Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
314 - Telegram Web
Telegram Web
سخنرانی هفته سوم (روز ششم) سمپوزیوم «منجی در اسلام»

"مهدیان" و "قائمان" یا "مهدیِ قائم"؟
مصطفی بارگاهی، حوزه‌ علمیه‌ قم

یک‌شنبه
٢١ اسفند ۱۴۰۱
١٢ مارس ۲۰۲۳
ساعت ١٢:۰۰ ظهر به وقت شیکاگو
ساعت ۸:۳۰ شب به وقت تهران

چکیده:
در احادیث عامی منسوب به پیامبر (ص) و صحابه، از شخصی همنام با پیامبر و ملقب به "مهدی" به عنوان مصلح عالم‌، یاد شده است، اما در احادیث اهل بیت (ع)، علاوه بر این عنوان، از عنوان "قائم" نیز استفاده شده است. شواهدی وجود دارد که پس از امام موسی بن جعفر (ع)، جریان واقفه برای اینکه ایشان را قائم می‌دانستند درصدد توجیه احادیث دوازده امام برآمده و عدد دوازده را مربوط به دوازده مهدی دانستند که پس از قیام قائم خواهند آمد و البته آن‌ها از شیعیان هستند؛ نه از اهل بیت. از سوی دیگر برخی شیعیان دوازده امامی، برای رد چنین ادعایی، دوازده مهدی را تطبیق بر امامان دوازده‌گانه کردند. در چنین فضایی بود که لقب مهدی برای تمامی امامان دوازده‌گانه به کار رفت. همچنین شواهدی وجود دارد که امکان قیام امامان (ع) پیش از امام دوازدهم نیز وجود داشته است و همین سبب شده بود که ادعای واقفه مبنی بر قائم بودن موسی بن جعفر (ع) به راحتی و با اتکا به احادیث دوازده امام، قابل رد نباشد. از این روی برخی شیعیان برای توجیه ادعای واقفه مبنی بر قائم بودن موسی بن جعفر (ع)، تمامی امامان را به معنایی خاص، قائم دانستند. در واقع می‌توان گفت مهدی کسی است که به عنوان امام دوازدهم قیام خواهد کرد ولی از لحاظ خارجی نیز چون شرایط تشکیل حکومت در زمان حضور امامان (ع) فراهم نشد قائم نیز تنها و تنها متعین در قیام نهایی ایشان شد. البته تعبیر قائم، از جانب امامان به کار رفته است؛ نه اینکه توسط راویان به جای لفظ مهدی استفاده شده باشد.


مصطفی بارگاهی تحصیل‌کرده‌ی حوزه‌ علمیه‌ قم و از شاگردان درس خارج استاد سید احمد مددی در حوزه‌ علمیه‌ قم است. وی همچنین دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث در دانشگاه قم می‌باشد. حوزه‌ی تحقیقاتی او شامل رجال و تاریخ حدیث شیعه در پنج قرن نخست است.
کانال ایشان با عنوان حدیث، فهرست، و رجال:
https://www.tgoop.com/HadithFehrestRejal

پیوند زوم:
https://northwestern.zoom.us/j/947854860

انجمن مسلمانان شیعه دانشگاه نورث‌وسترن- شهر شیکاگو
@NorthwesternSMA
Audio
سمپوزیوم «منجی در اسلام»

"مهدیان" و "قائمان" یا "مهدیِ قائم"؟
مصطفی بارگاهی

یوتیوب و آپارات

٢١ اسفند ۱۴۰۱
١٢ مارس ۲۰۲۳

در احادیث شیعه علاوه بر "مهدی" عنوان "قائم" نیز یاد شده است. جریان واقفه برای توجیه قائمیت موسی بن جعفر (ع) احادیث ١٢ امام را درباره‌ی ١٢ مهدی دانستند که پس از قیام قائم خواهند آمد. برخی شیعیان نیز برای رد این ادعا، ١٢ مهدی را امامان دوازده‌گانه دانستند. همچنین برخی شیعیان برای توجیه ادعای قائمیت موسی بن جعفر (ع)، تمامی امامان دوازده‌گانه را به معنایی خاص، قائم دانسته ولی قائم نهایی را امام دوازدهم (مهدی) معرفی کردند. در واقع می‌توان گفت قائم در نهایت، متعین در امام دوازدهم و قیام ایشان شد، هر چند امکان قیام یکی از امامان پیشین نیز وجود داشت. در این میان در برخی متون میان ١٢ امام و ١٢ مهدی جمع شد ولی نویسنده‌ی این متن، ناچار شد از قبول مهدویت امام دوازدهم امتناع کند.

مصطفی بارگاهی از شاگردان درس خارج استاد سید احمد مددی در حوزه علمیه قم، و دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث در دانشگاه قم است و در زمینه رجال و تاریخ حدیث شیعه در پنج قرن نخست تحقیق می‌کند.

دانشگاه نورث‌وسترن- شیکاگو
إنا لله و إنا إلیه راجعون


ساعتی پیش استاد بزرگوار و برجسته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم حضرت استاد سید رسول موسوی تهرانی (رحمة الله علیه) به رحمت الهی پیوست


رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات
@HadithFehrestRejal
إنا لله و إنا إلیه راجعون

جزئیات مراسم تشییع و مجلس ترحیم استاد بزرگوار و مدرّس عظیم المنزله حضرت استاد موسوی تهرانی رحمة الله علیه

@HadithFehrestRejal
بسم الله الرحمن الرحیم

#اصول_حدیث

کتابت حدیث؛ نقطۀ ثقل ارزیابی حدیث در شیعه
(در چهار فرسته)

یکی از نکات مهم در حدیث شیعه، تبدیل احادیث از گفتار به نوشتار در طبقات اول و دوم راویان است. روش انتقال متن مکتوب و شیوۀ ارزیابی آن با احادیث شفاهی بسیار متفاوت است. در نوشتار پیش رو با استفاده از تاریخ حدیث شیعه و تأکید بر مکتوب بودن آن، به بررسی شیوۀ ارزیابی حدیث می‌پردازیم.

کتابت حدیث در زمان امام باقر و امام صادق (ع)
اصحاب امام باقر (ع) از همان ابتدا و با توجه به تأکیدات ایشان، دست به کتابت حدیث زدند. از برخی شواهد برمی‌آید که کتاب‌های متعددی از احادیث اصحاب امام باقر (ع) از زمان ایشان تا زمان امام صادق (ع) ـ و شاید حتّی بعدها به صورت محدودتر ـ موجود بوده است. متأسفانه این کتاب‌ها توسّط مغیرة بن سعید به‌نحوی مورد تحریفات و زیادات قرار گرفت که یا جدا کردن درست و نادرست در آن‌ها امکان نداشت و یا سخت بود.
امام صادق (ع) به اصحابشان این مطلب را گوشزد کرده و فرمودند: آنچه از کفر و زندقه در کتاب‌های اصحاب پدرم وجود دارد از گفته‌های ایشان نیست و مطالبی است که مغیره در کتاب‌های ایشان وارد کرده و به پدرم نسبت داده است. البته در میان این مطالب، فروعاتی فقهی نیز وجود داشت که برخلاف فرمایش امامان حکم شده و به ایشان نسبت داده شده بود. به این ترتیب شاید بتوان تأکید امام صادق (ع) بر مراجعه به اصحاب مهم پدرشان (زراره، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و ابوبصیر) را در این فضا بهتر فهمید. در واقع به خاطر این‌که کتاب‌های مشتمل بر احادیث مکتوب امام باقر (ع) مورد دسّ و تحریف قرار گرفته بود امام صادق (ع) به‌ناچار برای حفظ میراث پدرشان که حاصل عمری تلاش ایشان و اصحابشان بود دستور به تحمّل حدیث به‌نحو شفاهی از اصحاب پدرشان دادند. تأکید ویژۀ امام بر این‌که این افراد، اصحاب پدرشان هستند و اگر نبودند احادیث پدرشان از بین می‌رفت در کنار تجلیل بسیار از ایشان و ارجاع به آن‌ها را می‌توان در این فضا تحلیل کرد.
همچنین از گزارش دسّ و تحریف در کتاب‌های اصحاب امام باقر (ع) چنین فهمیده می‌شود که اصحاب نخستین، به سماع و قرائت و مناولۀ کتاب‌ها اهتمام چندانی نداشته‌اند، وگرنه راه برای دسّ و تحریف در این کتاب‌ها باز نبود و اگر اتّفاق می‌افتاد تشخیص نسخۀ اصلی هر کتاب ممکن بود.
اما آیا وارد شدن مطالب نادرست در کتاب‌های اصحاب امام باقر (ع) یا میزان شیوع احادیث نادرست به‌ گونه‌ای بوده که تشخیص درست صحیح و سقیم آن برای صاحبان کتاب‌ها نیز ممکن نبوده است؟ شاید نتوان پاسخ مثبت به این سؤال داد. گویا صاحبان کتاب‌ها نسخۀ اصلی کتاب‌های خود را داشته‌اند و یا تشخیص آنچه از امام شنیده و آنچه در کتاب‌هایشان وارد شده برایشان ممکن بوده، ولی از تاریخ خاصّی به بعد تصمیم گرفته‌اند کتاب‌های خود را به دیگران ندهند و تنها به‌نحو شفاهی، احادیث را برای شاگردان خود روایت کنند؛ چرا که به هر حال، این کتاب‌ها در اختیار افراد نیز قرار می‌گرفت و در نتیجه غلات به آن دسترسی پیدا کرده و مشکلات سابق، تکرار می‌شد. از این روی، هر چند شواهدی وجود دارد که افرادی چون زراره، محمد بن مسلم و دیگران احادیث را به کتابت در آورده بودند، ولی آن‌ها را کمتر در اختیار شاگردان قرار می‌دادند. در واقع شاگردان این افراد غالباً احادیث را به‌نحو شفاهی از ایشان دریافت می‌کردند. البتّه بعدها به اشتباه برخی کتاب‌ها به این افراد نسبت داده شد. امّا در این میان بودند افرادی که دست به کتابت احادیث زده و کتاب خود را نیز در اختیار شاگردان قرار می‌دادند.
این افراد را طبقۀ اول از اصحاب امام صادق (ع) و شاگردانشان را طبقۀ دوم از اصحاب امام (ع) می‌نامیم. این شاگردان غالباً خود نیز امام را درک کرده بودند؛ چون اساتیدشان غالباً یا در زمان امام (ع) و یا اندکی پس از ایشان از دنیا رفته بودند.

