Telegram Web
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (2 از 12)


یک نمونه از رفتار ملایان و از نتیجه‌ی آنها داستان مشروطه است. مشروطه (یا سررشته‌داری توده) بهترین گونه‌ی ‌سررشته‌داریهاست. اگر در زمان اسلام جهان را خلافت شایستی ، امروز مشروطه می‌شاید. این نشان پیشرفت جهان است که توده‌ها خودشان رشته‌ی کارهای توده‌ای را بدست گیرند و آن را راه برند. [1]

مشروطه در زمانهای باستان در یونان و روم پدید آمده ولی نپاییده بود. تا سپس در اروپا پدید آمد و بیشتر کشورها آن را پذیرفتند. در ایران نیز غیرتمندانی خواهان آن می‌بودند و سالها می‌کوشیدند تا شادروانان سید ‌عبدالله ‌بهبهانی و سید ‌محمد ‌طباطبایی پیش افتاده جنبشی پدید آوردند و بدانسان که در تاریخ نوشته شده از مظفرالدین‌شاه فرمان مشروطه گرفتند و مجلس شورا در تهران گشاده گردید.

باآنکه پیشوای این جنبش دو سید می‌بودند و سه تن از علمای بزرگ نجف که آخوند خراسانی و حاجی میرزا حسین تهرانی و حاجی شیخ‌ مازندرانی باشند ، مردانه پشتیبانیها می‌نمودند ، درمیانه با ملایان نبرد سختی پدید آمد.

در آغاز کار ، اینان چون معنی مشروطه را نمی‌دانستند و چنین می‌پنداشتند که مردم که شوریده‌اند رشته‌ی کارها را از دست دربار گرفته و بدست آنان خواهند سپرد ، از اینرو با آن همراهی می‌نمودند. ولی بیش از هفت یا هشت ماه نگذشت که راستی را دریافته دانستند که مشروطه نه بسود آنان ، بلکه بزیان ایشان می‌باشد و اینبود بدشمنی پرداختند ، دسته‌بندیها کردند ، با دربار همدست شده کوششها بکار بردند ، درمیانه جنگها رفت ، خونها ریخته شد. چون در انجام کار مشروطه‌خواهان چیره درآمدند و تهران را گشاده محمدعلی‌میرزا را برانداختند ، این بار ملایان دست بدامن دولت بیدادگر روس زده نکولا را پشتیبان خود گرفتند و ده سال که سپاه روس در شهرهای ایران می‌بود از هیچ‌گونه پستی و نامردی بازنایستادند.

پس از همه‌ی اینها چون نکولا نیز برافتاد این بار بخاموشی و کناره‌گیری گراییدند ، و کم‌کم با مشروطه بآشتی و دوستی پرداخته از مشروطه بسودجویی برخاستند. فرزندان خود را بدبستانها فرستادند ، در اداره‌ها کار برای بستگان خود گرفتند ، از هر راهی توانستند از سودجویی بازنایستادند. یک دسته «متجدد» گردیده مشروطه را با شیعیگری سازش دادند : «امامان همیشه با ظلام و مستبدین در جنگ بوده‌اند. مگر امام‌حسین در راه عدالت کشته نشده؟!..». از اینگونه سخنان فراوان بمیان آوردند و بازار خود را گرم گردانیدند. بسیاری از آنان خودشان را بادارات انداخته یا دفتر اسناد رسمی گرفته از دولت کار پذیرفتند.

لیکن در همان‌ حال دشمنی خود را با مشروطه فراموش نکردند. آن دعوا را که درباره‌ی فرمانروایی می‌داشتند رها نکردند. باز دولت را «جائر» خوانده مالیات دادن و بسربازی رفتن را حرام ستودند ، باز نوید بهشت دادند ، باز حور و غلمان فروختند. از هر راه که توانستند مردم را بدلسردی از مشروطه واداشتند. هر گامی که در راه پیشرفت برداشته شد از هایهوی بازنایستادند. از بیشرمی و خیره‌رویی ، یکسو از اداره‌های قانونی بهره جستند و یکسو از حاجیان و مشهدیان زکات و مال امام و «رد مظالم» گرفتند. بگفته‌ی عامیان : «هم از توبره خوردند و هم از آخور». [2]

اکنون که در تهران تکانی برپاست و برای مجلس چهاردهم نمایندگانی برگزیده می‌شود ، چند تن از ملایان می‌کوشند که پسران یا برادران خود را برگزینانند و با صد بیشرمی «بیانیه»ها بچاپ می‌رسانند و مردم را بگرفتن «تعرفه» و دادن «رأی» وامی‌دارند. در همان حالی که این کار را می‌کنند ، در پشت سر چنین می‌گویند : «حالا که این لامذهبها کار خود را پیش برده‌اند باید علما را انتخاب کرد که تا بتوانند از بدعتها جلوگیری کنند».


🔹 پانوشتها :

1ـ چنین دفاع پرشور و ستایش‌آمیز نویسنده از مشروطه (دمکراسی) هنگامی می‌رفت که گذشته از دشمنی کهن ملایان و پیروان آنان با مشروطه ، کشورهایی مانند آلمان ، ایتالیا ، شوروی ، ژاپن و اسپانیا در گرماگرم جنگ جهانی دوم به جنبشهایی همچون فاشیزم و سوسیالیزم و میلیتاریزم برخاسته خودکامگی پیش گرفته بودند و هیاهوی آنها به ایران رسیده جوانان ایرانی نیز دمکراسی را کهنه شده ‌شمرده با آن دشمنی می‌کردند. ـ و

2ـ بدانسان که ملایان و حکومتشان امروز بکار می‌بندند : هم خمس و زکات و سهم ‌امام و رد مظالم می‌گیرند و هم مالیات. ـ و


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
22ـ از راست : حاجی شیخ مازندرانی ، حاجی میرزا حسین‌ تهرانی ، آخوند خراسانی
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر (نه از نه)


پیمان : مقدمه‌ی این مقاله‌ی آقای روایی را در شماره‌ی پیش چاپ کرده بودیم و در این شماره همه‌ی آن را چاپ نمودیم. خوانندگان تصدیق خواهند کرد که این مرد پاکدل با آنکه خود او از شعراست با چه زبان انصافی سخنرانی نموده‌اند و می‌توان گفت که این مقاله‌ی ایشان از شاهکارهای نویسندگی است. اما نسبت افراط و تفریط که آقای روایی بمردم شرق داده‌اند ما در این باره با ایشان همداستان نمی‌باشیم و چون دارنده‌ی پیمان در جای دیگری ⁽¹⁾ از این موضوع سخن رانده گفته‌های ایشان را در اینجا تکرار نمی‌نماییم. آنچه در اینجا باید گفت اینست که توده چه در شرق و چه در غرب فهمی از خود ندارد بلکه همیشه باید بزرگان و پیشوایانی پیدا شده و آنان را براه رستگاری برسانند و جای فسوس است که در شرق از قرنها خردمندان زبان بسته و بکنجی نشسته و میدان را به بدآموزان و کج‌اندیشان باز گزارده‌اند و اینست که اینهمه عیبها پیدا شده وگرنه توده‌ی شرقی بویژه مردم ایران سخن‌شنوترین و میانه‌روترین مردمان می‌باشند. در همین موضوع شعر که پس از قرنها نخستین بار ما این سخنها را در پیمان می‌نویسیم خواهیم دید که باندک‌زمانی کمتر نشانی از غزلهای بیهوده بازنخواهد ماند و خود همان شعرای غزلسرای بیاری ما برخاسته در نکوهش غزل شعر خواهند سرود.


🔹 پانوشت :

1ـ «آیین» [بخش] دوم دیده شود. (پیمان)


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (3 از 12)


از این ملایان داستانهایی هست که اگر نوشته شود کتابی گردد. رفتار اینان دلیل بُرنده‌ایست که گروهی بیدینند و جز درپی خوشگذرانیهای خود نمی‌باشند ، و این پیشه را بهترین راه برای آن می‌شناسند. راستی هم آنست که پیش از زمان مشروطه درمیان ملایان نیکان و بدان هر دو می‌بودند. ولی چون مشروطه برخاست و ناسازگاری ملایی با آن دستگاه روشن گردید کسانی که بهره از پاکدلی و نیکخواهی می‌داشتند خود را بکنار کشیدند ، و نماندند در ملایی مگر تیره‌درونانی که از زندگی جز شکم‌پرستی و کامگزاری را نفهمیده‌اند و از نیکخواهی و دلسوزی بمردم بیکبار بی‌بهره‌اند.

یکی از آنان که از ملایان آذربایجان می‌بوده ، در سال نخستِ جنبش مشروطه بنمایندگی از علما بمجلس شورا فرستاده شد ، و در آن مجلس که قانون اساسی گزارده می‌شد و کشاکشهای بزرگی درمیان می‌بود ، این مرد بهمدستی دو سید [شادروانان بهبهانی و طباطبایی] و دیگران ، هواداری بسیار از آن قانون کرده از همان راه جایگاهی درمیان مشروطه‌خواهان یافت و از بزرگان بشمار رفت ، و زیرکانه از آن فرصت سود جسته «مستمری» گزافی از گنجینه‌ی دولت برای خود گرفت ، و فرزندان خود را که بسیارند (جز یکی) باروپا فرستاد و یا در آموزشگاههای ایران بدرس خواندن گزاشت که چون بازگشتند و یا از آموزشگاه بیرون آمدند هر یکی در اداره‌ای جا گرفته ماهانه‌های گزافی دریافتند (و اکنون هم درمی‌یابند).

پس از همه‌ی اینها خود او دستگاه «حجت‌الاسلامی» را رها نکرد و در این سی‌وهشت سال همیشه ، هم از مشروطه‌خواهی سود جسته و هم از آخوندی. از آنسو در گزاردن قانون اساسی دست داشته ، از اینسو در خانه‌ی خود درس «فقه» گفته. هیچ نیندیشیده که اگر مشروطه است پس این دستگاه آخوندی چیست که من می‌دارم؟!.. اگر کشور با قانون ‌اساسی راه خواهد رفت دیگر این «فقه جعفری» به چه کار خواهد خورد؟!.. آیا از روی قانون ‌اساسی من چه ‌کاره‌ام و چه عنوانی توانم داشت؟!.. تنها آن خواسته که در هر دو بازارِ گرمی دارد و سود جوید ، و باآنکه اکنون بیش از هشتاد سال می‌دارد با همان دورنگی و زیرکی روز می‌گزارد.

از همین ملا داستان دیگری هست. یکی از آذربایجانیان چنین می‌گوید : در سالهای نخست مشروطه با چند تنی بتهران رفته بودیم. روزی گفتم بدیدن فلان آقا رویم. چون رفتیم دیدیم در تالار بزرگی «مجلس درسی» برپاست. طلبه‌ها تالار را پر کرده‌اند و آقا سرگرم «تقریر و تحقیق» است. گفتگو از این می‌رود : «آیا صورت کسی را کشیدن جائز است یا نه؟..» (هَل یَجُوزُ التَصویر أم لا؟..).

ما چون نشستیم آقا «صَبَحکُمُ اللهُ بِالخَیر» گفت و بسر سخن رفت. ما هم نشسته گوش دادیم. آقا گفت و طلبه‌ها گفتند ، حدیثها خواندند و دلیلها آوردند ، سرانجام بآنجا رسید که آقا گفت : «اَلاَحوَط تَرَکَهُ» (بهتر است پرهیزیده شود).

ما چون برخاستیم در بیرون چنین گفتند : «فلان پسر آقا که باروپا برای درس خواندن رفته بود بازگشته». گفتیم بنزد او هم رویم. چون رفتیم دیدیم در آنجا دستگاه دیگریست. بشیوه‌ی اروپایی صندلی و میز گزارده شده ، آقازاده با سرِ باز و رخت فرنگی بما دست داد ، چند بار «مغسی» گفت. چون نشستیم و سخن آغاز شد پرسیدیم : «خوب آقا در چه رشته‌ها درس خواندید؟..» آقازاده چون درسهای خود را شمرد یکی هم «رسم و نقاشی» را نام برد.

ما در شگفت شدیم که پدر در آنجا چنان گفتگویی می‌داشت و پسر در اینجا چنین پاسخی می‌دهد. پدر بطلبه‌ها می‌گفت : «کشیدن صورت کسی جائز نیست» ، پسر می‌گوید : من آن را درس خوانده‌ام و «نقاش» خوبی می‌باشم.

اینها نمونه‌هایی از حال و رفتار ملایان ایرانست.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 دلبر پنداری (یک از پنج)


صورت شگفتی را که در شماره‌ی پیش آورده بودیم و اینک در این شماره دوباره می‌آوریم باید دانست که این صورت یادگار و شاهکار میرزا علی‌اکبر صابر شاعر مشهور قفقاز است. صابر که اکنون در باکو تندیس (مجسمه) برای او بر پا کرده‌اند از آغاز جوانی گرفتار شعرهای بیهوده بوده و سالها آن راه گمراهی را می‌پیموده تا سپس خطای خود را دریافته از آن راه برمی‌گردد و این زمان شعرهای پرمغزی با زبان ساده‌ی ترکی در زمینه‌ی خرده‌گیری بر عادتهای ناپسند و کارهای نازیبا می‌سرود و در روزنامه‌ی مشهور ملا نصرالدین چاپ می‌کرد که می‌توان گفت : سودمندترین بخش ملا نصرالدین شعرهای او بود. نیز می‌توان گفت که آن شعرها بهترین اثر را بمردم می‌نمود.

نسیم شمال تهران بسیاری از شعرهای صابر [1] را ترجمه می‌کرد ولی باید گفت این کجا و آن کجا. کسانی اگر زبان ترکی قفقازی را می‌فهمند می‌دانند که شعرهای صابر [2]2 ارج و اثر دیگری را داراست.

یکی از کارهای شاعر قفقاز همین است که غزلی به پیروی شعرای ایران سروده و در آن بیشتر تشبیه‌ها را که شعرای ما معمول دارند گرد آورده و سپس از رویهم‌رفته‌ی آن تشبیه‌ها صورتی با قلم نقاشی پدید آورده که از شگفتترین صورتهاست و آن همین است که ما از دیوان صابر [3]3 برداشته و در پیمان چاپ می‌نماییم.

غرض ما از این کار دو چیز بود : یکی آنکه ذوق خوانندگان را بسنجیم دیگری آنکه بآقایان شعرای غزلسرا نشان بدهیم که این کار ایشان پررسوا شده و خود مایه‌ی ریشخند دور و نزدیک گردیده و خواستار شویم که این رشته را رها کرده و قدر آن جُربُزه‌ی[استعداد] خدادادی را دانسته در زمینه‌های سودمند سخنوری کنند. ...

نخست شعرهای خود صابر سپس شعرهای آقای منصور و ادیب توسی و سپس این نگارشها را می‌آوریم :


1ـ گفته‌ی صابر :

ای آلنک آی یوزون گونش ای قاشلارک کمان!

جیران گوزک قارشقه خطک کاکلک ایلان!

آلما چنه‌ک چنه‌کده زنخدان درین قویو

کپریکلرک قامش دوداقک بال تنک کتان

بوینوک صراحی بوی بوخونک براوجا چنار

اندامک آق گوموش یگاقک قرمزی انار

خالک یوزکده بوغدا باشکده ساچک غراب

قاه... قاه... غریبه گولمه لی سن خانمان خراب!

2ـ سروده‌ی آقای منصور : (باصل ترکی بسیار نزدیک رفته)

آن صورتی که بود به پیمان راستان آن صورتست دلبر موهوم شاعران

نادیده ناشناخته توصیف کرده‌اند این خلقت عجیب بصد منطق و بیان

از بهر آنکه خوب شناسیم چیست او اشعار ذیل شرح کند رمز داستان /

خورشید روی ماه جبین ابروان کمان آهو دو چشم مور خط و مار گیسوان

سیب است چانه و بزنخدانش چاه ژرف مژگان چو تیر لب عسل و جسم چون کتان

گردن صراحی قامت و بالای وی چنار گونه چو نار سرخی و اندام سیم دان

خالش بروی گندم و زلفش بسر چو زاغ آخ آخ چه مضحک است خود این یار دل‌ستان /

آیا نگشته وقت که گویندگان ما زین گفته‌های پوچ نیارند بر زبان؟

تقلید نحس را بنمایند پایمال پیدا کنند یکسره عنوان شایگان

طبع بلند موهبت کردگار پاک اشعار نغز آرد و گفتار بخردان

تبریز ، منصور



🔹 پانوشتها :

1 و 2 و 3ـ اصل (باشتباه) : «صائب».


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (4 از 12)


ملایان نجف و کربلا رفتارشان دیگر است :

نخست : بیشتر آنان پسر فلان سبزیفروش یا فلان گِلکار یا بَهمان کشاورز روستایی می‌بوده. در آغاز جوانی برای گریز از کار رو بمدرسه آورده و در آنجا با تنبلی و مفتخواری زیسته و آن را خوش داشته ، و پس از سالهایی با پول فلان حاجی «مقدس» به نجف یا بکربلا رفته و در آنجا نیز با مفتخواری روز گزارده و سالها بدانسان زیسته تا بجایی رسیده که «مجتهد» شمرده شود و «حجت‌الاسلام» خوانده شود. برخی نیز آقازادگانی‌اند که پدرانشان دستگاه «حجت‌الاسلامی» داشته‌اند ، و اینان چشم باز کرده آن را دیده و جز آن نشناخته‌اند.

به هر حال ایشان مردان بیدانشی هستند که از جهان و کارهای آن باندازه‌ی کودک ده‌ساله آگاهی نمی‌دارند و چون مغزهاشان انباشته از «فقه و حدیث» و از بافندگیهای دور و دراز «اصول و فلسفه» است جایی برای دانش یا آگاهی باز نمی‌باشد. در جهان اینهمه تکانها پیدا شده ، دانشها پدید آمده ، دیگرگونیها رخ داده ، آنان یا ندانسته‌اند و یا دانسته نفهمیده‌اند ، و یا فهمیده پروایی ننموده‌اند. در این زمان می‌زیند و جهان را جز با دیده‌ی هزاروسیصد سال پیش نمی‌بینند.

بیدردانیند که شش‌ ماه درس خوانند که «مقدمه‌ی واجب ، واجب است یا نه؟!..». [1] سی سال و چهل سال سختی بخود دهند که روزی رسد و «حجت‌الاسلام» نامیده شوند. بزرگترین آرزوشان رسَد[=سهم] بردن از پول هِند و گرد آوردن «مقلدانی» از بازرگانان «مقدس» ایران باشد.

دوم : آنان خود را بیکبار از مشروطه بیگانه گرفته و همان دستگاهی را که پیش از زمان مشروطه می‌بوده نگه داشته‌اند. در ایران آنهمه تکانها پدید آمد و جنگها رفت و قانون اساسی گزارده شد و اکنون سی‌وهشت سال است که دستگاه مشروطه برپاست ، آنان در نجف و کربلا همه‌ی اینها را نادیده گرفته‌اند و از مردم جز آن چشم نمی‌دارند که در هر کاری فرمان از ایشان برند و زکات و مال امام بایشان فرستند ، و اگر دولت جنگی خواست «فتوا» از ایشان طلبد. هنوز درسهای «فقه و اصول» را که دانسته نیست به چه کار خواهد آمد سخت دنبال می‌کنند. هنوز سرگرم «رساله‌های عملی» [2] می‌باشند.

در زمان آخوند خراسانی و آن دو تن دیگر ، فروغ مشروطه‌خواهی به نجف و کربلا نیز تافت و تکانهایی در آنجا نیز پدید آمد. ولی همانکه آن سه تن یکایک مُردند آن تابش و فروغ از میان رفت و نشانی بازنماند. شنیدنیست که میرزا حسین نائینی که از شاگردان آخوند می‌بوده در زمان زندگی او کتابچه‌ای درباره‌ی مشروطه و سودمندی آن نوشته و چاپ کرده بود ، سپس پشیمان گردیده و نسخه‌های آن را یکایک جُسته و از دستها بازگرفته ، و چنانکه گفته می‌شود بجای آن کتابی درباره‌ی روضه‌خوانی و سینه‌زنی و آن نمایشها نوشته و بیرون داده است. [3]

این نمونه‌ای از پروای ایشان بسود خودشان ، و از بی‌پرواییشان بسود کشور و توده می‌باشد. یک جمله می‌باید گفت : تیره‌دلانه در راهِ نگهداری دستگاه خود به بدبختی بیست‌ملیونها مردم خرسندی می‌دهند.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ جستاری است در «اصول» که کسروی بیهودگی آن را با این جمله‌ها نشان می‌دهد : این جستار که «اصولیان کشاکش دارند و چندین ماه آن را موضوع درس می‌سازند ، توده‌ی مردم آن را بخوبی می‌شناسند و کشاکش هم ندارند. شما اگر بنّایی را مزدور گیرید که پشت‌بامها را گِل‌اندود کند بنّا می‌داند که باید کاهگل درست کند و هیچگاه برای این کار مزد جداگانه خواستار نمی‌گردد». گل‌اندودن در اینجا «واجب» و کاهگل درست کردن «مقدمه‌ی واجب» می‌باشد. (کتاب «در پیرامون فلسفه») ـ و

2ـ همان «توضیح‌المسائل». ـ و

3ـ وهابیان گنبدپرستی و زیارت گورها را شرک می‌دانند و چنانکه در این کتاب یادش رفت ، در سال 1216ق. به نجف و کربلا حمله برده به بارگاههای آنجا آسیب فراوان رسانیدند. چون صد و اند سال دیرتر (1304 خ.) بار دیگر فرصت می‌یابند و همان رفتار را با شهرهای طائف ، جده ، مکه و مدینه کرده سپس در فروردین 1305 بارگاههای گورستان بقیع را نیز با خاک یکسان می‌گردانند ، از اینجا سید محمدمهدی قزوینی یکی از علمای شیعی بصره از نمایشهای محرمِ شیعیان نکوهشها آغاز کرده برخی کارها از جمله قمه‌زنی را انحراف می‌شمارد. سید ابوالحسن اصفهانی هم که مجتهد بزرگ شیعی در آن سالها می‌بود در «بیانیه‌ای» بی‌آنکه از قمه‌زنی و دیگر چیزها که قزوینی انحراف شمارده بود نامی بَرَد نایکسره (=غیرمستقیم) از قزوینی هواداری نشان می‌دهد.

از اینجا یک دسته از مردم بصره که از اصفهانی تقلید می‌کردند از پیروی او بازمی‌ایستند و از دیگر علما فتوا می‌خواهند. در این هنگام نائینی پا بمیان گزارده یک رشته فتواهایی در تأیید سینه‌زنی ، زنجیرزنی ، تعزیه ، قمه‌زنی و اینگونه کارها بیرون می‌دهد. بدینسان رشته‌های قزوینی را پنبه گردانیده و مردم را در دُژکرداریها پافشارتر می‌گرداند. این فتواها چاپ شده و در دستها می‌باشد. بسیاری از علمای آن زمان نیز فتواهای نائینی را براست داشته و تأییدیه‌ها با مُهر بیرون می‌دهند. ـ و


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
2025/03/10 19:38:58
Back to Top
HTML Embed Code: