آدمها درست از وقتی که شروع میکنند به تعریف کردن از خودشان، یعنی یک اتفاقِ وحشتناک در درونشان در حال وقوع است. یعنی دارند اعتماد بهنفسشان را از دست میدهند. یعنی دیگر خودشان را باور ندارند، اما میترسند که بقیه این را بفهمند، برای همین هم دست و پا میزنند تا احساس حقارتشان را پشت اراجیفشان پنهان کنند. اراجیفی که همهاش در راستای اختفای همان نقطه ضعفشان ساخته و پرداخته شده است.
من خیلی وقتها خودم را از روی همین تعریفهایی که از خودم میکنم میشناسم و ریشهیابی میکنم. بعد از خودم میپرسم چه چیزی باعث شده است فکر کنم که باید به بقیه ثابت کنم که در این مورد خاص از بقیه بهترم. البته راستش من در هیچ موردی خودم را وسط ماراتنِ ایدهآلیسم نمیاندازم، چون مسابقه برای بهترین بودن، از نظر من یک بیماری مرموز و خطرناک است که بصورت موزیانه و آرام وارد زندگی یک آدم میشود و او را نابود میکند.
@Existentialistt
من خیلی وقتها خودم را از روی همین تعریفهایی که از خودم میکنم میشناسم و ریشهیابی میکنم. بعد از خودم میپرسم چه چیزی باعث شده است فکر کنم که باید به بقیه ثابت کنم که در این مورد خاص از بقیه بهترم. البته راستش من در هیچ موردی خودم را وسط ماراتنِ ایدهآلیسم نمیاندازم، چون مسابقه برای بهترین بودن، از نظر من یک بیماری مرموز و خطرناک است که بصورت موزیانه و آرام وارد زندگی یک آدم میشود و او را نابود میکند.
@Existentialistt
ترس از تغییر، ترس از خطر کردن، ترس از مسخره شدن، ترس از اینکه دیگران فکر کنند هدفها و رویاهای تو اشتباه است... همه اینها دشمنان تغییر و دگرگونی و رسیدن به هدفها هستند. ولی حتی دشمنان هم دشمنانی دارند؛ دشمن ترس، شجاعت است. شجاعت نداشتن ترس نیست؛ شجاعت یعنی اینکه باوجود داشتن ترس، دست به عمل بزنی.
📕 #پینگ
👤 #استوارت_ایوریگلد
@Existentialistt
📕 #پینگ
👤 #استوارت_ایوریگلد
@Existentialistt
آنجا برای من همان یک نیمکت چوبی و آن تک درخت زبان گنجشک را داشت، غروب شده بود، هوای مه گرفتهٔ انتهای پاییز هم کار خودش را میکرد، اولین قطره فروغلتید، سپس دومی و پس از آن سومی و چهارمی و قطرههای بعدی...
میدانی عزیز، وقتی حرمت بغضهای منقطع را نگه نمیداری به گریههای ممتد میرسی، وقتی که در برابر آن ترسهای کوچک لعنتی نمیایستی بالاخره به اضطرابی عظیم گره میخوری، یک جایی از آنائیس نین خوانده بودم «عشق هرگز به مرگ طبیعی نمیمیرد.» زیر لب تکرار میکردم نمیمیرد، نمیمیرد، نمی...
من همانم که از شکنجهٔ جانم طلب محبت کرده بودم، همانقدر پر شور و گرم، همانند اولین روزها، اولین روزها چقدر غریباند نه!؟
اولین روز مدرسه، دانشگاه، سربازی، اولین روز آشنایی، اولین دیدار، اولین تپشهای قلب، تپشهای قلبم...
اکنون اما سرسختانه میخواهم که مورد علاقهٔ کسی نباشم، هر محبتی، تجسم باری است که بر دوشم انداخته میشود، او میخواهد به من نزدیک شود و من وحشت میکنم؛ وحشت از آن جهت که میدانم پشت پردهٔ این علاقه را چه اسارتی دربرگرفته...
تمام وجودم شهادت میدهد که بگریزم، میگریزم...
آنقدر میدوم تا به نفس زدن میافتم
گلویم خس خس میکند
میایستم، خمیده دستانم را روی زانوانم میگذارم، در تلاشم تا نفسهایم را منظم کنم، سوزش گلویم آزاردهنده شده، پاییز لعنتی کارش را بلد است، ناخوشم کرده، ابری تیره آسمانم را گرفته، نه روی آرام دارم و نه جانی سخت که تحمل اینروزها را برایم هموار سازد.
در این بین، هر از چندی شوقی سربرآورده و خاموش شده؛ شوقی از پس اشتیاقی دیگر، و من ناشیانه خود را به آغوش هر شوقی که امن میپنداشتم انداخته بودم، اما در منتهای هر شوق برگهای زرد شاخههای نومیدی را میدیدم. اکنون بار دیگر به تنهاییام خیره شدهام، میدانم که روی کسی نباید حساب باز کنم، با خودم میخوانم: آدمِ بیدرد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانهی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
میدانی عزیز، وقتی حرمت بغضهای منقطع را نگه نمیداری به گریههای ممتد میرسی، وقتی که در برابر آن ترسهای کوچک لعنتی نمیایستی بالاخره به اضطرابی عظیم گره میخوری، یک جایی از آنائیس نین خوانده بودم «عشق هرگز به مرگ طبیعی نمیمیرد.» زیر لب تکرار میکردم نمیمیرد، نمیمیرد، نمی...
من همانم که از شکنجهٔ جانم طلب محبت کرده بودم، همانقدر پر شور و گرم، همانند اولین روزها، اولین روزها چقدر غریباند نه!؟
اولین روز مدرسه، دانشگاه، سربازی، اولین روز آشنایی، اولین دیدار، اولین تپشهای قلب، تپشهای قلبم...
اکنون اما سرسختانه میخواهم که مورد علاقهٔ کسی نباشم، هر محبتی، تجسم باری است که بر دوشم انداخته میشود، او میخواهد به من نزدیک شود و من وحشت میکنم؛ وحشت از آن جهت که میدانم پشت پردهٔ این علاقه را چه اسارتی دربرگرفته...
تمام وجودم شهادت میدهد که بگریزم، میگریزم...
آنقدر میدوم تا به نفس زدن میافتم
گلویم خس خس میکند
میایستم، خمیده دستانم را روی زانوانم میگذارم، در تلاشم تا نفسهایم را منظم کنم، سوزش گلویم آزاردهنده شده، پاییز لعنتی کارش را بلد است، ناخوشم کرده، ابری تیره آسمانم را گرفته، نه روی آرام دارم و نه جانی سخت که تحمل اینروزها را برایم هموار سازد.
در این بین، هر از چندی شوقی سربرآورده و خاموش شده؛ شوقی از پس اشتیاقی دیگر، و من ناشیانه خود را به آغوش هر شوقی که امن میپنداشتم انداخته بودم، اما در منتهای هر شوق برگهای زرد شاخههای نومیدی را میدیدم. اکنون بار دیگر به تنهاییام خیره شدهام، میدانم که روی کسی نباید حساب باز کنم، با خودم میخوانم: آدمِ بیدرد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانهی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
جامعهٔ کنونی ما نه تنها میکوشد که حق مرگ ما، که حق زندگی ما را نیز بگیرد. معمولا شادی دوران کودکی را به یغما میبرد. نوجوان یاغی را به خلا و بیهودگی میکشاند. فرد بالغ را از ناامنی مدام میهراساند. و مصیبتبارتر از همه اینکه منزلت پیریمان را نفی میکند.
اختیار پیر شدن را از ما گرفتهاند. اختیار آن چیزی که عمری برای به دست آوردنش تلاش کردهایم ـ پس بیاختیار و تنها و بیکس و درمانده ـ به زوال و پوسیدگی تبعید میشویم.
اجازه نمیدهند بدون احساس عمیق شرمساری پیر شویم. به ما میگویند باید از چین و چروکهایمان متنفر باشیم. میگویند که از دست دادن بنیهٔ جسمانی، نشانهی بیحاصل شدن و از کار افتادن ما است. با کند شدن حواس، هرچه امید برای شادی و زیباشناسی و باروری را از دست دادهایم. ما را ترغیب میکنند که سن و سال خود را پنهان کنیم و چین و چروکهایمان را بپوشانیم و مویمان را رنگ کنیم. برای اینکه مبادا سربار کسی شویم، اجتماعات خاص پیران را در اختیارمان میگذارند. به ما میگویند در آنجا، با دیگرانی چون خودمان میتوانیم آسایش و آرامش بیابیم.
📕 #آدمیت
👤 #لئو_بوسکالیا
@Existentialistt
اختیار پیر شدن را از ما گرفتهاند. اختیار آن چیزی که عمری برای به دست آوردنش تلاش کردهایم ـ پس بیاختیار و تنها و بیکس و درمانده ـ به زوال و پوسیدگی تبعید میشویم.
اجازه نمیدهند بدون احساس عمیق شرمساری پیر شویم. به ما میگویند باید از چین و چروکهایمان متنفر باشیم. میگویند که از دست دادن بنیهٔ جسمانی، نشانهی بیحاصل شدن و از کار افتادن ما است. با کند شدن حواس، هرچه امید برای شادی و زیباشناسی و باروری را از دست دادهایم. ما را ترغیب میکنند که سن و سال خود را پنهان کنیم و چین و چروکهایمان را بپوشانیم و مویمان را رنگ کنیم. برای اینکه مبادا سربار کسی شویم، اجتماعات خاص پیران را در اختیارمان میگذارند. به ما میگویند در آنجا، با دیگرانی چون خودمان میتوانیم آسایش و آرامش بیابیم.
📕 #آدمیت
👤 #لئو_بوسکالیا
@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله
هراسناکتر از نابینایی، دیدن با دو چشم باز است
که چه بر سر سرزمینمان میآید…!
👤 #بلاگا_دیمیتروا
@Existentialistt
هراسناکتر از نابینایی، دیدن با دو چشم باز است
که چه بر سر سرزمینمان میآید…!
👤 #بلاگا_دیمیتروا
@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم.
👤 #حسین_منزوی
@Existentialistt
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم.
👤 #حسین_منزوی
@Existentialistt
گفتم: اگر خدا واقعاً وجود دارد ، در بازی قایم موشک با آفریدههایش بسیار هوشمند است.
گفت: شاید پس از دیدن آنچه خلق کرده ترسیده و از همه چیز دوری گزیده است! میدانی، به آسانی نمیتوان گفت که از میان خدا و آدم کدام یک بیشتر ترسیدهاند. به گمان من، چنین عمل آفرینشی هر دو طرف را میترساند...
👤 #یوستین_گردر
📕 #دنیای_سوفی
@Existentialistt
گفت: شاید پس از دیدن آنچه خلق کرده ترسیده و از همه چیز دوری گزیده است! میدانی، به آسانی نمیتوان گفت که از میان خدا و آدم کدام یک بیشتر ترسیدهاند. به گمان من، چنین عمل آفرینشی هر دو طرف را میترساند...
👤 #یوستین_گردر
📕 #دنیای_سوفی
@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله
با خودم میخوانم: آدمِ بیدرد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانهی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
با خودم میخوانم: آدمِ بیدرد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانهی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
وقتی بعضی چیزها در خاطراتت میپوسند، سکوت دیگر کار نمیکند. درست مثل ایناست که خانه دارد در آتش میسوزد و تو دلت میخواهد فراموش کنی که خانه درحال سوختن ست. اما نبودن آتش هم تو را نجات نمیدهد. سکوت دربارهٔ یک مسئله فقط آن را بزرگتر میکند، رشد میدهد و همهچیز را میپوشاند.
👤 #تنسی_ویلیامز
@Existentialistt
👤 #تنسی_ویلیامز
@Existentialistt
✍️ انسان، آهسته آهسته عقبنشینی میکند.
هیچکس یکباره معتاد نمیشود؛
یکباره سقوط نمیکند؛
یکباره وا نمیدهد؛
یکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود.
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتد؛
و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را، به هنگامْ و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید، احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبّانه آغاز نکنیم.
خستگی نباید بهانهای شود برای آنکه کاری را که درست میدانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.
ما باید تا آخرین روز زندگیمان، تازه بمانیم.
به خدا قسم که این حقّ ماست.
👤 #نادر_ابراهیمی
@Existentialistt
هیچکس یکباره معتاد نمیشود؛
یکباره سقوط نمیکند؛
یکباره وا نمیدهد؛
یکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود.
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتد؛
و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را، به هنگامْ و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید، احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبّانه آغاز نکنیم.
خستگی نباید بهانهای شود برای آنکه کاری را که درست میدانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.
ما باید تا آخرین روز زندگیمان، تازه بمانیم.
به خدا قسم که این حقّ ماست.
👤 #نادر_ابراهیمی
@Existentialistt
پیش از آنکه واپسین نفس را برآرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
باز شناسم
کهام
که میتوانم باشم
که میخواهم باشم؟
تا روزها بیثمر نماند
ساعتها جان یابد
لحظهها گران بار شود
هنگامی که میخندم
هنگامی که میگریم
هنگامی که لب فرو میبندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهیست ناشناخته
پر خار
ناهموار
راهی که باری در آن گام میگذارم
که قدم نهادهام
و سر بازگشت ندارم
بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را
بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را
بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیات
اکنون مرگ میتواند فراز آید
اکنون میتوانم به راه افتم
اکنون میتوانم بگویم که زندگی کردهام
شعر: 👤#مارگوت_بیکل
ترجمه: 👤 #احمد_شاملو
@Existentialistt
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
باز شناسم
کهام
که میتوانم باشم
که میخواهم باشم؟
تا روزها بیثمر نماند
ساعتها جان یابد
لحظهها گران بار شود
هنگامی که میخندم
هنگامی که میگریم
هنگامی که لب فرو میبندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهیست ناشناخته
پر خار
ناهموار
راهی که باری در آن گام میگذارم
که قدم نهادهام
و سر بازگشت ندارم
بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را
بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را
بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیات
اکنون مرگ میتواند فراز آید
اکنون میتوانم به راه افتم
اکنون میتوانم بگویم که زندگی کردهام
شعر: 👤#مارگوت_بیکل
ترجمه: 👤 #احمد_شاملو
@Existentialistt
❤1
#هرشب_یک_جمله
رنجهای ما خصوصیترین اندامهای روانمان هستند؛ شایسته نیست که آنها را برای هرکسی به معرض نمایش بگذاریم.
👤 #عباس_ناظری
@Existentialistt
رنجهای ما خصوصیترین اندامهای روانمان هستند؛ شایسته نیست که آنها را برای هرکسی به معرض نمایش بگذاریم.
👤 #عباس_ناظری
@Existentialistt
مناسبات میان رویاها و بیماریهای روحی
کانت: "دیوانه رویابینی بیدار است."
کراس: "جنون رویایی است که پرورده میشود هنگامی که حسها بیدارند."
شوپنهاور: "رویاها جنونی کوتاه و جنون رویایی دراز میباشد"
هاگن: "هذیان رویایی است که نه از خواب بلکه از بیماری ناشی میشود."
وونت: "ما خود، در واقع، میتوانیم در رویاها تقریباً تمام پدیدههایی را که در تیمارستانها دیده میشود تجربه کنیم."
📕 #تفسیر_رویا
👤 #زیگموند_فروید
@Existentialistt
کانت: "دیوانه رویابینی بیدار است."
کراس: "جنون رویایی است که پرورده میشود هنگامی که حسها بیدارند."
شوپنهاور: "رویاها جنونی کوتاه و جنون رویایی دراز میباشد"
هاگن: "هذیان رویایی است که نه از خواب بلکه از بیماری ناشی میشود."
وونت: "ما خود، در واقع، میتوانیم در رویاها تقریباً تمام پدیدههایی را که در تیمارستانها دیده میشود تجربه کنیم."
📕 #تفسیر_رویا
👤 #زیگموند_فروید
@Existentialistt
دشمن تو این سپاه نیست پادشاه. دشمن را تو خود پروردهای.
دشمن تو پریشانی مردمان است؛
ورنه از یک مشت ایشان چه میآمد؟
👤 #بهرام_بیضایی
📕 #مرگ_یزدگرد
@Existentialistt
دشمن تو پریشانی مردمان است؛
ورنه از یک مشت ایشان چه میآمد؟
👤 #بهرام_بیضایی
📕 #مرگ_یزدگرد
@Existentialistt