Telegram Web
از مُلکِ وجودم ؛ اثری عشقِ تو نگذاشت
چون کشورِ سلطانِ ستمکار خرابم ...

#حزین_لاهیجی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
7👍1
من، دَست بُردن به لیفِ خُرما
نوشیدنِ قَهوه
گاز زَدن سیب
و مَکیدن اَنار را دوست دارم !
تو چه چیز دوست داری
زیبایِ مو خُرماییِ چشم‌قهوه‌ایِ
سرخ‌گونه‌یِ لَب اَناری ؟!


#سبحان_زمانی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
11🔥1
مرد کاو از خود نَرفت او مرد نیست !
عشقِ بی‌دردِ آفسانه‌ست ای پسر !
سینه‌ی خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمان‌ست ای پسر !

سینه‌ای کز زخم تیرش خسته شد
در جَبینَش صد نشان‌ست ای پسر
عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوان‌ست ای پسر !


عشق را از کس مپرس از عشق پرس !
عشق ابر دُرفِشان‌ست ای پسر
ترجمانیِ مَنَش محتاج نیست
عشق خود را ترجمان‌ست ای پسر ...

#حضرت_مولانا | @Doopaamin : ) ❤️🍀
10
هزار جانِ گرامی فدایِ خاکِ دَرَت
هزار یادِ لبانِ دهانِ چون شِکَرَت
ندانمَت که کجا از کجا شریف‌تر است
موافقِ دلم آمد ز پای تا به سرت ...


چه آفتابی کز هر طَرف که بَرگُذری
هَمی رَود دلِ خلقی چو سایه بر اَثرَت
که شیر داد به شَفَقَت فرشته یا حورَت ؟
که پَروَرید به مِهر آفتاب یا قَمرت ؟

در آرزویِ دَمی‌اَم که بینَمت ... چه کنم ؟
چو رَه نمی‌دَهدم بختِ بی‌وَفا به بَرَت !
بسوختیم و همین غصه می‌کُشد ما را
که می‌رویم و نباشد زِ حالِ ما خَبَرت ...

هزار شُکر بگویم چه جای بیداری‌ست
اگر به خواب ببینَم زَمانَکی دِگَرَت ...


#نزاری_قهستانی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
9
Sirens Call .Odyssey
Bettina Joy de Guzman
سیرِن‌ها پری‌‌دریایی‌هایی [ نیمف ] بودن که آواز عجیبی داشتن. صدا و صورتی که سِحر می‌کرد. اونا می‌خوندن و اگر به سمتشون می‌رفتی، کشته می‌شدی ..‌. موضوع اما فقط زیبایی نیست. ‏درد اینه که سیرن‌ها به همه‌ی گذشته آگاهن. فقط صورت اون آواز نیست که آدمو مجنون می‌کنه، محتواش هم شیرین‌ترین رجعت ممکن رو پیش روی آدم می‌ذاره. کیه که بدش بیاد برگرده به اون لحظه‌ای که شاه جهان بوده ؟

تو اودیسه‌ی هومر، یه‌جایی قهرمان‌ها بعد از ۱۵.۲۰ سال دوری از شهر و خونه‌شون باید از وسط این‌ها رد شن‌. اودیسیوس می‌دونه که قطعا فریب سیرن‌ها رو می‌خوره. پس گوش تمام خدمه‌ی کشتی رو پر از موم می‌کنه، تا چیزی نشنون.
خودش اما نه. از خدمه می‌خواد تا دست و پاش رو به دَکَل کشتی ببندن و هر تقلایی کرد، بازش نکنن. اودیسیوس از مرور بهترین لحظات زندگیش نمی‌تونه دست بکشه ... میره لای سیرن‌ها و بهترین‌ آواز رو می‌شنوه و بدترین گریه‌ها رو می‌کنه ...

+ این بخش‌هایی از اودیسه‌ست. اونجایی که سیرن‌ها دارن اغواگرانه، اودیسیوس و همراهانش رو صدا می‌زنن ...

@Doopaamin : ) ❤️🍀
10
خرابیم ! از دل ای بی‌رحم گَه‌گَه یاد کن ما را
سگ کوی توییم، آخر به سنگی شاد کن ما را ...

به تنهایی بسی خون جگر خوردیم با یادت !
تو هم چون با حریفان باده نوشی، یاد کن ما را ...

#امیرشاهی_سبزواری | @Doopaamin : ) ❤️🍀
9
خاطره‌ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی !
سرِ ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه ...
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید ؛
غمگین‌تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه‌زا شنیده است ...
می‌دانم خدایان انسان را
بدل به شیء می‌کنند،
بی‌آنکه روح را از او بگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده‌ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی !


#آنا_آخماتووا | @Doopaamin : ) ❤️🍀
6
تو زمینه‌ی شعرهایم هستی
گرچه هیچ‌کس این را نداند.
همه‌ی کلمه‌ها
اول معنای تو را می‌دهند،
بعد به آن‌چه خوانده می‌شوند !
در همه‌ی حرف‌هایم
پنهانت کرده‌ام ...

#شهرام_شیدایی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
8
حالا كه این نقطه‌ها را می‌گذارم، دعا می‌كنم، از حافظ هم مدد می‌خواهم كه نقطه‌های زیر حرف‌های بوف كور را فهمیده باشی كه رمز بهت گفته باشد كه این كتاب را بخوانی. نمی‌دانی چقدر آرزو دارم كه یک‌بار با آن چشم‌هایت، به خاطر من به من نگاه كنی. یک گلدان گِلی می‌شوم كه نقش چشم‌هایت روی آن كشیده شده. می‌روم زیر خاک كه هزار سال دیگر برسم دست آدمی‌ كه بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم ...


پشتِ پلک‌هایش مثلِ گلبرگ اطلسی است. سفیدیِ زیرِ ابروهایش سفیدیِ یاس است در شبِ مهتابی. لب‌هایش چه برگشتگیِ رندانه‌ای دارند به سوی چشمی که از کمی بالاتر به آن‌ها نگاه کند و گونه‌هایش را باش، انعکاسِ گل سرخ بر برف ...


چشم‌هات سبز و عسل، مثلِ چشم‌های زنِ غمگینِ شاه. صورتت ماه، مثلِ صورتِ خواهرِ بلبلِ سرگشته و لبات، لبِ یارِ حافظ، سرخ گیلاس‌های خراسانِ خیام ...
و دو چین مانده از خنده‌هایِ از یادرفته‌ی دخترانگی؛ لبه‌ی لب‌هاش..
زن توی فنجانش را نگاه می كند. بعد طوری كه فقط طالبا بشنود می پرسد :
- فال بلدید شما ؟
نیست، نیست تویِ چشم‌هام ... نه شعر هست نه دانایی هست كه لایق شما باشد خانم و برای من كه هر شامگاه زنم را به خاک می سپارم در قبرستانِ این شهرِ تراخم و وبا، همیشه هیچ‌وقت هیچ امیدی نبوده ... سایه‌یِ عسل و اقاقیاست تهِ چشم‌هات ... چطور بگویم خانم چقدر ؟ آن‌قدر كه قشنگید فرشته و شیطان می‌فهمند فقط ...


#شهریار_مندنی‌پور
۳ برش‌ از لابلای خطوط " شرق بنفشه "

@Doopaamin : ) ❤️🍀
7🔥1🥰1
#آلفرد_دوموسه در خط پایانی شعر اندوه نوشته است ؛

تنها چیزی که در دنیا برایم باقی مانده،
گریه‌ی گاه‌به‌گاه است ...

#عین‌القضات_همدانی در نامه‌ها نوشته است ؛

اگر کار بر مراد من بودی، و قلم به‌مراد خود بر کاغذ نهادمی، جز تعزیت‌نامه‌ها ننوشتمی ...

#حضرت_مولانا در مجلس اول مجالس سبعه نوشته است ؛

آه می‌کرد و دودش بر آسمان می‌رفت.
بعد از آن هر جا که نوحه‌گری ، نوحه کردی بر مُرده در مکه ، بر سر آن گور ، وحشی حاضر شدی و خاک بر سر می‌کردی و باعورتان [ زنانه ] می‌گریستی ...
گفتند: ای وحشی ! تو هم‌خویش این مرده‌ی مایی ؟
گفت :
مرا تعزیتی است بر جان خود که همه‌ی تعزیت‌های عالم ، تعزیت من است ...


#نزار_قبانی در پایان مرثیه‌ی رود غم‌انگیز نوشته است ؛

من چیزی از دنیا ندارم، جز چشم‌هایت و غم‌هایم ...

هیچی دیگه. همین !

@Doopaamin : ) ❤️🍀
8
عشق
شكل‌های بسيار دل‌انگيزی دارد
مثل گل سرخ، در دست دختری زيبا
مثل ماه، بالای كلبه‌ای برفی
اما من
گوشِ بريده‌ی ونسان ونگوگ‌ام
شكل تلخی از عشق ...

نقاشی :
خودنگاره با گوش بانداژ شده و پیپ (۱۸۸۹)
ونسان‌ ونگوگ

#رسول_یونان | @Doopaamin : ) ❤️🍀
8
شاهد بوده‌ای ؟
ـ لحظه‌ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را ـ
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه می‌نوشد پرنده !
تو آن لحظه‌ای
تو آن تیغی
تو آن آبی !
من آن پرنده بودم ...

#سید_علی_صالحی

@Doopaamin : ) ❤️🍀
6
روشنی، من، گل، آب !
گروه دایره
روشنی، من، گل، آب !
ابری نیست.
بادی نیست‌.
می‌نشینم لب حوض‌ :
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب‌.
پاکی خوشه‌ی زیست‌.

مادرم ریحان می‌چیند.
نان و ریحان و پنیر،
آسمانی بی‌ابر، اطلسی‌هایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط‌.

نور در کاسه‌ی مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد !
نردبان از سر دیوار بلند،
صبح را روی زمین می‌آرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان،
که از آن، چهره‌ی من پیداست‌.
چیزهایی هست، که نمی‌دانم‌ !
می‌دانم، سبزه‌ای را بکَنم خواهم مُرد.
می‌روم بالا تا اوج، من پُر از بال و پرم‌.
راه می‌بینم در ظلمت، من پر از فانوسم‌.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت‌ ...

پرم از راه، از پل، از رود، از موج‌.
پرم از سایه‌ی برگی در آب‌:
چه درونم تنهاست‌ ...


#سهراب_سپهری

@Doopaamin : ) ❤️🍀
5👍1🔥1
ابیات زیر، همگی، متعلق به شیخ نجم‌الدین حسن، معروف به #حسن_دهلوی ملقب به سعدی هندوستان است.

مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست !

بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت
ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست ...

ای به عهدت پارسایی‌ها به رسوایی بدل
من یکی زان پارسایانم که رسوا کرده‌ای !

ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن
نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی ...

گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو
استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی ؟

صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتند
این هم که جوابی ننوشتند جواب است !

روزم تو برفروز و شبم را تو نور بخش
کاین کار توست، کار مه و آفتاب نیست ...


@Doopaamin : ) ❤️🍀
8
| دوپــامیــن |
بازگردید که زندگی چشم به راه شماست !
سال نو مبارک. ❤️
امید که امسال دیگه بندازیمشون بیرون ...
17
تو چه دوست داشتنی هستی ای زن !
علی‌الخصوص
زمانی که در فاصله‌ی دو شکنجه
به خوابم می‌آیی.
قلبم البته تندتر می‌زند
اما نمی دانم
آیا به‌دلیلِ این رویای سبز شکوفان است ؟
یا به دلیلِ شکنجه‌ای
که در انتظار شانه‌های لرزان ؟
همیشه از خود می‌پرسم:
چرا لحظاتی را که با تو نبودم با تو نبودم ؟
و در فاصله‌ی دو شکنجه
این پرسش پیوسته در برابرم مثل
نگاه مرموزی می‌ایستد:

آیا زمانی خواهد رسید
که من باز به اختیار خود
در کنار تو باشم یا در کنار تو نباشم ؟
آن‌گاه چگونه ممکن است
فکر کنم که نخواهم
که حتی لحظه‌ای در کنار تو نباشم ؟


#رضا_براهنی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
9
۷ فروردین ۱۴۰۴
بازار محلی رشت

@Doopaamin : ) ❤️🍀
6🥰2
کاتارسیس
دریا راوی
ارسطو، کاتارسیس را به معنای پاکسازی یا تطهیر احساساتی همچون ترس و ترحم از طریق تماشای تراژدی می‌دانست. او استدلال می‌کرد که تماشای آثار تراژدی باعث ایجاد تجربه‌ای عمیق و همزمان دردناک و پاک‌کننده می‌شود. لحظه‌ای که تماشاگر سرنوشت تلخ قهرمان تراژیک را می‌بیند و از این‌که خود در آن جایگاه نیست، احساس آرامش می‌کند.
بعدها نیچه بر این باور بود که مواجهه با جنبه‌های تاریک تراژدی، موجب غلیان خلقیات دیونیزوسی و حل‌شدن در جنون و سرخوشی حاصل از آن می‌شود.

اینجا اما تو این آهنگ کاتارسیس زنی‌ست که احتمالا به اندازه‌ی تاریخ تئاتر عمر داره ...

@Doopaamin : ) ❤️🍀
5
تو نه دوری، تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی، تا ديدارت كنم !
و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد
و نه من، محروم از توام
تا فراموشت کنم ...
تو در میانه‌ی همه‌چیزی !
زمستانت، هرگز مرا نخواهد كشت
خیالم می‌تواند هزاران هزار
تابستان بیافریند ...

#محمود_درویش | @Doopaamin : ) ❤️🍀
14
از مرز خوابم می‌گذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی‌پروا
دانه‌ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

در پس درهای شیشه‌ای رویاها،
در مرداب بی‌ته آیینه‌ها،
هر جا که من گوشه‌ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود ...

گویی او لحظه‌لحظه در تهی من می‌ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه‌لحظه خودم را می‌مردم !


بام ایوان فرو می‌ریزد
و ساقه نیلوفر بر گِرد همه ستون‌ها می‌پیچد.
کدامین باد بی‌پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

نیلوفر رویید،
ساقه‌اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من به رویا بودم،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم :

نیلوفر به همه زندگی‌ام پیچیده بود.
در رگ‌هایش، من بودم که می‌دویدم.
هستی‌اش در من ریشه داشت،
همه من بود.

کدامین باد بی‌پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

#سهراب_سپهری

نقاشی : نیلوفر آبی ۱۹۰۰ | آلیس پایک بارنی

@Doopaamin : ) ❤️🍀
11
2025/07/13 16:11:22
Back to Top
HTML Embed Code: