Telegram Web
Forwarded from Matnook | ﻣﺘﻨﻮک (ادمین مؤسسهٔ متنوک)
🔴یک بار برای همیشه از شر تمام اشکالات نگارشی و ویرایشی خود خلاص شوید!
🔰دورۀ جامع آموزش ویرایش و درست‌نویسی مؤسسۀ‌ متنوک با ۵۱ درصد تخفیف ویژه و ظرفیت محدود!

📚۱۴ سرفصل اصلی با ۱۴۴ زیرفصل:
زبان‌شناسی ▫️ دستورزبان ▫️ ویرایش زبانی و ادبی ▫️ حشو و گرده‌برداری ▫️ عربی در فارسی ▫️ املا و رسم‌الخط ▫️ قواعد فاصله‌گذاری ▫️ اصول نشانه‌گذاری ▫️ شیوه‌های ارجاع‌دهی و تنظیم کتاب‌نامه ▫️ قواعد شکسته‌نویسی ▫️ اصول پاراگراف‌نویسی و روش‌های ساده‌نویسی ▫️ نقد کتاب‌های ویرایش به‌ویژه غلط ننویسیم ▫️ معرفی کتاب‌های تخصصی و جدید در نگارش و ویرایش ▫️ تمرین کارگاهی متن‌محور

🌟مدت دوره: ۳۰ ساعت
🌟۲ کارگاه در ۱ کارگاه: دستورزبان + ویرایش
🌟جزوۀ چاپی ۱۰۰صفحه‌ای کارگاه، رایگان
🌟بدون پیش‌نیاز و محدودیت زمانی و مکانی
🌟پشتیبانی و ارتباط مستقیم با استاد دوره تا یک سال
تخفیف ۵۱درصدی و هدایا (دورۀ ورد و اکسل و ۱۰۰۰ فایل کمک‌آموزشی جدید) فقط تا ۱۲ شهریور

👩🏻‍💻مشاوره و ثبت‌نام: @MatnookAdmin3
🎞ویدیو شرکت‌کنندگان: @Matnook_01

✍️صدها نکتۀ رایگان و جدید نگارش و ویرایش در تلگرام و اینستاگرام مؤسسه👇
@Matnook_com
instagram.com/matnook_com
گزیده گفتارهای #افلاطون (347 - 427 پیش از میلاد) فیلسوف نامی یونانی

«او هیچگاه نظیر خود را در این عالم نداشته... این یک مسیح بود و مردی که درباره‌اش تقدیر مقرر داشته بود باید از دیگران برتر باشد.»

«هنگام پادشاهی کوروش، ایرانیان آزادی داشتند و همه مردان آزاد بودند و سرور و فرمانروای بسیاری از مردمان دیگر نیز بودند. فرمانروایان رعایای خود را در آزادی سهیم کرده بودند؛ چون سربازان و سرداران همه را به یک چشم می‌دیدند و با همه به برابری رفتار می‌کردند، سربازان در موقع خطر آمادهٔ جانفشانی بودند، و در جنگ با جان می‌کوشیدند. اگر در میان ایرانیان مرد خدردمندی بود که می‌توانست اندرزی بدهد که مردمان را سودمند باشد، چنان می‌کردند که همهٔ مردم از خردمندی او استفاده کنند، پادشاه بر کسی حسد نمی‌ورزید اما بهمه آزادی می‌داد تا آنچه می‌خواهند بگویند، و آنکس را که اندرز بهتر می‌داد ورای بهتر می‌نهاد، گرامی‌تر می‌داشت. این بود که کشور از هر لحاظ پیشرفت کرد و بزرگ شد، زیرا افراد آزادی داشتند، و در دمیان آنان محبت بود و نسبت بهم، حس خویشاوندی می‌کردند»

«برای تحصیل سعادت باید اخلاق خوب را پیروز ساخت و بر ضد اخلاق بد باید جنگید، حکومت مانند یک فرد است و وظیفه او تربیت کردن افراد در دایره فضایل اخلاقی است.»
(Der Staat (Politeia

«به‌مصداق این ضرب‌المثل قدیمی: هم‌سن و سال‌ها از دیدار یکدیگر مشعوف گردند.»
Phädrus ۲۴۰c / Sokrates

«پیکر آدمی، مقبره روح است.»
احتمالآ نقل‌قولی از فیثاغورس است/  Gorgias ۴۹۳a۲-۳

«چه نیک‌بخت، کسانی که از آن‌چه نیکوست، بهره‌ورند.»
Gastmahl / Sokrates

«روح، اسیر جسم و ادغام‌شده در او است، بالاجبار، واقعیت را از درون آن یا از پشت میله‌های محبس خود می‌نگرد و نه با دید نامحدود خویش.»
Phaidon ۸۲e

«روح، فناناپذیر است، که آن‌چه در جنبش دا‌ئمی است، فنا نپذیرد.»
Phädrus ۲۴۵c

«عالم، ابدی و مداوم است. هیچ‌چیز نبوده و هیچ‌چیز هم نخواهد بود، که آن‌چه در حال است، مجموع و مرتبط است.»
Parmenides

«نسل آدمی، درواقع زمانی از رنج و تیره‌روزی نجات خواهد یافت که گروهی از فلاسفه راستین و ناب در صدر حکومت قرار گیرند، یا اینکه، حکومت‌ها به‌طرز معجزه‌آسایی مبدل به ‌فیلسوفان حقیقی شوند.»
politischen Werdegang im ۷. Brief/ درباره چگونگی روند سیاستگرایی خود، مندرج در نامه هفتم

«نیکان را سعادت‌مند می‌دانم، اما آن‌که به ‌ناحق عمل کند، بدبخت است.»
Gorgias / Sokrates

«هیچ‌چیز ِ تکامل‌نیافته‌ای، هیچ‌چیزی را معیار نتواند بود.»
(Der Staat (Politeia

« شاعران و هنرمندان ، جانهای آفریننده و زاینده دارند . اما بزرگترین خردمندی آن است که کارش تنظیم و تنسیق امور خانواده و اجتماع است و به آن اعتدال و دادگستری میگوییم . »
symposium

« آنان كه می خواهند خوب زندگی كنند باید به حقیقت نزدیك بشوند زیرا پس از نیل به مقام حقیقت یابی است كه دست از غم و اندوه دنیا دست بر می دارند. »

«سزاوار است مرد عاقل هنگام تناول لذائذ یاد اورد تلخی دوا را و زیاد نخورد. »

«رقت به سه كس واجب است :
1-عاقلی كه حكم جاهلی بر او روان باشد . 2-قویی كه گرفتار ضعیفی گردد. 3-كریمی كه محتاج لئیمی باشد. »

«اشرار، کسانی را گویند که عیوب مردم را جستجو می‌کنند و به‌آن می‌چسبند و نیکویی آن‌ها را به دست فراموشی می‌سپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف می‌نشیند و از جاهای تمیز دوری می‌کند.»

«افراط، عمومأ سبب پیدا شدن عکس‌العمل است و تغییری در جهت مخالف پدید می‌آورد خواه در فصول سال باشد، خواه در افراد و خواه در حکومت. »

«به‌عقیده من تنها فکری که شایسته‌است مغز انسان را به خود مشغول سازد، آینده فرزندان اوست و اندیشه این موضوع که چه‌کار کند تا فرزندانش خوشبخت شوند. »

«تندرستی و زیبائی و نیرومندی و مال‌داری و همه چیزهای دیگری که در دست نیک‌مردان باعث و بانی خیر است، به‌همان اندازه پلید و عامل شرارت خواهد بود، اگر در دست نابکاران و اراذل قرار گیرد. »
«حب مال سراسر وجود آدمیان را تسخیر می‌کند و هرگز به‌آنان مجال نمی‌دهد که حتی لحظه‌ای در باره چیزی جز اموال شخص خویش بیندیشند. »

«دشمنان من سه قسمند: گروهی قویتر، جماعتی هم‌وزن و دسته‌ای ضعیف‌تر. طرف شدن با گروه اول موجب نابودی است، با جماعت دوم تا جان در بدن دارم می‌جنگم اما گروه سوم را حتی با التماس رام خواهم ساخت، چون مقابله با خصم ضعیف از مقام انسان در جامعه می‌کاهد و شخص را ناچیز می‌سازد. »

«در دنیا دو نیرو هست: شمشیر و تدبیر، بیشتر اوقات شمشیر مغلوب تدبیر شده‌است. »

«عشق بلائی است که همه خواستارش هستند.»

#افلاطون

@ketabilm

معرفی کتاب در اینستاگرام 👇
http://instagram.com/ketabilm

هرچه آدمی به علتِ شرایطِ ذهنی یا عینی کمتر مجبور به تماس با دیگران باشد، در وضعِ بهتری است. مضراتِ تنهایی و عزلت را اگر نمی‌شود یکجا احساس کرد، لااقل می‌توان حدودِ آن را تشخیص داد. اما "جمع" موذی است؛ زیرا در پسِ ظاهرِ تفریح، مراوده و لذتِ معاشرت و جز اینها، زیان‌های جبران‌ناپذیری را پنهان می‌کند. از چیزهایِ اساسی که جوانان باید بیاموزند یکی این است که تنهایی را تحمل کنند، زیرا سرچشمه‌ی سعادت و آرامشِ روح است.

از همه‌ی اینها نتیجه می‌شود که هرکس که به خود متکی و در همه‌ی امور خود-بسا باشد، در وضعیتِ بسیار خوبی به‌ سر می‌برد. حتی سیسرون می‌گوید: «هرکس که فقط به خود وابسته است و می‌تواند به خود قناعت کند، باید انسان خوشبختی باشد.» بعلاوه، هرچه آدمی کیفیت‌های بیشتری در خود داشته باشد، از دیگران بی‌نیازتر است. احساسِ خودبساییِ کامل در انسانهایِ صاحبِ ارزش، و غنایِ درونی، مانع از آن می‌شود که در همنشینی با دیگران، آنطور که جمع از آنان انتظار دارد، ارزش و غنایِ خود را فدا کنند‌، چه رسد به اینکه با انکار کردنِ خود، در پیِ معاشرت با دیگران باشند. عکسِ این خصوصیات، مردمِ عادی را بسیار معاشرتی و قابلِ انطباق می‌کند، زیرا دیگران را راحت‌تر می‌توانند تحمل کنند تا خود را؛ علاوه بر این، در جهان به ارزش‌هایِ واقعی اعتنایی نمی‌کنند و به آنچه اعتنا می کنند ارزشی ندارد. انزوایِ انسان‌هایِ شایسته و ممتاز، هم علتِ این امر است و هم نتیجه‌ی آن. بنابر آنچه گفته شد، روشِ خردمندانه‌ی زندگی برای هر کسی که ارزشی در درونِ خود دارد این است که در صورتِ لزوم نیازهایِ خویش را محدود کند تا بتواند آزادی‌اش را نگاه دارد یا گسترش دهد، و از آنجا که آدمی ناگزیر با همنوعانِ خود سروکار دارد، بهتر است تا آنجا که ممکن می‌باشد آنان را به زندگیِ خصوصیِ خود راه ندهد.


آرتور شوپنهاور / در باب حکمت زندگی : درباره‌ی انزوا و اجتماع
.
_______
.
Follow ➡️ @ketabilm
Follow ➡️ @ketabilm ( پیج کتاب )
Follow ➡️ @ketabilm
.
_______

وهمی شهوی انسان را به این سوق می‌دهد که باور کند آغوش زنی که زیبایی‌اش او را مجذوب ساخته بیش از آغوش هر زن دیگری به او لذت می‌دهد یا منحصراً معطوف فرد خاصی می‌شود  و وی را متقاعد می‌کند که تملک این فرد خوشحالیِ بی‌حصری برای او به ارمغان می‌آورد. از این رو، وی خیال می‌کند که دارد برای لذت خود تلاش و فداکاری می‌کند، حال آن که این کارها را صرفاً برای حفظ گونه‌ی صحیح و معینِ «نوع» انجام می‌دهد و قرار است یک فردیت مشخص و خاصی به هستی دست بیابد که تنها می‌تواند از این والدین به وجود بیاید.

هر کسی که عاشق شده باشد پس از اینکه نهایتاً به لذت دست یافت، بیداریِ خارق‌العاده‌ای از خواب وهم را تجربه می‌کند و با حیرت مشاهده می‌کند که آنچه با چنان شوقی در پی آن بوده صرفاً مانند هر ارضای جنسیِ دیگری عمل می‌کند، به طوری که وی احساس می‌کند که سود چندانی به دست نیاورده. از سوی دیگر، ارضا در واقع فقط به سود «نوع» است و از این رو به آگاهی فرد نمی‌آید، یعنی فردی که در اینجا سرشار از اراده‌ی نوع بوده و با فداکاری بسیار به حصول هدفی کمک کرده که به هیچ رو هدف خود او نبوده است.

پس از اتمام این کار بزرگ، کسی که عاشق شده بود خود را فریب خورده می‌یابد زیرا وهمی که فرد را بازیچه‌ی نوع کرده بود اکنون از میان می‌رود.


#آرتور_شوپنهاور
#متافیزیک_عشق

_______
.
Follow ➡️ @ketabilm
Follow ➡️ @ketabilm ( پیج کتاب )
Follow ➡️ @ketabilm
.
_______

یکی از ژرف ترین اسرار عشق این است: «چرا او؟»
چرا از بین تمام گزینه های ممکن، چنان میل شدیدی به این فرد داریم؟ چرا او را بالاتر از دیگران می نشانیم، در حالی که صحبت او  روشنگرانه ترین صحبت و عادت هایش مناسب ترین عادت ها نبوده است؟ و چرا به رغم حسن نیت، نتوانستیم به دیگران علاقه جنسی پیدا کنیم، دیگرانی که شاید در واقع همان قدر جذاب باشند و شاید زندگی کردن با آن ها راحت تر باشد؟

 این مشکل شوپنهاور را متعجب نکرد.
« ما آزاد نیستیم که عاشق همه شویم، زیرا نمی توانیم از همه بچه های تندرستی داشته باشیم. اراده معطوف به حیات ما را به سوی افرادی جلب می کند که شانس ما را برای ایجاد بچه های زیبا و باهوش زیاد می کنند، و ما را از کسانی دور می کند که این شانس را کاهش می دهند. »‌

عشق چیزی نیست مگر جلوه آگاهانه کشف والدی آرمانی از جانب اراده‌ معطوف به حیات :‌ لحظه عاشق شدن دو نفر - یا به تعبیر بسیار مناسب؛ خوش آمدن آنها از یکدیگر را در واقع باید نخستین مرحله در شکل گیری فردی جدید دانست.


#آلن_دوباتن / #تسلی_بخشی_های_فلسفه

@ketabilm

_______
.
Follow ➡️ @ketabilm
Follow ➡️ @ketabilm ( پیج کتاب )
Follow ➡️ @ketabilm
.
_______
درباره اهانت

وقتی کسی به دیگری اهانت می‌کند نشان می ‌دهد که در واقع هیچ حرف درست و واقعی ندارد که علیه او بیان کند، وگرنه علت آن را بیان می ‌کرد و با خیال آسوده نتیجه ‌گیری را به شنوندگان وا می ‌داشت.

اما برعکس، نتیجه را عرضه می‌کند و از ارائهٔ مقدماتی که به آن نتیجه منجر شده است، در می‌ ماند، به این امید که مردم بپندارند به منظور کوتاهیِ سخن چنین کرده است.

#آرتور_شوپنهاور / #در_باب_حکمت_زندگی

_______
.
Follow ➡️ @ketabilm
Follow ➡️ @ketabilm ( پیج کتاب )
Follow ➡️ @ketabilm
.
_______
چگونه از شر افسردگی سی سالگی رها شویم؟

یکی از بهترین مقاله‌ها در رابطه با سی‌سالگی، از آقای مارک منسن است. مارک منسن کتاب " هنر ظریف بی خیالی " را نوشته که از کتاب‌های پرفروش است و در مورد رهایی از دغدغه‌های پوچ و بیخود این روزهاست.

او هم روز‌های آخر بیست سالگی‌اش به این فکر می‌افتد که باید در دهه‌ی بعدی چکار کند. برای پیدا کردن جواب یک فراخوان می‌دهد و از کسانی که دهه‌ی سی‌سالگی را گذراندند می‌خواهد که برایش بنویسند به خودِ سی ساله‌شان چه حرفایی میزنن؟

بیشتر از ۶۰۰ نامه به‌دست منسن می‌رسد که به‌گفته‌ی خودش از بصیرتی که در بعضی از نامه‌ها بوده شگفت‌زده می‌شود.  در این مطلب قصد داریم به مرور کلی این مقاله بپردازیم.

_ده مورد از مهم‌ترین و پرتکرارترین نکات گفته‌شده در نامه‌ها

۱. پول! همین الان شروع کنید برای بازنشستگی پول جمع کنید.

این مورد در تک‌تک نامه‌ها نوشته شده بود. هرچقدر ۲۰ سالگی را بی دغدغه گذراندید مهم نیست. امروز وقت آن رسیده که در مورد پس انداز و بیمه و بازنشستگی جدی فکر کنید.

. پرداخت بدهی‌ها را اولویت اول قرار بدهید.
. پولی برای موقعیت‌های اورژانسی کنار بگذارید
. به صورت منظم بخشی از درآمدتان را جایی سرمایه‌گذاری یا حداقل پس‌انداز کنید(البته این بند در ایران جواب نمی‌دهد، چون فردا را هم نمی‌شود پیش‌بینی کرد).

. هزینه‌های بی‌پشتوانه نکنید. مثلا وامی نگیرید که از عهده بازپرداختش برنمی‌آیید.
. فقط روی چیز‌هایی سرمایه گذاری کنید که آن را می‌فهمید. به دلال‌ها اعتماد نکنید(عجالتا در ایران فقط به دلال‌ها اعتماد کنید!)

۲. همین امروز شروع کنید به سلامتی‌تان اهمیت بدید.
دومین موردی که در نامه‌ها بیشتر از همه ذکر شده‌بود این بود: از همین لحظه تلاش کنید سالم شوید و سالم بمانید!

. اگر مشکل سلامتی دارید که همینطور با آن سر می‌کردید، بهتراست به‌ فکر درمانش باشید.
. خوب بخوابید.
. ورزش کنید.
. سعی کنید از استرس دور باشید(در ایران نمی‌شود و سعی کنید با استرس‌هایتان رفیق شوید).

۳. با آدم‌هایی که با شما رفتار خوبی ندارند وقت نگذرانید!

۴. با آدم‌هایی که به‌ شما اهمیت می‌دهند خوب باش!

۵. قبول کن که نمی‌توانی همه‌چیز را هم‌زمان داشته باشی.
باید یاد بگیری تمرکز کنی. چندتا هدف که واقعاً برایت مهم‌اند انتخاب کن و با تمام وجود روی آن‌ها تمرکز کن.

۶. از ریسک نترس! هنوز هم می‌توانی تغییر کنی.

قرار است یک‌ روز صبح در ۴۰سالگی، با بحران میان‌سالی بیدار شوی و خودت را وسط ماجرایی ببینی که در ۱۰ سال گذشته می‌دانستی قرار نیست به نتیجه برسد؛ و حسرت کار‌هایی را بخوری که انجام ندادی.

۷. باید به رشدکردن ادامه بدهی.

۸. باور کن هیچ‌کس هنوز نمی‌داند که دقیقا قرار است چه بشود!
خیلی از مشکلاتی که در ذهنتان است، فقط در ذهن شماست و هرگز اتفاق نمی‌افتد

۹. روی خانواده‌ات سرمایه‌گذاری کن. ارزشش را دارد.

افراد زیادی نوشته بودند که در این سن توانستند مشکلاتی که با خانواده‌شان داشتند پشت سر بگذارند و عشق و حمایت به خانواده‌شان بدهند. شاید در این سن تازه می‌بینیم که پدر و مادر ماهم پیر می‌شوند و به خودمان می‌آییم که قدر لحظاتی که میتوانیم با آن‌ها بگذرانیم را بدانیم.

۱۰. با خودت مهربان باش. به خودت احترام بگذار.

این مقاله را با صحبت خردمندانه‌ی شهروندی ۵۸ساله تمام می‌کنیم:
وقتی چهل‌ساله شدم پدرم گفت: "من از چهل سالگی‌ام لذت بردم. چون در بیست‌سالگی فکر می‌کنی می‌دانی اصل قضیه چیست، در سی‌سالگی می‌فهمی که شاید واقعاً نمی‌دانی! و در چهل‌سالگی یاد می‌گیری که ریلکس کنی و همه چیز را همین‌طور که هست قبول کنی. " الان من ۵۸ساله ام وکاملا حق با پدرم بود.


#مارک_منسن / چگونه از شر افسردگی سی سالگی رها شویم؟

_______
.
Follow ➡️ @ketabilm
Follow ➡️ @ketabilm ( پیج کتاب )
Follow ➡️ @ketabilm
.
_______

می گویند #نیچه، پس از قطع رابطه با لو سالومه، غرق در تنهایی مطلق شب در کوهستان های مشرف به خلیج ژن گردش می کرد، آتشی عظیم می افروخت و به تماشای خاموش شدنش می نشست. من اغلب به این آتش اندیشیده ام و روشنایی آن در پس تمام زندگی فکری من رقصیده است. اگر حتی برای من پیش آمده که نسبت به برخی اندیشه ها و برخی آدم ها که در این قرن ملاقات کرده ام ناعادلانه رفتار کرده باشم، به علت این بوده که بی آن که خواسته باشم، آن ها را در برابر این آتش قرار داده ام که به سرعت به خاکستر تبدیلشان کرده است.

#آلبر_کامو
#یادداشت_ها
جملات فلسفی از فریدریش نیچه 


شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد..زیرا تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.


فزونی خرد را درست می‌توان با کاهش خشم سنجید.

کار فلسفه آزردن حماقت است، فلسفه حماقت را به چیزی شرم‌آور تبدیل می‌کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشاکردن پستی‌های اندیشه در تمامی اشکال‌اش. آیا جز فلسفه رشته‌ای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری‌ها، هر خاستگاه و هدفی که داشته باشد، همت گُمارَد؟


غیرقابل دفاع بودن یک تفسیر از جهان که بر سر آن نیروی عظیمی به هدر رفته است، این بدگمانی را بیدار می کند که شاید همگی تفسیرها از جهان به خطا رفته اند.
نیچه، خواست قدرت، ترجمه مجید شریف،

هنگامی که ملتی در حال نابود شدن است، هنگامی که ایمان به آزادی از بین رفته است، هنگامی که امیدی به آینده نیست، بی‌شک، خدای آن قوم باید تغییر کند.


برایِ آن‌که کسی اجازه داشته باشد که به مسئله‌ی ارزشِ زندگی نزدیک شود، می‌باید جایگاهی بیرون از زندگی داشته باشد، و از سویِ دیگر، آن را به همان خوبی بشناسد که کسی که آن را تمام زیسته است یا همچون بسیاری یا همه‌ی کسانی که آن را زیسته‌اند: همین دلیل بس برایِ آن‌که بدانیم این مسئله‌ای نیست که به آن نزدیک توانیم شد. سخن گفتن‌مان از ارزش‌ها همواره با الهام از زندگی و از چشم‌اندازِ زندگی‌ست.

شخصیتِ ضعیف، حقیر و افسرده که همواره خود را نفی می‌کند هیچ ارزشی ندارد، بخصوص برای فلسفه.
“بی‌نظری” و بی‌غرضی نه در آسمان‌ها خریدار دارد و نه روی زمین.


خدایان و پرستش‌ها، بی‌ترس و ترسناک، سِتُرگ و تنها: چنین است اراده‌یِ اهلِ حقیقت.
اهلِ حقیقت، آزاده‌جانان، همواره در بیابان‌ها زیسته‌اند و خداوندگارانِ بیابان بوده‌اند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوش‌عَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها می‌زیَند.

فقط پس‌فردا از آنِ من است، زیرا بعضی‌ها تازه پس از مرگ به دنیا می‌آیند.


ای آفرینندگان، ای انسان‌هایِ والاتر! آن که می‌باید بزاید بیمار است. امّا آن که زاییده، ناپاک است.

از زنان بپرسید: کسي برای تفریح نمی‌زاید! درد است که مرغان و شاعران را به قُدقُد وامی‌دارد.
ای آفرینندگان، در شما بسي ناپاکی‌ها ست، زیرا شما می‌باید مادر شوید.
و شما، برادران، نیز اگر در طلبِ راهِ آزادی هستید، هنوز باید به دستِ کساني نجات یابید بزرگ‌تر از همه‌یِ نجات‌بخشاني که تاکنون بوده‌اند.
تاکنون اَبَرانساني در میان نبوده است. هر دو را عریان دیده‌ام: بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین انسان را.
آنان چه همسان اند! و همانا بزرگ‌ترینِ‌شان را نیز چه انسان‌وار یافته‌ام!
آن که ندیده است دستي را که نوازش‌کُنان __می‌کُشد، زندگی را خوب ننگریسته است.


بخشیده است.
ما ناتوانیم از این که یک چیز را و همان چیز را هم تأیید و هم تکذیب کنیم: این یک قانونِ تجربیِ ذهنی است، نه بیان هیچ «ضرورتی» بلکه تنها بیان یک ناتوانی.

چنین گفت زرتشت و به شهرِ بزرگ نگاهي کرد و آهي کشید و دیري خاموش ماند. سرانجام چنین گفت:
نه تنها این دیوانه که این شهرِ بزرگ نیز مرا به تهوّع می‌آورد. در این و در آن چیزي نیست که بهتر شود یا بدتر.
وای بر این شهرِ بزرگ! ای‌کاش هم‌اکنون می‌دیدم آن تَنوره‌یِ آتشي را که این شهر در آن خواهد سوخت!
زیرا چنین تَنوره‌هایِ آتش می‌باید پیش‌درآمدِ نیم‌روزِ بزرگ باشند. باری، این نیز هنگامِ خویش و تقدیرِ خویش را دارد!

امّا، ای دیوانه، برایِ بدرود این آموزه را به تو پیشکش می‌کنم: آن‌جا که دیگر نمی‌توان عشق ورزید باید آن را گذاشت و گذشت!

چنین گفت زرتشت، و دیوانه و شهرِ بزرگ را گذاشت و گذشت.

دلاورترین کسان هم در میانِ ما کمتر دلِ آن چیزي را دارد که به‌راستی می‌داند…

این کتاب برای مخاطبانی بس کم‌شمار است و شاید هنوز هیچ یک از آنان به دنیا نیامده باشد. این مخاطبان کسانی خواهند بود که زرتشت مرا درمی‌یابند، آخر چگونه ممکن است خود را با کسانی اشتباه کنم که امروزه سخن آنان را همگان می‌فهمند؟ ففط پس‌فردا از آنِ من است، زیرا بعضی‌ها تازه پس از مرگ به دنیا می‌آیند.

آن که ندیده است دستي را که نوازش‌کُنان __می‌کُشد، زندگی را خوب ننگریسته است.

زندگی چشمه‌یِ لذّت است. امّا آن‌جا که فرومایه نیز آب می‌نوشد، چاه‌ها همه زهرآگین‌اند.

من دوستارِ پاکی‌های ام. باری، خوش نمی‌دارم دیدارِ پوزه‌هایِ گشاده به نیشخند را و تشنگیِ ناپاکان را.
آنان در چاه نگاه انداخته‌اند و اکنون لبخندِ نفرت‌انگیزِشان از تهِ چاه به سویِ من بَرمی‌تابد!

آبِ مقدّس را با شهوت‌بارگیِ خویش زهرآلود کرده‌اند و چون رؤیاهایِ پلیدِشان را «لذّت» نامیدند، واژه‌ها را نیز به زهر آلودند.

#فریدریش_نیچه

@ketabilm

گوویندا اگر چه عمر را بر سر تعالیم بودا گذاشته بود و به علت پیری و فروتنی احترامی در میان پیروان بودا داشت اما هنوز به آرامش قلبی نرسیده بود و احساس میکرد جستجویش بیفایده بوده است.

گوویندا با رسیدن به رودخانه از قایقران خواست تا او را به سمت دیگر رود ببرد.
گوویندا وقتی در سمت دیگر رودخانه از قایق پیاده میشد به قایق ران گفت: تو نسبت به رهبانان و مسافران مهربانی. و بسیار از رهروان بودا را از رود رد کرده ای. آیا تو هم در جستجوی حقیقتی؟

چشمان پیر سیذارتا لبخندی زد و گفت: بزرگوار آیا تویی که سالیان سال جامه زرد پیروان بودا را میپوشی هم خودت را جوینده حقیقت میدانی؟

گوویندا گفت: درست است که پیر شده ام، اما هیچ وقت دست از جستجو برنداشته ام. فکر میکنم این سرنوشت من است. به گمانم تو هم جستجوگر این راهی.
اگر ممکن است کمی از آنچه یافته ای را برایم تعریف کن.

سیذارتا گفت: نمیدانم چه بگویم که ارزش شنیدن داشته باشد
شاید تو از شدت جستجوست که چیزی پیدا نمیکنی!

گوویندا پرسید: مگر چنین چیزی ممکن است؟

سیذارتا گفت: خیلی اتفاق افتاده است که جستجوگر تنها همان چیزی را می بیند که دنبالش میگردد و همین باعث میشود نتواند چیز دیگری را پیدا کرده، به دست بیاورد.
او تمام هوش و حواسش معطوف یک هدف است و همان هدف تمام فکرش را اشغال کرده است.

جستجو به معنای داشتن هدف است، اما معنای حقیقی آن آزاد بودن، نداشتن مقصد و پذیرش است.

بزرگوار شاید تو جوینده ای هستی که در جستجوی هدفت از چیزهایی که در اطرافت وجود دارد غافل شده ای.

#هرمان_هسه / #سیذارتا

@ketabilm
Ketabilm pinned «جملات فلسفی از فریدریش نیچه  شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد..زیرا تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند. فزونی خرد را درست می‌توان با کاهش خشم سنجید. کار فلسفه آزردن حماقت است، فلسفه حماقت را به چیزی…»

#یونگ می گوید:
سایه ی ما آن کسی است که ترجیح می دهیم مانند او نباشیم.
می توانیم سایه را در یکی از اعضای خانواده مان مشاهده کنیم
که بیشتر درباره ی او قضاوت می کنیم،
در مقامات دولتی که رفتارشان را محکوم می کنیم
یا فرد مشهوری که با دیدنش سرمان را با نفرت تکان می دهیم.
اگر این موضوع را به درستی درک کنیم
و متوجه شویم که سایه ی ما،
تمام چیزهای آزاردهنده، ترسناک و
منزجر کننده ی دیگران و خودمان است،
یکه می خوریم
و به این حقیقت هشیار می شویم که
"هرچیزی که سعی داریم از افراد مورد علاقه مان پنهان کنیم
و همه ی آن چیزهایی که نمی خواهیم دیگران درباره ی ما بدانند،
سایه ی ماست".

#دبی_فورد
#راز_سایه

@ketabilm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حتما گوش کنید دوستان


@ketabilm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به خاطر هیچکس ، هیچ آدمی قرار نیست خودشو اذیت کنه

@ketabilm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای چی میخوای بهتر از دیگران باشی ؟

@ketabilm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روزی چند بار نگاش کنید دوستان و برای عزیزانتون بفرستید

@ketabilm
ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند.. اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید.. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید.‌

حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک.. اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم.


#جان_شیفته
#رومن_رولان

@ketabilm
2025/02/17 04:13:31
Back to Top
HTML Embed Code: