«دنیای گندیست؛ انسانهای شریف از گرسنگی میمیرند و آدمهای بد بیش از نیاز میخورند، مینوشند و حکومت میکنند؛ بیآنکه ایمان داشته باشند و به مردم عشق بورزند. اما این همه بیداد پایدار نخواهد ماند.»
👤 #نیکوس_کازانتزاکیس
@existentialistt
👤 #نیکوس_کازانتزاکیس
@existentialistt
این امر را چطور توجیه میکنی که خشم همواره به سوی خود فرد خشمگین باز میگردد، و هیچ فرد ترسآفرینی نیست که خود از ترس رها نباشد؟ در این مورد باید سخن مشهور لابریوس را به یاد آوری، همان سخنی که وقتی در میانهی جنگ ادا شد، توجه تمام مردم را به خود جلب کرد:
«کسی که بسیاران از او میترسند، باید از بسیاران بترسد.»
سنکا/ در باب خشم
@existentialistt
«کسی که بسیاران از او میترسند، باید از بسیاران بترسد.»
سنکا/ در باب خشم
@existentialistt
در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان به زبانی بینام با انسان از چیزهایی از اندیشههایی سخن می گوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی.
📙 #تنهایی_پر_هیاهو
👤 #بهومیل_هرابال
@existentialistt
📙 #تنهایی_پر_هیاهو
👤 #بهومیل_هرابال
@existentialistt
چون رژیم در بند دروغهای خودش است، باید همهچیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد، باید گذشته را جعل کند، باید حال را جعل کند و باید آینده را هم جعل کند، باید آمارها را جعل کند، باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیرپاسخگو و خودسر دارد، باید وانمود کند به حقوق بشر احترام میگذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگرد و آزار قرار نمیدهد، باید وانمود کند از هیچچیز و هیچکس نمیترسد، باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمیکند...
👤 #واتسلاف_هاول
@existentialistt
👤 #واتسلاف_هاول
@existentialistt
تروما یا آسیب روانی سه فاکتور مهم دارد:
1- Unexpected
2- Unexperienced
3- Unprocessed
به عبارتی هر تروما، حادثهای است که:
۱- غیرمنتظره بوده است
۲- تجربه نشده است
۳- تجزیه و تحلیل درستی از آن صورت نگرفته است.
متودوروس اولین شاگرد اپیکور میگوید:
«زخمهایی که از درون بر سعادت ما وارد میشود، بسیار عمیقتر از زخمهایی است که از بیرون بر ما وارد میشود.»
همانطور که بیتوجهی به زخم جسمانی به عفونت میانجامد، بیتوجهی به زخمهای روانی نیز آسیبهای بیشتری ایجاد خواهد کرد؛ چه خوشبختیهای ممکنی که ناشکیبانه بواسطه زخمهای روان از دست میروند.
ما در رواندرمانی میآموزیم که از طریق گفتگو معانی پنهانِ رنجها و آسیبهایمان را دریابیم، در فرایند درمان کلمات و عبارات به کمک ما میآیند تا دوباره و اینبار به شکلی متفاوت در حضور درمانگر رنجها را تجربه کنیم و تجزیه و تحلیل درستی از آنها به دست بیاوریم و در انتها باید بگویم که شفا در واژههای درمانجوست، نه سخنرانی درمانگر! یک درمانگر سخنگو نمیتواند کمک درستی به شما بکند، آنچه باعث تغییر میشود تجربهی متفاوت آسیبهای گذشته است.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
1- Unexpected
2- Unexperienced
3- Unprocessed
به عبارتی هر تروما، حادثهای است که:
۱- غیرمنتظره بوده است
۲- تجربه نشده است
۳- تجزیه و تحلیل درستی از آن صورت نگرفته است.
متودوروس اولین شاگرد اپیکور میگوید:
«زخمهایی که از درون بر سعادت ما وارد میشود، بسیار عمیقتر از زخمهایی است که از بیرون بر ما وارد میشود.»
همانطور که بیتوجهی به زخم جسمانی به عفونت میانجامد، بیتوجهی به زخمهای روانی نیز آسیبهای بیشتری ایجاد خواهد کرد؛ چه خوشبختیهای ممکنی که ناشکیبانه بواسطه زخمهای روان از دست میروند.
ما در رواندرمانی میآموزیم که از طریق گفتگو معانی پنهانِ رنجها و آسیبهایمان را دریابیم، در فرایند درمان کلمات و عبارات به کمک ما میآیند تا دوباره و اینبار به شکلی متفاوت در حضور درمانگر رنجها را تجربه کنیم و تجزیه و تحلیل درستی از آنها به دست بیاوریم و در انتها باید بگویم که شفا در واژههای درمانجوست، نه سخنرانی درمانگر! یک درمانگر سخنگو نمیتواند کمک درستی به شما بکند، آنچه باعث تغییر میشود تجربهی متفاوت آسیبهای گذشته است.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
دنیای ذهن، فضای نامحدودی از فانتزیها و امیدهایمان است، همانجایی که به ما قدرت درک و تصور میدهد، جاییست که میتوانیم احساساتمان را پردازش کنیم و رفتارمان را انتخاب کنیم، این دنیای ذهنی در ارتباط با پدر و مادر ایجاد میشود و تعیین کنندهی نگرش ما در زندگی خواهد بود.
اما هنگامی که این نگرش و ذهنیت با «واقعیاتِ زندگی» منطبق نمیشود ما را دچار تعارض میکند، تعارضاتی که منشأ آن نه در بیرون، بلکه درون ما قرار دارد، یعنی همان دنیای ذهنی. تعارض از جایی آغاز میشود که قبل از مواجهه با "واقعیت"، در دنیای ذهنیمان انتظاراتی داریم که اگر محقق نشود، فکر میکنیم به ما ظلم شده و حقمان این نبوده، در حالیکه واقعیت به انتظارات ما اهمیتی نمیدهد و همیشه به همانگونهای که هست ظاهر میشود، این مواجههی دردناک، به سوگ میانجامد، به زبان آرتور شوپنهاور: «جهان سوگناک است.» و چه تعبیر درستی است که ما همواره در سوگ فانتزیها و خواستههایی میمانیم که در کودکی درونمان به وجود آمدند اما هیچگاه با واقعیت منطبق نشدند، سوگی که با خود مجموعهای از خشم و بغض و اندوه و درماندگی به همراه میآورد. اکنون مسأله این است که اگر پیوسته به فانتزیهایمان بچسبیم و خواهان رسیدن به آن باشیم، فرصت سبک زیستن و رها بودن را از دست خواهیم داد، هرچند شاید بتوانیم به بخشی از فانتزیهایمان برسیم اما واقعیت این است که همهی ما هیچگاه نمیتوانیم به همهی خواستههای ذهنمان دست یابیم، بهتر آن است که به درون خود بازگردیم و با نگاهی مُصلحانه به جای جهان بیرون، دنیای درون را تغییر دهیم، بپذیریم که هستهی تعارض درون خود ما قرار دارد، نه دنیای بیرون، اینگونه میتوانیم ظرفیت سوگوار بودن را به دست بیاوریم و میتوانیم بفهمیم که "حسرت" بخشی از زندگیست، "پشیمانی" گریزناپذیر است، به تعویق انداختنِ "سوگ" رنج بیشتری به همراه میآورد و در پایان آنکه دنیای درون روانیاش را میشناسد و میداند که چگونه با خودش در صلح باشد، جام جادویی اندوهش را خواهد شکست.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
اما هنگامی که این نگرش و ذهنیت با «واقعیاتِ زندگی» منطبق نمیشود ما را دچار تعارض میکند، تعارضاتی که منشأ آن نه در بیرون، بلکه درون ما قرار دارد، یعنی همان دنیای ذهنی. تعارض از جایی آغاز میشود که قبل از مواجهه با "واقعیت"، در دنیای ذهنیمان انتظاراتی داریم که اگر محقق نشود، فکر میکنیم به ما ظلم شده و حقمان این نبوده، در حالیکه واقعیت به انتظارات ما اهمیتی نمیدهد و همیشه به همانگونهای که هست ظاهر میشود، این مواجههی دردناک، به سوگ میانجامد، به زبان آرتور شوپنهاور: «جهان سوگناک است.» و چه تعبیر درستی است که ما همواره در سوگ فانتزیها و خواستههایی میمانیم که در کودکی درونمان به وجود آمدند اما هیچگاه با واقعیت منطبق نشدند، سوگی که با خود مجموعهای از خشم و بغض و اندوه و درماندگی به همراه میآورد. اکنون مسأله این است که اگر پیوسته به فانتزیهایمان بچسبیم و خواهان رسیدن به آن باشیم، فرصت سبک زیستن و رها بودن را از دست خواهیم داد، هرچند شاید بتوانیم به بخشی از فانتزیهایمان برسیم اما واقعیت این است که همهی ما هیچگاه نمیتوانیم به همهی خواستههای ذهنمان دست یابیم، بهتر آن است که به درون خود بازگردیم و با نگاهی مُصلحانه به جای جهان بیرون، دنیای درون را تغییر دهیم، بپذیریم که هستهی تعارض درون خود ما قرار دارد، نه دنیای بیرون، اینگونه میتوانیم ظرفیت سوگوار بودن را به دست بیاوریم و میتوانیم بفهمیم که "حسرت" بخشی از زندگیست، "پشیمانی" گریزناپذیر است، به تعویق انداختنِ "سوگ" رنج بیشتری به همراه میآورد و در پایان آنکه دنیای درون روانیاش را میشناسد و میداند که چگونه با خودش در صلح باشد، جام جادویی اندوهش را خواهد شکست.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
قبلاً هم بهت گفتم: با قهرمانبازیای انفرادی، دیکتاتورا نابود نمیشن!
با مردن یک دیکتاتور؛ هیچ کاری درست نمیشه!
دیکتاتوری رو با تربیت جمعی تودهها میشه از بین برد!
با مبارزه سازمان داده شده و گرنه با مردن یک دیکتاتور؛ دیکتاتور دیگهای میاد و دوباره روز از نو، روزی از نو...
📕 #یک_مرد
👤 #اوریانا_فالاچی
@Existentialistt
با مردن یک دیکتاتور؛ هیچ کاری درست نمیشه!
دیکتاتوری رو با تربیت جمعی تودهها میشه از بین برد!
با مبارزه سازمان داده شده و گرنه با مردن یک دیکتاتور؛ دیکتاتور دیگهای میاد و دوباره روز از نو، روزی از نو...
📕 #یک_مرد
👤 #اوریانا_فالاچی
@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله
ارتباط همواره به ناکامی میانجامد.
حتی بالاتر از آن را میگویم؛ ارتباط باید به ناکامی بینجامد، برای همین است که ما
به حرفزدن ادامه میدهیم، اگر همدیگر را میفهمیدیم سکوت میکردیم.
جای بسی خوشوقتی است که ناکام میشویم،
همدیگر را نمیفهمیم و به "حرف زدن" ادامه میدهیم.
👤 #ژاک_لکان
@Existentialistt
ارتباط همواره به ناکامی میانجامد.
حتی بالاتر از آن را میگویم؛ ارتباط باید به ناکامی بینجامد، برای همین است که ما
به حرفزدن ادامه میدهیم، اگر همدیگر را میفهمیدیم سکوت میکردیم.
جای بسی خوشوقتی است که ناکام میشویم،
همدیگر را نمیفهمیم و به "حرف زدن" ادامه میدهیم.
👤 #ژاک_لکان
@Existentialistt
...
حُب و بُغض یا مهر و کینه ویژگی بارز تمام روابط صمیمانه و نزدیک است، شاید غمانگیز بنظر برسد اما نمیتوانیم تجربهی متناوب احساسات مختلف مانند عشق، خشم، گناه و غم را از رابطه حذف کنیم و به جای آن فقط یک احساس مشخص مانند عشق یا فقط خشم را به طور خالص تجربه کنیم، که اگر اینگونه باشد آنکه فقط عشق میبخشد، مورد سؤاستفادهی زیادی قرار خواهد گرفت و آنکه خشم را بدون احساس گناه تجربه میکند بی محابا به دیگران آسیب خواهد زد. تجربهی مخلوط این احساسات به ما کمک میکند تا روابطمان را به شکلی درست و سالم تنظیم کنیم، طوری که نه سیخ بسوزد، نه کباب.
بنابراین اگر نمیتوانیم روابطمان را مدیریت کنیم چون ظرفیت لازم برای تجربهی مهر و کین را نداریم، ابتدا با اشتیاق بسیار وارد رابطه میشویم و پس از مدتی با خشم و کینهی بسیار از رابطه خارج میشویم و از یک رابطه به یک رابطهی دیگر میرویم و مدام روابطمان را به پایان میرسانیم به امید اینکه رابطهای بیابیم که تماماً عاشقانه باشد، بدون هیچگونه خشم و گناهی! اما سرانجام ناامید میشویم و فکر میکنیم، عشق وجود ندارد و آنچه هست درون کتابهاست.
اما واقعیت این است که ما به اشتباه فکر میکنیم: «لاف عشق و گله از یار، بسی لاف دروغ!» اتفاقاً اگر عاشق شدید میتوانید از یار گلایه کنید، این گلایه اگر به شکل سالم ابراز شود نه تنها به رابطه آسیب نمیرساند بلکه رابطه را مستحکم میکند، همانطور که اتوکرنبرگ روانکاو معاصر میگوید: «مدیریت خشم، مقدم بر پرداختن به عشق است.» یعنی بدون تحمل خشم و مدیریت سازنده آن، ایجاد یک رابطه مستحکم و پایدار ناممکن است، ناتوانی در تحمل و مدیریت خشم، هر رابطهای را متزلزل و ناپایدار میکند. ملانی کلاین نیز این موضوع را به زیبایی تصریح میکند: «ما برای عشق ورزیدن نیازمند آنیم که در امنیت نفرت بورزیم.» این عبارت درخشان به ما میگوید که خشم نه تنها منافاتی با عشق ندارد، بلکه برای ابراز عشق نیازمند آنیم که بدون نگرانی، از خشمهایمان سخن بگوییم تا توازن رابطه برهم نخورد، تا از مرزهای خودمان و دیگری محافظت کنیم. ساختن یک رابطهی سالم همراه با عشق معطوف به تجربهی سالم احساس خشم است.
.
.
متن: 👤 #عباس_ناظری
@Existentialistt
حُب و بُغض یا مهر و کینه ویژگی بارز تمام روابط صمیمانه و نزدیک است، شاید غمانگیز بنظر برسد اما نمیتوانیم تجربهی متناوب احساسات مختلف مانند عشق، خشم، گناه و غم را از رابطه حذف کنیم و به جای آن فقط یک احساس مشخص مانند عشق یا فقط خشم را به طور خالص تجربه کنیم، که اگر اینگونه باشد آنکه فقط عشق میبخشد، مورد سؤاستفادهی زیادی قرار خواهد گرفت و آنکه خشم را بدون احساس گناه تجربه میکند بی محابا به دیگران آسیب خواهد زد. تجربهی مخلوط این احساسات به ما کمک میکند تا روابطمان را به شکلی درست و سالم تنظیم کنیم، طوری که نه سیخ بسوزد، نه کباب.
بنابراین اگر نمیتوانیم روابطمان را مدیریت کنیم چون ظرفیت لازم برای تجربهی مهر و کین را نداریم، ابتدا با اشتیاق بسیار وارد رابطه میشویم و پس از مدتی با خشم و کینهی بسیار از رابطه خارج میشویم و از یک رابطه به یک رابطهی دیگر میرویم و مدام روابطمان را به پایان میرسانیم به امید اینکه رابطهای بیابیم که تماماً عاشقانه باشد، بدون هیچگونه خشم و گناهی! اما سرانجام ناامید میشویم و فکر میکنیم، عشق وجود ندارد و آنچه هست درون کتابهاست.
اما واقعیت این است که ما به اشتباه فکر میکنیم: «لاف عشق و گله از یار، بسی لاف دروغ!» اتفاقاً اگر عاشق شدید میتوانید از یار گلایه کنید، این گلایه اگر به شکل سالم ابراز شود نه تنها به رابطه آسیب نمیرساند بلکه رابطه را مستحکم میکند، همانطور که اتوکرنبرگ روانکاو معاصر میگوید: «مدیریت خشم، مقدم بر پرداختن به عشق است.» یعنی بدون تحمل خشم و مدیریت سازنده آن، ایجاد یک رابطه مستحکم و پایدار ناممکن است، ناتوانی در تحمل و مدیریت خشم، هر رابطهای را متزلزل و ناپایدار میکند. ملانی کلاین نیز این موضوع را به زیبایی تصریح میکند: «ما برای عشق ورزیدن نیازمند آنیم که در امنیت نفرت بورزیم.» این عبارت درخشان به ما میگوید که خشم نه تنها منافاتی با عشق ندارد، بلکه برای ابراز عشق نیازمند آنیم که بدون نگرانی، از خشمهایمان سخن بگوییم تا توازن رابطه برهم نخورد، تا از مرزهای خودمان و دیگری محافظت کنیم. ساختن یک رابطهی سالم همراه با عشق معطوف به تجربهی سالم احساس خشم است.
.
.
متن: 👤 #عباس_ناظری
@Existentialistt
هر آنکه چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارد، شاید به ناگزیر برآن شود که هیچ میرندهای را توان پرده پوشی نیست. آنکه بر لبانش مهر سکوت میزند، با سر انگشتانش به
سخن میآید
از کتاب " زندگی علمی من"، زیگموند فروید، ترجمه علیرضا طهماسب.
https://www.threads.net/t/CuZmO1sOB8Y/?igshid=NTc4MTIwNjQ2YQ==
سخن میآید
از کتاب " زندگی علمی من"، زیگموند فروید، ترجمه علیرضا طهماسب.
https://www.threads.net/t/CuZmO1sOB8Y/?igshid=NTc4MTIwNjQ2YQ==
خودآگاهی حاوی دو بخشه: «آگاهی به خود، توسط خود» و «آگاهی به خود به عنوان یک موضوع قابل مشاهده برای دیگری» و این دو بخش ارتباط عمیقی باهم دارند، بطوریکه آگاهی از این مسأله که ما توسط دیگران قابل رؤیت و مشاهده هستیم منجر به تغییر رفتارمون میشه.
متن: #عباس_ناظری
سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که ما چقدر میتونیم خودمون باشیم؟ و این خود بودن چه هزینهای داره؟
متن: #عباس_ناظری
سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که ما چقدر میتونیم خودمون باشیم؟ و این خود بودن چه هزینهای داره؟
ﺧﻄﺎﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﺎ ﺑﺨﺸﻮﺩﻧﯽ
ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ
ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ...
به دست ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ نمیرفت، ﺩﭼﺎﺭ ﯾﺎﺱ ﺷﺪﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﮐﺮﺩﻡ...
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻡ و ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﮑﺴﺖ، ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ عکسها ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﺮﺩﻡ، ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﺪﻡ.
ﻗﺒﻼ ﺗﺼﻮﺭ میکردم ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺩﻫﻢ، میترسیدم، ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺩﺍﺩﻡ؛
ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ میکنم!
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ... ﺍﺯ ﺁﻥ نمیگذرم...
ﻭ ﺗﻮ... ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﯼ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ!
ﺁﻧﭽﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻘﯿﻦ ﺑﺠﻨﮕﯽ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ...
ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺟﺮﺍﺕ ﭘﻴﺮﻭﺯ شوی !!
@existentialistt
ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ
ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ...
به دست ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ نمیرفت، ﺩﭼﺎﺭ ﯾﺎﺱ ﺷﺪﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﮐﺮﺩﻡ...
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻡ و ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﮑﺴﺖ، ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ عکسها ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﺮﺩﻡ، ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﺪﻡ.
ﻗﺒﻼ ﺗﺼﻮﺭ میکردم ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺩﻫﻢ، میترسیدم، ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺩﺍﺩﻡ؛
ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ میکنم!
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ... ﺍﺯ ﺁﻥ نمیگذرم...
ﻭ ﺗﻮ... ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﯼ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ!
ﺁﻧﭽﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻘﯿﻦ ﺑﺠﻨﮕﯽ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ...
ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺟﺮﺍﺕ ﭘﻴﺮﻭﺯ شوی !!
@existentialistt
هیچ تجربهای نیست که برای همیشه فراموش شده و از یاد رفته باشد، بالاخره یک روزی، یک جایی با یک اتفاق، آن فراموش شده و از یاد رفته از ناخودآگاهت سر برمیآورد، سپس مضطرب میشوی، بُغضی گلویت را میفشارد و دستپاچهات میکند و کودکانه تلاش میکنی خودت را برهانی، اما نمیشود که نمیشود.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
...
لمس خوشبختی بدون تعریف روشن و واضح از آن پنجه به خالی زدن و جعل خوشبختی است؛ اما قبل از آنکه به تعریف خوشبختی برسیم به این عبارت داستایوفسکی توجه کنید: «شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است.» حال اگر بخواهیم نگاهی به قوانین خوشبختی بیاندازیم، بنظرم اولین قانون این است که در هر دورهای از زندگی، تعریف متفاوتی از خوشبختی خواهیم داشت، در واقع گذر زمان و اتفاقاتی که از سر میگذرانیم روی تعریف ما از خوشبختی تاثیر میگذارد.
قانون دوم این است که هدف از زندگی خوشبخت زیستن به معنای تمام عمر نیست، بلکه لمس خوشبختی در دورههای مختلف زندگیست، که دیر یا زود از دست خواهد رفت.
مورد بعدی را فروید در تمدن و ملالتهای آن میگوید: «نیروی برتر طبیعت، ضعف بدنی خود ما و نارسایی نهادهایی که روابط میان انسانها را در خانواده، دولت و جامعه تنظیم میکنند، خوشبخت شدن را برای ما دشوار میکند.»
و به باور اریک فروم، فرق میان داشتن و بودن، خوشبختی را تهدید میکند، او مثالی از یک گل میزند: «کسی که به داشتن میاندیشد گل مورد علاقهاش را میچیند تا نگه دارد و از آن استفاده کند، اما کسی که به بودن میاندیشد به گل آب میدهد و از رشد و حضور در کنار گل لذت میبرد.»
با احتساب این قوانین، به باور من خوشبختی یک احساس متعالی و یک حالت معنوی است که فاصلهی تو را با خویش و جهان پیرامونت به کمترین مقدار ممکن میرساند؛ هرچند که این فاصله با گذر زمان و آنچه به عنوان قوانین خوشبختی در نظر گرفتیم دوباره افزایش خواهد یافت، اما با تلاشی مجدد برای کمتر کردن آن، وارد یک چرخهی پویا خواهیم شد، چرخهای که هرگز به پایان نخواهد رسید؛ آنکه به این چرخه آری میگوید، خوشبختی را بیش از سایرین لمس خواهد کرد و تو با تمام رنجها، دردها و شادیهایی که داری، ناچاری به درون خود بنگری و آرام از خویش بپرسی که هرگز اقبالی یافتهای تا به این زندگی با همهی زشتیها و زیباییهایش «آری» بگویی؟ بدون دوست داشتن زندگی چگونه میخواهی از رنجشهایت عبور کنی، چگونه میتوانی خودت و دیگری را درک کنی؟ آری گویی به زندگی به معنای اتصال و ارتباط با نفس زندگی است، حقیقت این است که هیچ چیزی به تنهایی اهمیّت ندارد و خوشبختی تنها در ارتباط با دیگری معنا مییابد، ضعف بدنی و نیروی برتر طبیعت، ما را به این نتیجه میرساند که برای تسکین دردهایمان، هوای یکدیگر را داشته باشیم، همانند پیرمردانی که درختانی میکارند که میدانند هرگز زیر سایهاش نخواهند نشست.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
لمس خوشبختی بدون تعریف روشن و واضح از آن پنجه به خالی زدن و جعل خوشبختی است؛ اما قبل از آنکه به تعریف خوشبختی برسیم به این عبارت داستایوفسکی توجه کنید: «شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است.» حال اگر بخواهیم نگاهی به قوانین خوشبختی بیاندازیم، بنظرم اولین قانون این است که در هر دورهای از زندگی، تعریف متفاوتی از خوشبختی خواهیم داشت، در واقع گذر زمان و اتفاقاتی که از سر میگذرانیم روی تعریف ما از خوشبختی تاثیر میگذارد.
قانون دوم این است که هدف از زندگی خوشبخت زیستن به معنای تمام عمر نیست، بلکه لمس خوشبختی در دورههای مختلف زندگیست، که دیر یا زود از دست خواهد رفت.
مورد بعدی را فروید در تمدن و ملالتهای آن میگوید: «نیروی برتر طبیعت، ضعف بدنی خود ما و نارسایی نهادهایی که روابط میان انسانها را در خانواده، دولت و جامعه تنظیم میکنند، خوشبخت شدن را برای ما دشوار میکند.»
و به باور اریک فروم، فرق میان داشتن و بودن، خوشبختی را تهدید میکند، او مثالی از یک گل میزند: «کسی که به داشتن میاندیشد گل مورد علاقهاش را میچیند تا نگه دارد و از آن استفاده کند، اما کسی که به بودن میاندیشد به گل آب میدهد و از رشد و حضور در کنار گل لذت میبرد.»
با احتساب این قوانین، به باور من خوشبختی یک احساس متعالی و یک حالت معنوی است که فاصلهی تو را با خویش و جهان پیرامونت به کمترین مقدار ممکن میرساند؛ هرچند که این فاصله با گذر زمان و آنچه به عنوان قوانین خوشبختی در نظر گرفتیم دوباره افزایش خواهد یافت، اما با تلاشی مجدد برای کمتر کردن آن، وارد یک چرخهی پویا خواهیم شد، چرخهای که هرگز به پایان نخواهد رسید؛ آنکه به این چرخه آری میگوید، خوشبختی را بیش از سایرین لمس خواهد کرد و تو با تمام رنجها، دردها و شادیهایی که داری، ناچاری به درون خود بنگری و آرام از خویش بپرسی که هرگز اقبالی یافتهای تا به این زندگی با همهی زشتیها و زیباییهایش «آری» بگویی؟ بدون دوست داشتن زندگی چگونه میخواهی از رنجشهایت عبور کنی، چگونه میتوانی خودت و دیگری را درک کنی؟ آری گویی به زندگی به معنای اتصال و ارتباط با نفس زندگی است، حقیقت این است که هیچ چیزی به تنهایی اهمیّت ندارد و خوشبختی تنها در ارتباط با دیگری معنا مییابد، ضعف بدنی و نیروی برتر طبیعت، ما را به این نتیجه میرساند که برای تسکین دردهایمان، هوای یکدیگر را داشته باشیم، همانند پیرمردانی که درختانی میکارند که میدانند هرگز زیر سایهاش نخواهند نشست.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
اگر در جهان راهی یافت میشد که آبِ رفته را به جوی بازگرداند، ارزش داشت که به خطاهای گذشته خود بیندیشیم؛ ولی به راستی گذشته را باید از آنِ گذشتگان دانست؛ گذشته از آن گذشتگان است و آینده از آنِ توست.
مادام که از آنِ توست، نگهش دار و افکارت را، نه روی آزاری که در گذشته رساندهای، بلکه روی کمکی که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
📙 #خرمگس
👤 #اتل_لیلیان_وینیچ
@existentialistt
مادام که از آنِ توست، نگهش دار و افکارت را، نه روی آزاری که در گذشته رساندهای، بلکه روی کمکی که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
📙 #خرمگس
👤 #اتل_لیلیان_وینیچ
@existentialistt
Existentialist
شاعر این اثر کمنظیر طرفة بنالعبد، و نام خوانندهاش عبدالرحمن محمد است. @existentialistt
...
به زبان رولو می: «ما ممکن است به درختی در فصل پاییز نگاه کنیم که برگهای رنگارنگ و درخشانش چنان زیبا باشند که احساس اشک ریختن به ما دست دهد؛ یا ممکن است قطعه موسیقی دلربایی را بشنویم که ما را سرشار از اندوه کند. در این حال ممکن است فکری به درون ضمیر هشیار ما راه یابد که ای کاش اصلا آن درخت را نمیدیدیم یا آن قطعه موسیقی را نمیشنیدیم.» مشابه همان احساس علاقه شدیدی که نسبت به کسی داری، اما میدانیکه هرگز او را به دست نخواهی آورد، فقدان بیرحمانه و جبران ناپذیرِ محبوب، مخلوط احساساتی چون اشتیاق و پریشانی و حسرت و اندوه را برایت در پی خواهد آورد، اما علاوه بر این همزمان دچار این احساس گناه دردناک خواهی شد که ناتوانی و کمبود از خودت بوده است؛ ناتوانی و کمبودی که تا قبل از آن قابل تحمل بود اکنون غیرقابل تحمل شده است، نزدیکی به معشوق بدون وصال، عذاب مداوم است! تداوم ناکامی است که غیرقابل تحملش میکند، در همین لحظات است که آرزو میکنی ای کاش اصلأ او را نمیدیدی یا دیگر نبینی تا مجبور نباشی این ناکامیِ مداوم را تحمل کنی.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
به زبان رولو می: «ما ممکن است به درختی در فصل پاییز نگاه کنیم که برگهای رنگارنگ و درخشانش چنان زیبا باشند که احساس اشک ریختن به ما دست دهد؛ یا ممکن است قطعه موسیقی دلربایی را بشنویم که ما را سرشار از اندوه کند. در این حال ممکن است فکری به درون ضمیر هشیار ما راه یابد که ای کاش اصلا آن درخت را نمیدیدیم یا آن قطعه موسیقی را نمیشنیدیم.» مشابه همان احساس علاقه شدیدی که نسبت به کسی داری، اما میدانیکه هرگز او را به دست نخواهی آورد، فقدان بیرحمانه و جبران ناپذیرِ محبوب، مخلوط احساساتی چون اشتیاق و پریشانی و حسرت و اندوه را برایت در پی خواهد آورد، اما علاوه بر این همزمان دچار این احساس گناه دردناک خواهی شد که ناتوانی و کمبود از خودت بوده است؛ ناتوانی و کمبودی که تا قبل از آن قابل تحمل بود اکنون غیرقابل تحمل شده است، نزدیکی به معشوق بدون وصال، عذاب مداوم است! تداوم ناکامی است که غیرقابل تحملش میکند، در همین لحظات است که آرزو میکنی ای کاش اصلأ او را نمیدیدی یا دیگر نبینی تا مجبور نباشی این ناکامیِ مداوم را تحمل کنی.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt