#new_book
🔺 Polarity in international Relations
Past, Present, Future
This book brings together a group of leading scholars on international relations to develop and apply the concept of polarity on past and present international relations and discuss its applicability and usefulness in the future.
Despite a comprehensive debate on a global power shift, often discussed in terms of the decline of the United States, the crisis in the liberal international order, and the rise of China, IR´s main concept of power, ‘polarity’, remains undertheorized and understudied.
The great powers and their importance for dynamics and processes in the international system are central to current debates on international order, but these debates too often suffer from a combination of politicized empirical analysis and reliance on old theoretical debates and conceptualizations, typically originating in the Cold War security environment. In order to meet these challenges, this book updates...
@EuroAtlantic
🔺 Polarity in international Relations
Past, Present, Future
This book brings together a group of leading scholars on international relations to develop and apply the concept of polarity on past and present international relations and discuss its applicability and usefulness in the future.
Despite a comprehensive debate on a global power shift, often discussed in terms of the decline of the United States, the crisis in the liberal international order, and the rise of China, IR´s main concept of power, ‘polarity’, remains undertheorized and understudied.
The great powers and their importance for dynamics and processes in the international system are central to current debates on international order, but these debates too often suffer from a combination of politicized empirical analysis and reliance on old theoretical debates and conceptualizations, typically originating in the Cold War security environment. In order to meet these challenges, this book updates...
@EuroAtlantic
علل شکست سیاستهای مکرون در اتحادیه اروپا
شاهین والی /اندیشکده شورای روابط خارجی آلمان
فرصت یک جهش جسورانه در در راستای یکپارچگی اروپایی احتمالاً امروز بسیار بهتر از هر زمان دیگری، از زمان فروپاشی دیوار برلین به این سو است؛ زیرا فرانسه، امانوئل مکرون را دوباره انتخاب کرد که احتمالاً اروپاییگراترین رئیس جمهور تاریخ این کشور است؛ پس از 16 سال دوران مرکلیسم، آلمان اکنون در اختیار ائتلافی است که قول داده اروپا را به یک کشور فدرال تبدیل کند؛ پس از تهاجم روسیه به اوکراین، دانمارک به سرعت انصراف خود را از اجرای سیاست دفاعی مشترک اتحادیه اروپا پس گرفت و لهستان هم واضحتر از همیشه میبیند که با ضعف اروپا چه چیزهایی را ممکن است از دست بدهد؛ بنابراین شرایط ژئوپلیتیکی، به ویژه برای تغییرات عمیق مساعد است.
بحران کرونا وابستگی اقتصادی بینالمللی و نیاز به همبستگی را برای اروپا روشن کرده است. جنگ تجاوزکارانه در اوکراین احساس لزوم را ایجاد میکند که از زمان بحران یورو تجربه نشده است و در همین حال، نگرانیهای فزاینده در خصوص سوق دادن ایالات متحده به سمت رئیس جمهور دیگری مانند ترامپ، سرانجام اروپاییها را متوجه واقعیت ناامیدکننده پیش روی خود کرده است.
با این حال اروپا همچنان در برزخ به سر میبرد. مکرون در طول دوره اول ریاست جمهوری خود با لفاظی های طرفداری از اروپا مخاطبان را به خود جلب کرد، اما هنوز موفقیت های مهمی در این سیاست خود کسب نکرده است.
پس از ریاست دوره ای شش ماهه فرانسه بر اتحادیه اروپا و در حالی که مکرون در حال آغاز دوره جدید ریاست جمهوری است، باید پرسید: شکاف بین برنامه جاه طلبانه اروپایی مکرون و واقعیت موجود به چه دلیل رخ داده و چرا بیشتر تلاش های او در دوره اول او با شکست به پایان رسید؟
واقعیت این است که روش مکرون مشکل دارد. شکاف بین مواضع اعلامی و اقدام مکرون در آخرین نشست رهبران اتحادیه اروپا در ماه ژوئن آشکارتر شد که با پایان ریاست دوره ای فرانسه بر اتحادیه اروپا همزمان بود و احتمالاً بزرگترین شکست در دستور کار اروپایی مکرون از زمان اعلامیه ناموفق مسبرگ در ژوئن 2018 بود. در واقع، درخواست او برای یکپارچگی عمیق تر نادیده گرفته شد، درخواست او برای ایجاد یک جامعه سیاسی اروپایی به شدت مورد نقد قرار گرفت و امیدهای او برای بحث درباره کنوانسیون بالقوه برای اصلاح معاهدات اروپایی آنقدر از دستور کار رهبران دیگر دور بود که از دستور کار خارج شد.
بیانیه تحریک آمیز او در سال 2019 مبنی بر اینکه ناتو دچار مرگ مغزی شده است، برداشتن هیچ گامی را برای ایجاد ساختار امنیتی جدید اروپا که او خواستار آن بود، ممکن نساخت. مقاله مشترک فایننشال تایمز که مکرون با ماریو دراگی، نخست وزیر ایتالیا در دسامبر 2021 نوشت و خواستار شکل جدیدی از حکمرانی اقتصادی اتحادیه اروپا شد، حتی در اجلاس باشکوه ورسای در ماه مارس مورد بحث قرار نگرفت و هیچ پیشنهادی برای اصلاح قوانین مالی اروپا مطرح نشد.
درخواست مکرون برای برگزاری کنفرانسی درباره آینده اروپا که او در طول مبارزات انتخاباتی اروپا در سال 2019، به عنوان سکوی پرتابی برای اصلاحات عمیق نهادی طراحی کرد، به سرعت توسط پارلمان اروپا کمرنگ شد و تلاش جسورانه او برای احیای آن در 9 می و سخنرانی در استراسبورگ، با مقاومت شدید روبرو شد.
مکرون در عرض چند روز با مخالفت 19 کشور از 27 کشور برای ایدههایی که میتوانستند – با آمادگی بیشتر و دیپلماسی پیشرفته – حمایت اکثریت را جلب کنند، روبرو شد. با این شکست، اروپا خود را بدون برنامه واقعی برای تقویت معماری خود و بدون برنامه واقعی برای تحکیم تعهد خود به همسایگی خود میبیند.
دلیل چنین شکستهایی این است که سیاست اروپایی مکرون از سه بیماری اساسی رنج میبرد: مبهم، یکجانبه و خودخواهانه بودن.
این سیاستها ابهام است، زیرا فرانسه اساساً در مورد جنبه های انتقادی چشم انداز اروپایی خود مبهم است. در حالی که آلمان میگوید که میخواهد هسته یک کشور فدرال را برای اتحادیه اروپا بسازد، به نظر میرسد مکرون معتقد است که بیان کلمه «فدرال» در داخل کشور بسیار پرهزینه و در خارج از کشور بیش از حد ایدهآلیستی است. گسترش رأی اکثریت واجد شرایط که فرانسه اغلب خواستار آن است، مانع از وتوی کشورهای عضو کوچکتر در زمینه هایی مانند سیاست های مالی یا مالیاتی میشود، اما فرانسه به ندرت توضیح میدهد که آیا آمادگی دارد از حق وتوی خود در زمینههای مهم مانند سیاست خارجی یا دفاعی صرف نظر کند و آیا آمادگی دارد اختیارات اجرایی را به کمیسیون اروپا منتقل کند و اختیارات پارلمان را گسترش دهد؟
ادامه⬇️
شاهین والی /اندیشکده شورای روابط خارجی آلمان
فرصت یک جهش جسورانه در در راستای یکپارچگی اروپایی احتمالاً امروز بسیار بهتر از هر زمان دیگری، از زمان فروپاشی دیوار برلین به این سو است؛ زیرا فرانسه، امانوئل مکرون را دوباره انتخاب کرد که احتمالاً اروپاییگراترین رئیس جمهور تاریخ این کشور است؛ پس از 16 سال دوران مرکلیسم، آلمان اکنون در اختیار ائتلافی است که قول داده اروپا را به یک کشور فدرال تبدیل کند؛ پس از تهاجم روسیه به اوکراین، دانمارک به سرعت انصراف خود را از اجرای سیاست دفاعی مشترک اتحادیه اروپا پس گرفت و لهستان هم واضحتر از همیشه میبیند که با ضعف اروپا چه چیزهایی را ممکن است از دست بدهد؛ بنابراین شرایط ژئوپلیتیکی، به ویژه برای تغییرات عمیق مساعد است.
بحران کرونا وابستگی اقتصادی بینالمللی و نیاز به همبستگی را برای اروپا روشن کرده است. جنگ تجاوزکارانه در اوکراین احساس لزوم را ایجاد میکند که از زمان بحران یورو تجربه نشده است و در همین حال، نگرانیهای فزاینده در خصوص سوق دادن ایالات متحده به سمت رئیس جمهور دیگری مانند ترامپ، سرانجام اروپاییها را متوجه واقعیت ناامیدکننده پیش روی خود کرده است.
با این حال اروپا همچنان در برزخ به سر میبرد. مکرون در طول دوره اول ریاست جمهوری خود با لفاظی های طرفداری از اروپا مخاطبان را به خود جلب کرد، اما هنوز موفقیت های مهمی در این سیاست خود کسب نکرده است.
پس از ریاست دوره ای شش ماهه فرانسه بر اتحادیه اروپا و در حالی که مکرون در حال آغاز دوره جدید ریاست جمهوری است، باید پرسید: شکاف بین برنامه جاه طلبانه اروپایی مکرون و واقعیت موجود به چه دلیل رخ داده و چرا بیشتر تلاش های او در دوره اول او با شکست به پایان رسید؟
واقعیت این است که روش مکرون مشکل دارد. شکاف بین مواضع اعلامی و اقدام مکرون در آخرین نشست رهبران اتحادیه اروپا در ماه ژوئن آشکارتر شد که با پایان ریاست دوره ای فرانسه بر اتحادیه اروپا همزمان بود و احتمالاً بزرگترین شکست در دستور کار اروپایی مکرون از زمان اعلامیه ناموفق مسبرگ در ژوئن 2018 بود. در واقع، درخواست او برای یکپارچگی عمیق تر نادیده گرفته شد، درخواست او برای ایجاد یک جامعه سیاسی اروپایی به شدت مورد نقد قرار گرفت و امیدهای او برای بحث درباره کنوانسیون بالقوه برای اصلاح معاهدات اروپایی آنقدر از دستور کار رهبران دیگر دور بود که از دستور کار خارج شد.
بیانیه تحریک آمیز او در سال 2019 مبنی بر اینکه ناتو دچار مرگ مغزی شده است، برداشتن هیچ گامی را برای ایجاد ساختار امنیتی جدید اروپا که او خواستار آن بود، ممکن نساخت. مقاله مشترک فایننشال تایمز که مکرون با ماریو دراگی، نخست وزیر ایتالیا در دسامبر 2021 نوشت و خواستار شکل جدیدی از حکمرانی اقتصادی اتحادیه اروپا شد، حتی در اجلاس باشکوه ورسای در ماه مارس مورد بحث قرار نگرفت و هیچ پیشنهادی برای اصلاح قوانین مالی اروپا مطرح نشد.
درخواست مکرون برای برگزاری کنفرانسی درباره آینده اروپا که او در طول مبارزات انتخاباتی اروپا در سال 2019، به عنوان سکوی پرتابی برای اصلاحات عمیق نهادی طراحی کرد، به سرعت توسط پارلمان اروپا کمرنگ شد و تلاش جسورانه او برای احیای آن در 9 می و سخنرانی در استراسبورگ، با مقاومت شدید روبرو شد.
مکرون در عرض چند روز با مخالفت 19 کشور از 27 کشور برای ایدههایی که میتوانستند – با آمادگی بیشتر و دیپلماسی پیشرفته – حمایت اکثریت را جلب کنند، روبرو شد. با این شکست، اروپا خود را بدون برنامه واقعی برای تقویت معماری خود و بدون برنامه واقعی برای تحکیم تعهد خود به همسایگی خود میبیند.
دلیل چنین شکستهایی این است که سیاست اروپایی مکرون از سه بیماری اساسی رنج میبرد: مبهم، یکجانبه و خودخواهانه بودن.
این سیاستها ابهام است، زیرا فرانسه اساساً در مورد جنبه های انتقادی چشم انداز اروپایی خود مبهم است. در حالی که آلمان میگوید که میخواهد هسته یک کشور فدرال را برای اتحادیه اروپا بسازد، به نظر میرسد مکرون معتقد است که بیان کلمه «فدرال» در داخل کشور بسیار پرهزینه و در خارج از کشور بیش از حد ایدهآلیستی است. گسترش رأی اکثریت واجد شرایط که فرانسه اغلب خواستار آن است، مانع از وتوی کشورهای عضو کوچکتر در زمینه هایی مانند سیاست های مالی یا مالیاتی میشود، اما فرانسه به ندرت توضیح میدهد که آیا آمادگی دارد از حق وتوی خود در زمینههای مهم مانند سیاست خارجی یا دفاعی صرف نظر کند و آیا آمادگی دارد اختیارات اجرایی را به کمیسیون اروپا منتقل کند و اختیارات پارلمان را گسترش دهد؟
ادامه⬇️
این سیاستها یک جانبه است، هم از این نظر که مکرون همیشه ترجیح میدهد به تنهایی پیش برود تا ائتلاف بسازد و هم به این دلیل که به نظر میرسد سیاست اروپایی فرانسه با او شروع و متوقف میشود. در واقع، دولت او، خدمات دیپلماتیک او، و جوامع مدنی انتقادی در سراسر اروپا میتوانند تقویتکننده طبیعی دیدگاههای او باشند، اما اغلب در سایه او قرار میگیرند. و رویکرد او به ندرت ایجاد ائتلافی سازماندهی شده حول اهداف مشترک است.
در نهایت، رویکرد مکرون به اتحادیه اروپا اغلب خودخواهانه است و به راحتی میتوان آن را با تلاش ناپلئونی برای بازسازی اروپا در تصویر و منافع فرانسه اشتباه گرفت.
این شاید در حوزه سیاست خارجی و دفاع مشهودتر باشد، جایی که جاه طلبی جسورانه مکرون برای یک اروپای مستقل به عنوان تلاش یک قدرت رو به زوال برای استفاده از قدرت و اندازه اروپا برای حفظ نفوذ در حال از بین رفتن آن در سیاست خارجی تلقی میشود.
با این حال، فقدان تمایل فرانسه برای بحث درباره اشتراک ظرفیت بازدارندگی هستهای خود با بقیه اروپا، ارتقای مجتمع نظامی-صنعتی فرانسه به جای ایجاد یک مجتمع اروپایی واقعی و بیمیلی برای بحث در مورد رأی اکثریت واجد شرایط در مورد سیاست خارجی (به منزله از دست دادن وتوی فرانسه و تضعیف قدرت مداخله یکجانبه خود) یا اروپایی کردن کنترل های صادرات تسلیحات (که استفاده گسترده فرانسه از معاملات تسلیحاتی دوجانبه را در معرض نظارت اروپا قرار میدهد) همه در سراسر اروپا به عنوان نشانه هایی درک میشوند که مکرون در این باره صحبت میکند، اما حاضر به اقدام در خصوص آنها نیست.
این منجر به انزوای فزاینده میشود و فرانسه را مجبور میکند تا شکستها را به عنوان موفقیت جلوه دهد و جلسات فرش قرمز مانند نشست آتی سران کشورهای اروپایی در ماه اکتبر را بهعنوان گامی واقعی بهسوی یک جامعه سیاسی واقعی اروپایی به تصویر بکشد، در حالی که جلسه هیچ برنامه واقعی ندارد.
خطر واقعی اکنون این است که در غیاب دستور کار برای یکپارچگی سیاسی، جنگ در مرزهای اروپا، هزینه های اقتصادی تحریم ها و هزینه های انتقال انرژی مورد نیاز، لحظه کنونی را از یک فرصت به منبع تفرقه و فلج شدن تبدیل کند.
@EuroAtlantic
https://foreignpolicy.com/2022/08/18/france-macron-eu-policy-keeps-failing/
در نهایت، رویکرد مکرون به اتحادیه اروپا اغلب خودخواهانه است و به راحتی میتوان آن را با تلاش ناپلئونی برای بازسازی اروپا در تصویر و منافع فرانسه اشتباه گرفت.
این شاید در حوزه سیاست خارجی و دفاع مشهودتر باشد، جایی که جاه طلبی جسورانه مکرون برای یک اروپای مستقل به عنوان تلاش یک قدرت رو به زوال برای استفاده از قدرت و اندازه اروپا برای حفظ نفوذ در حال از بین رفتن آن در سیاست خارجی تلقی میشود.
با این حال، فقدان تمایل فرانسه برای بحث درباره اشتراک ظرفیت بازدارندگی هستهای خود با بقیه اروپا، ارتقای مجتمع نظامی-صنعتی فرانسه به جای ایجاد یک مجتمع اروپایی واقعی و بیمیلی برای بحث در مورد رأی اکثریت واجد شرایط در مورد سیاست خارجی (به منزله از دست دادن وتوی فرانسه و تضعیف قدرت مداخله یکجانبه خود) یا اروپایی کردن کنترل های صادرات تسلیحات (که استفاده گسترده فرانسه از معاملات تسلیحاتی دوجانبه را در معرض نظارت اروپا قرار میدهد) همه در سراسر اروپا به عنوان نشانه هایی درک میشوند که مکرون در این باره صحبت میکند، اما حاضر به اقدام در خصوص آنها نیست.
این منجر به انزوای فزاینده میشود و فرانسه را مجبور میکند تا شکستها را به عنوان موفقیت جلوه دهد و جلسات فرش قرمز مانند نشست آتی سران کشورهای اروپایی در ماه اکتبر را بهعنوان گامی واقعی بهسوی یک جامعه سیاسی واقعی اروپایی به تصویر بکشد، در حالی که جلسه هیچ برنامه واقعی ندارد.
خطر واقعی اکنون این است که در غیاب دستور کار برای یکپارچگی سیاسی، جنگ در مرزهای اروپا، هزینه های اقتصادی تحریم ها و هزینه های انتقال انرژی مورد نیاز، لحظه کنونی را از یک فرصت به منبع تفرقه و فلج شدن تبدیل کند.
@EuroAtlantic
https://foreignpolicy.com/2022/08/18/france-macron-eu-policy-keeps-failing/
Foreign Policy
Why Macron’s European Policy Keeps Failing
The French president has good ideas—but his approach to the EU is vague, unilateral, and self-serving.
چه چیزی باعث جنگ اوکراین شد؟
جوزف نای
در میان بحثهای داغ درباره عواملی که باعث شد روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کند، باید میان علل بلندمدت، میانی و فوری تمایز برقرار کرد. اما در حالی که هر یک از این علل میتواند به شیوهی خاص خود اهمیت داشته باشد، لازم نیست جنگ حتی در صورت حضور همه آن علل، اجتنابناپذیر تلقی شود.
در حالی که جنگ اوکراین هشتمین ماه خود را پشت سر می گذارد، به نظر می رسد همچنان چشم انداز روشنی برای پایان دادن به آن وجود ندارد. اگر چه در هفته های اخیر نیروهای اوکراینی موفق به آزادسازی برخی از سرزمین های اشغالی شده اند، با این وجود، تصمیم کم سابقه پوتین مبنی بر اعلام بسیج نسبی و الحاق چهار منطقه اوکراین به خاک روسیه دلالت بر عزم مسکو برای پیروزی به هر قیمتی در جنگ دارد؛ مسئله ای که احتمال به کارگیری تسلیحات هسته ای توسط کرملین در اوکراین را بیش از پیش محتمل ساخته است.
با این همه، اگر چه شرایط میدان جنگ دائم در حال تغییر و پیش بینی جهت تحولات امری به شدت دشوار شده، اما بحث بر سر ریشه های آغاز این درگیری همچنان در میان تحلیلگران ادامه دارد.
جنگ روسیه در اوکراین مخربترین درگیری است که اروپا از سال 1945 به خود دیده است. در حالی که بسیاری در غرب شاهد یک جنگ انتخابی از سوی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه هستند، او مدعیست تصمیم ناتو در سال 2008 برای عضویت اوکراین یک تهدید وجودی برای مرزهای روسیه به همراه داشت. برخی دیگر این درگیری را به پایان جنگ سرد و شکست غرب در حمایت کافی از روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برمیگردانند. چگونه میتوانیم ریشههای جنگی را که ممکن است سالها طول بکشد، تشخیص دهیم؟
جنگ جهانی اول بیش از یک قرن پیش رخ داد، با این حال مورخان هنوز کتابهایی مینویسند که در مورد علت آن بحث میکنند. آیا این جنگ به این دلیل آغاز شد که یک تروریست صرب دوک اتریشی را در سال 1914 ترور کرد، یا ناشی از قدرت برتر آلمان که بریتانیا را به چالش میکشید و یا به ناسیونالیسم در حال افزایش در سراسر اروپا مربوط بود؟ پاسخ «همه موارد بالا، به علاوه موارد دیگر» است. با این همه باید به خاطر داشت، در هر صورت جنگ تا زمانی که در اوت 1914 شروع شد اجتناب ناپذیر نبود -و حتی پس از آغاز، چهار سال قتلعام امری ناگزیر نبود.
برای فهم مسائل، تمایز بین علل اساسی، میانی و فوری یاری بخش است. به راه افتادن یک آتش سوزی فکر کنید: انباشت کندهها دلیلی اساسی است. افزودن آتشزنه و کاغذ یک علت میانی است. و زدن کبریت یک علت تشدید کننده است. اما حتی در آن زمان، آتشسوزی اجتنابناپذیر نیست. ممکن است باد شدید کبریت را خاموش کند یا طوفان ناگهانی باران چوب را خیس کرده باشد. همانطور که مورخ کریستوفر کلارک در کتاب خود در مورد منشأ جنگ جهانی اول، خوابگردها، اشاره میکند، «آینده هنوز باز بود -فقط». انتخابهای سیاسی نادرست عامل مهم فاجعه بود.
در مورد اوکراین شکی وجود ندارد زمانی که در 24 فوریه پوتین فرمان حمله نیروهای روسیه را صادر کرد، کبریت را روشن کرد. تا حدودی هدف این بود که به مانند تصرف بوداپست در سال 1956 و یا پراگ در سال 1968 توسط اتحاد جماهیر شوروی، نیروهای هوابرد روسی فرودگاه را تصرف و تانک های کیف را تسخیر کرده، ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین را برکنار و یک دولت دست نشانده را برپا کنند.
علت میانی؛ سودای جهان روسی
پوتین به مردم روسیه گفت که او در حال انجام یک «عملیات نظامی ویژه» برای «نازی زدایی» اوکراین و جلوگیری از گسترش ناتو به مرزهای روسیه است. اما با توجه به اشتباه محاسباتی وحشتناکش، باید بپرسیم که او واقعاً به چه چیزی فکر می کرد.
ما از نوشتههای خود پوتین و از زندگینامهنویسان مختلف مانند فیلیپ شورت میدانیم که علت میانی، امتناع او از به رسمیت شتاختن اوکراین بهعنوان یک کشور مستقل بود. پوتین -در مقام افسر سابق ک گ ب- از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ابراز متاسف بود و به بهانه قرابت فرهنگی اوکراین و روسیه، اوکراین را کشوری جعلی می دانست. با این حال، از نظر او اوکراین ناسپاس بود و با قیام میدان 2014 خود و برکناری دولت طرفدار مسکو و تعمیق روابط تجاری با اتحادیه اروپا، روسیه را آزار داد.
ادامه⬇️
جوزف نای
در میان بحثهای داغ درباره عواملی که باعث شد روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کند، باید میان علل بلندمدت، میانی و فوری تمایز برقرار کرد. اما در حالی که هر یک از این علل میتواند به شیوهی خاص خود اهمیت داشته باشد، لازم نیست جنگ حتی در صورت حضور همه آن علل، اجتنابناپذیر تلقی شود.
در حالی که جنگ اوکراین هشتمین ماه خود را پشت سر می گذارد، به نظر می رسد همچنان چشم انداز روشنی برای پایان دادن به آن وجود ندارد. اگر چه در هفته های اخیر نیروهای اوکراینی موفق به آزادسازی برخی از سرزمین های اشغالی شده اند، با این وجود، تصمیم کم سابقه پوتین مبنی بر اعلام بسیج نسبی و الحاق چهار منطقه اوکراین به خاک روسیه دلالت بر عزم مسکو برای پیروزی به هر قیمتی در جنگ دارد؛ مسئله ای که احتمال به کارگیری تسلیحات هسته ای توسط کرملین در اوکراین را بیش از پیش محتمل ساخته است.
با این همه، اگر چه شرایط میدان جنگ دائم در حال تغییر و پیش بینی جهت تحولات امری به شدت دشوار شده، اما بحث بر سر ریشه های آغاز این درگیری همچنان در میان تحلیلگران ادامه دارد.
جنگ روسیه در اوکراین مخربترین درگیری است که اروپا از سال 1945 به خود دیده است. در حالی که بسیاری در غرب شاهد یک جنگ انتخابی از سوی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه هستند، او مدعیست تصمیم ناتو در سال 2008 برای عضویت اوکراین یک تهدید وجودی برای مرزهای روسیه به همراه داشت. برخی دیگر این درگیری را به پایان جنگ سرد و شکست غرب در حمایت کافی از روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برمیگردانند. چگونه میتوانیم ریشههای جنگی را که ممکن است سالها طول بکشد، تشخیص دهیم؟
جنگ جهانی اول بیش از یک قرن پیش رخ داد، با این حال مورخان هنوز کتابهایی مینویسند که در مورد علت آن بحث میکنند. آیا این جنگ به این دلیل آغاز شد که یک تروریست صرب دوک اتریشی را در سال 1914 ترور کرد، یا ناشی از قدرت برتر آلمان که بریتانیا را به چالش میکشید و یا به ناسیونالیسم در حال افزایش در سراسر اروپا مربوط بود؟ پاسخ «همه موارد بالا، به علاوه موارد دیگر» است. با این همه باید به خاطر داشت، در هر صورت جنگ تا زمانی که در اوت 1914 شروع شد اجتناب ناپذیر نبود -و حتی پس از آغاز، چهار سال قتلعام امری ناگزیر نبود.
برای فهم مسائل، تمایز بین علل اساسی، میانی و فوری یاری بخش است. به راه افتادن یک آتش سوزی فکر کنید: انباشت کندهها دلیلی اساسی است. افزودن آتشزنه و کاغذ یک علت میانی است. و زدن کبریت یک علت تشدید کننده است. اما حتی در آن زمان، آتشسوزی اجتنابناپذیر نیست. ممکن است باد شدید کبریت را خاموش کند یا طوفان ناگهانی باران چوب را خیس کرده باشد. همانطور که مورخ کریستوفر کلارک در کتاب خود در مورد منشأ جنگ جهانی اول، خوابگردها، اشاره میکند، «آینده هنوز باز بود -فقط». انتخابهای سیاسی نادرست عامل مهم فاجعه بود.
در مورد اوکراین شکی وجود ندارد زمانی که در 24 فوریه پوتین فرمان حمله نیروهای روسیه را صادر کرد، کبریت را روشن کرد. تا حدودی هدف این بود که به مانند تصرف بوداپست در سال 1956 و یا پراگ در سال 1968 توسط اتحاد جماهیر شوروی، نیروهای هوابرد روسی فرودگاه را تصرف و تانک های کیف را تسخیر کرده، ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین را برکنار و یک دولت دست نشانده را برپا کنند.
علت میانی؛ سودای جهان روسی
پوتین به مردم روسیه گفت که او در حال انجام یک «عملیات نظامی ویژه» برای «نازی زدایی» اوکراین و جلوگیری از گسترش ناتو به مرزهای روسیه است. اما با توجه به اشتباه محاسباتی وحشتناکش، باید بپرسیم که او واقعاً به چه چیزی فکر می کرد.
ما از نوشتههای خود پوتین و از زندگینامهنویسان مختلف مانند فیلیپ شورت میدانیم که علت میانی، امتناع او از به رسمیت شتاختن اوکراین بهعنوان یک کشور مستقل بود. پوتین -در مقام افسر سابق ک گ ب- از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ابراز متاسف بود و به بهانه قرابت فرهنگی اوکراین و روسیه، اوکراین را کشوری جعلی می دانست. با این حال، از نظر او اوکراین ناسپاس بود و با قیام میدان 2014 خود و برکناری دولت طرفدار مسکو و تعمیق روابط تجاری با اتحادیه اروپا، روسیه را آزار داد.
ادامه⬇️
پوتین میخواهد چیزی را که «جهان روسی» میخواند، احیا کند و با نزدیک شدن به سن 70 سالگی، به میراث خود میاندیشد. رهبران قبلی، مانند پتر کبیر، قدرت روسیه را در زمان خود گسترش داده بودند. با توجه به ضعف تحریم های غرب که پس از حمله روسیه به اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه در سال 2014 رخ داد، به نظر می رسد پوتین از خود پرسیده: چرا بیشتر از این پیش نرویم؟
چشم انداز گسترش ناتو یک علت میانی کوچک بود. در حالی که غرب یک شورای ناتو-روسیه ایجاد کرد که از طریق آن افسران نظامی روسیه می توانستند در برخی از جلسات ناتو شرکت کنند، روسیه انتظار بیشتری از این رابطه داشت. و در حالی که جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در اوایل دهه 1990 به همتای روسی خود گفته بود که ناتو گسترش نخواهد یافت، مورخانی مانند مری ساروت نشان داده اند که بیکر به سرعت تضمین شفاهی خود را که توافق نامه کتبی هم نداشت، پس گرفت. زمانی که بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، این موضوع را با بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه در دهه 1990 در میان گذاشت، روسیه با نارضایتی گسترش ناتو را پذیرفت، اما انتظارات هر دو طرف متفاوت بود.
تصمیم ناتو در نشست سال 2008 در بخارست مبنی بر گنجاندن اوکراین (و گرجستان) به عنوان اعضای بالقوه آینده، به سادگی بدترین انتظارات پوتین از غرب را تایید کرد. با این حال، اگرچه تصمیم ناتو در سال 2008 ممکن است اشتباه بوده باشد، تغییر نگرش پوتین پیش از آن بود. او پس از حملات 11 سپتامبر 2001 با ایالات متحده همکاری کرده بود، اما سخنرانی او در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2007 نشان می دهد که او پیش از اجلاس بخارست، با غرب در افتاده بود. بنابراین، احتمال گسترش ناتو تنها یکی از چندین علت میانی بود - یکی از دلایلی که بلافاصله پس از نشست بخارست با اعلام فرانسه و آلمان مبنی بر وتوی عضویت اوکراین در ناتو کمتر برجسته شد.
پشت همه اینها دلایل بلندمدت یا ژرفی بود که پس از پایان جنگ سرد رخ داد. در ابتدا، خوشبینی زیادی هم در روسیه و هم در غرب وجود داشت که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باعث ظهور دموکراسی و اقتصاد بازار در روسیه میشود. در سالهای اولیه، کلینتون و یلتسین تلاش جدی برای توسعه روابط خوب انجام دادند. اما در حالی که ایالات متحده وام و کمک اقتصادی به دولت یگور گیدار، نخست وزیر روسیه ارائه کرد، روس ها انتظارات بسیار فراتری داشتند.
علاوه بر این، پس از هفت دهه برنامه ریزی متمرکز، تبدیل ناگهانی کشور به یک اقتصاد بازار در حال شکوفایی غیرممکن بود. تلاشهای آمرانه برای ایجاد چنین تغییرات سریعی نمیتواند منجر به ایجاد اختلالات عظیم، فساد و نابرابری شدید نشود. در واقع، در حالی که برخی از الیگارش ها و سیاستمداران به دلیل خصوصی سازی سریع دارایی های دولتی به شدت ثروتمند شدند، استاندارد زندگی اکثر روس ها کاهش یافت.
در اجلاس داووس در فوریه 1997، فرماندار نیژنی نووگورود -یکی از واحدهای فدرالی روسیه- بوریس نمتسوف (که بعداً ترور شد)، گزارش داد که هیچ کس در روسیه مالیات نمی پردازد و دولت برای پرداخت دستمزدها مستاصل شده است. سپس، در سپتامبر همان سال آینده، گریگوری یاولینسکی، نماینده لیبرال پارلمان در مدرسه کندی هاروارد گفت: «روسیه کاملاً فاسد است و یلتسین هیچ چشماندازی ندارد». یلتسین که نتوانست با پیامدهای سیاسی شرایط اقتصادی رو به وخامت کنار بیاید، به پوتین روی آورد تا به او کمک کند تا نظم را بازگرداند.
هیچ کدام از اینها به این معنی نیست که جنگ اوکراین اجتناب ناپذیر بود. اما با گذشت زمان به طور فزاینده ای محتمل شد. در 24 فوریه 2022، پوتین اشتباه محاسباتی کرد و کبریتی را روشن کرد که آتش عظیمی را به راه انداخت. به سختی می توان دید که او آن را خاموش می کند.
@EuroAtlantic
https://www.project-syndicate.org/commentary/what-caused-russia-ukraine-war-by-joseph-s-nye-2022-10
چشم انداز گسترش ناتو یک علت میانی کوچک بود. در حالی که غرب یک شورای ناتو-روسیه ایجاد کرد که از طریق آن افسران نظامی روسیه می توانستند در برخی از جلسات ناتو شرکت کنند، روسیه انتظار بیشتری از این رابطه داشت. و در حالی که جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در اوایل دهه 1990 به همتای روسی خود گفته بود که ناتو گسترش نخواهد یافت، مورخانی مانند مری ساروت نشان داده اند که بیکر به سرعت تضمین شفاهی خود را که توافق نامه کتبی هم نداشت، پس گرفت. زمانی که بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، این موضوع را با بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه در دهه 1990 در میان گذاشت، روسیه با نارضایتی گسترش ناتو را پذیرفت، اما انتظارات هر دو طرف متفاوت بود.
تصمیم ناتو در نشست سال 2008 در بخارست مبنی بر گنجاندن اوکراین (و گرجستان) به عنوان اعضای بالقوه آینده، به سادگی بدترین انتظارات پوتین از غرب را تایید کرد. با این حال، اگرچه تصمیم ناتو در سال 2008 ممکن است اشتباه بوده باشد، تغییر نگرش پوتین پیش از آن بود. او پس از حملات 11 سپتامبر 2001 با ایالات متحده همکاری کرده بود، اما سخنرانی او در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2007 نشان می دهد که او پیش از اجلاس بخارست، با غرب در افتاده بود. بنابراین، احتمال گسترش ناتو تنها یکی از چندین علت میانی بود - یکی از دلایلی که بلافاصله پس از نشست بخارست با اعلام فرانسه و آلمان مبنی بر وتوی عضویت اوکراین در ناتو کمتر برجسته شد.
پشت همه اینها دلایل بلندمدت یا ژرفی بود که پس از پایان جنگ سرد رخ داد. در ابتدا، خوشبینی زیادی هم در روسیه و هم در غرب وجود داشت که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باعث ظهور دموکراسی و اقتصاد بازار در روسیه میشود. در سالهای اولیه، کلینتون و یلتسین تلاش جدی برای توسعه روابط خوب انجام دادند. اما در حالی که ایالات متحده وام و کمک اقتصادی به دولت یگور گیدار، نخست وزیر روسیه ارائه کرد، روس ها انتظارات بسیار فراتری داشتند.
علاوه بر این، پس از هفت دهه برنامه ریزی متمرکز، تبدیل ناگهانی کشور به یک اقتصاد بازار در حال شکوفایی غیرممکن بود. تلاشهای آمرانه برای ایجاد چنین تغییرات سریعی نمیتواند منجر به ایجاد اختلالات عظیم، فساد و نابرابری شدید نشود. در واقع، در حالی که برخی از الیگارش ها و سیاستمداران به دلیل خصوصی سازی سریع دارایی های دولتی به شدت ثروتمند شدند، استاندارد زندگی اکثر روس ها کاهش یافت.
در اجلاس داووس در فوریه 1997، فرماندار نیژنی نووگورود -یکی از واحدهای فدرالی روسیه- بوریس نمتسوف (که بعداً ترور شد)، گزارش داد که هیچ کس در روسیه مالیات نمی پردازد و دولت برای پرداخت دستمزدها مستاصل شده است. سپس، در سپتامبر همان سال آینده، گریگوری یاولینسکی، نماینده لیبرال پارلمان در مدرسه کندی هاروارد گفت: «روسیه کاملاً فاسد است و یلتسین هیچ چشماندازی ندارد». یلتسین که نتوانست با پیامدهای سیاسی شرایط اقتصادی رو به وخامت کنار بیاید، به پوتین روی آورد تا به او کمک کند تا نظم را بازگرداند.
هیچ کدام از اینها به این معنی نیست که جنگ اوکراین اجتناب ناپذیر بود. اما با گذشت زمان به طور فزاینده ای محتمل شد. در 24 فوریه 2022، پوتین اشتباه محاسباتی کرد و کبریتی را روشن کرد که آتش عظیمی را به راه انداخت. به سختی می توان دید که او آن را خاموش می کند.
@EuroAtlantic
https://www.project-syndicate.org/commentary/what-caused-russia-ukraine-war-by-joseph-s-nye-2022-10
Project Syndicate
What Caused the Ukraine War? | by Joseph S. Nye, Jr. - Project Syndicate
Joseph S. Nye, Jr. considers the deep, intermediate, and immediate factors behind Russia’s invasion.
مشکلات ترکیه با جهان غرب
محمود فاضلی – تحلیلگر مسائل بینالملل
شورای راهبردی
در فضای کنونی سیاست خارجی ترکیه، فقط یک عنصر نامتغیر وجود دارد، آن هم اعلام یک و یا تمامیکشورهای غربی بهعنوان دشمن، قبل از هر انتخابات است. اولین گام در آستانه انتخابات با سخنان اردوغان در مورد یونان مبنی بر اینکه «یک شب به ناگاه میآییم» برداشته شد. ولی برخلاف انتظار دولت حزب عدالت و توسعه، پاسخ «یونان، لقمه آسانی نیست»، بجای آتن از اتحادیه اروپا و آمریکا آمد و چنین بهنظر میرسد که برای ترکیه به مشکلی جدیدی در حوزه دیپلماسی تبدیل شد. در این رابطه، ابتدا موضع جمهوری چک بهعنوان رئیس دورهای اتحادیه اروپا در حمایت از یونان و سپس پاسخ وزیر خارجه فرانسه مبنی بر اینکه «یونان هر وقت نیاز داشته باشد، فرانسه را در کنار خود خواهد دید»، قطعا برای ترکها زنگ خطر محسوب میشود.
رویکرد واشنگتن در این زمینه نیز قابل تأمل بنظر میرسد. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ضمن ارزیابی جمله اردوغان مبنی بر اینکه که «یک شب به ناگاه میآییم»، این بیان را به اشغال اوکراین از سوی روسیه تشبیه کرده و پرسشگری در مورد حاکمیت یونان بر جزایر مورد اختلاف را غیر قابل قبول دانست. به اعتقاد آمریکا، در دورهای که روسیه خاک یک دولت اروپایی را اشغال کرده است، از اظهاراتی که موجب افزایش تنش میان هم پیمانان ناتو میشود، ابراز نگرانی میشود.
شواهدی وجود دارد که آنکارا به این درک رسیده که با ادامه چنین مواضعی تمامی غرب را در جبهه مقابل خود خواهد دید، لذا اردوغان با گفتن «همانگونه که یونان همتراز ما نیست، مخاطب ما هم نمیباشد»، فعلاً موضوع را فیصله یافته تلقی کرده است. اگرچه با نزدیک شدن تاریخ انتخابات در ترکیه، این موضوع میتواند مجدداً بهعنوان ابزار تبلیغاتی استفاده شود.
از سوی دیگر، نامه معاون خزانه داری آمریکا خطاب به دولت حزب عدالت و توسعه مبنی بر اینکه «اگر تحریمهای غرب علیه روسیه از طریق ترکیه نقض شود، علیه شما هم تحریم اعمال میشود»، دومین هشدار جدی از سوی غرب به ترکیه است. اعمال فشار در مورد تحریمها علیه روسیه بر آنکارا در دوره آتی نیز افزایش خواهد یافت. به علاوه، با توجه به اظهارات مقامات فرانسوی، مواضع فرانسه نشان میدهد فرانسه، آنکارا را تقریبا همتراز با روسیه، چین و بلاروس که دشمن ناتو محسوب میشوند، ارزیابی خواهد کرد.
کمیسیون اروپا که از منتقدان جدی رویکرد آنکارا در قبال مسائل منطقهای از جمله یونان، شرق مدیترانه و شرکت نکردن در تحریمها علیه روسیه است، تحریم ترکیه را بهدلیل سیاستهای مخالف منافع اروپا اجتناب ناپذیر میداند. به باور اروپا، ترکیه از یکسو از تمام امکانات و مزایای اروپا و همچنین اتحادیه گمرکی اروپا بهرهمند است، اما از سوی دیگر با روسیه مماشات کرده و با یونان بهعنوان عضو اتحادیه اروپا بر سر نزاع است. در حالیکه غرب و اروپا در قبال جنگ اوکراین موضعگیری واحدی دارند، ترکیه به فکر سودجویی و فرصتطلبی از شرایط موجود است.
در موضوع مهاجرتهای غیرقانونی به اروپا اظهارات وزیر خارجه فرانسه مبنی بر اینکه «از مهاجران بهعنوان عنصر تهدید علیه غرب استفاده میکنند»، باعث گردید نام ترکیه در کنار سایر کشورهایی که سیاست مناسب و رضایت بخشی در قبال پناهجویان ندارند، مطرح میشود. در حالیکه کمیسیون اتحادیه اروپا سعی دارد کرواسی، بلغارستان و رومانی را وارد منطقه شنگن کند، اخذ ویزای شنگن برای شهروندان ترک بسیار دشوار شده است.
واشنگتن که علیه ترکیه بهعنوان عضو ناتو رسماً تحریم اعمال کرده و او را از پروژه اف-35 خارج کرده، در خصوص فروش اف-16ها هم ترکیه را ناامید کرده است. درحالیکه یونان با جنگندههایی که از آمریکا و فرانسه خریده است، هم برتری هوایی در اژه را بدست گرفته و هم واشنگتن و پاریس را در کنار خود احساس میکند. ترکها مخالف هر توافقی هستند که آنها را محدود کند. به باور آنها اعمال چنین محدودیتهایی برای خرید جنگندههای اف-35 از سوی یکی از اعضای ناتو برای یک عضو دیگر این سازمان بههیچ وجه قابل قبول نیست. آنها دلیل این مخالفتها را وجود لابی با نفوذ یونان و ارمنستان در کنگره آمریکا میدانند.
اگرچه ترکیه در طول سال جاری، گامهایی در جهت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، ارمنستان و بهبود روابط با آمریکا، عربستان، امارات و مصر برداشته و یا با ایجاد کریدور غلات در دریای سیاه بههمراه سازمان ملل آن را یکی از دستاوردهای مهم دیپلماسی ترکیه در سال 2022 میداند اما در روابط با جهان غرب همچنان دارای مشکلاتی است.
اردوغان اصرار دارد تا زمانی که به وعدههای داده شده عمل نشود، مواضع اصولی و مصمم خود را در زمینه عضویت سوئد و فنلاند در ناتو را حفظ کند. اگرچه سوئد انتظار دارد ترکیه عضویت این کشور را تایید کند، اما به درستی مشخص نیست این اتفاق چه زمانی رخ خواهد داد.
ادامه⬇️
محمود فاضلی – تحلیلگر مسائل بینالملل
شورای راهبردی
در فضای کنونی سیاست خارجی ترکیه، فقط یک عنصر نامتغیر وجود دارد، آن هم اعلام یک و یا تمامیکشورهای غربی بهعنوان دشمن، قبل از هر انتخابات است. اولین گام در آستانه انتخابات با سخنان اردوغان در مورد یونان مبنی بر اینکه «یک شب به ناگاه میآییم» برداشته شد. ولی برخلاف انتظار دولت حزب عدالت و توسعه، پاسخ «یونان، لقمه آسانی نیست»، بجای آتن از اتحادیه اروپا و آمریکا آمد و چنین بهنظر میرسد که برای ترکیه به مشکلی جدیدی در حوزه دیپلماسی تبدیل شد. در این رابطه، ابتدا موضع جمهوری چک بهعنوان رئیس دورهای اتحادیه اروپا در حمایت از یونان و سپس پاسخ وزیر خارجه فرانسه مبنی بر اینکه «یونان هر وقت نیاز داشته باشد، فرانسه را در کنار خود خواهد دید»، قطعا برای ترکها زنگ خطر محسوب میشود.
رویکرد واشنگتن در این زمینه نیز قابل تأمل بنظر میرسد. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ضمن ارزیابی جمله اردوغان مبنی بر اینکه که «یک شب به ناگاه میآییم»، این بیان را به اشغال اوکراین از سوی روسیه تشبیه کرده و پرسشگری در مورد حاکمیت یونان بر جزایر مورد اختلاف را غیر قابل قبول دانست. به اعتقاد آمریکا، در دورهای که روسیه خاک یک دولت اروپایی را اشغال کرده است، از اظهاراتی که موجب افزایش تنش میان هم پیمانان ناتو میشود، ابراز نگرانی میشود.
شواهدی وجود دارد که آنکارا به این درک رسیده که با ادامه چنین مواضعی تمامی غرب را در جبهه مقابل خود خواهد دید، لذا اردوغان با گفتن «همانگونه که یونان همتراز ما نیست، مخاطب ما هم نمیباشد»، فعلاً موضوع را فیصله یافته تلقی کرده است. اگرچه با نزدیک شدن تاریخ انتخابات در ترکیه، این موضوع میتواند مجدداً بهعنوان ابزار تبلیغاتی استفاده شود.
از سوی دیگر، نامه معاون خزانه داری آمریکا خطاب به دولت حزب عدالت و توسعه مبنی بر اینکه «اگر تحریمهای غرب علیه روسیه از طریق ترکیه نقض شود، علیه شما هم تحریم اعمال میشود»، دومین هشدار جدی از سوی غرب به ترکیه است. اعمال فشار در مورد تحریمها علیه روسیه بر آنکارا در دوره آتی نیز افزایش خواهد یافت. به علاوه، با توجه به اظهارات مقامات فرانسوی، مواضع فرانسه نشان میدهد فرانسه، آنکارا را تقریبا همتراز با روسیه، چین و بلاروس که دشمن ناتو محسوب میشوند، ارزیابی خواهد کرد.
کمیسیون اروپا که از منتقدان جدی رویکرد آنکارا در قبال مسائل منطقهای از جمله یونان، شرق مدیترانه و شرکت نکردن در تحریمها علیه روسیه است، تحریم ترکیه را بهدلیل سیاستهای مخالف منافع اروپا اجتناب ناپذیر میداند. به باور اروپا، ترکیه از یکسو از تمام امکانات و مزایای اروپا و همچنین اتحادیه گمرکی اروپا بهرهمند است، اما از سوی دیگر با روسیه مماشات کرده و با یونان بهعنوان عضو اتحادیه اروپا بر سر نزاع است. در حالیکه غرب و اروپا در قبال جنگ اوکراین موضعگیری واحدی دارند، ترکیه به فکر سودجویی و فرصتطلبی از شرایط موجود است.
در موضوع مهاجرتهای غیرقانونی به اروپا اظهارات وزیر خارجه فرانسه مبنی بر اینکه «از مهاجران بهعنوان عنصر تهدید علیه غرب استفاده میکنند»، باعث گردید نام ترکیه در کنار سایر کشورهایی که سیاست مناسب و رضایت بخشی در قبال پناهجویان ندارند، مطرح میشود. در حالیکه کمیسیون اتحادیه اروپا سعی دارد کرواسی، بلغارستان و رومانی را وارد منطقه شنگن کند، اخذ ویزای شنگن برای شهروندان ترک بسیار دشوار شده است.
واشنگتن که علیه ترکیه بهعنوان عضو ناتو رسماً تحریم اعمال کرده و او را از پروژه اف-35 خارج کرده، در خصوص فروش اف-16ها هم ترکیه را ناامید کرده است. درحالیکه یونان با جنگندههایی که از آمریکا و فرانسه خریده است، هم برتری هوایی در اژه را بدست گرفته و هم واشنگتن و پاریس را در کنار خود احساس میکند. ترکها مخالف هر توافقی هستند که آنها را محدود کند. به باور آنها اعمال چنین محدودیتهایی برای خرید جنگندههای اف-35 از سوی یکی از اعضای ناتو برای یک عضو دیگر این سازمان بههیچ وجه قابل قبول نیست. آنها دلیل این مخالفتها را وجود لابی با نفوذ یونان و ارمنستان در کنگره آمریکا میدانند.
اگرچه ترکیه در طول سال جاری، گامهایی در جهت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، ارمنستان و بهبود روابط با آمریکا، عربستان، امارات و مصر برداشته و یا با ایجاد کریدور غلات در دریای سیاه بههمراه سازمان ملل آن را یکی از دستاوردهای مهم دیپلماسی ترکیه در سال 2022 میداند اما در روابط با جهان غرب همچنان دارای مشکلاتی است.
اردوغان اصرار دارد تا زمانی که به وعدههای داده شده عمل نشود، مواضع اصولی و مصمم خود را در زمینه عضویت سوئد و فنلاند در ناتو را حفظ کند. اگرچه سوئد انتظار دارد ترکیه عضویت این کشور را تایید کند، اما به درستی مشخص نیست این اتفاق چه زمانی رخ خواهد داد.
ادامه⬇️
در اجلاس سران ناتو در 28 ژوئن سال جاری در مادرید اسپانیا تفاهم نامه سه جانبهای بین ترکیه، فنلاند و سوئد که متقاضی عضویت در ناتو هستند، در خصوص نگرانیهای امنیتی آنکارا به امضا رسید و نخستین نشست سازوکار کمیته مشترک دائمی در فنلاند برگزار شد. ترکیه موافقت خود با پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو را منوط به پذیرش شروط خود در زمینه مبارزه با تروریسم از سوی این دو کشور کرده است. پارلمان ترکیه، برخلاف دیگر کشورهای عضو ناتو، هنوز پروتکل الحاقی سوئد و فنلاند را تصویب نکرده است.
همچنین تصمیم آمریکا درباره برداشتن ممنوعیت صادرات سلاح به قبرس یونانینشین موجب خشم آنکارا و بخش قبرس ترکنشین که با آنکارا روابط حسنهای دارد، شد. آنکارا مدعی است ناچار به دفاع از حقوق قبرس ترکنشین است و به اقدامات عملی دست خواهد زد. این تصمیم آمریکا به معنای فاصله گرفتن از سیاست توازن و جانبداری کامل از یونان است. بهزعم ترکیه اصلیترین علت این تصمیم آمریکا آن است که قبرس جزو مهمترین کشورهای فعال جهان در امر پولشویی است.
ترکیه بیش از شش دهه است که نامزد پیوستن به اتحادیه اروپاست و مجموعه اختلافات موجود میان آنکارا و این اتحادیه، روند عضویت ترکیه در اروپا را با چالشهای بسیار جدی مواجه کرده است. بنظر میرسد تمایل آنکارا برای پیوستن به سازمان همکاری شانگهای نیز بهعنوان مانع جدیدی برای پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا محسوب شود.
@EuroAtlantic
همچنین تصمیم آمریکا درباره برداشتن ممنوعیت صادرات سلاح به قبرس یونانینشین موجب خشم آنکارا و بخش قبرس ترکنشین که با آنکارا روابط حسنهای دارد، شد. آنکارا مدعی است ناچار به دفاع از حقوق قبرس ترکنشین است و به اقدامات عملی دست خواهد زد. این تصمیم آمریکا به معنای فاصله گرفتن از سیاست توازن و جانبداری کامل از یونان است. بهزعم ترکیه اصلیترین علت این تصمیم آمریکا آن است که قبرس جزو مهمترین کشورهای فعال جهان در امر پولشویی است.
ترکیه بیش از شش دهه است که نامزد پیوستن به اتحادیه اروپاست و مجموعه اختلافات موجود میان آنکارا و این اتحادیه، روند عضویت ترکیه در اروپا را با چالشهای بسیار جدی مواجه کرده است. بنظر میرسد تمایل آنکارا برای پیوستن به سازمان همکاری شانگهای نیز بهعنوان مانع جدیدی برای پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا محسوب شود.
@EuroAtlantic
چالشهای پیش روی آلمان به واسطه جنگ اوکراین
دکتر عابد اکبری
آلمان هم مایل به حفظ وضع موجود است و هم نگاهی حسرتبار به افزایش قدرت چین و روسیه دارد. پرسش آلمان این است که چگونه بگوییم قدرتطلب هستیم، اما آن را فقط برای دفاع از خود میخواهیم که کمتر حساسیتبرانگیز باشد؟ بر چه چیز تأکید کنیم؟ بر فضای آنارشیک بینالمللی، گذار نظم بینالملل، جنگ هستهای، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک، قدرتطلبی روسیه، تهدید چین، نبود راهبرد ملی و اتحادیهای؟ جنگ اوکراین این فرصت را برای آلمان فراهم آورده است که مسلح شود و نفوذ جغرافیایی خود را گسترش دهد، در کنار ترس از واکنش همپیمانان اتحادیه و ناتو، آلمان هنوز تعریف درستی از خود و بلندپروازیهایش نیز ندارد.
حفظ قدرت و جایگاه ملی، مهمترین دغدغه آلمانیها در مواجهه با واقعیت جنگ اوکراین است، اما باتوجهبه بدبینیهایی که نسبت به آلمان برای رهبری اتحادیه، علیالخصوص در حوزه نظامی وجود دارد، این نگرانی ملی را دغدغهای اروپایی معرفی میکنند. جنگ اوکراین رویدادی است که سازکارهای موجود در جهان را متحول ساخته است و اگرچه نگرانیِ از دست دادن جایگاه و قدرت در آینده جهان بسیار ملموس است، اما از آنجا که پس از جنگ جهانی دوم یا حتی اخیراً باتوجهبه رابطه دهههای گذشته رهبران آلمان با پوتین، در داخل اتحادیه، حمایت از رهبری آلمان برای مدیریت جنگ اوکراین و اعتماد به مقامات آلمانی برای اتخاذ تصمیم درست وجود ندارد. درنتیجه، خودسرزنشی درمورد انفعال و تعریف «ضرورت کمک و اقدام نظامی برای نجات اوکراین»، درواقع سکویی برای تغییر وضعیت محدود آلمان ازلحاظ راهبردی و نظامی پس از جنگ دوم جهانی است. بنابراین، تمرکز آلمان بر جنگ اوکراین نیست، آلمانیها جواب سردستی برای آن دارند. از دید آلمانی ها، آینده جنگ در دست اوکراین و صد البته روسیه است و اوکراین و روسیه باید به توافق برسند.
شاید درحالحاضر احیای آلمان عظمتطلب دور از ذهن باشد، اما باز شدن روزنهای برای آن نتیجه کاتالیزور حضور و خشونت روسیه در اوکراین است. خودپنداره موجود در روایت اندیشکدههای آلمانی درباره جنگ اوکراین نشان میدهد آلمان در تصوراتش خود را کشوری میبیند که میتواند و ظرفیت دارد مشابه با چین و آمریکا، آیندهای قدرتمند با حضور در ژئوپلیتیک غنی اتحادیه اروپا داشته باشد، بنابراین، آلمان در تفکر بنیادینش بازیگر است و تمایل به حضور در عرصه بینالمللی دارد. حتی این امر در جدال بازنگری درمورد سیاست هستهای مشهود است. این واقعیت در اندیشکدههای آلمانی درمورد جنگ اوکراین به فرافکنی موضوعات ملی به امور اتحادیهای و جهانی تبدیل شده است که دو هدف اصلی را دنبال میکند: جلب اعتماد دیگر اعضای اتحادیه اروپا با رهبری کجدار و مریز آلمان؛ و ارائه روایت برتر در رقابت گفتمانی با روسیه.
جلب اعتماد دیگر اعضای اتحادیه اروپا با رهبری کجدار و مریز آلمان، یکی از اهداف اصلی اندیشکدههای آلمانی در جنگ اوکراین است. در نگاه اول، بهنظر میرسد آلمانی هابیشتر نگران تأثیر جنگ بر روندهای داخلی و خارجی مترتب بر اتحادیه درمقایسهبا سطح ملی هستند. با نگاه دقیقتر اما دیده میشود درمورد مسائلی نظیر انرژی که حتماً تأثیر بیواسطهای بر آلمان خواهد گذاشت، بازهم خارج از چهارچوب جنگ به آن نگریستهاند و در اغلب مقالات مربوط به انرژی در آلمان، از کلیدواژه اوکراین حتی اثری نیست. در مقالهای از کارشناسان آلمانی دعوت شده است «اجازه دهید جنگ اوکراین را جنگ انرژی ندانیم». اگر روابط رهبران آلمان با روسیه در دهههای اخیر و تلاش برای عادیسازی آن، امروز موجب خشم اعضای اتحادیه است، بنابراین، اندیشکدههای آلمانی کافی است با هوشمندی برای جلب اعتماد دیگر اعضا در رهبری برلین، بیشتر از مای مشترک در اتحادیه سخن بگویند تا من آلمان. اندیشکدهها میگویند «حمله روسیه به اوکراین نشان داد سیاست امنیتی همکاری در قبال مسکو دیگر امکان پذیر نیست، لذا استراتژی امنیتی باید واقعیتهای جدیدی را منعکس کند و جامعه آلمان باید برای هزینهها آماده شود». درحالی آلمان هزینهها را به خود تحمیل میکند که باور به اینکه آینده جنگ در دست اوکراین و روسیه است، دیدگاهی کمابیش بیطرفانه ارائه میکند که ظرفیت لیز خوردن به سمت آرای موافق و مخالف در اتحادیه و حتی میل به گفتگو با روسیه را در خود دارد.
@EuroAtlantic
دکتر عابد اکبری
آلمان هم مایل به حفظ وضع موجود است و هم نگاهی حسرتبار به افزایش قدرت چین و روسیه دارد. پرسش آلمان این است که چگونه بگوییم قدرتطلب هستیم، اما آن را فقط برای دفاع از خود میخواهیم که کمتر حساسیتبرانگیز باشد؟ بر چه چیز تأکید کنیم؟ بر فضای آنارشیک بینالمللی، گذار نظم بینالملل، جنگ هستهای، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک، قدرتطلبی روسیه، تهدید چین، نبود راهبرد ملی و اتحادیهای؟ جنگ اوکراین این فرصت را برای آلمان فراهم آورده است که مسلح شود و نفوذ جغرافیایی خود را گسترش دهد، در کنار ترس از واکنش همپیمانان اتحادیه و ناتو، آلمان هنوز تعریف درستی از خود و بلندپروازیهایش نیز ندارد.
حفظ قدرت و جایگاه ملی، مهمترین دغدغه آلمانیها در مواجهه با واقعیت جنگ اوکراین است، اما باتوجهبه بدبینیهایی که نسبت به آلمان برای رهبری اتحادیه، علیالخصوص در حوزه نظامی وجود دارد، این نگرانی ملی را دغدغهای اروپایی معرفی میکنند. جنگ اوکراین رویدادی است که سازکارهای موجود در جهان را متحول ساخته است و اگرچه نگرانیِ از دست دادن جایگاه و قدرت در آینده جهان بسیار ملموس است، اما از آنجا که پس از جنگ جهانی دوم یا حتی اخیراً باتوجهبه رابطه دهههای گذشته رهبران آلمان با پوتین، در داخل اتحادیه، حمایت از رهبری آلمان برای مدیریت جنگ اوکراین و اعتماد به مقامات آلمانی برای اتخاذ تصمیم درست وجود ندارد. درنتیجه، خودسرزنشی درمورد انفعال و تعریف «ضرورت کمک و اقدام نظامی برای نجات اوکراین»، درواقع سکویی برای تغییر وضعیت محدود آلمان ازلحاظ راهبردی و نظامی پس از جنگ دوم جهانی است. بنابراین، تمرکز آلمان بر جنگ اوکراین نیست، آلمانیها جواب سردستی برای آن دارند. از دید آلمانی ها، آینده جنگ در دست اوکراین و صد البته روسیه است و اوکراین و روسیه باید به توافق برسند.
شاید درحالحاضر احیای آلمان عظمتطلب دور از ذهن باشد، اما باز شدن روزنهای برای آن نتیجه کاتالیزور حضور و خشونت روسیه در اوکراین است. خودپنداره موجود در روایت اندیشکدههای آلمانی درباره جنگ اوکراین نشان میدهد آلمان در تصوراتش خود را کشوری میبیند که میتواند و ظرفیت دارد مشابه با چین و آمریکا، آیندهای قدرتمند با حضور در ژئوپلیتیک غنی اتحادیه اروپا داشته باشد، بنابراین، آلمان در تفکر بنیادینش بازیگر است و تمایل به حضور در عرصه بینالمللی دارد. حتی این امر در جدال بازنگری درمورد سیاست هستهای مشهود است. این واقعیت در اندیشکدههای آلمانی درمورد جنگ اوکراین به فرافکنی موضوعات ملی به امور اتحادیهای و جهانی تبدیل شده است که دو هدف اصلی را دنبال میکند: جلب اعتماد دیگر اعضای اتحادیه اروپا با رهبری کجدار و مریز آلمان؛ و ارائه روایت برتر در رقابت گفتمانی با روسیه.
جلب اعتماد دیگر اعضای اتحادیه اروپا با رهبری کجدار و مریز آلمان، یکی از اهداف اصلی اندیشکدههای آلمانی در جنگ اوکراین است. در نگاه اول، بهنظر میرسد آلمانی هابیشتر نگران تأثیر جنگ بر روندهای داخلی و خارجی مترتب بر اتحادیه درمقایسهبا سطح ملی هستند. با نگاه دقیقتر اما دیده میشود درمورد مسائلی نظیر انرژی که حتماً تأثیر بیواسطهای بر آلمان خواهد گذاشت، بازهم خارج از چهارچوب جنگ به آن نگریستهاند و در اغلب مقالات مربوط به انرژی در آلمان، از کلیدواژه اوکراین حتی اثری نیست. در مقالهای از کارشناسان آلمانی دعوت شده است «اجازه دهید جنگ اوکراین را جنگ انرژی ندانیم». اگر روابط رهبران آلمان با روسیه در دهههای اخیر و تلاش برای عادیسازی آن، امروز موجب خشم اعضای اتحادیه است، بنابراین، اندیشکدههای آلمانی کافی است با هوشمندی برای جلب اعتماد دیگر اعضا در رهبری برلین، بیشتر از مای مشترک در اتحادیه سخن بگویند تا من آلمان. اندیشکدهها میگویند «حمله روسیه به اوکراین نشان داد سیاست امنیتی همکاری در قبال مسکو دیگر امکان پذیر نیست، لذا استراتژی امنیتی باید واقعیتهای جدیدی را منعکس کند و جامعه آلمان باید برای هزینهها آماده شود». درحالی آلمان هزینهها را به خود تحمیل میکند که باور به اینکه آینده جنگ در دست اوکراین و روسیه است، دیدگاهی کمابیش بیطرفانه ارائه میکند که ظرفیت لیز خوردن به سمت آرای موافق و مخالف در اتحادیه و حتی میل به گفتگو با روسیه را در خود دارد.
@EuroAtlantic
تاثیر جنگ اوکراین بر نظم جهانی
هیروشی ناکانیشی، استاد دانشگاه کیوتو /موسسه مطالعات راهبردی ژاپن
جنگ اوکراین نشان دهنده پایان نظم نئولیبرالی است که پس از جنگ سرد بر جهان حاکم شد.
آنچه ولادیمیر پوتین آن را یک «عملیات نظامی ویژه» اعلام کرد و در 24 فوریه آغاز شد، تأثیر زیادی بر نظم جهانی گذاشته است.
این عملیات هر عنوانی هم که رویش گذاشته شود، باز هم یک جنگ در معنای سنتی آن خواهد بود، بنابراین در این نوشتار از آن با این عنوان یاد میشود.
اساسیترین ویژگی این جنگ این است که عملاً به دوران پسا جنگ سرد که طی آن ایدئولوژی لیبرال غربی نیروی مسلط در نظام جهانی بود، پایان داده است. به این جنگ آخرین میخ تابوت گفته میشود، زیرا عقبنشینی ایدئولوژی لیبرال غربی از اواسط دهه اول قرن بیست و یکم شروع شده بود.
درحال حاضر ادبیات مربوط به دموکراسیهای در حال عقبنشینی، رو به گسترش و برتری سرمایهداری به سبک غربی رو به افول گذاشته است.
جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا پس از ورشکستگی «لیمان برادرز» در سپتامبر 2008، خواستار برگزاری نشست رهبران گروه 20 شد که در آن غرب از اقتصادهای نوظهور غیر غربی برای نجات سرمایهداری جهانی کمک خواست، اما تعداد زیاد اعضا و همچنین منافع متضاد میان آنها، حتی پیش از آن هم گروه 20 را تضعیف کرده بود.
با این حال، تهاجم آشکار یکی از اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل برای نظم جهانی ویرانگر بوده است. در اوت 1990 جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده برای دیدار با ادوارد شواردنادزه، وزیر امور خارجه شوروی در اتحاد جماهیر شوروی به سر میبرد که ارتش عراق به کویت حمله کرد. در آن زمان دو وزیر خارجه به سرعت در مورد پاسخ به این تهاجم آشکار در شورای امنیت به اجماعی رسیدند که راه را برای توسل چندجانبه به زور تحت نظارت شورای امنیت باز کرد.
با توجه به شکاف عمیق کنونی میان آمریکا، بریتانیا و فرانسه با روسیه و چین، بعید است که شورای امنیت بتواند در آیندهای قابل پیشبینی در قامت یک مجمع امنیتی قابل توجه ظاهر شود. علاوه بر این، جنگ در اوکراین در هر مسیری پیش برود، نتیجهاش آن چیزی که غرب با پیروزی در جنگ خلیج فارس به دست آورد، نخواهد بود.
اساساً سه سناریو قابل تصور است. اولین سناریو، گسترده شدن یک باتلاق میان روسیه و اوکراین است. درحالی که جنگ اوکراین به نیمسالگی خود نزدیک میشود، به نظر میرسد که این سناریو را دنبال میکند. با توجه به ادعاهای ارضی متضاد دو کشور، به ویژه بر سر کریمه، چشمانداز یک آتشبس از طریق مذاکره بسیار کمتر از زمان جنگ کره در اوایل دهه 1950 است. یک جنگ طولانی که اقتصادهای بزرگ غرب درگیر آن هستند، دسته بندی اقتصاد جهانی را که قبلاً با رقابت آمریکا و چین آغاز و با همهگیری کووید19 تشدید شد، تداوم خواهد بخشید. حتی اگر بر سر آتشبس هم توافقی شود، تا زمانی که پوتین یا متحدانش روسیه را اداره کنند، غرب در ارتباط با روسیه به شرایط عادی باز نخواهد گشت.
سناریوی دوم تشدید جنگ با درگیر کردن تعداد بیشتری کشور و/یا به کارگیری تسلیحاتی مرگبارتر است. تاکنون، آمریکا و روسیه از یک درگیری نظامی مستقیم اجتناب کردهاند، اما کمک نظامی غرب به اوکراین و فشار شدید اقتصادی بر اقتصاد روسیه، ممکن است بهانه کافی را برای تشدید تنش به دست پوتین بدهد. به علاوه، به دلیل هویت اوراسیائی روسیه و حضور آمریکا در اقیانوس آرام، هر جنگ بزرگی در اروپا ناگزیر به شرق آسیا نیز سرایت خواهد کرد. نیمکره شمالی، دست کم با جنگی در مقیاسی روبرو خواهد شد که بعد از پایان جنگ جهانی دوم تجربه نکرده است.
سناریوی سوم فروپاشی روسیه است که شاید بهترین سناریو برای غرب و احتمالاً جهان باشد، اما بسیار بعید است که این سناریو از الگوی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 پیروی کند. در روسیه هیچ نیروی سیاسی مناسبی برای جایگزینی رژیم پوتین و یا هیچ نهاد سیاسی مستقری برای مهار انفجار سیاسی وجود ندارد. برای غرب، مهمترین نگرانی کنترل شش هزار کلاهک هستهای و همچنین تأسیسات و مواد هستهای روسیه است.
همانطور که ناکامیهای ناپلئون و هیتلر نشان میدهد، اشغال و کنترل قلمرو وسیع روسیه فراتر از توانایی هر گونه قدرت خارجی است. جنگ هر پایانی که داشته باشد، فعلا چشمانداز روشنی ندارد. به احتمال زیاد جهان به جایی با رفاه کمتر و اختلافات بیشتر و خطرناکتر تبدیل خواهد شد.
با این حال، امکان بازگشت به گذشته وجود ندارد. تنها کاری که جهان میتواند انجام دهد این است که با کمترین آسیب ممکن به عدالت دست یابد. اگر بشر با خرد و اقبال بتواند از این مصیبت جان به در برد، میتوان تغییرات متعددی در نظام جهانی ایجاد کرد تا به پیشرفتهایی منجر شود.
ادامه⬇️
هیروشی ناکانیشی، استاد دانشگاه کیوتو /موسسه مطالعات راهبردی ژاپن
جنگ اوکراین نشان دهنده پایان نظم نئولیبرالی است که پس از جنگ سرد بر جهان حاکم شد.
آنچه ولادیمیر پوتین آن را یک «عملیات نظامی ویژه» اعلام کرد و در 24 فوریه آغاز شد، تأثیر زیادی بر نظم جهانی گذاشته است.
این عملیات هر عنوانی هم که رویش گذاشته شود، باز هم یک جنگ در معنای سنتی آن خواهد بود، بنابراین در این نوشتار از آن با این عنوان یاد میشود.
اساسیترین ویژگی این جنگ این است که عملاً به دوران پسا جنگ سرد که طی آن ایدئولوژی لیبرال غربی نیروی مسلط در نظام جهانی بود، پایان داده است. به این جنگ آخرین میخ تابوت گفته میشود، زیرا عقبنشینی ایدئولوژی لیبرال غربی از اواسط دهه اول قرن بیست و یکم شروع شده بود.
درحال حاضر ادبیات مربوط به دموکراسیهای در حال عقبنشینی، رو به گسترش و برتری سرمایهداری به سبک غربی رو به افول گذاشته است.
جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا پس از ورشکستگی «لیمان برادرز» در سپتامبر 2008، خواستار برگزاری نشست رهبران گروه 20 شد که در آن غرب از اقتصادهای نوظهور غیر غربی برای نجات سرمایهداری جهانی کمک خواست، اما تعداد زیاد اعضا و همچنین منافع متضاد میان آنها، حتی پیش از آن هم گروه 20 را تضعیف کرده بود.
با این حال، تهاجم آشکار یکی از اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل برای نظم جهانی ویرانگر بوده است. در اوت 1990 جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده برای دیدار با ادوارد شواردنادزه، وزیر امور خارجه شوروی در اتحاد جماهیر شوروی به سر میبرد که ارتش عراق به کویت حمله کرد. در آن زمان دو وزیر خارجه به سرعت در مورد پاسخ به این تهاجم آشکار در شورای امنیت به اجماعی رسیدند که راه را برای توسل چندجانبه به زور تحت نظارت شورای امنیت باز کرد.
با توجه به شکاف عمیق کنونی میان آمریکا، بریتانیا و فرانسه با روسیه و چین، بعید است که شورای امنیت بتواند در آیندهای قابل پیشبینی در قامت یک مجمع امنیتی قابل توجه ظاهر شود. علاوه بر این، جنگ در اوکراین در هر مسیری پیش برود، نتیجهاش آن چیزی که غرب با پیروزی در جنگ خلیج فارس به دست آورد، نخواهد بود.
اساساً سه سناریو قابل تصور است. اولین سناریو، گسترده شدن یک باتلاق میان روسیه و اوکراین است. درحالی که جنگ اوکراین به نیمسالگی خود نزدیک میشود، به نظر میرسد که این سناریو را دنبال میکند. با توجه به ادعاهای ارضی متضاد دو کشور، به ویژه بر سر کریمه، چشمانداز یک آتشبس از طریق مذاکره بسیار کمتر از زمان جنگ کره در اوایل دهه 1950 است. یک جنگ طولانی که اقتصادهای بزرگ غرب درگیر آن هستند، دسته بندی اقتصاد جهانی را که قبلاً با رقابت آمریکا و چین آغاز و با همهگیری کووید19 تشدید شد، تداوم خواهد بخشید. حتی اگر بر سر آتشبس هم توافقی شود، تا زمانی که پوتین یا متحدانش روسیه را اداره کنند، غرب در ارتباط با روسیه به شرایط عادی باز نخواهد گشت.
سناریوی دوم تشدید جنگ با درگیر کردن تعداد بیشتری کشور و/یا به کارگیری تسلیحاتی مرگبارتر است. تاکنون، آمریکا و روسیه از یک درگیری نظامی مستقیم اجتناب کردهاند، اما کمک نظامی غرب به اوکراین و فشار شدید اقتصادی بر اقتصاد روسیه، ممکن است بهانه کافی را برای تشدید تنش به دست پوتین بدهد. به علاوه، به دلیل هویت اوراسیائی روسیه و حضور آمریکا در اقیانوس آرام، هر جنگ بزرگی در اروپا ناگزیر به شرق آسیا نیز سرایت خواهد کرد. نیمکره شمالی، دست کم با جنگی در مقیاسی روبرو خواهد شد که بعد از پایان جنگ جهانی دوم تجربه نکرده است.
سناریوی سوم فروپاشی روسیه است که شاید بهترین سناریو برای غرب و احتمالاً جهان باشد، اما بسیار بعید است که این سناریو از الگوی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 پیروی کند. در روسیه هیچ نیروی سیاسی مناسبی برای جایگزینی رژیم پوتین و یا هیچ نهاد سیاسی مستقری برای مهار انفجار سیاسی وجود ندارد. برای غرب، مهمترین نگرانی کنترل شش هزار کلاهک هستهای و همچنین تأسیسات و مواد هستهای روسیه است.
همانطور که ناکامیهای ناپلئون و هیتلر نشان میدهد، اشغال و کنترل قلمرو وسیع روسیه فراتر از توانایی هر گونه قدرت خارجی است. جنگ هر پایانی که داشته باشد، فعلا چشمانداز روشنی ندارد. به احتمال زیاد جهان به جایی با رفاه کمتر و اختلافات بیشتر و خطرناکتر تبدیل خواهد شد.
با این حال، امکان بازگشت به گذشته وجود ندارد. تنها کاری که جهان میتواند انجام دهد این است که با کمترین آسیب ممکن به عدالت دست یابد. اگر بشر با خرد و اقبال بتواند از این مصیبت جان به در برد، میتوان تغییرات متعددی در نظام جهانی ایجاد کرد تا به پیشرفتهایی منجر شود.
ادامه⬇️
اول، این فرصت وجود خواهد داشت که سازمانهای بینالمللی به شیوههایی سازماندهی شوند که بازتاب واقعیتهای کنونی توزیع قدرت جهانی و تنوع تمدنی باشد. این حقیقتی کنایهآمیز است که اگرچه اثربخشی سازمان ملل رو به کاهش است، اما شانس بیشتری برای اصلاح مجدد سازمان ملل یا حتی ایجاد یک سازمان جهانی جدید وجود دارد که قدرتهای اداره کنندهاش منعکس کننده توازن قدرت کنونی جهان باشند.
دوم، این جنگ احتمالاً تغییر قدرت را که از مدتی پیش آغاز شده، از اقیانوس اطلس به ایندوپاسیفیک یا منطقهای که غرب قبل از عصر مدرن آن را «آسیا» نامیده است، تقویت میکند. ظهور چین و هند و همچنین مفهوم ایندوپاسیفیک آزاد و باز نشان دهنده این روند بود. مفهوم «بریتانیای جهانی» برای سیاست خارجی بریتانیای پسابرگزیت و جدایی اقتصادی مداوم اروپا و روسیه ممکن است سرعت این تغییر را افزایش دهد.
سوم، سرمایهداری جهانی ممکن است با جهانیشدن تکنولوژیک جایگزین شود، که در آن اقدامات علیه بلایای طبیعی جهانی مبتنی بر فضای سایبری جهانی است. کووید19 با وارد کردن فعالیتهای آنلاین در عمق زندگی روزمره، احساس عادی بودن زندگی را تغییر داد. جنگ اوکراین بافت مشکل انرژی را تغییر داد، اما با توجه به شدت اثرات تغییرات اقلیمی، باعث تقویت کربن زدایی میان و بلندمدت و نه مهار آن شده است. این تغییرات ممکن است بشر را به مرحله بعدی حکمرانی هدایت کند.
@EuroAtlantic
https://www.jiia.or.jp/en/ajiss_commentary/the-impact-of-the-war-in-ukraine-on-the-global-system.html
دوم، این جنگ احتمالاً تغییر قدرت را که از مدتی پیش آغاز شده، از اقیانوس اطلس به ایندوپاسیفیک یا منطقهای که غرب قبل از عصر مدرن آن را «آسیا» نامیده است، تقویت میکند. ظهور چین و هند و همچنین مفهوم ایندوپاسیفیک آزاد و باز نشان دهنده این روند بود. مفهوم «بریتانیای جهانی» برای سیاست خارجی بریتانیای پسابرگزیت و جدایی اقتصادی مداوم اروپا و روسیه ممکن است سرعت این تغییر را افزایش دهد.
سوم، سرمایهداری جهانی ممکن است با جهانیشدن تکنولوژیک جایگزین شود، که در آن اقدامات علیه بلایای طبیعی جهانی مبتنی بر فضای سایبری جهانی است. کووید19 با وارد کردن فعالیتهای آنلاین در عمق زندگی روزمره، احساس عادی بودن زندگی را تغییر داد. جنگ اوکراین بافت مشکل انرژی را تغییر داد، اما با توجه به شدت اثرات تغییرات اقلیمی، باعث تقویت کربن زدایی میان و بلندمدت و نه مهار آن شده است. این تغییرات ممکن است بشر را به مرحله بعدی حکمرانی هدایت کند.
@EuroAtlantic
https://www.jiia.or.jp/en/ajiss_commentary/the-impact-of-the-war-in-ukraine-on-the-global-system.html
www.jiia.or.jp
The impact of the war in Ukraine on the global system
The Japan Institute of International Affairs (JIIA), founded in 1959, is a private, nonpartisan policy think-tank focused on foreign affairs and security issues.
آیا بلاروس و مولداوی جبهههای بعدی در جنگ اوکراین هستند؟
پوتین میتواند با کشاندن مستقیم کشورهای دیگر مانند بلاروس و مولداوی به جنگ از مزایای خاصی برای دنبال کردن تشدید تنش با خطر کمتری برای عقب راندن غرب بهره جوید.
از آنجایی که جنگ روسیه و اوکراین به دنبال بمباران یک پل حیاتی در کریمه و حملات تلافی جویانه روسیه علیه شهرهای سراسر اوکراین تشدیدشده، ممکن است درگیری به همسایگانشان کشیده شود.
10 اکتبر، الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، پس از ادعاهایش مبنی بر آماده شدن اوکراین برای حمله به بلاروس، تشکیل یک «گروه نظامی مشترک» با روسیه را اعلام کرد. در همان روز، نیکو پوپسکو، معاون نخستوزیر مولداوی گفت موشکهای روسی در مسیر خود به اوکراین از حریم هوایی مولداوی عبور کردهاند. مایا ساندو، رئیسجمهور مولداوی متعاقباً خواستار افزایش اختیارات پلیس برای رسیدگی به اعتراضات خیابانی طرفدار روسیه در این کشور شد.
این تحولات نشان میدهد که تشدید جنگ روسیه در اوکراین میتواند دو بعد مهم داشته باشد.
یکی از آنها به مقیاس درگیری مربوط میشود. از طرفی کرملین به دنبال بسیج نظامی است و از سوی دیگر ولادیمیر پوتین، تهدید به استفاده از تسلیحات مخرب بیشتر، از جمله سلاحهای هستهای میکند.
بعد دیگر در دامنه جنگ است که میتواند سایر کشورها را مستقیماً وارد درگیری کند. دو همسایه اوکراین، یعنی بلاروس و مولداوی، دو مورد از محتملترین نامزدهایی هستند که به جنگ کشیده میشوند.
مطمئناً ارتباط بلاروس با درگیری در اوکراین چیز جدیدی نیست. بلاروس به عنوان سکوی پرتاب اصلی برای نیروهای روسی حمله کننده به کییف در آغاز تهاجم عمل کرد و از آن زمان تاکنون میزبان نیروها و داراییهای روسیه در خاک خود بوده است. با این وجود، لوکاشنکو نیروهای بلاروس را مستقیماً به اوکراین نفرستاده است، که این هم تا حد زیادی به این دلیل بوده که چنین اقدامی در بلاروس عمیقاً منفور خواهد بود و این رهبر باسابقه قبلاً با اعتراضات بزرگی علیه حکومت خود مواجه بوده است.
با این حال، محاسبات لوکاشنکو در مورد دخالت مستقیم بلاروس در اوکراین ممکن است در حال تغییر باشد. موفقیت اوکراین در بازپسگیری اراضی اشغالی طی ضدحملات اخیر و حمله به پل کریمه، نگرانیهایی را در مینسک در مورد پتانسیل کیف برای فعالیت نظامی علیه این کشور برانگیخته است، به طوری که لوکاشنکو اظهار داشت: « حمله به خاک بلاروس امروز در اوکراین مورد بحث نیست، بلکه در حال برنامه ریزی است«. لوکاشنکو از این به عنوان توجیهی برای استقرار بیشتر نیروهای بلاروس در مرز اوکراین و تشکیل گروه نظامی مشترک با روسیه استفاده کرد، اگرچه مقامات این اقدامات را با ماهیت «دفاعی» خواندهاند.
در حالی که لوکاشنکو مطمئناً دلایلی برای محتاط ماندن در مورد اعزام نیروهای بلاروس به اوکراین دارد، تحولات درگیری ممکن است او را مجبور به تجدید نظر در این موضع کند. بسیج روسیه نشان می دهد که کرملین به دنبال جذب نیروهای بیشتر برای مهار حملات متقابل اوکراین است و پوتین ممکن است فشار بر لوکاشنکو را برای استفاده از نیروهای بلاروس برای بازگشایی نوار شمالی درگیری افزایش دهد. اگر سایتهای داخل بلاروس نزدیک مرز اوکراین مورد حمله قرار گیرند، این میتواند به عنوان مقدمهای برای دخالت مستقیم بلاروس باشد. حداقل، بلاروس پیش از این تحویل تسلیحات و سایر تجهیزات نظامی به روسیه را افزایش داده، در حالی که لوکاشنکو لفاظیهای تحریکآمیز علیه اوکراین را تشدید کرده است.
مولداوی نیز با درگیری در اوکراین ارتباط دارد. مانند بلاروس، مولداوی یک گروه از نیروهای روسی در خاک خود دارد -اگرچه در این مورد آنها دهههاست در منطقه خودمختار ترانسنیستریا مستقرند. در حالی که مناقشه ترانسنیستریا از اوایل دهه 1990 متوقف شده و نیروهای روسی در آنجا تا این لحظه به طور فعال در اوکراین حضور نداشتهاند، با این وجود آنها یک نگرانی امنیتی برای دولت مولداوی ایجاد میکنند. روسیه تمایل خود را برای قطع دسترسی اوکراین به دریای سیاه پنهان نکرده است. این مسئله تنها با اتصال نیروهای روسی در خرسون به نیروهای ترنسنیستریا از طریق بندر اودسا امکان پذیر است.
ادامه⬇️
پوتین میتواند با کشاندن مستقیم کشورهای دیگر مانند بلاروس و مولداوی به جنگ از مزایای خاصی برای دنبال کردن تشدید تنش با خطر کمتری برای عقب راندن غرب بهره جوید.
از آنجایی که جنگ روسیه و اوکراین به دنبال بمباران یک پل حیاتی در کریمه و حملات تلافی جویانه روسیه علیه شهرهای سراسر اوکراین تشدیدشده، ممکن است درگیری به همسایگانشان کشیده شود.
10 اکتبر، الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، پس از ادعاهایش مبنی بر آماده شدن اوکراین برای حمله به بلاروس، تشکیل یک «گروه نظامی مشترک» با روسیه را اعلام کرد. در همان روز، نیکو پوپسکو، معاون نخستوزیر مولداوی گفت موشکهای روسی در مسیر خود به اوکراین از حریم هوایی مولداوی عبور کردهاند. مایا ساندو، رئیسجمهور مولداوی متعاقباً خواستار افزایش اختیارات پلیس برای رسیدگی به اعتراضات خیابانی طرفدار روسیه در این کشور شد.
این تحولات نشان میدهد که تشدید جنگ روسیه در اوکراین میتواند دو بعد مهم داشته باشد.
یکی از آنها به مقیاس درگیری مربوط میشود. از طرفی کرملین به دنبال بسیج نظامی است و از سوی دیگر ولادیمیر پوتین، تهدید به استفاده از تسلیحات مخرب بیشتر، از جمله سلاحهای هستهای میکند.
بعد دیگر در دامنه جنگ است که میتواند سایر کشورها را مستقیماً وارد درگیری کند. دو همسایه اوکراین، یعنی بلاروس و مولداوی، دو مورد از محتملترین نامزدهایی هستند که به جنگ کشیده میشوند.
مطمئناً ارتباط بلاروس با درگیری در اوکراین چیز جدیدی نیست. بلاروس به عنوان سکوی پرتاب اصلی برای نیروهای روسی حمله کننده به کییف در آغاز تهاجم عمل کرد و از آن زمان تاکنون میزبان نیروها و داراییهای روسیه در خاک خود بوده است. با این وجود، لوکاشنکو نیروهای بلاروس را مستقیماً به اوکراین نفرستاده است، که این هم تا حد زیادی به این دلیل بوده که چنین اقدامی در بلاروس عمیقاً منفور خواهد بود و این رهبر باسابقه قبلاً با اعتراضات بزرگی علیه حکومت خود مواجه بوده است.
با این حال، محاسبات لوکاشنکو در مورد دخالت مستقیم بلاروس در اوکراین ممکن است در حال تغییر باشد. موفقیت اوکراین در بازپسگیری اراضی اشغالی طی ضدحملات اخیر و حمله به پل کریمه، نگرانیهایی را در مینسک در مورد پتانسیل کیف برای فعالیت نظامی علیه این کشور برانگیخته است، به طوری که لوکاشنکو اظهار داشت: « حمله به خاک بلاروس امروز در اوکراین مورد بحث نیست، بلکه در حال برنامه ریزی است«. لوکاشنکو از این به عنوان توجیهی برای استقرار بیشتر نیروهای بلاروس در مرز اوکراین و تشکیل گروه نظامی مشترک با روسیه استفاده کرد، اگرچه مقامات این اقدامات را با ماهیت «دفاعی» خواندهاند.
در حالی که لوکاشنکو مطمئناً دلایلی برای محتاط ماندن در مورد اعزام نیروهای بلاروس به اوکراین دارد، تحولات درگیری ممکن است او را مجبور به تجدید نظر در این موضع کند. بسیج روسیه نشان می دهد که کرملین به دنبال جذب نیروهای بیشتر برای مهار حملات متقابل اوکراین است و پوتین ممکن است فشار بر لوکاشنکو را برای استفاده از نیروهای بلاروس برای بازگشایی نوار شمالی درگیری افزایش دهد. اگر سایتهای داخل بلاروس نزدیک مرز اوکراین مورد حمله قرار گیرند، این میتواند به عنوان مقدمهای برای دخالت مستقیم بلاروس باشد. حداقل، بلاروس پیش از این تحویل تسلیحات و سایر تجهیزات نظامی به روسیه را افزایش داده، در حالی که لوکاشنکو لفاظیهای تحریکآمیز علیه اوکراین را تشدید کرده است.
مولداوی نیز با درگیری در اوکراین ارتباط دارد. مانند بلاروس، مولداوی یک گروه از نیروهای روسی در خاک خود دارد -اگرچه در این مورد آنها دهههاست در منطقه خودمختار ترانسنیستریا مستقرند. در حالی که مناقشه ترانسنیستریا از اوایل دهه 1990 متوقف شده و نیروهای روسی در آنجا تا این لحظه به طور فعال در اوکراین حضور نداشتهاند، با این وجود آنها یک نگرانی امنیتی برای دولت مولداوی ایجاد میکنند. روسیه تمایل خود را برای قطع دسترسی اوکراین به دریای سیاه پنهان نکرده است. این مسئله تنها با اتصال نیروهای روسی در خرسون به نیروهای ترنسنیستریا از طریق بندر اودسا امکان پذیر است.
ادامه⬇️
بنابراین، نزدیکی جغرافیایی مولداوی به دریای سیاه، همراه با حضور نظامی روسیه از قبل در ترانسنیستریا و موضع غربگرایانه و طرفدار اوکراین دولت مایا ساندو، آن را به نامزد اصلی برای کشیده شدن مستقیم به جنگ روسیه و اوکراین تبدیل کرده است. با تشدید تنشها، نقض حریم هوایی مولداوی توسط موشکهای روسی احتمالا تصادفی نبوده و میتواند به عنوان پیامی از مسکو به کیشینو تعبیر شود که از درگیری مصون نیست. در این میان، اعتراضات علیه ساندو و ارتباط آنها با الیگارشهای طرفدار روسیه، تهدیدی برای موقعیت داخلی دولت است.
این تحولات لزوماً نشان نمیدهد که تهاجم نظامی روسیه به مولداوی قریبالوقوع است. روسیه مطمئناً در اوکراین حسابی دچار دردسر است و گشودن یک جبهه جدید در مولداوی تنها فشار بیشتری را بر نیروهای روسیه وارد میکند. اما مولداوی در برابر تعدادی از تاکتیکهای جنگ ترکیبی از سوی مسکو، از جمله برانگیختن اعتراضها و هدف قرار دادن زیرساختهای انرژی، آسیبپذیر است و حملات موشکی اخیر در اوکراین این کشور را مجبور به کاهش 30 درصدی عرضه برق به مولداوی کرد. با حضور نظامی روسیه در ترانسنیستریا، افزایش دخالت در اوکراین یا فشار بر دولت سندو را نمی توان رد کرد.
گسترش جغرافیایی جنگ در اوکراین اجتنابناپذیر نیست، اما از آنجایی که پوتین به فهرست گزینههای خود برای پاسخ به دستاوردهای سرزمینی اخیر اوکراین نگاه میکند، تشدید مقیاس درگیری جنبههای منفی آشکاری دارد. استفاده از سلاحهای تاکتیکی یا شیمیایی میتواند حمایت بیشتر غرب از اوکراین را فراهم کند و در عین حال حمایت یا حداقل بیطرفی کشورهای غیر غربی مانند چین و هند را به خطر بیندازد.
از سوی دیگر، پوتین میتواند با کشاندن مستقیم کشورهای دیگر مانند بلاروس و مولداوی از خطرات کمتری در مواجهه با غرب مواجه شود. برای مثال، گسترش درگیری به بلاروس و مولداوی میتواند جرقهای برای جریان بیشتر پناهجویان به اروپا باشد که میتواند انسجام کشورهای اتحادیه اروپا حامی اوکراین را تضعیف کند. چنین گسترشی همچنین میتواند زیرساختهای اقتصادی و انرژی در این قاره را مختل کند و جنگ را برای غرب پرهزینهتر و دردناکتر کند.
در حالی که گسترش جنگ به کشورهای دیگر چالشها و محدودیت هایی را برای مسکو ایجاد میکند، روسیه ثابت کرده که همچنان ترجیح میدهد از جنگ نامتقارن در برخورد با غرب استفاده کند. این امر به ویژه زمانی که مسکو دچار شکستهایی میشود -مانند آنچه که در حال حاضر در میدان نبرد در اوکراین تجربه می کند- قبلا انجام شده است. از این حیث، اقدامات روسیه در بلاروس و مولداوی، و همچنین واکنشهای دولتی و اجتماعی مربوطه در این کشورها، نقش مهمی در جنگ در اوکراین و بنبست گسترده تر مسکو با غرب خواهد داشت، زیرا این کشور به سمت پویایی بیشتر و فاز غیر قابل پیشبینی حرکت میکند.
@EuroAtlantic
https://nationalinterest.org/feature/are-belarus-and-moldova-next-fronts-ukraine-war-205327
این تحولات لزوماً نشان نمیدهد که تهاجم نظامی روسیه به مولداوی قریبالوقوع است. روسیه مطمئناً در اوکراین حسابی دچار دردسر است و گشودن یک جبهه جدید در مولداوی تنها فشار بیشتری را بر نیروهای روسیه وارد میکند. اما مولداوی در برابر تعدادی از تاکتیکهای جنگ ترکیبی از سوی مسکو، از جمله برانگیختن اعتراضها و هدف قرار دادن زیرساختهای انرژی، آسیبپذیر است و حملات موشکی اخیر در اوکراین این کشور را مجبور به کاهش 30 درصدی عرضه برق به مولداوی کرد. با حضور نظامی روسیه در ترانسنیستریا، افزایش دخالت در اوکراین یا فشار بر دولت سندو را نمی توان رد کرد.
گسترش جغرافیایی جنگ در اوکراین اجتنابناپذیر نیست، اما از آنجایی که پوتین به فهرست گزینههای خود برای پاسخ به دستاوردهای سرزمینی اخیر اوکراین نگاه میکند، تشدید مقیاس درگیری جنبههای منفی آشکاری دارد. استفاده از سلاحهای تاکتیکی یا شیمیایی میتواند حمایت بیشتر غرب از اوکراین را فراهم کند و در عین حال حمایت یا حداقل بیطرفی کشورهای غیر غربی مانند چین و هند را به خطر بیندازد.
از سوی دیگر، پوتین میتواند با کشاندن مستقیم کشورهای دیگر مانند بلاروس و مولداوی از خطرات کمتری در مواجهه با غرب مواجه شود. برای مثال، گسترش درگیری به بلاروس و مولداوی میتواند جرقهای برای جریان بیشتر پناهجویان به اروپا باشد که میتواند انسجام کشورهای اتحادیه اروپا حامی اوکراین را تضعیف کند. چنین گسترشی همچنین میتواند زیرساختهای اقتصادی و انرژی در این قاره را مختل کند و جنگ را برای غرب پرهزینهتر و دردناکتر کند.
در حالی که گسترش جنگ به کشورهای دیگر چالشها و محدودیت هایی را برای مسکو ایجاد میکند، روسیه ثابت کرده که همچنان ترجیح میدهد از جنگ نامتقارن در برخورد با غرب استفاده کند. این امر به ویژه زمانی که مسکو دچار شکستهایی میشود -مانند آنچه که در حال حاضر در میدان نبرد در اوکراین تجربه می کند- قبلا انجام شده است. از این حیث، اقدامات روسیه در بلاروس و مولداوی، و همچنین واکنشهای دولتی و اجتماعی مربوطه در این کشورها، نقش مهمی در جنگ در اوکراین و بنبست گسترده تر مسکو با غرب خواهد داشت، زیرا این کشور به سمت پویایی بیشتر و فاز غیر قابل پیشبینی حرکت میکند.
@EuroAtlantic
https://nationalinterest.org/feature/are-belarus-and-moldova-next-fronts-ukraine-war-205327
The National Interest
Are Belarus and Moldova the Next Fronts in the Ukraine War?
Putin could view pulling other states like Belarus and Moldova directly into the war as having certain advantages for pursuing escalation with a less clear risk of blowback from the West.
نورد استریم2: گذشته، حال و آینده
http://fp.ipisjournals.ir/article_254708_97f7761380420a075a5d1bc3fb10252b.pdf
http://fp.ipisjournals.ir/article_254708_97f7761380420a075a5d1bc3fb10252b.pdf
آیا آمریکا قادر است همزمان با چین،ایران و روسیه مقابله کند؟(بخش اول)
سناریویی را تصور کنید که در آن دو یا سه سال دیگر، جهان به واسطه جنگ در اروپا تا اقیانوس آرام درگیر تنش شود. این ایده آنقدرها هم که تصور میکنید، دور از ذهن و پوچ نیست. حمله پوتین به اوکراین، نبرد بی سابقه ای را در اروپا شعله ور کرده و زمینه ساز جنگ نیابتی میان قدرت های بزرگ شده است.
علاوه بر این در شرق آسیا نیز همانگونه که تنش های ناشی از سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان در ماه اوت، نشان داد، احتمال وقوع جنگ نه تنها دور از ذهن نیست بلکه محتمل تر از همیشه است.در خاورمیانه هم آنگونه که بلومبرگ مدعی است، ایالات متحده، در حالی که شرکایش دچار بدبینی بیسابقهای به این کشور شدهاند، ممکن است مناقشات و درگیریهای غیرقابل کنترلی رخ دهد.
حال همه این بحران ها را کنار هم قرار دهید آنچه از دلش بیرون می آید وقوع تنش و آتش در اوراسیا است. البته همه سناریوهای تعریف شده در این کابوس محقق نمی شوند. این امکان وجود دارد که هیچ یک از این موقعیت ها آمریکا را درگیر جنگ نکند. با این همه بازی فکر نشان می دهد که خطر وقوع جنگ تا چه اندازه فراگیر شده است. این وضعیت همچنین یادآوری می کند که بحران های امروز عمیق تر از آن چیزی هستند که به نظر می رسد، بحران هایی که به نوعی به یکدیگر مرتبط اند.
مخالفان آمریکا ممکن است به شکل رسمی متحد نباشند اما همه آنها در یک منطقه حساس- قلب سرزمین اوراسیا- و در مسیرهای حساس هم سو هستند. از همین رو ایالات متحده تحت فشار، نمی تواند به یک مشکل بدون لحاظ کردن تاثیرش بر توانایی خود در برخورد با دیگران واکنش نشان دهد. مطالبات از دولت آمریکا زیاد است با این همه واشنگتن با مجموعه ای از چالش ها روبرو است که قادر نیست به راحتی از کنارشان عبور کند و مطمئنا نمی تواند یکباره به رویکردی تهاجمی متوسل گردد.از برخی جهات، چالشی که امروز آمریکا با ان روبرو است شبیه به دوره قبل از جنگ جهانی دوم است.
این حقیقت را هم لحاظ کنید که هیچکدام از رقبای آمریکا فعلا مرتکب اقدامی مغایر با اصول قدرت های محور نشده اند- اگرچه سرکوب اویغورها توسط چین و حمله پوتین به اوکراین-پژواک هایی از گذشته را نشان می دهد. حمله پوتین به اوکراین را می توان به رویکرد موسولینی تشبیه کرد یا سیاست های آدولف هیتلر. از طرفی دیگر الگوهای اساسی ژئوپلتیک به شکل دردناکی اشنا به نظر می رسند.در زمان جنگ جهانی دوم نیز به سان امروز، نظام بین الملل از جهات مختلف ضربه خورد. در آن بازه زمانی، ژاپن به دنبال تسلط بر خاور دور بود، آلمان هیتلری از برتری در اروپا و فراتر از این جغرافیا می گفت و ایتالیای موسولینی در تلاش برای تعریف یک امپراتوری در مدیترانه و آفریقا بود. همزمان اتحاد جماهیر شوروی هم بعد از همکاری با هیتلر در نابود کردن شرق اروپا، در نهایت رویاروی این دیکتاتور قرار گرفت. ان زمان صمیمت کمی در میان دولت های تجدید نظر طلب وجود داشت.
ایدئولوژی های نژادپرستانه متفاوتی که انگیزه آلمان نازی و امپراتوری ژاپن را برانگیخت، اساسا ناسازگار بودندهرچند برلین، روم و توکیو پیمان سه جانبه شان را در سال 1940 امضا کردند اما بی اعتمادی همه جانبه میانشان تضمین می کرد که آنچه امضا شده چیزی بیش از یک توافق سست برای از میان برداشتن نظم موجود و ساختن و احیای امپراتوری های جداگانه بر روی آوارها نیست.
در آن تاریخ نیز به سان امروز، یک قدرت بزرگ دموکراتیک که در همه جا با چالش روبرو بود، تلاش کرد تا در جایی قاطعانه عمل کند. اواخر دهه 1930 بریتانیا در ترسیم موضع سخت خود علیه آلمان در حالی که با تهدیدهای همزمان ایتالیا و ژاپن روبرو بود، تردید داشت.
ادامه⬇️
سناریویی را تصور کنید که در آن دو یا سه سال دیگر، جهان به واسطه جنگ در اروپا تا اقیانوس آرام درگیر تنش شود. این ایده آنقدرها هم که تصور میکنید، دور از ذهن و پوچ نیست. حمله پوتین به اوکراین، نبرد بی سابقه ای را در اروپا شعله ور کرده و زمینه ساز جنگ نیابتی میان قدرت های بزرگ شده است.
علاوه بر این در شرق آسیا نیز همانگونه که تنش های ناشی از سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان در ماه اوت، نشان داد، احتمال وقوع جنگ نه تنها دور از ذهن نیست بلکه محتمل تر از همیشه است.در خاورمیانه هم آنگونه که بلومبرگ مدعی است، ایالات متحده، در حالی که شرکایش دچار بدبینی بیسابقهای به این کشور شدهاند، ممکن است مناقشات و درگیریهای غیرقابل کنترلی رخ دهد.
حال همه این بحران ها را کنار هم قرار دهید آنچه از دلش بیرون می آید وقوع تنش و آتش در اوراسیا است. البته همه سناریوهای تعریف شده در این کابوس محقق نمی شوند. این امکان وجود دارد که هیچ یک از این موقعیت ها آمریکا را درگیر جنگ نکند. با این همه بازی فکر نشان می دهد که خطر وقوع جنگ تا چه اندازه فراگیر شده است. این وضعیت همچنین یادآوری می کند که بحران های امروز عمیق تر از آن چیزی هستند که به نظر می رسد، بحران هایی که به نوعی به یکدیگر مرتبط اند.
مخالفان آمریکا ممکن است به شکل رسمی متحد نباشند اما همه آنها در یک منطقه حساس- قلب سرزمین اوراسیا- و در مسیرهای حساس هم سو هستند. از همین رو ایالات متحده تحت فشار، نمی تواند به یک مشکل بدون لحاظ کردن تاثیرش بر توانایی خود در برخورد با دیگران واکنش نشان دهد. مطالبات از دولت آمریکا زیاد است با این همه واشنگتن با مجموعه ای از چالش ها روبرو است که قادر نیست به راحتی از کنارشان عبور کند و مطمئنا نمی تواند یکباره به رویکردی تهاجمی متوسل گردد.از برخی جهات، چالشی که امروز آمریکا با ان روبرو است شبیه به دوره قبل از جنگ جهانی دوم است.
این حقیقت را هم لحاظ کنید که هیچکدام از رقبای آمریکا فعلا مرتکب اقدامی مغایر با اصول قدرت های محور نشده اند- اگرچه سرکوب اویغورها توسط چین و حمله پوتین به اوکراین-پژواک هایی از گذشته را نشان می دهد. حمله پوتین به اوکراین را می توان به رویکرد موسولینی تشبیه کرد یا سیاست های آدولف هیتلر. از طرفی دیگر الگوهای اساسی ژئوپلتیک به شکل دردناکی اشنا به نظر می رسند.در زمان جنگ جهانی دوم نیز به سان امروز، نظام بین الملل از جهات مختلف ضربه خورد. در آن بازه زمانی، ژاپن به دنبال تسلط بر خاور دور بود، آلمان هیتلری از برتری در اروپا و فراتر از این جغرافیا می گفت و ایتالیای موسولینی در تلاش برای تعریف یک امپراتوری در مدیترانه و آفریقا بود. همزمان اتحاد جماهیر شوروی هم بعد از همکاری با هیتلر در نابود کردن شرق اروپا، در نهایت رویاروی این دیکتاتور قرار گرفت. ان زمان صمیمت کمی در میان دولت های تجدید نظر طلب وجود داشت.
ایدئولوژی های نژادپرستانه متفاوتی که انگیزه آلمان نازی و امپراتوری ژاپن را برانگیخت، اساسا ناسازگار بودندهرچند برلین، روم و توکیو پیمان سه جانبه شان را در سال 1940 امضا کردند اما بی اعتمادی همه جانبه میانشان تضمین می کرد که آنچه امضا شده چیزی بیش از یک توافق سست برای از میان برداشتن نظم موجود و ساختن و احیای امپراتوری های جداگانه بر روی آوارها نیست.
در آن تاریخ نیز به سان امروز، یک قدرت بزرگ دموکراتیک که در همه جا با چالش روبرو بود، تلاش کرد تا در جایی قاطعانه عمل کند. اواخر دهه 1930 بریتانیا در ترسیم موضع سخت خود علیه آلمان در حالی که با تهدیدهای همزمان ایتالیا و ژاپن روبرو بود، تردید داشت.
ادامه⬇️
در میانه تشدید بحران ها در اروپا و اسیا، ایالات متحده نیز با مشکلات مشابهی دست به گریبان بود. فرانکلین روزولت،رئیس جمهوری آمریکا در سال 1941 گفته بود من به اندازه کافی نیروی دریایی برای دور زدن ندارم. حتی بسیج نیروها در زمان جنگ هم این مشکل را حل نکرد.
جنگ نیابتی در میدان اوکراین
آنچه امروز می توان گفت آن است که برای مقابله با تمامی چالش هایی که امنیت جهانی با آن روبرو شده، نیازی به اتحاد کاملا یکپارچه دشمنان و رقبا نیست. در دهه 1930، رهبران غربی در تلاش بودند تا پیش بینی کنند که بحران های منطقه ای یا چه سرعتی می توانند به فروپاشی های جهانی منجر شوند. به شکلی مشابه، اکثر سیاستگذاران پس از جنگ سرد نیز تصور نمی کردند که زمان تک قطبی شدن آمریکا بدین شکل پایان یابد.
امروز اروپای شرقی به واسطه حمله پوتین به اوکراین با هدف مبارزه برای بازگردان برتری روسیه از آسیای مرکزی تا دریای بالتیک، درگیر تنش است. طبیعتا در چنین شرایطی حمله رعدآسا و در عین حال موفقیت آمیز مسکو ممکن است به روسیه فرصت دهد تا در موقعیتی برتر در شرق اروپا قرار بگیرد . بدینگونه روسیه می تواند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را به انجام گزاره هایی ناچار کند. اشتباه های روسیه و مقاومت اوکراین فعلا مانع از تحقق این سناریو شده اما حتی روسیه ضعیف نیز توانایی زیادی برای ایجاد مشکل خواهد داشت بالاخص حالا که درگیری در اوکراین ادامه دارد. اوکراین و روسیه هر دو اهداف بلندپروازانه دارند. کی یف به دنبال ازاد سازی تمامی سرزمین هایی است که در اختیار مسکو است، از جمله شبه جزیره کریمه. در مقابل روسیه خواهان آن است که اوکراین را به کشوری فقیر و دست نشانده تبدیل کند.
این جنگ همچنین رقابت های وحشیانه ای میان قدرت های بزرگ کلید زده است. واشنگتن و متحدانش پول، سلاح واطلاعات در اختیار نظامیان اوکراین قرار می دهند تا ارتش پوتین را در موضع ضعف بگذارند. آنها همچنین هم صدا با اعمال تحریم ها علیه روسیه، می خواهند کرملین را از نفس بیاندازند. در مقابل روسیه نیز به اهرم انرژی متوسل شده و تلاش دارد تا هزینه این تحریم ها و فشارها را برای اروپا دردناک تر کند به امید آن که خسارت ها را کاهش داده و در میدان نبرد محاسبات را به نفع خود تغییر دهد.
@EuroAtlantic
https://www.bloomberg.com/opinion/articles/2022-10-16/us-isn-t-ready-to-fight-china-iran-and-russia-all-at-once?leadSource=uverify%20wall
جنگ نیابتی در میدان اوکراین
آنچه امروز می توان گفت آن است که برای مقابله با تمامی چالش هایی که امنیت جهانی با آن روبرو شده، نیازی به اتحاد کاملا یکپارچه دشمنان و رقبا نیست. در دهه 1930، رهبران غربی در تلاش بودند تا پیش بینی کنند که بحران های منطقه ای یا چه سرعتی می توانند به فروپاشی های جهانی منجر شوند. به شکلی مشابه، اکثر سیاستگذاران پس از جنگ سرد نیز تصور نمی کردند که زمان تک قطبی شدن آمریکا بدین شکل پایان یابد.
امروز اروپای شرقی به واسطه حمله پوتین به اوکراین با هدف مبارزه برای بازگردان برتری روسیه از آسیای مرکزی تا دریای بالتیک، درگیر تنش است. طبیعتا در چنین شرایطی حمله رعدآسا و در عین حال موفقیت آمیز مسکو ممکن است به روسیه فرصت دهد تا در موقعیتی برتر در شرق اروپا قرار بگیرد . بدینگونه روسیه می تواند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را به انجام گزاره هایی ناچار کند. اشتباه های روسیه و مقاومت اوکراین فعلا مانع از تحقق این سناریو شده اما حتی روسیه ضعیف نیز توانایی زیادی برای ایجاد مشکل خواهد داشت بالاخص حالا که درگیری در اوکراین ادامه دارد. اوکراین و روسیه هر دو اهداف بلندپروازانه دارند. کی یف به دنبال ازاد سازی تمامی سرزمین هایی است که در اختیار مسکو است، از جمله شبه جزیره کریمه. در مقابل روسیه خواهان آن است که اوکراین را به کشوری فقیر و دست نشانده تبدیل کند.
این جنگ همچنین رقابت های وحشیانه ای میان قدرت های بزرگ کلید زده است. واشنگتن و متحدانش پول، سلاح واطلاعات در اختیار نظامیان اوکراین قرار می دهند تا ارتش پوتین را در موضع ضعف بگذارند. آنها همچنین هم صدا با اعمال تحریم ها علیه روسیه، می خواهند کرملین را از نفس بیاندازند. در مقابل روسیه نیز به اهرم انرژی متوسل شده و تلاش دارد تا هزینه این تحریم ها و فشارها را برای اروپا دردناک تر کند به امید آن که خسارت ها را کاهش داده و در میدان نبرد محاسبات را به نفع خود تغییر دهد.
@EuroAtlantic
https://www.bloomberg.com/opinion/articles/2022-10-16/us-isn-t-ready-to-fight-china-iran-and-russia-all-at-once?leadSource=uverify%20wall
Bloomberg.com
Can the US Take on China, Iran and Russia All at Once?
America’s top rivals aren’t allies in the conventional sense, but acting in unison they could stretch a superpower well beyond its military capabilities.
آیا آمریکا قادر است همزمان با چین، ایران و روسیه مقابله کند؟(بخش دوم و پایانی)
امروز شمارش معکوس برای آغاز درگیری در تنگه تایوان آغاز شده است. پکن از سفر پلوسی به تایوان به عنوان بهانه ای برای توجیه مانورهای نظامی تهاجمی اش بهره برداری می کند. طبیعتا پکن ترجیح می دهد بدون توسل به قدرت سخت و نظامی گری، اهدافش در تنگه تایوان را محقق کرده و زمینه را برای خروج ایالات متحده از غرب اقیانوس آرام هموار کند.با این همه این احتمال بالا است که آشفتگی های پوتین در میدان نبرد اوکراین،«شی» را در استفاده از روز برای نیل به اهدافش محتاط تر کرده باشد.
با این حال، چین بعد از سه دهه تلاش جهت تقویت ساختار نظامی اش، برای تسلیم کردن تایوان در موقعیت بهتری قرار دارد. از همین رو این احتمال بالا است که «شی» ناچار شود برای رسیدن به اهدافش به زور متوسل گردد بالاخص زمانی که احتمال تسلیم مسالمت آمیز تایپه در برابر چین نئوتوتالیتر هر سال کاهش پیدا می کند. این رخداد همزمانی دارد با هدف واشنگتن مبنی برپایان دادن به تسلط پکن بر منطقه شرق آسیا. بی دلیل نیست که جیک سالیوان اخیرا گفته که ایالات متحده در رقابت با پکن در دهه ای سرنوشت ساز قرار دارد.
امروز در واشنگتن در باب خطر تجاوز نظامی چین به تایوان بحث ها اوج گرفته است. با این همه نگران ترین ناظران نیز وقوع جنگ در آینده نزدیک را بعید می دانند. اما عزم چین برای برهم زدن موازنه قدرت در اسیای شرقی و عزم رقبا برای حراست از ساختار حاکم به تنش ها دامن خواهد زد. در چنین چارچوبی می توان گفت که جنگ میان ایالات متحده و رقبایش در هیچکدام از سکانس ها، اعم از میدان نبرد اوکراین یا تنگه تایوان، اجتناب ناپذیر نیست. در تمامی این سناریوها یک گزینه احتمالی وجود دارد.سیستم های منطقه ای سالم، زیربنای سیستم های جهانی سالم هستند.
هنگامی که چندین منطقه به طور همزمان درگیر تنش می شوند، پتانسیل برای بر هم خوردن نظم جهانی افزایش می یابد. اروپا و آسیای شرقی در مجموع هسته استراتژیک این تاتر بزرگ تر- اوراسیا- را تشکیل می دهند که نقطه کانونی سیاست جهانی در دوران مدرن بوده است. رویزیونیست ها نیز با ایجاد آشوب در مناطق خود، چندین ستون نظام حاکم را به یکباره به لرزه در آوردند. آنها صرفا به دنبال تحقق برنامه های خود هستند و در این میان فرصت هایی را برای بهره برداری دیگران از فرصت ها ایجاد خواهند کرد.
تنش های شدید چین و روسیه، واشنگتن را وادار می کند تا با رقیب دیگر محتاطانه برخورد کند. بی دلیل نیست که امروز بایدن برای تحریک«شی» از رویکرد محتاطانه ای پیروی می کند چرا که درگیر آتش تنش در اوکراین است.پوتین هم به نوبه خود قماری که با آمریکا کرد را باخت. او امیدوار بود که تمرکز آمریکا بر فعل و انفعال های پکن موجب شود تا واشنکتن در ارتباط با نبرد در اوکراین واکنشی ضعیف نشان دهد.
مطمئنا رقبای آمریکا دوستانی دوگانه هستند.«شی» پوتین را از باتلاق اوکراین نجات نداده، از همین رو ناظران می گویند اگر چین و روسیه می توانستند آمریکا را از اوراسیا بیرون برانند، پتانسیل رویارویی با یکدیگر را داشتند. ممکن است آمریکایی ها روابط چین و روسیه را در قالب اتحاد تبیین نکنند، اما این مقوله بیش از همه به این دلیل است که ضمانت های دفاع متقابل صریح که مشخصه ائتلاف های آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم بوده است، وجود ندارد. با این حال این روابط دارای بسیاری از ویژگی های یک اتحاد و تعریف یک پیمان عدم تجاوز ضمنی است که به واسطه اش به پکن و مسکو این فرصت داده می شود تا به جای نگرانی در باب فعل و انفعال های یکدیگر، بر کنش های آمریکایی متمرکر شوند.
دلیل اصلی که به واسطه اش می توان گفت که خطر جنگ در هر دو سوی اوراسیا در حال افزایش است این است که دو دشمن بزرگ آمریکا امروز پشت به پشت هم رویاروی ایالات متحده قرار گرفته اند.دولت ایالات متحده غالبا برای مدیریت بیش از یک بحران در زمان تلاش می کند. علاوه بر این، این بازیگر در حال حاضر توانایی کم تری برای مقابله با چالش های نظامی متعدد نسبت به هر زمان دیگر بعد از جنگ سرد را دارد.طبیعتا پتانسیل های نظامی آمریکا نشان دهنده درک دیرهنگام این واقعیت است که جنگ بزرگ با رقیب قدرتمند-بالاخص چین- بیشترین مالیات را بر ارتش ایالات متحده تحمیل خواهد کرد. با این همه این بدین معنا است که پنتاگون برای رویارویی با خشونت های متوالی فاقد امکانات لازم است.
برمبنای استراتژی های تعریف شده در کتب آموزشی، کشوری با تعهدات بیشتر از ظرفیت، باید تعهدات اولی را کاهش داده یا دومی را افزایش دهد.
ادامه⬇️
امروز شمارش معکوس برای آغاز درگیری در تنگه تایوان آغاز شده است. پکن از سفر پلوسی به تایوان به عنوان بهانه ای برای توجیه مانورهای نظامی تهاجمی اش بهره برداری می کند. طبیعتا پکن ترجیح می دهد بدون توسل به قدرت سخت و نظامی گری، اهدافش در تنگه تایوان را محقق کرده و زمینه را برای خروج ایالات متحده از غرب اقیانوس آرام هموار کند.با این همه این احتمال بالا است که آشفتگی های پوتین در میدان نبرد اوکراین،«شی» را در استفاده از روز برای نیل به اهدافش محتاط تر کرده باشد.
با این حال، چین بعد از سه دهه تلاش جهت تقویت ساختار نظامی اش، برای تسلیم کردن تایوان در موقعیت بهتری قرار دارد. از همین رو این احتمال بالا است که «شی» ناچار شود برای رسیدن به اهدافش به زور متوسل گردد بالاخص زمانی که احتمال تسلیم مسالمت آمیز تایپه در برابر چین نئوتوتالیتر هر سال کاهش پیدا می کند. این رخداد همزمانی دارد با هدف واشنگتن مبنی برپایان دادن به تسلط پکن بر منطقه شرق آسیا. بی دلیل نیست که جیک سالیوان اخیرا گفته که ایالات متحده در رقابت با پکن در دهه ای سرنوشت ساز قرار دارد.
امروز در واشنگتن در باب خطر تجاوز نظامی چین به تایوان بحث ها اوج گرفته است. با این همه نگران ترین ناظران نیز وقوع جنگ در آینده نزدیک را بعید می دانند. اما عزم چین برای برهم زدن موازنه قدرت در اسیای شرقی و عزم رقبا برای حراست از ساختار حاکم به تنش ها دامن خواهد زد. در چنین چارچوبی می توان گفت که جنگ میان ایالات متحده و رقبایش در هیچکدام از سکانس ها، اعم از میدان نبرد اوکراین یا تنگه تایوان، اجتناب ناپذیر نیست. در تمامی این سناریوها یک گزینه احتمالی وجود دارد.سیستم های منطقه ای سالم، زیربنای سیستم های جهانی سالم هستند.
هنگامی که چندین منطقه به طور همزمان درگیر تنش می شوند، پتانسیل برای بر هم خوردن نظم جهانی افزایش می یابد. اروپا و آسیای شرقی در مجموع هسته استراتژیک این تاتر بزرگ تر- اوراسیا- را تشکیل می دهند که نقطه کانونی سیاست جهانی در دوران مدرن بوده است. رویزیونیست ها نیز با ایجاد آشوب در مناطق خود، چندین ستون نظام حاکم را به یکباره به لرزه در آوردند. آنها صرفا به دنبال تحقق برنامه های خود هستند و در این میان فرصت هایی را برای بهره برداری دیگران از فرصت ها ایجاد خواهند کرد.
تنش های شدید چین و روسیه، واشنگتن را وادار می کند تا با رقیب دیگر محتاطانه برخورد کند. بی دلیل نیست که امروز بایدن برای تحریک«شی» از رویکرد محتاطانه ای پیروی می کند چرا که درگیر آتش تنش در اوکراین است.پوتین هم به نوبه خود قماری که با آمریکا کرد را باخت. او امیدوار بود که تمرکز آمریکا بر فعل و انفعال های پکن موجب شود تا واشنکتن در ارتباط با نبرد در اوکراین واکنشی ضعیف نشان دهد.
مطمئنا رقبای آمریکا دوستانی دوگانه هستند.«شی» پوتین را از باتلاق اوکراین نجات نداده، از همین رو ناظران می گویند اگر چین و روسیه می توانستند آمریکا را از اوراسیا بیرون برانند، پتانسیل رویارویی با یکدیگر را داشتند. ممکن است آمریکایی ها روابط چین و روسیه را در قالب اتحاد تبیین نکنند، اما این مقوله بیش از همه به این دلیل است که ضمانت های دفاع متقابل صریح که مشخصه ائتلاف های آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم بوده است، وجود ندارد. با این حال این روابط دارای بسیاری از ویژگی های یک اتحاد و تعریف یک پیمان عدم تجاوز ضمنی است که به واسطه اش به پکن و مسکو این فرصت داده می شود تا به جای نگرانی در باب فعل و انفعال های یکدیگر، بر کنش های آمریکایی متمرکر شوند.
دلیل اصلی که به واسطه اش می توان گفت که خطر جنگ در هر دو سوی اوراسیا در حال افزایش است این است که دو دشمن بزرگ آمریکا امروز پشت به پشت هم رویاروی ایالات متحده قرار گرفته اند.دولت ایالات متحده غالبا برای مدیریت بیش از یک بحران در زمان تلاش می کند. علاوه بر این، این بازیگر در حال حاضر توانایی کم تری برای مقابله با چالش های نظامی متعدد نسبت به هر زمان دیگر بعد از جنگ سرد را دارد.طبیعتا پتانسیل های نظامی آمریکا نشان دهنده درک دیرهنگام این واقعیت است که جنگ بزرگ با رقیب قدرتمند-بالاخص چین- بیشترین مالیات را بر ارتش ایالات متحده تحمیل خواهد کرد. با این همه این بدین معنا است که پنتاگون برای رویارویی با خشونت های متوالی فاقد امکانات لازم است.
برمبنای استراتژی های تعریف شده در کتب آموزشی، کشوری با تعهدات بیشتر از ظرفیت، باید تعهدات اولی را کاهش داده یا دومی را افزایش دهد.
ادامه⬇️
این توصیه بلندمدتی خوبی است اما اجرایش در شرایط کنونی چندان مفید نخواهد بود.
طبیعتا تنش زدایی با روسیه در میدان اوکراین به پوتین فرصت مانور بیشتری را می دهد و حامل این پیام خواهد بود که در جریان حمله ای نامتعارف، اگر کشور حمله کننده به سلاح هسته ای متوسل شود و تهدید کند می تواند میدان را از آن خود نماید.پس آنچه باقی می ماند استراتژی توالی است- استراتژی که به دنبال مدیریت چندین بحران بدون عقب نشینی چشم گیر است.
استراتژی توالی از این واقعیت بهره می برد که واشنگتن ممکن است در یک منطقه زمان بیشتری را نسبت به منطقه ای دیگر صرف کند.توالی سازی برای استفاده حداکثری از شکاف ها طراحی شده آن هم با حل سریع مسائل خاص و در عین حال به تاخیر انداختن رویارویی در سرزمین های دیگر.
نحوه پایان دادن به جنگ اوکراین مشخص نیست، پوتین هیچ انگیزه ای برای مذاکره در باب شرایطی که اوکراین بر آن تاکید دارد، نشان نداده است. همزمان تهدیدهای هسته ای پوتین به واسطه شکست های پی در پی اش در میدان، هراس از گسترش گسترده نبرد را افزایش داده است؛ در چنین شرایطی جنگ در اوکراین می تواند به یکی از درگیری های متناقض تبدیل شود؛ به سان جنگ کره؛ نبردی که نزدیک شدن به پیروزی می توانست به فاجعه ای ختم شود.
با این همه هنوز راهبرد « تشدید تنش برای کاهش تنش» در اوکراین وجود دارد با این فرض که پنتاگون به درستی محاسبه کرده باشد که چین حداقل برای دو یا سه سال به تایوان حمله نخواهد کرد. بنابراین در شرق آسیا، سیاست درست را می توان « فوریت آرام» قلمداد کرد که به معنای به تعویق انداختن رویارویی و در عین حال تقویت توان دفاعی ایالات متحده است.
بنابراین استراتژی توالی شامل بازی برای زمان، با به تعویق انداختن انتخاب میان رویارویی و تسلیم.آمریکا ممکن است به سادگی قادر به کنترل زمان و مکان وقوع بحران در یک سیستم به تدریج کم ثبات نباشد.اما رقبای آمریکا ناچار نیستند از خط آمریکایی پیروی کنند. چین قادر است قمار کند که بهتر است قبل از پایان نبرد اوکراین به تایوان حمله نماید.روسیه که به شدت هدف قرار گرفته، در چنین شرایطی می تواند امیدوار باشد که به واسطه آغاز درگیری نظامی در شرق آسیا، قدرت مانور بیشتری پیدا کند. با این همه این فرض نیز محتمل تر است که ایالات متحده تا چند سال اینده هم جنگ مستقیم با رقبا را تجربه نکند.
@EuroAtlantic
https://www.bloomberg.com/opinion/articles/2022-10-16/us-isn-t-ready-to-fight-china-iran-and-russia-all-at-once?leadSource=uverify%20wall
طبیعتا تنش زدایی با روسیه در میدان اوکراین به پوتین فرصت مانور بیشتری را می دهد و حامل این پیام خواهد بود که در جریان حمله ای نامتعارف، اگر کشور حمله کننده به سلاح هسته ای متوسل شود و تهدید کند می تواند میدان را از آن خود نماید.پس آنچه باقی می ماند استراتژی توالی است- استراتژی که به دنبال مدیریت چندین بحران بدون عقب نشینی چشم گیر است.
استراتژی توالی از این واقعیت بهره می برد که واشنگتن ممکن است در یک منطقه زمان بیشتری را نسبت به منطقه ای دیگر صرف کند.توالی سازی برای استفاده حداکثری از شکاف ها طراحی شده آن هم با حل سریع مسائل خاص و در عین حال به تاخیر انداختن رویارویی در سرزمین های دیگر.
نحوه پایان دادن به جنگ اوکراین مشخص نیست، پوتین هیچ انگیزه ای برای مذاکره در باب شرایطی که اوکراین بر آن تاکید دارد، نشان نداده است. همزمان تهدیدهای هسته ای پوتین به واسطه شکست های پی در پی اش در میدان، هراس از گسترش گسترده نبرد را افزایش داده است؛ در چنین شرایطی جنگ در اوکراین می تواند به یکی از درگیری های متناقض تبدیل شود؛ به سان جنگ کره؛ نبردی که نزدیک شدن به پیروزی می توانست به فاجعه ای ختم شود.
با این همه هنوز راهبرد « تشدید تنش برای کاهش تنش» در اوکراین وجود دارد با این فرض که پنتاگون به درستی محاسبه کرده باشد که چین حداقل برای دو یا سه سال به تایوان حمله نخواهد کرد. بنابراین در شرق آسیا، سیاست درست را می توان « فوریت آرام» قلمداد کرد که به معنای به تعویق انداختن رویارویی و در عین حال تقویت توان دفاعی ایالات متحده است.
بنابراین استراتژی توالی شامل بازی برای زمان، با به تعویق انداختن انتخاب میان رویارویی و تسلیم.آمریکا ممکن است به سادگی قادر به کنترل زمان و مکان وقوع بحران در یک سیستم به تدریج کم ثبات نباشد.اما رقبای آمریکا ناچار نیستند از خط آمریکایی پیروی کنند. چین قادر است قمار کند که بهتر است قبل از پایان نبرد اوکراین به تایوان حمله نماید.روسیه که به شدت هدف قرار گرفته، در چنین شرایطی می تواند امیدوار باشد که به واسطه آغاز درگیری نظامی در شرق آسیا، قدرت مانور بیشتری پیدا کند. با این همه این فرض نیز محتمل تر است که ایالات متحده تا چند سال اینده هم جنگ مستقیم با رقبا را تجربه نکند.
@EuroAtlantic
https://www.bloomberg.com/opinion/articles/2022-10-16/us-isn-t-ready-to-fight-china-iran-and-russia-all-at-once?leadSource=uverify%20wall
Bloomberg.com
Can the US Take on China, Iran and Russia All at Once?
America’s top rivals aren’t allies in the conventional sense, but acting in unison they could stretch a superpower well beyond its military capabilities.
توپخانه سزار در اوکراین چه میکند؟
محمود فاضلی/ پژوهشگر مسائل بین الملل
سباستین لوکورنو، وزیر نیروهای مسلح فرانسه اعلام کرده است این کشور به دو هزار نیروی نظامی اوکراینی در خاک حود آموزش میدهد و این کار در سه سطح انجام میشود. نیروهای اوکراینی برای چند هفته از سوی واحدهای فرانسوی آموزش خواهند دید. اتحادیه اروپا اعلام کرد که ۱۵هزار نیروی نظامی اوکراینی از سوی اروپا آموزش نظامی دریافت میکنند و این کار در قالب «تسهیلات اروپایی برای صلح» انجام میشود. فرانسه قبلا در زمینه کاربرد و استفاده از توپهای فرانسوی «سزار» هم به اوکراینیها آموزش داده است.
اولین سطح از آموزشهای نظامی، آموزشهای کلی جنگ و سپس آموزشهای خاص مورد نیاز اوکراین همچون لجستیک و مرحله سوم از آن شامل آموزشهای مربوط به استفاده از تجهیزات دادهشده به اوکراین است. فرانسه اخیرا قرائتهای جاری از جایگاه فرانسه در کشورهای کمککننده به اوکراین (قرار داشتن در جایگاه سیزدهم) اعتراض کرد و یادآور شد که فرانسه در رده پنجم از طبقهبندی کشورهای کمک کننده به اوکراین قرار دارد. طبق آمارهای موجود، کشورهای آمریکا، انگلیس، لهستان، آلمان و فرانسه کمکهای نظامی به ارزش بیش از ۴۰میلیارد یورو به اوکراین اختصاص دادهاند. در این میان، آمریکا ۲۷میلیارد و ۶۰۰میلیون یورو، انگلیس ۴میلیارد یورو، لهستان یکمیلیارد و ۸۰۰میلیون یورو، آلمان یکمیلیارد و ۲۰۰میلیون یورو و فرانسه بهعنوان هفتمین قدرت نظامی جهان و نخستین در اروپا، سومین صادرکننده سلاح در جهان پس از آمریکا و روسیه و نیز دومین قدرت اقتصادی اتحادیه اروپا با ۲۳۳میلیون یورو درنظر گرفتهاند. این کمکها متعلق به دوره زمانی ۲۴ژانویه تا ۳اکتبر۲۰۲۲ هستند.
فرانسه تحویل سامانههای ضد هوایی «کروتال» (Crotale) در آینده نزدیک به اوکراین را تایید کرد. این سامانهها در زمینه مقابله با پهپادها و بمبارانهای هوایی، موثر عمل خواهند کرد و این کمکها هیچ مشکلی برای ارتش فرانسه ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا این کمکها به تدریج جایگزین خواهند شد. فرانسه همچنین درخواستهای اوکراین برای تحویل موشکهای زمین به زمین همچون «چند پرتابگرها» را در دست بررسی دارد. به گفته وزیر دفاع اوکراین، صندوقی برای حمایت از اوکراین به ارزش ۱۰۰میلیون یورو ایجاد شده است که اوکراینیها میتوانند با آن نیازهای خود را تامین کنند؛ البته به شرطی که خرید از فرانسه باشد. این موضوع را میتوان فرصتی برای فرانسه دانست و اولین سفارشها آغاز شده است و شامل سیستم پلهای شناور و عبور از رودخانهها میشوند.
روزنامه «ایزوستیا» روسیه مدعی است مجموع هزینههای غرب برای حمایت از اوکراین از ۹۰میلیارد یورو گذشته است. اوکراین در ۱۱اکتبر اولین سامانه از چهار سامانه آلمانی پدافند هواییIRIS T را دریافت کرد. چهار سامانه آمریکایی HIMARS نیز وارد این کشور شد. کشورهای غربی از ابتدای سال با ارائه مدرنترین تسلیحات نظامی از اوکراین حمایت میکنند. مجموع کمکها به کییف تا ماه اکتبر به ۹۳میلیارد یورو رسید. کمک آمریکا بیش از ۵۲میلیارد دلار از این رقم بوده و مهمترین تسلیحات را داده است. از آغاز تهاجم نظامی روسیه، فرانسه همواره این تجاوز را بیقید و شرط محکوم کرده، ولی بیش از هر کشور غربی برای حفظ کانال ارتباطی با پوتین، رئیسجمهوری روسیه تلاش کرده و همزمان درباره تحویل تسلیحات خود به اوکراین محتاطانهتر عمل کرده است. مکرون در ابتدای ماه مارس گذشته تصریح کرده بود فرانسه کمکهای نظامی خود به اوکراین را به ارسال «تجهیزات دفاعی و پشتیبانی سوخت» محدود کرده است. مکرون در آخرین روز مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری، اذعان کرد که فرانسه تسلیحات تهاجمی و سنگین از جمله موشک و توپخانههای سزار را به اوکراین تحویل خواهد داد.
همچنین خودروهای زرهی، وسایل نقلیه حملونقل و تجهیزات فردی، موشکهای ضد هوایی «میسترال» نیز از سوی ارتش فرانسه برای اوکراین ارسال شده است. به ادعای وزارت دفاع فرانسه کمکهای نظامی با کیفیت تجهیزات ارائهشده سنجیده میشود نه با کمیت آن. مقامهای دولت فرانسه توضیح میدهند که برخی کشورها (لهستان و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی) مقادیر زیادی تجهیزات نظامی منسوخشده و به جا مانده از دوران شوروی سابق را تحویل اوکراین دادهاند. در مقابل، فرانسه هجده قبضه توپخانه سزار ارسال کرده که معادل یک چهارم توپخانه متحرکی است که ارتش فرانسه در اختیار دارد. توپخانه سزار قادر به شلیک رگبار بسیار دقیق در بردهای ۴۰کیلومتری و تغییر موقعیت پیش از اینکه دشمن بتواند آن را ردیابی کند، است.
محمود فاضلی/ پژوهشگر مسائل بین الملل
سباستین لوکورنو، وزیر نیروهای مسلح فرانسه اعلام کرده است این کشور به دو هزار نیروی نظامی اوکراینی در خاک حود آموزش میدهد و این کار در سه سطح انجام میشود. نیروهای اوکراینی برای چند هفته از سوی واحدهای فرانسوی آموزش خواهند دید. اتحادیه اروپا اعلام کرد که ۱۵هزار نیروی نظامی اوکراینی از سوی اروپا آموزش نظامی دریافت میکنند و این کار در قالب «تسهیلات اروپایی برای صلح» انجام میشود. فرانسه قبلا در زمینه کاربرد و استفاده از توپهای فرانسوی «سزار» هم به اوکراینیها آموزش داده است.
اولین سطح از آموزشهای نظامی، آموزشهای کلی جنگ و سپس آموزشهای خاص مورد نیاز اوکراین همچون لجستیک و مرحله سوم از آن شامل آموزشهای مربوط به استفاده از تجهیزات دادهشده به اوکراین است. فرانسه اخیرا قرائتهای جاری از جایگاه فرانسه در کشورهای کمککننده به اوکراین (قرار داشتن در جایگاه سیزدهم) اعتراض کرد و یادآور شد که فرانسه در رده پنجم از طبقهبندی کشورهای کمک کننده به اوکراین قرار دارد. طبق آمارهای موجود، کشورهای آمریکا، انگلیس، لهستان، آلمان و فرانسه کمکهای نظامی به ارزش بیش از ۴۰میلیارد یورو به اوکراین اختصاص دادهاند. در این میان، آمریکا ۲۷میلیارد و ۶۰۰میلیون یورو، انگلیس ۴میلیارد یورو، لهستان یکمیلیارد و ۸۰۰میلیون یورو، آلمان یکمیلیارد و ۲۰۰میلیون یورو و فرانسه بهعنوان هفتمین قدرت نظامی جهان و نخستین در اروپا، سومین صادرکننده سلاح در جهان پس از آمریکا و روسیه و نیز دومین قدرت اقتصادی اتحادیه اروپا با ۲۳۳میلیون یورو درنظر گرفتهاند. این کمکها متعلق به دوره زمانی ۲۴ژانویه تا ۳اکتبر۲۰۲۲ هستند.
فرانسه تحویل سامانههای ضد هوایی «کروتال» (Crotale) در آینده نزدیک به اوکراین را تایید کرد. این سامانهها در زمینه مقابله با پهپادها و بمبارانهای هوایی، موثر عمل خواهند کرد و این کمکها هیچ مشکلی برای ارتش فرانسه ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا این کمکها به تدریج جایگزین خواهند شد. فرانسه همچنین درخواستهای اوکراین برای تحویل موشکهای زمین به زمین همچون «چند پرتابگرها» را در دست بررسی دارد. به گفته وزیر دفاع اوکراین، صندوقی برای حمایت از اوکراین به ارزش ۱۰۰میلیون یورو ایجاد شده است که اوکراینیها میتوانند با آن نیازهای خود را تامین کنند؛ البته به شرطی که خرید از فرانسه باشد. این موضوع را میتوان فرصتی برای فرانسه دانست و اولین سفارشها آغاز شده است و شامل سیستم پلهای شناور و عبور از رودخانهها میشوند.
روزنامه «ایزوستیا» روسیه مدعی است مجموع هزینههای غرب برای حمایت از اوکراین از ۹۰میلیارد یورو گذشته است. اوکراین در ۱۱اکتبر اولین سامانه از چهار سامانه آلمانی پدافند هواییIRIS T را دریافت کرد. چهار سامانه آمریکایی HIMARS نیز وارد این کشور شد. کشورهای غربی از ابتدای سال با ارائه مدرنترین تسلیحات نظامی از اوکراین حمایت میکنند. مجموع کمکها به کییف تا ماه اکتبر به ۹۳میلیارد یورو رسید. کمک آمریکا بیش از ۵۲میلیارد دلار از این رقم بوده و مهمترین تسلیحات را داده است. از آغاز تهاجم نظامی روسیه، فرانسه همواره این تجاوز را بیقید و شرط محکوم کرده، ولی بیش از هر کشور غربی برای حفظ کانال ارتباطی با پوتین، رئیسجمهوری روسیه تلاش کرده و همزمان درباره تحویل تسلیحات خود به اوکراین محتاطانهتر عمل کرده است. مکرون در ابتدای ماه مارس گذشته تصریح کرده بود فرانسه کمکهای نظامی خود به اوکراین را به ارسال «تجهیزات دفاعی و پشتیبانی سوخت» محدود کرده است. مکرون در آخرین روز مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری، اذعان کرد که فرانسه تسلیحات تهاجمی و سنگین از جمله موشک و توپخانههای سزار را به اوکراین تحویل خواهد داد.
همچنین خودروهای زرهی، وسایل نقلیه حملونقل و تجهیزات فردی، موشکهای ضد هوایی «میسترال» نیز از سوی ارتش فرانسه برای اوکراین ارسال شده است. به ادعای وزارت دفاع فرانسه کمکهای نظامی با کیفیت تجهیزات ارائهشده سنجیده میشود نه با کمیت آن. مقامهای دولت فرانسه توضیح میدهند که برخی کشورها (لهستان و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی) مقادیر زیادی تجهیزات نظامی منسوخشده و به جا مانده از دوران شوروی سابق را تحویل اوکراین دادهاند. در مقابل، فرانسه هجده قبضه توپخانه سزار ارسال کرده که معادل یک چهارم توپخانه متحرکی است که ارتش فرانسه در اختیار دارد. توپخانه سزار قادر به شلیک رگبار بسیار دقیق در بردهای ۴۰کیلومتری و تغییر موقعیت پیش از اینکه دشمن بتواند آن را ردیابی کند، است.
این تجهیزات یکچهارم ناوگان سکوهای توپخانه متحرک فرانسه را تشکیل میدهد که این موضوع میتواند موجب کاهش ذخایر تسلیحات ارتش فرانسه شود. ساخت سلاحهای مدرن ممکن است سالها طول بکشد و این به آن معنا است که صرف پرداخت پول نقد بیشتر، یک راهحل فوری نیست.
فرانسه از ارسال موشکهای ضدتانک و ضدهوایی، نفربرهای زرهی، سوخت و تجهیزات پیاده نظام به اوکراین خبر داد. فرانسه همچنین متعهد شده است تعدادی سامانه پدافند ارتفاع پایین «کروتال» را که برای رهگیری موشکها و هواپیماهای کمارتفاع استفاده میشوند، به اوکراین تحویل دهد. مقامات فرانسه در ابتدای جنگ در اوکراین مدعی شده بودند، ارسال شتابزده تسلیحات نظامی به اوکراین موجب بر هم خوردن تعادل ذخایر ارتش این کشور خواهد شد. کارخانههای فرانسوی سازنده تسلیحات نظامی نیز پیشبینی وقوع جنگ و لزوم افزایش تولید را نداشتهاند و بههمین دلیل از توان پشتیبانی لازم برخوردار نبودهاند. چنانکه مدیران شرکتهای اروپایی سازنده تسلیحات نظامی یادآور شدند که ساختار صنعت آنها پس از چندین دهه صلح در اروپا، تحت تاثیر تلاش کشورهای اتحادیه اروپا برای کاهش هزینههای دفاعی قرار داشته است و ظرفیتهای تولید نیز بر همین اساس کاهش یافته بود.
در شرایطی که جوزپ بورل، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از کشورهای عضو اتحادیه اروپا خواسته بود تا پول بیشتری را برای خرید تسلیحات مورد نیاز اوکراین اختصاص دهند، رئیسجمهوری فرانسه از ایجاد یک «صندوق ویژه» خبر میدهد تا اوکراین بتواند تجهیزات مورد نیاز خود را بهصورت مستقیم از شرکتهای فرانسوی تولیدکننده تسلیحات تهیه کند و دولتش برای شروع به کار این صندوق ویژه، ۱۰۰میلیون یورو میپردازد. فرانسه بارها بهدلیل سطح پایینتر حمایت نظامی از اوکراین در مقایسه با متحدانش مورد انتقاد قرار گرفته است؛ اما مقامهای این کشور میگویند که ریشه این اختلافات در ظرفیت فرانسه است و نه اراده سیاسی آن.
فرانسه از ارسال موشکهای ضدتانک و ضدهوایی، نفربرهای زرهی، سوخت و تجهیزات پیاده نظام به اوکراین خبر داد. فرانسه همچنین متعهد شده است تعدادی سامانه پدافند ارتفاع پایین «کروتال» را که برای رهگیری موشکها و هواپیماهای کمارتفاع استفاده میشوند، به اوکراین تحویل دهد. مقامات فرانسه در ابتدای جنگ در اوکراین مدعی شده بودند، ارسال شتابزده تسلیحات نظامی به اوکراین موجب بر هم خوردن تعادل ذخایر ارتش این کشور خواهد شد. کارخانههای فرانسوی سازنده تسلیحات نظامی نیز پیشبینی وقوع جنگ و لزوم افزایش تولید را نداشتهاند و بههمین دلیل از توان پشتیبانی لازم برخوردار نبودهاند. چنانکه مدیران شرکتهای اروپایی سازنده تسلیحات نظامی یادآور شدند که ساختار صنعت آنها پس از چندین دهه صلح در اروپا، تحت تاثیر تلاش کشورهای اتحادیه اروپا برای کاهش هزینههای دفاعی قرار داشته است و ظرفیتهای تولید نیز بر همین اساس کاهش یافته بود.
در شرایطی که جوزپ بورل، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از کشورهای عضو اتحادیه اروپا خواسته بود تا پول بیشتری را برای خرید تسلیحات مورد نیاز اوکراین اختصاص دهند، رئیسجمهوری فرانسه از ایجاد یک «صندوق ویژه» خبر میدهد تا اوکراین بتواند تجهیزات مورد نیاز خود را بهصورت مستقیم از شرکتهای فرانسوی تولیدکننده تسلیحات تهیه کند و دولتش برای شروع به کار این صندوق ویژه، ۱۰۰میلیون یورو میپردازد. فرانسه بارها بهدلیل سطح پایینتر حمایت نظامی از اوکراین در مقایسه با متحدانش مورد انتقاد قرار گرفته است؛ اما مقامهای این کشور میگویند که ریشه این اختلافات در ظرفیت فرانسه است و نه اراده سیاسی آن.