Telegram Web
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

https://www.tgoop.com/literature
Forwarded from Literature/ادبیات
گفتم به برفها که نشستند بر تنت
من راضیم به بوسه ای از شال گردنت
دارند رد پای مرا پاک میکنند
این ابرهای مست تو و راه رفتنت
#امیر_احسان_دولت_آبادی
#زمستان_اینجاست
@Literature
Forwarded from Literature/ادبیات
گفتم به برفها که نشستند بر تنت
من راضیم به بوسه ای از شال گردنت
دارند رد پای مرا پاک میکنند
این ابرهای مست تو و راه رفتنت
باید تمام عمرببارند بعد از این
هر فصل سال روی زمستان دامنت
دیگر کلاغها همگی کوچ میکنند
تا چشم های قهوه ای سرد روشنت
من ماندم و سپیدی یک شهر بعد تو
با برفها که جای من از شال گردنت....

#امیر_احسان_دولت_آبادی
#زمستان_اینجاست
@Literature
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم

با شیر اندر آمد و با جان به در شود

دردی‌ست درد عشق که اندر علاج آن

هرچند سعی بیش نمایی بَتَر شود

@literature
داستایوفسکی:
اگر خدا نباشد همه چیز مباح است.

یعنی هیچ‌ چیز دیگری که بتواند مانع انسان از انجام اعمال ضداخلاقی بشود نیست.

@literature
داستایوفسکی:
«در آغوشم بگیر و نجاتم بده، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آیینه‌ها می‌بینمش.»
مطمئنم گفته بودی با توام تا روز مرگ
من فقط شک میکنم گاهی مبادا مرده‌ام!

@literature
🗓 6 اسفند؛ زادروز هوشنگ ابتهاج

آری، آن روز چو می‌رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی‌دانستم
معنیِ هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟

🖋 هوشنگ ابتهاج

@literature
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

حافظ
تنهایی گاهی یک نیاز است، نه یک نقیصه.

داستایوفسکی جایی می‌نویسد:
«تنهایی گاهی یک نیازِ نیازندیده است. اگر این نیاز برطرف شود، شاید دیگر خوشحال نباشی.»

تنهایی همیشه ترسناک نیست. بعضی وقت‌ها، تنها بودن یعنی خودت را از صدای اضافه‌ی جهان نجات دادن.

آلبر کامو هم می‌گفت: «در تنهایی‌ام، آزادی‌ام را پیدا کردم.»

@Literature
«تو برای من فقط یک بچه‌روباه هستی مثل هزاران بچه‌روباه دیگر… اما اگر من تو را اهلی کنم، تو برای من یگانه خواهی شد.»
این دیالوگ معروف از شازده کوچولو درباره‌ی "رابطه" است.
رابطه‌هایی که خاص می‌شن، چون آدم‌ها برای هم وقت گذاشتن، همدیگه رو "اهلی" کردن، لمس کردن، فهمیدن.
آدم‌هایی که از دل بی‌نظمیِ جهان برای هم یگانه
می‌شن.

@Literature
عبارتی از کتاب «انّی راحلة» یوسف السباعی:
(جایی که دختری عاشق رو به زور به عقد مرد دیگه‌ای در میارن)
وقتی حلقه رو به دستش میندازن، میگه هرگز گمان نمی‌کردم که آدمیزاد ممکن است از انگشتانش هم به دار آویخته شود»
مرا قیاس مکن با خودت که من هرگز
به اسم عشق به تنهایی‌ات نیفزودم

#فاضل_نظری

@Literature
سلام دوستان، حدود یک هفته پیش، ایشون

@Alirezateymourii

بابت یک سفارش، قول دادن مبلغ مورد نظر رو طی مدت کوتاهی واریز کنن. اما با وجود پیگیری‌های مکرر من، هنوز پرداختی انجام نشده و پاسخی هم از سمت ایشون دریافت نکردم.

Hello friends,
About a week ago, this person
@Alirezateymourii
promised to transfer the payment for an order within a short period of time.
However, despite my repeated follow-ups, the payment has not been made, and I have not received any response from them.


مرحباً أصدقائي،
منذ حوالي أسبوع، وعد هذا الشخص
@Alirezateymourii
بتحويل المبلغ المستحق لطلبٍ ما خلال فترة قصيرة.
ولكن رغم متابعاتي المتكررة، لم يتم الدفع بعد، ولم أتلقَّ أي رد منهم حتى الآن.



@Literature



ادیت :
@Hsjssjssjsjjsjsjsjsis

آیدی جدید ایشون


آیدی همکارشون:
@Hsjisosos9wiwiw828281i
ایشون پول رو خوردن. فحش هم میدن.


@Literature
بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد❤️

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

شاعر: حزین لاهیجی
دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست❤️
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند❤️

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

#حافظ
شاه و گدا به دیده دریادلان یکیست


پوشیده است پست و بلند زمین در آب 🌊
2025/07/07 14:08:07
Back to Top
HTML Embed Code: