Telegram Web
در حالی که اکثر جملات آقای ترامپ پس از ادای سوگند با صدای کف و تشویق حاضران همراه بود، دوربین های تلویزیونی واکنش‌های متفاوتی در صورت حاضران بلندپایه ثبت کردند.

از جمله جو بایدن و معاون او کامالا هریس که در این عکس دست کم از چهره آنها به نظر می‌رسد که از سخنان آقای ترامپ متعجب و بلکه ناراضی‌اند.



#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطع درخت در پارک نهج البلاغه با هدف استفاده از هیزم در کافی شاپ در فضای باز!

#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۸ دی ۱۴۰۳ موزهٔ کودکی ایرانک،
میزبان محمدرضا شفیعی کدکنی بود.
دکتر شفیعی کدکنی از بخش‌های مختلف این موزه با دقت بسیار بازدید کرد و در پایان با آرزوی بهترین‌ها برای فرزندان این سرزمین دست خطی به یادگار گذاشت.

#فرهیختگان راهی به رهایی
مردی که تالابی بی‌جان را جان بخشید
محمد ایرانمنش/ پژوهشگر مدیریت مخاطرات

تالاب بین‌المللی کمجان با حدود ۵ هزار هکتار مساحت در ۸۵ کیلومتری شمال شرق شیراز در روستای کمجان از توابع بخش کربال شهرستان خرامه قرار دارد. این تالاب در فوریه ۱۹۷۱ (۱۳ بهمن ۱۳۴۹) شناسایی شد و پس از شکل‌گیری نخستین کنوانسیون جهانی تالاب‌ها که در رامسر برگزار شد، در سال ۱۹۷۳ میلادی به تأیید آن کنوانسیون رسید و در فهرست تالاب‌های بین‌المللی ثبت شد. کنوانسیون رامسر تنها کنوانسیون جهانی به نام ایران است و برگزاری آن برای نخستین بار در رامسر افتخاری برای کشور ما در پیشگامی نشست هم‌اندیشی جهانی جهت حفظ عرصه‌های تالابی به شمار می‌آید. در نشست رامسر، کشورهای عضو متعهد شدند با همکاری یکدیگر از عرصه‌های تالابی در سراسر جهان محافظت کنند.

در حوالی سال ۱۳۶۲، دو رشته زهکش با عرض تقریبی ۴۰ متر و عمق ۴ تا ۵ متر و طول مجموع بیش از ۱۰۰ کیلومتر در محدوده تالاب با نیّت توسعه کشاورزی ایجاد شد، چون آن‌ها بدون مطالعات لازم و بدون اخذ مجوز از سازمان محیط زیست انجام گرفتند در نهایت تالاب را به بیابانی خشک و شوره‌زار تبدیل کردند. در کنار این زهکش‌ها، فعالیت‌های کشاورزی و دامداری جریان داشت. پس از راه‌اندازی سدهای ملاصدرا و سیوند در سرچشمه‌های رودخانه کُر، از پرآب‌ترین رودخانه‌های استان فارس، با تنوع زیستی گسترده در دهه 80، این رودخانه نیز خشکانده شد و آسیب‌های جدی به کشاورزی منطقه و معیشت کشاورزان وارد شد.

مجموع این اقدامات ناسنجیده، طبیعت کمجان را به مرور خشکاند. با گذشت سال‌ها، بستر خشکیده تالاب به کانون تولید ریزگردهای نمک تبدیل شد و در پی فرسایش بادی، سلامت مزارع، مردم منطقه و حیات وحش را با مخاطره جدی مواجه کرد. در نتیجه این تغییرات ناگوار، مردم کم‌کم مهاجرت کردند.

در چنین شرایط به‌غایت اسف‌بار، مردی به نام آقای سیروس زارع، با هدف کاهش مهاجرت روستاییان کمجان به فکر احیای تالاب افتاد. به گفته او برای امید بخشیدن به مردم و جلب اعتماد آنان برای مشارکت هیچ راهی نداشتیم، جز آنکه از دست آسیب‌هایی که خودمان به طبیعت وارد کرده بودیم به طبیعت پناه ببریم. بهترین اقدام، شروع به احیای قسمت‌هایی از تالاب خشک‌شده و ایجاد رونقی نسبی و حداقلی برای جامعه محلی بود تا آنان بتوانند در نواحی حاشیه‌ای، دوباره به فعالیت‌های خود مشغول شوند.

سیروس زارع از سال ۱۳۷۸ با هدف جلب مشارکت اهالی، شروع به گفت‌وگو با آنان کرد. پیشنهاد او ایجاد آب‌بندهایی برای رشد دوباره پوشش‌های گیاهی و راه‌اندازی مجدد کشاورزی بود، اما اهالی به دلایل مختلف در برابر انجام هر اقدامی مقاومت می‌کردند. شاید مهم‌ترین دلایل این مقاومت، نگرانی اهالی محل از رویارویی با دستگاه‌های دولتی و برخوردهای پیش‌بینی‌نشده و بروز مخاطراتی احتمالی بود؛ چراکه در سال‌های قبل نیز بر سر تصرف اراضی خشکیده تالابی مناقشاتی رخ داده بود.

سال ۱۳۸۶، آخرین سالی بود که در رودخانه کُر آبی برای کشاورزی وجود داشت. به‌طوری‌که در سال بعد، اندوهی جانکاه همه روستاییان را فراگرفت. بسیاری افسرده و بیمار شدند. تمایلی به کار و حتی صحبت کردن نبود. در مقطعی از زمان، تقریباً در هر خانواده‌ای در روستاها، چند نفر دچار سرطان و برخی بیماری‌های خطرناک شدند و جان باختند. در این شرایط ناگوار، تمایل و توانی برای رهاسازی آب برای شروع احیای تالاب نمانده بود. متأسفانه مردم در نبود دانش محیط زیستی، مجموع این مسائل را به کمبود باران و خشک‌سالی نسبت می‌دادند و از حقوق خود غافل بودند.

در اثر خشک شدن رودخانه کُر، معیشت اهالی نابود شد و آنان لاجرم راه مهاجرت را در پیش گرفتند و روستاها به‌تدریج خالی از سکنه می‌شدند. این شرایط موجب شد که در سال 88 مردم محلی به این نتیجه برسند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. در نتیجه سه چهار نفری با سیروس زارع همراه شدند.

در یکی از جمعه‌های آذرماه آن سال، این گروه کوچک به‌طور مخفیانه لودری به منطقه آوردند که راننده‌اش چندان آنان را نمی‌شناخت. آن روز از صبح تا شب مشغول به کار شدند و یکی از مسیرهای خروج آب از تالاب را بستند. پس از اینکه اهالی از ماجرا مطلع شدند تصور کردند دستگاه دولتی دست به این کار زده است. این گروه کوچک هم اساساً تمایلی نداشتند در آن وضعیت همه بدانند کار آنان بوده است.

طی بیست‌وپنج سال تالاب کاملاً از بین رفته بود و خشک شده بود و دشت نمکی به ضخامت ۲۰ سانتی‌متر شکل گرفته بود. با تجمع روان‌آب‌ها و زه‌آب‌ها در منطقه آسیب‌دیده و هدایت آن به‌سوی بستر خشکیده این نمکزار، بافت خاک در مدت‌زمان کوتاهی نمک‌شویی شد و خوشبختانه پوشش گیاهی منطقه با رویش گونه‌های گیاهی شورپسند به‌خصوص سالیکورنیا، منظره چشم‌نوازی پیدا کرد.

برای خواندن متن کامل این گفتگو از سایت چشم‌انداز ایران بازدید کنید.

#فرهیختگان راهی به رهایی
مصطفی نیلی:حکم پنج سال حبس وکیل محمدرضا فقیهی اجراء شد.

