Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
17 - Telegram Web
Telegram Web
Channel created
درباره‌ی رمان قلمرو برزخ

🔺 از دوستی خواسته بودم چند رمان از نویسندگان امریکای لاتین را برایم بفرستد. او هم نزدیک به ده فایل از جدیدترین رمان‌های این قاره را ارسال کرد. معمولاً شب‌ها قبل از خواب داستانی می‌خوانم. این ده فایل را نگاه می‌کردم تا تصادفاً چشمم به رمان The Twilight Zone افتاد. رمان داستان زندگی نویسنده را همراه با داستان کودتای ۱۹۷۳ پینوشه تعریف می‌کرد. حوادث کتاب را واقعی نمی‌دانستم، چرا که هرگز در اطلاعات قبلی‌ام نمی‌دانستم ماموری از سازمان اطلاعات مخوف شیلی بوده که روزی به اختیار خود، مدتها قبل از سرنگونی پینوشه، نزد روزنامه‌نگاری اعتراف می‌کند. خود این موضوع برایم جالب بود، نه واقعی بودنش.  از سال‌ها قبل دغدغه‌ی ذهنی‌ام این بود که شکنجه‌گران چه تیپ انسان‌هایی‌اند؟ زندگی روزمره‌ی آن‌ها چگونه می‌گذرد؟ بر اعصاب خود چگونه مسلط می‌شوند؟ خواب‌های ترسناک می‌بینند؟ از آینده‌ی خود بیم دارند؟ چگونه دو نقش مرد خانواده و شکنجه‌گر سفاک را ایفا می‌کنند؟ کتاب در واقع یک جور پاسخ به همین سوالات کذایی بود. البته نه کامل، اما به هر حال به بخشی پاسخ می‌داد.

من اصلاً گمان نمی‌کردم که آقای سیبیلویی که در عکس زیر می‌بینید، و من مدت‌ها بعد آن را پیدا کردم وجود خارجی دارد. به هر حال با جلو رفتن در متن داستان، احساس کردم این داستان باید به نوعی هم‌زادی در واقعیت داشته باشد. کتاب را رها کردم و یک هفته تمام ساعتها دیوانه‌وار اینترنت را شخم زدم. نه تنها این فرد واقعی بود بلکه اعترافاتش در دادگاه پینوشه یکی از مهم‌ترین نقش‌ها را داشت. اما سوای این موضوع به اطلاعات بسیار زیادی درباره شیلی دست پیدا کردم.

مثلا یک نمونه‌ی بی‌بدیل آن نهادی بود به نام معاونت همبستگی که کلیسای اسقفی برزیل با همکاری چریک‌های میر و حزب کمونیست شیلی و نیز حزب سوسیالیست شیلی پیرامون دستگیری‌ها و ناپدیدسازی‌های عامدانه ایجاد کردند. از روز اول کودتا تا روز دادگاه پینوشه، تمام اطلاعات افراد دستگیرشده، مفقوداثر و بعدها اعدامی روز به روز گردآوری می‌شد. بیش از ۳۴ هزار گزارش مربوط به شکنجه در طی این سال‌ها آرام آرام تهیه شد. معاونت همبستگی از هزاران نفر مرد و زن ناشناس استفاده می‌کرد تا تک تک شکنجه‌گران و بازجویان و سرکوبگران را شناسایی کند. فراری‌ها و تحت‌تعقیب‌ها در طی این سال‌ها در شبکه‌هایی مخفی با کمک انواع نهادهای مدنی یاری داده شدند.

موضوع دیگری که باید اشاره کنم شکل مبارزه خانواده‌های افراد مفقود بود. از سال سوم کودتا وقتی مشخص شد که بیش از ده هزار نفر ناپدید شدند خانواده‌های آن‌ها هر هفته جلوی کاخ ریاست جمهوری جمع می‌شدند، فقط با یک سوال: «فرزندان ما کجا هستند؟» آن‌ها حدود ۱۴ سال از ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۰ بی‌وقفه زیر هجوم اوباش رژیم، دستگیری‌ها، قتل‌ها، اب‌پاش‌های پلیس سرکوب ایستادگی کردند، همیشه با این سوال که فرزندان ما کجا هستند.

نکته‌ی مهم دیگر این است که در سال ۱۹۸۳ بعد از فشار امریکا برای اعمال نوعی "شبه‌دمکراسی‌" در شیلی و فضایی نیمه دمکراتیک، بیش از ۴۰۰۰ عضو و هوادار سازمان چریکی میر و حزب کمونیست شیلی از تبعید مخفیانه به شیلی بازگشتند. بخشی از کتاب مربوط به همین ماجراست. بسیاری از آن‌ها بعدها دستگیر و کشته شدند و تعدادی با هر تلاشی که ممکن بود شبکه‌های مخفی مبارزانی را تشکیل دادند که در دوران دادگاه پینوشه و مبارزات بعد از آن در احیای جنبش سوسیالیستی نقش مهمی داشتند.

@hassanMortazavi
مردی که شکنجه می‌کرد...
آندرس آنتونیو والنسوئلا مورالس، مامور امنیتی اداره‌ی اطلاعات شیلی در دوران پینوشه
بخشی از مطالبی که در اینترنت درباره‌ی این دوره‌ی دیکتاتوری پینوشه یافتم اینجا می‌گذارم. اغلب متن‌ها به اسپانیایی است که می‌توان با گوگل ترنزلیتور خواند:
از دفترهای زندان ـ دفتر نهم ـ بند ۱۳۱

§<۱۳۱>. گذشته و حال. نسل فعلی شکل عجیبی از خودآگاهی دارد و شکلی عجیب از انتقاد از خود را بر خویش اعمال می‌کند. این آگاهی را دارد که نسل گذار است، یا دقیق‌تر، باور دارد شبیه زن باردار است: باور دارد که در آستانه‌ی زاییدن است و منتظر تولد فرزندی بزرگ. اغلب می‌گویند «ما در انتظار یک کریستف کلمب هستیم که آمریکای جدیدی از هنر، تمدن و آداب و رسوم را کشف کند». همچنین می‌گویند که ما در یک دوره‌ی پیشادانته‌ای زندگی می‌کنیم: منتظر دانته‌ای جدید هستیم که قدرتمندانه قدیم و جدید را ترکیب کند و به جدید زندگی تازه‌ای ببخشد. این طرز فکر، با توسل به انگاره‌های [اسطوره‌ای] برگرفته از تکامل تاریخی گذشته، یکی از شگرف‌ترین و جالب‌ترین راه‌ها برای فهم زمان حال، توخالی‌بودن آن و بیکاری فکری و اخلاقی‌اش است. این شکلی است از «بازاندیشی» از شگفت‌انگیزترین نوعش. در واقع، با تمام جلوه‌های اعتقادات روح‌باورانه، اراده‌باورانه، تاریخ‌باورانه [و دیالکتیکی] ، فکر غالب همان تکامل‌گرایی عامیانه، تقدیرگرایی و پوزیتیویسم است. می‌توان مسئله را اینگونه مطرح کرد: هر «دانه‌ی بلوط» می‌تواند فکر کند که قرار است درخت بلوط شود. اگر دانه‌های بلوط‌ ایدئولوژی داشتند، دقیقاً همین احساس «باردار» بودن درخت بلوط‌ها را داشتند. اما در واقعیت، ۹۹۹ تا از ۱۰۰۰ دانه‌ی بلوط برای غذا به خوک‌ها داده می‌شوند و در بهترین حالت، برای درست‌کردن سوسیس و کالباس به کار می‌روند.
2025/01/01 05:06:02
Back to Top
HTML Embed Code: