی بر گردن دیگری نهادن و کاری را بر عهده کسی گذاشتن است.(اینجا)
در اصطلاح فقهی، تقلید چنانچه غزالی بیان میکند به معنی قبول قول دیگری بدون درخواست حجت و دلیل است. غزالی در همانجا به دوگانهی مجتهد/عامی تاکید میکند و عامی را ناگزیر از تقلید از مجتهد میداند.(اینجا) همین تعریف از تقلید مورد پذیرش مجتهدین امامی از جمله صاحب کفایه هم واقع شده است.(اینجا)
✅ ما در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) نشان دادیم که تقسیم جامعه به "مجتهد" و "عامی" و دستور به پیروی کورکورانهی میلیونها انسان از یک نفر درسخواندهی دروس حوزوی، آنهم در کلیه امور زندگی خود اعم از سیاسی و اقتصادی و قضایی و خانوادگی و عبادی نه تنها ضد عقل است، بلکه ضد شرع است و پیام کتاب خدا و سنت پیامبر و مکتب ائمه همه در مذمت چنین تقلیدی است و این پیروی را به منزلهی شرک دانسته و کسی که مردم را به چنین تقلیدی از خود فرا بخواند، طاغوت خوانده است.
✅ حال که اینچنین است ببینیم چنین آموزهی شرکآلودی ریشه در کجا دارد و خاستگاه آن کجا است؟
این واژه هم مانند اجتهاد، خاستگاهش اهل سنت و متاثر از نظریه اصولی «تصویب» است که هر دو گرایش کلامی سنیان یعنی معتزلی و اشعری، گرچه با دو تفسیر مختلف، به آن معتقدند. علیرغم اختلافاتی که در مورد اجتهاد و تقلید در میان اهل سنت در طول قرون دوم و سوم و چهارم بود، ظاهرا از اواخر قرن چهارم اکثریت فقها و متکلمین اهل سنت پذیرفته بودند که «عامی» در فروعات خود باید از مجتهد «تقلید» کند.(اینجا)
ولی علیرغم سنیان، واژهی تقلید تا قرن پنجم نزد امامیه بسیار مذموم بود و کلینی روایاتی از ائمه در مذمت آن نقل کرده که تقلید را به منزلهی پرستش مقلَّد دانسته اند.(اینجا) تنها جایی که در نصوص منسوب به ائمه(ع) الفاظ «تقلید» و «عوام» (واژهای فارسیزده از عامی) به معنای امروزی آمده است در روایت «فللعوام ان یقلدوه» در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) است که در (اینجا) نشان دادیم انتساب این تفسیر به امام(ع) مخدوش و از برساختههای قرون بعد است.
✅ حتی در قرن پنجم هم بخش بزرگی از فقهای امامی که تحت عنوان «حلبیون» از آنها یاد میشود، با تقلید مخالف بودهاند و اجتهاد را بر کلیه آحاد مسلمین واجب میدانستند.(اینجا)
ظاهرا واژههای «تقلید» و «عامی»به این معنای مصطلح امروز برای اولین بار توسط سید مرتضی(اینجا) و سپس شیخ طوسی(اینجا) متاثر از فضای گفتمانی حاکم اهل سنت، بکار میرود و وارد ادبیات امامیه می شود. هر چند از قبل آن اصطلاح «استفتاء» و «مستفتی» در آثار دیگران موجود بود و رجوع «مستفتی» به «مفتی» برای کسب «استفتاء» بلا اشکال دانسته بودند. ولی در آن آثار اولا مفتی، راوی خبر بود و نه مجتهد، ثانیا مستفتی طالب دلیل بود و نه مقلد. ظاهرا مکتب بغداد متاثر از معتزلهی بغداد، زمینه را برای پذیرش دو گانهی اجتهاد/تقلید نزد امامیه فراهم میکنند که مورد پشتیبانی حاکمان بویی(که گرایش زیدی معتزلی داشتند) قرار میگیرد ولی با مخالفت فقهای امامی در حلب(که تحت حکومت حمدانیان امامی مذهب و رقیب بوییان قرار داشت) روبرو میشود.
✅ غزالی هم در المستصفی خود به این مخالفتهای با «تقلید» اشاره کرده و بر آن خرده میگیرد که آنها معتقدند عامی باید مطالبه دلیل داشته باشد و فقط از امام معصوم میتواند تبعیت بدون دلیل کند.(اینجا) با این وجود بعد از غزالی این واژه هم مانند اجتهاد در میان امامیه مورد پذیرش مجتهدین واقع میشود.(اینجا)
این انحراف از مکتب اهلبیت هنگامی دردناکتر میشود که دریابیم دروس حوزوی موجود هیچ ربطی به کتاب خدا و سنت پیامبر و رفتار ائمه ندارد و صرفا برگرفته از مدارس نظامیه است که خواجه نظامالملک ۱۳۰ سال پس از آغاز غیبت در سرتاسر امپراطوری سلجوقی تاسیس کرد.
این رویکرد مجتهدین گرچه با مخالفت شدید اخباریین مواجه شد(اینجا) ولی با غلبهی مجتهدین در سیصد سال اخیر به خاموشی گرایید و اینک فقاهت امامیه در اختیار اصولیونی است که در نزد آنها تقسیم جامعه به مجتهد و عامی، و لزوم «تقلید» عامی از مجتهد جزء مسلمات ضروری مذهب قلمداد میشود.(اینجا)
@Cmorghgrom30
.
💢 خاستگاه تقلید 💢
✅ در نسبت با اجتهاد، مفهوم مقابلی وجود دارد به نام تقلید. تقلید از ریشه «قلد» است که در لغت به معنی چیزی بر گردن دیگری نهادن و کاری را بر عهده کسی گذاشتن است.(اینجا)
در اصطلاح فقهی، تقلید چنانچه غزالی بیان میکند به معنی قبول قول دیگری بدون درخواست حجت و دلیل است. غزالی در همانجا به دوگانهی مجتهد/عامی تاکید میکند و عامی را ناگزیر از تقلید از مجتهد میداند.(اینجا) همین تعریف از تقلید مورد پذیرش مجتهدین امامی از جمله صاحب کفایه هم واقع شده است.(اینجا)
✅ ما در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) نشان دادیم که تقسیم جامعه به "مجتهد" و "عامی" و دستور به پیروی کورکورانهی میلیونها انسان از یک نفر درسخواندهی دروس حوزوی، آنهم در کلیه امور زندگی خود اعم از سیاسی و اقتصادی و قضایی و خانوادگی و عبادی نه تنها ضد عقل است، بلکه ضد شرع است و پیام کتاب خدا و سنت پیامبر و مکتب ائمه همه در مذمت چنین تقلیدی است و این پیروی را به منزلهی شرک دانسته و کسی که مردم را به چنین تقلیدی از خود فرا بخواند، طاغوت خوانده است.
✅ حال که اینچنین است ببینیم چنین آموزهی شرکآلودی ریشه در کجا دارد و خاستگاه آن کجا است؟
این واژه هم مانند اجتهاد، خاستگاهش اهل سنت و متاثر از نظریه اصولی «تصویب» است که هر دو گرایش کلامی سنیان یعنی معتزلی و اشعری، گرچه با دو تفسیر مختلف، به آن معتقدند. علیرغم اختلافاتی که در مورد اجتهاد و تقلید در میان اهل سنت در طول قرون دوم و سوم و چهارم بود، ظاهرا از اواخر قرن چهارم اکثریت فقها و متکلمین اهل سنت پذیرفته بودند که «عامی» در فروعات خود باید از مجتهد «تقلید» کند.(اینجا)
ولی علیرغم سنیان، واژهی تقلید تا قرن پنجم نزد امامیه بسیار مذموم بود و کلینی روایاتی از ائمه در مذمت آن نقل کرده که تقلید را به منزلهی پرستش مقلَّد دانسته اند.(اینجا) تنها جایی که در نصوص منسوب به ائمه(ع) الفاظ «تقلید» و «عوام» (واژهای فارسیزده از عامی) به معنای امروزی آمده است در روایت «فللعوام ان یقلدوه» در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) است که در (اینجا) نشان دادیم انتساب این تفسیر به امام(ع) مخدوش و از برساختههای قرون بعد است.
✅ حتی در قرن پنجم هم بخش بزرگی از فقهای امامی که تحت عنوان «حلبیون» از آنها یاد میشود، با تقلید مخالف بودهاند و اجتهاد را بر کلیه آحاد مسلمین واجب میدانستند.(اینجا)
ظاهرا واژههای «تقلید» و «عامی»به این معنای مصطلح امروز برای اولین بار توسط سید مرتضی(اینجا) و سپس شیخ طوسی(اینجا) متاثر از فضای گفتمانی حاکم اهل سنت، بکار میرود و وارد ادبیات امامیه می شود. هر چند از قبل آن اصطلاح «استفتاء» و «مستفتی» در آثار دیگران موجود بود و رجوع «مستفتی» به «مفتی» برای کسب «استفتاء» بلا اشکال دانسته بودند. ولی در آن آثار اولا مفتی، راوی خبر بود و نه مجتهد، ثانیا مستفتی طالب دلیل بود و نه مقلد. ظاهرا مکتب بغداد متاثر از معتزلهی بغداد، زمینه را برای پذیرش دو گانهی اجتهاد/تقلید نزد امامیه فراهم میکنند که مورد پشتیبانی حاکمان بویی(که گرایش زیدی معتزلی داشتند) قرار میگیرد ولی با مخالفت فقهای امامی در حلب(که تحت حکومت حمدانیان امامی مذهب و رقیب بوییان قرار داشت) روبرو میشود.
✅ غزالی هم در المستصفی خود به این مخالفتهای با «تقلید» اشاره کرده و بر آن خرده میگیرد که آنها معتقدند عامی باید مطالبه دلیل داشته باشد و فقط از امام معصوم میتواند تبعیت بدون دلیل کند.(اینجا) با این وجود بعد از غزالی این واژه هم مانند اجتهاد در میان امامیه مورد پذیرش مجتهدین واقع میشود.(اینجا)
این انحراف از مکتب اهلبیت هنگامی دردناکتر میشود که دریابیم دروس حوزوی موجود هیچ ربطی به کتاب خدا و سنت پیامبر و رفتار ائمه ندارد و صرفا برگرفته از مدارس نظامیه است که خواجه نظامالملک ۱۳۰ سال پس از آغاز غیبت در سرتاسر امپراطوری سلجوقی تاسیس کرد.
این رویکرد مجتهدین گرچه با مخالفت شدید اخباریین مواجه شد(اینجا) ولی با غلبهی مجتهدین در سیصد سال اخیر به خاموشی گرایید و اینک فقاهت امامیه در اختیار اصولیونی است که در نزد آنها تقسیم جامعه به مجتهد و عامی، و لزوم «تقلید» عامی از مجتهد جزء مسلمات ضروری مذهب قلمداد میشود.(اینجا)
@Cmorghgrom30
.
.
💢 با عرف زمان هر که در افتاد، ور افتاد 💢
🔹بارها گفته شد و باز هم گفته خواهد شد که اسلام در امور غیر عبادی متکی بر عرف زمانه است و در این امور تنها به مجموعهای از ارزشهای اخلاقی چون عدل و احسان و نفی ضرر و نفی عسر و حرج و ... تاکید کرده است.
🔹 بر این اساس چیزی به نام حکومت اسلامی و اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی وجود ندارد و در اسلام تمام این امور عرفی هستند و تنها مومنین موظفند در این عرف، اخلاقیات را رعایت کنند.
🔹غفلت از این امر مهم موجب شده است که در نیم قرن اخیر عرف خاصی که مبتنی بر لباس خاص و سبک زندگی خاص و ادبیات خاص و سلیقهی خاص است را به عنوان اسلام جا بزنند و آن را بر عرف عام تحمیل کنند و جامعه را از مسیر طبیعی خود خارج کنند.
🔹به عنوان نمونه، اسلام در مورد پوشش انسانها، اعم از زن و مرد، شکل خاصی را تعیین نکرده است و تنها رعایت اخلاق و پاکدامنی را سفارش نموده است. تعیین حد و مرز اخلاق و پاکدامنی را هم به عرف عام واگذار کرده است. ولی در این نیم قرن اخیر شاهد بودیم که چه تحمیلهایی توسط عرفی خاص بر مردم و بخصوص بانوان وارد شد و در نهایت هم آنچه پیروز شد عرف عام بود.
🔹نمونهی دیگر مقابله با عرف جهانی بود. عرف جهانی مبتنی بر مجموعهای از کنوانسیونها و قراردادهای بین المللی است که از جمله آنها میتوان اعلامیه حقوق بشر، سند ۲۰۳۰ در سمتگیری توسعه، قوانین سازمان تجارت جهانی، قوانین fatf در زمینه پولشویی، قوانین یونسکو در امور فرهنگی، قوانین بهداشت جهانی، قوانین فیفا و دیگر فدارسیونهای جهانی ورزشی و .... را برشمرد.
متاسفانه در این نیم قرن اخیر در تمام این زمینهها، عرف خاص حاکم بر ایران سعی در جنگیدن با این عرف جهانی داشت. در حالیکه عرف عام مردم ایران با این عرف جهانی همدلی داشت و آنها را در تضاد با دین خود نمیدید.
🔹نمونهی دیگر درکی بود که عرف عام از حاکمیت دین داشت. برداشت عمومی از حاکمیت دین این بود که قلمروی حاکمیت دین فتح قلوب است نه انقیاد ابدان. جذب انسانها است نه تصرف کشورها. عیسی(ع) حکومت خود را در ملکوت و نه در روی زمین اعلام کرد. فتح یثرب و مکه و دیگر نقاط جزیرهالعرب توسط پیامبر اکرم(ص) با فتح قلوب بود و نه با زور سرنیزه و پیامبر(ص) در روز فتح میفرمود آن روز، روز مرحمه و مهربانی است و نه روز ملحمه و انتقامگیری. تمام جنگهای پیامبر دفاعی بود و نه برای مسلمان کردن. امام علی(ع) در برابر خلفا و امام حسن(ع) در برابر معاویه و امام حسین(ع) در برابر یزید و دیگر ائمه(ع) در برابر خلفای بعدی به ظاهر شکست خوردند و حکومت بر ابدان را از دست دادند. ولی آنها دلها را تسخیر کردند و الگویی شدند برای کمالات انسانی و فضائل اخلاقی.
متاسفانه عرف خاصی بر کشور غلبه کرد که با این درک عمومی از دین مخالفت داشت و زیر پا گذاشتن تمام فضائل اخلاقی را برای حفظ قدرت از اوجب واجبات میدانست.
🔹بر اساس چنین تلقیای از دین بود که حکومت اقتدار سخت را بر اقتدار نرم ترجیح داد و بجای اینکه دلها را هم در داخل ایران و هم در خاورمیانه تسخیر کند، به داغ و درفش در داخل، و به موشک و ارسال تسلیحات در خاورمیانه پرداخت. در حالی که عرف عام تلقیاش این بود که مزیت نسبی ما در اقتدار نرم و ندای حق طلبی ما است و نه در اقتدار سخت و تسلیحات. عرف عام تاکید داشت که در اقتدار سخت آمریکا در جهان و اسرائیل در خاورمیانه اول هستند و مقابله سخت با آنها خردمندانه نیست.
🔹نمونه دیگر از درستی عرف عام، چگونگی تشخیص دوست و دشمن است. در حالی که عرف خاص برای تشخیص دوست از دشمن تاکید بر ظاهرگرایی و تملق و چاپلوسی داشت، عرف عام کاملا مخالف این رویکرد بود. عرف عام تاکید داشت آن کس که جان و خانواده و معیشت خود را به خطر میاندازد و نصیحت مشفقانه میکند، دوست دلسوز است. دشمن نفوذی اتفاقا سعی میکند با تملق و چاپلوسی، سیاستهای متخذه را همراهی کند و با ظاهر و ادبیاتی مورد پسند آن عرف خاص، خود را برکشد و تا بالاترین سطوح تصمیمسازی و تصمیمگیری نظام نفوذ پیدا کند.
❇️ اینک که با هزینههای گزاف، عرف عام برتری خود را بر عرف خاص در تمامی امور نشان داده است، امید است آن عرف خاص تواضع پیشه کند و اقرار بر اشتباهات گذشته نماید و عرصه را به عرف عام واگذارد که آنچه در نهایت پیروز خواهد شد عرف عام است و سیلیهای زمانه عرف خاص را پس خواهد زد. قبول ندارید؟! به تاریخ مقابله با دوش و بلندگو و ماهواره و اینترنت و رایتل و حجاب و .... نگاه کنید. حوصلهاش را ندارید، به وقایع اخیر نگاه کنید.
@Cmorghgrom30
.
💢 با عرف زمان هر که در افتاد، ور افتاد 💢
🔹بارها گفته شد و باز هم گفته خواهد شد که اسلام در امور غیر عبادی متکی بر عرف زمانه است و در این امور تنها به مجموعهای از ارزشهای اخلاقی چون عدل و احسان و نفی ضرر و نفی عسر و حرج و ... تاکید کرده است.
🔹 بر این اساس چیزی به نام حکومت اسلامی و اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی وجود ندارد و در اسلام تمام این امور عرفی هستند و تنها مومنین موظفند در این عرف، اخلاقیات را رعایت کنند.
🔹غفلت از این امر مهم موجب شده است که در نیم قرن اخیر عرف خاصی که مبتنی بر لباس خاص و سبک زندگی خاص و ادبیات خاص و سلیقهی خاص است را به عنوان اسلام جا بزنند و آن را بر عرف عام تحمیل کنند و جامعه را از مسیر طبیعی خود خارج کنند.
🔹به عنوان نمونه، اسلام در مورد پوشش انسانها، اعم از زن و مرد، شکل خاصی را تعیین نکرده است و تنها رعایت اخلاق و پاکدامنی را سفارش نموده است. تعیین حد و مرز اخلاق و پاکدامنی را هم به عرف عام واگذار کرده است. ولی در این نیم قرن اخیر شاهد بودیم که چه تحمیلهایی توسط عرفی خاص بر مردم و بخصوص بانوان وارد شد و در نهایت هم آنچه پیروز شد عرف عام بود.
🔹نمونهی دیگر مقابله با عرف جهانی بود. عرف جهانی مبتنی بر مجموعهای از کنوانسیونها و قراردادهای بین المللی است که از جمله آنها میتوان اعلامیه حقوق بشر، سند ۲۰۳۰ در سمتگیری توسعه، قوانین سازمان تجارت جهانی، قوانین fatf در زمینه پولشویی، قوانین یونسکو در امور فرهنگی، قوانین بهداشت جهانی، قوانین فیفا و دیگر فدارسیونهای جهانی ورزشی و .... را برشمرد.
متاسفانه در این نیم قرن اخیر در تمام این زمینهها، عرف خاص حاکم بر ایران سعی در جنگیدن با این عرف جهانی داشت. در حالیکه عرف عام مردم ایران با این عرف جهانی همدلی داشت و آنها را در تضاد با دین خود نمیدید.
🔹نمونهی دیگر درکی بود که عرف عام از حاکمیت دین داشت. برداشت عمومی از حاکمیت دین این بود که قلمروی حاکمیت دین فتح قلوب است نه انقیاد ابدان. جذب انسانها است نه تصرف کشورها. عیسی(ع) حکومت خود را در ملکوت و نه در روی زمین اعلام کرد. فتح یثرب و مکه و دیگر نقاط جزیرهالعرب توسط پیامبر اکرم(ص) با فتح قلوب بود و نه با زور سرنیزه و پیامبر(ص) در روز فتح میفرمود آن روز، روز مرحمه و مهربانی است و نه روز ملحمه و انتقامگیری. تمام جنگهای پیامبر دفاعی بود و نه برای مسلمان کردن. امام علی(ع) در برابر خلفا و امام حسن(ع) در برابر معاویه و امام حسین(ع) در برابر یزید و دیگر ائمه(ع) در برابر خلفای بعدی به ظاهر شکست خوردند و حکومت بر ابدان را از دست دادند. ولی آنها دلها را تسخیر کردند و الگویی شدند برای کمالات انسانی و فضائل اخلاقی.
متاسفانه عرف خاصی بر کشور غلبه کرد که با این درک عمومی از دین مخالفت داشت و زیر پا گذاشتن تمام فضائل اخلاقی را برای حفظ قدرت از اوجب واجبات میدانست.
🔹بر اساس چنین تلقیای از دین بود که حکومت اقتدار سخت را بر اقتدار نرم ترجیح داد و بجای اینکه دلها را هم در داخل ایران و هم در خاورمیانه تسخیر کند، به داغ و درفش در داخل، و به موشک و ارسال تسلیحات در خاورمیانه پرداخت. در حالی که عرف عام تلقیاش این بود که مزیت نسبی ما در اقتدار نرم و ندای حق طلبی ما است و نه در اقتدار سخت و تسلیحات. عرف عام تاکید داشت که در اقتدار سخت آمریکا در جهان و اسرائیل در خاورمیانه اول هستند و مقابله سخت با آنها خردمندانه نیست.
🔹نمونه دیگر از درستی عرف عام، چگونگی تشخیص دوست و دشمن است. در حالی که عرف خاص برای تشخیص دوست از دشمن تاکید بر ظاهرگرایی و تملق و چاپلوسی داشت، عرف عام کاملا مخالف این رویکرد بود. عرف عام تاکید داشت آن کس که جان و خانواده و معیشت خود را به خطر میاندازد و نصیحت مشفقانه میکند، دوست دلسوز است. دشمن نفوذی اتفاقا سعی میکند با تملق و چاپلوسی، سیاستهای متخذه را همراهی کند و با ظاهر و ادبیاتی مورد پسند آن عرف خاص، خود را برکشد و تا بالاترین سطوح تصمیمسازی و تصمیمگیری نظام نفوذ پیدا کند.
❇️ اینک که با هزینههای گزاف، عرف عام برتری خود را بر عرف خاص در تمامی امور نشان داده است، امید است آن عرف خاص تواضع پیشه کند و اقرار بر اشتباهات گذشته نماید و عرصه را به عرف عام واگذارد که آنچه در نهایت پیروز خواهد شد عرف عام است و سیلیهای زمانه عرف خاص را پس خواهد زد. قبول ندارید؟! به تاریخ مقابله با دوش و بلندگو و ماهواره و اینترنت و رایتل و حجاب و .... نگاه کنید. حوصلهاش را ندارید، به وقایع اخیر نگاه کنید.
@Cmorghgrom30
.