Forwarded from کانونهای فرهنگی دانشگاه فردوسی مشهد
برگزاری انتخابات کانونهای فرهنگی تا اطلاع ثانوی به تعویق افتاد.
💔2
❤24
💔17💯2
هر کس به حرف و صوت گرفت از تو کام خویش
ای روزگار، قسمتِ این بیزبان کجاست؟
#کلیم_کاشانی
#تک_بیت
@FUM_Poem
ای روزگار، قسمتِ این بیزبان کجاست؟
#کلیم_کاشانی
#تک_بیت
@FUM_Poem
❤5
حرف که میزنی انگار
سوسنی در صدایت راه میرود
حرف بزن
میخواهم صدایت را بشنوم،
تو باغبان صدایت بودی
و خندهات
دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز میکنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیدهدم
چون راهی که به خواب منتهی میشود،
تو را دوست دارم...
#غلامرضا_بروسان
@FUM_Poem
سوسنی در صدایت راه میرود
حرف بزن
میخواهم صدایت را بشنوم،
تو باغبان صدایت بودی
و خندهات
دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز میکنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیدهدم
چون راهی که به خواب منتهی میشود،
تو را دوست دارم...
#غلامرضا_بروسان
@FUM_Poem
❤9💔6
ما به روی دوستان، از بوستان آسودهایم
گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایم
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایم
هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است
گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسودهایم
برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار
ور گل افشان میکند در بوستان آسودهایم
باغبان را گو اگر در گلستان آلالهایست
دیگری را دِه که ما با دلستان آسودهایم
گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند
ور ملامت میکند پیر و جوان آسودهایم
موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب
یا به قعر اندر برد ما بر کران آسودهایم
رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان
ترک آسایش گرفتیم این زمان آسودهایم
سعدیا، سرمایهداران از خلل ترسند و ما
گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسودهایم
#سعدی
@FUM_Poem
گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایم
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایم
هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است
گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسودهایم
برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار
ور گل افشان میکند در بوستان آسودهایم
باغبان را گو اگر در گلستان آلالهایست
دیگری را دِه که ما با دلستان آسودهایم
گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند
ور ملامت میکند پیر و جوان آسودهایم
موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب
یا به قعر اندر برد ما بر کران آسودهایم
رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان
ترک آسایش گرفتیم این زمان آسودهایم
سعدیا، سرمایهداران از خلل ترسند و ما
گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسودهایم
#سعدی
@FUM_Poem
❤18