چه خوش گُزیدهامت از بساط حُسنفروشان
نه عاشقِ تو ، که من عاشق بصیرتِ خویشم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
نه عاشقِ تو ، که من عاشق بصیرتِ خویشم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
شعری بسیاربسیار زیبا از
بانو +سیمین بهبهانی گل
بر من گذشتی، سر برنکردی!
از عـشق گـفتم، باور نکردی!
دل را فکندم، ارزان به پایت
سودای مهرش، در سر نکردی!
گفتم گلم را،میبویی از لطف
حتی به قهرش، پرپر نکردی!
آتش گرفتم، چون شاخ نارنج
گفتم نظر کن! سر بر نکردی!
هنگام مستی، شورآفرین بود
لطفی که با ، ما دیگر نکردی!
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
بانو +سیمین بهبهانی گل
بر من گذشتی، سر برنکردی!
از عـشق گـفتم، باور نکردی!
دل را فکندم، ارزان به پایت
سودای مهرش، در سر نکردی!
گفتم گلم را،میبویی از لطف
حتی به قهرش، پرپر نکردی!
آتش گرفتم، چون شاخ نارنج
گفتم نظر کن! سر بر نکردی!
هنگام مستی، شورآفرین بود
لطفی که با ، ما دیگر نکردی!
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که فردوسی میگه:
میاز
و
مناز
و
متاز
و
مرنج
چه
تازی
به
کین
و
چه
نازی
به
گنج.
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
میاز
و
مناز
و
متاز
و
مرنج
چه
تازی
به
کین
و
چه
نازی
به
گنج.
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
قیصر امین پور خیلی قشنگ به عشقش میگه:
«من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تــو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم.»
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
«من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تــو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم.»
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ ،
ﺩﻝ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ ،
ﻏﻢ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ،
ﺗﻮ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
ﺩﻝ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ ،
ﻏﻢ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ،
ﺗﻮ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
نه صبر به گوشهای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش میبراند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش میبراند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
َهوای پَر زدنم هست و شور و حالی
نیست
خیال عشق به سر دارم و مجالی نیست
چنان حباب سر از کار خود درآوردم
به جز هوای رهایی مرا خیالی نیست
به یک اشاره چشم تو ماه بشکافد
برای اهل نظر در جهان محالی نیست
اگرچه بشکند آیینه، باز آیینهست
دلم شکست به دستت، ولی ملالی نیست
هزار بار مرا گفتهای بپرس از عشق
هزار بار تو را گفتهام سؤالی نیست
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
نیست
خیال عشق به سر دارم و مجالی نیست
چنان حباب سر از کار خود درآوردم
به جز هوای رهایی مرا خیالی نیست
به یک اشاره چشم تو ماه بشکافد
برای اهل نظر در جهان محالی نیست
اگرچه بشکند آیینه، باز آیینهست
دلم شکست به دستت، ولی ملالی نیست
هزار بار مرا گفتهای بپرس از عشق
هزار بار تو را گفتهام سؤالی نیست
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که مولانا میگه:
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نییست
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نییست
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که هوشنگ ابتهاج میگه:
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی...
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی؟
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
مِی جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی...
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی؟
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
مِی جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که سنایی میگه:
برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
ور چه آزادم ترا تا زندهام من بندهام
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زندهام
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکندهام
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
ور چه آزادم ترا تا زندهام من بندهام
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زندهام
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکندهام
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
گوهرِ
خود
را
مَزَن
بر
سنگ
هر
ناقابلی،
صبر
کن
پیدا
شود
گوهرشناسِ
قابلی؛
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
خود
را
مَزَن
بر
سنگ
هر
ناقابلی،
صبر
کن
پیدا
شود
گوهرشناسِ
قابلی؛
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
- به جای صبح بخیر :
از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی (مولانا)
- وقتی عکس جدید میفرسته :
در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند (شهریار)
- اگر به کسی حسادت کرد :
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یک موی تو را به هر دو عالم ندهم (مولانا)
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی (مولانا)
- وقتی عکس جدید میفرسته :
در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند (شهریار)
- اگر به کسی حسادت کرد :
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یک موی تو را به هر دو عالم ندهم (مولانا)
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که فاضل نظری میگه:
نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه
می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه
دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟
خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ
فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟
می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟
گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار
گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه
می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه
دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟
خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ
فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟
می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟
گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار
گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم؛ تـــــو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم
سلامی (صمیمی) تر از غـم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم؛ تـــــو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم
سلامی (صمیمی) تر از غـم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
اونجا که شهریار میگه:
گر مرا ترک کنی
من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد...
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
گر مرا ترک کنی
من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد...
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،
Forwarded from (Aysan) via @chToolsBot
❗ چرا ۹۰٪ مردم هیچوقت کسبوکار خودشونو شروع نمیکنن؟
😨 چون میترسن، چون دنبال تأیید بقیهان، چون صبر ندارن…
🌀 فکر میکنن باید همهچی کامل باشه تا شروع کنن!
🌱 من آیسانم، اینجا قراره واقعی یاد بگیریم و رشد کنیم 👉 @TeknoContract
😨 چون میترسن، چون دنبال تأیید بقیهان، چون صبر ندارن…
🌀 فکر میکنن باید همهچی کامل باشه تا شروع کنن!
🌱 من آیسانم، اینجا قراره واقعی یاد بگیریم و رشد کنیم 👉 @TeknoContract