Forwarded from من به روایت من _ (ISTDP )
🔶 گمشده
طفلی به نام شادی ، دیری ست گمشده ست
با چشم های روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای ِ آرزو
هرکس از او نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یک سو ، خلیج فارس
سویِ دگر ، خزر.
🖋 : #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📕 : مجله بخارا، شماره ۷۴ ، ص ۱۶
💎 @ISTDP_IR
طفلی به نام شادی ، دیری ست گمشده ست
با چشم های روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای ِ آرزو
هرکس از او نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یک سو ، خلیج فارس
سویِ دگر ، خزر.
🖋 : #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📕 : مجله بخارا، شماره ۷۴ ، ص ۱۶
💎 @ISTDP_IR
🔶 میتوان از دو گونه #عشق سخن گفت :
عشقی که در آن من (ego) در معشوق (ابژه) گم میشوم که نامش #شیدایی (fascination) است...
و عشقی که معشوق در من حل میشود؛ این عشق همانند سازی با معشوق رخ می دهد ...
در شیدایی، ابژه ego را به تمای در خود هضم می کند؛ فرد از درون تهی و فقیر می شود و خود را تسلیم و سرسپرده ی ابژه می نماید...
فرآیندی که سبب می شود فرد متواضع شود،از خود گذشتگی کند، خودشیفتگی اش به پایین ترین حد ممکن نزول نماید و به خویشتن آسیب وارد سازد...
در شیدایی، سوپرایگو (وجدان) در راه معشوق خاموش می گردد و حاظر به جنایت در راه او میشود . تمام اعمال و خواسته های معشوق درست و مبرا از سرزنش به نظر می آید.
در نهایت، معشوق جای وجدان فرد را میگیرد؛ به او حکم می راند و راستی را از نادرستی برای او معین می سازد...
اما در عشقی که از جنس همانند سازی با ابژه است، معشوق به درون آورده می شود و ego نه فقیر ، محو و تهی، بلکه از طریق داشته های معشوق، غنی و تنومند میگردد و در نهایت ما با فردی رو به روییم که از معشوق گذر میکند ...
او معشوق را در خود می یابد و نه خود را در معشوق !
توده ها و جنبش ها نیز به همین منوال اند؛ هرچند فروید این گونه عنوان میکند که عشق موجود در هر توده ای از نوع شیدایی است
(شیدایی نسبت به رهبر که میتواند یک انسان یا یک ایده و یا یک مفهوم باشد)
اما میتوان توده ای را متصور شد که رهبر را درون خود هضم میکند !!
توده ای که نه محو ابژه که از داشته های او هر لحظه درونش غنی تر می گردد و به همین سیاق پیش می رود تا آنجا که از "تودگی" به "سوژگی" می رسد!
یک دگردیسی بی پایان! هویتی که هر روز از عشق به ابژه پر میشود اما آن عشق را نه افسار سرسپردگی که دستمایه ی آزادی و متقابلا مسئولیت خویش می سازد...
🔆 نویسنده نامشخص
💎 @ISTDP_IR
عشقی که در آن من (ego) در معشوق (ابژه) گم میشوم که نامش #شیدایی (fascination) است...
و عشقی که معشوق در من حل میشود؛ این عشق همانند سازی با معشوق رخ می دهد ...
در شیدایی، ابژه ego را به تمای در خود هضم می کند؛ فرد از درون تهی و فقیر می شود و خود را تسلیم و سرسپرده ی ابژه می نماید...
فرآیندی که سبب می شود فرد متواضع شود،از خود گذشتگی کند، خودشیفتگی اش به پایین ترین حد ممکن نزول نماید و به خویشتن آسیب وارد سازد...
در شیدایی، سوپرایگو (وجدان) در راه معشوق خاموش می گردد و حاظر به جنایت در راه او میشود . تمام اعمال و خواسته های معشوق درست و مبرا از سرزنش به نظر می آید.
در نهایت، معشوق جای وجدان فرد را میگیرد؛ به او حکم می راند و راستی را از نادرستی برای او معین می سازد...
اما در عشقی که از جنس همانند سازی با ابژه است، معشوق به درون آورده می شود و ego نه فقیر ، محو و تهی، بلکه از طریق داشته های معشوق، غنی و تنومند میگردد و در نهایت ما با فردی رو به روییم که از معشوق گذر میکند ...
او معشوق را در خود می یابد و نه خود را در معشوق !
توده ها و جنبش ها نیز به همین منوال اند؛ هرچند فروید این گونه عنوان میکند که عشق موجود در هر توده ای از نوع شیدایی است
(شیدایی نسبت به رهبر که میتواند یک انسان یا یک ایده و یا یک مفهوم باشد)
اما میتوان توده ای را متصور شد که رهبر را درون خود هضم میکند !!
توده ای که نه محو ابژه که از داشته های او هر لحظه درونش غنی تر می گردد و به همین سیاق پیش می رود تا آنجا که از "تودگی" به "سوژگی" می رسد!
یک دگردیسی بی پایان! هویتی که هر روز از عشق به ابژه پر میشود اما آن عشق را نه افسار سرسپردگی که دستمایه ی آزادی و متقابلا مسئولیت خویش می سازد...
🔆 نویسنده نامشخص
💎 @ISTDP_IR
🔶 رازِ عاشقی
شیخ حسن جهرمی میگوید: در سالی که گذارم به جندیشاپور افتاد، سخنی از محمد مهتاب شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند. دیدمش که زیر آفتابِ تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند.
بدو گفتم: «ای مردِ خدا! مرا عاشقی بیاموز»!
مهتاب گفت: «نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز شکفتنِ گلی در باغچۀ خانهات تو را از غصّههای بیشمار فارغ کرده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز به آسمان نگریستهای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرونشانی»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز غزلی، یا بیتی، یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای، برخیزی و اگر ایستادهای، بنشینی»؟
گفتم: نه.
گفت: «هرگز زلالیِ آب، یا بلندیِ سرو، یا نرمیِ گلبرگ، یا کوششِ مورچهای، اشک شوق از دیدۀ تو سرازیر کرده است»؟
گفتم: نه.
گفت: «هرگز شده است که بخندی؛ چون دیگری خندان است و بگریی؛ چون دیگری گریان است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز بر سیبی، یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف میکنی، چشم دوختهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز عاشق کتابی، یا نقشی، یا نگاری، یا آموزگاری شدهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز دست بر روی خویش کشیدهای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کردهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «از من دور شو، ای ملعون؛ که سنگ را عاشقی میتوان آموخت، تو را نه»!
با تاخیر #روزعشق مبارک
🖋 : رضا بابایی
برگرفته شده از کانال سخنرانی ها
💎 @ISTDP_IR
شیخ حسن جهرمی میگوید: در سالی که گذارم به جندیشاپور افتاد، سخنی از محمد مهتاب شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند. دیدمش که زیر آفتابِ تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند.
بدو گفتم: «ای مردِ خدا! مرا عاشقی بیاموز»!
مهتاب گفت: «نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز شکفتنِ گلی در باغچۀ خانهات تو را از غصّههای بیشمار فارغ کرده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز به آسمان نگریستهای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرونشانی»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز غزلی، یا بیتی، یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای، برخیزی و اگر ایستادهای، بنشینی»؟
گفتم: نه.
گفت: «هرگز زلالیِ آب، یا بلندیِ سرو، یا نرمیِ گلبرگ، یا کوششِ مورچهای، اشک شوق از دیدۀ تو سرازیر کرده است»؟
گفتم: نه.
گفت: «هرگز شده است که بخندی؛ چون دیگری خندان است و بگریی؛ چون دیگری گریان است»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز بر سیبی، یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف میکنی، چشم دوختهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز عاشق کتابی، یا نقشی، یا نگاری، یا آموزگاری شدهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «هرگز دست بر روی خویش کشیدهای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کردهای»؟
گفتم: «نه».
گفت: «از من دور شو، ای ملعون؛ که سنگ را عاشقی میتوان آموخت، تو را نه»!
با تاخیر #روزعشق مبارک
🖋 : رضا بابایی
برگرفته شده از کانال سخنرانی ها
💎 @ISTDP_IR
🔶#سال_نو_مبارک
سلام بر آنها که در پنهان خویش
بهاری برای شکفتن
دارند.
🖋 : سلمان هراتی
آرزوی سالی سرشار از رشد، آگاهی و امید برای همتون دارم همراهان عزیز❤️❤️❤️
💎 @ISTDP_IR
سلام بر آنها که در پنهان خویش
بهاری برای شکفتن
دارند.
🖋 : سلمان هراتی
آرزوی سالی سرشار از رشد، آگاهی و امید برای همتون دارم همراهان عزیز❤️❤️❤️
💎 @ISTDP_IR
🔶درد عجینِ زندگی ماست...
آنهایی که در زندگی ما مهم اند، با نیاز های ما سه کار میکنند:
🔻میدهند
🔻با تاخیر میدهند
🔻نمیدهند
🔅گاهی میخواهند آنچه میخواهیم را بدهند اما نمیتوانند.
🔅 گاهی نیز میتوانند اما نمیخواهند که بدهند.
🔅 فاصله یا تعارض بین واقعیت و آرزو جزء گریز ناپذیر زندگی ماست.
در نتیجه، دردْ عجینِ زندگی ماست.
📕 : از خط تا مثلث تعارض
🖋 : #نیما_قربانی
🔆 کانال istdp.me
💎 @ISTDP_IR
آنهایی که در زندگی ما مهم اند، با نیاز های ما سه کار میکنند:
🔻میدهند
🔻با تاخیر میدهند
🔻نمیدهند
🔅گاهی میخواهند آنچه میخواهیم را بدهند اما نمیتوانند.
🔅 گاهی نیز میتوانند اما نمیخواهند که بدهند.
🔅 فاصله یا تعارض بین واقعیت و آرزو جزء گریز ناپذیر زندگی ماست.
در نتیجه، دردْ عجینِ زندگی ماست.
📕 : از خط تا مثلث تعارض
🖋 : #نیما_قربانی
🔆 کانال istdp.me
💎 @ISTDP_IR
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔶 23
ویدیو های #آموزشی
موضوع :
🔆 بسیار اهمیت دارد که به عنوان یک رواندرمانگر نقش بداهه گویی در درمان را در نظر داشته باشیم و از اهمیت آن در درمان آگاه باشیم.
#پاتریشیا_کاگلین در این ویدیو، تجارب خود را در این زمینه با ما به اشتراک میگذارد.
#مخصوص_رواندرمانگران
🎥 : #پاتریشیا_کاگلین_دلاسلوا
ترجمه و زیرنویس : #موهبت_آوازه
🔆 برگرفته شده از کانال istdp.me
💎 @ISTDP_IR
ویدیو های #آموزشی
موضوع :
🔆 بسیار اهمیت دارد که به عنوان یک رواندرمانگر نقش بداهه گویی در درمان را در نظر داشته باشیم و از اهمیت آن در درمان آگاه باشیم.
#پاتریشیا_کاگلین در این ویدیو، تجارب خود را در این زمینه با ما به اشتراک میگذارد.
#مخصوص_رواندرمانگران
🎥 : #پاتریشیا_کاگلین_دلاسلوا
ترجمه و زیرنویس : #موهبت_آوازه
🔆 برگرفته شده از کانال istdp.me
💎 @ISTDP_IR
🔶اکثریتی بس بی شمار از مردم نیازمند قدرتی هستند که بتوانند آن را مورد تحسین و ستایش قرار دهند، قدرتی که بتوانند در مقابل آن به زانو درآیند، و قدرتی که بر آن ها حکم براند و حتی گاهی اوقات به آن ها به بدی رفتار کند. ما با توجه به روان شناسی فردی آموخته ایم که این نیاز توده ها از اشتیاق شدید به پدری که از دوران کودکی در درون هر یک از ما بسر می برد، اشتیاق وافر به همان پدری که قهرمان افسانه با غلبه کردن بر او به خویشتن مباهات می کند، سر چشمه می گیرد.
🖋: #زیگموند_فروید
Happy birthday freud 🎉🎂
6 May
💎 @ISTDP_IR
🖋: #زیگموند_فروید
Happy birthday freud 🎉🎂
6 May
💎 @ISTDP_IR
🔶 #احساسات
از دیدگاه تکاملی، هیجانات به ما امکان میدهند تا به طور خودکار، به تغییرات محیطی مان واکنش نشان دهیم. از دیدگاه بین فردی، هر زمان به سایرین نزدیک می شویم، ارزیایی غیر خودآگاه، در مغز، احساسات را در بدن به جنبش در می آورد این احساسات به ما امکان میدهند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم آنها چسب روابط ما هستند آنها قدرت تسکین دارند چون .. میانجی گرهای اصلی زندگی اجتماعی اند (تروارتن، ۲۰۰۹، ۵۵) احساسات، همچنین، یادگیری و حافظه مان را تقویت میکنند از دیدگاه انگیزشی احساسات معلوم میکنند که کدام یک از نیازهای ما برآورده شده و کدامها ارضا نشده اند آنها ما را به سمت چیزی که میخواهیم هل می دهند. از دیدگاه علم اعصاب (داماسیو ۱۹۹۹) احساسات آگاهی جوهری مان را در اختیارمان قرار میدهند. از دیدگاه رشدی، تبادل احساسات مبنای رشد عقلی و فرهنگی است و از دیدگاه وجودی، احساسات ارزش و معنای زندگیمان را آشکار میکنند احساسات به عمیق ترین شکل ممکن، فردیت ما را شکل میدهند و محوری ترین جنبه انسان بودنمان هستند" (گیلین، ۱۹۹۰، ۷۸)
📕 : #هم_آفرینی_تغییر
🖋 : #جان_فردریکسون
🖊 : سیگارودی
👨🎨 : Yossi kotler
💎 @ISTDP_IR
از دیدگاه تکاملی، هیجانات به ما امکان میدهند تا به طور خودکار، به تغییرات محیطی مان واکنش نشان دهیم. از دیدگاه بین فردی، هر زمان به سایرین نزدیک می شویم، ارزیایی غیر خودآگاه، در مغز، احساسات را در بدن به جنبش در می آورد این احساسات به ما امکان میدهند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم آنها چسب روابط ما هستند آنها قدرت تسکین دارند چون .. میانجی گرهای اصلی زندگی اجتماعی اند (تروارتن، ۲۰۰۹، ۵۵) احساسات، همچنین، یادگیری و حافظه مان را تقویت میکنند از دیدگاه انگیزشی احساسات معلوم میکنند که کدام یک از نیازهای ما برآورده شده و کدامها ارضا نشده اند آنها ما را به سمت چیزی که میخواهیم هل می دهند. از دیدگاه علم اعصاب (داماسیو ۱۹۹۹) احساسات آگاهی جوهری مان را در اختیارمان قرار میدهند. از دیدگاه رشدی، تبادل احساسات مبنای رشد عقلی و فرهنگی است و از دیدگاه وجودی، احساسات ارزش و معنای زندگیمان را آشکار میکنند احساسات به عمیق ترین شکل ممکن، فردیت ما را شکل میدهند و محوری ترین جنبه انسان بودنمان هستند" (گیلین، ۱۹۹۰، ۷۸)
📕 : #هم_آفرینی_تغییر
🖋 : #جان_فردریکسون
🖊 : سیگارودی
👨🎨 : Yossi kotler
💎 @ISTDP_IR
🔶 #پرهیز_از_نزدیکی_هیجانی
دور شو! نمیخواهم من را ببینی، اگر بدانی چقدر بی ارزشم، توهم من را طرد خواهی کرد ... از تو بیزارم ...
پنهان ساختن خود و پرهیز از نزدیکی هیجانی، سطحی ترین لایه از ساختار اختلال در درون بیمار است، و اولین اقدام اوست برای محافظت ازخود نسبت به درمانگر در جلسه درمان.
رخنه درمانگر در این دیوار دفاعی، موجب برافراشته شدن کلیه احساسات دردناک بیمار نسبت مراقبین اولیه خودخواهد شد، که همه به درمانگر انتقال می یابد.
این رابطه درمانی بستری میشود برای ترمیم آن رابطه اولیه.
🖋 : #انستیتو_DISTDP
💎 @ISTDP_IR
دور شو! نمیخواهم من را ببینی، اگر بدانی چقدر بی ارزشم، توهم من را طرد خواهی کرد ... از تو بیزارم ...
پنهان ساختن خود و پرهیز از نزدیکی هیجانی، سطحی ترین لایه از ساختار اختلال در درون بیمار است، و اولین اقدام اوست برای محافظت ازخود نسبت به درمانگر در جلسه درمان.
رخنه درمانگر در این دیوار دفاعی، موجب برافراشته شدن کلیه احساسات دردناک بیمار نسبت مراقبین اولیه خودخواهد شد، که همه به درمانگر انتقال می یابد.
این رابطه درمانی بستری میشود برای ترمیم آن رابطه اولیه.
🖋 : #انستیتو_DISTDP
💎 @ISTDP_IR
🔶 عوارض حداکثر گرایی!
🔆 کافی بود در کودکی لیوانی بشکند یا در نوجوانی خطایی سر زند. اولین جمله واکنشی این بود «الان میام میکشمت!» کشتنِ لفظی بالاترین واکنش بود برای پیش پا افتاده ترین اتفاقات. از سینمای فیلم فارسی که دعوا سر یک کفتر طوقی مساوی بود با کشیدن چاقو و گذاشتناش توی قلب رفیق قدیمی! تا دهه شصت و بازنمایی رزمندگانی که تا آخرین قطره خون میجنگیدند همه چیز حداکثری بود. در چنین جامعهای جای تعجب نداشت که موی دانش آموز باید در حداکثر کوتاهی خود اش می بود و درس نخواندن حداکثر تنبیه (فلک کردن دانش آموز سر صف مقابل 400 کودک از همان محله ی زندگی) را به همراه داشته باشد! درس خوان کسی بود که "همه" ی نمرات اش بیست باشد و اینچنین ما به "وسواس 20" در کارنامه دچار می شدیم. حتی یک 19/5 هم می توانست بکارتِ کارنامه ی ما را لکه دار کند!
🔆 اسطورههایمان فرقی نداشت وارداتی باشد (بروسلی) یا صادراتی (نرمیان) تاریخی باشد (رستم) یا معاصر (جمشید آریا) "تمام" دشمنان باید شکست می خوردند. پیروزی نسبی معنی نداشت و "نابودی کامل" سرنوشت محتوم حریفان بود. برای هر دستاوردی حداکثر ایستادگی لازم بود. ما باید "تا آخرین نفس" میجنگیدیم. دهه شصت حتی شهدا هم ناقص و کامل داشتند. شهیدِ واقعی کسی بود که با گلولهای در قلب یا سر اش کشته شده، اما شهید واقعی تر! کسی که جنازه اش پودر و خاکستر شده باشد.
🔆 فارغ از اسطوره ها، اسوه های ما هم حداکثری بودند. حضرت علی (ع) برای ما شخصیتی بازنمایی می شد که هر شب هزار رکعت نماز میخواند. خانواده اش 3 روز افطار نمیکردند الا به آب و حضرت زهرا (س) مقابل کور هم حجاب داشت. یک جامعه ی حداکثری در تبادل فرهنگی با ائمه، دوازده امام اول اش امام حسین (ع) بود. امام حسینی که رفتار حداکثریاش در ده روز پایانی عمر مهم است (و از آن ده روز هم عاشورا) نه باقی.. خوب برای آن امامِ حداکثری هم خوانشی حداکثری و عزاداری حداکثری لازم بود. دو ماه تمام. با انواع و اقسام زنجیر و قمه و لطمه زنی، و رفتارهای حداکثری دیگر در عزاداری. ما دیسکورس علم را هم حداکثری میفهمیدیم فرزند فلان عالم گفته بود «پدر من میخواهم مثل شما بشوم» و پدر در جواب گفته بود «هیچی نخواهی شد! من میخواستم امام صادق (ع) بشوم و شدم این! تو میخواهی مثل من بشوی؟ پس هیچی نخواهی نشد!»
🔆 در زیست حداکثری کوه نورد واقعی کسی بود که اورست را فتح کند. اندیشمند کمتر از انیشتن آنچنان دندانگیر نبود! عارف واقعی باید کرامتی میداشت که در توان بشر عادی نباشد. همه چیز در قله! ما باید هنگام عشق ورزی چون مجنون هست و نیست را برای معشوق می باختیم! جامعهای که من در آن بزرگ میشدم پر بود از بازنمایی قله های ادب، پیشانیهای مبارزه با استکبار، ته قدرت بدنی، و عندِ عرفان، یا ته اعتیاد! و آخرِ رفیق بازی و ... گویا هر میانهای، در راه ماندهای ناقص بود.
🔆 شما ردِ این فضا، تربیت، و جامعه، و روش حداکثری را اگر بگیرید میبینید که این یادداشت باید صد صفحهای باشد. در مورد علل تولید این جامعهی حداکثری سخن بسیار است اما اگر به سراغ سادهترین عوارضِ آن برویم چه خواهیم دید؟ آدمهایی ناراضی! بعد یک عمر زندگی با تکالیفِ حداکثری که وقتی وارد جامعه شده و حقوقشان را مطالبه می کنند با پاسخ حداقلی مواجه میشوند! (مثلا حداکثر زحمتاش را کشیده و حداکثر تحصیلات را دارد ولی حداقل کار در خور شان گیرش نمیاید) او در این زیست جهانِ صفر و صدی وقتی به صد نمیرسد، دائم خود را صفر میپندارد. چرا که باز چشماش به حداکثر داشتههای دیگران است! اینگونه آدمهایی تربیت شدند که نمینویسند چون میدانند ویکتور هوگو نیستند. و خطر نمی کنند چون میپندارند حداکثر تلاششان به حداقل مطالبات نخواهد انجامید. پر هم بیراه نیست! مگر نه اینکه در حافظه تاریخ معاصر پدرانشان حداکثر هزینه را برای انقلاب 57 پرداخته اند و بسیاری شعارهای حداکثری دادند اما حالا حسرت حداقلِ روزهای قبل انقلاب را میخورند!؟ اینگونه است که این نسل دائم حداکثر توقع را از رخدادهای پیرامونی دارند و جهان اما،،، یک رئالیتهی محض و پر از ایراد تحویل آنها میدهد!
🔆 من در چنین سنتی رشد کردم و با همین شیوه حداکثری خود و بسیاری دیگر را به دردسر انداختم! اما این روزها تلاش میکنم در مقابل این ایدهآل گرایی (که نام زیبای آرمانگرایی روی آن گذاشتهایم) تفکر انتقادیام را رشد دهم. بنابراین کم و بیش مراقبم برای مقابله با این حداکثر گرایی حداکثر تلاشم را نکنم!
🖋 : #یاسر_عرب
💎 @ISTDP_IR
🔆 کافی بود در کودکی لیوانی بشکند یا در نوجوانی خطایی سر زند. اولین جمله واکنشی این بود «الان میام میکشمت!» کشتنِ لفظی بالاترین واکنش بود برای پیش پا افتاده ترین اتفاقات. از سینمای فیلم فارسی که دعوا سر یک کفتر طوقی مساوی بود با کشیدن چاقو و گذاشتناش توی قلب رفیق قدیمی! تا دهه شصت و بازنمایی رزمندگانی که تا آخرین قطره خون میجنگیدند همه چیز حداکثری بود. در چنین جامعهای جای تعجب نداشت که موی دانش آموز باید در حداکثر کوتاهی خود اش می بود و درس نخواندن حداکثر تنبیه (فلک کردن دانش آموز سر صف مقابل 400 کودک از همان محله ی زندگی) را به همراه داشته باشد! درس خوان کسی بود که "همه" ی نمرات اش بیست باشد و اینچنین ما به "وسواس 20" در کارنامه دچار می شدیم. حتی یک 19/5 هم می توانست بکارتِ کارنامه ی ما را لکه دار کند!
🔆 اسطورههایمان فرقی نداشت وارداتی باشد (بروسلی) یا صادراتی (نرمیان) تاریخی باشد (رستم) یا معاصر (جمشید آریا) "تمام" دشمنان باید شکست می خوردند. پیروزی نسبی معنی نداشت و "نابودی کامل" سرنوشت محتوم حریفان بود. برای هر دستاوردی حداکثر ایستادگی لازم بود. ما باید "تا آخرین نفس" میجنگیدیم. دهه شصت حتی شهدا هم ناقص و کامل داشتند. شهیدِ واقعی کسی بود که با گلولهای در قلب یا سر اش کشته شده، اما شهید واقعی تر! کسی که جنازه اش پودر و خاکستر شده باشد.
🔆 فارغ از اسطوره ها، اسوه های ما هم حداکثری بودند. حضرت علی (ع) برای ما شخصیتی بازنمایی می شد که هر شب هزار رکعت نماز میخواند. خانواده اش 3 روز افطار نمیکردند الا به آب و حضرت زهرا (س) مقابل کور هم حجاب داشت. یک جامعه ی حداکثری در تبادل فرهنگی با ائمه، دوازده امام اول اش امام حسین (ع) بود. امام حسینی که رفتار حداکثریاش در ده روز پایانی عمر مهم است (و از آن ده روز هم عاشورا) نه باقی.. خوب برای آن امامِ حداکثری هم خوانشی حداکثری و عزاداری حداکثری لازم بود. دو ماه تمام. با انواع و اقسام زنجیر و قمه و لطمه زنی، و رفتارهای حداکثری دیگر در عزاداری. ما دیسکورس علم را هم حداکثری میفهمیدیم فرزند فلان عالم گفته بود «پدر من میخواهم مثل شما بشوم» و پدر در جواب گفته بود «هیچی نخواهی شد! من میخواستم امام صادق (ع) بشوم و شدم این! تو میخواهی مثل من بشوی؟ پس هیچی نخواهی نشد!»
🔆 در زیست حداکثری کوه نورد واقعی کسی بود که اورست را فتح کند. اندیشمند کمتر از انیشتن آنچنان دندانگیر نبود! عارف واقعی باید کرامتی میداشت که در توان بشر عادی نباشد. همه چیز در قله! ما باید هنگام عشق ورزی چون مجنون هست و نیست را برای معشوق می باختیم! جامعهای که من در آن بزرگ میشدم پر بود از بازنمایی قله های ادب، پیشانیهای مبارزه با استکبار، ته قدرت بدنی، و عندِ عرفان، یا ته اعتیاد! و آخرِ رفیق بازی و ... گویا هر میانهای، در راه ماندهای ناقص بود.
🔆 شما ردِ این فضا، تربیت، و جامعه، و روش حداکثری را اگر بگیرید میبینید که این یادداشت باید صد صفحهای باشد. در مورد علل تولید این جامعهی حداکثری سخن بسیار است اما اگر به سراغ سادهترین عوارضِ آن برویم چه خواهیم دید؟ آدمهایی ناراضی! بعد یک عمر زندگی با تکالیفِ حداکثری که وقتی وارد جامعه شده و حقوقشان را مطالبه می کنند با پاسخ حداقلی مواجه میشوند! (مثلا حداکثر زحمتاش را کشیده و حداکثر تحصیلات را دارد ولی حداقل کار در خور شان گیرش نمیاید) او در این زیست جهانِ صفر و صدی وقتی به صد نمیرسد، دائم خود را صفر میپندارد. چرا که باز چشماش به حداکثر داشتههای دیگران است! اینگونه آدمهایی تربیت شدند که نمینویسند چون میدانند ویکتور هوگو نیستند. و خطر نمی کنند چون میپندارند حداکثر تلاششان به حداقل مطالبات نخواهد انجامید. پر هم بیراه نیست! مگر نه اینکه در حافظه تاریخ معاصر پدرانشان حداکثر هزینه را برای انقلاب 57 پرداخته اند و بسیاری شعارهای حداکثری دادند اما حالا حسرت حداقلِ روزهای قبل انقلاب را میخورند!؟ اینگونه است که این نسل دائم حداکثر توقع را از رخدادهای پیرامونی دارند و جهان اما،،، یک رئالیتهی محض و پر از ایراد تحویل آنها میدهد!
🔆 من در چنین سنتی رشد کردم و با همین شیوه حداکثری خود و بسیاری دیگر را به دردسر انداختم! اما این روزها تلاش میکنم در مقابل این ایدهآل گرایی (که نام زیبای آرمانگرایی روی آن گذاشتهایم) تفکر انتقادیام را رشد دهم. بنابراین کم و بیش مراقبم برای مقابله با این حداکثر گرایی حداکثر تلاشم را نکنم!
🖋 : #یاسر_عرب
💎 @ISTDP_IR
🔶شکفتن از پی #تعادل می آید
انسان سالم درونی وحدت یافته دارد، نه متکثر و نامتوازن، بگونه ای که هر جلوه ای از وجودش سرجای خود قرار گرفته است.
تکامل حقیقی تنها از دل این تعادل جوانه می زند، در غیر این صورت پیشرفت های ما بیماری به همراه خواهد داشت.
🖋: #انستیتو_DISTDP
💎 @ISTDP_IR
انسان سالم درونی وحدت یافته دارد، نه متکثر و نامتوازن، بگونه ای که هر جلوه ای از وجودش سرجای خود قرار گرفته است.
تکامل حقیقی تنها از دل این تعادل جوانه می زند، در غیر این صورت پیشرفت های ما بیماری به همراه خواهد داشت.
🖋: #انستیتو_DISTDP
💎 @ISTDP_IR
🔶 #توهم_رهایی
در روانپزشکی حالتی هست بنام توهم رهایی. مرد محکوم به مرگ در چنین حالتی، لحظهای پیش از اینکه حکم به اجرا درآید، این توهم برایش پیدا میشود که احتمالاً در واپسین لحظه، از مرگ رهایی خواهد یافت.
📕 : #انسان_در_جستجوی_معنا
🖋 : #ویکتور_فرانکل
💎 @ISTDP_IR
در روانپزشکی حالتی هست بنام توهم رهایی. مرد محکوم به مرگ در چنین حالتی، لحظهای پیش از اینکه حکم به اجرا درآید، این توهم برایش پیدا میشود که احتمالاً در واپسین لحظه، از مرگ رهایی خواهد یافت.
📕 : #انسان_در_جستجوی_معنا
🖋 : #ویکتور_فرانکل
💎 @ISTDP_IR
🔶 #ارتباط همواره به ناکامی میانجامد.
حتی بالاتر از آن را میگویم؛ ارتباط باید به ناکامی بینجامد، برای همین است که ما
به حرفزدن ادامه میدهیم، اگر همدیگر را میفهمیدیم سکوت میکردیم.
جای بسی خوشوقتی است که ناکام میشویم،
همدیگر را نمیفهمیم و به "حرف زدن" ادامه میدهیم.
🖋 : #ژاک_لکان
🔆 برگرفته شده از کانال اگزیستانسیالیست
💎 @ISTDP_IR
حتی بالاتر از آن را میگویم؛ ارتباط باید به ناکامی بینجامد، برای همین است که ما
به حرفزدن ادامه میدهیم، اگر همدیگر را میفهمیدیم سکوت میکردیم.
جای بسی خوشوقتی است که ناکام میشویم،
همدیگر را نمیفهمیم و به "حرف زدن" ادامه میدهیم.
🖋 : #ژاک_لکان
🔆 برگرفته شده از کانال اگزیستانسیالیست
💎 @ISTDP_IR
🔶 هر آنکه چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارد، شاید به ناگزیر برآن شود که هیچ میرندهای را توان پرده پوشی نیست. آنکه بر لبانش مهر سکوت میزند، با سر انگشتانش به
سخن میآید
📕 : زندگی علمی من
🖋 : #زیگموند_فروید
🖊 : #علیرضا_طهماسب
💎 @ISTDP_IR
سخن میآید
📕 : زندگی علمی من
🖋 : #زیگموند_فروید
🖊 : #علیرضا_طهماسب
💎 @ISTDP_IR
🔶#کمالگرایی_والدین
برخی از ما گاها برنامه هایمان را ناتمام رها میکنیم، کاری که برای شروع اش بسیار علاقه و هیجان داشتیم اما به یکباره سرد و دلزده می شویم، گاهی یک معشوق را چنان میخواهیم که گویی قلبمان میخواهد از سینه بیرون بزند اما با شروع رابطه انگار که از چشممان افتاد و میخواهیم با یک دکمه از زندگیمان حذفش کنیم، گاهی رسیدن به یک هدف تحصیلی آنقدر برایمان جذاب و شیرین است که شاید سال ها برایش رویا پردازی کرده ایم اما همین که قدم در این راه گذاشتیم اون شور و انگیزه از بین میرود و حتی بعد از بدست آوردن آن موفقیت انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده است و اصلا خوشحال نیستیم .
ما همه چیز را بدون عیب و نقص میخواهیم شغل بدون نقص ، معشوقه و ازدواج بدون نقص ، سفر و خرید بدون نقص و...
اما چیز بدون نقص وجود ندارد پس ما مدام در جستجوی توهمی هستیم که رخ نمیدهد تحمل نقص را نداریم پس کارهایمان نیمه کاره رها کرده و رابطه هایمان متزلزل و ناپایدار است .
زنجیری آویخته برگردن، نارضایتی دائمی از خود یعنی کمال گرایی
منشا این اتفاق گاهی متناقض است ، از زیاد بالا گذاشتن و بزرگنمایی کردن فرزندان توسط والدین که باعث درآمیختگی احساس ارزشمندی آن ها با بی نقص بودن میشود ، تا زیادی تحقیر شدن آنها که باعث میل جبرانی برای رسیدن به نقطه ای که بتوانند برترین بودن خود را به والد خود ثابت و توجه و تایید او را جلب کند و چون ناکام است این اتفاق بسط داده میشود درکل زندگی فرد که همیشه در حال تلاش برای رسیدن به بهترینی که از نظر او وجود ندارد تا کمی درد دیده نشدن توسط والدش تسکین یابد لیکن این درد، روز به روز بزرگ تر و نارضایتی دائمی از خود، کشنده تر میشود
او قربانی میشود قربانی آرزوها و رویاهای از دست رفته والد خود؛ والدینی که مدام از فرزند خود میخواهند بی نقص باشند بهترین باشند شاگرد اول باشند و یا مدام تحقیر و سرزنش میشنود ...
کودک وقتی بزرگ شود برای مسیر زندگی خود دست به دامان بزرگان آن مسیر میشود و سعی میکند با الهام گرفتن از آن اشخاص به موفقیت های آنها دست پیدا کند اما شکست میخورد واحساس حقارت بیشتری میکند
این افراد از دیگران کمتر کمک میگیرن و حتی کارهای کوچک را هم خودشان انجام میدهند چرا که میترسند دیگری بی نقص انجام ندهند آن ها مدام در پی جلب رضایت دیگران هستند که نمادی از جلب توجه کودک از والدش است
فرد نمیتواند واقعیت خود را هیچ وقت بپذیرد او میخواهد شخصی باشد که والدش میخواست باشد، بی نقص و توانا
او هرچه را بدست آورد باز ناراضی است چرا که بی رحمی درونی آن ها سیری ناپذیر است مگر آنکه دیکتاتور درونی آنها خلع صلاح گردد و با تجربه عمیق احساس گناه و بازسازی ناهشیار به نقطه بخشش خود رسد و از خود تنبیهی دست کشند.
🖋 : #دانیال_شریفی
#رواندرمانگر
💎 @ISTDP_IR
برخی از ما گاها برنامه هایمان را ناتمام رها میکنیم، کاری که برای شروع اش بسیار علاقه و هیجان داشتیم اما به یکباره سرد و دلزده می شویم، گاهی یک معشوق را چنان میخواهیم که گویی قلبمان میخواهد از سینه بیرون بزند اما با شروع رابطه انگار که از چشممان افتاد و میخواهیم با یک دکمه از زندگیمان حذفش کنیم، گاهی رسیدن به یک هدف تحصیلی آنقدر برایمان جذاب و شیرین است که شاید سال ها برایش رویا پردازی کرده ایم اما همین که قدم در این راه گذاشتیم اون شور و انگیزه از بین میرود و حتی بعد از بدست آوردن آن موفقیت انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده است و اصلا خوشحال نیستیم .
ما همه چیز را بدون عیب و نقص میخواهیم شغل بدون نقص ، معشوقه و ازدواج بدون نقص ، سفر و خرید بدون نقص و...
اما چیز بدون نقص وجود ندارد پس ما مدام در جستجوی توهمی هستیم که رخ نمیدهد تحمل نقص را نداریم پس کارهایمان نیمه کاره رها کرده و رابطه هایمان متزلزل و ناپایدار است .
زنجیری آویخته برگردن، نارضایتی دائمی از خود یعنی کمال گرایی
منشا این اتفاق گاهی متناقض است ، از زیاد بالا گذاشتن و بزرگنمایی کردن فرزندان توسط والدین که باعث درآمیختگی احساس ارزشمندی آن ها با بی نقص بودن میشود ، تا زیادی تحقیر شدن آنها که باعث میل جبرانی برای رسیدن به نقطه ای که بتوانند برترین بودن خود را به والد خود ثابت و توجه و تایید او را جلب کند و چون ناکام است این اتفاق بسط داده میشود درکل زندگی فرد که همیشه در حال تلاش برای رسیدن به بهترینی که از نظر او وجود ندارد تا کمی درد دیده نشدن توسط والدش تسکین یابد لیکن این درد، روز به روز بزرگ تر و نارضایتی دائمی از خود، کشنده تر میشود
او قربانی میشود قربانی آرزوها و رویاهای از دست رفته والد خود؛ والدینی که مدام از فرزند خود میخواهند بی نقص باشند بهترین باشند شاگرد اول باشند و یا مدام تحقیر و سرزنش میشنود ...
کودک وقتی بزرگ شود برای مسیر زندگی خود دست به دامان بزرگان آن مسیر میشود و سعی میکند با الهام گرفتن از آن اشخاص به موفقیت های آنها دست پیدا کند اما شکست میخورد واحساس حقارت بیشتری میکند
این افراد از دیگران کمتر کمک میگیرن و حتی کارهای کوچک را هم خودشان انجام میدهند چرا که میترسند دیگری بی نقص انجام ندهند آن ها مدام در پی جلب رضایت دیگران هستند که نمادی از جلب توجه کودک از والدش است
فرد نمیتواند واقعیت خود را هیچ وقت بپذیرد او میخواهد شخصی باشد که والدش میخواست باشد، بی نقص و توانا
او هرچه را بدست آورد باز ناراضی است چرا که بی رحمی درونی آن ها سیری ناپذیر است مگر آنکه دیکتاتور درونی آنها خلع صلاح گردد و با تجربه عمیق احساس گناه و بازسازی ناهشیار به نقطه بخشش خود رسد و از خود تنبیهی دست کشند.
🖋 : #دانیال_شریفی
#رواندرمانگر
💎 @ISTDP_IR
🔶
و گفت این طریق، نخست نیاز بُوَد، پس خلوت، پس اندوه، پس بیداری»
📕: تذکره الاولیا
سال نو مبارک باد ❤️
💎 @ISTDP_IR
و گفت این طریق، نخست نیاز بُوَد، پس خلوت، پس اندوه، پس بیداری»
📕: تذکره الاولیا
سال نو مبارک باد ❤️
💎 @ISTDP_IR
🔶 #روانشناس
هر انسانی در یکرشته علمی ، فنی یا هنری برای تصدی شغلی باید متخصص شود.
فارغ از شغل همه ما باید در سه حوزه ادبیات جهانی و بخش هایی از فلسفه ، روانشناسی حداقل به صورت آماتوری دانشی داشته باشیم .
برای اخلاقی عمل کردن باید هم خودشناسی داشت و هم انسان شناسی ؛ هم باید ظرفیت خود را شناخت و هم ظرفیت دیگران را ؛ از این رو برای اخلاقی زیستن باید روانشناس بود.
🖋 : #مصطفی_ملکیان
«روز #روانشناس و مشاورین گرامی مبارک باد» ❤️
💎 @ISTDP_IR
هر انسانی در یکرشته علمی ، فنی یا هنری برای تصدی شغلی باید متخصص شود.
فارغ از شغل همه ما باید در سه حوزه ادبیات جهانی و بخش هایی از فلسفه ، روانشناسی حداقل به صورت آماتوری دانشی داشته باشیم .
برای اخلاقی عمل کردن باید هم خودشناسی داشت و هم انسان شناسی ؛ هم باید ظرفیت خود را شناخت و هم ظرفیت دیگران را ؛ از این رو برای اخلاقی زیستن باید روانشناس بود.
🖋 : #مصطفی_ملکیان
«روز #روانشناس و مشاورین گرامی مبارک باد» ❤️
💎 @ISTDP_IR
🔶 همه احساسات، چه مثبت و چه منفی، پرتوهایی از جنس عشق اند و دعوتی از ما برای ملاقات خود واقعیمان هستند.
🖋 : #ولفرد_بیون
💎 @ISTDP_IR
🖋 : #ولفرد_بیون
💎 @ISTDP_IR