(ادامه در فرسته‌ی بعد)
@HadithFehrestRejal
(ادامه از فرسته‌ی قبل٢)

کتابت حدیث پس از امام صادق (ع)
طبقۀ دوم اصحاب امام (ع) هر چند غالباً احادیث را به‌نحو شفاهی از اساتید و امام صادق (ع) دریافت کرده بودند، ولی خود دست به کتابت حدیث زده و کتاب‌هایی را از خود به جای گذاشتند که زیربنای حدیث شیعه و کتاب‌های طبقات بعد بود. این‌که در احادیث روایت شده از زراره و محمّد بن مسلم و برخی دیگر از افراد مهمّ این طبقه، تنها احادیث اندکی دیده می‌شود که دارای متنی واحد باشد امّا با دو سند از این افراد روایت شده باشد، گواهی بر این مدّعاست که شاگردان، این احادیث را به‌نحو کتبی از اساتید خود دریافت نکرده بودند. این امر در طبقات بعد بسیار کم‌رنگ می‌شود، به‌نحوی که غالب احادیثی که با دو سند امّا مضمونی واحد از افراد طبقات بعد روایت می‌شود، دارای متنی واحد یا بسیار نزدیک هستند.
به عنوان مثال، نوع احادیثی که با مضمون واحد از زراره و محمّد بن مسلم روایت می‌شود دارای متونی مختلف هستند، ولی احادیثی که در موضوع واحد از علاء بن رزین و جمیل بن درّاج روایت می‌شود متنی بسیار نزدیک و تقریباً واحد دارند. این امر در طبقات بعد بسیار بیشتر می‌شود تا جایی که کمتر حدیثی با مضمون واحد و تعدد سند از ابن‌ابی‌عمیر، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب، محمّد بن سنان و دیگران (به شرط اتّحاد سند پس از نام این افراد) می‌توان یافت که دارای متون غیرواحد باشند. البتّه کماکان تصحیف و مشکلات خطّی، دس در کتب، و مشکلات نقل وجاده‌ای، آسیب‌های خود را به متون این افراد نیز وارد کرده است.
همین امر می‌تواند نشان دهد که شاگردان افراد طبقۀ نخست اصحاب امام صادق (ع) احادیث را در حضور استاد و به املای ایشان نمی‌نوشته‌اند، بلکه شاید برخی شواهد نشان از این داشته باشد که این افراد، احادیث اساتید خود را پس از وفات ایشان و پس از زمان امام صادق (ع) نگاشته‌اند. در نوشتاری دیگر به شواهد این ادّعا خواهم پرداخت. این رویّه، شاید از طرفی متأثّر از رویّۀ اساتید و از طرفی دیگر به خاطر اطّلاع از مشکلاتی بود که برای کتاب‌های اساتیدشان و اصحاب امام باقر (ع) اتّفاق افتاده بود. امّا پس از وفات اساتید و گذر از آن زمان، گویا ایشان احساس امنیّت کرده و دیگر بار به تدوین کتب دست زدند، هر چند باز با مشکلاتی جدید روبه‌رو شدند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

تأخیر در کتابت حدیث و آسیب‌های آن
این تأخیر زمانی در کتابت احادیثی که سالیانی پیش توسّط این افراد سماع شده بود چند پیامد منفی مهم در سند و متن حدیث داشت که مشکلاتی تاریخی ـ وجدانی است؛ یعنی هم در متون تاریخی مشاهده می‌شود و هم در خود و اطرافیان می‌بینیم:
١. نقل به معنی: متفاوت شدن متنی که شنیده شده بود با آنچه به کتابت در می‌آمد. در واقع حدیثی که استاد از امام (ع) شنیده بود و احتمالاً به صورت نقل به معنی برای شاگردش روایت کرده بود توسّط شاگرد نیز به صورت نقل به معنی به کتابت در می‌آمد. چنین واقعه‌ای غالباً غیرعمدی است.
٢. ارسال خفیّ سهوی: ممکن بود شاگرد برخی از احادیث را از یکی از اساتید خود شنیده باشد، ولی گمان کند که به‌نحو مستقیم از امام (ع) شنیده است؛ چرا که گفتیم: افراد این طبقه، امام را نیز درک کرده‌اند. این مشکل نیز غیرعمدی است.
٣. ارسال خفیّ عمدی: گاه شخص، چون نمی‌داند حدیث را از چه کسی شنیده بدون انتساب به شخص واسطی، آن را مستقیماً به امام نسبت می‌دهد. البتّه این دروغ نیست؛ چرا که راوی ادّعا ندارد که حدیث را از امام (ع) شنیده است، لذا معمولاً از تعابیر "قال" استفاده می‌شود، نه "سمعت". این مشکل، عمدی است که زمینۀ غیرعمدی داشته است؛ یعنی راوی می‌توانست تصریح کند که از کسی شنیده است، ولی نامش را نبرد، مانند تعبیر: "بعض أصحابنا"، ولی این کار را نکرده است.
۴. ارسال جلی: گاه راوی به خاطر برخی مشکلات سابق، حدیث را به شخصی نسبت نمی‌داد ولی آن را مستقیماً از امام (ع) نیز روایت نمی‌کرد، بلکه تصریح می‌کرد که مستقیماً نشنیده است. در این زمان از تعابیر "عن بعض أصحابنا" و مانند آن استفاده می‌شود. احتمالا این تعابیر در طبقات بعد تبدیل به "رفعه" و امثال آن شده است.
۵. خلط اساتید: چهار مورد فوق، همگی در صورتی بود که نویسندۀ کتاب، خود ملتفت است که با مشکل فراموشی مواجه شده است، امّا گاه خود شخص نیز ملتفت این نکته نیست و لذا با جزم، متنی را به اشتباه به استادی نسبت می‌دهد، در حالی که در واقع از استادی دیگر ‌شنیده است. این اتّفاق را هرچند ابن ابی‌عمیر به خلط شیعیان در نسبت دادن احادیث شیعه به عامّه و بالعکس گزارش کرده است، امّا این عارضۀ بشری، محدود به مورد این گزارش نیست و طبیعتاً در میراث همۀ فرَق اتّفاق افتاده است. شیعیان نیز از این امر طبیعی، مستثنی نیستند، ولذا ممکن است متنی که از یک استاد شیعی شنیده است را به اشتباه به استاد دیگر شیعی نسبت داده باشد.

(ادامه در فرسته‌ی بعد)
@HadithFehrestRejal
(ادامه از فرسته‌ی قبل٣)

همان گونه که بسیاری از احادیث موجود، دارای ارسال جلی است، شواهدی وجود دارد که بسیاری از احادیث نیز مبتلی به ارسال خفی هستند. البته ارسال خفی به‌معنای تدلیس نیست؛ یعنی: راوی برای نقل مستقیم از امام، از تعابیری چون "سمعت" استفاده نکرده، بلکه تعابیری عام چون "قال" را به کار برده، و گویا شاگردان نیز می‌دانسته‌اند که برخی از این احادیث یا بسیاری از آن‌ها به‌نحو مستقیم توسّط استاد از امام (ع) شنیده نشده است. تشخیص موارد ارسال خفی، امری سخت و نیازمند شواهد بسیار است، ولی سخت‌تر از آن، تشخیص خلط راوی در مورد اساتید خود است. طبیعتاً تشخیص این مطلب، نیازمند شواهدی مضاعف است.

دو نکته:
اول: شاید بتوان ادّعا کرد که افراد این طبقه، غالب احادیثی که در اختیار داشته (یا لااقل برای دیگران نقل کرده‌اند) را به کتابت در آورده بودند. این‌که کتاب‌های بسیاری از افراد این طبقه بی‌نام است می‌تواند مؤیّد این ادعا باشد؛ چرا که شخص در وارد کردن احادیث در کتاب خود محدودیّت موضوعی نداشته است. همچنین برخی افراد که کتابی موضوعی نوشته‌اند کتاب بی‌موضوع هم داشته‌اند، مانند حریز بن عبدالله که هم کتابی در صلات دارد و هم کتاب نوادر که احادیث پراکنده را شامل می‌شده است. شاید به علت منظم نبودن احادیث این کتاب‌ها، خود یا دیگران آن‌ها را "نوادر" می‌خواندند. البته شاید بتوان گفت افراد مهم این طبقه اجمالاً نگاهی به مقبول بودن احادیث نیز داشته‌اند؛ به این معنی که تمامی احادیث مقبول خود را در کتاب‌های خود وارد می‌کرده‌اند. در واقع، ایشان حدیثی را به کتابت در می‌آوردند که بنا بر نقل آن و به عهده گرفتن محتوایش را داشتند.
دوم: گفتیم که بسیاری از کتاب‌های افراد این طبقه در موضوعی خاص نبوده است. شاید علت این بوده که صاحبان این کتب، غالباً احادیث را به‌نحو شفاهی دریافت کرده بودند و سپس با تکیه بر حافظه آن‌ها را به نگارش در آورده بودند و امکان دسته‌بندی آن‌ها کمتر بود. همچنین شاید تصوّر ایشان این بود که حجم احادیثی که در اختیار دارند برای نگارش چند کتاب با موضوعات مختلف، کافی نیست. البتّه در این میان افرادی اندک چون حریز هم بودند که ابتدا کتابی کوچک در صلات نوشته و سپس آن را گسترش داده بود، ولی این اتّفاق کمتر می‌افتاد.

طبقه‌ی بعد
اما طبقه‌ی بعد که امام صادق (ع) و طبقه‌ی اول شاگردان ایشان را درک نکرده بودند موفقیت چشمگیری در حدیث داشتند که شاید مهمتر از همه، تدوین کتاب‌های متعدد حدیثی با موضوعات خاص بود. اما این امر مرهون فراهم بودن مقدماتی مهم برای این حرکت بزرگ بود که غالبا مربوط به کتابت حدیث است. در ادامه به این امور اشاره می‌کنیم:
١. در اختیار داشتن احادیث مکتوب:
راویان این طبقه، غالبا احادیث را در قالب کتاب‌هایی که متعلق به اساتیدشان بود در اختیار داشتند. طبیعتا دسته‌بندی احادیث مکتوب، بسیار سهل‌تر از مبوب کردن احادیثی است که در ذهن وجود دارد، هر چند حافظه‌ی قوی نیز پیدا کردن حدیث در مصادر مکتوب را تسهیل شایانی می‌کند. همچنین حفظ کردن این احادیث نیز خود غالبا مبتنی بر مکتوب بودن آنهاست.
٢. کثرت احادیث و کثرت اساتید:
افراد طبقه‌ی قبل، با هزینه کردن زمان بسیار، اساتید محدودی را دیده و احادیث پراکنده‌ای را می‌شنیدند که طبیعتا ممکن بود بسیاری از آن‌ها نیز تکراری باشد. اما افراد این طبقه، به جهتِ داشتن اساتیدی که دارای متونی مکتوب بودند، توانستند احادیث بیشتری را با صرف زمان کمتری به دست آورند. همچنین به دلیل کمتر بودن زمان مورد نیاز برای تحمل حدیث مکتوب، این افراد وقت بیشتری برای درک کردن اساتید مختلف داشتند و لذا افراد مهم این طبقه هم از جهت تعداد حدیث و هم تعداد استاد، قابل مقایسه با مشایخشان (افراد طبقه‌ی پیشین) نیستند.
٣. به دست آوردن اکثر یا تمام احادیث مشایخ:
گفتیم که طبقه‌ی اول اصحاب امام صادق (ع) غالبا احادیث خود را به نحو مکتوب در اختیار شاگردان قرار نمی‌دادند لذا طبیعتا شاگردان نمی‌توانستند تمامی احادیث استاد را در اختیار داشته باشند مگر اینکه استاد تمامی احادیث را بر ایشان املاء کند یا ایشان با سؤالات بسیار، تمامی احادیث را دریافت کنند. اما شواهد حاکی از آن است که این اتفاق نیافتاده است و لذا از چند ده هزار حدیث که توسط افرادی چون زراره، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب و دیگران از امام (ع) شنیده شده بود شاید یک‌دهم آن به دست ما رسیده باشد. حتی اگر معتقد باشیم که احادیثی که شاگردان از ایشان دریافت کرده بودند پنج برابر احادیثی است که به دست ما رسیده باز هم باید اقرار کنیم نصف این احادیث به این افراد نرسیده است. این در حالی است که ما در اینجا مجموع احادیث موجود افراد طبقه‌ی اول را محاسبه کرده‌ایم، و اگر مجموع احادیث ایشان به نقل یک راوی را لحاظ کنیم این آمار بسیار کمتر خواهد بود.

(ادامه در فرسته‌ی بعد)
@HadithFehrestRejal
(ادامه از فرسته‌ی قبل۴)

چند نکته:
اول: افراد این طبقه علاوه بر نقش مهمّی که در تصنیف کتاب داشته‌اند (تا جایی که به برخی چون صفوان ٣٠ کتاب و به برخی چون ابن‌ابی‌عمیر ٩۴ کتاب نسبت داده‌اند) کتاب‌های مشایخ خود را نیز برای شاگردان روایت می‌کرده‌اند. در واقع آن کتاب‌ها به‌عنوان اصولی حفظ می‌شد که زیربنای کتاب‌های بعدی را تشکیل می‌داد. در طبقات بعد برای اصالت‌سنجی میراث استفاده شده توسط مصنّفین، به این کتاب‌ها مراجعه می‌شد تا معلوم شود چه مقدار از احادیثی که مصنّفی خاص در کتاب خود منعکس کرده است دارای سابقه‌ای در اصول متقدّم است. شاگردان این افراد نیز بر این مهم واقف بودند و هنگام مراجعه به ایشان، هم کتاب‌های خود آن‌ها و هم کتاب‌های مشایخشان را از ایشان تحمّل می‌کردند. به‌عنوان مثال گفته شده که احمد اشعری کتاب‌های صد تن از اصحاب امام صادق (ع) را از ابن‌ابی‌عمیر تحمّل کرد، یا این‌که در هنگام رحلت به کوفه، کتاب‌های ابان بن عثمان و علاء بن رزین را از وشّاء دریافت نمود.
دوم: افراد این طبقه سعی داشتند تا احادیث را به‌نحو موضوعی تبدیل به کتاب کنند، ولی شواهد نشان از این دارد که نوعاً تمامی احادیث مشایخ را در کتاب خود نمی‌آوردند و منعکس شدن احادیث در کتاب‌های ایشان مشروط به داشتن دو معیار بود: اول این‌که انتساب آن به امام (ع) نزد ایشان ثابت باشد، و دیگر این‌که آن مضمون را مقصود واقعی امام (ع) بپندارند؛ یعنی: در صورتی که کلام امام (ع) را تقیّه‌ای بدانند آن را نقل نمی‌کنند. در نتیجه در این طبقه، در کتاب‌های یک شخص کمتر حدیث متعارضی دیده می‌شود هر چند کتاب‌هایی اینچنین نیز وجود داشت.
البته این دو معیار را نیز با توجه به شواهد مختلف به کار می‌بردند. از جملۀ این شواهد می‌توان به
١. کثرت نقل یک حدیث توسّط چند استاد در مقابل نقل حدیث معارض آن توسّط افرادی کمتر،
٢. سخنان شفاهی مشایخ متقدّم و مطالبی که در مورد اجماعی بودن یا مشهور بودن یک مضمون از آن‌ها شنیده و به شاگردان خود منتقل کرده بودند.
سوم: از لحاظ عرف محدّثین، تنها افرادی حق داشتند کتاب‌های مشایخ را برای شاگردان خود نقل کنند که کتاب‌ها را از دست استاد گرفته یا از ایشان سماع و یا بر ایشان قرائت کرده باشند. افراد دیگری که چنین ویژگی را دارا نبودند تنها مجاز می‌دانستد در کتاب‌های خود از کتاب‌های طبقۀ پیشین بهره ببرند نه این‌که آن را تماما برای دیگران روایت کنند. از این روی کسی چون یونس بن عبدالرحمن که مطابق برخی شواهد، غالباً کتاب‌ها را سماع نکرده است تنها دست به تصنیف کتاب زده و کمتر کتابی از کتاب‌های طبقۀ پیشین را برای شاگردان خود روایت کرده است. همچنین محمّد بن سنان نیز که دارای همین ویژگی بوده است - ولی در عین حال کتاب‌های مشایخ را برای شاگردان خود روایت می‌کرده - متهم شده و حتی برخی او را کذّاب دانسته‌اند.
بزرگان حدیث شیعه برای روایت از افرادی چون محمد بن سنان، راه حلی مهم اتّخاذ کردند؛ به این ترتیب که از این نوع افراد تنها احادیث کتاب‌هایی را قبول/روایت می‌کردند که آن افراد اوّلاً در نقل آن کتاب منفرد نباشند و ثانیاً نسخۀ ایشان با نسخۀ دیگران - که آن کتاب را از مصنّفش گرفته بودند- متفاوت نباشد. به‌عنوان مثال در میان کتاب‌هایی که محمّد بن سنان از طبقۀ پیش از خود روایت کرده کتاب‌هایی هم چون کتاب عبدالله بن مسکان دیده می‌شود که ابن سنان در نقل آن منفرد نیست و هم کتاب‌هایی چون کتاب‌های مفضّل بن عمر که معلوم نیست راوی دیگری جز ابن سنان داشته باشد، یا لااقل روشن نیست که نسخۀ ابن سنان با نسخۀ دیگران یکی باشد. رفتار دوگانه بزرگان (در نقل روایات ابن سنان از ابن مسکان و اجتناب از روایات او از مفضل) مؤید این ادعاست. البتّه طبیعتاً ممکن بود اگر نسخۀ شخص با نسخ دیگران مختلف باشد تنها احادیثی را از آن‌ها روایت کنند که با نقل دیگران، اتّحاد دارند.
چهارم: در طبقات بعد نیز همین سیره در میان بزرگان حدیث شیعه حفظ شد و با استفاده از تلقّی مشایخ پیشین، احادیث را گزینش کرده و کتاب‌هایی تصنیف می‌کردند که احادیث آن مورد قبول ایشان بود. البتّه از طرفی کتاب‌هایی در موضوعات غیرفقهی نیز تصنیف می‌شد که هدف از نگارش آن‌ها لزوماً منعکس کردن احادیث مورد قبول مصنّف نبود.

