Telegram Web
نگاه ملی
دکتر پزشکیان و محیط‌زیست علیرضا افشاری دبیر دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران خانم دکتر شینا انصاری مدیریت کمیته‌ی محیط‌زیست ستاد دکتر پزشکیان را بر عهده دارد. دوستانِ کنشگرِ محیط‌زیستی که با او در نشست‌هایی بودند از او به نیکی و دلسوزی یاد می‌کنند.…
دنباله‌ی یادداشت 👆

و نیز پیشینه‌ی جریان اصلاح‌طلبی در زمینه‌ی دفاع از محیط‌زیست چگونه است؟ درست است که برخی پست و مقام‌ها در دولت‌ها موقت هستند ــ هر چند دولت به نسبت دوره‌هایی طولانی در دستِ این جریان بوده است و حتماً باید کنشی در این زمینه داشته باشند که نهادینه شده و مانده باشد ــ اما احزاب که پایدار هستند و برای نمونه حزب اتحاد ملت، که بزرگ‌ترین و پیشروترین حزب در میان اصلاح‌طلبان است و بیشترین وکیل و مدیر دولتی پیشین را در خود دارد، چه کنش فعال محیط‌زیستی داشته و چند بیانیه در این زمینه داده و در کجاها توانسته ــ با توجه به آن که تقریباً فضای رسانه‌ای در ایران در دستِ این جریان است و امروزه می‌توان آن را آشکارا دید ــ برای دفاع از کنشی محیط‌زیستی و جلوگیری از اقدامی ضد محیط‌زیستی کاری نماید؟
در نظر داشته باشیم که این حزب ساختمان دارد و در همه استان‌ها نمایندگی دارد و حامیان قدرقدرتی دارد که امروزه حامی مالیِ ستادِ آقای پزشکیان هستند و از این رو به راحتی می‌تواند جریانی ماندگار و کارشناسی در زمینه‌ی دفاع از محیط‌زیست شکل دهد، کاری که تقریباً اکثر احزاب از انجامش ناتوان هستند چرا که دفتر و تالاری ندارند و فضاهای فرهنگی در شهر هم که عموماً در دستِ شهرداری‌هاست که از همکاری با احزاب معذورند!

اگر این پیشینه‌ها نباشد ما دقیقاً باید به چه چیزی اعتماد کنیم که این تلاش‌ها فقط نمایشی انتخاباتی نیست و دوستان از خوش‌نامیِ شما هم بهره نمی‌برند تا بعد دوباره کار را به دست همان بنیادگذاران سدسازی در کشور دهند؟!
این‌ها مقدمه بود، اما از آن‌جا که من هم کنشگر هستم و در نتیجه امیدوار، می‌خواستم پیشنهادی بدهم تا اگر آن زمینه وجود نداشت دست‌کم موضع‌گیریِ صریح و شفاف و قولِ روشن این نامزد در مواردی حیاتی رسانه‌ای شود تا آن دوستان محیط‌زیستی‌ای که می‌خواهند از کنشِ فعال و فکرشده‌ی «رأی ندادن» برگردند دست‌کم بتوانند خود را قانع کنند؛ چرا که حوزه‌ی محیط‌زیست ــ ان‌شاالله ــ هم‌چون حوزه‌ی مسائل کلان کشوری نیست که نامزد انتخاباتی نتواند به آن وارد شود یا دولت با تفنگ مانعش شود و میدان بر ستاد بچربد! و مقام رهبری هم اتفاقاً در این زمینه سخنان و همراهی‌های ارزشمندی داشته‌اند.

پس، اگر می‌خواهید کار کمیته‌تان مفید باشد به جای پافشاری بر گرد آوردنِ دوستان این حوزه و پخشِ مطالباتِ آن‌ها، که همه‌مان می‌دانیم، در چند زمینه‌ی اصلی که دغدغه‌ی اکثر فعالان است انگشت بگذارید که جناب پزشکیان، ضمنِ اعلامِ روشنِ گزینه‌ی خود برای ریاست بر «سازمان حفاظت از محیط‌زیست»، شفاف و صریح اجرای آن‌ها را بیان کند:

توقف سدسازی و راستی‌آزمایی سدهای ساخته‌شده تا امروز و تخریبِ سدهای نامفید؛ توقف طرح‌های انتقال آب و اولویت دادن به بازچرخانی آب و تصفیه‌ی فاضلاب؛ واقعی و مؤثر کردن ارزیابی‌های زیست‌محیطیِ طرح‌ها و پروژه‌ها در کشور؛ توجه ویژه به حفظ حریم محیط‌زیست و سخت‌گیری بر اجرای قانون در این مورد (مناطق چهارگانه‌ی حفاظت‌شده، کوه‌ها، رودها،...) و جلوگیری از ساخت‌وساز در این اکوسیستم‌ها و محدود کردن فعالیت‌های معدنی؛ پی‌گیری مطالعات آمایش سرزمین و پیش‌بردِ توسعه بر مبنای آن؛ تشکیل وزارت منابع طبیعی؛ پشتیبانی از دست‌اندرکاران انرژی‌های نو و تأمین بخشی از برق کشور از این راه؛...

قطعاً خودتان می‌توانید موردهای دیگری را هم بر فهرست بیفزایید اما مهم قول روشن آقای پزشکیان و بیان تک تکِ موارد است. حتا پیشنهاد می‌کنم اعلام کند که نسبت به سدسازی‌های گسترده‌ی کشور ترکیه بر روی رودهای اصلی کشور عراق نیز اعتراض خواهد کرد و می‌کوشد از پیادمدهای آن بکاهد، چرا که با ریزگردها در جنوبِ کشورِ ما پیوند مستقیم دارد.

▪️

@didehbaanzistboom
شهر، محله و کنشگری.pdf
1.3 MB
شهر، محله و کنشگری
(مجموعه‌ی ‌یادداشت و گزارش)

علیرضا افشاری

مدتی است شروع به گردآوری یادداشت‌هایم، که برخی با کنشگری‌ام پیوند خورده‌اند، کرده‌ام. مهم‌ترین بخش از این کنشگری‌ها و یادداشت‌ها مربوط به حوزه‌ی میراث فرهنگی است که تقریباً ۱۵ سال پرتنش از تاریخ آن را در بر می‌گیرد (حدود ۱۴۰۰ - ۱۳۸۵)، اما برای آن که کار راحت‌تر پیش رود هر بار بخش‌هایی را از آن جدا می‌کنم؛ از جمله موضوع همین کتاب که به یادداشت‌ها و کنشگری‌هایم در حوزه‌ی مسائل شهری می‌پردازد یا به سخنِ دقیق‌تر حاصل توجه‌ام به مسائل زیسته و پیرامونم است.

یادداشت‌ها موضوع‌های پراکنده و متنوعی را در بر می‌گیرند. چند حوزه‌ای را که در آن‌ها پی‌گیریِ بیشتری داشتم یا چندین مطلب در موضوع‌شان نوشتم به بخش‌هایی جدا تبدیل‌ کرده و به انتهای کار افزودم. از جمله نوشتاری است با مقدمه‌ای طولانی و شاملِ چند یادداشت و نامه‌نگاری با عنوان «سخنی درباره‌ی ستاد توان‌افزایی سمن‌های شهر تهران در دوران اصلاح‌طلبان»، که مصداق بارزی از بی‌توجهی جریانِ سیاسیِ اصلاح‌طلب به شعارهای مدنی‌ای است که می‌دهد. خواندنش را، به‌ویژه در فضای انتخاباتی پیشِ رو، سفارش می‌کنم.

@IranianLook
نگاه ملی
شهر، محله و کنشگری.pdf
در بخشی از گزارش «سخنی درباره‌ی ستاد توان‌افزایی سمن‌های شهر تهران در دوران اصلاح‌طلبان» نوشته بودم:

«اما پیش از ادامه دادن روایت، دو موضوع مهم را بیفزایم. نخستینِ آن‌ها که به نظرم بسیار مهم است و گمان می‌کردم یادداشتی مجزا درباره‌اش نوشته باشم اما چیزی نیافتم و جای شگفتی است که دیگران هم درباره‌اش چیزی ننوشته‌اند نمایشِ تبلیغاتی‌ای بود که دوستان اصلاح‌طلب برای افزودن بر رأی خود با جذبِ آرای کوچک و رقیبانِ خُرد و نیز بی‌اثر کردنِ آنان انجام دادند. این که می‌گویم «نمایش تبلیغاتی»، آن‌هم از نوع زشت و وقیحانه و بی‌اخلاقی، را جلوتر خواهید دید.

آنان فراخوان دادند هر که نامزد انتخابات شورای شهر تهران است خودش را معرفی کند تا در فهرست مشترک، پس از اولویت‌بندیِ شاخص‌ها، از آن‌ها استفاده کنیم. شاخص‌ها را هم به خوبی درآوردند و نام‌نویسی را شروع کردند. چند صد تن به آنان پیوستند. با آن‌ها گفت‌وگو کردند و فهرست را غربال کردند... تا این‌جای کار عملی حرفه‌ای و درست بود اما نمایش آن‌جا تکمیل شد که هیچ کدام از این افراد که جزو احزاب اصلاح‌طلبیِ سهم‌خواه در انتخابات نبودند به فهرست نهایی راه نیافتند!

جدا از آن که در فهرست اصلاح‌طلبان می‌توانستیم کسانی را ببینیم که آشکارا صلاحیت‌شان نسبت به برخی از این چند صد تن کمتر بوده منطق و رعایتِ اصول کار حکم می‌کرد که چند تنی از این افراد به فهرست یادشده راه یابند، اما حتا یک تن از اینان هم راه نیافت...»

اما اکنون که در حال مرتب ساختن مطالبم در زمینه‌ی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بودم دو مطلب را در این باره یافتم که به پیوست می‌گذارم، یکی یاداشتم است با عنوان «آقای خاتمی، جامعه‌ی مدنی فراموش نشود» در تاریخ ٢٧ اردیبهشت‌ماه ١٣٩۶ و دیگری متن نامه‌ی رسمی پویش است باز به جناب خاتمی، یک هفته بعد از آن.

چون دوست گرامی، علیرضا خامسیان، هم‌وندِ پویشِ ما بود به یاریِ او این متن‌ها را به دستِ جناب خاتمی رساندیم،‌ امید که تأثیر نیکویی گذاشته باشد...

متن دو نوشتار پیوست است، این‌ها را به کتاب بالا خواهم افزود.

@IranianLook
1395-12-26 اصل نود مجلس.pdf
351.4 KB
در ضمن در ارتباط با شیوه‌ی اداره‌ی شهر تهران در دوران آقای قالیباف (که چند پست بالاتر از آن یادی کردم) این نامه‌ی شاخه‌ی تهران «پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی» به کمیسیون اصل ۹۰ را هم یافتم که در آن، پس از ردّ طرح تحقیق و تفحص از شهرداری تهران توسط مجلس، از شهرداری تهران به خاطر تخلفات عدیده مندرج در گزارش نهادهای بازرسی و تخلفات تاییدشده توسط حسابرس‌های شورای شهر، شکایت کردیم. نامه را افزون بر کنشگران محیطزیستی و میراثی، بسیاری از کنشگران شهری و شماری از معماران امضا کرده‌اند.

نامه را در مطالبم درباره‌ی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی یافتم که به کتاب بالا خواهم افزود. متنش را در این‌جا هم می‌توانید بخوانید:
https://www.tgoop.com/TehranDidehbaan/94

و صدالبته در این کشور قدرت جناب قالیباف که اکنون بر جایگاه ریاست مجلس تکیه زده است از ما بسیار بیشتر است و طبیعی است که این سخنان به جایی نرسیده باشد.

@IranianLook
باز هم سرزمین مادری

جدا از داستان و گفت‌وگوهای حرفه‌ای، تصویرِ ایرانِ پهلویِ «سرزمینِ مادریِ» کمال تبریزی یک سر و گردن از تصاویر مشابه در این سال‌ها، مثلاً «معمای شاهِ» محمدرضا ورزی، بالاتر و باورپذیرتر است و همین باعث می‌شود تا اگر دروغی بخواهد گفته شود خطرناک‌تر باشد.

پیش از ادامه‌ی بحث، جمله‌ی آغازینم را کامل کنم که اصولاً خوش‌ساختی، که از کمال‌خان همین انتظار می‌رفت، سبب شد به دیدنِ این سریال جنجالی بپردازم. این را هم بیفزایم که قسمت یکمِ سریال سرزمین مادری را سال‌ها پیش دیده بودم و هم‌زمان با اعتراضِ گروه‌هایی از بختیاری‌ها نقدی بر آن نوشته بودم.

و اما بعد. اول آن که زاویه‌ی دیدِ سریال زاویه‌ای عجیب و نامتعارف است؛ خانواده‌ای توده‌ای، چرا که مرام توده‌ای نه تنها در نظام گذشته بلکه در نظام جمهوریِ اسلامی هم ــ با وجود آن که آغازنده و موتور محرک انقلاب اسلامی چپ‌ها بودند و جریان مبارزِ مذهبی در بسیاری جهات از آنان الگو گرفت ــ پدیده‌ای منفی است. البته با گذشت سریال وجوه منفی و تیره‌ی پدرِ قهرمانِ سریال هم نمایان می‌شود، اما با این حال زیرمتن‌هایی عجیب دارد. برای نمونه، با وجود آن که اردکانی به درستی در قسمت چهارم در بحث با سران حزب گرایشِ آن به سوی شوروی را موردِ هجمه قرار می‌دهد اما مدتی قبل در گفت‌وگو با پسرش از قائله‌ی آذربایجان، که آلتِ دست بودنش واضح بود، به نیکی یاد می‌کند و برادرش را شهیدِ راه آزادی می‌خواند! (جدا از وابستگیِ آشکار به یکی از بزرگ‌ترین دشمنانِ تاریخی ایران و به‌ویژه آذربایجان، پیشه‌وری تا آن اندازه، حتا در همان مقطع کوتاهِ پُرجنجال، دیکتاتور بود که هیچ نهاد مستقلِ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را در قلمرویش تاب نیاورد و آن‌ها را یا در نهادهای وابسته منحل کرد یا مدیران‌شان را با افرادی وابسته به فرقه تغییر داد. این تغییر و انحلال تا آن‌جا بود که حتا شعبه‌ی حزبِ هم‌سو (توده) و وابسته به برادر بزرگ‌تر را هم نپذیرفت و آن را در فرقه‌ی دموکراتش منحل کرد! بعد، طرفدارانِ آن‌ها دیکتاتوریِ رضاشاه را عامل اصلی مخالفت‌شان می‌دانند...).

اما با این حال وجوهی چون حرص و کینه و عصبانیتِ ضد سلطنت و حکومت بودنِ چپ‌ها به خوبی نمایش داده شده است ــ که امروزه ما می‌دانیم علتش چه بوده.

ترفندِ بازی با هویتِ قهرمان داستان، رهی، نیز خوب از آب درآمده و بدیهی و قابل پیش‌بینی بود که هدف از این سردرگمی در هویتی سلطنت‌خواه و ضدچپی در خانه‌ی عمه و ضدپادشاهی و چپ‌اندیشی در خانه‌ی پدری به کجا می‌خواهد بینجامد (نامش هم بیان‌گر موضوع است)، و این که به زودی این پسر به دامن هویت راستینش ــ به زعمِ کارگردان و تهیه‌کنندگانِ اثر ــ یعنی هویتی دینی می‌غلطد، اما اصرار اثر بر پلید نمایاندنِ قشرهایی چون معلمان و ارتشیان و... عجیب بود، حتا در اثری سفارشی (یعنی تقریباً همه‌ی نمادهایی که ایران مدرن را برساختند ــ مگر آن‌که گمان کنیم مرادِ سازندگان سریال از هویت دینی چیزی چون اندیشه‌های شیخ فضل‌الله نوری بوده باشد).

طبیعتاً این که این افراد خاکستری باشند قابل درک بود اما از همان اول تصویری که ارتشی و در ادامه‌اش شهربانی و... می‌بینیم همه یک‌سره منفی باشند از کارگردانی حرفه‌ای چون جناب تبریزی عجیب بود.

حتا اصرار به رفتارِ بد و ناپسند همه‌ی افراد خانواده‌ی عمه، از سرایدار تا اعضای خانواده، با رهی هم خیلی اغراق‌شده و آزارنده است (احتمالاً فقط به جز نخستین تصویر محمودرضا در گفت‌گو با اردکانی، که معقول بود). برویم تا ببینیم چه می‌شود...

فقط تا همین‌جا (قسمت چهارم) این نکته‌ی تاریخی را یادآور شوم، برعکس آن‌چه درباره‌ی برافتادن رضاشاه به ما گفته شده که مردم از آن استقبال کردند و شادی نمودند اتفاقاً مستندات و خاطرات می‌گویند این خاندان ــ دست‌کم در آن مقطع ــ بسیار محبوب بوده‌اند، حتا در میان مذهبیان (نمونه‌اش جایگاه شاه در جریان غائله‌ی آذربایجان و نوشته‌های کسانی چون آیت‌الله مجتهدی و آیت‌الله طالقانی)، و آن سخنان اکثراً برآمده از تبلیغات بی‌بی‌سی و تلاشِ انگلستان برای برانداختن رضاشاه بوده است.

از این رو در صحنه‌ای که فروشنده خری را که میوه و سبزی‌اش را می‌خورد به رضاشاه تشبیه می‌کند فقط می‌تواند نشانه‌ی دشمنیِ سازندگانِ سریال تعبیر شود که آن را از جاده‌ی ارایه‌ی تصویری واقعی دور می‌کند.

در ضمن، عجیب بود لحنِ زننده‌ی محمودرضا هنگامی که از ترور شاه نزدِ عمه‌خانم می‌گفت. مگر این‌ها هم با شاه زاویه دارند؟ شاید در ادامه‌ی مجموعه متوجه شویم. در ضمن، در همین صحنه، بر خلافِ برخوردِ نخست محمودرضا، برخوردِ این بارِ او هم با رهی زشت و توهین‌آمیز می‌شود که هیچ منطقی ندارد...

@IranianLook
حدود یازده سال قبل جمعی از سازمان های مردم‌نهاد حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست نامه‌ای به رییس‌جمهور تازه انتخاب‌شده، حسن روحانی، زدند و خواست‌های خود را با او طرح کردند؛ به همراه معرفی دو گزینه‌ی مشخص برای حوزه‌های یادشده. حال که دکتر پزشکیان تلاش‌هایی را برای گرفتن آرا و نظرهای سازمان‌های مردم‌نهاد دارد شنیدن دوباره‌ی این مطالبات که هم‌چنان به قوت خودشان باقی‌اند خالی از لطف نیست:

www.ilna.ir/fa/tiny/news-86172

www.isna.ir/fa/news/92041106773

در خبرگزاری میراث‌خبر (www.chn.ir) هم این نامه با عنوانِ «پیشنهادهای سازمان‌های مردم‌نهاد فعال به رییس‌جمهور منتخب» منتشر شد که پیوندش اکنون در دسترس نیست.

در تارنوشت (وبلاگ) وقتم، خرده‌گیری، تحشیه‌ای هم بر این نامه نوشتم که شیوه و علت کار را توضیح می‌داد - به هر رو معرفی نام کاری جدید بود:
http://khordegiri.blogfa.com/1392/04

دو سال بعد دوست عزیزم دکتر علی مظفری، معمار و پژوهشگر ارشد میراث فرهنگی در دانشگاه دیکن ملبورن در استرالیا، تحلیلی بر روی این نامه داشت که با عنوان «احراز هویت: بررسی جنبش‌های میراث تاریخی در رسانه‌های عمومی ایران» در مجله‌ی گفتگو، ۶۷ تیر ۱۳۹۴، منتشر شد.

@IranianLook
نگاه ملی
حدود یازده سال قبل جمعی از سازمان های مردم‌نهاد حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست نامه‌ای به رییس‌جمهور تازه انتخاب‌شده، حسن روحانی، زدند و خواست‌های خود را با او طرح کردند؛ به همراه معرفی دو گزینه‌ی مشخص برای حوزه‌های یادشده. حال که دکتر پزشکیان تلاش‌هایی…
۸ آبان ۱۳۹۵، بیش از هزار و دویست تن از کارشناسان و فعالان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در نامه‌ای سرگشاده به رییس‌جمهور، دغدغه‌های خود درباره‌ی انتخاب رییس جدید سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور را با وی در میان گذاشتند.

در این نامه که به امضای شمار قابل توجهی از استادان دانشگاه، کارشناسان و پژوهشگران، اعضا و مسؤولان تشکل‌های مردم‌نهاد، روزنامه‌نگاران، و مدیران و کارکنان فعلی و سابق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری رسیده، امضاکنندگان آن‌چه را که «تنزل آثار تاریخی به بنگاه‌های اقتصادی و ابزار درآمدزایی» خوانده شده است، مورد انتقاد قرار داده و اظهار عقیده کرده‌اند که «غلبه‌ی تفکرات مبتنی بر بهره‌کشی بر نگاه مسؤولانه و ارزش‌افزا، آسیب‌هایی را برای میراث فرهنگی، به مثابه‌ی بزرگ‌ترین سرمایه‌ی گردشگری ایران، به‌وجود آورده است».

دنباله‌ی بیانیه‌ی پیشین، این نامه را هم بازنشر می‌کنم چرا که مناسب این روزهای حوزه‌ی میراث فرهنگی است؛ حوزه‌ای که بخش بزرگی از کنشگرانش پس از دو دهه تلاش نومید از تغییر شده‌اند:
www.isna.ir/news/95080805045

در خبر ایسنا آمده ۱۱۸۴ تن اما در پوشه‌ی نهایی من ۱۲۰۱ تن است (نام‌ها را در کتابی که در دست تدوین دارم آورده‌ام). نامه به صورت گزارشی هم در همشهری بازتاب یافت: «انتخاب رییس سازمان میراث فرهنگی؛ چالش جدید دولت»، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، صفحه‌ی ۷. خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) نیز آن را با عنوان «نگرانی از تنزل آثار تاریخی به ابزار درآمدزایی/ نامه ‌هزارنفر از فعالان میراث فرهنگی به روحانی» به نقل از روزنامه‌ی شهروند بازتاب داد (www.iana.ir). دیگر رسانه‌ها اکنون در دسترس نیستند.

شایسته‌ی اشاره است عدد ۱۲۰۰ تن عدد بزرگی است، آن هم در هنگامی که تارنمایی هم‌چون کارزار برای گردآوری نام‌ها وجود نداشت. برایش در تلگرام گروهی ساختیم که دوستان نام‌شان را در آن می‌نوشتند و البته برای دیدن متن نامه به کانالی می‌رفتند. دست‌کم چند روز کامل برای گردآوری نام‌ها چندین تن از دوستان، با تقسیم کار، پیوسته گروه را مدیریت می‌کردند تا بحث‌های نامرتبط شکل نگیرد و به‌ویژه شناسه‌های هکری جنسی، که آن موقع در اوجش بود و گویا کسانی تعمداً با این حرکت ما چنین می‌کردند وارد آن نشوند. کم‌کم چند بات یا نرم‌افزار تلگرامی را هم برای مدیریت آزمودیم که کار را راحت‌تر کرد.

گفتنی است آن کانال تلگرامی بعدها به «دیده‌بان میراث فرهنگی ایران» تبدیل شد و برای همین است که شناسه‌ای چنان عجیب دارد؛
@reesjomhoormiras

این نامه اولین فرسته یا پست آن کانال است؛
https://www.tgoop.com/reesjomhoormiras/2

درباره‌ی آن کانال هم‌چنین این نوشتار را هم نگاه کنید:
https://www.tgoop.com/reesjomhoormiras/2779

و این را هم بیفزایم که رئیس‌جمهور چگونه به چنین درخواستی تخصصی پاسخ داد؟ آقای روحانی برای مدیریت سازمان میراث خانم احمدی‌پور را برگزید که هیچ کدام از آن ۱۲۰۰ امضاکننده در آن زمان ‌شناختی از ایشان نداشتند! این نمونه‌ای از توجه کانون قدرت در ایران به موضوع میراث فرهنگی بود! با این حال، رئیس جدید تنها رئیس/وزیری در این دو دهه بود که بدون تشریفات با نمایندگان سمن‌های میراثی نشستی را گذاشت و با ریزبینی از امور سازمان جویا شد، اما هنگامی که اعتماد ما را جلب کرده و قصد تغییراتی را داشت از ریاست سازمان کنار گذاشته شد! در انتهای یادداشتم در زمینه‌ی انتخابات اخیر با جمله‌ای از این اتفاق یاد کرده بودم؛
https://www.tgoop.com/IranianLook/989

@IranianLook
سخنی_درباره‌ی_پویش_پاسداری_از_میراث_فرهنگی_و_طبیعی.pdf
17 MB
▪️این کتابی گردآوری تلاش‌هایی است که برای تأسیس و فعالیت پویش پاسداری از ميراث فرهنگی و طبیعی در حدود پنج سال (از نیمه‌ی سال ۹۲ تا نیمه‌ی سال ۹۷) داشتم.

▪️این پویش کارزاری بود که به‌دست شماری از کنشگرانِ حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست و با هدفِ پشتیبانی از نامزدهایی در «انتخاباتِ دهمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی» (در دو دور به تاریخ‌های ۷ اسفند ۱۳۹۴ و ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵) ــ و سپس «انتخابات پنجمین دوره‌ی شوراهای اسلامی شهر و روستا» (۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶) ــ شکل گرفت که پیشینه‌ی دفاع و پشتیبانی از میراث فرهنگی و زیست‌بوم را داشته باشند؛ برای این حوزه‌ها دارای برنامه باشند یا آمادگی تنظیم برنامه‌هایی در این خصوص را داشته باشند؛ و تعهدهای همکاری با پویش را بپذیرند. پویش طی نشستی خبری در ششم دی‌ماه ۹۴ با حضور استادان دکتر مهدی حجت و دکتر رضا مکنون و اعلام برنامه‌ای که نام ۹۶ کنشگر دو حوزه‌ی یادشده را بر پای خود داشت اعلام موجودیت کرد، در دو انتخابات یادشده حضور فعال داشت و در تاریخ چهاردهم امردادماه ۹۷، اعلامیه‌ی انحلال خود را منتشر کرد در حالی که نام دبیران ۱۹ شاخه‌ی استانی در پای آن بود... 👇

@IranianLook
👆
▪️در زمستان ۹۲، اگر از تلاشی که برای راه‌اندازی «انجمن ورزشی مهرشهر» (در استان البرز) در نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد داشتم بگذرم، با راه‌اندازی انجمن افراز دارای دوازده سال تجربه‌ی کنشگری فرهنگی بودم که به‌ویژه از سال ۸۴ و با شروع اعتراض به آب‌گیری سد سیوند هشت سالش را در حوزه‌ی میراث فرهنگی و دفاع از آن گذرانده بودم؛ یادداشت‌های بسیار، نامه‌نگاری‌ها از سوی نهادهایی که در آن‌ها فعال بودم، به‌ویژه دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، صدور بیانیه‌های چندی که گاه برایش همراهیِ شماری از سمن‌های این حوزه را هم داشتیم، نشست با تنی چند از مسؤولان یا شکایت به دستگاه‌های مرتبط،... اما به نسبتِ تلاش‌های‌مان هم نتیجه‌ی کار اندک بود و هم آ‌ن‌که با گمارده شدن کسانی ناشایست بر مسندهای مدیریتی همه‌ی تصمیم‌های نادرست از نو آغاز می‌گشت و گاه سرعتِ پس‌رفت‌ها و تخریب‌ها بیش از پیشرفت و حفاظت بود. از این رو تصمیم گرفتم سطح کنشگری را بالاتر آورده و نسبت به بهبود ساختار و مدیران ارشد اقدام کنم. این موضوع انگیزه‌ی شکل‌گیری پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بود.

▪️این پویش اقدامی بود با پی‌آمدهای اجرایی و عملی و سازماندهی ملی که مشخصاً برای بالا بردنِ سطحِ آگاهی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به میراث فرهنگی و محیط‌زیست و پشتیبانیِ عملی و بابرنامه و سازماندهی‌شده از حامیان این دو حوزه از سویی و افزایشِ آگاهیِ مردم رأی‌دهنده از سوی دیگر در آن انتخابات کلید زدم. طبیعتاً این کار در تعریفِ رسمی کاری سیاسی به شمار می‌رفت اما به نظرِ خودم کاری «فرهنگی ـ سیاسی» است و ما کنشگران نمی‌توانستیم بدون داشتن دیدِ کلان نسبت به ساختار مدیریتیِ حوزه‌ی خودمان و مدیرانی که بر آن جایگاه‌ها نصب می‌شوند کنشگریِ معقول و مفید و نتیجه‌مندی را داشته باشیم... شاید کاری که قصد انجامش را داشتم مشابه اقدام احزاب سبز در کشورهای توسعه‌یافته بود اما شناختِ درستی از کار آنان نداشتم و بر پایه‌ی تجربه‌ی اندوخته‌ام از هشت سال کنشگری میراث فرهنگی و هم‌نشینی و حضورهایی در حوزه‌ی محیط‌زیست به آن رسیده بودم.

▪️این پویش حساب‌شده‌ترین و بردبارانه‌ترین کوششِ مدنی است که طرحش را ریخته و در گذرِ پنج سال اجرایی‌اش کردم و نیز مشارکتی‌ترینِ آن‌ها، چرا که در آن مقطع از تمام ارتباط‌های مدنی‌ای که در طی سال‌ها و با تلاش‌های پیوسته در سطح ملی به دست آورده بودم بهره بردم. برای این پویش زمان و توانِ بسیاری گذاشتم و در نقشِ روابط عمومی هم ارتباط‌ها را سر و سامان دادم و شاخه‌های پویش را ایجاد کردم و با نوشتن صورت‌جلسه‌ها کار را نظم دادم و هم خبرها را تنظیم کرده و برای انتشارشان کوشیدم و این کارها را با عنوان «سخنگوی پویش» پیش بردم تا شائبه‌ی ریاستِ کار نزد دوستانم ایجاد نشود. شاخه‌های شکل‌گرفته‌ی استانیِ پویش آزادی کامل داشتند و فقط کارهای‌مان را در شورای سیاست‌گذاری پویش اطلاع‌رسانی و هماهنگ نموده یا بر روی بیانیه‌ها به نام پویش توافق می‌کردیم. به باورم، این پویش بحث نظری فربهی دارد، چرا که درباره‌اش با بسیاری سخن گفتم و بحث کردم. از این رو، تجربه‌ی پویش‌ تجربه‌ای مغتم است که می‌تواند برای دوستداران میراث فرهنگی و طبیعی‌مان درس‌های بسیاری داشته باشد، به‌ویژه برای کنشگرانی از این دو حوزه که دنبال روش‌هایی برای سازماندهی هستند یا گردآوری مطالبات، که این متن داده‌های بسیاری را در خود دارد؛ مطالباتی که شوربختانه اکثر آن‌ها هم‌چنان به قوت خویش باقی‌اند...

بخش‌هایی از مقدمه‌ی کتاب

@IranianLook
Audio
خوانش بخش نخست از نوشتار «شهرزاد قصه‌گو» ـ شادروان استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
ماه‌نامه‌ی یغما، سال بیست و پنجم، شماره‌ی ۱۰ (دی ۱۳۵۱)

▪️برای خودم و بدون تمرین خواندم. احتمال اشتباه در خوانش شماری از واژگان هست.

▪️متن در داوری «دوران ساسانی» نگاهی کلاسیک دارد که امروزه رد شده است، اما زاویه‌ی نگاهش به تاریخ ایران‌زمین، از دیدِ قصه‌گویی شهرزاد، برایم جذاب بوده است؛ کاری که دوست دارم زمانی به صورت مفصل‌تر خودم انجام دهم و در قالبی هم‌چون صد سال تنهایی (با الگوگیری از ضرب‌آهنگِ تندِ شیوه‌ی نگارش گابریل گارسیا مارکز که برای بیان تاریخ طولانی و پرماجرای ایران‌زمین مناسب است و نامش نیز دلالتی منطقی بر تنهایی راهبردی ایران‌زمین دارد)، با عنوان صد قرن تنهایی، تاریخ منطقه‌مان را بازنویسی کنم.

@IranianLook
ایران، کورش بزرگ و امروز


علیرضا افشاری

دبیر دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران

۱. مناسبت روز هفتم آبان‌ماه چیست؟
هفده روز پس از گشوده شدنِ شهر بزرگ بابِل به‌دستِ سپاهیان کورش بزرگ و سقوط پادشاهی نبونئید، خود او ــ پس از آن که با زنده‌سازی شبکه‌ی آبیاری منطقه کاری عمرانی را سرپرستی می‌کند ــ وارد این شهر می‌شود؛ این ورود با تشریفاتی بزرگ و استقبالی مردمی، احتمالاً با مدیریت فرمانده‌اش اوگبارو که اکنون اداره‌ی شهر را بر دوش دارد، همراه است و به‌ویژه صدور استوانه‌ی معروف به حقوق بشر، چرا که در این استوانه برای نخستین بار مردم و نه اشراف شهرِ تسخیرشده ــ به روال استوانه‌های پیشین میان‌رودانی ــ خطاب قرار می‌گیرند و بر آرامش سپاهیان و آسیب نرساندن به مردم و آزاد بودن دین‌ها و باورهای‌شان تأکید می‌شود.

۲. آیا این روز مستند است؟
بلی، مستند است و در سنت ثبت وقایعِ بابلی (سال‌نامه‌ها) تاریخ آن آمده که بر پایه‌ی پژوهش کارشناسان این حوزه با هفتم یا احتمالاً هشتم آبان‌ماه تقویمِ کنونی ما برابر است.

۳. اهمیت این روز در چیست؟
جدا از آن که در سطح جهانی شیوه‌ای از مدیریتِ کشورها به دستِ کورش بزرگ رسمیت می‌یابد که در آن شهرهای تابعه‌ی یک پادشاه مستعمره‌ی وی نمی‌شوند (ویران نشده و مردمان به بردگی گرفته نمی‌شوند) و دارای حقوقی برابر می‌گردند و آزادی پرستش خدایان و زبان‌ها رعایت می‌شود و به‌ویژه امنیت و صلحی در منطقه برقرار می‌شود که با فراز آمدن شاهی جنگجو در جایی از این منطقه باز به ورطه‌ی ستیز و نبرد نمی‌افتد و به این ترتیب نوعی سیاستِ خاص در تاریخ جهان شکل می‌گیرد که ما آن را با برچسبِ «سیاست ایران‌شهری» می‌شناسیم در سطح ملی نیز برای نخستین بار پادشاهی‌های رقیبِ منطقه‌ای در کنار هم‌دیگر شاهنشاهی‌ای را می‌سازند که در واقع بنیادِ جغرافیاییِ ایران است، که ما به خاطر جدایی بخش‌هایی از آن در گذرِ هزاران سال و برای آن که با ایرانِ سیاسیِ کنونی اشتباه نشود آن را به نام ایران‌زمین می‌نامیم. پس، در واقع این روز آغاز بنیادِ ایران است و همانی است که همه‌ی پادشاهان و شاهنشاهان و سرداران بزرگ تاریخِ ما، در گذر تاریخ، همواره برای زنده‌سازی‌اش کوشیدند و آرمانِ این یگانگی را در سر داشتند.

۴.
بیش از یک دهه است که این روز ــ هفتم آبان‌ماه ــ برای گروهی از ایرانیان تبدیل به روزی برای بزرگداشت کورش بزرگ و ایرانِ جاودان شده است، که نمودِ آن گرد هم آمدن در پاسارگاد ــ آرامگاه آن شخصیت تاریخی ــ است. شاید یادداشت‌های کوتاه دکتر انوشیروان کیهانی‌زاده با موضوعِ روزشمار تاریخ، که روزگاری در روزنامه‌های همشهری و سپس ایران منتشر می‌شد، آغازگر این توجه بوده باشد، اما قطعاً ماجرای ساختِ سد سیوند و جنبش ملی اعتراض به آبگیری آن بود که این مناسبت را همگانی کرد.
حال، اهمیتی ندارد که این روز جهانی باشد یا نه، یا کسان و سازمان‌هایی بکوشند که کورش بزرگ یا مستند بودنِ آرامگاهش را نقد بکنند یا خیر ــ که اگر صادقانه بخواهند چنین کنند می‌باید این بحث‌ها را در محافل علمی و دانشگاهی طرح کنند نه در رسانه‌های عمومی و نه به‌ویژه به یاری رسانه‌های ملی یا سازمان‌هایی با بودجه‌های خاص، که بی‌احترامی به اکثریتِ مردمی است که این شخصیت را می‌ستایند؛ تنها شخصیتی که در کتاب‌های همه‌ی ادیان ابراهیمی، بر پایه‌ی پژوهش‌های بسیار، بزرگ داشته شده است ــ و بارها نیز نهادهایی مردمی و حتا دانشگاهی خواهان ثبتِ ملی این روز یا دست کم احترام گذاشتنِ نهادهای دولتی و حکومتی به این انتخاب شده‌اند که نه تنها تعارضی با امنیت ملی ندارد بلکه سببِ تقویت انسجام ملی می‌شود؛ خواستی که هم‌چنان، با وجود تبلیغات بر روی شکل دادن کارگروهی برای آن در استانداری فارس، بی‌پاسخ مانده است و هر ساله تعارض‌هایی را شکل می‌دهد که به سود هیچ‌کس نیست.

https://www.khabaronline.ir/news/1976919

@reesjomhoormiras
در این‌جا نظرم درباره‌ی فیلم‌ها و سریال‌هایی را که می‌بینم می‌گذارم. شاید پیشنهادهایم برای دوستانی که هم‌سلیقه باشیم جذاب باشد؛
https://www.tgoop.com/IFilmReview

@IranianLook
بنیاد جبهه‌ی ملی ایران
و نکته‌ای مرتبط با ۲۸ امرداد


به درخواست دوستی نگاهی به روزشمارهای تاریخ ایران در این چند روز داشتم، که به نکته‌ای برخورد کردم. امروز ۲۱ آبان (۱۳۲۸) سال‌روز تأسیس جبهه‌ی ملی ایران است. همان‌طور که می‌دانید نطفه‌ی شکل‌گیری این گروه به وقایع مربوط به انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی بازمی‌گردد. دخالت هژیر، وزیر دربار، در جریان برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی اعتراضات بسیاری را از سوی گروه‌ها و چهره‌های سیاسی موجب شد. از آن جمله گروهی از نخبگان و روزنامه‌نگاران بودند که با محوریت دکتر محمد مصدق در اعتراض به دخالت‌های دولت وقت در ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ در کاخ مرمر متحصن شدند. هر چند خواست متحصنان برای لغو انتخابات تا تعیین دولتی بی‌طرف به سرانجام نرسید، ولی مقدمات تأسیس جبهه‌ی ملی را فراهم کرد؛ چرا که چندی پس از پایان تحصن، متحصنان در منزل مصدق جمع شدند و آن‌چنان که گفته می‌شود در این جلسه سیدحسین فاطمی، مدیر روزنامه‌ی باختر امروز، پیشنهاد تشکیل ائتلافی به نام جبهه‌ی ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق را داد.

جز این دو نام، نام‌هایی چون احمد ملکی مدیر روزنامه‌ی ستاره، محمدحسن کاویانی، کریم سنجابی، احمد زیرک‌زاده، عباس خلیلی مدیر روزنامه‌ی اقدام، عمیدی نوری مدیر روزنامه‌ی داد، سیدعلی شایگان، شمس‌الدین امیرعلایی، سیدمحمود نریمان، ارسلان خلعتبری، آیت‌الله غروی، ابوالحسن حائری‌زاده، حسین مکی، مظفر بقایی، عبدالقدیر آزاد، محمدرضا جلالی‌نائینی مدیر روزنامه‌ی کشور و مشاراعظم در هیأت مؤسس جبهه‌ی ملی ایران به چشم می‌خورد.

اما نکته‌ی مورد نظرم این‌جا بود که با وجودی که میان احزاب و شخصیت‌های جزو جبهه تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ هم‌گرایی قابل توجهی از توافق بر روی امر ملی وجود داشت و آن را می‌توان دوره‌ای طلایی از همکاری میان نیروهای تحول‌خواه به حساب آورد اما پس از نخست‌وزیری مجدد دکتر مصدق تا رویداد ۲۸ امرداد، جبهه دورانی سرشار از اختلاف را از سر گذراند تا آنجا که در هنگام یادشده از میان ۱۹ نفر عضو هیأت مؤسس جبهه، تنها چهار پنج تن در کنار مصدق باقی ماندند و دیگران یا کنار رفتند یا آشکارا علیه او نقش‌آفرینی کرده و حتا از برکناری دولت حمایت کردند.

البته به شخصه در اختلاف میان دکتر مصدق با این افراد حق را به دکتر مصدق می‌دهم‌ که افق دید وسیع‌تری را نسبت به جنبش داشت و سطح موضوع را از ملی شدن ظاهری صنعت نفت به ملی شدن واقعی آن و حتا فراتر از آن خلع ید استعمار انگلیس ارتقا داد، ولو با پذیرش قربانی کردن و حتا بدنامی خودش، وگرنه اصول دموکراسی حکم می‌کند که به حزب متبوع خودمان وفادار باشیم و اگر اکثریت با روش و برنامه‌ای مخالفت کردند آن را بپذیریم. این جدا از مخالفت دیگرانی چون آيت‌الله کاشانی است که به هر رو وزنه‌ای اجتماعی در پشتیبانی از دولت بود. و این‌ها یاران دکتر مصدق بودند و نه منتقدان و مخالفانش.

از این رو، مصدق را، وارونه آنچه گفته می‌شود، نمی‌توان وفادار بی‌چون‌وچرای دموکراسی دانست و او هم در هنگام انتخاب میان دموکراسی و منافع ملی دومی را انتخاب می‌کرد. اما به هر رو، نمی‌توان مردم را به زور به سوی کاری که درست می‌دانیم بکشیم وگرنه چه تفاوتی میان مصدق با نظام کنونی وجود دارد؟ از این روست، که می توان در سنت ارزش‌گذاری بر روی آنچه در ۲۸ امرداد گذشت بازنگری کنیم و از آن - به مثابه‌ی امری تاریخی، و نه دعوایی زنده - بگذریم.

@IranianLook
یادداشت‌های سیاسی.pdf
1.6 MB
مجموعه‌ای از یادداشت‌های سیاسی‌ام

با این توضیح که اکنون ممکن است خودم بر برخی محتواهای این یادداشت‌ها نقد، ‌چه شکلی و چه محتوایی، داشته باشم آن‌ها شرح تغییرِ خودِ من هم هستند.

به این مجموعه، سه مجموعه‌ی کوچک‌تری را که تیر و امرداد سال گذشته (۱۴۰۲) گرد آورده و در کانال منتشر کرده بودم به خاطرِ نزدیکیِ محتوا ــ بدون تغییری ــ افزودم:
- «نکته‌هایی درباره‌ی حقوق ایران در دریای مازندران و پیشنهادی برای آن»؛
- «بازگشت به نقطه‌ی صفر؛ نظری درباره‌ی علت وقوع انقلاب اسلامی»؛
- «پادشاهی ـ جمهوری».

@IranianLook
نگاه ملی
یادداشت‌های سیاسی.pdf
دوستی آن هنگام که تازه پایم به روزنامه‌ها باز شده بود و با اشتیاق درگیرِ کارهایش بودم و تا پاسی از شب در دفتر روزنامه حضور داشتم به من گفت: «کسی که در روزنامه کار کند گمان می‌کند کار بزرگی می‌کند و از همه چیز آگاه است و در کارش چنان غرق می‌شود که تا عمرش تمام نشود مطلع نمی‌گردد، در حالی که در روزنامه‌ها فقط اطلاعاتی سطحی را دریافت می‌کنیم و از عمق رویدادها آگاهی نداریم. خواندنِ کتاب بسیار مفیدتر از آن است».

به نظرم سخنی درست بود و اگر سه روزنامه‌ای که در اواخر دهه‌ی هفتاد در آن‌ها کار می‌کردم ( گزارش روز، مناطق آزاد و پیام آزادی) هر کدام به دلایلی و در عرض چند ماه تعطیل نمی‌شدند و مثلاً اگر در روزنامه‌ای هم‌چون همشهری یا اطلاعات آغاز به کار می‌کردم احتمالاً با شور و شوق و اضافه‌کاری سال‌های سال در آن‌ها مشغول بودم و بعید بود از کارم خسته شوم و متوجه روزمرگی‌اش گردم...

سیاست را هم گمان دارم چنین چیزی است و موضوع فرهنگ در برابرش هم‌چون کتاب در برابر روزنامه است. از سوی دیگر، آن تعطیلی‌ها و شکست در یکی دو اقدام سطحی برای کار سیاسی  سبب شد که به ورطه‌ی کنش‌های فرهنگی بیفتم و به کل از آن مسیر خارج شوم. از این رو، چندان سیاسی ننوشته‌ام و ورودم به این عرصه هم از زاویه‌ی فرهنگ و سال‌ها کنشگریِ مدنی بود و اگر هم چند سال اخیر بیشتر در این‌باره نوشته‌ام از بدِ روزگار است و شرایطِ رو به نشیبی که در آنیم و به پشتوانه‌ی کنشگری، و به‌ویژه تاریخ خواندنم، گمان می‌کردم که باید نکته‌هایی را طرح کنم.

به هر رو، اوضاع مملکت پای کنشگر را به مسائل آن باز می‌کند هم‌چنان که در این سال‌ها دیده‌ایم حتا کنشگران محیط‌زیستیِ صرف هم گذرشان گاه به این حوزه می‌افتد؛ در شرایطی که زد و بندهای سیاسی یا فساد سبب از دست رفتنِ منطقه‌ی محیط‌زیستیِ ارزشمندی می‌شود...

@IranianLook
سخنی درباره‌ی رویدادهای اخیر در شبکه، به قلم بنیادگذار شبکه و بازرس کنونیِ آن


هم‌وندان گرامی شبکه‌ی سمن‌های میراثی استان تهران!
دوستانی از ما (بازرس و شورای مرکزی شبکه) درباره‌ی کانال تلگرامی‌ای که عیناً با همین نام و نشانِ شبکه مدتی است فعال است سوال کردند. در نشستِ اخیر شورای مرکزی قرار شد که به جهتِ روشن‌سازیِ موضوع متنی تهیه شود که نوشتن آن از سوی یارانِ شورای مرکزی بر دوش من گذارده شد. [...]

همان‌گونه که آگاهی دارید، هنگامی که در سال ۱۳۹۵ تصمیم به تشکیلِ شبکه گرفته و آن را با دوستانی که فعال انجمنی بودند مطرح کردم هدفم بالاتر بردن سطحِ کنشگری در این حوزه از انجمن‌ها به جایی که برآمده از هم‌افزاییِ آنان باشد بود تا هم تبادل تجربه‌های انجمنی صورت گیرد و هم آن‌که در پی‌گیریِ مطالبات از سازمان‌های دولتی میان ما هماهنگی باشد [...]

در این‌باره بنگرید به این یادداشت.

از این رو، با همکاری «امور مجامع و تشکل‌های مردم‌نهاد سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری»، که ریاستش را جناب آقای حسین الله‌بداشتی بر عهده داشت که به تازگی نیز باز به این سِمَت منصوب شده است، اما مستقل از آن ‌نشستی (در تالار آن اداره‌کل ـ ۲۴ خرداد) و نیز پیش‌مجمعی (در تالار موزه‌ی فرش ـ ۲۴ تیرماه) گذاشته و در آن موضوعِ ایجادِ شبکه را با نمایندگان سمن‌هایی که می‌شناختم طرح کردم که با استقبال روبه‌رو شد. تا این‌که سرانجام مجمع عمومی شبکه را برگزار کردیم (در تالار فجر سازمان میراث فرهنگی ـ هفدهم شهریور ۱۳۹۵) و این نهاد با حضور نمایندگانِ ۳۲ تشکل میراثی که از سوی انجمن‌های‌شان نامه‌ی معرفی و نیز مستنداتِ آن انجمن را آورده بودند رسمیت یافت.

[...] آقای لطفی که پس از پیش‌مجمع همواره در کنارم حضور داشت هم در دوره‌ی یک‌ساله‌ی نخست و هم در دوره‌ی دو ساله‌ی بعدش در شورای مرکزی برای دبیرکلیِ شبکه به رقابت با من پرداخت که جای تشکر دارد. برای سال نخست، نوعی هم‌گرایی میانِ دوستانِ شورای مرکزی، با توجه به پیشینه‌ی من در شکل دادنِ شبکه، وجود داشت که من دبیرکل شوم و من هم چون هنوز شبکه ثبات حقوقی و شکلی نیافته بود و نمی‌خواستم از اهدافِ مورد نظرم، که در اساس‌نامه جنبه‌ی رسمی یافته بود، خارج شود آمادگیِ دبیرکلی را داشتم اما با پیشنهاد آقای لطفی انتخابات دبیرکل از همان آغاز از روند دوستانه خارج شده و جنبه‌ی رسمی و رأی‌گیریِ پنهانی گرفت و ایشان در بار نخست با دو رأیی که خودش و من به خودش داده بودیم و در دور بعدی با اضافه شدنِ رأی یکی دیگر از دوستان نتوانست آرای لازم را برای دبیرکلی کسب کند، اما با این حال از او خواستم کمی تأمل کند تا برای سال سوم شبکه من نامزدِ دبیرکلی نشده و او دبیرکل گردد که چنین شد.

[...] برابر اساس‌نامه‌ی شبکه، که خوشبختانه در این سال‌ها با وجود غیرقانونی بودنِ شبکه همواره موردِ توافقِ اعضا قرار داشت و نخِ تسبیحِ شبکه است، نمایندگان سمن‌ها نمی‌توانستند بیش از دو دوره به صورت پیوسته در شورای مرکزی حضور داشته باشند. [...]

در این مدت [...] دخالتی در اداره‌ی شبکه نداشتم هر چند از آن‌جایی که سه سال از عمرم را به بنای آن گذرانده بودم در همه‌ی مجمع‌های عمومی شرکت کرده و با لطف دوستان اگر فرصتی برای سخن گفتن می‌یافتم هدف‌های تشکیلِ شبکه را یادآوری می‌کردم.

سرانجام در هشتمین مجمع عمومی شبکه (شانزدهم اسفند ۱۴۰۲) به دعوتِ دوستانم خانم‌ها پورابراهیمی (نماینده‌ی انجمن پارسیگان مهربوم) و رستمی‌شکوه (نماینده‌ی انجمن افراز و برگزیده‌ی کارگروه میراث ناملموس) که در شورای مرکزی حضور داشتند و می‌گفتند شبکه از اصول خود، که حضور نمایندگانِ حقوقی است، خارج شده [...] نامزد بازرسی شدم و به این ترتیب، آقای لطفی که نمی‌توانست دوباره نامزدِ شورای مرکزی شود و می‌خواست این بار بازرس گردد از آن کناره گرفت، هر چند زیر نام روابط عمومیِ کارگروه اداره‌ی سه کارگروه را مدیریت می‌کرد [...]

در این مدت، با وجود همه‌ی بهانه‌گیری‌ها و به تشنج کشیدن‌های نشست‌های شورای مرکزی بر دستِ دبیر کارگروه صنایع دستی، سرکار خانم توسلی، و همراهیِ دبیر کارگروه میراث فرهنگی، سرکار خانم ساکی (در موردهایی بسیار ابتدایی چون نوشتن صورت‌جلسه یا دستور جلسه یا جای جلسه یا تغییر نام کارگروه میراث معنوی به ناملموس و...)، به احترام فعالیت‌های‌شان کار به تنشی بنیادین نکشید و روابط دوستانه حاکم بود، به‌ویژه آن که دستِ این افراد در برگزاری نشست‌های‌شان و حتا قرار گذاشتن با معاونت مربوط در میراث فرهنگی کاملاً باز بود و هیچ عضوی از شورای مرکزی و نیز من در کارشان دخالتی نداشتیم.

[...] این وضعیت و همکاری‌ها ادامه داشت تا به ناگاه در اوایل مهرماه خانم ساکی نامه‌ای را در گروه تلگرامی شورای مرکزی با نام خودش و خانم توسلی و آقای وثایق و نیز آقای اصول‌فلاح [...] در پای آن نامه، گذارد که، از جمله: 👇

@tehranmiras
دنباله‌ی یادداشت بازرس شبکه درباره‌ی رویدادهای اخیر


👆 ... دبیرکل فعالیت ندارد، ارتباط با سازمان‌های دولتی و غیردولتی نگرفته‌ایم، شبکه گسترش پیدا نکرده، دفتر تأمین نشده، به پیش‌کشوتان بی‌احترامی شده،... و بازرس هم به وظایف خود آشنا نیست، و جالب‌تر از همه آن که تهدید کرده بودند اگر به نامه پاسخ ندهید از شبکه خارج و نسبت به تشکیل شبکه‌ای جدید اقدام می‌کنیم.

جدا از آن که در بحث‌های درگرفته در گروه [...] ما به همه‌ی آن پرسش‌ها پاسخ دادیم، اما به جهتِ پاسخ رسمی دادن به آن نامه از آن‌ها خواستیم تا نامه را به شکلی فیزیکی و با امضای دوستان و به صورت رسمی تحویل دهند چرا که آقای اصول‌فلاح نسبت به متن نامه اظهار عدم اطلاع کرده بود. این کار صورت نگرفت و در نتیجه پاسخ رسمی به نامه داده نشد و متن آن هم به صورت رسمی منتشر نگردید، اما در لابه‌لای بحث‌ها خانم توسلی نخست امضای خود را از پای آن نامه پس گرفت و بعد نامه‌ی استعفایی را داد که اتفاقاً خطابِ اعتراضِ آن نامه نه به من یا دبیرکل، بلکه به آقای لطفی بود.

پس از این کناره‌گیری، نشستی برای انتخاب دبیر کارگروه صنایع دستی برگزار شد که بر خلافِ سخنانِ شاکی‌گونه‌ی بعدیِ آقای لطفی خودِ ایشان ریاست آن جلسه را بر عهده داشت و مُهرِ تأیید بر انتخاب نماینده‌ی کارگروه صنایع‌دستی در شورای مرکزی را زد.

اما در پیِ آن نامه، چون قبلاً خانم ساکی به من گفته بود که نمایندگیِ انجمنی از شهر کرج است و با توجه به آن که از دورانِ دبیرکلی آقای لطفی هیچ‌گونه مستنداتی دال بر عضوگیری به شورای بعدی تحویل داده نشده بود [...] به اطلاع ایشان رساندم که عضویتش در شبکه ایراد دارد و، ضمن هماهنگی با ایشان و نیز آقای لطفی، دوستانه خواستم در نشستِ آتی کارگروه میراث فرهنگی، که برایش از نمایندگان سمن‌های قدیمی این حوزه هم دعوت به حضور کرده بودم، وقتی را اختصاص دهد. به سختی همراهی کرد و در پایان نشستِ یادشده با حضور همه‌ی کسانی که حضور داشتند قولِ دادنِ تصویری از مجوز آن انجمن را، که مدعی بود انجمنی ملی است [...] داد.

اگر ایشان از آغاز نمایندگیِ انجمن یا جمعی هویت‌دار در تهران را داشت نیازی به ورود بازرس در این مورد نبود. حتا با برخورد دوستانه نسبت به پی‌گیری‌های من هم این موضوع قابل حل بود، اما ایشان نه تنها همکاری نکرد و به پیام‌هایم پاسخ نداد بلکه پس از طرح در گروه واتساپی کارگروه هم بنای پرخاش و تهدید (اخراج از گروه) را گذاشت. سپس پیش از آن که شورای مرکزی در این باره تصمیم بگیرد (در نشست مجازی جمعه هفتم دی ماه) آقای لطفی و یارانش بیانیه‌ای را [...] برای اعلام موجودیت شبکه‌شان صادر کردند (با تاریخ ششم دی‌ماه)، که نشان از برنامه‌ریزیِ قبلی داشت. با این حال، دوستانم در شورای مرکزی خانم ساکی را به سبب موردی اساس‌نامه‌ای برکنار کردند.

[...] سه نکته در این‌جا وجود دارد:

یکم آن‌که، امضای بیانیه‌ی نخست با عنوان «جمعی از اعضای شبکه‌ی سمن‌های میراثی استان تهران» است که رأی خود در مجمع عمومی آخر را پس گرفته‌اند و در نتیجه شورای مرکزی از حد نصاب افتاده است! این که در بیانیه‌ی نخست نام خود را نگذاشته‌اند تا حدودی بیان‌گر این است که چگونه رأی خود را پس گرفته‌اند، چرا که از این دوستان جز تنی چند در مجمع عمومی یادشده حضور نداشتند؛ [...]

و در آخر آن که، عمل انجام‌شده (صدور بیانیه‌ای برای انحلال شورای مرکزی) بر خلاف اساسنامه‌ای است که در تمام این سال‌ها همه‌ی ما می‌کوشیدیم به آن پا‌بند باشیم چرا که اگر اعتراضی بود و حتا دبیرکل یا بازرس را به جهتِ انعکاسِ آن صاحب صلاحیت نمی‌دانستند راهش برگزاری «مجمع عمومی ویژه» با درخواست يک‌پنجم اعضای شبکه بود ــ در صورتی كه شورای مركزی يا بازرس ظرف مدت ۲۰ روز به درخواست اعضا مبنی بر برگزاری مجمع عمومی عمل نکنند.

جدای از آن که نام برخی از انجمن‌های آمده در پای بیانیه‌های شبکه‌ی موازیِ نوتأسیس ساختگی یا دست‌کم بدون سابقه است و بخش بزرگی از دوستان در کارگروه‌های شبکه‌ی جعلی افراد حقیقی و نه حقوقی هستند و از این رو به دوستم جناب لطفی پیشنهاد می‌کنم نام آن شبکه را بگذارد «شبکه‌ی فعالان میراثی استان تهران» و برایش لوگویی را هم طراحی کند، چرا که به شخصه هر گونه فعالیتی را برای حفظ میراث فرهنگی این کشور مفید می‌دانم، استفاده‌ی آنان از نام و نشانِ شبکه [...] را نه تنها غیررسمی بلکه غیراخلاقی می‌دانم که سنگ بنای نادرستی را در کنش‌های مدنی این کشور پایه گذاشته است. امیدوارم، هر چه سریع‌تر، نسبت به تصحیح راهی که در پیش گرفته‌اند اقدام کنند.

ببخشید از طولانی شدنِ متن و این که در این شرایط وانفسای اجتماعی و به‌ویژه میراثی در کشور، ناگزیر از گفتن چنین مطالبی شدم.

با احترام
بازرس شبکه‌ی سمن‌های میراثی استان تهران
علیرضا افشاری
۲۹ دی‌ماه ۱۴۰۳

متن کامل نامه را در پی‌دی‌اف پیوست بخوانید.

@tehranmiras
2025/02/04 06:58:08
Back to Top
HTML Embed Code: