💞 فوتبال، بردگی مدرن در انبوه خلق
✍ ابوذر قاسمی نژاد
مراد اصلی متن فوتبال نیست، فوتبال استعاره و مثالی است برای عینی سازی. در مثل هم مناقشه نیست. اصل کلام در قسمت دوم و سوم متن است.
فوتبال دارای دو حیث است که جذابیت ان را در برابر سایر ورزش ها بالا برده است: سرمایه و انبوه خلق. سرمایه زمانی به هر بخشی وارد شود به راحتی ماهیت آن را تغییر داده و آن را به صنعت تبدیل می سازد تا مازادبرگشتی ناشی از سرمایه گذاری دائما بازتولید شود. این سرمایه است که با تبدیل فوتبال آن را برجسته ساخته است. سرمایه داری با صنعت سازی پایه های تاریخی و هویتی را متزلزل و با تجمیع افراد از ملیت ها و قومیت های مختلف آنها را در یک بازار مکاره کنار هم قرار می دهد. در تجمع جوان گزین فوتبال، کسی که دارای توانایی های جسمی و ذهنی قدرتمندتری است، خوب می دود، خوب تکل می رود، خوب ادای تعلق به تیمش را در می آورد، خوب دستورات را اجرا می کند و غیره، با پول های کلان به خدمت گرفته می شود؛ همچون برده های رومی باید با توانایی های خود بتواند آن مازادبازگشتی را بیشتر و بهتر بازتولید کند. بردگانی که در یک بافت کاملا استاندارد حتی ناخن آنها آزمایش شده تا به خدمت گرفته شوند و در بازار جایی پیدا کنند. فاصله بین النصر تا الوصل، الوکره تا الوحده، اینترمیامی تا اینترمیلان، استقلال تا پرسپولیس؛ فقط خداوندگی دلار است. بقیه موارد مهم نیست، مهم بازتولید سرمایه است. بردگانی که با چند حرکت به سرعت در بازار سرمایه ارزش آنها بالا می رود، باید قدر این موهبت را بدانند؛ البته، در طول سال خارج از چارچوب های اربابان خود می توانند به سواحل و تفرجگاهها سفر کنند و سلفی بگیرند، البته باید مواظب باشند که مصدوم یا محروم نشوند و یا غذاهای که آنها توصیه کرده بخورند، چون در یک آن ارزش آنها پایین می اید و به فروش نمی روند؛ به همین راحتی!
پرده دوم در اینجاست که بردگان در لوای سرمایه اربابان خود، باید با حداکثر توان جمعیت انوه خلق را به وجد بیارند. در یک ساعت و روز خاص در یک ورزشگاه فوق مدرن تو به نمایش در آیی! انبوه خلق ایستاده برای تو دست می زند و منتظر است تا تاریکترین مسائل او را حل کند، زیرا رستگاری او رستگار خود اوست. در یک آن من - تو می شود، من-من. در این لحظه جدایی بی معناست و با درخواست پیراهن عرق در عرق تو، بالندگی غیرقابل توصیفی به شما میدهند. قهرمان سازی رخ می دهد و شما با زدن یک گل در یک بازی مهم می توانید براحتی قهرمان بودگی خود را استمرار داده و تا مدت ها افسون گری کنی. البته، انبوه خلق فقط باید دائما به شکل مثبتی برانگیخته شود تا قهرمانی تو را بپذیرد در غیر این صورت این جمعیت به دلیل اینکه هدفگذاری کاملا کوتاه مدتی دارد، بعد از مدتی برای تو جایگزین پیدا می کند. این بار بهتر و جذاب تر! توده های که در فرسودگی عاطفی و روزمرگی های زندگی تک ساحتی خود می لولند، اساسا شکیبایی چندانی ندارند و به بردگان فرصت نمی دهند که حال خوش آنها را خراب کنند. انبوه خلقی که در لحظات حساس بازی (همچون پنالتی) عاجزانه و با احساساتی سرشار از عواطف انسانی (چون با گریه هم همراه است!!) از معبود خود رستگاری را در زدن گل می جوید (گل های که هر روز در بازی های مختلف تکرار شده و می شوند، اما چون انبوه خلق فاقد انسجام و حافظه جمعی است، به سهولت آنها را از یاد می برد). این انبوه خلق چون تابع غرایز و اهداف برانگیخته ای (نه خودانگیخته) است که بعضا خود بر آنها کنترل ندارد، بلکه سرمایه آنها را از طریق رقیب سازی، سیاسی سازی، خرید بازیکن رقیب شرطی ساخته، قهرمان دیروز را در یک لحظه درهم می شکند و با الفاظ خاصی او را روانه رختکن می کند.
پرده سوم اینجا است که سرمایه برای بازتولید خود براحتی اسطوره سازی نیز می کند. سرمایه کاری به تاریخ و هویت ندارد، بلکه ماهیتاً درصدد حفظ خود به هر نحوی است. سرمایه و صنعت ورای آن براحتی اشتباهات و خطاهای آنها را نادیده می گیرد. مهم نیست تجاوز کردی و در زندانی، مهم نیست تبانی کردی و به قید وثیقه آزادی، مهم نیست در سایت های شرطی بودی و کلاهبرداری، مهم نیست کوکائین توزیع و مصرف کردی و تحت درمانی؛ اینها اصلاً مهم نیست. ممکن است در لحظاتی انبوه خلق که تو را اسطوره خود کرده به خشم اید، اما موقتی است، چون با مدتی سکوت، آب از آسیاب می افتد. حتی اگر مصرف کوکایین بر سکر تو افزود و یا به کام مرگ کشاند، صنعت فوتبال با کلیه ارکان خود بعضاً آنها را فقید و اسطوره خطاب می کند. اسطوره و فقیدی که کوکایین مصرف کرده، مجسمه هم در مرکز شهر دارد! چه دون کیشوت وار. فوتبال به دلیل همدستی تثلیث نامبارک انبوده خلق، سرمایه و تک¬ساحتی شدن و تهی¬شدگی¬های پی درپی انسان مدرن برجسته شده است. چون هم جمع دارد، هم پول و هم برانگیختی و دوری از اضطرابات زندگی مدرن.
✍ ابوذر قاسمی نژاد
مراد اصلی متن فوتبال نیست، فوتبال استعاره و مثالی است برای عینی سازی. در مثل هم مناقشه نیست. اصل کلام در قسمت دوم و سوم متن است.
فوتبال دارای دو حیث است که جذابیت ان را در برابر سایر ورزش ها بالا برده است: سرمایه و انبوه خلق. سرمایه زمانی به هر بخشی وارد شود به راحتی ماهیت آن را تغییر داده و آن را به صنعت تبدیل می سازد تا مازادبرگشتی ناشی از سرمایه گذاری دائما بازتولید شود. این سرمایه است که با تبدیل فوتبال آن را برجسته ساخته است. سرمایه داری با صنعت سازی پایه های تاریخی و هویتی را متزلزل و با تجمیع افراد از ملیت ها و قومیت های مختلف آنها را در یک بازار مکاره کنار هم قرار می دهد. در تجمع جوان گزین فوتبال، کسی که دارای توانایی های جسمی و ذهنی قدرتمندتری است، خوب می دود، خوب تکل می رود، خوب ادای تعلق به تیمش را در می آورد، خوب دستورات را اجرا می کند و غیره، با پول های کلان به خدمت گرفته می شود؛ همچون برده های رومی باید با توانایی های خود بتواند آن مازادبازگشتی را بیشتر و بهتر بازتولید کند. بردگانی که در یک بافت کاملا استاندارد حتی ناخن آنها آزمایش شده تا به خدمت گرفته شوند و در بازار جایی پیدا کنند. فاصله بین النصر تا الوصل، الوکره تا الوحده، اینترمیامی تا اینترمیلان، استقلال تا پرسپولیس؛ فقط خداوندگی دلار است. بقیه موارد مهم نیست، مهم بازتولید سرمایه است. بردگانی که با چند حرکت به سرعت در بازار سرمایه ارزش آنها بالا می رود، باید قدر این موهبت را بدانند؛ البته، در طول سال خارج از چارچوب های اربابان خود می توانند به سواحل و تفرجگاهها سفر کنند و سلفی بگیرند، البته باید مواظب باشند که مصدوم یا محروم نشوند و یا غذاهای که آنها توصیه کرده بخورند، چون در یک آن ارزش آنها پایین می اید و به فروش نمی روند؛ به همین راحتی!
پرده دوم در اینجاست که بردگان در لوای سرمایه اربابان خود، باید با حداکثر توان جمعیت انوه خلق را به وجد بیارند. در یک ساعت و روز خاص در یک ورزشگاه فوق مدرن تو به نمایش در آیی! انبوه خلق ایستاده برای تو دست می زند و منتظر است تا تاریکترین مسائل او را حل کند، زیرا رستگاری او رستگار خود اوست. در یک آن من - تو می شود، من-من. در این لحظه جدایی بی معناست و با درخواست پیراهن عرق در عرق تو، بالندگی غیرقابل توصیفی به شما میدهند. قهرمان سازی رخ می دهد و شما با زدن یک گل در یک بازی مهم می توانید براحتی قهرمان بودگی خود را استمرار داده و تا مدت ها افسون گری کنی. البته، انبوه خلق فقط باید دائما به شکل مثبتی برانگیخته شود تا قهرمانی تو را بپذیرد در غیر این صورت این جمعیت به دلیل اینکه هدفگذاری کاملا کوتاه مدتی دارد، بعد از مدتی برای تو جایگزین پیدا می کند. این بار بهتر و جذاب تر! توده های که در فرسودگی عاطفی و روزمرگی های زندگی تک ساحتی خود می لولند، اساسا شکیبایی چندانی ندارند و به بردگان فرصت نمی دهند که حال خوش آنها را خراب کنند. انبوه خلقی که در لحظات حساس بازی (همچون پنالتی) عاجزانه و با احساساتی سرشار از عواطف انسانی (چون با گریه هم همراه است!!) از معبود خود رستگاری را در زدن گل می جوید (گل های که هر روز در بازی های مختلف تکرار شده و می شوند، اما چون انبوه خلق فاقد انسجام و حافظه جمعی است، به سهولت آنها را از یاد می برد). این انبوه خلق چون تابع غرایز و اهداف برانگیخته ای (نه خودانگیخته) است که بعضا خود بر آنها کنترل ندارد، بلکه سرمایه آنها را از طریق رقیب سازی، سیاسی سازی، خرید بازیکن رقیب شرطی ساخته، قهرمان دیروز را در یک لحظه درهم می شکند و با الفاظ خاصی او را روانه رختکن می کند.
پرده سوم اینجا است که سرمایه برای بازتولید خود براحتی اسطوره سازی نیز می کند. سرمایه کاری به تاریخ و هویت ندارد، بلکه ماهیتاً درصدد حفظ خود به هر نحوی است. سرمایه و صنعت ورای آن براحتی اشتباهات و خطاهای آنها را نادیده می گیرد. مهم نیست تجاوز کردی و در زندانی، مهم نیست تبانی کردی و به قید وثیقه آزادی، مهم نیست در سایت های شرطی بودی و کلاهبرداری، مهم نیست کوکائین توزیع و مصرف کردی و تحت درمانی؛ اینها اصلاً مهم نیست. ممکن است در لحظاتی انبوه خلق که تو را اسطوره خود کرده به خشم اید، اما موقتی است، چون با مدتی سکوت، آب از آسیاب می افتد. حتی اگر مصرف کوکایین بر سکر تو افزود و یا به کام مرگ کشاند، صنعت فوتبال با کلیه ارکان خود بعضاً آنها را فقید و اسطوره خطاب می کند. اسطوره و فقیدی که کوکایین مصرف کرده، مجسمه هم در مرکز شهر دارد! چه دون کیشوت وار. فوتبال به دلیل همدستی تثلیث نامبارک انبوده خلق، سرمایه و تک¬ساحتی شدن و تهی¬شدگی¬های پی درپی انسان مدرن برجسته شده است. چون هم جمع دارد، هم پول و هم برانگیختی و دوری از اضطرابات زندگی مدرن.
انبوه خلق با همدستی بردگان فوتبال از داشتن تشابه کامل و یک شکل بودن لذت برده و ابراز خوشحالی میکنند، اما نمی دانند که با اسطوره سازی نامولد، مرگ اتی خود را جنش می گیرند یک شکلی تفاخر، هیجان و عمق زندگی را از بین می برد؛ زندگی در بطن انبوه خلق در عین هیجانات باورنکردی و لحظه ای خود، از قبرستان بقیع هم حزن انگیزتر است. سخن خود را با نقل عبارتی از ارتگا یی گاست فیلسوف اسپانیایی به پایان می رسانم: ما نمی دانیم بر ما چه می گذرد، و این دقیقا آن چیزی است که بر ما می گذرد. ندانستن این که بر ما چه می گذرد، وخیم تر از اصل آن چیزی است که بر ما می گذرد.
✍ کنکاشی در روش
@Exploring_the_method
✍ کنکاشی در روش
@Exploring_the_method
وقتی پای حفظ ملک و ثروث در میان است، انسان ها بسیار خسیس می شوند. اما به محض اینکه زمان وقت تلف کردن پیش می اید، انسان ها دست و دلباز می شوند. در صورتی این تنها داشته ای است که باید در قبالش خساست به خرج داد». کتاب در باب عمر فانی، سنکای جوان.
در ادامه: ممکن است کل زندگیتان سرتان شلوغ باشد، بدون اینکه حتی یک کار معنادار انجام داده باشید. حواستان را جمع کنید. همان
در ادامه: ممکن است کل زندگیتان سرتان شلوغ باشد، بدون اینکه حتی یک کار معنادار انجام داده باشید. حواستان را جمع کنید. همان