سخن پایانی
طبق مطالب گفته شده، تشخیص احادیث کتاب‌های متقدّم و بازسازی آن کتاب‌ها می‌تواند راهی مهم برای ارزیابی حدیث با تکیه بر تلقّی اصحاب و از طرفی قبول احادیث غیرمنفرد راویان ضعیف (وحتّی کذّاب) در پیش پای پژوهندگان حدیث شیعه قرار دهد. راهی که می‌تواند از تکیۀ محض و صددرصدی بر توثیق و تضعیف رجالیان (که هر چند در جای خود مهم است) جلوگیری نماید.
امّا این‌که چگونه می‌توان احادیث این کتاب‌ها را تشخیص داده و کتاب‌ها را بازسازی نمود اصولی مخصوص به خود دارد که مجالی دیگر می‌طلبد.

@HadithFehrestRejal
Forwarded from Inekas | انعکاس
Inekas - Modarressi - Text and Interpretation.pdf
2.1 MB
🔰 نسخه‌ی الکترونیک ترجمه فارسی درآمد و فصل اول از کتاب
«متن و تفسیر: امام جعفر صادق و میراث او در فقه اسلامی»
سید حسین مدرسی طباطبایی

نخستین اثر از فروست «انعکاس ادبیات»، به «درآمد و فصل نخست» کتاب جدید حسین مدرسی طباطبایی اختصاص یافته است. ترجمه گروهی این اثر به همت جمعی از مترجمان و ویراستاران و در ۱۳۰ صفحه به انجام رسیده است.

📝 اطلاعات کتابشناختی این ترجمه:
مدرسی، ح. (۱۴۰۲). متن و تفسیر: امام جعفر صادق و میراث فقه اسلامی (حامد علیا و دیگران، مترجم.). مجموعه آنلاین «انعکاس ادبیات». (https://www.tgoop.com/inekas/309)

🔻 معرفی فصل اول کتاب و ترجمه آن
🔻 دریافت کتابنامه و فهرست منابع کتاب
🔺معرفی و ترجمه چکیده کتاب
🔺
دریافت فایل PDF نسخه انگلیسی کتاب

#انعکاس_ادبیات
@Inekas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹على حين غفلة من زيارة فقيد العلم والتقى آية الله السيد رسول الموسوي الطهراني طاب ثراه لعمّته القدّيسة السيدة فاطمة المعصومة سلام الله عليها وهو يتضرّع إلى الله جل وعلا في تعجيل فرج بقيّة الله الأعظم روحي وأرواح العالمين لتراب نعله الفداء.

📌https://www.tgoop.com/alsayyedalmousavi
بسم الله الرحمن الرحیم

آئین علم و پژوهش

به‌تازگی در یکی از کانال‌ها به سؤالی مبنی بر مورد سوء قصد قرار گرفتن ابن‌غضائری توسط عوامل خلافت فاطمی در مصر، و این‌که شیخ طوسی در مقدمۀ کتاب «فهرست» در مورد مرگ ابن‌غضائری تعبیر «اختُرم» (جوان‌مرگ شد) را به کار برده است، عکس‌العمل نشان داده شده است. آشنایان با علوم حدیث و فضای مجازی می‌دانند که این مطلب را اولین بار استاد عزیزمان، حضرت استاد سیّد احمد مددی حفظه الله به‌عنوان «احتمال» و نه یک «نظریّه» مطرح کرده‌اند و بعید است جناب دکتر، از این امر بی‌اطّلاع باشند؛ چرا که هم بارهای دیگری سخنان حضرت استاد را نقد کرده‌اند و هم در بخش سؤالِ مطرح شده نیز آورده‌اند که سؤال‌کننده گفته است که این مطلب را در «جایی خوانده» است. طبیعتا ایشان نیز باید پرسیده باشند از کجا خوانده‌اید تا ایشان نیز منبع مد نظرش را بیان کند.
در این جا بنا نداریم شواهد این «احتمال» حضرت استاد را ذکر کنیم. دیگربار تکرار می‌کنم که بنده بارها این را به‌عنوان یک «احتمال» از ایشان شنیده‌ام و نه یک نظریّۀ جزمی و یا حتّی نظریّۀ رجحانی.
البتّه احتمالاً حضرت استاد به پاسخ دادن به چنین اشکالاتی راضی نیستند و تأسیس این کانال نیز بدین جهت و برای پاسخ به نقد دیگران نبوده است، ولی چون چنین مطالبی چند بار تکرار شده است «عصیاناً للأُستاذ وأداءً لحقوقه علینا ونصیحةً للإخوان» این مطالب را عرض می‌کنم:

پاسخ صاحب کانال به سؤال مذکور بدین شرح است:
«چنین چیزی در هیچ منبعی گزارش نشده، و تعبیر "اخترم" ربطی به این موضوع ندارد».
امّا این‌که چنین چیزی در هیچ منبعی گزارش نشده، واضح است و این‌که این تعبیر به این مطلب ربطی ندارد هم یک ادّعاست و لذا در مورد آن بحث نمی‌کنیم. محور اصلی این نوشتار ادامۀ کلام ایشان است که:
«اساساً این دست ترورها از زمان ظهور نزاریان در اَلَموت در نیمۀ دوم سدۀ پنجم آغاز شد، همان‌هایی که در منابع مخالفان در آن دوران (عصر سلاجقه) به "ملاحده" معروف شدند. فاطمیان ارتباطی با آنان نداشتند و در منابع، چنین سیاستی به فاطمیان نسبت داده نشده و ربطی به آنان ندارد. ابن‌غضائری روشن است که به دوران پیش از ظهور نزاریان در الموت تعلق داشته است».

آنچه که صریحاً ادّعای ایشان را رد می‌کند گزارش ابن ابی‌الحدید از کتاب تاریخ «أبو الحسن الصابی» (م 448 هـ) و فرزندش «غرس النعمة محمّد» (م 480 هـ) است. در این کتاب گزارش نیمه‌مفصّلی آمده است که خلیفۀ عبّاسی «القادر بالله» مجلسی بر پا کرد و از علمای حاضر خواست تا در نَسَب (و سیادت) والیان مصر (فاطمیان) اشکال کنند. در این جلسه سیّد مرتضی و پدرش هم حضور داشتند، ولی سیّد رضی حاضر نشد. پدر و سیّد مرتضی، سیاهۀ نوشتار مجلس را نزد سیّد رضی بردند، ولی وی با این ادّعا که از «دعاة مصر» می‌ترسم از امضای سیاهه امتناع کرد. دگرباره پدر، او را مجبور می‌سازد. این بار سیّد رضی (که گویا به ستوه آمده) می‌گوید: «أخاف دعاة المصريّين وغيلتهم لي؛ فإنّهم معروفون بذلك» (از داعیان مصر و این‌که مرا ترور کنند می‌ترسم؛ چرا که ایشان به این کار معروف‌اند). پدر در جواب گفت: از تو تعجّب می‌کنم، آیا از مصریانی که بین تو و ایشان 600 فرسخ است می‌ترسی و از خلیفه که بین تو و او 100 ذراع است نمی‌ترسی؟ سپس قسم خورد که با او حرف نزند. چند روز بعد هم خلیفه او را از نقابت اشراف برکنار کرده و «محمد بن عمر النهرسابسی» را به جای او بر این منصب نشاند (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏1، ص37 ـ 39).
در این عبارت شاید دقیقاً روشن نباشد که خلیفه، سیّد رضی را از نقابت اشراف برکنار کرده یا پدرش را؛ چراکه هم سیّد رضی در زمان پدرش عهده‌دار این امر بود و هم پدر چند بار نقابت را بر عهده گرفته و عزل شده بود؛ مثلاً یک بار در سال 384 هـ عزل شد و رضی و مرتضی هم که جانشینان او در حیاتش بودند عزل شدند. سیّد رضی بار دیگر نیز در سال 388 هـ متّصدی این منصب شده بود.

اهمّیّت ماجرا در این است که در هنگام وقوع این داستان، پدر رضی زنده بوده و با توجه به این‌که پدر، در سال 400 هـ از دنیا رفته است، این داستان متعلق به قرن چهارم است. ابن ابی الحدید نیز آن را از کتابی متعلّق به قرن پنجم نقل کرده است و جالب این‌جاست که تعبیر سیّد رضی (فإنّهم معروفون بذلك؛ چرا که ایشان به این کار معروف‌اند) نشان از اشتهار دعاة مصر به این صفت دارد.
پس آنچه در این گزارش آمده با مدّعای جناب دکتر، مخالف است؛ چرا که ما «گزارشی تاریخی» مربوط به «قرن چهارم» (زمان حیات ابن‌غضائری) در دست داریم که به «فاطمیان مصر» نسبت «ترور» داده است.

بله، ممکن است اصل داستان جعلی باشد که نیاز به پژوهش و بررسی دارد، ولی این‌که در موضوعی که «تخصّص لازم» را نداریم بدون «تحقیق کافی»، «پاسخی جزمی» و آن هم در «مقام سلب» و به‌نحو «استقراء تام» دهیم، از «آیین علمی» به‌دور است.

@HadithFehrestRejal
Forwarded from Inekas | انعکاس

🔰 انتشار ویراست دوم ترجمهٔ فصل نخست به همراه دو نقد و بررسی از کتاب «متن و تفسیر: امام جعفر صادق و میراث او در فقه اسلامی»

🔻 دریافت فایل PDF ویراست دوم ترجمهٔ کتاب «متن و تفسیر» (فصل نخست)

در ویراست دوم ترجمه:
🔸 متن و ترجمهٔ برخی از احادیث اصلاح شده است.
🔸 برخی اشکالات ویرایشی و نگارشی متن کتاب اصلاح شده است.
🔸 فهرست مطالب کتاب، به صفحات مرتبط لینک شده است.


🔻 مرورهایی بر کتاب «متن و تفسیر»

تا کنون دو محقق بر این کتاب، مرور (ریویو) نوشته‌اند: احمد عاطف احمد (استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا) و مصطفی بارگاهی (پژوهشگر رجال و حدیث شیعه، قم) که برای مطالعهٔ آن‌ها به ترتیب به اینجا و اینجا مراجعه کنید. مرور احمد، در شماره بعدی Journal of the American Oriental Society انتشار می‌یابد.

مرور بارگاهی، برای اولین بار در انعکاس انتشار می‌یابد، و در آن معرفی کوتاهی از کل کتاب،‌ بخش‌های فصل اول و نیز نقدهایی بر روش تحقیقی کتاب آمده است. خلاصهٔ این مرور را اینجا مطالعه کنید.

#انعکاس_ادبیات
#انعکاس_کتاب
@inekas
Forwarded from Inekas | انعکاس
📚 مرور کوتاه فصل اولِ کتاب «متن و تفسیر» از حسین مدرسی طباطبایی (۲۰۲۲)

✍🏻 برگرفته از مرور مصطفی بارگاهی (پژوهشگر رجال و حدیث شیعه)

مدرسهٔ حقوق دانشگاه هاروارد که مجموعه‌ای از کتب در زمینهٔ فقه اسلامی را در دست دارد، در کتاب «متن و تفسیر» به سراغ ریشه‌های مکتب فقهی جعفری رفته است. مؤلف این کتاب، دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی است که تسلط ویژه‌اش بر منابع اسلامی و همچنین قدرت وی در تحلیل نقادانهٔ منابع تاریخی، به او کمک کرده تا در این کتاب خوانندگان را به سرآغاز تکوین فقه جعفری به دست پایه‌گذار آن، امام جعفربن‌محمد الصادق (ع) ببرد و با ترسیم زمینهٔ تاریخی ظهور و بروز این مکتب، نقش ویژهٔ آن امام را در ارائهٔ تفسیر و تبیینی جدید از منابع فقه در زمان خود، به خوبی به تصویر کشد.

فصل نخست این کتاب، نگاهی است به ابعاد گوناگون زندگانی امام صادق (ع). نویسنده در هشت بخشِ این فصل، می‌کوشد تا از زاویه‌های مختلف، حیات فردی و اجتماعی امام را به نظاره بنشیند و از این رهگذر، تصویری منسجم از شخصیت ایشان در ذهن خوانندگان ایجاد کند.

🔻 مرور مختصر مباحث فصل اول

دو بخش اول این فصل، خواننده را به خانهٔ امام می‌برد و به‌ترتیب با موقعیت خانوادگی و منابع تربیتی امام (ع) در سال‌های آغازین زندگی و نیز تعاملات خانوادگی ایشان در مراحل پسین زندگی آشنا می‌کند. بخش اول نگاهی است گذرا به زندگانی امام محمد باقر (ع)، پدر و مؤثرترین فرد بر امام صادق (ع). در این بخش نویسنده به جنبه‌های مختلفی از حیات امام باقر پرداخته است؛ که امتداد هر یک از آن‌ها را در مشی امام صادق (ع) به روایت کتاب مشاهده می‌کنيم.

نگارنده در بخش سوم به سراغ عملکرد سیاسی امام صادق (ع) می‌رود. وی در این بخش از کتاب با تأکید بر عدم همکاری امام با خیزش‌های علوی بر ضد حکومت از سویی و نارضایتی ایشان از هر نوع مساعدت غیراضطراری حاکمان جور از سوی دیگر، روی‌هم‌رفته راهبرد سیاسی میانه و تقیه‌مدار ایشان را ترسیم می‌کند.

پنج بخش بعدی به جنبهٔ اصلی مورد مطالعهٔ کتاب، یعنی فقه اختصاص یافته و به جایگاه و شیوهٔ فقاهتی امام صادق (ع) می‌پردازد. بخش چهارم مروری است بر جایگاه اجتماعی امام به عنوان فقیهی طراز اول که در میان اصناف مختلف -از شیعیان گرفته تا سایر فقهای بلندمرتبهٔ شبه‌جزیره و عراق و حتی حاکمان- مرجعیت علمی دارد.

جایگاه امام در حلقهٔ شاگردان‌شان و نوع مناسبات ایشان با اصحاب، موضوع بخش پنجم است. نویسنده در این بخش در ضمن تأکید بر پیروی متعبدانه‌ٔ اکثر شاگردان امام از آموزه‌های فقهی ایشان، نشان می‌دهد که تعامل فقهی امام با اصحاب‌شان به گونه‌ای بوده است که به آنان اجازه دهد چالش‌ها و ابهامات خود را با ایشان مطرح کرده و پاسخی علمی دریافت نمایند.

یکی از پدیده‌های شایع در دوران امامت امام صادق (ع)، شکل‌گیری و تفکیک فرقه‌های مختلف کلامی و فقهی از یکدیگر بوده است. در بخش ششم، نویسنده می‌کوشد موضعی میانه را در این منازعات به امام نسبت دهد؛ به این معنی که ایشان از سویی تأکید داشته‌اند که امت اسلامی بسیار از سنت نبوی دور شده و دچار انحراف گشته است، و از سوی دیگر بر روابط حسنهٔ شیعیان‌شان با آحاد جامعهٔ اسلامی اهتمام داشته‌اند.

بخش هفتم به پدیدهٔ جعل حدیث و مواجههٔ امام صادق با آن اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش نشان می‌دهد که امام نقشی پررنگ در تنقیح روایات جعلی نسبت‌داده‌شده به پیامبر داشته‌ و در عین حال، خود ایشان قربانی انواع جعل و تحریف از سوی دو گروه عمدهٔ قصّاص (قصه‌پردازان) و غلات بوده‌اند.

در پایان، بخش هشتم مروری است گذرا بر نقاط جالب توجه اندیشه و رفتار امام صادق (ع) در موضوعات مختلفی همچون سهل‌گیری در عبادت، خوش‌پوشی، ارج‌نهادن به زنان، خیرخواهی نسبت به عموم مردم و همچنین خوش‌رفتاری با حیوانات.

🔻نقد و بررسی کاستی‌های کتاب

این کتاب با تمامی مزایایی که داراست، همانند سایر کتاب‌ها دارای اشکالاتی است که بخشی به اختلاف در مبانی، رویکردها، پیش‌فرض‌ها و سلیقهٔ افراد مرتبط است و بحث از آن‌ها، فراتر از گنجایش این مرور مختصر است.
اما برخی مشکلات و لغزش‌های کتاب، عینی‌تر بوده و به خطاهایی در نحوهٔ نقل از منابع و یا نحوهٔ استتناج از شواهد تاریخی یا نحوهٔ انعکاس گزارش‌ها مرتبط است. مطالبی که در این مرور می‌‌آید غالبا از این دسته است.

سرفصل اشکالات مطرح‌شده در این مرور:

🔸 مشکلات آدرس‌دهی
🔸 مشکلات نقل متون احادیث
🔸 ارائهٔ احتمال بدون ذکر شاهد
🔸 شواهد غیر کافی یا غیر مرتبط برای یک ادعا
🔸 خلط میان دو گزارش
🔸 گزارش نادرست
🔸 برداشت ناصواب از عبارت یا داستان
🔸 تعمیم مورد خاص بدون ذکر شاهد
🔸 بیان مطالب بر خلاف شواهد تاریخی
🔸 تکیه بر خبر واحد و در نظر نگرفتن اخبار پرتکرار دیگر

🔺 برای مطالعه بیشتر و تفصیل شواهد مورد نقد،‌ به مرور کامل مصطفی بارگاهی رجوع کنید.

#انعکاس_کتاب
@inekas
بسم الله الرحمن الرحیم

#اصول_حدیث

آیا نقل یک حدیث به معنای قبول آن توسط راوی آن حدیث می‌باشد؟ (در سه فرسته)

برخی محققین معتقدند که روایت شدن یک کتاب توسط یک راوی، به منزله‌ی قبول احادیث آن کتاب بوده است. همچنین شاید بتوان گفت: تصوری عمومی در حوزه‌ی حدیث چنین است که حضور یک راوی در سند یک حدیث، به معنای قبول آن حدیث در نزد اوست.
اما شواهد مختلفی بر خلاف این تصور وجود دارد که نشان می‌دهد اتجاه عمومی اصحاب در قرون نخستین، اینچنین نبوده است.
توضیح اینکه:
شیوه‌ی انتقال احادیث در شیعه به صورت مکتوب بوده است. این اتفاق از طبقه‌ی دوم راویان (شاگردان راویان مستقیم) بسیار متعارف شده و در طبقات بعد کمتر حدیثی (از احادیث طبقات قبل) می‌توان یافت که منبعی مکتوب نداشته و به صورت شفاهی نقل شده باشد. اما سؤال این است: آیا به صرف حضور یک راوی در سند حدیث، می‌توان گفت آن حدیث نزد او مورد قبول بوده است و این را به معنای تلقی به قبول آن حدیث در نزد چند راوی حاضر در سند بدانیم؟
البته قبول حدیث به دو صورت است:
- قبول صدور حدیث از امام
- قبول صحت مضمون حدیث
گاه ممکن است صدور حدیث از امام مورد قبول باشد ولی مضمون آن صحیح نباشد، به این معنی که مضمون به صورت تقیه‌ای صادر شده باشد. در این نوشتار، منظور از قبول حدیث توسط راوی قبول آن به هر دو معنی است.

سابقا بیان کردیم که نقل احادیث مکتوب به دو صورت، انجام می‌شده است:
اول: روایت کردن کتاب‌های گذشتگان به صورت کامل (مراد از کتب گذشتگان، کتاب‌های اساتید راوی و طبقات پیش از استاد است)
دوم: تصنیف کتابی جدید با استفاده از احادیث موجود در کتب گذشتگان

در صورت دوم، گاه می‌توان احراز کرد که نویسنده‌ی کتاب، احادیث مورد قبول خود را در کتابش وارد کرده است، و گاه نیز عکس این مطلب قابل اثبات است، بدین صورت که مصنف، قصد جمع کردن احادیث مختلف را در موضوعی خاص بدون ارزیابی داشته است. به عنوان مثال کتاب‌های سی‌گانه‌ی حسین بن سعید که غالبا دارای موضوعاتی فقهی است مشتمل بر احادیث متعارض است و نمی‌توان گفت تمامی این احادیث در نزد ایشان مورد قبول بوده است. یا کتاب‌هایی که صدوق به نحو موضوعی در مباحث توحید، علل الشرائع، خصال محموده و مذمومه و دیگر موضوعات نگاشته است را می‌توان از این قبیل دانست. گاه خود صدوق نیز در ذیل برخی احادیث این کتاب‌ها، نقدی بر صحت حدیث وارد می‌کند. همچنین در مقدمه‌ی "کتاب من لا يحضره الفقيه" هم بیان داشته است که "قصد من در این کتاب مانند قصد [سایر] مصنفین نیست که تمامی آنچه برای ایشان روایت شده است را [در کتابشان] وارد می‌کنند...". این عبارت خود نشان از آن دارد که صدوق در کتاب‌های دیگرش لزوما بر احادیث مورد قبول، تکیه نداشته است.

اما در صورت اول که راوی، کتب گذشتگان را به صورت کامل روایت می‌کند آیا می‌توان گفت که محتوای آن کتب را تماما مقبول می‌دانسته است؟
به نظر می‌رسد وقتی تصنیف کتابی حدیثی لزوما به معنای قبول تمامی احادیث آن توسط نگارنده نیست پس روایت کردن کتاب‌های گذشتگان نیز به معنای قبول تمامی محتوای آن توسط راوی نخواهد بود، ولی اجمالا شواهدی برای این مطلب بیان می‌شود:

١. در طریق به کتاب‌های متقدمین، راویانی دیده می‌شوند که بسیار پر کار بوده و کتاب‌های مختلفی را روایت کرده‌اند. طبیعتا این کتاب‌ها نیز مشتمل بر احادیث متعارضی بوده است که معمولا یکی از طرفین تعارض، رد می‌شده است. به عنوان نمونه طبق برخی نقل‌ها احمد اشعری کتاب‌های صد تن از اصحاب ابی عبدالله علیه السلام را به واسطه‌ی ابن‌ابی‌عمیر روایت کرده است. آیا می‌توان گفت تمامی محتوای کتب این صد تن، مورد قبول ابن‌ابی‌عمیر یا احمد اشعری بوده است؟
٢. گاه در احادیث متعارضی که به دست ما رسیده است دیده می‌شود که یک راوی در هر دو طرف تعارض، حضور دارد. آیا آن راوی هر دو حدیث متعارض را قبول داشته است؟
٣. گفتیم که بسیاری از کتاب‌های قدما خود مشتمل بر احادیث متعارض بوده یا از شواهدی روشن می‌شود که تمامی احادیث آن در نزد مصنفش مورد قبول نبوده است. آیا می‌توان گفت: تمامی احادیث آن کتاب‌ها نزد مصنفین‌شان مورد قبول نبوده است ولی نزد کسانی که آن کتاب‌ها را روایت می‌کرده‌اند مقبول بوده است؟
۴. در کتب صدوق احادیث متعددی از محمد بن احمد بن یحیی (صاحب نوادر الحکمة) وجود دارد که از مستثنیات ابن ولید محسوب می‌شود ولی صدوق آن‌ها را از ابن ولید روایت کرده است. آیا می‌توان گفت ابن ولید این احادیث را قبول داشته و در عین حال آن‌ها را استثنا کرده است؟

(ادامه در فرسته‌ی بعد)
@HadithFehrestRejal
(ادامه از فرسته‌ی قبل)

۵. ابوالبختری وهب بن وهب، در شیعه و عامه به عنوان کذاب، شناخته می‌شود اما به شهادت نجاشی، کتاب او را جماعتی روایت کرده‌اند. همچنین این کتاب‌ در قرن سوم تا پنجم نیز روایت شده و به قم و بغداد رسیده است. آیا می‌توان گفت افرادی که این کتاب را مستقیما از او گرفته و برای دیگران روایت کرده‌اند و همچنین افرادی که در طبقات بعد راوی این کتاب بوده‌اند تمامی احادیث این کتاب را قبول داشته‌اند؟ طرفه اینکه پدر صدوق و عبدالله بن جعفر الحمیری نیز در طریق نجاشی به این کتاب قرار دارند که هر دو از مشایخ بزرگ قم می‌باشند.
۶. نجاشی گاه محتوای برخی کتب را مورد حمله قرار می‌دهد ولی در عین حال، آن کتاب‌ها را از اساتید خویش روایت می‌کند.

مثال‌هایی روشن‌تر:
متأسفانه چون عمده‌ی کتاب‌های مربوط به قرن دوم و سوم به دست ما نرسیده است شاید تصور این مطلب کمی دشوار باشد، لذا با دو مثال واضح‌تر، مطلب را به نحو ملموس‌تر، ارائه می‌دهم:
١. شیخ مفید راوی عمده‌ی کتاب‌های شیخ صدوق است و می‌دانیم در قبول بسیاری از این احادیث (چه در فقه و چه در کلام) با ایشان مخالف است. حال تصور کنید شیخ طوسی با اجازه‌ای که از مفید داشته حدیثی را از کتاب صدوق روایت کند. آیا می‌توان گفت آن حدیث را مفید قبول داشته است؟ طبیعتا خیر. در اینجا مفید تنها طریق شیخ به کتاب صدوق است. صورت نقل کتاب‌های قرن دوم و سوم نیز اینچنین است. بسیاری از راویان حاضر در سند احادیث، در واقع طریقی برای نقل کتب گذشتگان بوده‌اند.
٢. بسیاری از علمای گذشته پس از قرن پنجم، با اجازاتی عام و خاص، کتاب‌های گذشته را برای شاگردان خود روایت کرده‌اند؛ مانند علامه حلی در قرن هفتم و هشتم و علامه مجلسی در قرن یازدهم و دوازدهم. این بزرگان راوی کتاب‌های کلینی، صدوق، شیخ طوسی و دیگران بوده‌اند و در طریق بسیاری از اجازات موجود، قرار دارند، ولی آیا ما می‌توانیم در مورد تک‌تک احادیث بگوییم که نزد علامه حلی و علامه مجلسی مورد قبول بوده است؟ طبیعتا پاسخ، منفی است، خصوصا که خود ایشان در بسیاری از این احادیث، مناقشه کرده و آن‌ها را رد کرده‌اند اما در عین حال، اجازه‌ی روایت کردن آن را داده‌اند.
در قرن دوم تا چهارم نیز به همین صورت بوده است هر چند در آن زمان اجازات عام، مطرح نبوده و اجازه‌ی خاص نیز کمتر بوده است و غالبا کتاب‌ها قرائت و سماع می‌شده است، اما اینکه یک شاگرد، کتابی را نزد استادش بخواند و استاد، طریق او به آن کتاب باشد به این معنی نبوده است که استاد، تمامی احادیث آن کتاب را قبول داشته است.

چند نکته:
اول: در همان قرون نخستین نیز افراد سختگیری وجود داشته‌اند که ممکن بود هر کتابی را روایت نکنند همان‌گونه که از هر شخصی روایت نمی‌کرده‌اند، ولی از شواهد موجود چنین برمی‌آید که اتجاه کلی اصحاب، بر خلاف این بوده و کتاب‌ها را روایت می‌کرده‌اند هر چند تمامی احادیث آن‌ها مورد قبولشان نباشد.
دوم: طبیعتا کتاب‌هایی وجود داشته‌اند که سراسر باطل بوده‌اند. ممکن است در قرن دوم و سوم برخی اصحاب، از نقل کردن چنین کتاب‌هایی نیز ابا داشته‌اند هر چند می‌دانیم برخی دیگر، این کتاب‌ها را روایت کرده‌اند.
سوم: فایده‌ی نقل کتاب‌های افراد، قبول صحت انتساب آن کتاب به صاحبانش بوده است، نه قبول صدور احادیث آن از امامان یا قبول صحت محتوای آن. اصحاب متقدم سعی کرده‌اند میراث گذشتگان را حفظ کنند و ارزیابی را به آیندگان واگذارند، چرا که: "ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه". در واقع اگر بنا بود اصحاب، تنها کتاب‌هایی را روایت کنند که تمامی احادیث آن را قبول داشته باشند شاید کمتر کتابی از کتب متقدم به آیندگان می‌رسید.
چهارم: این امکان برای گذشتگان وجود داشت که تنها بخش‌های مورد قبول کتاب‌ها را برای شاگردان خود روایت کنند و در عین حال، آن کتاب‌ها را به صورت ناقص به مصنفین آن نسبت دهند ولی این کار از امانتداری علمی به دور بود. اگر چنین کاری انجام می‌گرفت، آن کتاب، کتابی مستقل شده و به شخصی که چنین کاری کرده بود نسبت داده می‌شد، همانگونه که غالبا در صورت زیادت در کتاب نیز، کتاب سابق به همراه زیادات در آن، کتابی جدید را تشکیل می‌داد و به کسی که در آن زیادت کرده بود نسبت داده می‌شد، مانند زیادات علی بن مهزیار در کتاب‌های حسین بن سعید.
در قرنهای بعد نیز شیخ طوسی که کتاب رجال کشی و الشافی سید مرتضی را تلخیص کرد آن‌ها را کتابی مستقل دانست و به خود نسبت داد.

(ادامه در فرسته‌ی بعد)
@HadithFehrestRejal
(ادامه از فرسته‌ی قبل)

پنجم: رویکرد ابن ولید در قرن چهارم با گذشتگان ایشان کمی متفاوت بود. ایشان احادیث نامقبول برخی کتاب‌ها را استثنا کرد و در عین حال در هنگام قرائت و سماع کتابها، مشکل‌دار بودن برخی احادیث و راویان را نیز به شاگردان تذکر می‌داد و گویا حتی گاهی اجازه‌ی روایت کردن برخی احادیث موجود در کتاب را نمی‌داد، ولی این رویه، پیش از ایشان متعارف نبوده است. گفتیم که گویا حتی استثناهای ایشان نیز به معنای عدم اجازه‌ی روایت کردن احادیث استثنا شده نبوده است و الا چگونه ممکن است شاگرد ایشان (شیخ صدوق) همین مستثنیات را در کتب خود به واسطه‌ی ایشان روایت کرده باشد؟!
ششم: بحثی که در مورد "طریق بودن برخی افراد" و همچنین "لزوم احراز مقبول بودن احادیث یک کتاب در نزد مصنفش" مطرح کردیم در مورد راویان مستقیم، صادق نیست. راوی مستقیم طبیعتا مدعی است حدیثی را که روایت می‌کند از امام شنیده است و معمولا آن را حکم واقعی (و نه تقیه‌ای) می‌داند، حال چه این راوی، مصنف باشد و چه احادیث را به نحو شفاهی روایت کرده باشد.
هفتم: شاید بتوان در مورد کتاب‌های شاگردان راویان شفاهی نیز چنین گفت. در واقع عمده‌ی کتاب‌های نگاشته شده توسط شاگردانی که احادیث را از اساتیدشان به نحو شفاهی دریافت کرده‌اند (یعنی طبقه‌ی جوانان اصحاب امام صادق علیه السلام) معمولا احادیث کتابهایشان، احادیث مورد قبول خودشان بوده است.
هشتم: تفاوت میان روایت کردن کتاب‌ها و تصنیف کتابی جدید با استفاده از احادیث کتاب‌های پیشین، در حدی بوده است که کتابهای افراد، میزانی برای ارزیابی ایشان از جهت عقیده بوده است. در واقع کسی که کتاب‌های غالیان را روایت می‌کرد متهم به غلو نمی‌شد (کما اینکه نجاشی و اساتیدش نیز برخی از این کتاب‌ها را روایت کرده‌اند) ولی اگر احادیث غلو را در کتاب‌های خود وارد می‌کرد متهم می‌شد که چنین عقیده‌ای دارد. به عنوان مثال، نجاشی برای تردید در متهم دانسته شدن حسین بن یزید نوفلی به غلو، بیان داشته ‌است که در کتاب‌هایش چنین چیزی دیده نمی‌شود.

در نهایت می‌توان نتیجه گرفت:
اگر راوی سرشناسی چون ابن ولید یا احمد اشعری در سندی حضور داشته باشد لزوما به این معنی نیست که او صدور یا محتوای حدیث را قبول داشته است، بلکه باید تشخیص داده شود که این حدیث در کتابش بوده است یا خیر؟ و سپس بررسی شود که آیا کتابش تنها شامل احادیث مقبول وی بوده است یا خیر؟

@HadithFehrestRejal
بسم الله الرحمن الرحیم

از سال ١٣٩٨ سلسله بحث‌هایی با موضوع بررسی و مقابله‌ی فهرستین (دو فهرست نجاشی و طوسی) آغاز شده بود و تا سال ١۴٠٠ ادامه داشت هر چند به اتمام نرسید و امید است در سال تحصیلی جدید، ادامه داده شود. بخشی از این جلسات در ابتدای تأسیس کانال، به تدریج بارگذاری شد ولی برای جلسات، فهرست تفصیلی قرار داده نشده بود.
به همت یکی از دوستان فاضل و بزرگوار جناب آقای سید محمد متین میرباقری (حفظه الله و أبقاه) برای این سلسله جلسات، فهرست‌هایی تفصیلی نگاشته شد، للّه درّه و علیه أجره.
از این روی ابتدا جلساتی که سابقا بارگذاری شده بود را مجددا با فهرست تفصیلی بارگذاری می‌کنیم و سپس جلساتی که تا کنون بارگذاری نشده است را ارائه می‌نماییم.

توضیحی پیرامون جلسات
افراد مد نظر، در این جلسات به ترتیب طبقات (از زمان نجاشی و شیخ تا زمان حضور ائمه علیهم السلام) بررسی شده و هر شخص در هر دو فهرست، پیگیری می‌شود؛ هم در جایی که به صورت مستقل مطرح شده است و هم در موارد دیگری که در طریق قرار گرفته یا به مناسبت، یادی از او به میان آمده است. عمده در بررسی این افراد، نوع گزارش نجاشی و شیخ نسبت به ایشان، و جایگاه این افراد در طریق این دو به صاحبان کتب است. همچنین در این بررسی‌ها رویکرد نقادانه‌ی نجاشی به فهرست شیخ و دیگر منابع، نشان داده شده است. علاوه بر این، افرادی که به عنوان مصنف و صاحب‌کتاب، در فهرستین مطرح نشده‌اند ولی در طرق قرار گرفته‌اند را نیز به صورت مستقل مطرح کرده و در مورد ایشان بحث کرده‌ایم.
به خاطر ارجاعات بسیاری که در این فایل‌ها به جای‌جای فهرستین داده می‌شود، به‌همراه داشتن این دو فهرست (به صورت فایل یا کتاب) برای همراهی مطالب در هنگام شنیدن دروس، ضروری است. امید که این سلسله جلسات مورد استفاده‌ی علاقمندان به حدیث، فهرست و رجال قرار گیرد.

بار دیگر مراتب تشکر و قدردانی خود را از این دوست عزیز و فاضل، به جای می‌آورم که لطفی بزرگ در حق این کمترین و دوستانی که بناست این جلسات را استماع کنند نموده است. وفّقه الله و أیّده

@HadithFehrestRejal
Audio
#فهرست‌جلسه ١
مقدمه دو فهرست

- علت خواندن فهرستین به ترتیب طبقات

مقدمه شیخ طوسی
- معنای مشهور #اصل
- انواع سه‌گانه #فهرست
- دو فهرست #ابن‌غضائری/سرنوشت کتاب‌هایش
- مقصود از «الشیخ الفاضل»
- تفاوت کتاب رجالی و فهرستی
- عدم #اجتهاد شخصی شیخ در #جرح‌وتعدیل
- نگارش مقدمه فهرست شیخ قبل از اتمام کتاب
- نگار‌ش فهرست نجاشی برای تتمیم و اصلاح فهرست شیخ
- نگارش فهرست شیخ در حیات شریف مرتضی

مقدمه نجاشی
- نگارش مقدمه نجاشی پس از اتمام کتاب
- عدم پای‌بندی به مبنا در تصنیفات فهرستی
- ذکر یک طریق برای مصنفین/تصانیف
- نام بردن نجاشی از فهرست و رجال شیخ
- کفایت فهرست شیخ برای غرض کلامی نجاشی/غرض اصلی نجاشی

مقایسه شیخ و نجاشی
- شاگردی نجاشی نزد #شیخ‌مفید و عدم شاگردی نزد #شریف‌مرتضی
- شخصیت کلامی شیخ/شاگردی نزد شریف مرتضی
- غسل شریف مرتضی توسط نجاشی
- ملاقات نجاشی با مشایخِ قبل از سال ۴۰۸

#النجاشي
- نام بردن نجاشی از شیخ/نام نبردن شیخ از نجاشی و #ابویعلی‌جعفری
- دو خط فکری علماء امامیه در #بغداد
- تنها نوشتار منسوب به امام صادق (ع)
- دقت نجاشی در الفاظ
- درست بودن «النجاشی» و «ابن النجاشی»

1398/03/19
@HadithFehrestRejal
Audio
#فهرست‌جلسه ٢
#معاصرین‌نجاشی ١

#أبویعلی‌الجعفری
- نسب جعفری‌ها و کاربرد #الشریف برای ایشان
- جانشین شیخ مفید در فقه و کلام
- عدم تعرض نجاشی به شأن حدیثی ایشان
- مقایسه دو تعبیر «موقوف علی التمام» و «لم یتمه» درباره کتب
- غسل #شریف‌مرتضی توسط نجاشی
- تعبیر «غیر هذه الجملة» در نام کتب
- تاریخ وفات نجاشی/اضافه شدن تاریخ وفات ابویعلی توسط نساخ
- کلام ابن حجر درباره ابویعلی/دامادی شیخ مفید
- دفن ابویعلی در بغداد

#الشيخ_الطوسي
- عدم دلالت «ثقة» و «عین» بر شأن حدیثی
- ساکت بودن نجاشی درباره مبنای حدیثی شیخ
- بیش از ۱۰۰ مورد #سقط‌واسطه در فهرست شیخ
- دلالت «من تلامذة شیخنا ابی عبدالله» درباره‌ی شیخ بر عدم تقدم شیخ در نظر نجاشی بر ابویعلی
- تصنیف فهرست نجاشی در کمتر از یک سال
- دو خط فکری میان علماء شیعه در بغداد
- اضافه شدن برخی از کتب شیخ در فهرست نجاشی توسط نساخ
- اخذ نجاشی از فهرست شیخ در نام ایشان
- سرّ اختلاف نسخ فهرست شیخ در اینجا
- اضافه شدن نام برخی کتب شیخ در نامش پس از رفتن به #نجف
- بزرگ نبودن کتابخانه شیخ
- دسترسی نداشتن شیخ به #کتاب‌حریز
- نوشته شدن #امالی‌طوسی در نجف

1398/03/20
@HadithFehrestRejal
Audio
#فهرست‌جلسه ٣
#معاصرین‌نجاشی ٢

#الشيخ‌الطوسي ٢
- نقل ابن حجر درباره آتش زدن کتب شیخ به علت انتقاص #سلف توسط ایشان

#احمدبن‌عبدبن‌أحمدالرفاء
- معنای «الرفّاء»
- احتمال تصحیف میان «الرفّاء» و «الرقّاء»
- عدم تعبیر #أخونا برای دیگری
- معنای «مات قریب السن»

#احمدبن‌محمدبن‌طرخان‌الجرجرائي
- #کاتب بودن ایشان
- انحصار تعبیر #صحیح‌السماع برای ایشان/احتمال رد اتهام با این تعبیر/کاربرد این عبارت در #رجال‌عامه
- عدم ارتباط صحت سماع با معرفت حدیث
- تعبیر #صدیق برای ایشان و #ابن‌عیاش
- منظور از #علوی
- نگارش کتاب‌های #إیمان‌أبی‌طالب پس از #غیبت و دلالت آن

#أبوطاهرزراری
- انحصار کتاب #فضل‌الکوفة‌علی‌البصرة در ایشان
- کتاب‌های #فضل‌الکوفة
- استظهار #ادیب بودن ایشان از عناوین کتبش
- نگارش رساله #أبوغالب‌الزراری برای ایشان
- #سقط «بن محمد» از نسب أبوغالب
- سهو نجاشی در نام نبردن از #سلار

نکاتی درباره مشایخ نجاشی
- تقسیم مشایخ نجاشی به حسب: مصنفین و غیر مصنفین/#روایت کردن از ایشان و #حکایت کردن/#مذهب/تعبیر #شیخنا
- #خط‌کوفی و مشکلاتش
- تغییر خط توسط #ابن‌مقلة
- حضور معظم اساتید در #بغداد

1398/03/21
@HadithFehrestRejal
2025/07/14 10:41:21
Back to Top
HTML Embed Code: