🍀پالایش زبان پارسی
«از قبیل» و «از این قبیل» واژههایی بیگانهاند که بهکار بردن آنها زبان ما را کممایه کرده است.
از قبیل = همچون، مانند، بمانند، همانند
از این قبیل = از این دست، از این گونه، بدینسان
نمونه:
دلیل انتشار شایعاتی از این قبیل چیست؟ =
انگیزهی پراکنِشِ دهانزدهایی از این دست چیست؟
مضرات چیپس از این قبیل است =
زیانهای چیپس بدینسان است
از این قبیل انسانها کم نیستند =
از این گونه آدمها کم نیستند
در این برنامه به موضوعاتی از قبیل فارسیگویی، شعر، موزیک و دلنوشته پرداخته میشود =
در این برنامه به جستارهایی همچون پارسیگویی، چکامه، آهنگ و دلنوشته پرداخته میشود
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«از قبیل» و «از این قبیل» واژههایی بیگانهاند که بهکار بردن آنها زبان ما را کممایه کرده است.
از قبیل = همچون، مانند، بمانند، همانند
از این قبیل = از این دست، از این گونه، بدینسان
نمونه:
دلیل انتشار شایعاتی از این قبیل چیست؟ =
انگیزهی پراکنِشِ دهانزدهایی از این دست چیست؟
مضرات چیپس از این قبیل است =
زیانهای چیپس بدینسان است
از این قبیل انسانها کم نیستند =
از این گونه آدمها کم نیستند
در این برنامه به موضوعاتی از قبیل فارسیگویی، شعر، موزیک و دلنوشته پرداخته میشود =
در این برنامه به جستارهایی همچون پارسیگویی، چکامه، آهنگ و دلنوشته پرداخته میشود
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«مرحله» یک واژهی بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
ایستگاه، پله، گام، گامه، رده، خوان، پل، پرده، گاه
مرحله اول = گام نخست، گامه نخست
مرحله به مرحله = گام به گام، پله به پله
مراحل = گامهها، ردهها، پلهها، گامها
به مرحله اجرا در آوردن = انجام دادن، سامان دادن، به سامان رسانیدن، به انجام رساندن
نمونه:
تیم کشتی ایران به مرحله نهایی صعود کرد =
دستهی کشتی ایران به ردهی پایانی راه یافت
در مرحلهی اول انتخابات، انتخاب شد =
در گام نخست همهپرسی، برگزیده شد
این بازی هفت مرحله دارد=
این بازی هفت خوان دارد
هیچیک از وعدههایی را که داده بود به مرحلهی اجرا درنیاورد =
هیچیک از نویدهایی را که داده بود به انجام نرسانید
قرارداد را مرحله به مرحله به اجرا درآوردند =
پیماننامه را گام به گام به انجام رساندند
انشاالله در تمام مراحل زندگی موفق باشید =
به یاری خدا در همهی ردههای زندگی پیروز باشید
امیدوارم در همهی گامههای زندگی کامروا باشید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«مرحله» یک واژهی بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
ایستگاه، پله، گام، گامه، رده، خوان، پل، پرده، گاه
مرحله اول = گام نخست، گامه نخست
مرحله به مرحله = گام به گام، پله به پله
مراحل = گامهها، ردهها، پلهها، گامها
به مرحله اجرا در آوردن = انجام دادن، سامان دادن، به سامان رسانیدن، به انجام رساندن
نمونه:
تیم کشتی ایران به مرحله نهایی صعود کرد =
دستهی کشتی ایران به ردهی پایانی راه یافت
در مرحلهی اول انتخابات، انتخاب شد =
در گام نخست همهپرسی، برگزیده شد
این بازی هفت مرحله دارد=
این بازی هفت خوان دارد
هیچیک از وعدههایی را که داده بود به مرحلهی اجرا درنیاورد =
هیچیک از نویدهایی را که داده بود به انجام نرسانید
قرارداد را مرحله به مرحله به اجرا درآوردند =
پیماننامه را گام به گام به انجام رساندند
انشاالله در تمام مراحل زندگی موفق باشید =
به یاری خدا در همهی ردههای زندگی پیروز باشید
امیدوارم در همهی گامههای زندگی کامروا باشید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«تاهل» و «تجرد» واژههایی بیگانه هستند که میتوان جایگزین پارسی آنها را بهکار برد:
تاهل = همسرگزینی، زناشویی، همسرگرفتن، سربهراهی
تجرد = بیهمسری، بیزنی، بیشوهری، گوشهگیری، تنهایی
متاهل = همسردار، پورمند، یالمند، زندار، شوهردار
مجرد = تنها، تک، بیهمسر، بیزن، اَماتَک(=بیماده)، بیشوهر، یالغوز(پارسی است و یالقوز نادرست است)، سیامَک، جهانرها
نمونه:
شما متاهل هستید؟=
شما همسر دارید؟
آیا ازدواج با مرد متاهل صحیح است؟=
آیا پیوند با مرد یالمند درست است؟
از مجرد بودن خسته شدم=
از بیزنی/بیشوهری خسته شدم
آمار تجرد دختران بيش از پسران بود=
آمار بیهمسری دختران بیش از پسران بود
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«تاهل» و «تجرد» واژههایی بیگانه هستند که میتوان جایگزین پارسی آنها را بهکار برد:
تاهل = همسرگزینی، زناشویی، همسرگرفتن، سربهراهی
تجرد = بیهمسری، بیزنی، بیشوهری، گوشهگیری، تنهایی
متاهل = همسردار، پورمند، یالمند، زندار، شوهردار
مجرد = تنها، تک، بیهمسر، بیزن، اَماتَک(=بیماده)، بیشوهر، یالغوز(پارسی است و یالقوز نادرست است)، سیامَک، جهانرها
نمونه:
شما متاهل هستید؟=
شما همسر دارید؟
آیا ازدواج با مرد متاهل صحیح است؟=
آیا پیوند با مرد یالمند درست است؟
از مجرد بودن خسته شدم=
از بیزنی/بیشوهری خسته شدم
آمار تجرد دختران بيش از پسران بود=
آمار بیهمسری دختران بیش از پسران بود
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
بهجای واژهی بیگانهی «سَبک» میتوانیم بگوییم:
سایاگ(سیاق)، شیوه، روند، روش، رَوال، ریخت
سیاق = سایاگ (سیاق تازیشدهی سایاگ است که از پارسی به تازی رفته)
نمونه:
«امپرسیونیسم» یکی از سبکهای نقاشی است =
«برداشتگرایی» یکی از سایاگهای نگارگری است
رانندگی ایرانیان سبک و سیاق مخصوص به خودشان را دارد =
رانندگی ایرانیان ریخت و روال ویژهی خودشان را دارد
شما به کدامیک از سیاقهای اشتغال علاقمندید؟ =
شما کدامیک از شیوههای بهکارگماری را دوست دارید؟
سریال «شهرزاد» به سبک دههی ۴۰ ساخته شده است =
دنبالهدار «شهرزاد» به روال دههی ۴۰ ساخته شده است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
بهجای واژهی بیگانهی «سَبک» میتوانیم بگوییم:
سایاگ(سیاق)، شیوه، روند، روش، رَوال، ریخت
سیاق = سایاگ (سیاق تازیشدهی سایاگ است که از پارسی به تازی رفته)
نمونه:
«امپرسیونیسم» یکی از سبکهای نقاشی است =
«برداشتگرایی» یکی از سایاگهای نگارگری است
رانندگی ایرانیان سبک و سیاق مخصوص به خودشان را دارد =
رانندگی ایرانیان ریخت و روال ویژهی خودشان را دارد
شما به کدامیک از سیاقهای اشتغال علاقمندید؟ =
شما کدامیک از شیوههای بهکارگماری را دوست دارید؟
سریال «شهرزاد» به سبک دههی ۴۰ ساخته شده است =
دنبالهدار «شهرزاد» به روال دههی ۴۰ ساخته شده است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«علیرغم» واژهای بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
بهناخواست، بهناخواه
با آن که، با این که
ناچار، بهناچار
با این همه
باژگونه
نمونه:
علیرغم ضرردهی، باز هم تولید میکنند =
با این که زیانده است، باز هم میسازند
با همهی زیاندهی، باز هم میسازند
علیرغم وعدههای وزیر، قیمت كلیهی خودروها گران شد =
با همهی نویدهای وزیر، بهای همهی خودروها گران شد
علیرغم میل باطنی، با استعفایش موافقت كردند =
بهناچار با کنارهگیریاش همآوایی کردند
بهناخواست کنارهگیریاش را پذیرفتند
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«علیرغم» واژهای بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
بهناخواست، بهناخواه
با آن که، با این که
ناچار، بهناچار
با این همه
باژگونه
نمونه:
علیرغم ضرردهی، باز هم تولید میکنند =
با این که زیانده است، باز هم میسازند
با همهی زیاندهی، باز هم میسازند
علیرغم وعدههای وزیر، قیمت كلیهی خودروها گران شد =
با همهی نویدهای وزیر، بهای همهی خودروها گران شد
علیرغم میل باطنی، با استعفایش موافقت كردند =
بهناچار با کنارهگیریاش همآوایی کردند
بهناخواست کنارهگیریاش را پذیرفتند
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«نقاش» و «نقاشی» واژههایی بیگانه هستند که جایگزین پارسی زیباتر و شیواتری دارند:
نقاش = نگارگر، نخشگر(نقشگر)، رنگکار
نقاشباشی = سر نگارگر
نقاشخانه = نگارخانه
نقاشی= نگاره، نگارین، نگارگری، رنگکاری
نقاشی آبرنگ = نگارگری آبرنگ، آبنگاری
نقاشی دیواری = نگارگری دیواری، دیوارنگاری
نقاشی رنگ روغن = نگارگری روغنی
نقاشی کشیدن = نگاشتن
طرح نقاشی = پیشنگاره
نمونه:
پدرام نقاش ماهری است =
پدرام نگارگر چیرهدستی است
این خانه احتیاج به نقاشی دارد=
این خانه نیاز به رنگکاری دارد
یک نقاشی از صورت من کشید=
یک نگاره از چهرهی من کشید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«نقاش» و «نقاشی» واژههایی بیگانه هستند که جایگزین پارسی زیباتر و شیواتری دارند:
نقاش = نگارگر، نخشگر(نقشگر)، رنگکار
نقاشباشی = سر نگارگر
نقاشخانه = نگارخانه
نقاشی= نگاره، نگارین، نگارگری، رنگکاری
نقاشی آبرنگ = نگارگری آبرنگ، آبنگاری
نقاشی دیواری = نگارگری دیواری، دیوارنگاری
نقاشی رنگ روغن = نگارگری روغنی
نقاشی کشیدن = نگاشتن
طرح نقاشی = پیشنگاره
نمونه:
پدرام نقاش ماهری است =
پدرام نگارگر چیرهدستی است
این خانه احتیاج به نقاشی دارد=
این خانه نیاز به رنگکاری دارد
یک نقاشی از صورت من کشید=
یک نگاره از چهرهی من کشید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
سبکهای مختلف نقاشی = شیوههای گوناگون نگارگری:
آبستره(انتزاعی) = پنداشتی
آوانگارد = پیشگام
امپرسیونیسم = پندارگرایی، برداشتگرایی، دریافتگری
پستمدرنیسم = فرا نوینی، پسانوینی، پسانوگرایی
رآلیسم(واقعگرایی) = فربودگرایی، راستینگی
کوبیسم = کنجنگاری، کنجگرایی
مدرنیسم = نوگرایی، نوجویی، کنونگری
پوینتیلیسم = تیل تیل(نقطه نقطه)، تیل چینی(نقطه چینی)
مینیاتور = نازکنگاری، ریزهکاری
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
سبکهای مختلف نقاشی = شیوههای گوناگون نگارگری:
آبستره(انتزاعی) = پنداشتی
آوانگارد = پیشگام
امپرسیونیسم = پندارگرایی، برداشتگرایی، دریافتگری
پستمدرنیسم = فرا نوینی، پسانوینی، پسانوگرایی
رآلیسم(واقعگرایی) = فربودگرایی، راستینگی
کوبیسم = کنجنگاری، کنجگرایی
مدرنیسم = نوگرایی، نوجویی، کنونگری
پوینتیلیسم = تیل تیل(نقطه نقطه)، تیل چینی(نقطه چینی)
مینیاتور = نازکنگاری، ریزهکاری
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«وَِ اِلّا» واژهای تازی است که به سادکی میتوان آن را با واژهی پارسی «وگرنه» جایگزین نمود.
وَِ اِلّا = وگرنه
نمونه:
بدون گواهینامه رانندگی نکنید، وَِ اِلّا جریمه میشوید =
بی گواهینامه رانندگی نکنید، وگرنه کیفر میشوید
بی گواهینامه رانندگی نکنید، وگرنه تاوان میدهید
آب مهریهی گل بود، وَِ اِلّا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را (حمیدرضا برقعی)=
آب کابین گل بود، وگرنه خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«وَِ اِلّا» واژهای تازی است که به سادکی میتوان آن را با واژهی پارسی «وگرنه» جایگزین نمود.
وَِ اِلّا = وگرنه
نمونه:
بدون گواهینامه رانندگی نکنید، وَِ اِلّا جریمه میشوید =
بی گواهینامه رانندگی نکنید، وگرنه کیفر میشوید
بی گواهینامه رانندگی نکنید، وگرنه تاوان میدهید
آب مهریهی گل بود، وَِ اِلّا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را (حمیدرضا برقعی)=
آب کابین گل بود، وگرنه خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
واژه های بیگانه: واژه های پارسی🎋
آکواریوم: آبزی دان- آبزی نما- ماهی خانه
آکوتیله دو: بی لَپه
آکورد: سازش- سازگاری- هم آهنگی
آکوردئون: شِلاله
آکوستیک: آوایی
آکوستیکس: آواشناسی
آکولاد: ابرو
آکوموداسیون: آسودگی- هم دیسی
آکومولاتور: انباره
آکومولاسیون: انبازش- کپهکردَن
آکی فر: آبخیز
آگارآگار: سریشم چینی
آگالماتولیت: سنگ تندیس
آگراندیسمان: بزرگ گری- گستردن
آگرمان: پذیرش
آگنوستیسیزم: نمی دانم گرایی- نمی دانم گیشی
آل: دوده- خاندان- تبار
آل بویه: خاندان بویه
آل تمغا: سُرچه مُهر
آل کساء: پنج تن
آل مردی: نره- نری
آلاء: روزی ها
آلات: ابزارها
آلات تغذبه: گُوارنده ها
آلات تناسلی: زَهار
آلات تنفسی: دَ مگَرها
آلات جارحه: زینه ها- شکنجک
آلات دفاعی: پدافنداَبزار
آلات صوتی: اندام های آوایی
آلات صید: شکارابزار
آلات فعل: بی دست وپاها- توسری خورها
آلات قمار: مَنگ اَبزار- منگیاابزار
آلات لهو: خوشی ابزار
آلات موسیقی: خنیایگان- سازها
آلاچق: تارُم- تاژ- سراپرده
آلاچیق: آلاچوب
آلاخون والاخون: دربه در
آلارتور: دوسره- رفت وبرگشت
آلارم: آژیر- آماده باش- هراس
آلاف: هزارها
آلاگارسن: پسرانه
آلام: دردها- رنج ها- رنج ها
آلام جسمانی: تن دردها
آلام نفسانی: روان دردها
آلبوم: جُنگ
آلبوم عکس: جُنگ- نگارنامه
آلبومن: سپیده- سپیده یِ تُخمِ مرغ- سپید هی مُرغانه
آلبومینوئید: سپیده سان
آلبومینوری: پیش سپیدگی
آلبومینه: سپیده ای- سپیده دار
آلبی نیسیم: زال تنی
آلپاکا: اُشتُرک
آلت: ابزار- افزار
آلت تناسلی: زهار- شرم گاه
آلت رجولیت: نره- نری
آلت قتاله: کشت افزار- کُش تافزار
آلت نقاله: گوشه سنج
آلترناتیف: پیش نهاد- جای گزین- چاره
آلتروپیزم: چندریختی- چندوارگی- دگروارگی
آلتن: ابزاری- ریش خندی- ناخواسته
آلتو: آوایِ اوج- بَم ساز
آلتون: زَر- زَرِ سُرخ- کنیزک
آلتیمتر: اوج نما- فرازسنج- فرازیاب
آلچی: ستاننده- گیرنده
آلدر گیلانی: توسه- رزدار
آلدهید: گُریزآب
آلرژی: سُهَندگی
آلس ویریش: خرید و فروش
آلش: دادوستد
آلطون سفلی: زرینه پایین
آلطون علیا: زرینه بالا
آلکالوئید: زاک گونگان
آلگا: جُلبک
آلگرو: سَبک تند- شادی انگیز
آلماناک: زیج- سا لنامه
آلوئس: شبرِ زرد
آلودا: چُولی
آلور: روش
آلوژن: بُرون زاد
آلوسن: سگ پیرا
آلومین: سیمک زَنگ
آلومینیوم: سیمک
آلونیت: زاگ سنگ
آلوویون: آب رُفت
آلهه: ایزدان- پرستیدگان
آلهه پرست: ایزدان پرست
آلی: ابزاری- نهادی
آلیاژ: هم بستک- هم جوش
آلیداد: سویاب- گوشه یاب
آلیگاتور: نهنگ
آماتور: تازه کار- دوست کار- ناپیشه کار
آماد: سررسیدها- فرجام ها
آمارانتوس: چَواش
آماریلیس: رنگین جام
آمال: آرزوها- امیدها- آرمان ها
آمالن: آرزومندی
آمبریولوژی: رویان شناسی
آمبریون: رویان
آمبولانس: بیماربر
آمپر: شتابه
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
آکواریوم: آبزی دان- آبزی نما- ماهی خانه
آکوتیله دو: بی لَپه
آکورد: سازش- سازگاری- هم آهنگی
آکوردئون: شِلاله
آکوستیک: آوایی
آکوستیکس: آواشناسی
آکولاد: ابرو
آکوموداسیون: آسودگی- هم دیسی
آکومولاتور: انباره
آکومولاسیون: انبازش- کپهکردَن
آکی فر: آبخیز
آگارآگار: سریشم چینی
آگالماتولیت: سنگ تندیس
آگراندیسمان: بزرگ گری- گستردن
آگرمان: پذیرش
آگنوستیسیزم: نمی دانم گرایی- نمی دانم گیشی
آل: دوده- خاندان- تبار
آل بویه: خاندان بویه
آل تمغا: سُرچه مُهر
آل کساء: پنج تن
آل مردی: نره- نری
آلاء: روزی ها
آلات: ابزارها
آلات تغذبه: گُوارنده ها
آلات تناسلی: زَهار
آلات تنفسی: دَ مگَرها
آلات جارحه: زینه ها- شکنجک
آلات دفاعی: پدافنداَبزار
آلات صوتی: اندام های آوایی
آلات صید: شکارابزار
آلات فعل: بی دست وپاها- توسری خورها
آلات قمار: مَنگ اَبزار- منگیاابزار
آلات لهو: خوشی ابزار
آلات موسیقی: خنیایگان- سازها
آلاچق: تارُم- تاژ- سراپرده
آلاچیق: آلاچوب
آلاخون والاخون: دربه در
آلارتور: دوسره- رفت وبرگشت
آلارم: آژیر- آماده باش- هراس
آلاف: هزارها
آلاگارسن: پسرانه
آلام: دردها- رنج ها- رنج ها
آلام جسمانی: تن دردها
آلام نفسانی: روان دردها
آلبوم: جُنگ
آلبوم عکس: جُنگ- نگارنامه
آلبومن: سپیده- سپیده یِ تُخمِ مرغ- سپید هی مُرغانه
آلبومینوئید: سپیده سان
آلبومینوری: پیش سپیدگی
آلبومینه: سپیده ای- سپیده دار
آلبی نیسیم: زال تنی
آلپاکا: اُشتُرک
آلت: ابزار- افزار
آلت تناسلی: زهار- شرم گاه
آلت رجولیت: نره- نری
آلت قتاله: کشت افزار- کُش تافزار
آلت نقاله: گوشه سنج
آلترناتیف: پیش نهاد- جای گزین- چاره
آلتروپیزم: چندریختی- چندوارگی- دگروارگی
آلتن: ابزاری- ریش خندی- ناخواسته
آلتو: آوایِ اوج- بَم ساز
آلتون: زَر- زَرِ سُرخ- کنیزک
آلتیمتر: اوج نما- فرازسنج- فرازیاب
آلچی: ستاننده- گیرنده
آلدر گیلانی: توسه- رزدار
آلدهید: گُریزآب
آلرژی: سُهَندگی
آلس ویریش: خرید و فروش
آلش: دادوستد
آلطون سفلی: زرینه پایین
آلطون علیا: زرینه بالا
آلکالوئید: زاک گونگان
آلگا: جُلبک
آلگرو: سَبک تند- شادی انگیز
آلماناک: زیج- سا لنامه
آلوئس: شبرِ زرد
آلودا: چُولی
آلور: روش
آلوژن: بُرون زاد
آلوسن: سگ پیرا
آلومین: سیمک زَنگ
آلومینیوم: سیمک
آلونیت: زاگ سنگ
آلوویون: آب رُفت
آلهه: ایزدان- پرستیدگان
آلهه پرست: ایزدان پرست
آلی: ابزاری- نهادی
آلیاژ: هم بستک- هم جوش
آلیداد: سویاب- گوشه یاب
آلیگاتور: نهنگ
آماتور: تازه کار- دوست کار- ناپیشه کار
آماد: سررسیدها- فرجام ها
آمارانتوس: چَواش
آماریلیس: رنگین جام
آمال: آرزوها- امیدها- آرمان ها
آمالن: آرزومندی
آمبریولوژی: رویان شناسی
آمبریون: رویان
آمبولانس: بیماربر
آمپر: شتابه
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«شباهت» واژهای بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
مانندی، همانندی، همسانی، مانندگی، همانندگی، همگونی، همتایی
بیشباهت = ناجور، ناهمانند، ناهمسان، ناهمانی، ناسان
نمونه:
بی شباهت به تو نیست، ساحل خستهی این رود=
ناهمانند به تو نیست، کنار خستهی این رود
شباهت بین این دو تصویر را پیدا کنید=
همانندی میان این دو نگاره را پیدا کنید
شباهت عجیب «حسام نوابصفوی» و «الویس پریسلی»=
همسانی شگرف «حسام نوابصفوی» و «الویس پریسلی»
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«شباهت» واژهای بیگانه است که بهجای آن میتوان گفت:
مانندی، همانندی، همسانی، مانندگی، همانندگی، همگونی، همتایی
بیشباهت = ناجور، ناهمانند، ناهمسان، ناهمانی، ناسان
نمونه:
بی شباهت به تو نیست، ساحل خستهی این رود=
ناهمانند به تو نیست، کنار خستهی این رود
شباهت بین این دو تصویر را پیدا کنید=
همانندی میان این دو نگاره را پیدا کنید
شباهت عجیب «حسام نوابصفوی» و «الویس پریسلی»=
همسانی شگرف «حسام نوابصفوی» و «الویس پریسلی»
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
پارسی، این زبان زیبا و رسا، یکی از بزرگترین پایههای فرهنگی سرزمین ماست و به وارون (بر خلاف) آنچه تازیدوستان میگویند كه "این زبان بی واژگان تازی، لخت و بیچاره است" چنان توانا بوده كه هزار سال آزگار، ایران با این زبان، یكی از دو اَبَركشور جهان بوده، پیش از اینكه یک واژهی عربی هم در آن باشد!
بزرگترین و گرانسنگترین آُفریدهی زبان پارسی، "شاهنامه" هم كه كمابیش تهی از واژگان تازیست، گواه زیبایی و توانایی این زبان نیاییست.
در همین راستا، بسیاری از پیامهایی که روزانه میبینیم و بهکار میبریم، پارسیشدهی زیباتر، رساتر و چکیدهتری دارند.
مانند:
استعمال دخانیات ممنوع ← سیگار نکشید
نظافت را رعایت فرمایید ←پاکیزگی را پاس بدارید
لطفا به اشتراک بگذارید ← خواهشمند است همرسانی کنید
اطلاعات ← راهنما
توقف ممنوع ← اینجا نایستید
مخصوص وسائط نقلیه امدادی← ویژه خودروهای کمکرسان
و ـ...!
همیشه بدرخشید!
👍👍👍
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
پارسی، این زبان زیبا و رسا، یکی از بزرگترین پایههای فرهنگی سرزمین ماست و به وارون (بر خلاف) آنچه تازیدوستان میگویند كه "این زبان بی واژگان تازی، لخت و بیچاره است" چنان توانا بوده كه هزار سال آزگار، ایران با این زبان، یكی از دو اَبَركشور جهان بوده، پیش از اینكه یک واژهی عربی هم در آن باشد!
بزرگترین و گرانسنگترین آُفریدهی زبان پارسی، "شاهنامه" هم كه كمابیش تهی از واژگان تازیست، گواه زیبایی و توانایی این زبان نیاییست.
در همین راستا، بسیاری از پیامهایی که روزانه میبینیم و بهکار میبریم، پارسیشدهی زیباتر، رساتر و چکیدهتری دارند.
مانند:
استعمال دخانیات ممنوع ← سیگار نکشید
نظافت را رعایت فرمایید ←پاکیزگی را پاس بدارید
لطفا به اشتراک بگذارید ← خواهشمند است همرسانی کنید
اطلاعات ← راهنما
توقف ممنوع ← اینجا نایستید
مخصوص وسائط نقلیه امدادی← ویژه خودروهای کمکرسان
و ـ...!
همیشه بدرخشید!
👍👍👍
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
در پارسی پاک، بهجای سن، سنین و .. که واژههایی عربی هستند، میتوانیم واژهی پارسی "سال/سالگی" را بهكار ببریم:
كم سنّ (طفل)= كم سال، خردسال
سن متوسط = میانسال
مسن = بزرگسال
خیلی مسن = کهنسال
سنتون چنده؟ = چند سالهاید؟
در سنین جوانی = درسالهای جوانی
در سن سی سالگی = در سی سالگی
سنّ و سال = سال و روز
اسم و سنتونو بنویسید= نام و سالمندیتان را بنویسید، نام و سالگیتان را بنویسید، نام و سالتان را بنویسید
سنّ و سالی از ما گذشته = سالها بر ما (یا از ما) گذشته.
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
در پارسی پاک، بهجای سن، سنین و .. که واژههایی عربی هستند، میتوانیم واژهی پارسی "سال/سالگی" را بهكار ببریم:
كم سنّ (طفل)= كم سال، خردسال
سن متوسط = میانسال
مسن = بزرگسال
خیلی مسن = کهنسال
سنتون چنده؟ = چند سالهاید؟
در سنین جوانی = درسالهای جوانی
در سن سی سالگی = در سی سالگی
سنّ و سال = سال و روز
اسم و سنتونو بنویسید= نام و سالمندیتان را بنویسید، نام و سالگیتان را بنویسید، نام و سالتان را بنویسید
سنّ و سالی از ما گذشته = سالها بر ما (یا از ما) گذشته.
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«تشابه» واژهای بیگانه است و برابرهای پارسی آن چنیناند:
همگونی، همسانی، همانندی، همانندسازی، همسازی، مانندگی، مانستگی، همانگی
تشبه = مانندگی
تشبیه = مانندگی، مانندسازی، مانند کردن، همانگری
تشبیه کردن = مانانیدن
نمونه:
تشابه تو، به آفتاب مهربانیایست که هر روز طلوع میکند=
همسانی تو، به آفتاب مهربانیایست که هر روز سر میزند
تشابه عجیبی بینشان هست =
همگونی شگرفی میانشان هست
چیزهای شیرین را به عسل تشبيه میکنند=
چیزهای شیرین را به انگبین مانند میکنند
سکوتت را احمقانه، به زیباترین حرفها تشبيه کردم=
خاموشیات را نابخردانه، به زیباترین واژهها همانند کردم
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«تشابه» واژهای بیگانه است و برابرهای پارسی آن چنیناند:
همگونی، همسانی، همانندی، همانندسازی، همسازی، مانندگی، مانستگی، همانگی
تشبه = مانندگی
تشبیه = مانندگی، مانندسازی، مانند کردن، همانگری
تشبیه کردن = مانانیدن
نمونه:
تشابه تو، به آفتاب مهربانیایست که هر روز طلوع میکند=
همسانی تو، به آفتاب مهربانیایست که هر روز سر میزند
تشابه عجیبی بینشان هست =
همگونی شگرفی میانشان هست
چیزهای شیرین را به عسل تشبيه میکنند=
چیزهای شیرین را به انگبین مانند میکنند
سکوتت را احمقانه، به زیباترین حرفها تشبيه کردم=
خاموشیات را نابخردانه، به زیباترین واژهها همانند کردم
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
"فرار" یک واژهی بیگانه و عربیست که به جای آن میتوان از واژههای زیبا و آهنگین پارسی بهره برد:
فرار= گـُریز
فرار كردن = گـُریختن
فراری = گریزان، گریزنده، گریزپا، گریخته
مـَفـَرّ = گریزگاه
فرّار = گریزگر، زودگریز
فراریان را دستگیر گردیم = گریختگان را دستگیر كردیم
او از كاركردن فراری است= او از كاركردن گریزان است
كلروفورم مادهای فرّار است = كلروفورم مادهای زودگـُریز است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
"فرار" یک واژهی بیگانه و عربیست که به جای آن میتوان از واژههای زیبا و آهنگین پارسی بهره برد:
فرار= گـُریز
فرار كردن = گـُریختن
فراری = گریزان، گریزنده، گریزپا، گریخته
مـَفـَرّ = گریزگاه
فرّار = گریزگر، زودگریز
فراریان را دستگیر گردیم = گریختگان را دستگیر كردیم
او از كاركردن فراری است= او از كاركردن گریزان است
كلروفورم مادهای فرّار است = كلروفورم مادهای زودگـُریز است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
شبه = فام، وَش، مانا، همسان، همانند، مانند، سان
شبه جزیره = آبخوستواره، آبخوستی، آبخوستمانند، گزیرهدیس
شبه جمله = واچَکدیس
شبه فلز = توپالدیس (توپال=فلز)
شبه قاره = خشکسارواره
نمونه:
این حرف علمی نیست، شبهعلمی است=
این سخن دانشیک نیست، دانشیکنما است
انگلستان جزیره است یا شبهجزیره؟ =
انگلستان آبخوست است یا آبخوستواره؟
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
شبه = فام، وَش، مانا، همسان، همانند، مانند، سان
شبه جزیره = آبخوستواره، آبخوستی، آبخوستمانند، گزیرهدیس
شبه جمله = واچَکدیس
شبه فلز = توپالدیس (توپال=فلز)
شبه قاره = خشکسارواره
نمونه:
این حرف علمی نیست، شبهعلمی است=
این سخن دانشیک نیست، دانشیکنما است
انگلستان جزیره است یا شبهجزیره؟ =
انگلستان آبخوست است یا آبخوستواره؟
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
"عجز" و واژههای همریشهی آن، تازی و بیگانه هستند و بهتر است که جایگزین پارسی آنان را بهکار گیریم.
عجز= درماندگی، ناتوانی، سستی
عاجز = ناتوان، سست
عجوزه = پیرزن، فرتوت
معجزه = فرجود
نمونهها:
توهین كردن علامت عجز است =
دشنام نشانهی ناتوانیست
دشنام نمایندهی سستیست
خوارداشت، نشانگر سستمنشیست
من از این عمل عاجزم =
من ناتوان از این كارم
من در این كار ناتوانم
من نمیتوانم این كار را بكنم
به داوی باورمندان:
شقالقمر معجزهی محمدیست و احیاء اموات معجزهی عیسوی=
شكافت ماه، فرجود محمدیست و زنده كردن مردگان فرجود ایسایی.
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
"عجز" و واژههای همریشهی آن، تازی و بیگانه هستند و بهتر است که جایگزین پارسی آنان را بهکار گیریم.
عجز= درماندگی، ناتوانی، سستی
عاجز = ناتوان، سست
عجوزه = پیرزن، فرتوت
معجزه = فرجود
نمونهها:
توهین كردن علامت عجز است =
دشنام نشانهی ناتوانیست
دشنام نمایندهی سستیست
خوارداشت، نشانگر سستمنشیست
من از این عمل عاجزم =
من ناتوان از این كارم
من در این كار ناتوانم
من نمیتوانم این كار را بكنم
به داوی باورمندان:
شقالقمر معجزهی محمدیست و احیاء اموات معجزهی عیسوی=
شكافت ماه، فرجود محمدیست و زنده كردن مردگان فرجود ایسایی.
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
«حین» واژهای بیگانه است که جایگزینهای زیباتر و شیواتری در زبان پارسی دارد:
حین = هنگام، میان، زمان، گاه، دم
نمونه:
در حین مکالمه، دوستم هم رسید=
در هنگام گفتگو، دوستم هم رسید
در همین حین، صاحب ماشین هم پیدا شد
در همین میان، دارندهی خودرو هم پیدا شد
در حین رانندگی با موبایل صحبت نکنید=
در زمان رانندگی با همراه سخن نگویید
در هنگام رانندگی با همراه گپ نزنید
سارق حین سرقت دستگیر شد=
دزد هنگام دزدی دستگیر شد
دزد در میانهی دزدی دستگیر شد
در این حین بود که صدای گوشخراشی شنیده شد=
در این دم بود که سِدای گوشخراشی شنیده شد
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
«حین» واژهای بیگانه است که جایگزینهای زیباتر و شیواتری در زبان پارسی دارد:
حین = هنگام، میان، زمان، گاه، دم
نمونه:
در حین مکالمه، دوستم هم رسید=
در هنگام گفتگو، دوستم هم رسید
در همین حین، صاحب ماشین هم پیدا شد
در همین میان، دارندهی خودرو هم پیدا شد
در حین رانندگی با موبایل صحبت نکنید=
در زمان رانندگی با همراه سخن نگویید
در هنگام رانندگی با همراه گپ نزنید
سارق حین سرقت دستگیر شد=
دزد هنگام دزدی دستگیر شد
دزد در میانهی دزدی دستگیر شد
در این حین بود که صدای گوشخراشی شنیده شد=
در این دم بود که سِدای گوشخراشی شنیده شد
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
بهجای واژهی بیگانهی «شخص» بگوییم:
آدم، کس، خود، تن
نمونه:
شخص محترمی است =
آدم ارجمندی است
این عکس متعلق به چه شخصی است؟=
این فرتور از آنِ چه کسی است؟
اگر به شخصِ من هم فحاشی کردند، چیزی نگویید=
اگر به خودِ من هم ناسزا گفتند، چیزی نگویید
🍀بهجای واژهی بیگانهی «شخصی» بگوییم:
مردمی، خودی، خودویژه، خویشیک، تَنیک
نمونه:
گوشی موبایل یک وسیلهی شخصی است=
گوشی همراه یک افزار خودی است
یادداشتهای شخصی پدرم را پیدا کردم =
یادداشتهای خویشیک پدرم را پیدا کردم
حریم شخصیام را حفظ کن=
مرز تَنیکام را نگه دار
تجربههای شخصیاش را با ما به اشتراک گذاشت =
آروینهای خودویژهاش را با ما درمیان گذاشت
حقوق شخصی، حقوقى است که معمولن متعلق به یک فرد یا یک اجتماع است=
هودههای مردمی، هودههایی است که بیشتر از آن یکتن یا یک همبود است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
بهجای واژهی بیگانهی «شخص» بگوییم:
آدم، کس، خود، تن
نمونه:
شخص محترمی است =
آدم ارجمندی است
این عکس متعلق به چه شخصی است؟=
این فرتور از آنِ چه کسی است؟
اگر به شخصِ من هم فحاشی کردند، چیزی نگویید=
اگر به خودِ من هم ناسزا گفتند، چیزی نگویید
🍀بهجای واژهی بیگانهی «شخصی» بگوییم:
مردمی، خودی، خودویژه، خویشیک، تَنیک
نمونه:
گوشی موبایل یک وسیلهی شخصی است=
گوشی همراه یک افزار خودی است
یادداشتهای شخصی پدرم را پیدا کردم =
یادداشتهای خویشیک پدرم را پیدا کردم
حریم شخصیام را حفظ کن=
مرز تَنیکام را نگه دار
تجربههای شخصیاش را با ما به اشتراک گذاشت =
آروینهای خودویژهاش را با ما درمیان گذاشت
حقوق شخصی، حقوقى است که معمولن متعلق به یک فرد یا یک اجتماع است=
هودههای مردمی، هودههایی است که بیشتر از آن یکتن یا یک همبود است
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
بهجای واژهی بیگانهی «شخصا»(بهشخصه) بگوییم:
خویشتن، بهخودیخود، بهتنهایی، خودم
نمونه:
من شخصا این کار را انجام خواهم داد =
من به تنهایی این کار را انجام خواهم داد
من خودم این کار را انجام خواهم داد
من بهشخصه امید زیادی به موفقیت دارم =
من بهخودیخود امید بسیاری به پیروزی دارم
مسی بعد از الکلاسیکو شخصا به رونالدو تبریک گفت =
مسی پس از الکلاسیکو خودش به رونالدو شادباش گفت
مسی پس از الکلاسیکو به رونالدو شادباش گفت
نامه را شخصا مفتوح فرمایید =
نامه را خودتان باز کنید
عملیات بانکی را شخصا انجام دهید =
کارهای بانکی را بهتنهایی انجام دهید
کارهای بانکی را خودتان انجام دهید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
بهجای واژهی بیگانهی «شخصا»(بهشخصه) بگوییم:
خویشتن، بهخودیخود، بهتنهایی، خودم
نمونه:
من شخصا این کار را انجام خواهم داد =
من به تنهایی این کار را انجام خواهم داد
من خودم این کار را انجام خواهم داد
من بهشخصه امید زیادی به موفقیت دارم =
من بهخودیخود امید بسیاری به پیروزی دارم
مسی بعد از الکلاسیکو شخصا به رونالدو تبریک گفت =
مسی پس از الکلاسیکو خودش به رونالدو شادباش گفت
مسی پس از الکلاسیکو به رونالدو شادباش گفت
نامه را شخصا مفتوح فرمایید =
نامه را خودتان باز کنید
عملیات بانکی را شخصا انجام دهید =
کارهای بانکی را بهتنهایی انجام دهید
کارهای بانکی را خودتان انجام دهید
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی
"شست" به مانی (معنی) انگشت بزرگ و "شست" به مانی ۶۰، هر دو واژگانی پارسی هستند،
بنابراین نوشتن یكی با "ص" که بندواژهای (حرفی) تازی و بیگانه است درست نیست!
سد (۱۰۰) هم از شمارگان پارسیست و نباید با "ص" نوشته شود.
پس:
ـ 👍 = شست
ـ ۶۰ = شست
ـ ۱۰۰ = سد
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
"شست" به مانی (معنی) انگشت بزرگ و "شست" به مانی ۶۰، هر دو واژگانی پارسی هستند،
بنابراین نوشتن یكی با "ص" که بندواژهای (حرفی) تازی و بیگانه است درست نیست!
سد (۱۰۰) هم از شمارگان پارسیست و نباید با "ص" نوشته شود.
پس:
ـ 👍 = شست
ـ ۶۰ = شست
ـ ۱۰۰ = سد
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi