Telegram Web
من که بهشت را ندیده‌ام
اما حتما
بهشت جایی است در حوالی بین الحرمینِ تو

#شبهای_جمعه
شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
@KarbobalaLiterature
ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه‌السلام مبارک🌸

خدا همین که تو را آفرید تحسین کرد
برای شخص شخیصت بهشت تضمین کرد

خدا همین که تو را آفرید، ختم رسل
تمام عرش خدا را به شوق آذین کرد

خدا همین که تو را آفرید، در دستت
مس وجود مرا داد و ظرف زرّین کرد

خدا همین که تو را آفرید، در گوشت
شهادتین و اذان و اقامه تلقین کرد

خدا همین که تو را آفرید، تا محشر
تو را برای امیری به خلق تعیین کرد

که «لافتی» به جز «الا علی» نمی‌خواهد
زمین به غیر تو مولا ولی نمی‌خواهد

تویی وجود نبی یا نبی وجود تو بود
ملک به روز ازل گرم در سجود تو بود

تویی تو فاتح کعبه، تویی عروج خلیل
به روی دوش نبی نقطۀ فرود تو بود

حلال زاده شد آن کس که «وال من والاه»
حرام زاده شد آن کس که از جحود تو بود

فدای فاطمه آن بضعۀ رسول خدا
که بعد رحلت جانسوز او عمود تو بود

کسی که سوره شد و سیّد النسای خدا
اگر نبود علی جان! «لما خَلَقتُکُما»

مقدّرات زمین از نگات می‌ریزد
به آیه آیۀ چشمت سمات می‌ریزد

به دست بت شکنت ای خلیل دشمن کش
شکوه و شوکت لات و منات می‌ریزد

صفای کعبه به آن مستجار هیبت توست
که از شکاف سفیدش صِفات می‌ریزد

به کوچه کوچه کوفه مسیح منتظر ست
که ذرّه ذرّه گامت حیات می‌ریزد

نه در میانۀ صفّین بلکه پیوسته
ز چشمه سار نگاهت فرات می‌ریزد

سلام من به حسینت، به جسم بی سر او
که از سفینۀ نوحش نجات می‌ریزد

خدا کند که بمیرم میان هیئت او
خدا کند بشوم چون غبار تربت او

شاعر: مجید لشگری

#امیرالمومنین
#شعر
@KarbobalaLiterature
♦️امیر مومنان (ع)، صاحب آسمان و پدر خاک♦️

بنت اسد آرام و سنگین به سوی خانه حق قدم برمی‌دارد، دشواری حمل امانت الهی، آهسته آهسته آسان می‌شود.
کعبه! آغوش بگشای که قرار است راز خداوندی را از او بگیری و به عالمیان هدیه‌اش دهی.
نیک بنگر ضیافت نور است و میهمانی ملائک بر خاک مکه.
کعبه اینک ارجمندی‌اش را ثابت کرد.
به به چه نو‌ر بارانی است.
آی عرشیان و فرشیان، به دور خانه بگردید که صاحب‌خانه می‌آید.
علی اعلی (ع)، نور چشمان مصطفی (ص) می‌آید تا نعمت تمام کند و اکمال دین باشد و حق جویان را صراطی مستقیم.
دیدگان خاکیان، تراب مقدم ابوتراب شده است.
این خاک است که سرفراز از قدوم اوست و با خون فرزندان او به مقام اعلی رسید‌ه ‌است.
حضور ملکوتی‌اش در خاک و یازده بار تکرار شدنش درآینه زمین، اهل سماوات را برای همیشه مجذوب خاک ‌نشینان افلاکی نموده، حالا خیل ملائک، مابین زمین و آسمان در آمد و شد هستند، اشک و سلام می‌آورند و نور می‌برند و در گرداگرد حریم مطهر او و فرزندانش بیتوته می‌کنند. در هزاران صف به سلام می‌ایستند و پرمی‌گشایند وبال‌هاشان فرش زائران مزار دردانه‌اش حسین (ع) می‌شود و کربلا سرفراز، که سینه‌اش نگاهبان گنجینه‌ای هزار‌پاره از فرزندان اوست. پدر خاک بر خاک می‌نشیند و خاک، پای از آسمان فراتر می‌نهد.
نوای علی گویان است که بر سراسر گیتی طنین انداز شده. می شنوی؟!

کربلا گفت علی، خون خدا گفت علی
چیست نام پسران تو شها؟ گفت علی

اکبرش گفت علی، گل پسرش گفت علی
اصغرش گفت علی، چشم و سرش گفت علی

هر نفس گفت علی، مست ز بس گفت علی
قاسم ابن حسن از پشت فرس گفت علی

چه یلی گفت علی، ابن ولی گفت علی
جنگ تا تنگ شد عباس علی گفت علی

آتشین گفت علی، زینب دین گفت علی
بر بلندای فلک صبر، یقین گفت علی

کم کمک گفت علی، خواست کمک گفت علی
مستجار آه زد و خورد ترک گفت علی

#امیرالمومنین
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
♦️کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود♦️

کم‌کم راه می‌افتند مجلس یزید از قبل برای ورود کاروان آماده شده است. فریاد جارچی‌ها همه جای شهر را پر کرده است. شهر را آذین بسته‌اند و همه در میدان منتهی به دروازه جمع شده‌اند. در مجلس یزید اما برای گذاشتن سر حسین علیه‌السلام در جایی به دور از چشم زنان طَبَق مهیا شده است.

همگی در مجلس یزید غرق در سکوت نشسته‌اند. "مصیبه‌ ما‌ اعظمها"[۱] تازه این‌جا درک می‌شود. 

بر دندان‌های حسین (ع) که جز بوسه‌های پیامبر (ص) چیزی لمس نکرده‌اند؛ اکنون خیزران بوسه می‌زند و چه بوسیدنی!

و یزید چه آرزوی باطلی دارد که دوست می‌داشت پدرانش زنده بودند و این صحنه‌‌ها را می‌دیدند. پدرانی که زینب (ع) آنان را آزاد‌شده به دست پیامبر (ص) خطاب می‌کند. 

دیگر خون دختر علی (ع) به جوش آمده است. او که نجابت زهرایی و شجاعت علوی و صبر حسنی دارد حالا برای حسین (ع) در مجلس قاتلش سخنرانی می‌کند. 

«...ای یزید! آیا نمی‌بینی که رأی و اندیشه تو باطل است و ایام فرمانروایی‌ات کوتاه و اتحاد تو از هم پاشیده. روزی خواهد رسید که منادی فریاد برآورد: آگاه باشید که لعنت خداوند شامل حال ستمگران است.»[۲]

ــــــــــــــــــــــ
۱. فرازی از زیارت عاشورا به معنی مصیبت بزرگ
۲. لهوف سیدبن‌طاووس-بخش سوم


#دلنوشته #حضرت_زینب
@KarbobalaLiterature
♦️زینب به صبر می‌شکند استخوان غم♦️

فلک دارد سر آزار زینب
از بغض گوشه ی کوچه گرفته تا غمِ گوشه ی خرابه
از آتش خانه گرفته تا آتش خیام
از تیرهای تابوت حسن گرفته تا تیر های بدن حسین
از غسل و کفن و دفن شبانه تا حصیر و بوریا و آفتابِ غریبانه
از کاسه های شیر تا کاسه های خالی از آب
از فرق شکافته تا عمود و علقمه
از محسنِ علی تا اصغرِ حسین

غم خرد می کند چو اگر استخوان مرد
زینب به صبر می شکند استخوان غم

حالا باور کردید که:
فلک دارد سر آزار زینب؟
اصلا انگار به جای روضه باید به زینب فکر کنی و اشک بریزی
حالا که دلت سوخت
سرت را بلند کن و به نیابت از بانوی غم ها به ارباب بی کفن سلام بده
السلام علیک یا اباعبدالله

#حضرت_زینب
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
بهارکه می‌شود غنچه بیتاب شکفتن است؛
تمام هفته را به امید دوشنبه‌ام، که بشکفد این دل با یک سلام!
دوشنبه‌ها روز شماست؛
ارزانی میهمان‌ها!
السلام علیک یا اباعبدالله

#میهمانی_دوشنبه_ها
از میان روزهای هفته، دوشنبه منسوب است به امام حسن و امام حسین علیهما السلام
@KarbobalaLiterature
من آن ذره غباری‌ام كه در روز غبار روبى، لحظه‌ای بيشتر ماندن كنار ضريحت را انتظار می‌كشد
شب جمعه همه کربلایند، من هم، دل من هم...

#شبهای_جمعه
شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
@KarbobalaLiterature
دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره، در هوای تو باد!

یک نفر اینجا، تنها دارایی‌اش را در دست گرفته و با اشک از تو می‌خواهد بسوزانی‌اش!!!
حسین جان، این دل کوچک را مهمان عظمت کربلایت کن...

السلام علیک یا ابا عبدالله

#میهمانی_دوشنبه_ها
از میان روزهای هفته، دوشنبه منسوب است به امام حسن و امام حسین علیهما السلام
@KarbobalaLiterature
تفسر هنری قرآن کریم در سوگ سرودی برای حضرت عباس (ع)

استفاده از تعابیر و تصاویر قرآنی، یکی از امکانات مهم شاعران مذهبی‌سراست که البته بسیاری از سرایندگان، از این امکان عظیم بهره نمی‌برند یا کم‌بهره‌اند؛ برخی به علت کم‌اطلاعی و عدم آشنایی و گروهی نیز به رعایت ادب شرعی.
شعر زیر، در شش مورد، به طور آشکار به تأویل آیات قرآن کریم یا استفاده هنری از آن‌ها پرداخته است و نمونه خوبی برای نشان دادن این سبک استفاده از تعابیر قرآنی محسوب می‌شود.

این شعر را در لینک زیر می‌خوانید🔻
http://karbobala.com/articles/info/1862

@KarbobalaLiterature
شهادت امام کاظم علیه‌السلام تسلیت باد🏴

چشمهایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاری است
شب اندوه رو به اتمام است

روح تو آنقدر سبکبار است
که اسیر قفس نخواهد شد
لحظه‌ای با مظاهر دنیا
همدم و همنفس نخواهد شد

کور خوانده کسی که می‌خواهد
بسته بیند شکوه بالت را
چشم اگر واکنند می‌بینند
جبروت تو را، جلالت را

چه غم از این که گوشۀ زندان
شب و روزش کبود و ظلمانیست
در کنار فروغ چشمانت
جلوۀ آفتاب پیدا نیست

همدمی غیر اشک و شیون نیست
در سحرگاه خیس تنهاییت
می‌شود در غروب عاطفه‌ها
تازیانه انیس تنهاییت

راوی اوج غربت و درد است
آه و أمّن یجیب تو هر روز
گریه در گریه: «رَبِّ خَلِّصنِی»
ندبه‌های غریب تو هر روز

از تمام صحیفۀ عمرت
آه چند آیه‌ای به جا مانده
شمع چشم تو رو به خاموشی است
از تنت سایه‌ای به جا مانده

لاله لاله دخیل می‌بندند
به ضریح تنت جراحت‌ها
شرمگین، بیقرار، بارانی
آسمان هم از این جسارت‌ها

چه به روز دل تو می‌آورد
کینۀ قاتل یهودی که
بر تن خستۀ تو گل می‌کرد
آنقدر سرخی و کبودی که ...

میله‌های کبود این زندان
شب آخر، شده عصای تو
زخم زنجیرها شده کاری
رفته از دست، ساق پای تو

پیکرت روی تکه ای تخته!
غربت تو چقدر دلگیر است
راوی روضه‌های بی کسی‌ات
ناله‌های کبود زنجیر است

شیعیان تو آمدند آن روز
پیکرت روی دست‌ها گم شد
آه اما غروب عاشورا
بدنی زیر دست و پا گم شد

نیزه‌ها محو پیکر خورشید
محشری بود کربلا آن روز
بوسۀ نعل تازه گم می شد
بین انبوه زخم‌ها آن روز

عشق بر روی نیزه معنا شد
در حوالی قتلگاهی که
پیکر آفتاب جا ماند و
کاروان رفت سمت راهی که...

شاعر: یوسف رحیمی

#امام_کاظم
#شعر
@KarbobalaLiterature
قید واژه‌ها را باید زد
این همه بالا و پایین نمی‌خواهد
این بار ساده می‌گویم:
سلام دوستت دارم حسین جان
کربلای ما یادت نرود ارباب

#شبهای_جمعه
شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
@KarbobalaLiterature
سلام بر شما ای بهانه آفرینش🌹

سلام بر شمایی که محبوب خداوند هستید،

سلام ما بر شما که آمدید تا با خورشید وجودتان ظلمت و سیاهی جاهلیت را به روشنی مبدل کنید.

آمدید تا قلب‌های زنگار گرفته از شرک و بت پرستی را جلای ایمان به خدا دهید.

آمدید تا زنجیر اسارت هوای نفس را از گردن‌ها باز کنید و مدال عبودیت و بندگی خدا را به گردن‌ها بیاویزید.

کلامم در وصف شما ناقص است یا رسول الله چرا که خدا مدح شما را می کند، ای کسی که تجلی مهربانی خدا هستی، آن هنگام که سنگ به پیشانی ات می‌زنند و شما برای هدایتشان دعا می کنی. آزارت می دهند و ناسزا می‌گویند تو را، ولی شما به عیادتشان می‌روی و از رحمت خدا برایشان می‌گویی،

آری فقط خدای تو می‌تواند وصفت کند و چه خوب تو را معرفی می‌کند:

"رحمه للعالمین".

آنقدر از چشمه ی محبت و مهربانی خود به مردم آب حیات دادید که خداوند در وصف شما فرمود : "إنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏"

و اکنون که با خود می اندیشم می بینم چه خوب شد که امانت دار این مردم بودید و اگر نه نمی دانم با امانت های شما دگر چه می کردند!

چه خوب شد که شما به این مردم مهر و محبت کردید و اگر این گونه نبود نمی دانم چه بلایی بر سر خاندان شما می‌آوردند!

چه خوب شد که یتیم نوازی را به این امت درس دادید و اگر این گونه نبود نمی‌دانم با یتیمان حسینت دگر چه می‌کردند!

چه خوب شد که به عیادت مریض هایشان می‌رفتید و اگر این گونه نبود نمی‌دانم دگر چه با زین العابدین علیه السلام می‌کردند!

و چه خوب شد که گفتید حسین از من است و اگر این گونه نبود نمی‌دانم...

عید مبعث مبارک💐

#پیامبر
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
به مناسبت عید مبعث...💐

تازه مسلمانم مسلمانِ محمد
عاشق شدم امشب به قرآنِ محمد

معلوم شد سررشتۀ کار دلِ ما
دست ابوذر بود و سلمانِ محمد

محبوب اهل آسمان‌ها و زمین است
ذکر حسن جان و حسین جانِ محمد

امیّد دارم که خدا ما را ببخشد
تنها به حقّ این عزیزانِ محمد

جانم به ایمانی که دارد این پیمبر
عشق علی مخلوط ایمانِ محمد

امشب حبیبم را حبیب الله کردند
قلب مرا این گونه خاطر خواه کردند

مبعوث گردید آخرین پیغام‌آور
قربان این پیغمبر اسلام‌آور

او آمده انسانِ توحیدی بسازد
در این فضای کفری و سرسام‌آور

تو آسمانی هستی و روی زمین هست
معراج‌های تو هنوز ابهام‌آور

فهمیده‌ام که سینۀ زهرا بهشت است
چون بوده خیلی بوسه‌ات الهام آور

پیغمبر رحمت بیا رحمت بیاور
از مکه تا یثرب بیا هجرت بیاور

موسای ما شو از دل دریا گذر کن
عیسای ما شو با دَمت برکت بیاور

پشت تمام سنگ باران‌ها بهشت است
جان خدیجه یک کمی طاقت بیاور

این جا فقط دزدی و غارت می‌شناسند
قدری برای مردها غیرت بیاور

عمار یاسرها هنوز چشم انتظارند
دلگرمی از آیین توحید تو دارند

کار رسالت از همین حالا شروع شد
با اسم ربک عشق بازی‌ها شروع شد

خاکستر روی سرت داده علامت
ام‌ابیها بودن زهرا شروع شد

تنهایی‌ات حالا به اوج خود رسیده
شعب ابی طالب و هجرت‌ها شروع شد

پرچم به دست حمزه دادی مانده‌ام که
جنگ احد یا روز عاشورا شروع شد

با اینکه تو پیغمبر امیّ مایی
اما سرآمد از تمام انبیایی

یک ریز می‌خواهم به عشقت بنویسم
تو مصطفایی مصطفایی مصطفایی

گردت همیشه بچه‌های کوچه جمعند
از بس که آقا جان تو خوب و با صفایی

داری خودت را می‌کشی از غصۀ ما
بابای امت تو چقدر درد آشنایی

اما حسابی وا نکن آقا که این قوم
اجر رسالت می‌دهند با بی وفایی

تو قبل اقرا گریه کردی بر حسین پس
تو اولین گریه کن خون خدایی

ای رحمت للعالمین جانم فدایت
عشق امیرالمؤمنین جانم فدایت

اربابمان را از سر لطف تو داریم
قابل ندارد به خدا این نوکری‌ها

با یا علی دل بردنت زحمت ندارد
چه زحمتی؟ تا باشد از این دلبری‌ها

یک روز دینت می‌شود آقا جهان گیر
قرآن و عترت با همین تاج سری‌ها

کار خودش را کرده بیداری اسلام
دارد به باور می‌رسد ناباوری‌ها

مهدی دعای فرجش را نیز خوانده
تا انتقام کربلا چیزی نمانده

شاعر: نجمه پور ملکی

#پیامبر
#شعر
@KarbobalaLiterature
📆۲۸ رجب؛ سالروز حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه... 🐪

شنیده‌ام که بار سفر می‌بندی، با همه اهل و عیال! چه کند این شهر بدون پنجمین نفر؟
اما آنجا وعده‌ای گذاشته‌ای و راهی شده‌ای؛ سلام مرا به زینب برسان و سایه سرش باش؛ سفرت به سلامت حسین جان...
می‌آید ای دل منزل به منزل...

#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
دست به دست نسیم که بدهی، فاصله ها کوتاه می‌شود.
چشم هایت را که باز کنی، روبری حرم ایستاده ای.
بفرما، این دوشنبه، این تو و این میزبان امروز!
السلام علیک یا ابا عبدالله

#میهمانی_دوشنبه_ها
از میان روزهای هفته، دوشنبه منسوب است به امام حسن و امام حسین علیهما السلام
@KarbobalaLiterature
♦️دعوتم کن به جشن میلادت♦️

این روزها و شب‌ها حال و هوای قلم، جور دیگری می‌شود؛ خود می‌رود و کنار دفتر، یک کربلا می‌نویسد، یک حسین یک زینب، جشن تولد نقاشی می‌کند آن‌وقت تو؛ می‌مانی چگونه با این‌ها جمله بسازی.

جملاتی که دیگر قلم بدون اختیار تو آن‌ها را می‌نویسد. حالا کاغذ نمادی از فرات می‌شود و باران چشم‌هایت، فرات را سرشار می‌کند.

امشب درهای آسمان باز است و فرشتگان گهواره‌اش را از یکدیگر می‌ربایند، صدای خنده‌ آسمان، گوش زمین را کر می‌کند؛ عرش آذین بسته می‌شود و خدا مهمانی میلاد حسین علیه‌السلام‌ را خودش میزبانی می‌کند.
اهل کساء پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم کامل شده‌اند!
حالا دیگر مجوز نزول تطهیر هم صادر می‌شود، کون و مکان بی‌قرار قرار دل فاطمه سلام‌الله‌علیها هستند.
علی و زهرا (ع) شادتر از هر‌لحظه‌ دیگری هستند و آماده‌اند که گدایان را مرحمتی دهند.
امشب حسن‌ (ع) برای برادر تازه واردش از جان مایه می‌گذارد.
قلم هرچه جلوتر می‌رود انگار بیشتر بغض گلویش را می‌فشارد و بغضش می‌شکند در میان این‌همه جمله‌ تبریک و شادباش بغض قلم می‌شکند.

حسین (ع) و تو چه میدانی حسین (ع) کیست؟
غم با حسین (ع) عجین است و نمی‌شود اسم حسین (ع) را کنار کربلا ننوشت. ابراهیم و نوح و آدم (ع) هم اعتراف کرده‌اند؛ نام حسین (ع) می‌شکند و می‌گریاند و همین نام، خودش روضه می‌خواند.
کاغذ در خون می‌شود و ناگهان قلم در خون خود غرق می‌شود و حالا پای دل درمیان است...  با دلم برایت می‌نویسم.
دعوتم کن به جشن میلادت. هدیه آورده‌ام؛ کاسه کاسه اشک، سبد سبد گدایی و کوله باری از محبت.
دعوتم کن تا مثل فطرس بال‌های سوخته و قلب شکسته‌ام را به گهواره‌ات بزنم.
دعوتم کن زنجیر‌های دلم را با قنداقه‌ تو باز کنم.
من سال‌هاست منتظر این‌ دعوت هستم.

تولدت مبارک ارباب! 

#امام_حسین
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
من هم مثل زمین، مثل زمان، مانند جبرئیل و تمام فرشتگان منتظرم تا در روز میلادت قلبم را کنار گهواره‌ات جا بگذارم.
و برگردم و این سر زمانه بایستم و ببینم چطور قلبم را در دست می‌گیری و عاقبت به خیرم می‌کنی.

#امام_حسین
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
‍سال‌ها گفته بودی و شنیده بودی، زمزمه کرده بودی و گریسته بودی، بیتاب شده بودی و گریبان‌ چاک کرده بودی و حالا...زمان آن است که یک‌عمر دل‌تنگی را فراموش کنی!

وقتش رسیده که در میان گریه بخندی و با خنده از شوق اشک بریزی.

یادش به خیر در دنیا همیشه می‌گفتی:

بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسینه

حالا این بهشت، این تو، این هم...

چطور می‌توانی عطش یک‌عمر را با دیدنش خاموش‌ کنی؟

سرور جوانان بهشت اینجاست و دوستانش شیرینی لحظه‌ دیدار را حس می‌کنند.

بهشت اینجاست، مبهوت حسین و حداث الحسین (ع) [۱]

امام من، روز میلادتان، دلم را خوش می‌کنم که عیدی‌ام را از دست شما بگیرم!😊

وعده‌ ما روزی که خواهد آمد، وقتی‌ که دیگر حنای بهشت هم، پیش تو رنگی ندارد....

ــــــــــــــــــــــ
۱. وَ هُمْ آمِنُونَ وَ الْخَلْقُ یُعْرَضُونَ وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَیْنِ (ع) تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ- لَا یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ یُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ فَیَأْبَوْنَ وَ یَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ ...
مردم در آن روز دچار جزع و فزع هستند غیر از گریه کنندگان بر امام حسین (ع) که در امان خواهند بود.
مردم در آن روز براى حساب خوانده می‌شوند؛ ولى آنان در زیر سایه عرش با امام حسین (ع) گفتگو می‌کنند و از بدى حساب خوفى ندارند.
به ایشان گفته مى‏شود: داخل بهشت شوید؛ ولى نمى‏پذیرند؛ بلکه هم‌نشینی و سخن گفتن با امام حسین (ع) را انتخاب مى‏کنند ...‌

#دلنوشته
#امام_حسین
@KarbobalaLiterature
سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر!

مژده که ماه طلوع کرده در افق آسمان بنی هاشم
شاه می‌آید، ماه می‌آید، کودکان حرم را پناه می‌آید...🌹

بنگر که چگونه او ادب و وفا را به غایت به همراه آورده، بعد از شاه به دنیا می‌آید و قبل از شاه به میدان می‌رود!

به به به، چه خوشایند است رایحه دلنواز برادری‌ات با جبل نور.

بیا که تا نور دیدگان مولا باشی
بیا تا شاد شود ابوتراب علیه‌السلام به برازندگی‌ات برای سرداری
بیا تا حریم عشق را نگاهبان باشی
بیا که تنها امید زینب سلام‌الله‌علیها تویی در شب‌های پر اضطراب نینوا...
بیا ای ساقی حرم آلُ الله (ع).

به علَم می‌اندیشم و به علمداری دستانت، مواظب دستانت باش که حامل لوای عشق‌اند.

دست خدا در دستان توست.
پرچم آل عبا (ع) در دستان توست.
خیمه‌های خدا را پناه، دستان توست.
گرچه در حمایت از خون خدا (ع)، از هم جدا دستان توست.
نیکوترین شاهد عشق و وفا دستان توست.
به آب می‌اندیشم و به عطش لبهای خشکت،
چه کردی با آب که سالهاست حسرت به دل، حیران و سرگردان به دور تو میچرخد!؟
فرزند ابوترابی و فدایی فرزند ابوتراب (ع)
آمدی و دلهای حزین را باب حاجات شدی، روح مناجات شدی.

از شجاعت و رشادتت بگویم یا از وفاداری و ادبت!؟
از سرداری و علمداریات بگویم یا از مهربانی و عطوفتت!؟

ای پدر فضیلت‌ها، یا ابوفاضل
ای ماهتاب درخشنده شبهای ظلمانی خاک
بر ما بتاب که سخت تاریکیم

«الا یا ایها الساقی»، جرعه‌ای از زلال مشک معرفتت بر ما بنوشان که بی حد و حساب تشنه‌ایم...

#حضرت_عباس
#دلنوشته
@KarbobalaLiterature
📅به مناسبت روز بزرگداشت سعدی شیرازی
تضمینی عاشورایی بر شعر سعدی توسط حسن دهقان


مرغِ غزل امشب چرا از آشیانم می‌رود
امشب که باید تا سحر، شاعر بمانم، می‌رود
«ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می‌رود»
«وآن دل که با خود داشتم با دل ستانم می‌رود»


لیلی بیا امشب، بیا! یک گام دیگر پیشتر
باید که مجنونت شوم، شادی کمی هم بیشتر
از محتشم می‌گویمت، افسانه‌ای دل ریش تر
«گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود»


این قصه را باید کسی در گوش جان‌ها دم زند
با روضه‌هایش شاعری، باران به چشمانم زند
در سوگِ سهرابم غزل، آتش به «دستانَم» زند
«چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم می‌رود»


با نای نی نالیده‌ام تا نینوایم خواستی
«گندم» به دستم داد شب، اما تو «آدم» خواستی
در این زمستان باز هم، اردیبهشتم خواستی!
«گرچه نباشد کار من، هم کار از آنم می‌رود»


آن سرو سیمین از حرم، حالا خرامان می‌رود
آیا حسین است اینکه لب خشکیده میدان می‌رود
آری! علی، زهرای من، هم این و هم آن می‌رود
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»


سخت از بر دستان گل، پروانه‌ای پرپر زدن
یا اینکه ساقی باشی و شرمندۀ ساغر شدن
ای کاش ای گل داشتی یک جای سالم در بدن
«طاقت نمی‌یارم جفا، کار از فغانم می‌رود»


ای دست یاری کن کمی، تا او بیاید از فرات
این مشک زخمی می‌شود، تا غم ببارد از فرات
این شعر خونین تا ابد، باید بنالد از فرات
«پنهان نمی‌ماند که خون، بر آستانم می‌رود»


تیری از آن سو آمد و جامی می از مستان گرفت
بر روی دستان پدر یکباره ساقی جان گرفت
لبخند او ابری شد و در دفترم باران گرفت
«کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می‌رود»


آشوب هفتاد و دو تن، افسانۀ سجاد شد
لرزید پشت کوفیان، تا زینبم فریاد شد
از نیزه نوری آمد و شب کورِ مادرزاد شد
«کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود»

#شعر
#بزرگداشت_سعدی
@KarbobalaLiterature
2024/12/18 01:24:13
Back to Top
HTML Embed Code: