🔴 ایران چو باغیست خرّم بهار
✍️ جلال خالقیمطلق، شاهنامهشناس
شاهنامه، چشمۀ درخت است و ریشۀ درختِ ملیّتِ ما از این چشمه، آب میخورد؛ آبی شیرین و گوارا.
در یک جایی خسرو پرویز برای پسرش، شیرویه پیامی میفرستد و به او میگوید:
که ایران چو باغیست خرّم بهار
شکفته همیشه گلِ کامگار
گل کامگار، رز بسیار زیبا و شادابی بود که یک تَن از خاندانِ کامگاریان که در مرو زندگی میکرد، به نام احمد کامگاری آن را پرورش داده بود.
پر از نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد زِ مردم تهی
سپرغم، یکایک زِ بُن بر کنند
همان شاخِ نار و بِهی بشکنند
سپرغم، ریحان است که یک نوع آن شاهاسپرغم بوده است.
اگر بفکنی خیره، دیوارِ باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
اگر دیوار باغ را خراب کنی، دشتی بیش نیست و ویران خواهد شد.
نگر تا تو دیوارِ او نفکنی
دل و پشتِ ایرانیان نشکنی
کز آن پس بود غارت و تاختن
خروشِ سواران و کین آختن
زن و کودک و بومِ ایرانیان
به اندیشۀ بد منه در میان
چیزی را در میان نهادن، یعنی آن را تاخت زدن و وجهالمصالحه قرار دادن. مواظب باش سرنوشت این کشور را فدای آزمندیهای خود نکنی.
این شاهبیتی است که باید آن را با آبِ زر نوشت و در اتاق کار همۀ دولتمردان و حتی در مراکز پژوهشی و علمی و در همۀ خانهها آویخت که هر روز در مقابل چشم ما باشد.
🔴 بُنمایه:
جلال خالقی مطلق، بخارا شمارۀ ۶۴، ص ۱۲۰
@IranDel_Channel
💢
🔴 ایران چو باغیست خرّم بهار
✍️ جلال خالقیمطلق، شاهنامهشناس
شاهنامه، چشمۀ درخت است و ریشۀ درختِ ملیّتِ ما از این چشمه، آب میخورد؛ آبی شیرین و گوارا.
در یک جایی خسرو پرویز برای پسرش، شیرویه پیامی میفرستد و به او میگوید:
که ایران چو باغیست خرّم بهار
شکفته همیشه گلِ کامگار
گل کامگار، رز بسیار زیبا و شادابی بود که یک تَن از خاندانِ کامگاریان که در مرو زندگی میکرد، به نام احمد کامگاری آن را پرورش داده بود.
پر از نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد زِ مردم تهی
سپرغم، یکایک زِ بُن بر کنند
همان شاخِ نار و بِهی بشکنند
سپرغم، ریحان است که یک نوع آن شاهاسپرغم بوده است.
اگر بفکنی خیره، دیوارِ باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
اگر دیوار باغ را خراب کنی، دشتی بیش نیست و ویران خواهد شد.
نگر تا تو دیوارِ او نفکنی
دل و پشتِ ایرانیان نشکنی
کز آن پس بود غارت و تاختن
خروشِ سواران و کین آختن
زن و کودک و بومِ ایرانیان
به اندیشۀ بد منه در میان
چیزی را در میان نهادن، یعنی آن را تاخت زدن و وجهالمصالحه قرار دادن. مواظب باش سرنوشت این کشور را فدای آزمندیهای خود نکنی.
این شاهبیتی است که باید آن را با آبِ زر نوشت و در اتاق کار همۀ دولتمردان و حتی در مراکز پژوهشی و علمی و در همۀ خانهها آویخت که هر روز در مقابل چشم ما باشد.
🔴 بُنمایه:
جلال خالقی مطلق، بخارا شمارۀ ۶۴، ص ۱۲۰
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
🎙 ایران چیست؟
سخنرانیِ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران، در همایشِ بینالمللی تاریخ و فرهنگ جنوب ایران (فارسِ تاریخی) در سال ۱۳۹۶ خورشیدی
اندیشۀ ایرانشهری و تداومِ تاریخی ایران
بنبستِ کنونی شیوههای تاریخنگاری دربارۀ ایران
🔴 سخنرانی را از پوشۀ صوتی پیوست بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
🎙 ایران چیست؟
سخنرانیِ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران، در همایشِ بینالمللی تاریخ و فرهنگ جنوب ایران (فارسِ تاریخی) در سال ۱۳۹۶ خورشیدی
اندیشۀ ایرانشهری و تداومِ تاریخی ایران
بنبستِ کنونی شیوههای تاریخنگاری دربارۀ ایران
🔴 سخنرانی را از پوشۀ صوتی پیوست بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل + | + IranDel
🎙 ایران چیست؟
سخنرانیِ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران، در همایشِ بینالمللی تاریخ و فرهنگ جنوب ایران (فارسِ تاریخی) در سال ۱۳۹۶ خورشیدی
اندیشۀ ایرانشهری و تداومِ تاریخی ایران
بنبستِ کنونی شیوههای تاریخنگاری دربارۀ ایران
(عنوان دقیق سخنرانی…
🎙 ایران چیست؟
سخنرانیِ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران، در همایشِ بینالمللی تاریخ و فرهنگ جنوب ایران (فارسِ تاریخی) در سال ۱۳۹۶ خورشیدی
اندیشۀ ایرانشهری و تداومِ تاریخی ایران
بنبستِ کنونی شیوههای تاریخنگاری دربارۀ ایران
(عنوان دقیق سخنرانی…
🔴 ژئوپلیتیک و بقای ایران
✍️ اکبر مختاری، کارشناسارشد روابط بینالملل
روزهای سختِ نبردِ ایران و اسراییل، بار دیگر ارزشِ ژئوپلیتیک ایران را یادآور ساخته است.
وقتی سخن از جغرافیای ستودنیِ ایرانزمین و مخاطراتِ فدرالیزم و سپس تجزیۀ ایران گفتیم و نوشتیم، برای همین است.
برای آنکه ایرانِ بزرگ، حفظ شود، برای اینکه خدشهای به بقای ایران وارد نشود.
اگر ژئوپلیتیک ایران، امروز نبود شدت و سرعت آسیبپذیری در سطح بالاتری قرار داشت
اگر ژئوپلیتیک ارزشمند ایران نبود مردم بهراحتی نمیتوانستند در سراسر ایران بههنگام بحران پراکنده گردند!
یادمان نرود، ایران امروز پس از اشغال توسط سه قدرت بزرگ آمریکا، بریتانیا و شوروی سابق (در شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی) با تدبیر بزرگانی چون فروغی و قوامها و استقامتِ ملت و سربازان وطن حفظ شد.
تلاشهای بزرگانی چون احمد قوام و سربازان ملت و حاکمیت ایران را در بازگشتِ آذربایجان به آغوش مام میهن (در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ خورشیدی)، هیچگاه فراموش نمیکنیم.
چنین اهدافی میسر نمیشد اگر تدبیر دیپلماتیک و پشتوانۀ دفاعی و ملی، توأمان وجود نداشت.
بقای ایران از همهچیز مهمتر است
تأسیسات و منابع استراتژیک ایران از برق و نفت و گاز متعلق به تمام ملت است. برای ساخت این تأسیسات خوندلها خورده شده است.
از رضا شاه تا امروز برای این تأسیسات از پول ملت ایران، هزینههای بسیار شده است.
بقای ایران و تمامیت ارضی ایران باید بالاترین اولویتِ تمام نخبگان سیاسی، فکری، فرهنگی ، علمی و ملت نجیب ایران باشد.
تاریخ به ما میآموزد مام میهن، حکومتهای مختلفی را به خود دیده است اما آنچه باید به هر طریقی حفظ شود، ایران است..
🔴 بُنمایه:
درگاه تلگرامی «دیپلماسی»
@IranDel_Channel
💢
🔴 ژئوپلیتیک و بقای ایران
✍️ اکبر مختاری، کارشناسارشد روابط بینالملل
روزهای سختِ نبردِ ایران و اسراییل، بار دیگر ارزشِ ژئوپلیتیک ایران را یادآور ساخته است.
وقتی سخن از جغرافیای ستودنیِ ایرانزمین و مخاطراتِ فدرالیزم و سپس تجزیۀ ایران گفتیم و نوشتیم، برای همین است.
برای آنکه ایرانِ بزرگ، حفظ شود، برای اینکه خدشهای به بقای ایران وارد نشود.
اگر ژئوپلیتیک ایران، امروز نبود شدت و سرعت آسیبپذیری در سطح بالاتری قرار داشت
اگر ژئوپلیتیک ارزشمند ایران نبود مردم بهراحتی نمیتوانستند در سراسر ایران بههنگام بحران پراکنده گردند!
یادمان نرود، ایران امروز پس از اشغال توسط سه قدرت بزرگ آمریکا، بریتانیا و شوروی سابق (در شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی) با تدبیر بزرگانی چون فروغی و قوامها و استقامتِ ملت و سربازان وطن حفظ شد.
تلاشهای بزرگانی چون احمد قوام و سربازان ملت و حاکمیت ایران را در بازگشتِ آذربایجان به آغوش مام میهن (در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ خورشیدی)، هیچگاه فراموش نمیکنیم.
چنین اهدافی میسر نمیشد اگر تدبیر دیپلماتیک و پشتوانۀ دفاعی و ملی، توأمان وجود نداشت.
بقای ایران از همهچیز مهمتر است
تأسیسات و منابع استراتژیک ایران از برق و نفت و گاز متعلق به تمام ملت است. برای ساخت این تأسیسات خوندلها خورده شده است.
از رضا شاه تا امروز برای این تأسیسات از پول ملت ایران، هزینههای بسیار شده است.
بقای ایران و تمامیت ارضی ایران باید بالاترین اولویتِ تمام نخبگان سیاسی، فکری، فرهنگی ، علمی و ملت نجیب ایران باشد.
تاریخ به ما میآموزد مام میهن، حکومتهای مختلفی را به خود دیده است اما آنچه باید به هر طریقی حفظ شود، ایران است..
🔴 بُنمایه:
درگاه تلگرامی «دیپلماسی»
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
🔴 شکوه ایرانشهر
سنگنگارهٔ پیروزی شاپور اول ساسانی، شاهنشاه ایرانشهر بر امپراتوران روم در نقش رستم (استان فارس) واقع شده و به طول ۱۱ متر و عرض ۵ متر است.
در این نقش، شاپور اردشیر، شاهنشاه ایرانشهر با تاج و لباس شاهانه به تصویر کشیده شده و دست چپش را بر دستهٔ شمشیر و دست راستش را بر مچِ یک رومی ایستاده، قرار داده است. زیر شکم اسبِ شاپور، کتیبهای به زبان یونانی وجود دارد که آسیب دیده است.
دو شخصیت رومی در صحنه دیده میشوند: یکی زانو زده که به والریانوس (امپراطور روم) نسبت داده میشود و دیگری ایستاده که هویت او مورد بحث است.
شاپور اردشیر در حال پیروزی بر دشمنانش به تصویر کشیده شده و وقار شاهانهاش نمایان است.
■ عکاس: صادق میری
برگرفته از صفحهٔ «ایران معماری»
@IranDel_Channel
💢
سنگنگارهٔ پیروزی شاپور اول ساسانی، شاهنشاه ایرانشهر بر امپراتوران روم در نقش رستم (استان فارس) واقع شده و به طول ۱۱ متر و عرض ۵ متر است.
در این نقش، شاپور اردشیر، شاهنشاه ایرانشهر با تاج و لباس شاهانه به تصویر کشیده شده و دست چپش را بر دستهٔ شمشیر و دست راستش را بر مچِ یک رومی ایستاده، قرار داده است. زیر شکم اسبِ شاپور، کتیبهای به زبان یونانی وجود دارد که آسیب دیده است.
دو شخصیت رومی در صحنه دیده میشوند: یکی زانو زده که به والریانوس (امپراطور روم) نسبت داده میشود و دیگری ایستاده که هویت او مورد بحث است.
شاپور اردشیر در حال پیروزی بر دشمنانش به تصویر کشیده شده و وقار شاهانهاش نمایان است.
■ عکاس: صادق میری
برگرفته از صفحهٔ «ایران معماری»
@IranDel_Channel
💢
🔴 تبریزیان در روزهای پرالتهاب میهن، شاهنامه خواهند خواند
🔴 بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی با همکاری مرکز پژوهشی میراث مکتوب و انجمن ایرانی تاریخ (شعبهٔ آذربایجان شرقی) برگزار میکنند:
«کلاسهای شاهنامهخوانی»
آموزگار:
بهمن دمشقی خیابانی
زمان:
دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ خورشیدی، ساعت ۱۶:۳۰
جایگاه:
تبریز، خیابان ثقهالاسلام، کوی سرخاب، خانۀ تاریخی شربتاوغلی، بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
🔴 بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی با همکاری مرکز پژوهشی میراث مکتوب و انجمن ایرانی تاریخ (شعبهٔ آذربایجان شرقی) برگزار میکنند:
«کلاسهای شاهنامهخوانی»
آموزگار:
بهمن دمشقی خیابانی
زمان:
دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ خورشیدی، ساعت ۱۶:۳۰
جایگاه:
تبریز، خیابان ثقهالاسلام، کوی سرخاب، خانۀ تاریخی شربتاوغلی، بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 «اینک وطن» ؛ سرودهای به نام وطن و میهن از زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی تبریزی
صد مرد گر از پای فتد، کار همان است
در پهنه این معرکه، پیکار همان است
هر چند نه بغداد همان است و نه دجله
منصور همان، حرف همان، دار همان است
اسکندر و یأجوج نماندند ولیکن
بین حق و ناحقّ، در و دیوار همان است
از رودکی امروز خبر ماند و اثر نیست
اندیشه همان، شیوه گفتار همان است
شد سوری و قبطی عربی، لیک در این ملک
از فیض دری، تابش انوار همان است
از طوس وز تبریز وز شیراز و سمرقند
گفتار همان، نکته اشعار همان است
از غزنه و از گنجه و شروان و نشابور
وز بلخ، همه شیوه اشعار همان است
بر تخت جم و طاق مداین گذری کن
آیینه همان، عبرت ابصار همان است
اطلال به تبریز و به شیراز و صفاهان
هر گوشه سر افراشته معمار همان است
صد گونه پیام است ز صد هند به صد رنگ
بند و قفس و طوطی و منقار همان است
جز بیشه سرسبز وطن یاد نیارد
این فیل ـ چه سرمست و چه هشیار ـ همان است
آمویه و اروند و ارس تالب سیحون
لب تشنه اسطوره اعصار همان است
عَمان و خزر هر دو کتابی است که هر موج
از قصه صد خاطره، سرشار همان است
فرهنگ و زبان ضامن این بوم کهن بود
و امروز پس از سی سده، ناچار همان است
ایران و دو صد فتنه و صد خصم ز هر سو
هم مرکز و هم گردش پرگار همان است
هر لحظه به شکلی دگر این دیو عیان گشت
هم رستم و هم اژدر خونخوار همان است
فرسوده اگر چرم و، شکسته است اگر پتک
آهنگر بیدار دلافگار همان است
گفتند که شد یکسره این کار، ولی کار
تا کور شود دیده پندار، همان است
هر بار قفس بود دگر، دام دگر، مخمصه دیگر
جانسختی این مرغ گرفتار همان است
صد بار بخستند تن و پیکر ما را
جانداری سیمرغ فسونکار همان است
دانند زبان پایه این کاخ بلند است
این تیشه بدین ریشه، به اصرار همان است
دانند که فرهنگ و زبان رمزِ حیات است
در سرّ و علن این همه انکار هماون است
وحشی شده اهلی و غم حمزه فراموش
دوز و کلک هند جگرخوار همان است
خواهند که هر قطعه به یک گرگ سپارند
از پیکر ما، مایه ادبار همان است
این زمزمه شوم گر از جهل و گر از عمد
ناموس و شرف هدیه به اغیار همان است
ره دور و هوا تار و افق تیره و کولاک
این کوله و این پشت گرانبار همان است
سوسوی چراغی است از آن دور پدیدار
همواره قلاووز شب تار همان است
امید مبرّید از آن پرتو لرزان
در عرصه این دشت، پدیدار همان است
بیتوشه و بیراحله مردانه بتازید
آهنگ وطن، مرکب رهوار همان است
هر منزل از این قافله کم شد نفری چند
خیزید ز جا، بانگ علمدار همان است
ایرانی و افغانی و تاجیک شریکاند
در گنج سخن، حاصل اسفار همان است
با هم چو نشینند، بگویند و بفهمند
این است وطن، وعده دیدار همان است
ره بسته، جگر خسته و شب تار و گران بار
لالایی آن دولت بیدار همان است
هر جا که علمدار هم از پای درآید
یک مرد دگر خیزد و کردار همان است
این قافله باید که ز رفتار نماند
رنج و تعب و کوشش بسیار همان است
یک مقصد و یک راه و حرامی و خطرها
بانگ سحر و کوچ دگر بار همان است
گر عاقل و دیوانه، همینیم که هستیم
ماییم و ملامتگر بیکار همان است
توران شد و صقلاب بیامد، خطری نیست
هم آمل و هم مرو و کماندار همان است
از غزنه به تبریز وز آمویه به شروان
اسطوره آن تیر زباندار همان است
جز قند دری و شکر پارسی این درد
درمان نپذیرد که سزاوار همان است
فرخنده طبیبا که چنین گفت و چنین کرد
چون درد همان، داروی بیمار همان است
شکّرشکنان قند مکرر بپسندند
یک معنی و صد لفظ به تکرار همان است
⚫️ نهم تیرماه، سالگرد درگذشتِ استاد منوچهر مرتضوی تبریزی، استاد برجستهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تبریز و حافظشناسِ نامدارِ ایرانی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 «اینک وطن» ؛ سرودهای به نام وطن و میهن از زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی تبریزی
صد مرد گر از پای فتد، کار همان است
در پهنه این معرکه، پیکار همان است
هر چند نه بغداد همان است و نه دجله
منصور همان، حرف همان، دار همان است
اسکندر و یأجوج نماندند ولیکن
بین حق و ناحقّ، در و دیوار همان است
از رودکی امروز خبر ماند و اثر نیست
اندیشه همان، شیوه گفتار همان است
شد سوری و قبطی عربی، لیک در این ملک
از فیض دری، تابش انوار همان است
از طوس وز تبریز وز شیراز و سمرقند
گفتار همان، نکته اشعار همان است
از غزنه و از گنجه و شروان و نشابور
وز بلخ، همه شیوه اشعار همان است
بر تخت جم و طاق مداین گذری کن
آیینه همان، عبرت ابصار همان است
اطلال به تبریز و به شیراز و صفاهان
هر گوشه سر افراشته معمار همان است
صد گونه پیام است ز صد هند به صد رنگ
بند و قفس و طوطی و منقار همان است
جز بیشه سرسبز وطن یاد نیارد
این فیل ـ چه سرمست و چه هشیار ـ همان است
آمویه و اروند و ارس تالب سیحون
لب تشنه اسطوره اعصار همان است
عَمان و خزر هر دو کتابی است که هر موج
از قصه صد خاطره، سرشار همان است
فرهنگ و زبان ضامن این بوم کهن بود
و امروز پس از سی سده، ناچار همان است
ایران و دو صد فتنه و صد خصم ز هر سو
هم مرکز و هم گردش پرگار همان است
هر لحظه به شکلی دگر این دیو عیان گشت
هم رستم و هم اژدر خونخوار همان است
فرسوده اگر چرم و، شکسته است اگر پتک
آهنگر بیدار دلافگار همان است
گفتند که شد یکسره این کار، ولی کار
تا کور شود دیده پندار، همان است
هر بار قفس بود دگر، دام دگر، مخمصه دیگر
جانسختی این مرغ گرفتار همان است
صد بار بخستند تن و پیکر ما را
جانداری سیمرغ فسونکار همان است
دانند زبان پایه این کاخ بلند است
این تیشه بدین ریشه، به اصرار همان است
دانند که فرهنگ و زبان رمزِ حیات است
در سرّ و علن این همه انکار هماون است
وحشی شده اهلی و غم حمزه فراموش
دوز و کلک هند جگرخوار همان است
خواهند که هر قطعه به یک گرگ سپارند
از پیکر ما، مایه ادبار همان است
این زمزمه شوم گر از جهل و گر از عمد
ناموس و شرف هدیه به اغیار همان است
ره دور و هوا تار و افق تیره و کولاک
این کوله و این پشت گرانبار همان است
سوسوی چراغی است از آن دور پدیدار
همواره قلاووز شب تار همان است
امید مبرّید از آن پرتو لرزان
در عرصه این دشت، پدیدار همان است
بیتوشه و بیراحله مردانه بتازید
آهنگ وطن، مرکب رهوار همان است
هر منزل از این قافله کم شد نفری چند
خیزید ز جا، بانگ علمدار همان است
ایرانی و افغانی و تاجیک شریکاند
در گنج سخن، حاصل اسفار همان است
با هم چو نشینند، بگویند و بفهمند
این است وطن، وعده دیدار همان است
ره بسته، جگر خسته و شب تار و گران بار
لالایی آن دولت بیدار همان است
هر جا که علمدار هم از پای درآید
یک مرد دگر خیزد و کردار همان است
این قافله باید که ز رفتار نماند
رنج و تعب و کوشش بسیار همان است
یک مقصد و یک راه و حرامی و خطرها
بانگ سحر و کوچ دگر بار همان است
گر عاقل و دیوانه، همینیم که هستیم
ماییم و ملامتگر بیکار همان است
توران شد و صقلاب بیامد، خطری نیست
هم آمل و هم مرو و کماندار همان است
از غزنه به تبریز وز آمویه به شروان
اسطوره آن تیر زباندار همان است
جز قند دری و شکر پارسی این درد
درمان نپذیرد که سزاوار همان است
فرخنده طبیبا که چنین گفت و چنین کرد
چون درد همان، داروی بیمار همان است
شکّرشکنان قند مکرر بپسندند
یک معنی و صد لفظ به تکرار همان است
⚫️ نهم تیرماه، سالگرد درگذشتِ استاد منوچهر مرتضوی تبریزی، استاد برجستهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تبریز و حافظشناسِ نامدارِ ایرانی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 برشی از کتاب مکتبِ حافظ
✍️ منوچهر مرتضوی، حافظشناس
▪️قریب چهل سال پیش از استاد بدیعالزمان فروزانفر پرسیدم چرا با بصیرت و تبحری کمنظیر که دربارهٔ مشرب و طرز سخن و نکات باریک شعرِ حافظ دارند عنانِ تحقیق و تألیف به سوى لسانالغيب معطوف نمیدارند تا پیادگانی امثال بنده که تهوّر و جسارتی از سر ناپختگی دارند و چیزی درباره حافظ مینویسند ناگزیر نباشند بدایع نظر بدیع الزمان را از خلال سخنان ایشان استنباط یا در مواردی مشخص به نقل افاضات شفاهی اکتفا نمایند. تأملی نمودند و فرمودند:
«عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزلّه است».
به همین پاسخ کوتاه و قليل و دلیل بسنده کردند و بنده نیز که مقصودشان را در حد فهم و اندیشه خود دریافته بودم تصديع بیشتر روا ندیدم.
اگرچه عرصهٔ غزلسرایی او مزلّه و لغزشگاه است ولی در عظمتش هرگز تردید نکنیم، که هرچه گفته و آنچه سروده طوطیصفت تلقین و درس استاد ازل بوده و بازتاب فغان و غوغای آن ناشناس لاهوتی از اندرون سویدای دلش. به عبارت دیگر میتوان گفت جولان هنر ساحرانهٔ شاعری در عوالم خودآگاهی و ناخودآگاهی و زبّر آگاهی حافظ سرچشمهٔ این همهٔ تنوع و تفنن ذوقی و حکمی و عرفانی و اخلاقی و اجتماعی به شمار میرود.
آن روزگار که تذکرهنویسان و ادیبان او را صرفاً غزلسرایی بزرگ یا شاعری عارف میدانستند سپری شده است. تنها در شاعری اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، ولی مسأله که ماهیّت و روح و مشرب و جهانبینی او در کدام عرصه از مشربهای هنر شاعریِ مطلق و نبوغ ذوق و بیان، عرفان و تصوّف، مشرب ملامتی یا قلندری، حکمت و دیدگاه فلسفی، مشرب ادریه یا لاادریه و بالاخره دیدگاه اجتماعی و اخلاقی به صورت جامع و مانع قابل تعریف است، بنده به نظرم امکانپذیر نمینماید.
به همین علت ناگزیر عنوان «مشرب رندی» را که لااقل خود حافظ بارها تصریح نموده رساترین و فعلاً دقیقترین عنوان برای تعریف مشرب او میدانیم. میتوان گفت عصارهٔ همه مباحثی که در متن کتاب و ضمائم و مقدمههای آن مشروح است تعریف تفصیلی این عنوان را به دست میدهد.
🔴 پینوشت:
مَزَلَّه: لغزشگاه. در مقدمهٔ این کتاب ارجمند استاد مرتضوی پیرو آن سخن کوتاه استادشان بدیع الزمان فروزانفر تشریح میکنند که چرا عرصهٔ حافظشناسی لغزشگاه است. رحمة الله علیهم اجمعین!
چراغِ صاعقهٔ آن سحاب روشن باد
که زد به خرمنِ ما آتشِ محبتِ او
@IranDel_Channel
💢
✍️ منوچهر مرتضوی، حافظشناس
▪️قریب چهل سال پیش از استاد بدیعالزمان فروزانفر پرسیدم چرا با بصیرت و تبحری کمنظیر که دربارهٔ مشرب و طرز سخن و نکات باریک شعرِ حافظ دارند عنانِ تحقیق و تألیف به سوى لسانالغيب معطوف نمیدارند تا پیادگانی امثال بنده که تهوّر و جسارتی از سر ناپختگی دارند و چیزی درباره حافظ مینویسند ناگزیر نباشند بدایع نظر بدیع الزمان را از خلال سخنان ایشان استنباط یا در مواردی مشخص به نقل افاضات شفاهی اکتفا نمایند. تأملی نمودند و فرمودند:
«عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزلّه است».
به همین پاسخ کوتاه و قليل و دلیل بسنده کردند و بنده نیز که مقصودشان را در حد فهم و اندیشه خود دریافته بودم تصديع بیشتر روا ندیدم.
اگرچه عرصهٔ غزلسرایی او مزلّه و لغزشگاه است ولی در عظمتش هرگز تردید نکنیم، که هرچه گفته و آنچه سروده طوطیصفت تلقین و درس استاد ازل بوده و بازتاب فغان و غوغای آن ناشناس لاهوتی از اندرون سویدای دلش. به عبارت دیگر میتوان گفت جولان هنر ساحرانهٔ شاعری در عوالم خودآگاهی و ناخودآگاهی و زبّر آگاهی حافظ سرچشمهٔ این همهٔ تنوع و تفنن ذوقی و حکمی و عرفانی و اخلاقی و اجتماعی به شمار میرود.
آن روزگار که تذکرهنویسان و ادیبان او را صرفاً غزلسرایی بزرگ یا شاعری عارف میدانستند سپری شده است. تنها در شاعری اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، ولی مسأله که ماهیّت و روح و مشرب و جهانبینی او در کدام عرصه از مشربهای هنر شاعریِ مطلق و نبوغ ذوق و بیان، عرفان و تصوّف، مشرب ملامتی یا قلندری، حکمت و دیدگاه فلسفی، مشرب ادریه یا لاادریه و بالاخره دیدگاه اجتماعی و اخلاقی به صورت جامع و مانع قابل تعریف است، بنده به نظرم امکانپذیر نمینماید.
به همین علت ناگزیر عنوان «مشرب رندی» را که لااقل خود حافظ بارها تصریح نموده رساترین و فعلاً دقیقترین عنوان برای تعریف مشرب او میدانیم. میتوان گفت عصارهٔ همه مباحثی که در متن کتاب و ضمائم و مقدمههای آن مشروح است تعریف تفصیلی این عنوان را به دست میدهد.
🔴 پینوشت:
مَزَلَّه: لغزشگاه. در مقدمهٔ این کتاب ارجمند استاد مرتضوی پیرو آن سخن کوتاه استادشان بدیع الزمان فروزانفر تشریح میکنند که چرا عرصهٔ حافظشناسی لغزشگاه است. رحمة الله علیهم اجمعین!
چراغِ صاعقهٔ آن سحاب روشن باد
که زد به خرمنِ ما آتشِ محبتِ او
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 سنگ و سر فروغی
✍️ مهدی تدینی
محمدعلی فروغی، دولتمرد بزرگ ایران جدید، مرد دوران گذار بود. وقتی همهچیز ویران و آشوبزده بود، چونان معماری زبردست پلی میساخت برای گذار از فروپاشی به پایداری. او در زمان ثبات هم ریاست دولت را در دست داشت، اما شهرت و نقش بیهمتایش در سیاست ایران مهندسی و معماری دورانهای گذار است.
البته این گذار دشواریهای خود را داشت؛ اصلاً گذار سخت است، وگرنه در عهد ثبات هر میانمایهای میتواند امور را بر سبیل عادت و با سکان خودکار پیش برد. از تیرهترین روزهای ایران شهریور ۱۳۲۰ بود. در پی زیادهخواهی متفقین که انتظار داشتند ایران بیطرفیاش را در جنگ جهانی کنار بگذارد و به آغوش متفقین بغلتد، کشور از شمال و جنوب آماج تاخت مدرنترین ارتشهای جهان قرار گرفت. ساعت دوباره صفر شد؛ کیان ملی و شیرازۀ کشور دستخوش چپاول بیگانه و چنگال روزگار شد. رضاشاه در یکی از واپسین اقدامات، پیش از کنارهگیری از قدرت، فروغی را مأمور تشکیل کابینه کرد. فروغی شش سالی بود که در پی واقعۀ مسجد گوهرشاد مغضوب و خانهنشین بود. اگر بخواهیم یک نفر را بیابیم که معنای «مصلحت کشور» را عمیقاً درک کرده باشد و هیچگاه نفع ملی را فدای مطامع شخصی نکرده باشد، محمدعلی فروغی است.
رضاشاه دو هفته بعد به نفع ولیعهد جوان کنارهگیری کرد و گام در مسیر تبعید نهاد. فروغی باید شیرازهدار کشور میشد: در رأس کارهای مهم جلوس ولیعهد بر تخت بود. زیر پای فروغی نشسته بودند تا قاجار را برگردانند یا اعلام جمهوری کنند. اما فروغی، به عنوان یکی از مجریان اصلی گذار از قاجار به پهلوی و نویسندۀ متن سوگندنامۀ رضاشاه، کارکرد پادشاهی را از اعماقِ اسطوره تا سیاستِ روزمره میدانست و محال بود زیر بار جمهوری رود.
این دورۀ رئیسالوزرایی، آخرین فروغ فروغی در آسمان سرزمین شاهان بود؛ دورهای که شش ماه بیشتر طول نکشید، اما برای معمار چیرهدست همین نیمسال کافی بود تا ستونها را قوام بخشد و تَرکها را ترمیم کند. برای اینکه بدانید ادارۀ این دوره چقدر سخت بود، شرح مفصلی، فراتر از این مجال، لازم است: فوران و انفجاری در کشور رخ داده بود. کشور زیر اشغال بود؛ عصای پولادین رضاشاه شکسته بود و آزادی سیاسی فورانی از کنش سیاسی پدید آورده بود. هجوم برای تأسیس روزنامه به حدی بود که بررسی درخواستها یک سال طول میکشید! سکوتِ پیشاشهریوری به همهمهای سرسامآور بدل شده بود. روزنامهها بیهراس شکمِ هر فرد و مسئله را میدریدند. وقتی از تریبون مجلس به رضاشاه هر چه میخواستند میگفتند، تکلیف بقیه روشن بود.
فروغی باید زیر این فشار خردکننده، کِشتیِ نیمهغرق کشور را نجات میداد و در هر کار هم با مجلس درگیر بود؛ واپسین روزهای مجلس دوازدهم و مجلس سیزدهمی که در عدم آزادی سیاسی در دوران رضاشاه انتخاب شده بود. اما همین نمایندگان رام و دستچینشده اینک به شیران شرزه بدل شده بودند و ممکن بود سر هر چیز از سنگر مجلس با فروغی بجنگند. اینک مهمترین کار ساماندهی رابطه با اشغالگران بود؛ مسئلهای که بیشترین تأثیر را بر آیندۀ ایران داشت. او کوشید معاهدهای سهجانبه میان ایران و شوروی و بریتانیا ببندد. بیراه نیست اگر ادعا کنیم نجات تمامیت خاک ایران در سالهای بعد و رهاندن کشور از آروارۀ استالین نتیجۀ درایت فروغی در عقد این پیمان بود.
فروغی در سیام آذر این معاهده را تقدیم مجلس کرد. شدیدترین بحث در مجلس و فضای عمومی درگرفت. این پیمان نُه اصل داشت؛ اولینش این بود که شوروی و بریتانیا تمامیت ارضی و استقلال ایران را محترم شمردند. طبق اصل سوم در صورت تجاوز به ایران باید از ایران دفاع میکردند. اصل چهارم به آنها اجازه میداد قوای نظامی خود را در آب و خاک و آسمان ایران هر قدر لازم است نگه دارند، اما اصل پنجم حکم میکرد که متفقین ظرف شش ماه پس از پایان جنگ ایران را ترک کنند. پنج سال بعد، وقتی شوروی نیروی خود را از ایران بیرون نبرد و به طمع تجزیۀ ایران از طرق نیرویی دستنشانده افتاد، همین اصل به چماقی حقوقی برای بیرون راندن استالین و حفظ ایران بدل شد.
سرانجام مجلس در ششم بهمن با جنجال فراوان با ۸۰ رأی موافق از ۹۲ رأی این پیمان را تصویب کرد. اما یک روز قبل، وقتی فروغی برای بحث سر پیمان در مجلس بود، مردی از میان تماشاچیان به او حمله کرد، سنگی به سمتش پرتاب کرد و او را به باد کتک گرفت. فروغی را از دست ضارب رهاندند. فروغی پس از دقایقی دوباره پشت تریبون برگشت و گفت «جملۀ معترضهای کلام مرا قطع کرد» (تعبیرِ سنگ و کتک به «جملۀ معترضه» مجاز غمانگیزی است). سپس حق داد که برای برخی شبهاتی ایجاد شود و گفت: «ولی اینها نباید باعث شود عقلا حقیقت را در نظر نگیرند و مطابق مصلحت کشور رفتار نکنند.»
این بود متانت مردی که مصلحتدان ایران بود. فروغی یک ماه بعد از نخستوزیری کنارهگیری کرد و چند ماه بعد چشم از جهان فروبست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 سنگ و سر فروغی
✍️ مهدی تدینی
محمدعلی فروغی، دولتمرد بزرگ ایران جدید، مرد دوران گذار بود. وقتی همهچیز ویران و آشوبزده بود، چونان معماری زبردست پلی میساخت برای گذار از فروپاشی به پایداری. او در زمان ثبات هم ریاست دولت را در دست داشت، اما شهرت و نقش بیهمتایش در سیاست ایران مهندسی و معماری دورانهای گذار است.
البته این گذار دشواریهای خود را داشت؛ اصلاً گذار سخت است، وگرنه در عهد ثبات هر میانمایهای میتواند امور را بر سبیل عادت و با سکان خودکار پیش برد. از تیرهترین روزهای ایران شهریور ۱۳۲۰ بود. در پی زیادهخواهی متفقین که انتظار داشتند ایران بیطرفیاش را در جنگ جهانی کنار بگذارد و به آغوش متفقین بغلتد، کشور از شمال و جنوب آماج تاخت مدرنترین ارتشهای جهان قرار گرفت. ساعت دوباره صفر شد؛ کیان ملی و شیرازۀ کشور دستخوش چپاول بیگانه و چنگال روزگار شد. رضاشاه در یکی از واپسین اقدامات، پیش از کنارهگیری از قدرت، فروغی را مأمور تشکیل کابینه کرد. فروغی شش سالی بود که در پی واقعۀ مسجد گوهرشاد مغضوب و خانهنشین بود. اگر بخواهیم یک نفر را بیابیم که معنای «مصلحت کشور» را عمیقاً درک کرده باشد و هیچگاه نفع ملی را فدای مطامع شخصی نکرده باشد، محمدعلی فروغی است.
رضاشاه دو هفته بعد به نفع ولیعهد جوان کنارهگیری کرد و گام در مسیر تبعید نهاد. فروغی باید شیرازهدار کشور میشد: در رأس کارهای مهم جلوس ولیعهد بر تخت بود. زیر پای فروغی نشسته بودند تا قاجار را برگردانند یا اعلام جمهوری کنند. اما فروغی، به عنوان یکی از مجریان اصلی گذار از قاجار به پهلوی و نویسندۀ متن سوگندنامۀ رضاشاه، کارکرد پادشاهی را از اعماقِ اسطوره تا سیاستِ روزمره میدانست و محال بود زیر بار جمهوری رود.
این دورۀ رئیسالوزرایی، آخرین فروغ فروغی در آسمان سرزمین شاهان بود؛ دورهای که شش ماه بیشتر طول نکشید، اما برای معمار چیرهدست همین نیمسال کافی بود تا ستونها را قوام بخشد و تَرکها را ترمیم کند. برای اینکه بدانید ادارۀ این دوره چقدر سخت بود، شرح مفصلی، فراتر از این مجال، لازم است: فوران و انفجاری در کشور رخ داده بود. کشور زیر اشغال بود؛ عصای پولادین رضاشاه شکسته بود و آزادی سیاسی فورانی از کنش سیاسی پدید آورده بود. هجوم برای تأسیس روزنامه به حدی بود که بررسی درخواستها یک سال طول میکشید! سکوتِ پیشاشهریوری به همهمهای سرسامآور بدل شده بود. روزنامهها بیهراس شکمِ هر فرد و مسئله را میدریدند. وقتی از تریبون مجلس به رضاشاه هر چه میخواستند میگفتند، تکلیف بقیه روشن بود.
فروغی باید زیر این فشار خردکننده، کِشتیِ نیمهغرق کشور را نجات میداد و در هر کار هم با مجلس درگیر بود؛ واپسین روزهای مجلس دوازدهم و مجلس سیزدهمی که در عدم آزادی سیاسی در دوران رضاشاه انتخاب شده بود. اما همین نمایندگان رام و دستچینشده اینک به شیران شرزه بدل شده بودند و ممکن بود سر هر چیز از سنگر مجلس با فروغی بجنگند. اینک مهمترین کار ساماندهی رابطه با اشغالگران بود؛ مسئلهای که بیشترین تأثیر را بر آیندۀ ایران داشت. او کوشید معاهدهای سهجانبه میان ایران و شوروی و بریتانیا ببندد. بیراه نیست اگر ادعا کنیم نجات تمامیت خاک ایران در سالهای بعد و رهاندن کشور از آروارۀ استالین نتیجۀ درایت فروغی در عقد این پیمان بود.
فروغی در سیام آذر این معاهده را تقدیم مجلس کرد. شدیدترین بحث در مجلس و فضای عمومی درگرفت. این پیمان نُه اصل داشت؛ اولینش این بود که شوروی و بریتانیا تمامیت ارضی و استقلال ایران را محترم شمردند. طبق اصل سوم در صورت تجاوز به ایران باید از ایران دفاع میکردند. اصل چهارم به آنها اجازه میداد قوای نظامی خود را در آب و خاک و آسمان ایران هر قدر لازم است نگه دارند، اما اصل پنجم حکم میکرد که متفقین ظرف شش ماه پس از پایان جنگ ایران را ترک کنند. پنج سال بعد، وقتی شوروی نیروی خود را از ایران بیرون نبرد و به طمع تجزیۀ ایران از طرق نیرویی دستنشانده افتاد، همین اصل به چماقی حقوقی برای بیرون راندن استالین و حفظ ایران بدل شد.
سرانجام مجلس در ششم بهمن با جنجال فراوان با ۸۰ رأی موافق از ۹۲ رأی این پیمان را تصویب کرد. اما یک روز قبل، وقتی فروغی برای بحث سر پیمان در مجلس بود، مردی از میان تماشاچیان به او حمله کرد، سنگی به سمتش پرتاب کرد و او را به باد کتک گرفت. فروغی را از دست ضارب رهاندند. فروغی پس از دقایقی دوباره پشت تریبون برگشت و گفت «جملۀ معترضهای کلام مرا قطع کرد» (تعبیرِ سنگ و کتک به «جملۀ معترضه» مجاز غمانگیزی است). سپس حق داد که برای برخی شبهاتی ایجاد شود و گفت: «ولی اینها نباید باعث شود عقلا حقیقت را در نظر نگیرند و مطابق مصلحت کشور رفتار نکنند.»
این بود متانت مردی که مصلحتدان ایران بود. فروغی یک ماه بعد از نخستوزیری کنارهگیری کرد و چند ماه بعد چشم از جهان فروبست.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 آوازی در مخالف سهگاه از استاد سلیم مؤذنزاده اردبیلی
من کی دهم به ذلّت و خواری تَن، اِی وطن
عنقا مگر به دام پی دانه میرود؟
رحیم منزوی اردبیلی
(اجرا در سال ۱۳۶۳ خورشیدی)
@IranDel_Channel
💢
🎥 آوازی در مخالف سهگاه از استاد سلیم مؤذنزاده اردبیلی
من کی دهم به ذلّت و خواری تَن، اِی وطن
عنقا مگر به دام پی دانه میرود؟
رحیم منزوی اردبیلی
(اجرا در سال ۱۳۶۳ خورشیدی)
@IranDel_Channel
💢
🔴 تیرروز از ماهِ تیر؛ جشن تیرگان
✍️ استاد ژاله آموزگار خویی
ما همگی مانای فردوسی را در خود داریم، این مانا در دستِ من و شما میگردد.
آرشِ داستانی، نمادی است از من و شما.
فردوسی آرش است، او همچون آرش همه وجودش را در شاهنامه میریزد پرتابش میکند تا سایهبان من و شما شود که در زیر آن هویتمان را فراموش نکنیم. ما همه آرشیم.
حافظ، آرش است او تفکر عمیق ایرانی را در لابلای سرودههای آسمانیاش جای میدهد تا همه بدانند ما اهل تفکر بودیم. سعدی، آرش است. جهان را در مینوردد، توشه بر میچیند، یاد میگیرد، داستانهایش، مثل میشود تا همه بدانند که جوانمردی را نباید کشت. بیهقی، آرش است. او وجودش را در داستانِ حسنک میریزد تا ما بخوانیم و بدانیم و عبرت بگیریم. ما مانایِ ایرانی را دستبهدست میکنیم، به هم میدهیم تا ایرانِ ما همیشه سرفراز بماند. ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ میکنیم. همچون برزایزد به آب میزنیم از آتش روسفید سر بر میآوریم، اما نمیگذاریم فره ایرانی به دستِ انیران بیفتد.
@IranDel_Channel
💢
🔴 تیرروز از ماهِ تیر؛ جشن تیرگان
✍️ استاد ژاله آموزگار خویی
ما همگی مانای فردوسی را در خود داریم، این مانا در دستِ من و شما میگردد.
آرشِ داستانی، نمادی است از من و شما.
فردوسی آرش است، او همچون آرش همه وجودش را در شاهنامه میریزد پرتابش میکند تا سایهبان من و شما شود که در زیر آن هویتمان را فراموش نکنیم. ما همه آرشیم.
حافظ، آرش است او تفکر عمیق ایرانی را در لابلای سرودههای آسمانیاش جای میدهد تا همه بدانند ما اهل تفکر بودیم. سعدی، آرش است. جهان را در مینوردد، توشه بر میچیند، یاد میگیرد، داستانهایش، مثل میشود تا همه بدانند که جوانمردی را نباید کشت. بیهقی، آرش است. او وجودش را در داستانِ حسنک میریزد تا ما بخوانیم و بدانیم و عبرت بگیریم. ما مانایِ ایرانی را دستبهدست میکنیم، به هم میدهیم تا ایرانِ ما همیشه سرفراز بماند. ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ میکنیم. همچون برزایزد به آب میزنیم از آتش روسفید سر بر میآوریم، اما نمیگذاریم فره ایرانی به دستِ انیران بیفتد.
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 تمامیت ارضی و ضرورت عبور از مطالعاتِ نظری
✍️ سعیده پراش، مردمشناس
کسانی که در رشتهی انسانشناسی فرهنگی یا مردمشناسی درس خواندهاند، میدانند اعتبار یک پژوهش یا مطالعه علمی این است که بیطرف باشد و قضاوت ارزشی نکند. وقتی ارزشگذاری آن هم ارزشگذاری ایدئولوژیک صورت گیرد قاعدتاً هر پایاننامهای فاقد اعتبار است.
از جهت دیگر در مورد تمامیت ارضی و وحدت ملی و همینطور آزادی بیان، این پرسش مطرح میشود؛ آزادی بیان از چه منظری؟ آزادی بیان از منظر ملت ایران، در مورد مفاهیم ملی؟ که بلافاصله به ما که با شبکههای اجتماعی در ارتباطیم، برچسب فاشیست زده میشود. ولی آزادی بیان از طرف کسانی که علیه ملت ایران و تمامیت ارضی ایران صحبت میکنند، پذیرفته شده و گاه دفاع از حقوق بشر تلقی میشود.
بسیاری بر این باورند مفهوم تمامیت ارضی یک مفهومِ نوین است و مربوط به دولت - ملتهای نوین و بسیاری هم معتقدند آن عبارت و موجودیتی که شما با نام ملتِ ایران عنوان میکنید، مفهوم بسیار جدیدی است؛ حتی اگر شما به پیشینهی تاریخی آن اشاره کنید. باید گفت، این قیاس معالفارق است که ما انتظار داشته باشیم در این زمینه عبارات امروزی را بهطور دقیق در منابع کهن پیدا کنیم. همینطور مفهوم قومیت، مفهومی علمی است. رشتهی تخصصیای به نام اتنولوژی یا قومشناسی وجود دارد، ولی این مفهوم خیلی راحت در بین مردم و در مورد بخشِ فرهنگهای ایرانی استفاده میشود. بخشهایی از فرهنگِ ایران که به یک کلانفرهنگ وصلاند و در عین اینکه اصلِ فرهنگِ ایران را دارند، دارای ویژگیها و رنگارنگی به جهت پراکندگی جغرافیایی هستند که در تضاد با کلانفرهنگِ ایران هم نیست. این بخش فرهنگ است، ولی ما میبینیم خیلی راحت از مفهوم قومیت استفاده میشود. ولی ما در زمینه رواج مفهومِ تمامیت ارضی در حوزهی فرهنگ عامه، بسیار ضعیف عمل کردهایم. در صورتی که چپها و قومیتطلبان دربارهی مفاهیم دلخواهشان در میان مردم صحبت میکنند، ساعتها بحث میکنند ولی ما در مطالعاتِ نظری تا یک جایی پیش میرویم که مطالعاتِ نظری است، ولی در زمینه کاربردی دیگر جلو نمیآییم.
موضوعی که من میخواهم به آن اشاره کنم، موضوع نسبتاً جدیدی است که خیلی کمتر درباره آن کار شده است؛ «مفهوم تمامیت ارضی در آیینهای ایرانی با تکیه بر جشن تیرگان». این بررسی، بر اساس مطالعات ابوریحان بیرونی بر روی جشن تیرگان است. او پژوهشگری پاکدست است. تقریباً همان کاری را میکند که ما مردمشناسها در مطالعاتِ میدانی و مردمنگاری در حال حاضر میکنیم. یعنی مراجعه میکنیم به یک جامعهی هدف برای پیدا کردن ریشههای یک آیین. مشاهده میکنیم و آنجایی که مشاهده پاسخ ندهد به حافظهی مردم رجوع میکنیم و در حافظهی آنها به دنبال ریشهها میگردیم.
ابوریحان به نظر من در آثارالباقیه این کار را میکند. یعنی در آثارالباقیه از روش مردمنگاری استفاده میکند و همه آن چیزی را که میبیند و میشنود، ثبت میکند. ابوریحان برای پیدایی جشن تیرگان دو دلیل را بیان میکند؛ تمامیت ارضی را نهفقط بهعنوان مفهومی سیاسی که بهعنوان مفهومی که دغدغهی ملی است، شرح میدهد. نخستین دلیل پیدایی جشن تیرگان را تعیین مرز بین ایران و توران بیان میکند. ما عنوانی داریم به نام چارهجویی فرهنگی؛ گاهی جامعهای به این نتیجه میرسد که یک کاری را به صورت گروهی، ماندگار یا تکرارپذیر کنند که جزء رسومشان شود. جالب است با اینکه آرش کمانگیر در این واقعه بهعنوان یک پهلوان اسطورهای جانش را از دست میدهد، ولی ملت ایران در آن برههی زمانی، سوگ برگزار نمیکنند. چون سوگهای ایرانی معمولاً سهساله و هفتساله است و از بین میرود. یا یک سوگ همگانی هر ساله داریم مثل سوگ سیاوش که سوگی کهن است؛ یادگار اسطورههای کهنی چون ایزد شهیدشونده که در تداومِ فرهنگی طولانی پیش آمده است. پس این خطر را نمیکنند که این دو آیین را روبهروی هم قرار دهند، چون میدانند که این سوگ به نفع سوگ سیاوش ممکن است به فراموشی سپرده شود.
🔴 دنبالهی یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 تمامیت ارضی و ضرورت عبور از مطالعاتِ نظری
✍️ سعیده پراش، مردمشناس
کسانی که در رشتهی انسانشناسی فرهنگی یا مردمشناسی درس خواندهاند، میدانند اعتبار یک پژوهش یا مطالعه علمی این است که بیطرف باشد و قضاوت ارزشی نکند. وقتی ارزشگذاری آن هم ارزشگذاری ایدئولوژیک صورت گیرد قاعدتاً هر پایاننامهای فاقد اعتبار است.
از جهت دیگر در مورد تمامیت ارضی و وحدت ملی و همینطور آزادی بیان، این پرسش مطرح میشود؛ آزادی بیان از چه منظری؟ آزادی بیان از منظر ملت ایران، در مورد مفاهیم ملی؟ که بلافاصله به ما که با شبکههای اجتماعی در ارتباطیم، برچسب فاشیست زده میشود. ولی آزادی بیان از طرف کسانی که علیه ملت ایران و تمامیت ارضی ایران صحبت میکنند، پذیرفته شده و گاه دفاع از حقوق بشر تلقی میشود.
بسیاری بر این باورند مفهوم تمامیت ارضی یک مفهومِ نوین است و مربوط به دولت - ملتهای نوین و بسیاری هم معتقدند آن عبارت و موجودیتی که شما با نام ملتِ ایران عنوان میکنید، مفهوم بسیار جدیدی است؛ حتی اگر شما به پیشینهی تاریخی آن اشاره کنید. باید گفت، این قیاس معالفارق است که ما انتظار داشته باشیم در این زمینه عبارات امروزی را بهطور دقیق در منابع کهن پیدا کنیم. همینطور مفهوم قومیت، مفهومی علمی است. رشتهی تخصصیای به نام اتنولوژی یا قومشناسی وجود دارد، ولی این مفهوم خیلی راحت در بین مردم و در مورد بخشِ فرهنگهای ایرانی استفاده میشود. بخشهایی از فرهنگِ ایران که به یک کلانفرهنگ وصلاند و در عین اینکه اصلِ فرهنگِ ایران را دارند، دارای ویژگیها و رنگارنگی به جهت پراکندگی جغرافیایی هستند که در تضاد با کلانفرهنگِ ایران هم نیست. این بخش فرهنگ است، ولی ما میبینیم خیلی راحت از مفهوم قومیت استفاده میشود. ولی ما در زمینه رواج مفهومِ تمامیت ارضی در حوزهی فرهنگ عامه، بسیار ضعیف عمل کردهایم. در صورتی که چپها و قومیتطلبان دربارهی مفاهیم دلخواهشان در میان مردم صحبت میکنند، ساعتها بحث میکنند ولی ما در مطالعاتِ نظری تا یک جایی پیش میرویم که مطالعاتِ نظری است، ولی در زمینه کاربردی دیگر جلو نمیآییم.
موضوعی که من میخواهم به آن اشاره کنم، موضوع نسبتاً جدیدی است که خیلی کمتر درباره آن کار شده است؛ «مفهوم تمامیت ارضی در آیینهای ایرانی با تکیه بر جشن تیرگان». این بررسی، بر اساس مطالعات ابوریحان بیرونی بر روی جشن تیرگان است. او پژوهشگری پاکدست است. تقریباً همان کاری را میکند که ما مردمشناسها در مطالعاتِ میدانی و مردمنگاری در حال حاضر میکنیم. یعنی مراجعه میکنیم به یک جامعهی هدف برای پیدا کردن ریشههای یک آیین. مشاهده میکنیم و آنجایی که مشاهده پاسخ ندهد به حافظهی مردم رجوع میکنیم و در حافظهی آنها به دنبال ریشهها میگردیم.
ابوریحان به نظر من در آثارالباقیه این کار را میکند. یعنی در آثارالباقیه از روش مردمنگاری استفاده میکند و همه آن چیزی را که میبیند و میشنود، ثبت میکند. ابوریحان برای پیدایی جشن تیرگان دو دلیل را بیان میکند؛ تمامیت ارضی را نهفقط بهعنوان مفهومی سیاسی که بهعنوان مفهومی که دغدغهی ملی است، شرح میدهد. نخستین دلیل پیدایی جشن تیرگان را تعیین مرز بین ایران و توران بیان میکند. ما عنوانی داریم به نام چارهجویی فرهنگی؛ گاهی جامعهای به این نتیجه میرسد که یک کاری را به صورت گروهی، ماندگار یا تکرارپذیر کنند که جزء رسومشان شود. جالب است با اینکه آرش کمانگیر در این واقعه بهعنوان یک پهلوان اسطورهای جانش را از دست میدهد، ولی ملت ایران در آن برههی زمانی، سوگ برگزار نمیکنند. چون سوگهای ایرانی معمولاً سهساله و هفتساله است و از بین میرود. یا یک سوگ همگانی هر ساله داریم مثل سوگ سیاوش که سوگی کهن است؛ یادگار اسطورههای کهنی چون ایزد شهیدشونده که در تداومِ فرهنگی طولانی پیش آمده است. پس این خطر را نمیکنند که این دو آیین را روبهروی هم قرار دهند، چون میدانند که این سوگ به نفع سوگ سیاوش ممکن است به فراموشی سپرده شود.
🔴 دنبالهی یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 تمامیت ارضی و ضرورت عبور از مطالعاتِ نظری سعیده پراش، مردمشناس کسانی که در رشتهی انسانشناسی فرهنگی یا مردمشناسی درس خواندهاند، میدانند اعتبار یک پژوهش یا مطالعه علمی این است که بیطرف باشد و قضاوت ارزشی نکند. وقتی ارزشگذاری آن هم ارزشگذاری ایدئولوژیک…
Forwarded from ایراندل | IranDel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 جشن تیرگان و روز ملی دماوند گرامی باد
سیزدهم تیر ماه، روز آغاز جشن تیرگان است که طبق اساطیر ایران، روز صعود آرش کمانگیر به قله دماوند جهت پرتاب تیر و تعیین حدود مرزهای ایران و جشن گرامیداشت تیشتر (ستارهی بارانآور در فرهنگ ایرانی) میباشد.
همچنین جشن تیرگان به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده است.
امروزه نیز ۱۳ تیر ماه، به بهانه ثبت قله دماوند بعنوان نخستین اثر طبیعی ایران، "روز ملی دماوند" نامگذاری شده است.
دماوند، مرتفعترین قله ایران است که در اساطیر ایران و شعر شاعران ایرانی چون فردوسی توسی، خاقانی شروانی، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی گنجهای، ناصر خسرو قبادیانی، قاآنی، ملکالشعرای بهار، مهدی اخوانثالث و ... جایگاه والایی دارد. از جمله در شاهنامه حکیم فردوسی توسی، قیام کاوه آهنگر (نماد تظلمخواهی ایرانی) و به بند کشیده شدنِ ضحاک بدست فریدون (پادشاهِ اساطیری ایران) در کوه دماوند رخ داده است.
پانوشت:
عکسها از مجید بهزاد - عکاس طبیعت - است که در طول ۱۱ سال در شرایط گوناگون جوّی بیش از ۱۰۰ ثبت از قله دماوند داشته است.
@IranDel_Channel
💢
سیزدهم تیر ماه، روز آغاز جشن تیرگان است که طبق اساطیر ایران، روز صعود آرش کمانگیر به قله دماوند جهت پرتاب تیر و تعیین حدود مرزهای ایران و جشن گرامیداشت تیشتر (ستارهی بارانآور در فرهنگ ایرانی) میباشد.
همچنین جشن تیرگان به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده است.
امروزه نیز ۱۳ تیر ماه، به بهانه ثبت قله دماوند بعنوان نخستین اثر طبیعی ایران، "روز ملی دماوند" نامگذاری شده است.
دماوند، مرتفعترین قله ایران است که در اساطیر ایران و شعر شاعران ایرانی چون فردوسی توسی، خاقانی شروانی، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی گنجهای، ناصر خسرو قبادیانی، قاآنی، ملکالشعرای بهار، مهدی اخوانثالث و ... جایگاه والایی دارد. از جمله در شاهنامه حکیم فردوسی توسی، قیام کاوه آهنگر (نماد تظلمخواهی ایرانی) و به بند کشیده شدنِ ضحاک بدست فریدون (پادشاهِ اساطیری ایران) در کوه دماوند رخ داده است.
پانوشت:
عکسها از مجید بهزاد - عکاس طبیعت - است که در طول ۱۱ سال در شرایط گوناگون جوّی بیش از ۱۰۰ ثبت از قله دماوند داشته است.
@IranDel_Channel
💢
🎙 مرثیهخوانِ دربارِ عثمانی
در دربار سلطانهای عثمانی، رتبه و سمتی به نام «مرثبهخوانی» (مرثيهجیليک) بود كه سلطانِ عثمانی و درباريان، روز عاشورا، عزادار و سياهپوش، پای مرثيهخوانی مینشستند.
آخرين «مرثيهخوان» دربارِ آخرينِ سلطان عثمانی، مرثيهخوانی بهنام «حسين سبيلجی» (۱۸۹۴ - ۱۹۷۵ م) بود كه از آثار او نمونههایی بر روي صفحۀ گراموفون موجود است که یک نمونه را می.توان در پوشه شنیداری «پیوست»، شنید.
این نوحه و مرثیه، به زبانِ تُرکی دورۀ عثمانیست که هنوز مهندسی زبانیِ زمانِ جمهوری ترکیه روی آن زیان، انجام نشده است.
با دقت در این نوحه و مرثیه، انبوهِ واژگانِ فارسی، واژگانِ عربی که از صافیِ زبان فارسی رد شده (یعنی واژگان با ساختار آوایی زبان فارسی و در همان معنا که در زبان فارسی کاربرد دارد)، عمومِ ترکیباتِ وصفی و اضافی طبق قواعد زبان فارسی و در کل تأثیرپذیری از فرهنگ، ادبیات و زبانِ ایران، مشهود است.
@IranDel_Channel
💢
🎙 مرثیهخوانِ دربارِ عثمانی
در دربار سلطانهای عثمانی، رتبه و سمتی به نام «مرثبهخوانی» (مرثيهجیليک) بود كه سلطانِ عثمانی و درباريان، روز عاشورا، عزادار و سياهپوش، پای مرثيهخوانی مینشستند.
آخرين «مرثيهخوان» دربارِ آخرينِ سلطان عثمانی، مرثيهخوانی بهنام «حسين سبيلجی» (۱۸۹۴ - ۱۹۷۵ م) بود كه از آثار او نمونههایی بر روي صفحۀ گراموفون موجود است که یک نمونه را می.توان در پوشه شنیداری «پیوست»، شنید.
این نوحه و مرثیه، به زبانِ تُرکی دورۀ عثمانیست که هنوز مهندسی زبانیِ زمانِ جمهوری ترکیه روی آن زیان، انجام نشده است.
با دقت در این نوحه و مرثیه، انبوهِ واژگانِ فارسی، واژگانِ عربی که از صافیِ زبان فارسی رد شده (یعنی واژگان با ساختار آوایی زبان فارسی و در همان معنا که در زبان فارسی کاربرد دارد)، عمومِ ترکیباتِ وصفی و اضافی طبق قواعد زبان فارسی و در کل تأثیرپذیری از فرهنگ، ادبیات و زبانِ ایران، مشهود است.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل + | + IranDel
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 «عاشورای تبریز...»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
اما عاشورایی هم هست که کمتر کسی آن را به یاد دارد و آن عاشورای تبریز است، عاشورای سیاهِ ۱۲۹۰ [خورشیدی].
بامداد، سربازان روس، تیرهای چوبی را علم میکردند تا آزادیخواهان تبریزی را بر دار کشند و با افتخار چوبۀ دارشان را به پرچم روسیه مزین میکردند... در آن عاشورا، در سربازخانۀ تبریز، روسهای اشغالگر نُه نفر را به دار آویختند و این گوشهای از ددمنشی آنها در تبریز بود. بگذارید از دوازده روز پیشتر شروع کنیم، از بیستوهشتم آذر...
اصل بهانۀ تجاوزکاری روسها از ماجرای مورگان شوستر آغاز شد...
پس از انقلاب مشروطه، ایرانیان مستشاری آمریکایی (مورگان شوستر) را به ایران آوردند تا امور مالی را سامان دهد. پس از چند ماه کاسۀ صبر روسها لبریز شد و طی اولتیماتومی از دولت ایران خواستند شوستر از ایران اخراج شود. مجلسِ دوم مشروطه مقاومت میکرد، اما دولت، یا بهتر است بگوییم نایبالسلطنه، ناصرالملک، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت (یادمان باشد این سیاهکاری روسها از آن ماجرای لیاخوف زشتتر بود). ناصرالملک این را درست تشخیص داده بود که هیچ تجاوزی از روسها بعید نبود... به رغم پذیرش اولتیماتوم و اخراج شوستر، روسها به شهرهای تبریز و انزلی و رشت قشون کشیدند. این بهانهای بود تا بساط مشروطه را برچینند. اینجا میرسیم به آن ۲۸ آذر [۱۲۹۰ خورشیدی] که قرار بود روایت تبریز را از آنجا آغاز کنیم...
روسها تجاوز را ۲۸ آذر در تبریز با قتل چند نیروی نظمیه آغاز کردند. مجاهدان مشروطهخواه دست به مقاومت مسلحانه زدند، زیرا در برابر این سطح از تعدی گریزی از مقاومت نبود. آنها تا دوم دی پاسخ دندانشکنی به روسها دادند و چیزی نمانده بود روسها را به کل از شهر ریشهکن کنند. اما کنسول روسیه حیله کرد و در پی کشتار شنیع غیرنظامیان، گروهی از مردم از ترس جان بستگانشان به مجاهدان خرده گرفتند که بهتر است به این جنگ پایان دهند. از دیگر سو تهران هم توصیه میکرد جنگ ادامه نیابد.
مجاهدان تبریزی بزرگترین نقطهضعف ممکن را داشتند: در این معرکه زنان و کودکان و غیرنظامیان حضور داشتند. روسها همگی سرباز و قزاق بودند، اگر کشته میدادند همه نظامی بودند، اما از این نقطهضعف مجاهدان ناجوانمردانه استفاده کردند و به جان مردم عادی افتادند. به خانهها وارد میشدند، مردم را با سیم به هم میبستند و در تنور خانه میانداختند. «ارعاب»... ارعاب اسلحۀ همیشگی روسها بود، چه زمانی که حکومتشان تزاری بود و چه زمانی که بولشویکها به اسم آزادی حکومت جدیدی برپا کردند. تنها یک دهه پس از انقلاب آزادیخواهانۀ روسیه، استالین قدرت را قبضه کرد و دوست و دشمن، رفیق و نارفیق را به جوخۀ اعدام سپرد. ارعاب روسها در تبریز اثر کرد، دلهای مردم و مجاهدان لرزید. حق داشتند. با دشمنی طرف بودند که در خانهشان میجنگید و به هیچ اصل اخلاقی پایبند نبود.
اما شهر هم یکدست نبود. هنوز بسیاری از مشروطه و مشروطهچی بیزار بودند و با این ارعاب اعتراضشان بلند شد. در نهایت رهبران مبارزان با کنسول روس صلح کردند. قرار شد مجاهدان از شهر بروند یا اسلحه را کنار بگذارند و به کار روزمره بپردازند. روسها هم وعده دادند ماجرا را فراموش میکنند. به این ترتیب سوم دی شهر آرام شد، گروه اندکی از مبارزان از شهر رفتند و گروهی دیگر هم آرام گرفتند. اما غروب برفیِ چهارم دی ناگهان غرّش توپها بر سر شهر آغاز شد و این غروب دلهرهآور نشان میداد به زودی چه محشری در شهر برپا خواهد شد. لشکرهای تازهنفس روس رسیده بودند و نوبت عقدهگشایی و کینخواهی روسها بود. لشکرهای روس با توپخانۀ سنگین یکی یکی از ایروان و تفلیس به تبریز میرسید.
به این ترتیب، پنجم دی ۱۲۹۰ [خورشیدی] تبریز به دست روسها افتاد. پنج سال بود تبریز برج و باروی آزادیخواهی بود. اما اینک تبریز دست حامی اصلی استبداد افتاد و متأسفانه هواداران استبداد همپیمانی نانوشتهای با روسها داشتند. هدف روسها در اصل این بود که بساط مشروطه را از تبریز برچینند و با همدستان ایرانی خود شهر را تصاحب کنند. آن یار همدست که بود؟ «صمد خان»، مردی که در ددمنشی کم از اربابان روس خود نداشت و چند روز بعد با استقبال مخالفان مشروطه به شهر آمد. روسها از هفتم دی بنا کردند به یافتن کسانی که با آنها جنگیده بودند. نهم دی ثقةالاسلام، چهرۀ اصلی مقاومت تبریز را گرفتند و نیز شماری دیگر را.
و در آن عاشورای جانگداز روسها آزادیخواهان تبریز را تنها به جرم دفاع از شهرشان به دار آویختند، از جمله ثقةالاسلام را. در پیوست، تلخترین صحنۀ اعدام را میبینید. ناخوشایند است، اما اگر نبینیم چطور بفهمیم چه بهای گزافی برای آزادی و مبارزه با متجاوزان پرداختهایم؟
@IranDel_Channel
💢
🔴 «عاشورای تبریز...»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
اما عاشورایی هم هست که کمتر کسی آن را به یاد دارد و آن عاشورای تبریز است، عاشورای سیاهِ ۱۲۹۰ [خورشیدی].
بامداد، سربازان روس، تیرهای چوبی را علم میکردند تا آزادیخواهان تبریزی را بر دار کشند و با افتخار چوبۀ دارشان را به پرچم روسیه مزین میکردند... در آن عاشورا، در سربازخانۀ تبریز، روسهای اشغالگر نُه نفر را به دار آویختند و این گوشهای از ددمنشی آنها در تبریز بود. بگذارید از دوازده روز پیشتر شروع کنیم، از بیستوهشتم آذر...
اصل بهانۀ تجاوزکاری روسها از ماجرای مورگان شوستر آغاز شد...
پس از انقلاب مشروطه، ایرانیان مستشاری آمریکایی (مورگان شوستر) را به ایران آوردند تا امور مالی را سامان دهد. پس از چند ماه کاسۀ صبر روسها لبریز شد و طی اولتیماتومی از دولت ایران خواستند شوستر از ایران اخراج شود. مجلسِ دوم مشروطه مقاومت میکرد، اما دولت، یا بهتر است بگوییم نایبالسلطنه، ناصرالملک، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت (یادمان باشد این سیاهکاری روسها از آن ماجرای لیاخوف زشتتر بود). ناصرالملک این را درست تشخیص داده بود که هیچ تجاوزی از روسها بعید نبود... به رغم پذیرش اولتیماتوم و اخراج شوستر، روسها به شهرهای تبریز و انزلی و رشت قشون کشیدند. این بهانهای بود تا بساط مشروطه را برچینند. اینجا میرسیم به آن ۲۸ آذر [۱۲۹۰ خورشیدی] که قرار بود روایت تبریز را از آنجا آغاز کنیم...
روسها تجاوز را ۲۸ آذر در تبریز با قتل چند نیروی نظمیه آغاز کردند. مجاهدان مشروطهخواه دست به مقاومت مسلحانه زدند، زیرا در برابر این سطح از تعدی گریزی از مقاومت نبود. آنها تا دوم دی پاسخ دندانشکنی به روسها دادند و چیزی نمانده بود روسها را به کل از شهر ریشهکن کنند. اما کنسول روسیه حیله کرد و در پی کشتار شنیع غیرنظامیان، گروهی از مردم از ترس جان بستگانشان به مجاهدان خرده گرفتند که بهتر است به این جنگ پایان دهند. از دیگر سو تهران هم توصیه میکرد جنگ ادامه نیابد.
مجاهدان تبریزی بزرگترین نقطهضعف ممکن را داشتند: در این معرکه زنان و کودکان و غیرنظامیان حضور داشتند. روسها همگی سرباز و قزاق بودند، اگر کشته میدادند همه نظامی بودند، اما از این نقطهضعف مجاهدان ناجوانمردانه استفاده کردند و به جان مردم عادی افتادند. به خانهها وارد میشدند، مردم را با سیم به هم میبستند و در تنور خانه میانداختند. «ارعاب»... ارعاب اسلحۀ همیشگی روسها بود، چه زمانی که حکومتشان تزاری بود و چه زمانی که بولشویکها به اسم آزادی حکومت جدیدی برپا کردند. تنها یک دهه پس از انقلاب آزادیخواهانۀ روسیه، استالین قدرت را قبضه کرد و دوست و دشمن، رفیق و نارفیق را به جوخۀ اعدام سپرد. ارعاب روسها در تبریز اثر کرد، دلهای مردم و مجاهدان لرزید. حق داشتند. با دشمنی طرف بودند که در خانهشان میجنگید و به هیچ اصل اخلاقی پایبند نبود.
اما شهر هم یکدست نبود. هنوز بسیاری از مشروطه و مشروطهچی بیزار بودند و با این ارعاب اعتراضشان بلند شد. در نهایت رهبران مبارزان با کنسول روس صلح کردند. قرار شد مجاهدان از شهر بروند یا اسلحه را کنار بگذارند و به کار روزمره بپردازند. روسها هم وعده دادند ماجرا را فراموش میکنند. به این ترتیب سوم دی شهر آرام شد، گروه اندکی از مبارزان از شهر رفتند و گروهی دیگر هم آرام گرفتند. اما غروب برفیِ چهارم دی ناگهان غرّش توپها بر سر شهر آغاز شد و این غروب دلهرهآور نشان میداد به زودی چه محشری در شهر برپا خواهد شد. لشکرهای تازهنفس روس رسیده بودند و نوبت عقدهگشایی و کینخواهی روسها بود. لشکرهای روس با توپخانۀ سنگین یکی یکی از ایروان و تفلیس به تبریز میرسید.
به این ترتیب، پنجم دی ۱۲۹۰ [خورشیدی] تبریز به دست روسها افتاد. پنج سال بود تبریز برج و باروی آزادیخواهی بود. اما اینک تبریز دست حامی اصلی استبداد افتاد و متأسفانه هواداران استبداد همپیمانی نانوشتهای با روسها داشتند. هدف روسها در اصل این بود که بساط مشروطه را از تبریز برچینند و با همدستان ایرانی خود شهر را تصاحب کنند. آن یار همدست که بود؟ «صمد خان»، مردی که در ددمنشی کم از اربابان روس خود نداشت و چند روز بعد با استقبال مخالفان مشروطه به شهر آمد. روسها از هفتم دی بنا کردند به یافتن کسانی که با آنها جنگیده بودند. نهم دی ثقةالاسلام، چهرۀ اصلی مقاومت تبریز را گرفتند و نیز شماری دیگر را.
و در آن عاشورای جانگداز روسها آزادیخواهان تبریز را تنها به جرم دفاع از شهرشان به دار آویختند، از جمله ثقةالاسلام را. در پیوست، تلخترین صحنۀ اعدام را میبینید. ناخوشایند است، اما اگر نبینیم چطور بفهمیم چه بهای گزافی برای آزادی و مبارزه با متجاوزان پرداختهایم؟
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایراندل | IranDel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مسئله ایران به روایتِ نصرالله پورجوادی
ایران به مثابه یک نظریهی فرهنگی چگونه تعریف میشود و اساس این نظریهی فرهنگی در چه چیزهایی است؟
در اولین قسمت از برنامه «فردای ایران» اشکان زارع با دکتر نصرالله پورجوادی، فیلسوف، نظریهپرداز فرهنگی و عرفانپژوه به گفتوگو پرداخته تا پاسخ پرسشهای بالا را از او جویا شود.
🔴 ویدئوی این برنامه را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
ایران به مثابه یک نظریهی فرهنگی چگونه تعریف میشود و اساس این نظریهی فرهنگی در چه چیزهایی است؟
در اولین قسمت از برنامه «فردای ایران» اشکان زارع با دکتر نصرالله پورجوادی، فیلسوف، نظریهپرداز فرهنگی و عرفانپژوه به گفتوگو پرداخته تا پاسخ پرسشهای بالا را از او جویا شود.
🔴 ویدئوی این برنامه را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