Telegram Web

🔴 ترامپ کاخ سفید را پس گرفت

✍️ مهدی تدینی

ترامپ برگشت. هیچ تردیدی در این نیست که این یکی از بزرگ‌ترین کامبک‌های تاریخ آمریکا بود. البته میل دارم بگویم: «ترامپ کاخ سفید را از کرونا پس گرفت.» اگر کووید در ماه‌های سرنوشت‌ساز گریبان آمریکا را نمی‌گرفت، بعید می‌دانم ترامپ شکست می‌خورد. کووید زلزله‌ای بود که صندلی را از زیر هر رئیس‌جمهوری در آمریکا می‌کشید. ترامپ هر کاری می‌کرد شکست می‌خورد. قضیه به نظام انتخاباتی آمریکا ربط دارد: به دلیل رقابت نزدیک دو حزب و شیوۀ الکترال، دهم درصد اهمیت می‌یابد و در چنین مبارزۀ نزدیکی یک بحران بزرگ و مهارناشدنی مثل کووید دست‌کم بین سه تا پنج درصد آرا را به هم می‌ریزد.

شاید بگویید ترامپ در ابتدای کووید سهل‌انگارانه عمل کرد، وگرنه شکست نمی‌خورد. اما نمی‌توان چنین گفت، زیرا همان اندازه که تدابیر سهلگیرانه نارضایتی ایجاد می‌کرد، تدابیر سختگیرانه هم با نارضایتی روبرو می‌شد. اگر ترامپ قرنطینۀ شدیدی اعمال می‌کرد، باز هم بازندۀ انتخابات بود، زیرا نارضایتی بخش دیگری را برمی‌انگیخت. اینکه ترامپ آن اوایل پس از شکست در انتخابات می‌گفت «به ویروس چینی باخته است»، بیراه نبود؛ گرچه لازم نیست به تئوری توطئه باور داشته باشیم؛ همین بیان واقعیات عینی کافی است.

آمریکا از زمان جنگ جهانی اول بازیگر تعیین‌کنندۀ جهان بوده است. اگر از منظر ایدئولوژی‌ها به جهان بنگریم، بزرگ‌ترین پرسش این است که چرا ایدئولوژی‌های ضد آزادی مانند فاشیسم و کمونیسم در آمریکا ظهور نکرد؟! اینکه آمریکا ــ برخلاف اروپا ــ هیچ‌گاه به کارخانۀ تولید توتالیتاریسم تبدیل نشد و ارتجاع فاشیستی و کمونیستی پدید نیاورد، ریشه در خاستگاه این کشور دارد و بحث گسترده‌ای می‌طلبد، اما دست‌کم با مشاهدۀ تاریخ و عینیات آن می‌توان فهمید که اگر آمریکا نبود، اروپا از فرانکنشتاین‌های توتالیتری که بر میز آزمایشگاه خود ساخته بود، کمر راست نمی‌کرد. کمونیسم و فاشیسم هر دو شورش اروپایی بودند: شورش علیه لیبرالیسم؛ علیه آزادی‌های فردی؛ علیه کاپیتالیسم و پیشرفت‌باوریِ انفجاری آن.

بنابراین آمریکا برای اروپا مانند لنگر عمل کرده است. بریتانیا برای نجات اروپا کافی نبود و دست‌تنها نه در برابر فاشیسم یارای مقاومت داشت و نه در برابر کمونیسم. لازم بود برادری از آن سوی آتلانتیک جلوی توتالیتاریسم‌های اروپای مرکزی و شرقی بایستد. این معادله همچنان عوض نشده است. نسبتی که میان اروپا و آمریکا وجود داشت، همچنان کم‌وبیش وجود دارد و در این میان آنچه خطرناک است این است که یک آمریکای منحصربه‌فرد کنار اروپا وجود نداشته باشد. ایرادی که بر دموکرات‌ها وارد است این است که به دنبال «اروپائیزه کردن آمریکا» هستند. اینکه اکثریت مطلق اروپایی‌ها هریس را به ترامپ ترجیح می‌دهند حکایت از همین دارد که این شکاف هویتی همچنان میان آمریکایی و اروپا وجود دارد. اروپای سوسیال‌دوست آمریکای کاپیتالیست را نمی‌فهمد و نمی‌خواهد. این شکاف نباید پر شود، زیرا اروپا از آزمون مدرنیته سربلند بیرون نیامده و نقاط تاریکی در کارنامه دارد. نه شخص ترامپ، بلکه کلیت جمهوری‌خواهان در این زمینه بهتر از دموکرات‌ها عمل می‌کنند و از اروپائیزه شدن آمریکا جلوگیری می‌کنند. آمریکا موتورخانۀ جهان است، بهتر است سکاندار آن مدافع هویت آمریکایی باشد. نفع اروپا هم در وجود همین شکاف است؛ گرچه در برابر آمریکا ژست روشنفکری بگیرد و نفهمد چقدر آمریکا در بهروزی خود و جهان مؤثر است.

در نهایت می‌رسیم به ما مردم ایران. چهار سال مثل برق گذشت. اگر قرار بر احیای برجام و جبران آسیب‌های تحریم بود، در طول چهار سال چهار بار می‌شد این کار را کرد. سیاست برجام از ابتدا پایۀ سست داشت زیرا نتیجۀ مذاکره با یک حلقۀ بسته از دموکرات‌ها بود. آمریکا فقط دموکرات‌ها نیست و دموکرات‌ها هم فقط حلقۀ اوباما نیستند. اگر کسی می‌خواهد با آمریکا معاهده‌ای ببندد، باید با دو جناح آمریکا ببندد، نه دولتی که با چند ده رأی الکترال می‌آید و می‌رود. هر توافقی با آمریکا باید با دو جناح آمریکا باشد و راه آن نیز این است که کنگره پشت آن باشد. نمی‌توان با کمک یک جناح و یک حلقه به جایی رسید.

سیاست جمهوری اسلامی نیز چنین چیزی نیست. هریس هم می‌آمد، باز فرقی نمی‌کرد. وزیر خارجۀ دولت پزشکیان روز اول آب پاک را ریخت بر دست همه و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم و مسئله فقط کم کردن از هزینه‌های این اختلاف است. قطعاً روزهای سختی در پیش است. وقتی برای حصول توافق با بایدن همت و اراده‌ای وجود نداشت، با ترامپ محال اندر محال است. اما حقیقتش را بخواهید، جایی برای حسرت نیست، زیرا بر شخص من دست‌کم مسجل است که با هریس و سهلگیرتر از هریس هم همین وضع بود. بازیگران منطقه‌ای مثل اسرائیل هم اصلاً بیکار ننشسته‌اند ــ اصلاً! و برخی کلیدها نیز در جیب روسیه است.


@IranDel_Channel

💢

🔴 استثناگرایی آمریکایی

✍️ آرش رئیسی‌نژاد، دکترای روابط بین‌الملل

استثناگرایی آمریکایی مهم‌ترین بنیان هویتی ایالات متحده آمریکاست به گونه‌ای که درک سیاست خارجی، اقتصاد سرمایه‌داری و پویایی سیاست داخلی این کشور از فهم استثناگرایی آمریکایی می‌گذرد. استثنایی بودن آمریکا اشاره به فهم این کشور از خویشتن خود دارد. این فهم را باید درهم‌تنیده با ایده "آمریکا همچو نوری برای نورانی کردن جهان" دید چرا که آمریکا کشوری است که خود را دارای مشیت الهی (Devine Providence) می‌بیند. در این میان، استثناگرایی شرایط روانی ویژه‌ای را که از سوی نخبگان آمریکایی برساخته‌شده ایجاد می کند که بر پایه آن در سیاست خارجی آمریکا گناه و جرم نیست. این بدین معناست که ممکن است اشتباهاتی در سیاست خارجی آمریکا پذیرفته شود، ولی جرم و گناه نیست؛ چرا که "تاریکی را در نور راهی نیست"! بهمین دلیل است سیاست خارجی آمریکا عموما توجیه می‌شود و زیر پرسش قرار نمی‌گیرد. از همین رو، استثناگرایی آمریکایی اسطوره بنیادین (Myth) هویت و سیاست آمریکاست; اسطوره‌ای هویتی که تاریخ ندارد. آمریکا اما خود را "شهری درخشان بر فراز تپه" (Shining City on a Hill) می‌خواند.

آمریکا ابرقدرتی است که بزرگی آن بیشتر برخاسته از جایگاه جغرافیایی و دسترسی ایمن به دو اقیانوس دارد تا صرف اقتصاد و آرمان‌هایش. به بیان دیگر، جغرافیا حامی ایده آمریکا بوده است. از این رو، منطق جغرافیا حکم می‌کند که چیرگی سامانه‌ای سیاسی با انسجامی باثبات بر این پهنه موجد برآمدن قدرتی بزرگ شود. اسپایکمن بدرستی گفته بود که آمریکا "مطلوب‌ترین کشور در جهان از نقطه نظر موقعیت است."

آمریکا کشوری قاره‌ای از اقیانوس تا اقیانوس است. ۴۸۰۰ کیلومتر کرانه دریایی طولانیِ این کشور بستری مناسب برای برپایی بنادری عمیق جهت تسهیل اعمال قدرت در دو پهنه وسیع آبی اطلس و آرام را فراهم کرده است. هر دو همسایه شمالی و جنوبی این کشور نیز دو ساحل طولانی اقیانوسی دارند; با این حال، تفاوتی ژرف با آمریکا دارند. کانادای کم‌جمعیت گرفتار قطب شده و مکزیک پرجمعیت فاقد کرانه مناسب برای بنادر ژرف اقیانوسی است. هیچکدام از این دو نمی‌توانند قدرت آمریکا را به خطر اندازند، هر چند که مرزهای مکزیک با مهاجرین لاتین غیرقانونی خود تهدیدی هویتی برای امنیت ملی آمریکا ایجاد کرده است. فقدان رقیب طبیعی باعث شده که آمریکا هژمون طبیعی در نیکمره غربی گردد. چین و روسیه اما هژمون دیگر نیمکره نبوده و نیستند.

گو اینکه جغرافیا نقشی مهم در شکل‌گیری اسثناگرایی آمریکایی داشته; با این حال، دیگر عواملی نیز موجد شکل‌گیری این بنیان هویتی آمریکا شده‌ است. ردپای بسیاری از این عوامل را در فاصله کشف آمریکا در ۱۴۹۲ توسط کریستف کلمب و استقلال آن در سال ۱۷۷۶ می‌توان دید.

در این میان، یکی از مهم‌ترین عوامل ایده ملت آمریکا همچو مردم برگزیده است. اکثریت مهاجرین نخستین به آمریکا از میان اروپاییان پروتستان بودند که ایده‌های "قوم برگزیده" (Chosen People) و "ارض موعود" (Promised Land) در ذهن آنان ریشه دوانیده بود. همنشینی با عهد عتیق و عهد جدید باور به برگزیده‌شدن را در میان این دسته از مسیحیان تقویت کرده‌ بود. بر پایه تورات به این ملت برگزیده سرزمینی موعود وعده داده شده‌ بود. جای شگفتی نبود آنگاه که مهاجرین نخستین با سرزمینی پهناور، پرنعمت و دست نخورده روبرو شدند، آمریکا را ارض موعود خود یافتند. به بیان دیگر، نمود و نماد برگزیده‌شدن از سوی خداوند را در یافتن چنین سرزمینی وعده داده ‌شده دیدند. بنابراین ورود مهاجرین به قاره آمریکا باعث شکل‌گیری ایده ملت برگزیده شد; ذهنیتی که یکی از بنیان‌های استثنایی‌گرایی آمریکا را نشان می‌دهد.


🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇


@IranDel_Channel

💢
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ایران‌دل | IranDel
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چهارمین کارگاه علمی و پژوهشیِ خلاقیت در آوازِ ایرانی

اولین دوره در شهر تبریز

با حضور استادانِ آواز

کریم صالح عظیمی - تبریز
میر عبدالله وطن‌دوست - تبریز
سید رضا طباطبایی - اصفهان
بهروز مبصری - تهران
هدایت رضایی - شیراز

دبیر علمی و اجرایی:
میر عبدالله وطن‌دوست


تاریخ ۳ و ۴ آذر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۱۶ تا ۱۹

مکان:
تبریز، چهارراه آبرسان، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، تالار خاقانی



#اطلاع_رسانی

@IranDel_Channel

💢

🔴 روز ملّی مازندران

✍️ حسین نوری‌نیا

روزهای ملی، روزهایی هستند که در آنها رویدادی مهم و اثرگذار رخ داده و اثرات آن نه‌فقط در زندگی باشندگان در آن دوران، بلکه در طول تاریخ تداوم داشته و با زندگی و فرهنگ مردم نیز ممزوج شده است. همین امر موجب شده بسیاری از کشورها و ملت‌ها، با نام‌گذاری این روزها و پاسداشت آن، هویت جمعی و انسجام ملی خود را تقویت و بازتولید کنند. روزهای ملی، روزهای خوشایندی هستند که مردم در آن روزها بخشی از سرنوشت خود را رقم زده‌اند. از‌این‌رو، سالگرد این روزها با جشن و سرور همراه است. آن دسته از روزهای ملی که با اقبال عمومی همراه می‌شوند، و مردم و نهادهای مدنی، خود در پی پاسداشت و برگزاری جشن و یادآوری آن برمی‌آیند، در تقویت روح جمعی و همبستگی اجتماعی و ملی و هویت‌بخشی به مردم تأثیر عمیق‌تری دارند.

ما در کشورمان روزهای ملی بسیاری داریم؛ از جمله روزهای ملی برخی شهرها و استان‌ها.
مازندران در دورانی که تبرستان نامیده می‌شد، یکی از مقاوم‌ترین بخش‌های ایران در مقابل حملۀ مهاجمان بود. شاید همین نیز موجب شد این بخش از ایران، از همان ابتدا به نحله‌ای از مسلمانان تمایل پیدا کند که متفاوت از جریان مسلط خلافت اسلامی بود تا یکی از پایگاه‌های شیعیان در این بخش از ایران شکل گیرد. در میانۀ قرن سوم هجری، روز عید فطر سال ۲۵۰ قمری مصادف با ۱۴ آبان ۲۴۳ شمسی، مردم کجور در مسجد جامع آنجا گرد آمدند و نماز عید فطر را به امامت حسن‌ بن زید علوی اقامه کردند و پایه‌های نخستین حکومت شیعی را در جهان اسلام بنیان کردند.

امسال چهارمین سال روز ملی مازندران در‌حالی برگزار شد که غیر از مراکز دولتی محلی در استان، گروه‌ها و نهادهای مدنی نیز در پاسداشت آن نقشی‌آفرینی کردند. در تهران، روز ملی مازندران با تلاش مؤسسه پارپیرار یکی از حافظان فرهنگ مازندران، با یاری همیاران پارپیرار و همکاری قابل ستایش مؤسسه رودکی، در ۱۶ آبان در تالار وحدت گرامی داشته شد. مازندرانی‌های تهران‌نشین از این برنامه استقبال پرشوری کردند. سالن تالار وحدت و سه طبقه بالکن آن مملو از مشتاقانی بود که در همان دقایق نخستین برنامه حضور یافته بودند. بسیاری از کسانی که با تأخیر آمده بودند پشت درهای بسته ماندند و مجبور به بازگشت شدند. سه گروه موسیقی اوجا، مازرون و شوکا دعوت پارپیرار را پذیرفتند و با هنرنمایی خود و اجرای موسیقی و آوازهای محلی و همراهی باشندگان، تالار را پر از شور‌و‌نشاط کردند.

روز مازندران از سویی پیوند خورده است با نام فرهود جلالی کندلوسی که در ثبت‌و‌ضبط و گسترش فرهنگ مازندران و تأسیس مؤسسه فرهنگی پارپیرار طی چند دهه نقش مؤثر و ماندگاری ایفا کرده بود. از‌این‌رو، نخستین «نشان فرهود، جلال فرهنگ و زبان تبری» بر سینۀ «ابراهیم عالمی» یکی از هنرمندان محبوب مازندران نشست.

اما آنچه روز مازندران و این جشن را به‌طور خاص متمایز می‌کند، تهی و مبرا‌بودن این روز و تلاشگران آن از هر نوع «گرایشِ پان» است. از‌این‌رو از یک سو از از گروه موسیقی شوکا (اقوام ایران‌زمین) برای اجرای برنامه در تالار وحدت دعوت شد. گروه شوکا‌ میان مازندرانی‌ها نواهایی از اقوامِ لر، آذری، کُرد، مازنی و جنوب ایران و خیام‌خوانی آن را به اجرا درآورد و روح ملی ایرانیان را که در طول سده‌های متمادی از درهم‌تنیدگی تار‌و‌پود ساکنانِ جای‌جای ایران‌زمین شکل گرفته است، به نمایش گذاشت. چه خوب است این نگاه را در اجرای چنین برنامه‌هایی در دیگر استان‌ها نیز شاهد باشیم. مازندرانی‌ها با تمام این نواها همراهی پرشور کردند و با صدای بلند روز مازندران را روز ایران خواندند و نشان دادند که مازندران با ایران معنا پیدا می‌کند و ایران یعنی در‌هم‌تنیدگی تاریخی اقوام و تیره‌ها و ساکنان گوناگون و بسیار متنوع آن، که در مناسبات اجتماعی و تعاملات تاریخی تنی واحد و فرهنگ غنی ایرانی را شکل دادند. از سوی دیگر، روز ملی مازندران، هرچند بهانه‌ای است برای ترویج و گسترش نمادهای فرهنگی این بخش از مرزوبوم ایران، از جمله زبان مازندرانی است، اما این زبان در تعامل و پیوندی تاریخی با زبان فارسی، آن را پشتوانه مستحکم فرهنگ ایران‌زمین و یک از عناصر ماندگار وفاق و انسجام ملی و اجتماعی می‌شناسد.



🔴 بُن‌مایه:
روزنامۀ شرق، شمارۀ ۱۹ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی


@IranDel_Channel

💢
📷 روزنامۀ اکینچی به زبان تُرکی قفقازی با الفبای ایرانی (فارسی)

در این شماره از روزنامۀ اکینجی به نام ولایت قفقاز و شهر بادکوبه اشاره شده است که سندی دیگر بر اثبات دزدی بودن نام آذربایجان برای سرزمینِ شمالِ رود ارس است.

سال نشر روزنامه : ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ میلادی (حدود ۱۲۵۴ تا ۱۲۵۶ خورشیدی - دورۀ ناصرالدین شاه در ایران)


@IranDel_Channel

💢

🔴 نئوکمونیسم

✍️ مرتضی مردیها، استاد پیشین فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی

برخی از دوستان از من تقاضای صحبتی دربارۀ انتخابات اخیر امریکا داشتند. حقیقتاً من چیز چندانی برای گفتن نداشتم. به‌ویژه که کفایت بحث در اطراف این گسل به نظرم بدیهی می‌رسید. البته این هم هست که چه بسا حرفی هم اگر داشته باشم شاید چندان خوشحال‌کننده نباشد.

من اگر شهروند امریکا بودم، اگر کاندیدای ریپابلیکن‌ها یک آدمک هم بود، به او رأی می‌دادم. بنابراین روشن است که از نتیجۀ این انتخابات هم خوشحالم. حالا هر چقدر هم روی شخصیت کاندیدای برنده، حرف و نقل باشد یا چنانکه مشهور است، رأی‌دهندگان به او بیشتر از نواحی کمتر پیشرفته و کم‌سوادتر باشند یا اینکه در شعارهایشان سخنانی مثل مخالفت با ابورشن باشد که امروزه دیگر کمتر عقل سلیمی زیر بار آن می‌رود.

از سوی دیگر خودم، در فضای دانشگاهی نیواینگلند، با امریکایی‌هایی حشر و نشر داشتم که گرایش دمکرات داشتند و بعضاً انسان‌هایی فرهیخته، دلسوز و دوست‌داشتنی بودند. همه این را می‌دانند که هر حزبی جناح رادیکال دارد و جناح معتدل. و اصلاً گاهی ممکن است یک رأی‌دهنده احساس کند با نیمی از شعارهای یک حزب موافق است و نیمی از شعارهای حزب رقیب. با این‌ همه، بسته به حساسیت‌ها، برخی ممکن است یک حزب را به‌ طور بنیادی برای آیندۀ کشور (امریکا) و دنیا پرخطر و پرخسارت ببینند. برای من حزب دمکرات چنین حزبی است.

در طول دو دهۀ بین دو جنگ جهانی و نیز پس از آن، کمونيسم بخش‌های مهمی از آسیا، افریقا و امریکای جنوبی را کشور به کشور فتح کرد و پیش آمد، و جریان‌های روشنفکری، دقیقاً مثل ستون پنجم، با تبلیغ «صلح‌گرایی» و ضدیت با جنگ، غرب و امریکا را در مقابل آن‌پیشروی‌ها متزلزل کردند. حزب دمکرات پناهگاه و پشتیبان اغلب اینان بود که برخی حتی جاسوس شوروی بودند و در مهمترین پست‌ها نفوذ کرده بودند. صلح‌طلبی و جنگ‌ستیزی از نوعی که در زمان پیروزی‌ کمونیست‌ها در چین، ویتنام و کره تبلیغ می‌شد، دقیقاً شبیه این بود که در دعوای میان دو نفر یک نفر را به بهانۀ اینکه دعوا خوب نیست، دست‌هایش را بگیرند و طرف دیگر از این فرصت استفاده کند و ضربه‌هایش را وارد کند.

آن زمانه اینک گذشته است. ولی کمونیست‌ها و دیگر کسانی که نظم مدرن لیبرال دمکراسی و توسعه‌گرا را دوست ندارند، پشت ماسک‌های گوناگونی از محیط زیست تا حقوق بشر پنهان شده‌اند تا از تمدن غربی انتقام بگیرند و آن را زمین بزنند. و این کار را با جابه‌جایی دشمن واقعی و دشمن فرضی انجام می‌دهند. برایشان تروريسم، توتالیتاریسم، مهاجرت انبوه، چین، روسیه، حکومت‌های شبیه کوبا و کرۀ شمالی دشمن نیستند و ابداً خطری ندارند. خطر کجاست؟ اسلام‌هراسی، تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، یکسان‌سازی فرهنگی، پیشرفت تکنولوژیک، مشکل محیط زیست و یک مشت شبه‌مسألۀ دیگر. این نشانیِ غلط دادن دقیقاً مثل تاک‌تیک‌های جنگی است که شاخۀ فرعی سپاه را به سمتی می‌رانند تا حریف در پی تعقیب آن برآید و سپس دستۀ اصلی از پشت حمله کند و کار را تمام. حزب دمکرات هم اردوگاه اصلیِ این عملیات است.

حزب دمکرات تقریباً آماج همۀ انتقادهایی است که به جریان‌های روشنفکری عقل‌گریز و تمدن‌ستیز وارد است. همان‌هایی که یکی از دستاوردهایشان همین بدبختی است که دهه‌هاست گریبان ما را گرفته. در واقع، همان دست‌بستگی پیشین در مقابل کمونیسم، اینکه در برابر پیشروی استبداد آیینی در حال تکرار است.

اما در خصوص آقای ترامپ، گمان نمی‌کنم به خصوص برای ما ایرانیان از برکت ایشان مشکلی حل شود. شاید بعضی موضع‌گیری‌های بی‌رودربایست ایشان دل برخی را خنک کند، ولی بیش از این، گمان نمی‌کنم.


🔴 پی‌نوشت:
بازنشرِ یک یادداشت به معنای تأیید کلِّ محتوای آن نیست.

@IranDel_Channel

💢

🔴 نکته‌ای درباره دیدارهای رئیس‌جمهور

✍️ احسان هوشمند

در شرایطی که کشور با مسائل حساس و سرنوشت‌سازی روبه‌رو است و ابر‌چالش‌هایی مهیب در عرصه‌های مختلف پیش‌روی کشور است و کشور شرایط خاصی را تجربه می‌کند، ضروری است که تمام تمرکز و توجه دولتمردان بر مسائل حیاتی کشور متمرکز باشد و برای گذر از این شرایط دشوار و پرچالش از تمام ظرفیت‌های کشور بهره‌برداری شود. با وقوع شرایط جدیدی که با انتخاب رئیس‌جمهوری در آمریکا بروز کرده و پیش‌بینی اثرات این تحول بر منافع ملی ما ایرانیان، طراحی افق و راهبردهای کشور برای مواجهه با شرایط جدید و نحوه تعامل با دولت جدید آمریکا و از آن مهم‌‌تر کاهش بحران‌های پیش‌رو و رفع تحریم‌ها و مدیریت تورم مستمر و طولانی‌مدت سال‌های اخیر و گرانی‌های طاقت‌فرسا بسیار ضروری است. همچنین احتمال گسترش جنگ منطقه‌ای هم از دیگر چالش‌های بزرگ پیش‌روی کشور است. در چنین شرایط حساسی باید مسئولان کشور با جدیت مراقب حساسیت‌های موجود باشند و بیش از گذشته بر این مسائل حیاتی متمرکز شوند، نه آنکه اجازه بروز حاشیه‌های غیرضروری داده شود. ورود مسئولان ارشد کشوری به مباحث حاشیه‌ای و ایجاد جنجال‌های سیاسی بی‌مورد و مغایر با انسجام و وفاق ملی نه‌تنها برای کشور دستاوردی ندارد، بلکه موجب پیچیدگی بیشتر شرایط می‌شود. یکی از حواشی جدیدی که در روزهای گذشته بازتاب رسانه‌ای پیدا کرده و موجب انتقاد گسترده‌ای شده، دیدار تعدادی از فعالان دارای گرایش‌های قومی افراطی و نفرت‌پراکنان قومی با سوابقی از کنش‌های خلاف ادب و مناسبات انسانی با عالی‌ترین مقام اجرائی کشور است. این چندمین باری است که چنین افراطی‌هایی در زمان محدود دو، سه‌ماهه اخیر موفق به دیدار با رئیس‌جمهور می‌شوند. در‌حالی‌که بسیاری از کارآفرینان و کارشناسان و حتی مدیران ارشد کشور تاکنون موفق به دیدار با رئیس‌جمهور نشده‌اند. حتی بسیاری از علاقه‌مندان کشور و دلسوزان مشفق کشور از میان دانشگاهیان و متخصصان و صاحبان اندیشه به صورت جدی و با تنظیم وقت مناسب برای بیان دیدگاه‌ها و نظرات و خواسته‌ها و مطالبات خود تاکنون موفق به دیدار با رئیس‌جمهور نشده‌اند. اما در این مدت کمتر از سه‌ماهه، این چندمین باری است که برخی افراطی‌های قوم‌گرا چنین امکانی را یافته‌اند. استمرار این رویکرد به جز تشدید شکاف‌های اجتماعی و مجال‌دادن به رویکرد‌های انسجام‌ستیز کارکردی در ایجاد وفاق نخواهد داشت. گویا مسئولان دفتر رئیس‌جمهور و عالی‌ترین مقام اجرائی کشور، توجه شایسته و مناسبی به چنین حاشیه‌سازی‌هایی ندارند و دقت لازم در‌این‌باره انجام نشده است. برخی منابع رسانه‌ای و منابع فعال در شبکه‌های اجتماعی از نقش یکی از بستگان نزدیک به رئیس‌جمهور و تعدادی از مسئولان تازه منصوب‌شده در نهاد ریاست‌جمهوری در آمد‌و‌شد نیروهای قوم‌گرا و هنجارشکن و افراطی سخن گفته‌اند. بدیهی است که در صورت بی‌توجهی به چنین هنجارشکنی‌هایی که مغایر با انسجام ملی است، حواشی به‌تدریج جانشین متن شده و مسئولان ارشد کشور در شرایط حساس امروز از وظایف اصلی خود غافل شده و به‌این‌ترتیب هزینه‌های بیشتری متوجه منافع ملی می‌شود.

ضروری است که مسئولان تنظیم دیدارهای مقام عالی اجرائی کشور در نهاد ریاست‌جمهوری هرچه زودتر درباره تنظیم این نوع رفت‌و‌آمدها دقت کنند و با حساسیت بیشتری به مدیریت تنظیم وقت دیدارهای رئیس‌جمهور بپردازند تا شائبه هر نوع حاشیه‌سازی از دفتر برطرف شود و با تنظیم وقت برای دیدار تعدادی از شخصیت‌های وطن‌دوست و اندیشمند و مسئولیت‌پذیر و آگاه به مباحث قومی و زبانی بابت دلخوری‌های ایجاد‌شده ناشی از رفت‌و‌آمد این عناصر افراطی و گستاخ و هنجارشکن، فرصت رفع دلخوری فراهم شود. رفت‌وآمد عناصر افراطی قوم‌گرا نه‌تنها در خدمت وفاق و انسجام در کشور نیست، بلکه عارضه‌ای جدی برای انسجام ملی است. عناصری که کمر به تخریب عناصر وحدت‌بخش ملی در کشور بسته‌اند، نباید در حاشیه بی‌توجهی‌ها فرصت بیشتری برای عرض اندام و کسب توجه بیابند. مسئولیت‌پذیری نهاد ریاست‌جمهوری در‌این‌باره ضروری است. نباید اجازه داد که دولت و نهاد به شائبه فرصت‌سازی برای قوم‌گرایان افراطی متهم شود.


🔴 بُن‌مایه:
روزنامه شرق، شماره ۲۱ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی

@IranDel_Channel

💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 چه کسی «گرگ‌زاده‌ها» را به نهاد ریاست‌جمهوری راه می‌دهد؟

به تازگی گروهی از چهره‌هایی که به طور عمده، با گفتمانِ «تجزیه‌طلبی» شناخته شده‌اند، در دفتر ریاست جمهوری با مسعود پزشکیان ملاقات کردند!
دو چهرۀ شاخص حاضر در این دیدار، در رسانه‌های وابسته به جمهوری باکو با عنوان «فعالانِ آذربایجان ج ن و ب ی» معرفی شده‌اند و در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند با ادبیات شبیه به همین رسانه‌ها، تمدن ایران را زیر سؤال ببرند...

باید دید دفتر ریاست‌جمهوری و شخص رئیس‌جمهور چه توضیحی برای این اتفاق دارد


🔴 بُن‌مایه:
روزنامۀ اینترنتی فراز


@IranDel_Channel

💢
🔴 انجمن علمی دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران در همکاری با مرکز مطالعات تمدن‌های غرب آسیا برگزار می‌کند:

نشست نقد و بررسی کتابِ "سیاسی‌سازی نظامی گنجوی در دوران مدرن" به‌قلم سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده


سخنرانان:
کاوه بیات (پژوهشگر تاریخ معاصر)
مسعود عرفانیان (پژوهشگر تاریخ معاصر)
علی کالیراد (استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران)


زمان:
سه‌شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۱۵:۳۰

مکان:
دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تالار عباس اقبال آشتیانی


ورود برای عموم آزاد است.


#اطلاع_رسانی

@IranDel_Channel

💢
ایران‌دل | IranDel
🔴 نکته‌ای درباره دیدارهای رئیس‌جمهور ✍️ احسان هوشمند در شرایطی که کشور با مسائل حساس و سرنوشت‌سازی روبه‌رو است و ابر‌چالش‌هایی مهیب در عرصه‌های مختلف پیش‌روی کشور است و کشور شرایط خاصی را تجربه می‌کند، ضروری است که تمام تمرکز و توجه دولتمردان بر مسائل…

🔴 دفاع از حقوقِ عامّۀ ملّتِ ایران

✍️ اشکان زارع، پژوهشگر اندیشۀ سیاسی

مدتی است که دکّانِ دو نبش احزاب و رجاله‌های سیاسی در ایران یک جعل وارد تاریخِ ایران‌ کرده‌اند؛ آن مفهوم مستجعل "قوم و قومیت" است. چنان هم در توییتر و این بند و بساط‌ها، در بوق و‌ کرنا می‌کنند که ما به تحقق "حقوقِ اقوام" رسیدیم؛ منت می‌گذارند که بله "اقوام" هم در نظر ما شهروند‌اند. تو گویی حقوقِ شهروندی در همۀ شئونِ زندگی «منِ ایرانی» برقرار است، الان اصلاح‌طلبان به ریاست پزشکیان مشغول باز توزیعِ حقوق است. این باز توزیعِ حقوق، چنان شده که "رئیس جمهور محبوب"، همان‌که "فرق می‌کنه کی رئیس‌جمهور باشه"، آنقدر درگیر آن است که برای تحققِ حقوقِ ضایعه شده و استضعاف صورت گرفته به "تو*رک میللتی"، بی‌خیالِ حقوقِ مالکیتِ ملّتِ ایران شده، ایران، سرزمین ما، این ملک مشاع را بی‌خیال گشته با تجزیه‌طلبانِ شهیر، گعده می‌گذارد. در نبود فهمِ ملّی از اساسِ کشور، در اینجا و اکنون، آن‌چه در خطر است، تمامیّتِ ارضی ایران است. مشکلِ ایرانِ امروز، مازوت سوزی، قطعی برق و‌ یا فیلترینگ‌ نیست. در خلأ فهم از منافعِ ملی، جغرافیایی سرزمینی و‌ البته استراتژی مناسب برای مواجه با دشمنان ایران این نشست‌ها به احتمال ادامه می‌یابد. معاون ارتباطات نهاد ریاست جمهوری هم آمده این هم‌نشینی به تعدی‌کنندگانِ حقوقِ عامّۀ ملت ایران را ماله بکشد و چنین گفته: «سیاق دکتر پزشکیان در مواجهه با دیدگاه‌های مختلف جذب حداکثری بوده و هست.» باید به معاون گفت که تجزیه‌طلبی، دیدگاه مختلف نیست، تجزیه‌طلب، دشمن سرزمین ماست؛ دشمن تاریخ و فرهنگ ما. با این فهم از ایران و مسائل ملی، تنها نگرانی من و امثال من، بقای تمدنی به نام ایران‌ خواهد بود.


@IranDel_Channel

💢

🔴 ‌‌قذافی ــ اسد: روایت یک حذف سیاسی

✍️ مهدی تدینی

سرنوشت امام موسی صدر تا به امروز در هاله‌ای از ابهام مانده است. او در شهریور ۱۳۵۷ ناپدید شد ــ و جای «ناپدید شد» می‌توان فعل‌های دیگری هم گذاشت: کشته شد، سربه‌نیست شد یا افعالی دیگر. صدر در سفری به لیبیِ سرهنگِ قذافی ناپدید شد. عموم روایت‌های سیاستمداران بلندپایه از این حکایت دارد که قذافی او را زندانی کرده یا در جا کشته است. اما در این پُست می‌خواهم به یکی از کسانی رجوع کنیم که روایت کاملی از ماجرای سربه‌نیست شدن امام موسی صدر ارائه می‌دهد و در عین حال جایگاه دیپلماتیک و اطلاعاتی او به ما اجازه می‌دهد روایتش را جدی بگیریم: سرلشکر منصور قَدَر.

منصور قدر را می‌توان «جعبه‌سیاهِ اطلاعاتی ایران در امور سوریه، اردن و لبنان» نامید. قَدَر از مقامات بلندپایۀ اطلاعات خارجی ساواک بود و به مدت چهارده سال در سوریه، اردن و لبنان خدمت کرد؛ از جمله به عنوان سفیر. او سفیر بود، اما به دلیل اینکه همزمان مقام اطلاعاتی‌ ـ‌ امنیتی داشت، به اطلاعات و روابطی بیش از یک دیپلمات عادی دسترسی داشت. همین جایگاه او و اقامت بلندمدت به عنوان دیپلمات در لبنان و اردن و سوریه باعث شده است هم جریان‌ها و هم شخصیت‌ها را به خوبی بشناسد. بنابراین، روایت او را در اینجا با هم مرور می‌کنیم:

ویژگی مهم روایت او در میان سایر روایت‌ها این است که قتل امام موسی صدر را پروژۀ مشترک سوریه و لیبی (یعنی حافظ اسد و قذافی) معرفی می‌کند. در واقع حتی ریشۀ این دسیسه را به حافظ اسد نسبت می‌دهد. وقتی منصور قَدَر در لبنان سفیر بود، برابر با ۱۳۵۷، حافظ اسد از قَدَر می‌خواهد برای گفتگوی مهمی به دمشق برود. ناگفته نماند که قَدَر با حافظ اسد از زمانی که اسد هنوز افسری میان‌رتبه بود و هنوز با کودتاهای پیاپی به ریاست دولت نرسیده بود، دوستی داشته است. در آن مقطع زمانی، در پی انعقاد قرارداد الجزایر، دعوای قدیمی ایران و عراق فیصله یافته بود، اما سوریه با دولت عراق اختلاف داشت. حافظ اسد در دیدار با قَدَر از او می‌خواهد از شاه درخواست کند که اجازه دهد سوریه از طریق خاک ایران ــ یعنی از خوزستان ــ به کُردهای عراق اسلحه برساند تا سوریه طرح یک کودتا را در عراق اجرا کنند. اسد برای جذاب کردن این پیشنهاد خود می‌گوید در ازای این کمک با روحانیان در عراق برخورد می‌کند و به علاوه «امام موسی صدر هم از صحنۀ سیاسی لبنان حذف خواهد شد».

وقتی این پیام‌ها به شاه منتقل می‌شود، شاه می‌فهمد که سوریه قصد حذف امام موسی صدر را دارد و از منصور قَدَر می‌خواهد به نحوی به امام موسی صدر بفهمانند که قصد جان او را کرده‌اند. در اینجا لازم به ذکر است که رابطۀ صدر با شاه و حکومت او رابطۀ پرتناقضی بود. هم زمانی بود که صدر به ایران آمد و با شاه دیدار کرد و قول کمک‌های مالی گسترده گرفت و هم زمانی بود که به دلیل سایر روابط صدر با قدرت‌هایی که عملاً دشمن شاه بودند، شاه از کمک به صدر خودداری کرد. به هر روی به رغم نزدیکی گذرا میان آنها، صدر عملاً به یکی از چهره‌های کلیدی مخالفان شاه تبدیل شده بود. صدر برای جذب کمک و پیشبرد برنامه‌های سیاسی خود با قدرت‌های مختلفی وارد گفتگو می‌شد و همین باعث می‌شد دوستانش خیلی زود به او بدگمان شوند ــ به ویژه کسی مانند قذافی که به پارانویا مبتلا ‌بود!

[حافظ] اسد که می‌خواست صدر را از لبنان حذف کند، به قذافی تلقین می‌کند که موسی صدر عامل آمریکاست. قذافی کمکی دوازده میلیون‌دلاری را که قبلاً به صدر کرده بود بهانه می‌کند و در جلسه‌ای در طرابلس که در ظاهر امر قرار بود اختلافاتشان را حل کنند، صدر را توبیخ می‌کند و سپس او را به دست جوخۀ اعدام می‌سپارد.

این خلاصۀ روایتی است که منصور قَدَر ارائه می‌دهد. اگر فایل پیوست را بشنوید که گفتگوی سرلشکر منصور قَدَر در سال ۱۳۶۵ با بنیاد مطالعات ایران است، در جریان جزئیات بیشتری قرار می‌گیرید. طبعاً لحن روایت و محتوای آن از مسئولیت من خارج است و فقط به عنوان یکی از روایت‌های قابل‌توجه آن را در این پست آورده‌ام.


🔴 پی‌نوشت:
بازنشر یک یادداشت و یک ویدئو به معنای تأیید کلِّ محتوای آن نیست.

@IranDel_Channel

💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 موسی غنی‌نژاد، استاد اقتصاد در واکنش به برخی دیدارهای حاشیه‌ساز رئیس‌جمهور، خطاب به مسعود پزشکیان گفت:
شما باید به عنوان رئیس‌جمهور، رئیس‌جمهور مردمِ ایران باشید؛ ایران.

من به عنوان یک تبریزی، یک آذربایجانی، به شما این حرف را می‌زنم، نگذارید کسانی به نامِ تبریز، دور شما جمع شوند و نامِ تبریز را مرکوب بکنند. این [موضوع] برای من، سنگین است و نمی‌توانم این را تحمل کنم.
آذربایجان و تبریز، سرِ ایران است.
یک عده، آدم‌های مشکوک، مفلوک و ناسزاگو، نباید به عنوان "وفاق ملی" دور و بر شما بپلکند؛ مواظب اینها باشید.


@IranDel_Channel

💢

🔴 تورانیسم یهودی از موسی تا شافر

✍️ سالار سیف‌الدینی

عکس قدیمی زیر یکی از لحظات مهم تاریخِ معاصرِ قفقاز است که در آن برندا شافر، افسر اطلاعاتی آمان اسرائیل، به همراه نصیب نصیب‌لی، نخستین سفیر باکو در ایران، درباره "مسئله" هویتِ ملی آذربایجان سخنرانی می‌کنند.
اینکه چرا یهودیان خزر باید به "مسئله" ملّی آذربایجان پاسخ می‌دادند، خود بخشی از موضوع اصلی ماست.
پس از ظهور اتحاد جماهیر شوروی، نظریه‌ای در اروپا شکل گرفت که به "بلشویسم یهودی" معروف شد. پیروان این نظریه معتقد بودند از مارکس تا تروتسکی، چهره‌های مؤثر مارکسیست و رهبران بلشویک، یهودی بودند. آنها مارکسیسم را همچون دینی می‌دیدند که یهودیان، بنیانگذار و پیشرانِ اصلی آن هستند؛ دینی که در آن مارکس جایگزین موسی شده و هدفش نابودی مالکیتِ خصوصی و بنیان‌های اساسی کشورهاست.
صرف‌نظر از درستی یا نادرستی نظریۀ بلشویسم یهودی، در باکوی پس از فروپاشی شوروی نیز به تدریج هویتی شکل گرفت که بنیانگذارانش یهودی بودند و "پروژۀ ساختِ هویتِ ملّی" را طوری مهندسی کردند که چشم‌انداز و پنجره‌اش به افق اورشلیم باز شود.
اینکه چرا کشوری که در یک دورۀ تاریخی سه بار الفبایش تغییر کرده، باید مسئلۀ هویتِ ملّی‌اش را با کمک افسر اطلاعاتی اسرائیل حل کند و به نظراتِ نخبگانِ خود، بسنده نکند، قابل تأمل است. هیچ کشور معتبری برای یافتن پاسخِ مسائلِ هویتی خود از افسران اطلاعاتی خارجی کمک نمی‌گیرد، بلکه آن را از درون تبیین می‌کند. اما در اینجا موضوع، مهندسی یک پروژه است که مهندسی آن برون‌سپاری شده بود.
برندا شافر از  اواسط دهۀ ۲۰۰۰ شروع به نگارش کتاب‌هایی دربارۀ آذربایجان ایران کرد و بعدها به‌عنوان افسر اطلاعاتی آمان، به مادر پان‌ترکیسم تبدیل شد. شافر که خود را پروفسور می‌نامد - تا سابقۀ شغلی‌اش را پنهان کند - تاکنون هیچ‌گاه مقالۀ علمی معتبر و مفیدی منتشر نکرده و هیچ یک از نوشته‌هایش ارزش علمی ندارد. آثار او بیشتر شبیه جزوه‌های تشکیلاتی است که این‌بار نه با جلد سفید و شیفتگان لنین، بلکه به‌عنوان دستورکار جدید تئوریک برای یک مجموعۀ پیچیده تدوین می‌شود، ولی مانند لنین، فهرست "چه باید کرد"ها را مشخص می‌کند.
ملتی که افسر اطلاعاتی بیگانه بسازد به درد همان پروژه می‌خورد. صدام حسین با پولِ حاصل از فروشِ نفتِ عراق، تصور می‌کرد که از طریق درآمیختنِ ایدئولوژی بعث و سوسیالیسم عرب، ساختمان محکمی از پانعربیسم ساخته است. اما پس از فرو ریختن کاخِ پوشالی‌اش، عراق دوباره به بین النهرین پرآشوب ابتدای هزار دوم پیش از میلاد برگشت. ملتی در کورۀ تاریخ و به مرور زمان ساخته می‌شود، نه با یکی دو یهودی دوره‌گرد و چند قمارباز در باکو و حومه.


@IranDel_Channel

💢
Forwarded from دیپلماسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔵🔴آیا #صادق_هدایت با حزب توده ارتباط داشت؟


جهانگیر هدایت (برادرزاده‌ی صادق هدایت)

(زاده‌ی ۴ بهمن ۱۳۰۸ تهران)

نویسنده‌ی ایرانی و مدیر «بنیاد صادق هدایت»
که به گردآوری و نشر آثار صادق هدایت می‌پردازد
به این سوال به بهترین وجهی پاسخ داده است.
#آموزنده

@bestdiplomacy

🔴 ادب فارسی

✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران

دلیل این‌که ادب فارسی در فاصله‌ی آغاز سده‌ی هفتم تا آغاز سده‌ی نهم، به چنان مرتبه‌ای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم‌وبیش در هیچ‌یک از زبان‌های بزرگ ممکن نشده‌است، ازین‌روست که شعر فارسی، نظم و ناحیه‌ای در ادب نیست، بیان «خاطره‌ی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبانِ ملّی دمیده‌اند.

به این اعتبار، نه شعر فارسی صِرف شعر است، نه زبان فارسی صِرف یک زبان، آن‌چه این هر دو را از بسیاری از زبان‌ها و ادبیات‌های دیگر متمایز می‌کند، ساحتی از «خاطره‌ی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آن‌چه در زبان عرفانی - فلسفی از آن به «تروّح جسم و تجسّم روح» تعبیر کرده‌اند.

پیش‌تر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسه‌ی ظاهری ایران تبدیل شده‌بود، اما شیخ شهاب‌الدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبه‌ی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کُربن آن را به «حماسه‌ی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد، بلکه آن‌گاه نیز که در «معرض وزیدن باد بی‌نیازی خداوند» قرار می‌گیرد، و به‌ویژه آن‌گاه که «سامان سخن گفتن نیست» از آسیب دور بماند.

من در نسخه‌ی دوم درآمدی بر تاریخ اندیشه‌ی سیاسی در ایران به وجوهی از ادب فارسی اشاره کرده و در واپسین فصل نسخه‌ی‌ دوم زوال اندیشه‌ی سیاسی در ایران نیز با تفصیل بیشتری از خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی بحث کرده‌ام تا نشان دهم که گذار از حماسه‌ی ظاهری به حماسه‌ی باطنی، که با یورش مغولان به قلمرو شعر انتقال پیدا کرد، چه اهمیّتی برای فهم تاریخ ایران و تداوم آگاهی (ملی) ایرانیان داشته است.

به این اعتبار، شعر حافظ - که هر تفسیری از آن داشته باشیم، اما به هر حال نمی‌توان آن را عارفانه خواند - صورتی دیگر از همان «حکمت خسروانی» است که شیخ مقتول در راه احیای آن جان باخت.

از دیدگاه تاریخ آگاهی (ملّی) ایرانیان، یعنی تداوم خاطره‌ی قومی ما، جانشینِ راستین شیخ مقتول، اشراقیانِ (رسمی) تاریخ فلسفه نیستند، که [شمس‌الدین] شهرزوری، تاریخ آنان را نوشته بود، بلکه خواجه شمس‌الدین [محمد حافظ شیرازی] است و رشته‌ای که آن دو را در پیوندی نامرئی اما ناگسستنی به هم ربط می‌دهد، دریافتی از دیدگاه تاریخِ باطنی از دوره‌ی باستانی ایران و اندیشیدن آن است.

در نخستین نگاه، این نکته شگفت می‌نماید که اگرچه شیخ شهاب‌الدین [سهروردی] آوازه‌ای درخور مقام او در تاریخ فلسفه‌ی ایرانی نیافت، اما عارفی مانند نجم‌الدین رازی در مرموزات اسدی و مرصادالعباد، هم‌زمان با یورش مغولان، با تفسیر عرفانی خود از اندیشه‌ی ایرانشهری راه او را دنبال کرد، هم‌چنان‌که حافظ در دیوان خود در راهی قدم گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.

بدین‌سان، به‌رغم بسطی که فلسفه‌ی یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، در حالی‌که آن «حکمت خسروانی» که شیخ مقتول آن را تجدید کرد، «آن آتش نهفته در دل» حافظ که «خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان» گرفته بود، در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در «حافظه‌ی ایرانی» غیرممکن شده بود، به‌نوعی به فلسفه‌ی تداوم آگاهی «ملْی» در «خاطره‌ی ایرانیان» تبدیل شد.

این امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشه‌ی تاریخی، که هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری از آن به Unbegrifflichkeit تعبیر کرده است، یکی از ویژگی‌های ناشناخته‌ی تاریخ ایران است و تا کنون از اهل نظر مغفول مانده است. من گمان می‌کنم که بحث بلومنبرگ، که او آن را Metaphorology نامیده، افق‌های ناشناخته‌ی جدیدی را در برابر فیلسوفِ تاریخِ تداومِ آگاهی «ملّی» ایران باز می‌کند.

اگر شعر فارسی را ناحیه‌ای در ادب فارسی بدانیم، یا دیوان‌های مهم‌ترین نمایندگان آن را فصلی در تاریخ بسط عرفان بدانیم، فهم تاریخ بسط آگاهی «ملّی» ایرانیان، تدوام فرهنگی ایران و بقای بومی مردم آن به‌گونه‌ای که من کوشش می‌کنم طرحی از آن را عرضه کنم، قابل فهم نخواهد بود.

امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشه‌ی تاریخی، اگر نمی‌توانست به قول بلومنبرگ بیانی در استعاره‌ها یا Metaphoren پیدا کند، ایران به پایان می‌رسید، یعنی به انبوه اقوامی می‌پیوست که هویت قومی باستانی خود را از دست داده‌اند، یا هرگز به قومی تاریخی تبدیل نشده‌اند.

به نظر من ناحیه‌هایی از ایران‌بزرگ، مانند افغانستان، ایالت‌های قفقاز و ... که از ممالک محروسه‌ی ایران جدا شده‌اند، ازین حیث نتوانسته‌اند به کشورهایی مستقل تبدیل شوند که تاریخ آن ایالت‌ها با جداسری از ایران، این ایران سیاسی کنونی که «دل ایران‌شهر» سده‌های فروپاشی است، به پایان رسیده، در حالی که تاریخ ایران در استعاره‌های ادب فارسی ادامه پیدا کرده‌است.

[سیاست‌نامه]

@IranDel_Channel

💢
🔴 کو افعی‌ای؟!


هنگامِ قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبُود اجتنابتان

بسیار ازین نفيرِ نفسگیرتان گُذشت
کو افعی‌ای که نعره زَنَد در جوابتان

غوکنامه
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی


@IranDel_Channel

💢
2024/11/14 07:46:46
Back to Top
HTML Embed Code: