یه روز دستتو میگیرم میبرمت شمال ته جنگلای شمال تو اون خونه نقلیا میشونمت رو اپِن برات پنکیک درست میکنم با شکلات، موهای خیستو خشک میکنم و برات میبافم و بهت یادآوری میکنم چقدر با موهای بافته شده، خوشگل تری.
﮼عزیزترینم خواستم بهت بگم : تو دوست داشتنی ترین مردی بودی که دیدم و میخوام بدونی دخترت خیلی دوسِت داره :))!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کاش میشد مثل گلای رز بکارمت تو خاک قلبم که ریشهی تو از تنم جدا نشه، اینجوری مطمئن بودم که ما جدا از هم زنده نیستیم، من خالی میمونم و تو خشک میشی. اینکه بدونم جدا از منم تو هنوز همون رز قشنگ و سرخی آزارم میده . .
میدونی حس میکنم ما دوتا از کاپلایی میشیم که وقتی ازدواج کردیم همه دوست دارن باشون رفت و آمد کنن، از اونا که بچه نوجوونا عشق میکنن بمونن خونشون، از اونا که توی میانسالی همه ازمون دعوت کنن بریم باشون مسافرت و توی پیری هم حتی از اون پیرمرد پیرزنایی میشیم که نوه هاشون برای نصحیت برای خوش گذرونی برای حتی توی رابطه صحیح رفتن ازشون نظر میخوان چون احتمالا روشون نشه به پدر مادرشون بگن. من دوست دارم با تو اینجوری پیر شم . .
ولی وقتایی که واقعیت رو خود اون شخص بهم توضیح میده یجور دیگه ای قلبم آروم میگیره :>
تو فقط کسی نیستی که دوسش دارم، تو بهترین رفیقمی، بهترین آدمی که میتونم باهاش درد و دل کنم، بهترین پناهگاه واسه غمام، تو برای من خیلی با ارزشی . .
اگه بخوام واقعا راجب تو بگم باید بگم جایگاه تو توی قلب من حد و مرز نداره! تو ریشه کردی تو کل وجودم، این یه واقعیته که دوست داشتن بعضی وقتا به حدی میرسه که تو زورت بهش نمیرسه، انگار اصلا از اول این دوست داشتن وجود داشته از سال های دور انگار یه قسمتی از وجودم بوده که هیچوقت ازش خبر نداشتم؛ و اگه نباشی با هیچی جاش پر نمیشه :>
﮼سلام؛ خواستم بگم بجز تو همه رو زشت، بدقواره، نچسب و حوصله سر بر میبینم؛ صبحت بخیر روشنیِ هرصبحم^^