Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
"هوشِ مصنوعی و تحلیلِ شعر"
هوشِ مصنوعی غزلی را که دربارهی فروغ سرودهبودم، تحلیلِ محتواکرده؛ تحلیلاش بهطرزِ شگفتآوری به آنچه مرادِ من بوده، نزدیک است:
این شعر در ستایش و یادبود فروغ فرخزاد سروده شده و ویژگیهای شاعرانه و پیامهای عمیق آثار او را بازتاب میدهد. در ادامه به تحلیل و تفسیر این شعر میپردازیم:
بیت اول:
> تویی که میرسی از انتهای ویرانی
تو یأسِ سادهٔ ما را چه خوب میخوانی
شاعر با تصویر "انتهای ویرانی" به زندگی و مرگ فروغ اشاره میکند؛ جایی که او از دل ویرانیها و ناامیدیهای زندگی برآمد و حقیقتهایی را بیان کرد که دیگران قادر به دیدن و بیان آنها نبودند. "یأسِ سادهٔ ما" به ناامیدیهای معمول انسانها اشاره دارد و شاعر از توانایی فروغ برای درک و بازتاب این یأس سخن میگوید.
بیت دوم:
> کنون که میوزد از آسمان نسیمِ دروغ
رسولِ غمزدهٔ فصلِ سردِ ایمانی
در اینجا، شاعر به فضایی سرد و آلوده به "دروغ" و "بیاعتمادی" اشاره میکند. در چنین فضایی، فروغ به عنوان یک "رسول" معرفی میشود؛ اما او "رسول غمزده" است که صدای حقیقی ایمان و احساسات انسانی را در این فصل سرد و دشوار فریاد میزند.
بیت سوم:
> بخوان قناریِ غمگین، بخوان دوباره بخوان
که همچو نیلبکانِ شکسته میخوانی
فروغ به یک "قناری غمگین" تشبیه شده است که صدایش، هرچند شکسته و غمگین، زیبایی و تاثیری عمیق دارد. این تشبیه، به صداقت و عمق احساسات در اشعار او اشاره دارد که هرچند گاهی تلخ و اندوهبار است، اما حقیقت را نمایان میکند.
بیت چهارم:
> مگر دو دستِ جوانت دوباره سبز شود
وگرنه ما و همین دستهای سیمانی
در این بخش، شاعر آرزوی تجدید حیات فروغ را دارد، انگار که "دستهای جوانش" دوباره به زندگی و خلاقیت برگردند. در غیر این صورت، جامعه محکوم به ماندن در حالتی سخت و بیروح ("دستهای سیمانی") است، که نماد جامعهای بدون الهام و زندگی است.
بیت پنجم:
> سکوت چیست بهجز حرفهای ناگفته
مرور میکنمت در سطورِ پنهانی!
اینجا، شاعر سکوت را به "حرفهای ناگفته" تشبیه میکند، که اشارهای به سکوت پس از مرگ فروغ است. با این حال، اشعار و آثار او همچنان زندهاند و شاعر او را در "سطور پنهانی" مرور میکند، یعنی در اشعار و نوشتههای فروغ که هنوز تاثیرگذار و قابل تأمل هستند.
نتیجهگیری:
این شعر در ستایش فروغ فرخزاد، بر تأثیر ماندگار او در ادبیات و زندگی تأکید دارد. از نگاه شاعر، فروغ فراتر از زمان خود است و همچنان از خلال اشعارش، به ما یادآوری میکند که چگونه میتوان در میان ویرانیها، حقیقت را دید و بیان کرد.
@azgozashtevaaknoon
هوشِ مصنوعی غزلی را که دربارهی فروغ سرودهبودم، تحلیلِ محتواکرده؛ تحلیلاش بهطرزِ شگفتآوری به آنچه مرادِ من بوده، نزدیک است:
این شعر در ستایش و یادبود فروغ فرخزاد سروده شده و ویژگیهای شاعرانه و پیامهای عمیق آثار او را بازتاب میدهد. در ادامه به تحلیل و تفسیر این شعر میپردازیم:
بیت اول:
> تویی که میرسی از انتهای ویرانی
تو یأسِ سادهٔ ما را چه خوب میخوانی
شاعر با تصویر "انتهای ویرانی" به زندگی و مرگ فروغ اشاره میکند؛ جایی که او از دل ویرانیها و ناامیدیهای زندگی برآمد و حقیقتهایی را بیان کرد که دیگران قادر به دیدن و بیان آنها نبودند. "یأسِ سادهٔ ما" به ناامیدیهای معمول انسانها اشاره دارد و شاعر از توانایی فروغ برای درک و بازتاب این یأس سخن میگوید.
بیت دوم:
> کنون که میوزد از آسمان نسیمِ دروغ
رسولِ غمزدهٔ فصلِ سردِ ایمانی
در اینجا، شاعر به فضایی سرد و آلوده به "دروغ" و "بیاعتمادی" اشاره میکند. در چنین فضایی، فروغ به عنوان یک "رسول" معرفی میشود؛ اما او "رسول غمزده" است که صدای حقیقی ایمان و احساسات انسانی را در این فصل سرد و دشوار فریاد میزند.
بیت سوم:
> بخوان قناریِ غمگین، بخوان دوباره بخوان
که همچو نیلبکانِ شکسته میخوانی
فروغ به یک "قناری غمگین" تشبیه شده است که صدایش، هرچند شکسته و غمگین، زیبایی و تاثیری عمیق دارد. این تشبیه، به صداقت و عمق احساسات در اشعار او اشاره دارد که هرچند گاهی تلخ و اندوهبار است، اما حقیقت را نمایان میکند.
بیت چهارم:
> مگر دو دستِ جوانت دوباره سبز شود
وگرنه ما و همین دستهای سیمانی
در این بخش، شاعر آرزوی تجدید حیات فروغ را دارد، انگار که "دستهای جوانش" دوباره به زندگی و خلاقیت برگردند. در غیر این صورت، جامعه محکوم به ماندن در حالتی سخت و بیروح ("دستهای سیمانی") است، که نماد جامعهای بدون الهام و زندگی است.
بیت پنجم:
> سکوت چیست بهجز حرفهای ناگفته
مرور میکنمت در سطورِ پنهانی!
اینجا، شاعر سکوت را به "حرفهای ناگفته" تشبیه میکند، که اشارهای به سکوت پس از مرگ فروغ است. با این حال، اشعار و آثار او همچنان زندهاند و شاعر او را در "سطور پنهانی" مرور میکند، یعنی در اشعار و نوشتههای فروغ که هنوز تاثیرگذار و قابل تأمل هستند.
نتیجهگیری:
این شعر در ستایش فروغ فرخزاد، بر تأثیر ماندگار او در ادبیات و زندگی تأکید دارد. از نگاه شاعر، فروغ فراتر از زمان خود است و همچنان از خلال اشعارش، به ما یادآوری میکند که چگونه میتوان در میان ویرانیها، حقیقت را دید و بیان کرد.
@azgozashtevaaknoon
Forwarded from عیدگاه
دو نکتهی عروضی در اختیارات منظوم
اختیارات منظوم رسالهای است شیرین و دلچسب و خواندنی که به تصحیح آقای محمّدحسین سلیمانی، در جلد چهارم کتاب متون ایرانی به کوشش دوست دانشورم دکتر جواد بشری در انتشارات مجلس منتشر شده است.
این رساله زنجیرهای از قطعههای چهاربیتی ناهموزن است دربارهی اینکه در کدام وضعیتهای نجومی، انجام دادن چه کارهایی شگون دارد یا ندارد.
در اینجا به دو ویژگی وزنی که در برخی از قطعههای کتاب نمودی آشکار دارد میپردازم:
۱. قاعدهی قلب که در رباعی متداول است، در وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیلن نیز که یک رکن کمتر از رباعی دارد، رخ میدهد و آن را تبدیل به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن میکند، چنانکه در بیت زیر میبینیم:
وان را که جز این طریق و ره دارد
بستان دو سه مهمانِ شبانروزی
(اختیارات منظوم، ص ۴۷)
در مصراع نخست بیت زیر نیز قلب رخ داده، البتّه پس از رخ دادن اختیار تسکین:
چون افتد تسدیسِ زحل مه را
از گردش و دور گنبد خضرا
(ص ۴۸)
قلب در این بیتها نیز رخ داده است:
مختار بود خواستنِ حاجت
زاشراف و قضات خاصه در جوزا
(همان جا)
مر حفر قنی و نهر را شاید
چون دیدن پیران بسامان را
در کندن کاریز فراق افکن
میتین نشاطِ وصل جانان را
(ص ۵۵)
با هرچه تو را رای بود برزن
زین هر سه ستیزهی منافق را
(ص ۵۶)
نیک است بنا نهادنِ بنیان
خاصه هنری مردم دهقان را
(ص ۱۸۱)
نیز بنگرید به قطعههای شمارهی ۷۳، ۸۵، ۱۰۸، ۱۷۵، ۱۸۷، ۲۱۱ و ۲۵۹، ۲۶۵، ۲۷۷، و ۳۷۲)
سرایندهی این منظومه در وزن مفعولُ مفاعلن فعولن نیز قاعدهی قلب را به کار برده و برخی از مصراعها را بر وزن مفعولُ مفاعیلُ فعولن ساخته، چنان که در قطعهی زیر میبینیم:
چون مه به اسد باشد و زهره
از دلو ز مه برَد لطافت
مختار شناس از ره دانش
در برده خریدن و ضیافت
از بهر ضیافت تن و جان
مشغول مشو جز به ظرافت
(ص ۷۶)
نیز بنگرید به قطعهی شمارهی ۳۶۱.
۲. به جای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن میتوان صورت اصلی آن را که مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باشد، به کار برد.
مصراع نخست بیت زیر بر وزن مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن است و مصراع دوم آن بر وزن آشنای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن:
در بزم باده چونک پدید آمد این معانی
مپسند دوستان را در یکدگر فتادن
(اختیارات منظوم، ص ۳۶)
مصحّح متن، این وضعیت عروضی را مربوط به اختیاری شاعری دانسته است که هنوز شناخته شده نیست (همان جا، پانویس)، اما در کتاب ارزشمند وزن شعر فارسی (ص ۲۳۴)، ویژگی عروضی مورد نظر توضیح داده شده است.
وزن کمآشنای مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن در هر دو مصراع بیت بعدی نیز دیده میشود:
جز گاه دست بردن و هنگام باده خوردن
جز وقت رقص کردن و هنگام بوسه دادن
(همان جا)
به نظر مصحّح نمونههای اختیار وزنی بهکاررفته در این بیت در آثار منظوم کهن فراوان است (همان جا، پانویس)
در قطعهای دیگر باز همین وضعیت وزنی بیاشکال دیده میشود و این بار مصحّح گفته است که گویا وزن ایراد دارد:
پرهیز کن ز دیدن سلطان وگرش بینی
کار تو آنچنان که بباید ازو گشاید
( همان، ص ۴۴، متن و پانویس)
مصحّح همین وضعیت وزنی را در قطعهی ۴۷ مربوط به اختیارات شاعری دانسته (همان، ص ۴۹)
باری، کاربرد مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باز هم در این متن دیده میشود، از جمله در قطعههای شمارهی ۷۰، ۲۶۸، ۲۸۱، ۳۰۴، ۳۱۴، ۳۲۲، ۳۲۴، ۳۸۸ و ۳۹۴.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
اختیارات منظوم رسالهای است شیرین و دلچسب و خواندنی که به تصحیح آقای محمّدحسین سلیمانی، در جلد چهارم کتاب متون ایرانی به کوشش دوست دانشورم دکتر جواد بشری در انتشارات مجلس منتشر شده است.
این رساله زنجیرهای از قطعههای چهاربیتی ناهموزن است دربارهی اینکه در کدام وضعیتهای نجومی، انجام دادن چه کارهایی شگون دارد یا ندارد.
در اینجا به دو ویژگی وزنی که در برخی از قطعههای کتاب نمودی آشکار دارد میپردازم:
۱. قاعدهی قلب که در رباعی متداول است، در وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیلن نیز که یک رکن کمتر از رباعی دارد، رخ میدهد و آن را تبدیل به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن میکند، چنانکه در بیت زیر میبینیم:
وان را که جز این طریق و ره دارد
بستان دو سه مهمانِ شبانروزی
(اختیارات منظوم، ص ۴۷)
در مصراع نخست بیت زیر نیز قلب رخ داده، البتّه پس از رخ دادن اختیار تسکین:
چون افتد تسدیسِ زحل مه را
از گردش و دور گنبد خضرا
(ص ۴۸)
قلب در این بیتها نیز رخ داده است:
مختار بود خواستنِ حاجت
زاشراف و قضات خاصه در جوزا
(همان جا)
مر حفر قنی و نهر را شاید
چون دیدن پیران بسامان را
در کندن کاریز فراق افکن
میتین نشاطِ وصل جانان را
(ص ۵۵)
با هرچه تو را رای بود برزن
زین هر سه ستیزهی منافق را
(ص ۵۶)
نیک است بنا نهادنِ بنیان
خاصه هنری مردم دهقان را
(ص ۱۸۱)
نیز بنگرید به قطعههای شمارهی ۷۳، ۸۵، ۱۰۸، ۱۷۵، ۱۸۷، ۲۱۱ و ۲۵۹، ۲۶۵، ۲۷۷، و ۳۷۲)
سرایندهی این منظومه در وزن مفعولُ مفاعلن فعولن نیز قاعدهی قلب را به کار برده و برخی از مصراعها را بر وزن مفعولُ مفاعیلُ فعولن ساخته، چنان که در قطعهی زیر میبینیم:
چون مه به اسد باشد و زهره
از دلو ز مه برَد لطافت
مختار شناس از ره دانش
در برده خریدن و ضیافت
از بهر ضیافت تن و جان
مشغول مشو جز به ظرافت
(ص ۷۶)
نیز بنگرید به قطعهی شمارهی ۳۶۱.
۲. به جای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن میتوان صورت اصلی آن را که مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باشد، به کار برد.
مصراع نخست بیت زیر بر وزن مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن است و مصراع دوم آن بر وزن آشنای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن:
در بزم باده چونک پدید آمد این معانی
مپسند دوستان را در یکدگر فتادن
(اختیارات منظوم، ص ۳۶)
مصحّح متن، این وضعیت عروضی را مربوط به اختیاری شاعری دانسته است که هنوز شناخته شده نیست (همان جا، پانویس)، اما در کتاب ارزشمند وزن شعر فارسی (ص ۲۳۴)، ویژگی عروضی مورد نظر توضیح داده شده است.
وزن کمآشنای مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن در هر دو مصراع بیت بعدی نیز دیده میشود:
جز گاه دست بردن و هنگام باده خوردن
جز وقت رقص کردن و هنگام بوسه دادن
(همان جا)
به نظر مصحّح نمونههای اختیار وزنی بهکاررفته در این بیت در آثار منظوم کهن فراوان است (همان جا، پانویس)
در قطعهای دیگر باز همین وضعیت وزنی بیاشکال دیده میشود و این بار مصحّح گفته است که گویا وزن ایراد دارد:
پرهیز کن ز دیدن سلطان وگرش بینی
کار تو آنچنان که بباید ازو گشاید
( همان، ص ۴۴، متن و پانویس)
مصحّح همین وضعیت وزنی را در قطعهی ۴۷ مربوط به اختیارات شاعری دانسته (همان، ص ۴۹)
باری، کاربرد مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باز هم در این متن دیده میشود، از جمله در قطعههای شمارهی ۷۰، ۲۶۸، ۲۸۱، ۳۰۴، ۳۱۴، ۳۲۲، ۳۲۴، ۳۸۸ و ۳۹۴.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
بهمناسبت ۱۷ دی، روز خواجو کرمانی
سرنوشت برخی از شاعران رقتبرانگیز است. یکی از آنان خواجو است؛ خواجویی که بهسببِ هنرنماییهای بیانیاش به « نخلبند شعرا»ی شعر فارسی شهره بود. چرا خواجو با همهٔ هنرنماییها و نازکخیالیها و نقشش در هموار کردنِ راه برای حافظ، شاعر چندان بزرگی نیست؟ شعر فردوسی و سعدی و... که جای خود دارد، چرا در تاریخِ ادبیاتِ ما شعر خواجو ( تاکید میشود با همهٔ هنرنماییها و ایهامگراییها) جایگاه شعر رودکی، ناصرخسرو، منوچهری، نظامی، خاقانی، عطار، صائب و ... را ندارد؟
یکی از راههای ارزیابیِ ارجمندیِ یک شاعر آن است که تصورکنیم فقدانِ شعرش چه خسرانی خواهدبود برای شعرِ فارسی؟ رودکی با همینمایه شعری که از او بهیادگارمانده چهرهٔ منحصربهفرد و درخشانی دارد؛ ستیهندگی و رویاروییِ ناصرخسرو با قدرتِ مستقر و نیز ساختها و صورتهای زبانی و بیانیِ شعرش، او را تکرارناپذیر و جاودانه ساخته؛ مفاخرهها و حبسیّههای خاقانی و بلاغتِ قصائدش، منحصر به خودِ اوست؛ شعر مسعودِ سعد نیز، از منظر فردیّت و بروز احساساتِ شخصی، یگانه است. نظامی و سنایی و عطار نیز هرکدام جایگاهی دارند که هیچ شاعری نمیتواند جای خالیِ آنها را پرکند. اما خواجو چه؟ شعرِ خواجو شعری یگانه و یا حتی نسبتاً یگانه نیز بهشمار نمیرود. در قرنِ هشتم، چندین شاعر با اندک تفاوتها در سبک و سیاق و نیز مضمون و محتوا در کارِ سرودن اند؛ کمالِ خجندی و سلمانِ ساوجی و عمادِ فقیه از این زمرهاند. هُمام تبریزی (درگذشته به ۷۱۴ ق) و حتی خیالیِ بخارایی (درگذشته به ۸۶۳ ق) را از نسلهای قبل و بعد نیز میتوان به این نامها افزود.
اهمیّت هر شاعر (و هر هنرمندی) در میزانِ تمایز و فاصلهٔ آثارِ اوست از آثارِ دیگران؛ البته اگر نخست، اثر یا آثار برادریاش را اثباتکند و «اثر» بهشمارآید! هنر نیز یعنی تشخّصیافتنِ فرم و یگانهبودنِ بلاغت، و فاصله گرفتن از تکرار که همانا ابتذال است.
شعرِ خواجو در داستانپردازی، دنبالهٔ کار نظامی و امیرخسرو دهلوی است، نه تکاملبخشِ راهِ آنان. در غزل نیز شعرِ او تلفیقی است از غزلِ سعدی، حسنِ دهلوی ،همامِ تبریزی و نیز شعرِ دیگران. خواجو همچون بسیاری از همروزگارانش مسیرِ تقلید و تکرار را میپیماید. البته حافظ نیز همچون خواجو، از دهها و چهبسا صدها شاعر تأثیرپذیرفته و حتی مضمون ربوده، اما شعرش کمتر به شعرِ دیگران شبیه است؛ ما با خواندن شعر خواجو حتی بهیادِ شعر حافظ میافتیم! با آنکه او نزدیک به چهلسال پیشتر از وفاتِ حافظ درگذشت.
خواجو شاعر فرمگرایی است. در شعر او تصویر و مضمون صرفاً در خدمتِ تصویر و مضمون است، نه در خدمتِ ایده و عواطفِ انسانی، آنگونه که فیالمثل در شعرِ حافظ میبینیم. او موضعی دربرابر روزگارِ خود نداشته، ازهمینرو شعرش نیز شعری بهنسبت بیهویّت و بیشخصیّت، و درنتیجه کموبیش بیخاصیّت است. شعری که شاعر و زمانهاش در آن غائب است و تصویرِ همروزگارانش را در آیینهٔ آن نمیتواندید. ازهمینرو رند و صوفی و زاهد و عاشق نیز در شعر خواجو چهرههایی بیهویّت اند.
اگر دیوانِ خواجو نبود، خسرانِ چندانی متوجهِ شعرِ فارسی نبود اما اگر ناصرخسرو نمیبود چه؟! مسلّماً ذوقِ مخاطبانِ شعرِ فارسی، دنبالِ کسی میگشت. شاید نستوهی و ستیهندگیِ شعرِ کسایی یا ابن یمین و سیفِ فرغانی را بیشتر میستود و آنان را در جایگاهی مینشاند فراتر از آنچه امروز، در آن نشستهاند.
اهمیتِ خواجو بیشتر در نقشِ کلیدیاش در تکاملِ بلاغیِ غزلِ فارسی و ظهورِ حافظ است، نه درخششِ شعرِ خودِ او. از دیگر اهمیتهای کارِ خواجو بهخصوص آن است که آرایهی ایهام را تنوّع بخشید و آن را پروراند و این ظرفیتِ گستردهی بلاغی را به حافظ سپرد. او همچنین همچون مولانا، در بهرهگیری از اوزانِ گوناگون، شاعری قابل توجه است.*
* یادِ استادم زندهیاد دکتر عباس ماهیار گرامی. در دورهی کارشناسی، به پیشنهادِ ایشان، تحقیقی با عنوانِ "تنوع و بسامدِ اوزانِ غزلهای خواجو" نوشتم. ایشان خود به نویسنده گفتند، از شواهدِ آن تحقیقِ دانشجویی، در کتاب "عروضِ فارسی" (چاپ انتشارات قطره) استفادهکردند. تاآنجا که بهیاددارم خواجو چهلپنجاه وزن را در شعرش بهکاربردهاست.
@azgozashtevaaknoon.
سرنوشت برخی از شاعران رقتبرانگیز است. یکی از آنان خواجو است؛ خواجویی که بهسببِ هنرنماییهای بیانیاش به « نخلبند شعرا»ی شعر فارسی شهره بود. چرا خواجو با همهٔ هنرنماییها و نازکخیالیها و نقشش در هموار کردنِ راه برای حافظ، شاعر چندان بزرگی نیست؟ شعر فردوسی و سعدی و... که جای خود دارد، چرا در تاریخِ ادبیاتِ ما شعر خواجو ( تاکید میشود با همهٔ هنرنماییها و ایهامگراییها) جایگاه شعر رودکی، ناصرخسرو، منوچهری، نظامی، خاقانی، عطار، صائب و ... را ندارد؟
یکی از راههای ارزیابیِ ارجمندیِ یک شاعر آن است که تصورکنیم فقدانِ شعرش چه خسرانی خواهدبود برای شعرِ فارسی؟ رودکی با همینمایه شعری که از او بهیادگارمانده چهرهٔ منحصربهفرد و درخشانی دارد؛ ستیهندگی و رویاروییِ ناصرخسرو با قدرتِ مستقر و نیز ساختها و صورتهای زبانی و بیانیِ شعرش، او را تکرارناپذیر و جاودانه ساخته؛ مفاخرهها و حبسیّههای خاقانی و بلاغتِ قصائدش، منحصر به خودِ اوست؛ شعر مسعودِ سعد نیز، از منظر فردیّت و بروز احساساتِ شخصی، یگانه است. نظامی و سنایی و عطار نیز هرکدام جایگاهی دارند که هیچ شاعری نمیتواند جای خالیِ آنها را پرکند. اما خواجو چه؟ شعرِ خواجو شعری یگانه و یا حتی نسبتاً یگانه نیز بهشمار نمیرود. در قرنِ هشتم، چندین شاعر با اندک تفاوتها در سبک و سیاق و نیز مضمون و محتوا در کارِ سرودن اند؛ کمالِ خجندی و سلمانِ ساوجی و عمادِ فقیه از این زمرهاند. هُمام تبریزی (درگذشته به ۷۱۴ ق) و حتی خیالیِ بخارایی (درگذشته به ۸۶۳ ق) را از نسلهای قبل و بعد نیز میتوان به این نامها افزود.
اهمیّت هر شاعر (و هر هنرمندی) در میزانِ تمایز و فاصلهٔ آثارِ اوست از آثارِ دیگران؛ البته اگر نخست، اثر یا آثار برادریاش را اثباتکند و «اثر» بهشمارآید! هنر نیز یعنی تشخّصیافتنِ فرم و یگانهبودنِ بلاغت، و فاصله گرفتن از تکرار که همانا ابتذال است.
شعرِ خواجو در داستانپردازی، دنبالهٔ کار نظامی و امیرخسرو دهلوی است، نه تکاملبخشِ راهِ آنان. در غزل نیز شعرِ او تلفیقی است از غزلِ سعدی، حسنِ دهلوی ،همامِ تبریزی و نیز شعرِ دیگران. خواجو همچون بسیاری از همروزگارانش مسیرِ تقلید و تکرار را میپیماید. البته حافظ نیز همچون خواجو، از دهها و چهبسا صدها شاعر تأثیرپذیرفته و حتی مضمون ربوده، اما شعرش کمتر به شعرِ دیگران شبیه است؛ ما با خواندن شعر خواجو حتی بهیادِ شعر حافظ میافتیم! با آنکه او نزدیک به چهلسال پیشتر از وفاتِ حافظ درگذشت.
خواجو شاعر فرمگرایی است. در شعر او تصویر و مضمون صرفاً در خدمتِ تصویر و مضمون است، نه در خدمتِ ایده و عواطفِ انسانی، آنگونه که فیالمثل در شعرِ حافظ میبینیم. او موضعی دربرابر روزگارِ خود نداشته، ازهمینرو شعرش نیز شعری بهنسبت بیهویّت و بیشخصیّت، و درنتیجه کموبیش بیخاصیّت است. شعری که شاعر و زمانهاش در آن غائب است و تصویرِ همروزگارانش را در آیینهٔ آن نمیتواندید. ازهمینرو رند و صوفی و زاهد و عاشق نیز در شعر خواجو چهرههایی بیهویّت اند.
اگر دیوانِ خواجو نبود، خسرانِ چندانی متوجهِ شعرِ فارسی نبود اما اگر ناصرخسرو نمیبود چه؟! مسلّماً ذوقِ مخاطبانِ شعرِ فارسی، دنبالِ کسی میگشت. شاید نستوهی و ستیهندگیِ شعرِ کسایی یا ابن یمین و سیفِ فرغانی را بیشتر میستود و آنان را در جایگاهی مینشاند فراتر از آنچه امروز، در آن نشستهاند.
اهمیتِ خواجو بیشتر در نقشِ کلیدیاش در تکاملِ بلاغیِ غزلِ فارسی و ظهورِ حافظ است، نه درخششِ شعرِ خودِ او. از دیگر اهمیتهای کارِ خواجو بهخصوص آن است که آرایهی ایهام را تنوّع بخشید و آن را پروراند و این ظرفیتِ گستردهی بلاغی را به حافظ سپرد. او همچنین همچون مولانا، در بهرهگیری از اوزانِ گوناگون، شاعری قابل توجه است.*
* یادِ استادم زندهیاد دکتر عباس ماهیار گرامی. در دورهی کارشناسی، به پیشنهادِ ایشان، تحقیقی با عنوانِ "تنوع و بسامدِ اوزانِ غزلهای خواجو" نوشتم. ایشان خود به نویسنده گفتند، از شواهدِ آن تحقیقِ دانشجویی، در کتاب "عروضِ فارسی" (چاپ انتشارات قطره) استفادهکردند. تاآنجا که بهیاددارم خواجو چهلپنجاه وزن را در شعرش بهکاربردهاست.
@azgozashtevaaknoon.
کانال رسمی گنجور
فانوس خیال: قصههای گنجور با قلموی هوش مصنوعی: https://museum.ganjoor.net/items/ai
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوستان علاقمند میتوانند با استفاده از این برنامهٔ اندرویدی (در اصل یک بازی جورچین ساده) مجموعهٔ تصاویر فانوس خیال را مرور کنند.
برای استفاده از آن در حالت مرور تصاویر گزینهٔ نمایش داده شده در ابتدای فیلم را فعال کنید:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.hamireza.aitileorder
برای استفاده از آن در حالت مرور تصاویر گزینهٔ نمایش داده شده در ابتدای فیلم را فعال کنید:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.hamireza.aitileorder
Forwarded from از ویرایش (از ویرایش)
چند پیکرۀ فارسی با دسترسی آزاد برای همگان:
نورلایب:
https://noorlib.ir/
نسکبان:
https://naskban.ir/
گوگلبوکز:
https://books.google.com/
گنجور:
https://ganjoor.net/
پیکرۀ گروه فرهنگنویسی فرهنگستان:
https://dadegan.apll.ir/
۱۴۰۳/۱۰/۲۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
نورلایب:
https://noorlib.ir/
نسکبان:
https://naskban.ir/
گوگلبوکز:
https://books.google.com/
گنجور:
https://ganjoor.net/
پیکرۀ گروه فرهنگنویسی فرهنگستان:
https://dadegan.apll.ir/
۱۴۰۳/۱۰/۲۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
www.noorlib.ir
کتابخانه دیجیتال نور - صفحه اصلی
بزرگترین کتابخانه آنلاین دیجیتال متنی و تصویری کتب علوم اسلامی و گنجینه اطلاعات کتاب شناختی و نسخه شناسی علوم اسلامی
امکان حذف (استثنا کردن) آثار یک یا چند سخنور از نتایج جستجو از طریق دکمهای که زیر تصویر سخنور نشان داده میشود اضافه شده است:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/21/delete-poets-from-search/
https://blog.ganjoor.net/1403/10/21/delete-poets-from-search/
Forwarded from اوراق پریشان-رضا ضیاء
اوّلین قدم برای حرف زدن دربارهٔ آثارِ قدما آنست که مطمئن شویم آن آثار از آنهاست. تا وقتی این اطمینانِ نسبی در دست نباشد، هرچه بگوییم بادِ هواست. مثلِ این است که قاضی بر اساسِ حرفِ متهم حکمی بدهد، ولی بعداً معلوم شود که متهم بیچاره اصلاً آن حرفها را نزده!
https://telegra.ph/نیساری-02-03
https://telegra.ph/نیساری-02-03
Telegraph
نیساری
سلیم نیساری که بود و چه کرد؟ مرحوم استاد سلیم نیساری را باید از مصادیقِ آدمهای کاری و بیسر و صدا دانست. برایِ حافظ این همه هیاهو شده و این همه کتاب و مقاله نوشته شده که انصافاً نود درصدشان انشاءبافی محض است. به قول دکترشفیعی کدکنی، این قبیل «تحقیقات» نیاز…
به آمارهای زیر هر بخش قسمتی اضافه شده که آمار ابیات را به تفکیک زیربخشها هم نشان میدهد.
توضیحات بیشتر در این نوشته:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/25/subcat-couplet-counts/
توضیحات بیشتر در این نوشته:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/25/subcat-couplet-counts/
Forwarded from چهار خطی
سه رباعی بههم پیوستۀ ابن یمین
تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخههای کهن یا نسخههایی که از روی چنین دستنویسهایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار هم قرار میگرفته است. در تصحیح دیوان شاعران، معمولاً به جهت اینکه ترتیب اشعار در همۀ نسخههای مورد استفاده یکسان نیست و یا به منظور سهولت جستجوی اشعار، تنظیم اولیۀ دیوانها از بین میرود و نظم الفبایی قوافی، جای آن را میگیرد.
بههم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین میبرد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آنها را تاریک میکند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور میافتد و مخاطب، ربط آنها را در نمییابد. به طور مثال، خواجوی کرمانی یکی از رباعیات شاعر همشهریاش میر کرمانی را با یک رباعی پاسخ گفته است. این دو رباعی، در دستنویس دیوان او کنار هم قرار داشته است. سهیلی خوانساری در تصحیح دیوان خواجو، هنگام نظم بخشیدن به رباعیات، از سر تسامح یا غفلت، این دو رباعی را از هم دور انداخته، یکی را در حرف «م» و دیگری را در حرف «ی» جای داده است. خوانندۀ امروزی، متوجه ربط این دو رباعی نمیشود و حتی تصور میکند هر دو سرودۀ خواجوی کرمانی است.
■
مورد دیگری که اخیراً بدان برخوردهام در دیوان ابن یمین فریومدی شاعر قرن هشتم هجری است. در دستنویس شمارۀ ۹۳۵ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که در سدۀ نهم هجری کتابت شده و از نسخههای مورد استفادۀ حسینعلی باستانی راد در تصحیح دیوان اشعار ابن یمین هم بوده است، اشعار نسخه، از جمله رباعیات آن، نظم غیر الفبایی دارد. از جملۀ این رباعیات، سه رباعی به هم پیوستۀ زیر است (برگ ۳۸۴ ر) که مصحح، متوجه ربط آنها نشده و را از هم جدایشان کرده است (دیوان چاپی، ۶۲۸، ۶۴۵):
دلدار همیگفت من محزون را
کآخر چه دوا کنی دل پُر خون را
از وی چو شنیدم این سخن، بگشادم
قفل از سر دُرج گوهر موزون را
گفتم دل من گرچه که غرق خون است
وین محنت و غم از ستم گردون است
در خاطر من رباعیی میگذرد
وین است رباعی، بشنو تا چون است:
خاتون جهان، جهان ملک خاتون را
آن کیسهفشان، سیم و زر قارون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را.
یادم هست سالها پیش که دیوان چاپی ابن یمین را میخواندم، کنار رباعی دوم نوشتم: «کدام رباعی را میگوید؟» و خبر نداشتم که این رباعی، حلقۀ واسط دو رباعی دیگر است.
■
ابن یمین، در قطعهسرایی آوازه بر آورده، اما ۶۷۰ رباعی دارد که نشان میدهد قالب رباعی برایش اهمیت ویژهای داشته است. این بیشترین تعداد رباعی در میان شاعران همعصر اوست. مستزادهای ابن یمین، از لحاظ تنوع فرم و وزن، در تاریخ رباعی فارسی بسیار حایز است. رباعیات خیامانۀ او نیز در خور بررسی است و برخی از آنها، به عمر خیام منسوب شده است. این قطعۀ او که در دو وزن سروده شده و تلفیق قطعه و رباعی است، و یک شعر دو وزنی محسوب میشود، جزو کارهای خاص ابن یمین است و در دیوان چاپی آن را نیافتم:
از لطف خود ای باد صبا یک سحری خیز
بر خاک در آصف ایّام گذر کن
- گو گر نه دلم غرقه به خون میباید
- من عرضه کنم بر تو که چون میباید
دیروز که به بود به بسیار از امروز
حال من محنت زدۀ بی سر و بی بُن
- صد دست عنایتم نهادی بر سر
- یک دست عنایتم کنون میباید.
..
"چهار خطی"
https://www.tgoop.com/Xatt4
تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخههای کهن یا نسخههایی که از روی چنین دستنویسهایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار هم قرار میگرفته است. در تصحیح دیوان شاعران، معمولاً به جهت اینکه ترتیب اشعار در همۀ نسخههای مورد استفاده یکسان نیست و یا به منظور سهولت جستجوی اشعار، تنظیم اولیۀ دیوانها از بین میرود و نظم الفبایی قوافی، جای آن را میگیرد.
بههم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین میبرد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آنها را تاریک میکند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور میافتد و مخاطب، ربط آنها را در نمییابد. به طور مثال، خواجوی کرمانی یکی از رباعیات شاعر همشهریاش میر کرمانی را با یک رباعی پاسخ گفته است. این دو رباعی، در دستنویس دیوان او کنار هم قرار داشته است. سهیلی خوانساری در تصحیح دیوان خواجو، هنگام نظم بخشیدن به رباعیات، از سر تسامح یا غفلت، این دو رباعی را از هم دور انداخته، یکی را در حرف «م» و دیگری را در حرف «ی» جای داده است. خوانندۀ امروزی، متوجه ربط این دو رباعی نمیشود و حتی تصور میکند هر دو سرودۀ خواجوی کرمانی است.
■
مورد دیگری که اخیراً بدان برخوردهام در دیوان ابن یمین فریومدی شاعر قرن هشتم هجری است. در دستنویس شمارۀ ۹۳۵ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که در سدۀ نهم هجری کتابت شده و از نسخههای مورد استفادۀ حسینعلی باستانی راد در تصحیح دیوان اشعار ابن یمین هم بوده است، اشعار نسخه، از جمله رباعیات آن، نظم غیر الفبایی دارد. از جملۀ این رباعیات، سه رباعی به هم پیوستۀ زیر است (برگ ۳۸۴ ر) که مصحح، متوجه ربط آنها نشده و را از هم جدایشان کرده است (دیوان چاپی، ۶۲۸، ۶۴۵):
دلدار همیگفت من محزون را
کآخر چه دوا کنی دل پُر خون را
از وی چو شنیدم این سخن، بگشادم
قفل از سر دُرج گوهر موزون را
گفتم دل من گرچه که غرق خون است
وین محنت و غم از ستم گردون است
در خاطر من رباعیی میگذرد
وین است رباعی، بشنو تا چون است:
خاتون جهان، جهان ملک خاتون را
آن کیسهفشان، سیم و زر قارون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را.
یادم هست سالها پیش که دیوان چاپی ابن یمین را میخواندم، کنار رباعی دوم نوشتم: «کدام رباعی را میگوید؟» و خبر نداشتم که این رباعی، حلقۀ واسط دو رباعی دیگر است.
■
ابن یمین، در قطعهسرایی آوازه بر آورده، اما ۶۷۰ رباعی دارد که نشان میدهد قالب رباعی برایش اهمیت ویژهای داشته است. این بیشترین تعداد رباعی در میان شاعران همعصر اوست. مستزادهای ابن یمین، از لحاظ تنوع فرم و وزن، در تاریخ رباعی فارسی بسیار حایز است. رباعیات خیامانۀ او نیز در خور بررسی است و برخی از آنها، به عمر خیام منسوب شده است. این قطعۀ او که در دو وزن سروده شده و تلفیق قطعه و رباعی است، و یک شعر دو وزنی محسوب میشود، جزو کارهای خاص ابن یمین است و در دیوان چاپی آن را نیافتم:
از لطف خود ای باد صبا یک سحری خیز
بر خاک در آصف ایّام گذر کن
- گو گر نه دلم غرقه به خون میباید
- من عرضه کنم بر تو که چون میباید
دیروز که به بود به بسیار از امروز
حال من محنت زدۀ بی سر و بی بُن
- صد دست عنایتم نهادی بر سر
- یک دست عنایتم کنون میباید.
..
"چهار خطی"
https://www.tgoop.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
(این صفحه روز پنجشنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راهاندازی شده است.)
(این صفحه روز پنجشنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راهاندازی شده است.)
کانال رسمی گنجور
سه رباعی بههم پیوستۀ ابن یمین تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخههای کهن یا نسخههایی که از روی چنین دستنویسهایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار…
یکی از کارهایی که در گنجور در هنگام ورود اشعار انجام شده مرتب کردن مجدد اشعار بر اساس حروف قافیه بوده.
این مسئله علاوه بر آن که مطابقت دادن متن گنجور با متن چاپی را سخت کرده بعضاً باعث شده ارتباط بین اشعار نیز همچنان که استاد میرافضلی اشاره کردهاند گم شود:
«بههم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین میبرد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آنها را تاریک میکند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور میافتد و مخاطب، ربط آنها را در نمییابد.»
نمونهای که به طور خاص ترتیب تاریخی سروده شدن اشعار در آن گم شده کلیات ملکالشعرا بهار است که کاربر گنجور مجبور است برای دریافت حال و هوای سروده شدن شعر و دوره و زمانه آن به دیوان چاپی مراجعه کند.
با توجه به آن که امکاناتی مانند جستجو و مشابهیابی نیاز به مرتبسازی بر اساس قافیه را کاهش داده در ورود کتابهای جدید مرتبسازی مجدد را جز در مواردی که میدانیم ترتیب ورود اشعار به ترتیب کتاب مرجع نبوده انجام نمیدهیم.
این مسئله علاوه بر آن که مطابقت دادن متن گنجور با متن چاپی را سخت کرده بعضاً باعث شده ارتباط بین اشعار نیز همچنان که استاد میرافضلی اشاره کردهاند گم شود:
«بههم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین میبرد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آنها را تاریک میکند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور میافتد و مخاطب، ربط آنها را در نمییابد.»
نمونهای که به طور خاص ترتیب تاریخی سروده شدن اشعار در آن گم شده کلیات ملکالشعرا بهار است که کاربر گنجور مجبور است برای دریافت حال و هوای سروده شدن شعر و دوره و زمانه آن به دیوان چاپی مراجعه کند.
با توجه به آن که امکاناتی مانند جستجو و مشابهیابی نیاز به مرتبسازی بر اساس قافیه را کاهش داده در ورود کتابهای جدید مرتبسازی مجدد را جز در مواردی که میدانیم ترتیب ورود اشعار به ترتیب کتاب مرجع نبوده انجام نمیدهیم.
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
"حکایتنویس مباش!" (ادای دینی به ابوسعیدِ ابوالخیر)
عرفانِ اسلامی و ایرانی عطاها و لقاهایی دارد. نه من صلاحیّتِ چندانی برای پرداختن به این مبحث دارم و نه اینجا مجالی درخور برای بازگوییِ آراء بزرگان دراینباره. اما درحدّ خودم و براساسِ آنچه در متونِ عرفانی و نقلِ حالات و مقاماتِ صوفیانِ بزرگ خواندهام، میتوانم بگویم کسی نمیتواند منکرِ تأثیرگذاریِ رفتارهای غریب و گفتارهای شگفتِ پیرانِِ سیر و سلوک شود. بهویژه، حرکاتِ خلافِ عادت و عباراتِ سنتشکنانه و شاعرانهای که از قول ابوسعید در اسرارالتوحید نقلشده، گاهی بهراستی تلنگری است برای اندیشیدن و حتی "لگدی" برای بیدارشدن. چه بسا درنگ در عبارتی از ابوسعید زندگیِ آدمی را دگرگونکند.
درست بهخاطردارم سالِهای نخست دوران دانشجویی در دورهی دکتری را میگذراندم؛ دورهای که سالها به آن میاندیشیدم. اما مانندِ مادرانی که دچارِ افسردگیِ پساززایمان شدهباشند، پساز پذیرفتهشدن، حالا حالِ چندان خوشی نداشتم. از همان سالهای دبیرستان، به دکترای ادبیات میاندیشیدم. و حالا شاید آسانتر ازآنچه فکرشرا میکردم شاهدِ مقصود را در آغوش کشیدهبودم!
اما حالِ خوشی نداشتم. مدتی بود که با خود میاندیشیدم: فلانی! به ضرورتِ آزمونهای رنگارنگِ ورودی به ادوارِ گوناگونِ تحصیلی و نیز طیّ حدودِ دهسال دانشجویی، چندینبار بیهقی و گلستان و خاقانی و حافظ را خواندهای! و حال درادامهی کار، با این تکرارِ مکرّرات چه خواهیکرد؟!
این حالات و تفکرات بود و بود تا روزی که داشتم اسرارالتوحید میخواندم. عبارتی از پیرِ طریقت شیخ ابوسعید با من آن کرد که ده سال سفارشها و موعظههای استادانِ عزیزم نکردهبود!
و آن کلامی از شیخ بود قریب به این مضمون، خطاب به مریدی:
"حکایتنویس مباش، چنان باش تا از تو حکایتکنند!".
و این همان "لگدِ" مناسب با حالوروزِ من بود. این کلامِ کوتاه اما کوبنده چنان تاثیری در من نهاد که چندی بعد برگهی آچاری گذاشتم لای دیوانِ حافظ به خط خوشِ نژاد فرد لرستانی و با خودم گفتم: بیش از ده سال هست که دیوانِ رازِ خواجهی شیراز را شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه با خودت میگردانی و شیرازهاش را نیز از هم گسلاندهای؛ آیا همهی آنچه تابهحال خواندهای نباید جرقهی نکتهای یا کرشمهی ایهامی را بر تو آشکارمیساخت؟! از آن روز با خودم عهدکردم آنقدر باید در ابیاتِ خواجه باریکشوی تا به نکاتی تازه برسی؛ نکاتی که دیگران بپسندند و در نوشتههایشان نقلکنند.
و بعدها چندان در زوایا و خفایای ابیاتِ حافظ باریک میشدم تا به نکتهای طرفه و ایهامی نویافته، هرچند کوچک، برسم. البته این آرزو، مسلتزمِ آن بود که همهی آنچه را دیگران دربارهی شعرِ حافظ نوشتهاند ببینم و درحدّ دانشام بفهمم. و من هم، به قدرِ وُسع کوشیدم. "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها".
بمانَد که بعدها در نیمهی راه سروکارم با نیما افتاد. اما آن عشقِ به نکتهیابی در شعرِ خواجه، به برکتِ آن "لگدِ" پیشگفته، هرگز از سرم نیفتاد!
@azgozashtevaaknoon
عرفانِ اسلامی و ایرانی عطاها و لقاهایی دارد. نه من صلاحیّتِ چندانی برای پرداختن به این مبحث دارم و نه اینجا مجالی درخور برای بازگوییِ آراء بزرگان دراینباره. اما درحدّ خودم و براساسِ آنچه در متونِ عرفانی و نقلِ حالات و مقاماتِ صوفیانِ بزرگ خواندهام، میتوانم بگویم کسی نمیتواند منکرِ تأثیرگذاریِ رفتارهای غریب و گفتارهای شگفتِ پیرانِِ سیر و سلوک شود. بهویژه، حرکاتِ خلافِ عادت و عباراتِ سنتشکنانه و شاعرانهای که از قول ابوسعید در اسرارالتوحید نقلشده، گاهی بهراستی تلنگری است برای اندیشیدن و حتی "لگدی" برای بیدارشدن. چه بسا درنگ در عبارتی از ابوسعید زندگیِ آدمی را دگرگونکند.
درست بهخاطردارم سالِهای نخست دوران دانشجویی در دورهی دکتری را میگذراندم؛ دورهای که سالها به آن میاندیشیدم. اما مانندِ مادرانی که دچارِ افسردگیِ پساززایمان شدهباشند، پساز پذیرفتهشدن، حالا حالِ چندان خوشی نداشتم. از همان سالهای دبیرستان، به دکترای ادبیات میاندیشیدم. و حالا شاید آسانتر ازآنچه فکرشرا میکردم شاهدِ مقصود را در آغوش کشیدهبودم!
اما حالِ خوشی نداشتم. مدتی بود که با خود میاندیشیدم: فلانی! به ضرورتِ آزمونهای رنگارنگِ ورودی به ادوارِ گوناگونِ تحصیلی و نیز طیّ حدودِ دهسال دانشجویی، چندینبار بیهقی و گلستان و خاقانی و حافظ را خواندهای! و حال درادامهی کار، با این تکرارِ مکرّرات چه خواهیکرد؟!
این حالات و تفکرات بود و بود تا روزی که داشتم اسرارالتوحید میخواندم. عبارتی از پیرِ طریقت شیخ ابوسعید با من آن کرد که ده سال سفارشها و موعظههای استادانِ عزیزم نکردهبود!
و آن کلامی از شیخ بود قریب به این مضمون، خطاب به مریدی:
"حکایتنویس مباش، چنان باش تا از تو حکایتکنند!".
و این همان "لگدِ" مناسب با حالوروزِ من بود. این کلامِ کوتاه اما کوبنده چنان تاثیری در من نهاد که چندی بعد برگهی آچاری گذاشتم لای دیوانِ حافظ به خط خوشِ نژاد فرد لرستانی و با خودم گفتم: بیش از ده سال هست که دیوانِ رازِ خواجهی شیراز را شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه با خودت میگردانی و شیرازهاش را نیز از هم گسلاندهای؛ آیا همهی آنچه تابهحال خواندهای نباید جرقهی نکتهای یا کرشمهی ایهامی را بر تو آشکارمیساخت؟! از آن روز با خودم عهدکردم آنقدر باید در ابیاتِ خواجه باریکشوی تا به نکاتی تازه برسی؛ نکاتی که دیگران بپسندند و در نوشتههایشان نقلکنند.
و بعدها چندان در زوایا و خفایای ابیاتِ حافظ باریک میشدم تا به نکتهای طرفه و ایهامی نویافته، هرچند کوچک، برسم. البته این آرزو، مسلتزمِ آن بود که همهی آنچه را دیگران دربارهی شعرِ حافظ نوشتهاند ببینم و درحدّ دانشام بفهمم. و من هم، به قدرِ وُسع کوشیدم. "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها".
بمانَد که بعدها در نیمهی راه سروکارم با نیما افتاد. اما آن عشقِ به نکتهیابی در شعرِ خواجه، به برکتِ آن "لگدِ" پیشگفته، هرگز از سرم نیفتاد!
@azgozashtevaaknoon
Forwarded from سادهنویسی و درستنویسی (حمید حسنی)
شاهنامۀ فردوسی را با صدای میرجلالالدین کَزّازی در «ویکیشاهنامه» میتوانید گوش کنید.
این خوانش در ۲۷۵ بخش و ۱۵۶ ساعت ضبط شدهاست:
https://wikishahnameh.com/شاهنامه-خوانی-با-صدای-استاد-سید-جلال-الدین-کزاری/
@SadeNevisi
این خوانش در ۲۷۵ بخش و ۱۵۶ ساعت ضبط شدهاست:
https://wikishahnameh.com/شاهنامه-خوانی-با-صدای-استاد-سید-جلال-الدین-کزاری/
@SadeNevisi
Forwarded from جریانـ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠 رویداد رونمایی از «موزهی برخط سیمرغنامه»
گنجینهی جامع نوین از آثار تاریخی #ایران_فرهنگی
روایتی تازه از فرهنگ و هنر جهانِ ایرانی با گردآوری بیش از ۱۸ هزار اثر تا کنون:
simurghnameh.com
🗓 پاییز ۱۴۰۳ خورشیدی 📍منزل بهرامی
🔗 منبع
👈🏼 سخنرانی ایمان افسریان در این رویداد
🔺 سیمرغنامه، پایگاهی است مردمنهاد، فرهنگی، ناسودبر و متعلق به مردم ایران؛ نهادی برای پیوند زدن پارههای ایرانِ فرهنگی و ارتعاش روح مشترک از تعلق خاطرات جمعیمان.
#هنر_ایرانی #رویای_ایرانی
@Jaryaann
گنجینهی جامع نوین از آثار تاریخی #ایران_فرهنگی
روایتی تازه از فرهنگ و هنر جهانِ ایرانی با گردآوری بیش از ۱۸ هزار اثر تا کنون:
simurghnameh.com
🗓 پاییز ۱۴۰۳ خورشیدی 📍منزل بهرامی
🔗 منبع
👈🏼 سخنرانی ایمان افسریان در این رویداد
🔺 سیمرغنامه، پایگاهی است مردمنهاد، فرهنگی، ناسودبر و متعلق به مردم ایران؛ نهادی برای پیوند زدن پارههای ایرانِ فرهنگی و ارتعاش روح مشترک از تعلق خاطرات جمعیمان.
#هنر_ایرانی #رویای_ایرانی
@Jaryaann
Forwarded from مهدی نوریان
▨ دمنه گفت:
«گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر
وان مهـر بر که افکنم آن دل کجا برم»
این بیت سیری کرده است برای خودش؛ بهاینصورت که مسعود سعد سلمان یک قصیدهای دارد با ردیف «کنم»:
گـر یک وفـا کنی صنما صـد وفا کنم
گر تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
این قصیده بهاینشکل شروع میشود و در ادامه، مسعود سعد میگوید:
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهـر
آن مهــر بر کـه افکنم آن دل کجـا کنم
یعنی توی دیوان مسعود سعد، آخرِ بیت «کنم» است، چون ردیف آن قصیده کلاً «کنم» است.
بعد، نصرالله منشی در کلیله و دمنه این «کنم» را تبدیل کرده است به «بَرَم». دیده که بهتر بهش میخورد، تصرف کرده در شعر مسعود سعد و انصافاً هم «برم» بیشتر بهش میخورد؛ منتها آنجا مسعود سعد برای رعایت ردیفِ شعر، «کنم» گفته است. بعد، کمال اسماعیل اصفهانی آمده یک قصیدهای گفته با مطلعِ
«دل را که نیست وصل تو حاصل کجا برم»
و ضمن قصیده، این مطلب را لابد از توی کلیله و دمنه دیده و تضمین کرده است، در قصیدهاش. بعد، حافظ فکر کرده که این بیت مال خودِ کمال اسماعیل است. در شعر حافظ میبینیم که:
گر باورت نمیشود از بنده این حدیث
از گفـتــــهٔ کمــــال دلیـــلی بیـــــاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهـر
آن مهــر بر که افکنم آن دل کجـا بـرم
یعنی حافظ واقعاً فکر کرده این شعر مال کمال اسماعیل است.
@dr_mehdi_nourian
▨ دمنه گفت:
«گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر
وان مهـر بر که افکنم آن دل کجا برم»
این بیت سیری کرده است برای خودش؛ بهاینصورت که مسعود سعد سلمان یک قصیدهای دارد با ردیف «کنم»:
گـر یک وفـا کنی صنما صـد وفا کنم
گر تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
این قصیده بهاینشکل شروع میشود و در ادامه، مسعود سعد میگوید:
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهـر
آن مهــر بر کـه افکنم آن دل کجـا کنم
یعنی توی دیوان مسعود سعد، آخرِ بیت «کنم» است، چون ردیف آن قصیده کلاً «کنم» است.
بعد، نصرالله منشی در کلیله و دمنه این «کنم» را تبدیل کرده است به «بَرَم». دیده که بهتر بهش میخورد، تصرف کرده در شعر مسعود سعد و انصافاً هم «برم» بیشتر بهش میخورد؛ منتها آنجا مسعود سعد برای رعایت ردیفِ شعر، «کنم» گفته است. بعد، کمال اسماعیل اصفهانی آمده یک قصیدهای گفته با مطلعِ
«دل را که نیست وصل تو حاصل کجا برم»
و ضمن قصیده، این مطلب را لابد از توی کلیله و دمنه دیده و تضمین کرده است، در قصیدهاش. بعد، حافظ فکر کرده که این بیت مال خودِ کمال اسماعیل است. در شعر حافظ میبینیم که:
گر باورت نمیشود از بنده این حدیث
از گفـتــــهٔ کمــــال دلیـــلی بیـــــاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهـر
آن مهــر بر که افکنم آن دل کجـا بـرم
یعنی حافظ واقعاً فکر کرده این شعر مال کمال اسماعیل است.
@dr_mehdi_nourian
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
اا═.🍃 .═════════╔
استاد جلال متینی
اا═════════.🍃 .═╚
استاد جلال متینی از محققان خوشنام زبان و ادبیات فارسی بود. - روانش شاد - از شیوۀ مدیریت او در دانشگاه فردوسی پیش از انقلاب، حکایتهای شنیدنی هنوز بر زبانهاست. دو مجلۀ ایرانشناسی و ایراننامه و کتاب خاطرات سالهای خدمت از آثار برجستۀ اوست.
شرح حال و زندگینامه (میلاد عظیمی)
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
اا═.🍃 .═════════╔
استاد جلال متینی
اا═════════.🍃 .═╚
استاد جلال متینی از محققان خوشنام زبان و ادبیات فارسی بود. - روانش شاد - از شیوۀ مدیریت او در دانشگاه فردوسی پیش از انقلاب، حکایتهای شنیدنی هنوز بر زبانهاست. دو مجلۀ ایرانشناسی و ایراننامه و کتاب خاطرات سالهای خدمت از آثار برجستۀ اوست.
شرح حال و زندگینامه (میلاد عظیمی)
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
Ketabnak
دانلود کتابهای جلال متینی
دانلود رایگان مجموعه کتابهای الکترونیکی جلال متینی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۳۷ نسخهٔ نفیس یا مهم از کتابخانهٔ بودلین (بادلین) دانشگاه آکسفورد شامل چند شاهنامه، خمسهٔ نظامی، کلیات سعدی و ... در گنجینهٔ گنجور در دسترس قرار گرفته است.
دوستانی که علاقمندند در فهرستگذاری آنها مشارکت کنند این ویدیو را ببینند یا طبق این راهنما عمل بفرمایند:
https://blog.ganjoor.net/1398/07/12/mganjoor/
دوستانی که علاقمندند در فهرستگذاری آنها مشارکت کنند این ویدیو را ببینند یا طبق این راهنما عمل بفرمایند:
https://blog.ganjoor.net/1398/07/12/mganjoor/
کانال رسمی گنجور
https://castbox.fm/vb/772890367
YouTube
اپیزود بیستم (بخش اول)| من آدم خوش شانسی بودم، زندگی بی دغدغه ای داشتم|خالق سایت گنجور
اپیزود بیستم (بخش اول)
مهمان: حمیدرضا محمدی _ خالق سایت گنجور
تو این اپیزود با هم سفر می کنیم به جهان حمیدرضا کسی که به مرور سایتی رو خلق کرده که امروز گنجینه ی شعر و ادب فارسی.
شاید میشه گفت این گنجینه شاهد اشک ها و لبخند های ما بوده، موقعی که شاعر مورد…
مهمان: حمیدرضا محمدی _ خالق سایت گنجور
تو این اپیزود با هم سفر می کنیم به جهان حمیدرضا کسی که به مرور سایتی رو خلق کرده که امروز گنجینه ی شعر و ادب فارسی.
شاید میشه گفت این گنجینه شاهد اشک ها و لبخند های ما بوده، موقعی که شاعر مورد…
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
"غلطخوانیِ شعر" (نقدی بر نقدِ مهدی فرجی بر اجرای علیرضا قربانی)
ادیبان و منتقدان سالها است اشتباهات و گاه تغییراتِ آگاهانهای را که آوازخوانان و ترانهخوانان در شعرِ شاعران اعمالمیکنند، یادآورمیشوند. بهیاددارم نخستینبار استاد جعفر موید شیرازی ضمنِ مقالهای چندین لغزش در اجراهای استاد شجریان را نشاندادهاند. تاآنجاکه بهیاددارم در همه یا اغلبِ آن موارد نیز حق به جانبِ ایشان بودهاست. باآنکه استاد شهرامِ ناظری با بزرگانی همچون سایه و استاد شفیعی دربارهی دقایقِ اشعارِ آثارِ خویش مشورتمیکردهاند باز هم برخی لغزشها را میتوان در کارهایشان نشانداد. ازمیانِ پاپخوانها درخشانترین تصرفها را بهگمانام باید در آثارِ فرهادِ مهراد جُست. فرهاد بهویژه در اجرای "برفِ" نیما و "کوچ بنفشهها"ی استاد شفیعی کدکنی بسیار استادانه عملکرده. و این تصرفها به نفعِ قطعات تمامشده. البته این احتمال نیز هست که او شعرِ استاد شفیعی را با مشورتِ خودِ ایشان تغییردادهباشد.
نکتهای را هم همینجا باید یادآورشوم: همانطور که خواننده مختار است از یک غزل ابیاتی را برگزیند و تنها همان ابیات را بخوانَد، بهنظرم او این اختیار را نیز دارد و درصورتِ نیاز میتواند در شعر تصرف نیز کند. گرچه درستتر و حرفهایترش آن است که به طریقی این تصرفِ خویش را یادآورشود. اما چرا خواننده حقدارد چنینکند؟ برای اینکه او قرار است شعر را از فضای ادبیات و جهانِ متن و واژه، به عالمِ آوا و موسیقی، منتقلکند. و این انتقالِ توام با تغییر و تصرف، درست به اخذ و اقتباسی میمانَد که در عالمِ سینما رخمیدهد. و در این انتقال از واژه به تصویر و آوا، البته اگر ضرورتی زیباشناختی درکارباشد، طبیعی است که اثرِ ادبی دچارِ تغییراتی شود. از این قبیل اقتباسها (موفق یا ناموفق) در آثارِ سینماییِ و موسیقاییِ جهان و ایران نمونهها دارد. همین حکم در گزینش و اجرای ضبطهای نادرست یا نامعتبر از متونِ کهن نیز صادق است.
آقای مهدی فرجی که غزلمیگوید و گهگاه خوب نیز میگوید، با لحنی عصبی و زبانی تاحدی ناشایسته بر اجرای جنابِ علیرضا قربانی خردهگرفتهاند که چرا ایشان بهغلط "بنیآدم اعضای یکدیگر اندِ" سعدی را "یک پیکر اند" خواندهاست.
البته میدانیم که چند دههای است پژوهشگران به یقینرسیدهاند ضبطِ اصیل و درست همان "یکدیگر اند" هست. گرچه برخی از بزرگترین شارحانِ گلستانِ سعدی نیز همان ضبطِ نادرست (یکپیکر اند) را برگزیدهاند.
بهنظرمیرسد برای مخاطبِ عام (که طبیعتاً بیشتر هدفِ خوانندهها چنین طیفی از مخاطبان است) همین ضبطِ نادرست، مناسبتر و مفهومتر است. و مگر ضبطِ اصیلِ ابیاتِ مشهوری که دههها است اجرامیشود، چیزِ دیگری نیست؟ نمونهها فراوان است:
_ بادِ جوی مولیان آید همی ... (بهجای: بوی جوی)
_ بشنو این نی چون شکایتمیکند (بهجای: بشنو از نی)
_ کهاز سنگ گریه آید روزِ فراقِ یاران (به جای: ناله خیزد)
اما انصاف باید داد که ضبطهای "بوی جوی مولیان"، "بشنو از نی" و "ناله خیزد" بهمراتب زیباتر و موسیقاییتر و گوشنوازتر است تا آن ضبطهای اصیل. در عالمِ نقدِ متون البته باید به کاوشها ادامهداد و نسخهها را جستجوکرد و دانشروانه و روشمندانه روایتها را سنجید و درنهایت بیرحمانه داوریکرد. اما دربارهی چنین لغزشها در عالمِ اجرای موسیقاییِ شعر یا همان اقتباسِ از ادبیات و اجرای موسیقاییِ آن، بهگمانام باید گفت: بدین شکستگی ارزد به صدهزار درست!
ضمناً از خوانندگان نباید انتظارداشت که از مباحثِ باریکِ پژوهشهای ادبی، ازجمله صحّت و اصالِتِ ضبطهای گوناگونِ متونِ کهن مطلعباشند.
همهی اینها به کنار، من چندان با لحنِ جنابِ فرجی همداستان نیستم؛ چراکه از چنین لحنی، بیشتر بوی کینکشی و هیاهو به مشاممیرسد تا نقدی مشفقانه و منصفانه یا ارشادگرانه.
@azgozashtevaaknoon
ادیبان و منتقدان سالها است اشتباهات و گاه تغییراتِ آگاهانهای را که آوازخوانان و ترانهخوانان در شعرِ شاعران اعمالمیکنند، یادآورمیشوند. بهیاددارم نخستینبار استاد جعفر موید شیرازی ضمنِ مقالهای چندین لغزش در اجراهای استاد شجریان را نشاندادهاند. تاآنجاکه بهیاددارم در همه یا اغلبِ آن موارد نیز حق به جانبِ ایشان بودهاست. باآنکه استاد شهرامِ ناظری با بزرگانی همچون سایه و استاد شفیعی دربارهی دقایقِ اشعارِ آثارِ خویش مشورتمیکردهاند باز هم برخی لغزشها را میتوان در کارهایشان نشانداد. ازمیانِ پاپخوانها درخشانترین تصرفها را بهگمانام باید در آثارِ فرهادِ مهراد جُست. فرهاد بهویژه در اجرای "برفِ" نیما و "کوچ بنفشهها"ی استاد شفیعی کدکنی بسیار استادانه عملکرده. و این تصرفها به نفعِ قطعات تمامشده. البته این احتمال نیز هست که او شعرِ استاد شفیعی را با مشورتِ خودِ ایشان تغییردادهباشد.
نکتهای را هم همینجا باید یادآورشوم: همانطور که خواننده مختار است از یک غزل ابیاتی را برگزیند و تنها همان ابیات را بخوانَد، بهنظرم او این اختیار را نیز دارد و درصورتِ نیاز میتواند در شعر تصرف نیز کند. گرچه درستتر و حرفهایترش آن است که به طریقی این تصرفِ خویش را یادآورشود. اما چرا خواننده حقدارد چنینکند؟ برای اینکه او قرار است شعر را از فضای ادبیات و جهانِ متن و واژه، به عالمِ آوا و موسیقی، منتقلکند. و این انتقالِ توام با تغییر و تصرف، درست به اخذ و اقتباسی میمانَد که در عالمِ سینما رخمیدهد. و در این انتقال از واژه به تصویر و آوا، البته اگر ضرورتی زیباشناختی درکارباشد، طبیعی است که اثرِ ادبی دچارِ تغییراتی شود. از این قبیل اقتباسها (موفق یا ناموفق) در آثارِ سینماییِ و موسیقاییِ جهان و ایران نمونهها دارد. همین حکم در گزینش و اجرای ضبطهای نادرست یا نامعتبر از متونِ کهن نیز صادق است.
آقای مهدی فرجی که غزلمیگوید و گهگاه خوب نیز میگوید، با لحنی عصبی و زبانی تاحدی ناشایسته بر اجرای جنابِ علیرضا قربانی خردهگرفتهاند که چرا ایشان بهغلط "بنیآدم اعضای یکدیگر اندِ" سعدی را "یک پیکر اند" خواندهاست.
البته میدانیم که چند دههای است پژوهشگران به یقینرسیدهاند ضبطِ اصیل و درست همان "یکدیگر اند" هست. گرچه برخی از بزرگترین شارحانِ گلستانِ سعدی نیز همان ضبطِ نادرست (یکپیکر اند) را برگزیدهاند.
بهنظرمیرسد برای مخاطبِ عام (که طبیعتاً بیشتر هدفِ خوانندهها چنین طیفی از مخاطبان است) همین ضبطِ نادرست، مناسبتر و مفهومتر است. و مگر ضبطِ اصیلِ ابیاتِ مشهوری که دههها است اجرامیشود، چیزِ دیگری نیست؟ نمونهها فراوان است:
_ بادِ جوی مولیان آید همی ... (بهجای: بوی جوی)
_ بشنو این نی چون شکایتمیکند (بهجای: بشنو از نی)
_ کهاز سنگ گریه آید روزِ فراقِ یاران (به جای: ناله خیزد)
اما انصاف باید داد که ضبطهای "بوی جوی مولیان"، "بشنو از نی" و "ناله خیزد" بهمراتب زیباتر و موسیقاییتر و گوشنوازتر است تا آن ضبطهای اصیل. در عالمِ نقدِ متون البته باید به کاوشها ادامهداد و نسخهها را جستجوکرد و دانشروانه و روشمندانه روایتها را سنجید و درنهایت بیرحمانه داوریکرد. اما دربارهی چنین لغزشها در عالمِ اجرای موسیقاییِ شعر یا همان اقتباسِ از ادبیات و اجرای موسیقاییِ آن، بهگمانام باید گفت: بدین شکستگی ارزد به صدهزار درست!
ضمناً از خوانندگان نباید انتظارداشت که از مباحثِ باریکِ پژوهشهای ادبی، ازجمله صحّت و اصالِتِ ضبطهای گوناگونِ متونِ کهن مطلعباشند.
همهی اینها به کنار، من چندان با لحنِ جنابِ فرجی همداستان نیستم؛ چراکه از چنین لحنی، بیشتر بوی کینکشی و هیاهو به مشاممیرسد تا نقدی مشفقانه و منصفانه یا ارشادگرانه.
@azgozashtevaaknoon
کانال رسمی گنجور
https://www.youtube.com/watch?v=Lk4Mru3o6NM
YouTube
اپیزود بیستم(بخش دوم)| من آدم خوش شانسی بودم، زندگی بی دغدغه ای داشتم|خالق سایت گنجور
اپیزود بیستم (بخش دوم)
مهمان: حمیدرضا محمدی _ خالق سایت گنجور
تو این اپیزود با هم سفر می کنیم به جهان حمیدرضا کسی که به مرور سایتی رو خلق کرده که امروز گنجینه ی شعر و ادب فارسی.
شاید میشه گفت این گنجینه شاهد اشک ها و لبخند های ما بوده، موقعی که شاعر مورد…
مهمان: حمیدرضا محمدی _ خالق سایت گنجور
تو این اپیزود با هم سفر می کنیم به جهان حمیدرضا کسی که به مرور سایتی رو خلق کرده که امروز گنجینه ی شعر و ادب فارسی.
شاید میشه گفت این گنجینه شاهد اشک ها و لبخند های ما بوده، موقعی که شاعر مورد…