#فرهیختگان راهی به رهایی
اعتراض ملی به حصرهای ظالمانه

پرشمارانی از اهل خیر و انصاف و عدالت در ایران در اعتراض به حصرهای ظالمانه و غیر قانونی آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم رهنورد تلاش تازه ای را آغاز کرده اند که امیدوارم به نتیجه ای مطلوب برسد. این دوستان اعلام کرده اند 25 بهمن 1403 را به خیابان خواهند آمد و در اعتراض به حصرهای شخصیت های محبوب یادشده اقدام خواهند کرد. من البته پیش از این از این حرکت درست و عادلانه و ملی حمایت کرده ام اما اکنون شرحی کوتاه تقدیم می کنم.
موسوی را از سال انقلاب می شناسم و در مجلس اول به وزارت خارجه او و سپس به نخست وزیری او رأی داده ام. خانم زهرا رهنورد را (نام اصلی: زهره کاظمی) نیز همین طور. در دوران فعالیت حسینیه ارشاد (سال های 1350 و 51) این دو به عنوان زوج جوان از فعالان جوان ارشاد و مکتب شریعتی در قلمرو امور هنری فعال بوده اند. در دوران نخست وزیری موسوی یک بار نیز او را در محل کارش (نخست وزیری) دیده و سخن گفته ام. کروبی را نیز از سالیان پیش از انقلاب می شناسم اما در مجلس اول با ایشان از نزدیک آشنا شدم. چهار سال در مجلس همکار بوده ایم. در دوران تلخ زندان (سال های 79 تا 83)، کروبی در مقام رئیس مجلس ششم، حمایت های بی دریغ از من کرد و در نظر و عمل در رفع ظلم کوشید و مرا و خانواده ام را مدیون خودش کرد.
هرچند در باره افکار و اعمال هرسه بزرگوار در دهه شصت و حتی پس از آن نقدهای بعضا جدی دارم اما این بدان معنا نیست که اولا نقش مثبت آنان را در سالیان پیش از انقلاب و در دوران تصدی شان نادیده بگیرم و ثانیا نقش مفید و اثرگذارشان را در انتخابات ریاست جمهوری 1388 و در دوران جنبش سبز فراموش کنم. به گمانم همین اندازه که از یک سو این بزرگواران در طول این مدت دراز (پانزده سال) تسلیم «صحنه آرایی های خطرناک» (جمله از موسوی است) نشده و بر عهدشان وفادار مانده و در کنار معترضان و مردم ایستاده اند، بسیار مغتنم و برای حال و آینده ایران سرمایه بزرگی است. از سوی دیگر، این افراد در طول این پانزده سال خطرخیز، خود نیز دچار تغییر و تحول مثبت در افکار و اعمال شده و در واقع در همپای اغلب مردم دچار دگردیسی شده اند. 
یک بار دوستی عزیر به جد می گفت: آخر کسی تا کنون در برابر این بابا (رهبر نظام) نایستاده تا روشن شود مقاومت اصولی و جدی چه اندازه کارساز است. اکنون حجت تمام است. حداقل سه تن (البته کسانی دیگر چون تاج زاده و خیلی های دیگر) در این چند سال در برابر ترکتازی های «فتنه گران ولایی» دلیرانه ایستاده و بر استیفای حقوق ملت (ولو در چهارچوب مناسبات قدرت موجود) اصرار ورزیده اند.
گرچه تا کنون موفقیت و پیروزی سیاسی آنی حاصل نشده ولی بی تردید، از یک سو پیروزی اخلاقی به قدر کفایت حاصل شده و از سوی دیگر وقوع جنبش های مقاومت مدنی مردم و جوانان و به طور خاص زنان بیش از همه مدیون فداکاری ها و پایداری های این سه بزرگوار و البته دیگران است. اصولا این که شخصیتی چون مهندس موسوی تا آنجا دچار تحول شده و آن را با دلیری اعلام کرده که قانون اساسی موجود را دچار ایرادهای ساختاری می بیند و ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید را اعلام می کند، خود تحول بزرگی در «راه دشوار آزادی» ایران زمین است. آزادی نهادینه شده، به تدریج به دست خواهد آمد. 
در هرحال اکنون مهم آن است که یک خیزش ملی برای رفع حصر ظالمانه و غیر قانونی از این محصوران محبوب پدید آید و باید تلاش کرد این مطالبه چندان جدی و اثرگذار شود که حاکمان مغرور و خودشیفته نتوانند بی تفاوت باشند. رفع ظلم از مظلومان، هم خواسته انسانی است و هم مطالبه ملی و قانونی و حداقل کاری است که هر انسانی می تواند انجام دهد.

به امید فردایی بهتر
۳ بهمن ۱۴۰۳
حسن یوسفی اشکوری

#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش یکم)

دکتر جلال متینی، دوست ایران، دلسوز ایران، مدافع ایران، استاد اصول‌مدار دانشگاه، محقق برجسته، مصحح باکفایت چند متن مهم پارسی، شاهنامه‌شناس و پژوهندهٔ ادب حماسی، متخصص متتبع مباحث رسم‌الخط نسخه‌های کهن و شناسندهٔ استاد خصیصه‌های دستوری، لغوی و سبکی متون منثور ادوار اولیهٔ نثر فارسی، مدیر مجلات ممتاز ایران‌نامه و ایران‌شناسی و رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد، روی به خاک فرو پوشید. در غربت و «به دور از ایران اهورایی که آن را تا حد پرستش دوست می‌داشت و ارج می‌نهاد». دیر بماند و به فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی فایدت‌ها رساند. نام نیک ببرد. یادش زنده بماناد. 

 جلال متینی سال ۱۳۰۷ در تهران متولد شد. پدر و مادرش کاشانی بودند. پدرش مردی فرهنگی بود. مدتی در هند با سید جلال مؤیدالاسلام مدیر روزنامه حبل‌المتین همکار بود و سال‌ها نیز نمایندۀ  حبل‌المتین در ایران بود. آنقدر شیفتۀ جلال مؤیدالاسلام بود که نام فرزندش را جلال گذاشت و نام خانوادگی متینی را هم از حبل‌المتین گرفت. روزگار چنان خواست که جلال متینی هم مثل مؤیدالاسلام سال‌ها دور از ایران نشریه منتشر کند.
متینی در تهران به دبستان و دبیرستان رفت. در دبیرستان دارالفنون رشتۀ ادبی خواند. در شهریور ۱۳۲۰ شاگرد دبیرستان بود. در سال‌های پر ولولۀ  پس از رفتن رضاشاه جذب احزاب سیاسی به‌ویژه حزب توده نشد. ناظر ماند. وقتی معلم شد هم اجازه نمی‌داد کلاس درسش عرصۀ مبارزات و تبلیغات سیاسی شود. این رویه‌اش مورد انتقاد دانش‌آموزان وابسته به گروه‌های سیاسی بود.  به یاد حبیب یغمایی می‌افتم که در همان سال‌ها مقاله‌ای در یغما نوشت و معلمانی را که از دانش‌آموزان مدارس، سرباز برای احزاب سیاسی می‌ساختند، لعن کرده بود. 

متینی تا آخر مخالف سیطرهٔ سیاست‌بازی و شعاری شدن و جولان‌گاه احزاب سیاسی شدن مدارس و دانشگاه‌ها بود و تا آخر مدرسه و دانشگاه را محل درس می‌دانست و نه سیاست‌بازی. بارها این را نوشته است. و همین‌جا بنویسم که تا آخر هم منتقد اصولی و پابرجای فرهنگ سیاسی حزب توده و چپ‌های وطنی ماند. 
متبرک باد آن مقالات روشنی که دربارهٔ نجات آذربایجان از چنگ فرقهٔ پیشه‌وری نوشته است. متبرک باد نام او. متبرک باد عشق او به ایران و غیرت او به تمامیت ارضی ایران و شیفتگی‌اش به زبان فارسی.

متینی سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد. هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند. چون دایی و عموهایش وکیل و قاضی بودند، به حقوق هم علاقه یافت و در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران، لیسانس حقوق گرفت.  برای دبیر شدن، روانشناسی هم تحصیل کرد. دورۀ لیسانس (۱۳۲۸-۱۳۲۵) و فوق لیسانس (۱۳۳٠-۱۳۲۸) و دکتری (۱۳۳۶-۱۳۳٠) را در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران گذراند. شاگرد بهار و بهمنیار و فروزانفر و پورداود و همایی و قریب و معین و خطیبی و صفا بود. بهار به او عنایت داشت و برای تنظیم و تدوین دیوان خود او را برگزیده بود. سرنوشت چنین خواست که سال‌ها پس از مرگ بهار،  در آمریکا با دختر محبوب بهار- پروانه- ازدواج کند. 

رساله‌اش را با عنوان «بحث در آثار منثور دورهٔ سامانی از لحاظ سبک و نوادر لغات و فوائد مهم دستور» با بدیع‌الزمان فروزانفر و مشورت با ذبیح‌الله صفا گذراند. هم به فروزانفر و هم به صفا علاقهٔ خاص داشت. سال‌ها بعد مقاله‌ای استوار و خواندنی نوشت با عنوان «بدیع‌الزمان فروزانفر و سخن و سخنوران» در دفاع از کتاب سخن و سخنوران و رد سخن ناروای محققی فرنگی (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، صص ۶۹۲-۶۶۵). همچنین در مجلهٔ ایران‌شناسی برای استادش صفا سنگ‌تمام گذاشت. یک شماره را به‌مناسبت هشتادمین سال تولد صفا به جشن‌نامهٔ او اختصاص داد و مقالهٔ مهرآمیزی در باب آن «پیر ادب فارسی» نوشت (س۳، ش۱، بهار ۱۳۷۰) و پس از درگذشت صفا هم یادنامه‌ای ارزشمند برای او منتشر کرد و خودش هم در آن از «ایران‌دوستی استاد صفا» نوشت (س۱۱، ش۳، پاییز ۱۳۷۸). چه دفاع جانانه‌ای هم از تاریخ ادبیات صفا کرد. 

اردیبهشت سال ۱۳۳۶ از رسالۀ دکتری خود دفاع کرد (تاریخ مقدمهٔ رساله اسفند ۱۳۳۵ است). روش کار متینی در رساله‌اش خواندن سطربه‌سطر همهٔ آثار منثور بازمانده از دورهٔ سامانی که در آن زمان دستیاب بود، و بررسی دقیق و مفصل و سرشار از شواهد خصائص سبکی و نکات لغوی و دستوری آن متون بود. روشی که بعدها در مقدمه‌های بسیار دقیق و مفید و مشبع و مبسوطش بر متونی که تصحیح می‌کرد، ادامه و کمال یافت. رسالهٔ دکتری متینی منظم و خوش‌ساخت و سودمند است و حیف که آن را به‌هیئت کتاب نپرداخت و چاپ نکرد. 

ادامه دارد👇👇👇



#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش دوم)

متینی از سال ۱۳۲۹ که به‌عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی در وزارت فرهنگ استخدام شد، معلمی کرد. از دبیرستان البرز تا دانشکدۀ فنی آبادان تا دانشگاه مشهد/ فردوسی مشهد تا یوتا و برکلی. هفت سال در دبیرستان البرز زبان و ادبیات فارسی درس داد (۱۳۲۹- ۱۳۳۶).  سال ۱۳۳۵ ضمن تدریس در البرز، مأمور خدمت در کمیسیون ملی یونسکو شد که دبیرکل آن ذبیح‌الله صفا بود.  وقتی قرار شد به دانشکدۀ فنی آبادان برود، مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی از اینکه دبیرستان البرز چنین معلم شایسته و منظمی را از دست می‌دهد غمگین بود. نظم و نسق استوار مدرسهٔ البرز در منش معلمی متینی اثر ماندگار گذاشت. 

 پس از البرز و از سال ۱۳۳۶  در دانشکدهٔ آمریکایی فنی آبادان، وابسته به شرکت نفت زبان و ادبیات فارسی درس داد. در همان ایام ازدواج کرد. همسرش بانوی بافضیلت و فرهنگی خانم عصمت یوسفی، خواهر دکتر غلامحسین یوسفی بود. یوسفی و متینی در دانشگاه تهران دوست و همدرس بودند و  سپس در دانشگاه مشهد همکار. پس از رحلت استاد یوسفی، متینی یک شمارهٔ ایران‌شناسی را به یادکرد از او اختصاص داد (س۲، ش۴، زمستان ۱۳۶۹) و مقالهٔ خوبی دربارهٔ او نوشت. 

متینی سه سال در دانشکدهٔ آمریکایی فنی آبادان ماند (۱۳۳۹-۱۳۳۶). استادیار و سپس دانشیار و مدیر بخش زبان‌های فارسی آنجا بود. این دانشکده مهندس تربیت می‌کرد. درس‌هایش هم جز درس ادبیات به زبان انگلیسی بود. استادان جز دو نفر، خارجی بودند. قوانین سفت‌ و سختی داشت. دانشجویی که دو بار در یک درس نمرهٔ قبولی نمی‌گرفت، اخراج می‌شد.  متینی همان ابتدای کار با مدیران دانشکده شرط کرد  در صورتی تدریس در آنجا را خواهد پذیرفت که با درس فارسی نیز همان معاملهٔ سختگیرانهٔ دروس تخصصی فنی بشود. بسیار هم درس خود را جدی گرفت.
جلد اول کتاب نمونه‌هایی از نثر فصیح معاصر را به‌منظور آموزش گزارش‌نویسی و نگارش نامه‌های اداری به دانشجویان همین دانشکده، تدوین کرد. برای اینکه این کتاب را به‌وقت به کلاسش برساند آن را به هزینهٔ شخصی چاپ کرد. با اینکه دو ناشر حاضر بودند کتابش را چاپ کنند. تمام تابستان را به چاپخانهٔ سپهر رفت و گرما بیمارش کرد اما کتاب را به کلاس مهرماه رسانید. (۱۳۳۸).
 
در این مجلد آثاری از فروغی و اقبال آشتیانی و خانلری و مینوی و نفیسی برگزیده شده است؛ لفظ همه خوب و هم به معنی آسان و رخشان. با مقدمه‌ای مفصل در باب بی‌اعتنایی به زبان فارسی در مدارس و دانشگاه‌ها و مشکلاتی که محصلان برای نوشتن درست و مفهوم گزارش‌ها و نامه‌های درسی و اداری دارند. جلد دوم سال‌ها بعد منتشر شد با انتخاب از نوشته‌های: اسلامی‌ندوشن، دشتی، زرین‌کوب، شادمان، صناعی، صورتگر، فلسفی، فیاض، دوست‌علی‌خان معیرالممالک، یارشاطر و یوسفی (زوار، ۱۳۴۷). انتخابی از سر شناخت! هنوز هم با گذشت این‌همه سال این کتاب کارآمد و سودمند است و مجموعه‌ای است خواندنی. 

اگر روزی تاریخچهٔ درس‌های فارسی عمومی و نگارش را در دانشگاه‌ها را بنویسند باید نام جلال متینی را با حرمت و احتشام  بنویسند. 
فراموشم نشود بنویسم که متینی برای آشنایی جوانان و دانشجویان با میراث ادب عاشقانهٔ فارسی سه گزیده فراهم آورد. با مقدمه و توضیحات مختصر در حد معنی برخی لغات: خلاصهٔ بیژن و منیژه فردوسی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶)، خلاصهٔ ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶)، خلاصهٔ لیلی و مجنون نظامی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶). 

ادامه دارد👇👇👇


#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش سوم)

متینی سال ۱۳۳۹ در امتحان دانشیاری دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه مشهد شرکت کرد. امتحان در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران برگزار می‌شد. بدیع‌الزمان فروزانفر و صفا و معین از داوطلبان امتحان می‌گرفتند. جز امتحان کتبی و شفاهی، شیوهٔ تدریس هم ارزیابی می‌شد. به این شکل که داوطلب می‌بایست در موضوعی که چهار ساعت پیش از تدریس به او اعلام می‌شد، به کلاس برود و در حضور استادان و دانشجویان درس بدهد.  متینی در آزمون پذیرفته  شد و از مهر ماه ۱۳۳۹ با رتبهٔ دانشیاری به دانشگاه مشهد منتقل شد.
در آبادان ماهانه سه‌‌هزار تومان و به‌اضافهٔ مسکن و مزایای دیگر دریافت می‌کرد. اما در مشهد صرفا ماهانه هفتصد تومان حقوق داشت. و این نشان می‌دهد که معلمی دانشگاه در آن ایام جلوه و اعتباری داشت و برای نیل به آن موقعیت‌های مالی خوب‌تر نادیده گرفته می‌شد.
 
تا سال ۱۳۵۷ در دانشکدهٔ ادبیات مشهد (بعدا فردوسی مشهد) در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی، در دوره‌های لیسانس و فوق لیسانس و دکتری، درس‌هایی چون دستور، سخن‌سنجی و سبک شناسی تدریس کرد و به رتبهٔ استادی رسید. شمه‌ای از خطوط کلی درس سبک‌شناسی نظمش در دورهٔ لیسانس را نوشته که جالب است. جالب‌تر اینکه این درس را از سال ورود به دانشگاه مشهد تا سال آخر تدریس کرد. (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، ص ۶۷۵-۶۷۲). 
یک‌سال هم برای تدریس و مطالعه به آمریکا و اروپا رفت (۱۳۴۶-۱۳۴۵).  چهار ماه در مرکز خاورمیانهٔ دانشگاه یوتا تدریس کرد. دو ماه نیز به دیدن و بررسی کتابخانه‌های دانشگاهی آمریکا پرداخت. مقاله‌ای هم در این باب نوشت که در مجلهٔ یغما چاپ شد («سخنی چند دربارهٔ کتابخانه‌ها»، یغما، سال۲۰، صص ۸۲-۷۶).
وقتی رئیس دانشکدهٔ ادبیات مشهد شد کوشید آنچه در کتابخانه‌های دانشگاه‌های معتبر دیده و آموخته بود، در کتابخانهٔ دانشکده اجرا کند. سپس به انگلستان رفت و چهار ماه در کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا به مطالعهٔ نسخه‌های خطی پرداخت. این سفر برای متینی پر برکت بود. دویست نسخهٔ خطی فارسی آن کتابخانه را از حیث رسم‌الخط بررسی کرد. یادداشت‌های پژوهشی بسیاری تهیه کرد. بر مبنای این یادداشت‌ها مقالات تحقیقی دربارهٔ رسم‌الخط و جز آن نوشت (مثلا مقالهٔ «موجز کُمّی» که معرفی این رساله بر اساس دست‌نویس موزهٔ بریتانیاست.  نک: هفتادسالگی فرخ، تهران، ۱۳۴۴، صص ۱۷۹- ۱۶۵).
همچنین از خلال تحقیق در دستنویس‌های کهن موزهٔ بریتانیا ، به دو کتاب مهم برخورد: پند پیران و تفسیر عشری بر قرآن مجید که در سال‌های بعد آنها را تصحیح و منتشر کرد.

متینی در دانشگاه مشهد مناصب اداری هم یافت: معاون دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی در امور آموزشی و مالی در دورهٔ ریاست استاد علی‌اکبر فیاض (۱۳۴۲-۱۳۴٠)،  معاون دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی در دورهٔ ریاست دکتر احمدعلی رجایی‌بخارایی (۱۳۴۷-۱۳۴۲)، رئیس دانشکدهٔ ادبیات (۱۳۵۳-۱۳۴۷)، معاونت شورای ورزش دانشگاه، معاون آموزشی و پژوهشی دانشگاه(۱۳۵۴-۱۳۵۲) و سرانجام رئیس دانشگاه فردوسی مشهد ( ۱۳۵۶- ۱۳۵۴).
در مرداد سال۱۳۵۶ از ریاست دانشگاه استعفا کرد. مدت کوتاهی هم مأمور خدمت در فرهنگستان ادب و هنر ایران و معاون  دکتر خانلری بود (از مهر ۱۳۵۷).
ادامه دارد👇👇👇

#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش چهارم)

بعد از انقلاب ازسوی شورای انقلابی تزکیهٔ دانشگاه فردوسی مشهد و بدون صدور حکمی از طرف دانشگاه، از دانشگاه اخراج شد (اردیبهشت ۱۳۵۸). جرمش را این اعلام کردند: «رئیس انتصابی دانشگاه فردوسی با موضع ضد دانشجویی و همکاری با ساواک». به نوشتهٔ متینی مجاهدین خلق صحنه‌گردان این ماجرا بودند.

متینی خبر اخراج خود را در روزنامه خواند و کپی این بخش از روزنامه را قاب گرفت و در خانه‌اش در آمریکا،  بالای سرش آویخت. لابد تا مدام پیش چشمش باشد و بداند که… 

در بیستم  خرداد ۱۳۵۸ نامه‌ای به مرحوم مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، نوشت و به این حکم اعتراض و از خود دفاع کرد. این نامه از اسناد فرهنگی و آموزشی ایران معاصر است. به بازرگان نوشت نه عضو ساواک بوده و نه مخبر ساواک و نه همکار ساواک و رابطه‌اش با ساواک در چارچوبی بوده که هر رئیس دانشگاه بالضروره می‌بایست در آن چارچوب عمل کند. پایان این نامه بسیار دردناک است و باید نقل کنم: 
«در پایان عرایض خود از جناب‌عالی به حیث استاد دانشگاه تهران و یک همکار دانشگاهی که اکنون در سمت نخست‌وزیری نیز از حقوق بازنشستگی دانشگاه استفاده می‌فرمایید، مصرّانه می‌خواهم ترتیبی اتخاذ فرمایید که حقوق بازنشستگی پایهٔ ده استادی اینجانب، پس از مدتی قریب به ۲۹ سال تدریس و خدمت صادقانه به بنده پرداخت شود زیرا ادامهٔ زندگی من و افراد خانواده‌ام به دریافت این حقوق بستگی دارد و دریافت حقوق بازنشستگی را نیز حق مسلم خود می‌دانم. بد و نیک ماند ز ما یادگار». 

مرحوم بازرگان به این نامه پاسخی نداد. متینی در این نامه مصرحاً به یاد آقای نخست‌وزیر انقلاب و استاد بازنشستهٔ دانشگاه آورد که وقتی رژیم شاه و "طاغوت" او را از دانشگاه راند، حقوق بازنشستگی‌‌اش را قطع نکرد اما متینی هم اخراج شد و هم حقوق بازنشستگی‌اش بریده شد. تا قصهٔ او پند شود نسل جوان را. 

 این را هم باید بنویسم که در جریان انقلاب، کتابخانهٔ شخصی و یادداشت‌های پژوهشی متینی مصادره و از اختیار او خارج شد. 

متینی در دوران ریاست دانشگاه از دریافت اضافه‌حقوق مقررشده برای رؤسای دانشگاه سرباز زد. حق مسکن نگرفت و در خانهٔ مخصوص رئیس دانشگاه منزل نکرد و در خانهٔ خود زندگی کرد.  در مدتی که رئیس بود، ولو برای یک‌ساعت تدریس را رها نکرد و از ساعات تدریس نکاست. این را در نامهٔ استعفای خود از ریاست دانشگاه فردوسی به هویدا هم نوشت تا «به شرف عرض همایونی برساند».
در نامه‌اش به مهندس بازرگان نوشت که در دوران قدرت و اقتدارش در دانشگاه، «مخالفان بی‌انصاف» خود را نه از کار برکنار کرد و نه موجب بازنشستگی آنان را فراهم آورد. 

  متینی پس از «پاکسازی» و اخراج از دانشگاه، ایران را ترک کرد (خرداد ۱۳۵۸). پس از مهاجرت ناگزیر نیز دو سال در آمریکا در بخش خاورمیانهٔ دانشگاه یوتا در سالت لیک‌سیتی (۱۳۶۰-۱۳۵۹) و بخش خاور نزدیک دانشگاه کالیفرنیا در برکلی(۱۳۶۱-۱۳۶٠)  به‌عنوان استاد مهمان تدریس کرد. مخدوم بزرگوار من، استاد محمود امیدسالار نوشته که دانشگاه کالیفرنیای برکلی متینی را به‌عنوان استاد دائم استخدام نکرد چون کتاب‌ها و مقالات استاد بزرگ به زبان فارسی بود نه انگلیسی. 

دکتر جلال متینی یک شخصیت دانشگاهی تمام‌عیار بود. یک معلم دقیق و دانشمند که هم کلاس را جدی می‌گرفت و هم پژوهش را و هم تلاش می‌کرد از رهگذر مساهمت در مدیریت و پذیرفتن امور اجرایی، وضع دانشگاه را بهبود بخشد. خوشبختانه  خاطرات ایام معلمی‌اش را به پیشنهاد و خواست مکرر و مؤکد احسان یارشاطر نوشته که ابتدا در ایران‌شناسی و بعد به‌صورت کتاب منتشر شده است (خاطرات سالهای خدمت؛ از دبیرستان البرز تا فرهنگستان ادب و هنر ایران ، لوس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۹۵).
کتابی بسیار سودمند و آگاهی‌بخش در باب نظام تعلیم و تربیت و دانشگاه در عصر پهلوی. در مصاحبهٔ متینی با تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران (تاریخ مصاحبه ۱۹۸۷. نشر  اینترنتی) نیز از این دست فواید فراوان است. این نوشته‌ها بخشی از تاریخ نهاد دانشگاه در ایران است. پر است از اطلاعات و پر است از نقد و آسیب‌شناسی. بخصوص آنچه در باب مدرسهٔ البرز و مرحوم مجتهدی نوشته است عالی است. یا توصیف زنده‌ از آمریکایی شدن نظام آموزش عالی با نقدهای روشن و برخاسته از خبرگی مردان تجربت‌آموخته و کارکرده. یا گزارشی که از وضع اداری دانشگا‌ه‌های ولایات داده. یا توضیحات مبسوط دربارهٔ دانشگاه فردوسی مشهد که از منابع تدوین تاریخچهٔ آن مؤسسهٔ آموزشی است. در این کتاب اطلاعات باقیمتی دربارهٔ دکتر فیاض، سید احمد خراسانی، جلال‌الدین تهرانی، احمدعلی رجایی‌بخارایی، غلامحسین یوسفی، علی شریعتی، مفخم پایان،  باوند، درج است. آنچه در این کتاب دربارهٔ امیر اسدالله علم آمده خواندنی است.
ادامه دارد

#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش پنجم)

این سخنش را به یاد دارم که ریاست دانشگاه دشوارترین کار آن زمان بود؛ رئیس دانشگاه میان دو سنگ دانشگاه و سازمان امنیت آس می‌شد و این سخنش را که به دانشکده‌ها نامه می‌نوشتیم که هر کتاب و مجله‌ای که نیاز دارید سفارش دهید وقتی تهیه می‌شد، با قیمت گزاف، استادان و دانشجویان حتی کاغذ بسته‌بندی را باز نمی‌کردند و کتاب‌ها و مجلات در قفسه‌ها خاک می‌خورد.

 متینی چه در تدریس و چه در امور اجرایی به  نظم و دقت و انضباط و سختگیری مشهور بود. اعتقاد داشت این انضباط و سختگیری دشمنانی برایش میان دانشجویان و همکاران تراشیده است. خودش گفته در تمام طول دورۀ معلمی تنها به یک دانشجو در تمام درس‌ها نمرۀ نوزده و بیست داده و او کسی نبوده جز شفیعی کدکنی. شفیعی نیز در پیشانی مقاله‌ای که به او هدیه کرده نوشته: «تقدیم به محضر استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر جلال متینی که دقت در ساختارهای نحوی و صرفی متون کهن را از کلاس‌های درس ایشان و از پژوهش‌های دقیق ایشان آموخته‌ام». ذکر این نکته هم برای شناختن روحیهٔ فروتن و بزرگوار متینی سودمند است که بدانیم سال‌ها بعد متینی از شاگرد خود با تعبیر «استاد محمدرضا شفیعی کدکنی» نام برده است (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، ص ۶۸۰).

از برکات حضور متینی در مدیریت دانشکدهٔ ادبیات و دانشگاه فردوسی خاطرات مهم و جنجال‌برانگیز او دربارۀ دکتر علی شریعتی است که اول در دو مقالهٔ مفصل و ماندنی در مجله ایران‌شناسی (سال پنجم،شماره چهارم و سال ششم، شماره دوم) و بعد با ضمایمی به شکل کتاب و با عنوان خاطرات جلال متینی؛ شریعتی در دانشگاه مشهد (فردوسی) منتشرشد (چاپ اول، سوئد،  آرش،  ۱۳۸۵ و چاپ دوم، لوس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۹۳).  در این کتاب دربارۀ سوابق تحصیلی و مدرک دکتری شریعتی و شیوۀ استخدام شدنش در دانشگاه مشهد و نقش مؤثر سازمان امنیت در استخدام خلاف مقررات «معلم شهید» و منش آکادمیک  شریعتی و نیز نحوۀ بازنشسته شدنش اطلاعات دسته‌اولی آمده است.
متینی در این مدت در دانشگاه مشهد مسئولیت اجرایی داشته و کاملا با شریعتی و زندگی دانشگاهی او آشنا بوده و آنچه نوشته از چشم‌دید است. دربارۀ وجوه شخصیت شریعتی و علل توفیق حیرت‌آورش در جذب و افسون مخاطب جوان هم تحلیلش زیرکانه و دقیق است. خوب ترسیم کرده مهارت رندانۀ شریعتی را در سوار شدن بر موج مخالف‌خوانی سیاسی جوان‌پسند.

این جملات دکتر متینی خوب به یادم مانده است که شریعتی وقتی در زندان بود تقاضای بازنشستگی کرد. از مصوبه‌ای استفاده کرد که اجازه می‌داد عضو هیئت علمی اگر بیست سال کار کرده باشد بازنشسته شود و از مزایای خدمت سی ساله بهره‌مند گردد. رئیس دانشگاه  با تقاضای شریعتی موافقت کرد و حکم بازنشستگی شریعتی زندانی  امضا شد. در همان وقت دولت دستور افزایش حقوق داده بود. متینی که آن زمان رئیس دانشکده ادبیات و معاون دانشگاه مشهد بود، از رئیس دانشگاه خواست حکم را لغو کند تا این اضافه‌حقوق برای شریعتی اعمال شود و بر مبنای حقوق اضافه شده، شریعتی بازنشسته شود. همین اتفاق هم افتاد. رحم الله معشر الماضین.

ادامه دارد 👇👇👇


#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
(بخش ششم)

نام جلال متینی در تاریخ مطبوعات ایران ماندنی است. او سال ۱۳۳۵  مدتی مجلهٔ فرزندان ایران را منتشر کرد که  نشریۀ سازمان جوانان شیر و خورشید بود. مدیر شیر و خورشید دکتر حسین خطیبی بود.
  او مدیر دو مجلهٔ ممتاز ایران‌نامه و ایران‌شناسی است. نامش باید کنار نام  عباس اقبال و خانلری و یغمایی و ایرج افشار و یکی دو تن دیگر از این دسته بیاید. در غربت مهاجرت وقتی یغما و راهنمای کتاب و سخن تعطیل شده بود، تصمیم گرفت مجله‌ای منتشر کند. ایرج افشار هم آینده را به همین دلیل منتشر کرد. در سرمقالهٔ شمارهٔ اول ایران‌نامه نوشت که «امروز وظیفهٔ هر ایرانی است که مشعل زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایران را در خارج از مرزهای ایران فروزان نگاه دارد».
در پاییز ۱۳۶۱ شمارهٔ اول ایران‌نامه منتشر شد. به مدیریت جلال متینی. حامی مالی ایران‌نامه «بنیاد مطالعات ایران» بود. احسان یارشاطر متینی را برای مدیریت این نشریه به بنیاد مطالعات ایران پیشنهاد کرده بود. هیئت مشاوران مجله دانشمندان معتبری بودند: پیتر چلکوفسکی، راجر سیوری، ذبیح‌الله صفا، محمدجعفر محجوب و حسین نصر. همچنین سال‌ها بعد متینی از مشورت‌ها و یاری‌های مؤثر  یارشاطر چنین یاد کرد: «در کار نشر ایران‌نامه و سپس ایران‌شناسی این استاد یارشاطر بوده است که دست مرا گرفته و قدم‌به‌قدم مرا کمک کرده و "شیوهٔ راه رفتن" را به من آموخته». 
ایران‌نامه «مجلۀ تحقیقات ایرانشناسی» بود. در شمارهٔ اول مقالاتی از ذبیح‌الله صفا، جلال خالقی‌مطلق، حسین نصر و حسن جوادی داشت. متینی هم مقالهٔ عالمانهٔ مفصلی دارد:«خیابان». 
متینی به مدت هفت‌ سال و نیم مدیر ایران‌نامه بود و سی شماره منتشر کرد. نام برخی محققانی که در ایران‌نامهٔ متینی مقاله دارند عبارت است از: احسان یارشاطر، ذبیح‌الله صفا، محمدعلی جمال‌زاده، جلال خالقی‌مطلق، محمدجعفر محجوب، حسین نصر، حشمت مؤید (که مدتی بخش معرفی و نقد کتاب‌ها را اداره می‌کرد)، محمود امیدسالار،  پال اسپراکمن. مقالاتی ارزشمند و معتبر. 
بخصوص باید یاد کنم از ستون بی‌همتا و همایون «یادداشت» نوشتهٔ استاد احسان یارشاطر که به پیشنهاد و پیگیری و اصرار و ابرام مبارک متینی در ایران‌نامه بنیاد نهاده شد و تا شماره‌های آخر  ایران‌شناسی تداوم داشت. 

ایران‌نامه و ایران‌شناسی متینی در دورانی که ملیت ایرانی خوار شمرده می‌شد، پشتیبان هویت ملی ایران و آداب و مناسک ملی از راه نشر مطالب علمی و تحقیقی بود. ایران را در قلمرو تاریخی و فرهنگی و تمدنی آن به جا می‌آورد. هر شماره مقاله‌ای دربارهٔ شاهنامه و ادبیات حماسی ایران داشت؛  شاهنامه به‌مثابت وطن؛  شاهنامه به‌مثابت دژ؛ شاهنامه به‌مثابت چراغ!
به نگاهبانی از زبان فارسی از منظر وحدت ملی و تمامیت ارضی اهتمام داشت. به‌گمانم اگر فقط مطالبی که شخص متینی دربارهٔ زبان فارسی در ایران‌نامه و ایران‌شناسی نوشته، گرد آید،  کتابچه‌ای درخور  بشود.
در تاریخ مطبوعات ایران، ایران‌نامه و ایران‌شناسی متینی در صف اول نشریاتی قرار دارد که بی‌لکنت و بی‌دریغ از زبان فارسی، با توجه هوشیارانه به تأثیر آن بر وحدت و انسجام ملی، پشتیبانی علمی کرده‌اند. 
نگاه متینی زبان فارسی معتدل و از سر شناخت روشن بود؛ به نظر او زبان فارسی زبان رسمی و مشترک ایرانیان است و باید در همهٔ مدارس تدریس شود اما اعتقاد داشت زبان‌ها و لهجه‌های دیگر هم به‌موازات فارسی می‌تواند در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها تحصیل و تدریس شود. به آزادی زبان‌ها و لهجه‌ها در ایران التزام داشت اما در برابر  سوء‌استفاده سیاست‌بازان از ابزار زبان برای تجزیهٔ ایران نیز  سرهشیار و دل‌بیدار بود. 
همچنین ناسیونالیسم خام افراطی را که به دشمنی با زبان عربی و سره‌گرایی می‌انجامید، قبول نداشت. با کاربرد لغات عربی که فصیحان ایرانی به کار برده بودند، سخت همداستان بود. اما با «عربی‌مآبی» در زبان فارسی مثل «فرنگی مآبی» مخالف بود (ایران‌نامه، س۱،ش۳، ص۴۸۶). 

از بهار ۱۳۶۸ تا زمستان ۱۳۹۴ متینی مجلهٔ بی‌نظیر ایران‌شناسی را منتشر کرد. ۲۷ سال هر سال چهار شماره.  نزدیک به ۲۵هزار صفحه مطلب و مقاله در زمینهٔ مطالعات ایرانی. بسیاری از این مقالات در سطح بالای علمی و از دانشمندان معتبر است. هر چه از توفیق و ارزش این مجلهٔ مبارک بگویم کم است.
متینی در گزارش کوتاهی که در شمارهٔ آخر ایران‌شناسی داده، نوشته: «ایران‌شناسی از سال اول انتشار به‌ بعد، به علت آنکه جز دریافت وجه اشتراک، تقریبا درآمد دیگری نداشت، ناچار شدم از خانه‌ام برای ادارهٔ مجله استفاده کنم و تمام کارهای مجله را نیز یک‌تنه در خانه انجام بدهم».
جز سرمقاله‌ها و یادداشت‌های معرفی کتاب و پاسخ به نامه‌ها، متینی مقالات مفصلی در ایران‌شناسی و پیشتر در ایران‌نامه نوشته است. سرمقاله‌های او اتقان و حدت و هوش و شجاعت عباس اقبال را فرا یاد می‌آورد.

ادامه دارد👇👇👇



#فرهیختگان راهی به رهایی
درگذشت جلال متینی
میلاد عظیمی
(بخش هفتم)

دربارهٔ کتاب‌ها و مقالات متینی هم چند نکته باید بنویسم: 
الف. تصحیح
متینی چند متن مهم کهن را تصحیح کرد:
الف. هدایة‌ المتعلمین فی الطب نوشتهٔ ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخارایی (دانشگاه مشهد، ۱۳۴۴). کتابی مفصل (۸۱۱ صفحه متن) که بر اساس مکتب طبی محمد بن زکریای رازی در قرن چهارم به زبان فارسی استوار نوشته شده است. از این کتاب نسخه‌های بسیار کهن مضبوط در دست است. گنجینه‌ای بیش‌بها برای مطالعات تاریخ پزشکی و زبان فارسی و رسم‌الخط و تلفظ قدیم است. متینی در تصحیح این کتاب دشوار داد دقت و کفایت علمی را داده است. مقدمهٔ خوبی نوشته و بخصوص اختصاصات دستوری کتاب را بشرح بازنموده است. نسخه بدل‌ها را در پانوشت ضبط کرده است.  جز فهرست اعلام و نام‌جا و کتب، دو نمایهٔ بسیار ارزشمند و دقیق یکی برای «داروها و خوردنی‌ها» و  دیگری برای «لغات و ترکیبات» در نزدیک به صد صفحه (دو ستونه، با حروف ریز) تهیه کرده است. این کتاب برندهٔ جایزهٔ سلطنتی شد (۱۳۴۴).
 
ب. تفسیر قرآن مجید معروف به تفسیر کمبریج (بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹). این تفسیر کهن از ذخائر زبان فارسی است و متینی با تصحیح و احیاء آن خدمتی بزرگ به زبان فارسی کرده است. نویسنده‌ آن ناشناخته است. دکتر متینی بر آن است که در نیمهٔ اول قرن پنجم در خراسان نوشته شده است. استاد علی‌اشرف صادقی هم این نظر را تأیید فرموده است (دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی،ج۲، ص۳۹۰).
اصل کتاب چهار جلد بوده که جلدهای سوم و چهارم آن باقی مانده است؛ از سورهٔ مریم تا پایان مصحف شریف. متن چاپی تفسیر بیش از ۱۳۰۰ صفحه است که با دقت و پاکیزگی تصحیح و در دو جلد چاپ شده است. با مقدمه‌ای درازدامن و درخشان و بسیار ریزبینانه دربارهٔ ویژگی‌های سبکی و دستوری و لغوی و رسم‌الخطی کتاب (صد و بیست صفحه). با هشتاد صفحه فهرست دقیق و بسیار مفید «لغات و ترکیبات». از همهٔ فواید زبانی و قرآنی گذشته، به سلیقهٔ من تفسیر کمبریج از زیباترین نثرهای زبان فارسی است. 

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد. 

پ. تفسیر بر عشری از قرآن مجید. متینی این تفسیر آغازوانجام‌افتاده را سال ۱۳۴۶ در انگلستان یافت و در سال ۱۳۵۲ منتشر کرد. به روش خود با مقدمه‌ای مفصل و بسیار آموزنده و فهرست‌های دقیق و سودمند.(فقط شصت صفحه فهرست برای لغات و ترکیبات). تصحیحی عالمانه و پاکیزه(بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۲).
یک خصیصهٔ علمی شاخص متینی احتیاط بود و پرهیز از رویاپردازی و حدس‌های جسورانه. در نوشته‌های دیگرش گاهی «بی‌احتیاطی» هست اما در تحقیقات علمی خیلی محتاط است. مرد در زمانه‌ای که جستجو در متون کهن چنین ساده و یافتن شاهد چنین آسان‌یاب نبود، برای هر استنتاج علمی شواهد پرشمار می‌آورد. سخنش مدلل بود و مستند.
متینی بر مبنای قرائن سبک‌شناسی، زمان تألیف تفسیر عشری را محتاطانه در فاصلهٔ نیمهٔ قرن چهارم تا پایان نیمهٔ قرن پنجم حدس زد.  سالها بعد دوست عزیز و محقق من آقای دکتر محمد عمادی حائری کشف کرد که تفسیر عشری بخشی از تفسیر ابونصر حدادی است و مطالب ممتعی دربارهٔ تفسیر حدادی نوشت. یادم هست عمادی نوشت با پیدا شدن تفسیر حدادی معلوم شده که حدس متینی دربارهٔ زمان تألیف تفسیر عشری درست بود.

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد. 

ت. پند پیران. این کتاب سال ۱۳۵۷ منتشر شده (بنیاد فرهنگ). کتاب مهم و کهنی است. حدس متینی این است که در نیمه قرن پنجم نوشته شده باشد. مؤلفش معلوم نیست. نامش را هم متینی نهاده. نثرش زلال و سخته و دلاویز است. از منابع قدیم حکایات زهد و تصوف در زبان فارسی است. دکتر متینی به روش خود به تفصیل دربارهٔ ویژگی‌های زبانی در مقدمه بحث کرده و موی شکافته است. متن کتاب ۲۰۰ صفحه است و مقدمهٔ متینی ۱۲۰ صفحه. بی انشانویسی و اطناب. بایسته و سودمند.
استاد بزرگ اما به تحقیق در منابع حکایات و روایات کتاب نپرداخت. دراین سالها چند مقاله دربارهٔ مآخذ حکایات پند پیران نوشته شده و باز هم  جای آن هست که جستجو شود.

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد.


ادامه دارد👇👇👇



#فرهیختگان راهی به رهایی
◼️دو‌ امضای کوچک در کنار نام‌هایی بزرگ

جمعی از نیروهای سیاسی و مدنی داخل کشور با اسم حقیقی‌شان و پذیرفتن هزینه‌های اعتراض در خیابان، کارزاری به راه انداخته‌اند که امضاهایش تا امروز به ۱۸ هزار نام می‌رسد و جمعی از زندانیان سیاسی نیز به این حرکت پیوسته‌اند.

هدف از این کارزار، مطالبه آزادی سه رهبر سیاسی از زندان خانگی است؛ زندانی که ۱۵ سال پیش بدون محاکمه و در بدوی‌ترین صورت بر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی تحمیل شد. هدف دیگر کارزار، اعتراض به نقض سیستماتیک حقوق مردم است و مطالبه آزادی دیگر زندانیان سباسی، مدنی و عقیدتی.

ما نیز دو امضای کوچک در کنار نام‌هایی بزرگ و شریف خواهیم بود و در گزارش «کارزار رفع حصر» وظیفه حرفه‌ای خود را به عنوان روزنامه‌نگار دنبال خواهیم کرد؛ که دو‌ صد گفته چون نیم‌کردار نیست!

منصوره حسینی یگانه
محمد جواد اکبرین

دی‌ماه ۱۴۰۳



#فرهیختگان راهی به رهایی
چرا روایت آشنا از ترور آسیب زاست؟
داوود حشمتی :

در برندینگ فروش محصول این جایز است که شما ایده‌های تبلیغاتی خود را به ایده‌های قبلی که وجود داشته و مخاطب با آنها آشناست، پیوند بزنید تا در نهایت برند را در ناخودآگاه و ضمیر مخاطب هک کنید. در واقع شما الزام دارید تا تبلیغاتی که میسازید یک خط ارتباطی با اصل «قصه و داستان برند» شما داشته باشد. چون قرار است به صورت مداوم ذهن مخاطب با برند شما پیوند بخورد و یک روایت ثابت را در مورد شما به یاد بیاورد. این کار به کانالیزه شدن ذهن منجر میشود تا به غیر از برندی که شما می‌خواهید، به چیز دیگری فکر نکند.

اما بیایید در وقایع سیاسی به همین مساله نگاه کنیم. با شروع اولین خبر‌ها در مورد ترور دو قاضی دادگاه (قاضی مقیسه و قاضی رازینی) تحلیل‌های همیشه آشنا شروع شد. اینکه این ترور توسط نفوذی منافقین و یا اسرائیل انجام شده است. این نوع تحلیل‌ها آنی و فوری (و البته دم دستی) چند اشکال عمده دارد:

۱- ذهن مسئولان و محققان را کانالیزه می‌کند.

۲- ساده است و قابلیت باورپذیری سریع توسط مردم را دارد، اما راه هر نوع تفکر برای جامعه را مسدود می‌کند.

۳ – اگر در تحقیقات به یک روایت دیگری از آن واقعه برسند، جرات ابراز و بیان آن را نخواهند داشت. چرا که روایت آشنای اولیه آنقدر در ذهن‌ها به سرعت می‌نشیند که نمی‌توان آن را تغییر داد. هر نوع تلاش برای تغییر نیز با برچسب‌های مختلف (از جمله سفیدشویی مجاهدین خلق یا اسرائیل و هزاران برچسب دیگر) مواجه می‌شود.

۴ – ریشه‌های اتفاقات مهمی از این دست ممکن است نادیده و ناپیدا باقی بماند. فرضا اگر تسویه حساب سازمانی یا مافیایی باشد، می‌تواند در پشت روایت‌های آشنا (مانند اینکه کار سازمان است) پنهان شود.

راه حلی که البته مسئولان به ذهنشان رسیده این است که راه را بر روی هر روایت سازی غیررسمی مسدود کنند. در عین حال تنها برخی اجازه دارند که روایت خودشان را منتشر کنند و خط شکل دهی افکارعمومی را دنبال کنند. کاری که از همان ابتدا با همین ترور‌ها انجام شد، بدون اینکه هنوز هیچ دلیل قاطع و روشنی برای روایت ساخته شده به جامعه ارائه شود.

در رویارویی با این وقایع و نوع مواجهه رسانه‌ای عمده رسانه‌ای وجود دارد:

۱- می‌شود همه راه‌ها برای بیان روایت‌های دیگر را بست و همه را برای ارائه روایت رسمی منتظر نگه داشت. این مدل در سال اخیر دستکم در ماجرای سقوط بالگرد ابراهیم رئیسی اجرایی شد. اما می‌بینیم که همین امروز هم روایت رسمی که براساس تحقیقات ستادکل نیرو‌های مسلح بیان شده از سوی بسیاری (از جمله هواداران و حتی افراد نزدیک به خانواده او) زیرسوال می‌رود.

۲- مسیر گمانه زنی‌های مختلف را باز گذاشت تا جامعه آنقدر راجع به آن حرف بزند که روایت‌های مخدوش خودبه خود در مواجهه با نقد‌ها و بیرون آمدن اطلاعات از بین برود. اشکال این روش هم این است که باتوجه به اینکه جامعه ما عادت به این نوع فضای باز ندارد، روایت اول تاثیرگذاری زیادی پیدا می‌کند. در چنین مواقعی جامعه منتظر نیست تا داده‌ها و تحلیل‌های مختلف را جمع آوری کرده و بعد قضاوت کند.

در میانه این دو روش، اما می‌توان یک سیاست درست رسانه‌ای اتخاذ کرد. سیاستی که طی آن این کار‌ها صورت می‌گیرد:

الف: دستگاه رسمی نخواهد با انتشار خبر ذهن افکارعمومی را به سمت خاصی معطوف کند.

ب: اجازه داده شود جامعه رسانه‌ای به ابعاد گوناگون مساله از جنبه‌های مختلف نگاه کنند.

ج: بی اعتبار کردن منابعی که سعی می‌کنند با دادن تحلیل‌های شاذ و اولیه مسیر افکارعمومی را منحرف کنند.

مجموعا اینکه در بروز چنین حوادثی اتفاقا باید مراقب تکرار روایت‌های آشنا با ذهن مردم بود. نباید به سرعت اسیر روایت‌های آشنا و ساده همیشگی شد./ رویداد۲۴



#فرهیختگان راهی به رهایی
 پایگاه خبری فرارو/ سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳
فریدون مجلسی در گفت‌و‌گو با فرارو مطرح کرد:

بستن تنگه هرمز مساویست با خشم چین و اعراب از ایران
تنگه هرمز از دید بسیاری از تحلیلگران انرژی و اقتصاد حائز اهمیت بسزایی است و برخی کارشناسان معتقدند هرگونه اختلال در تنگه هرمز می‌تواند باعث نوسانات قابل توجه در قیمت جهانی نفت و تاثیرات گسترده بر اقتصاد جهانی شود. به نوشته «موسسه واشنگتن»، در سال ۲۰۲۳ به طور میانگین حدود ۲۰ میلیون بشکه در روز از نفت خام، میعانات و محصولات نفتی از این تنگه عبور می‌کند. با توجه به این شرایط، پرسش‌هایی در خصوص اهمیت این تنگه، تبعات بستن آن و ممکن یا ناممکن بودن این اقدام در عرصه روابط بین‌الملل مطرح است. فرارو با «فریدون مجلسی»، کارشناس ارشد سیاست خارجی و تحلیلگر روابط بین الملل در این زمینه گفت‌و‌گو کرده است:
افراد غیرمتخصص درباره تنگه هرمز اظهارنظر‌های غیراصولی می‌کنند
فریدون مجلسی به فرارو گفت: «تنگه هرمز به لحاظ استراتژیک و ژئوپلیتیک یکی از مهمترین و حساسترین کانال‌های ارتباطی کشور است، اما متاسفانه درباره این تنگه و شرایط آن توسط افرادی که غیرمتخصص اظهارنظر‌های غیراصولی و غیرحرفه‌ای زیادی مطرح می‌شود. متأسفانه برخی از این افراد متوجه نیستند که این نوع اظهارنظر‌ها می‌تواند چه تبعاتی داشته باشد و گاهی نیز زمینه‌های مسئولیتی لازم را برای اظهارنظر ندارند. برخی از افرادی که به راحتی درباره مسائل بین‌الملل، با پیش زمینه‌های مهم در حوزه حقوق بین‌الملل و دیپلماسی صحبت می‌کنند، فاقد صلاحیت‌های نظامی، سیاسی و استراتژیک هستند. متأسفانه برخی تصور می‌کردند هر چقدر افراطی‌تر اظهار نظر کنند، وفادارتر به کشور به نظر می‌رسند. اما هر نوع اظهار نظری نه قابلیت اجرا دارد و نه حتی قابلیت انتشار؛ بلکه ممکن است فقط منتهی به افزایش حساسیت‌ها علیه کشور و افزایش مشکلات شود و در نتیجه بسیار خطرناک است.»
وی در ادامه افزود: «تنگه هرمز، دریچه اقتصادی مهمی برای خلیج فارس است و نمی‌شود انتظار داشت کشور‌های منطقه کالا‌ها را از طریق هواپیما وارد کنند. این، فقط ایران نیست که نفت خود را از طریق تنگه هرمز صادر می‌کند، بلکه فرآورده‌ها و تمامی محصولات پتروشیمی و تمامی موارد مورد نیاز ایران نیز از همین طریق وارد می‌شود. ممکن است گفته شود که تنگه هرمز اگر بسته شود، بندرعباس را داریم؛ اما نه، وقتی که این قسمت منطقه به خطر بیفتد، همه چیز به خطر خواهد افتاد. به هم زدن آرامش در منطقه خلیج فارس و بسته شدن تنگه‌ای با این حجم از اهمیت می‌تواند با تبعات سیاسی گسترده‌ای همراه باشد. این نکته‌ای بسیار مهم است که برخی در تحلیل‌های خود نادیده می‌گیرند: تنگه هرمز یک تنگه محلی و داخلی نیست، بلکه یک فضای استراتژیک بین‌المللی است که بسته شدن آن، روی شرایط بسیاری از کشور‌های صادر کننده و وارد کننده تاثیر دارد و بسته شدن حق استفاده از آن توسط دیگر کشور‌ها به عنوان یک دشمنی آشکار در نظر گرفته می‌شود؛ چرا که می‌تواند منافع کشور‌های مختلفی را به خطر بیندازد.»
بسته شدن تنگه هرمز کشور‌های حاشیه خلیج فارس و چین را عصبانی می‌کند
این دیپلمات پیشین ایران در ادامه گفت: «اتفاقا بسته شدن تنگه هرمز، نه برای غربی ها، بلکه برای کشور‌های منطقه و اعراب مهمتر است؛ چرا که این تنگه برای کشور‌هایی از جمله عراق، کویت، بحرین، عربستان، امارات و... از اهمیت ارتباطی ویژه‌ای برخوردار است و بستن تنگه هرمز، در گام نخست، ما را در رویارویی مستقیم با همه کشور‌های منطقه قرار می‌دهد. چرا باید با همه دنیا بجنگیم یا دشمنی کنیم؟ ما هم اکنون درگیر تحریم‌هایی هستیم که لازم است هرچه سریعتر حل و فصل شوند. ما نباید با روش‌های تند و خشن به دنبال احقاق حقوق خود باشیم؛ بلکه تجربه نشان داده هر زمان از در گفت‌و‌گو و دیپلماسی وارد شده‌ایم، نتایج بسیار بهتری گرفته‌ایم. ایران باید روی توسعه روابط اقتصادی خود با دیگر کشور‌ها متمرکز شود، نه کاهش روابط اقتصادی یا ایجاد دشمنی در حوزه اقتصادی. اولین تاثیر بسته شدن تنگه هرمز، حتی اگر کوتاه مدت هم باشد، ایجاد کینه و نارضایتی همسایگان ایران به علت تاخیر در مبادلات اقتصادی و تجاری آن هاست.»
وی افزود: «چرا در شرایطی که کشور ما با توجه به حضور ترامپ در کاخ سفید باید به دنبال تنش زدایی حداکثری باشد، به این سمت حرکت کنیم که به تنش‌ها بیفزاییم. حقیقت این است که حتی اگر تحریم نبودیم یا اختلافات ما با ایالات متحده در حد ایدئولوژیک بود یا به عبارتی درگیر مشکلات اقتصادی نبودیم نیز، نباید وارد چنین تنش‌هایی می‌شدیم. بستن در‌های تجاری و اقتصادی به روی دیگران، شاید آتشی به جان برخی بیندازد، اما دود آن آتش مستقیم به چشم خودمان خواهد رفت.


#فرهیختگان راهی به رهایی
👆👆👆
این نکته را هم فراموش نکنیم که یک از متضرر‌های اصلی چنین وضعیتی، چین خواهد بود؛ چرا که چین تجارت اقتصادی گسترده‌ای با کشور‌های حاشیه خلیج فارس و عراق دارد و آسیب زیادی از بسته شدن تنگه هرمز خواهد دید. در ضمن بخش زیادی از تجارت کشور خودمان نیز از طریق عبور از همین تنگه هرمز انجام می‌شود و بنابراین آسیب جدی به روند صادرات و واردات خودمان نیز وارد می‌شود. به طور کلی شاید اگر ماجراجویانی که معتقدند باید تنگه هرمز را بست، یک بررسی جدی‌تر انجام داده و حسابی سرانگشتی انجام دهند، بهتر متوجه می شوند که مطرح کردن این نوع تهدید‌ها چه مخاطراتی برای ما، همسایگان‌مان و موقعیت کلی سیاسی و اقتصادی کشور خواهد داشت.»



#فرهیختگان راهی به رهایی
2025/06/29 17:17:11
Back to Top
HTML Embed Code: