Telegram Web
ديكتاتور، تنهاست!

محمّد حسين كريمي پور

مرگ ژوزف استالين، درس بزرگيست. شاخص ترين ديكتاتور قرن بيستم تا ساعت ها بعد از سكته، هنوز در بسترش، زنده بود و در تنهايي، جان مي كند. در حالي كه تيم پزشكيِ مخصوص ، تنها چند قدم دورتر مستقر بودند، ژوزفِ مخوف از رسيدن ساده ترين امداد طبي، محروم ماند.

صبح بعد از سكته، عليرغم تاخير طولاني و بي سابقه او براي آغاز برنامه روزانه، هيچ يك از اعضاي مضطرب دفتر و گارد، جرات نكرده بودند در بزنند و حالش را بپرسند. شب قبل، پيرمرد مخوف وقتي مي رفت بخوابد به لفظِ مباركِ خودش، گفته بود كسي مزاحمش نشود! فرمان او، هرچه بود ، در سراسر دنياي سرخ، ياسايي مقدس بود.

ساعت ها طول كشيد تا مسئولين دفتر جرات كردند تا به هيات رييسه اتحاد جماهير شوروي خبر دهند كه استالين از اتاق خواب خارج نشده است . اعضاي دفتر و افسران گارد، مي ترسيدند تمام اينها، نقشه پيرمرد موذي براي سنجش ميزان وفاداري آنها باشد. اعضاي كادر رهبري شوروي هم تا همه شان جمع نشدند، جرات نكردند در اتاق خواب را بگشايند. آنها هم مي ترسيدند مانند دهها چهره شاخص حزب و ارتش، به اتهام واهي دسيسه عليه استالين، راهي سياه چال هاي موحش ك.گ.ب. در ميدان لوبيانكا شوند.

آنجا روي تخت، صورت بنفش پيرمرد مفلوك، اصلا شبيه امپراطور نيمي از ارض مسكون نبود. مردي كه چند سال پيش از آن، نظم دو قطبي جهان را معماري كرده بود، از تنظيم مصلحت شخص خودش ناتوان ماند!

ديكتاتورها، چون نيك بنگري، به طرز رقت باري، بي كس و تنهايند.

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
Forwarded from اتچ بات
برخی واقعیات اقتصاد ایران

محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

مرکز پژوهش‌های مجلس اندیشکده‌ معتبری است. این مرکز در خرداد 1399 گزارشی از وضعیت اقتصاد کشور ارائه کرده که خلاصه داده‌های آن به شرح زیر است.

متوسط رشد اقتصادی در سال‌های مختلف: 11.4 درصد (1341 تا 1356)، منفی 4.8 درصد (1357 تا 1367)، 5 درصد (1368 تا 1391) و 0.2 درصد (1392 تا 1398). رشد اقتصادی بین سال‌های 1391 تا 1398 به شدت پرنوسان و بین منفی 8.3 تا 14 درصد با متوسط نزدیک به صفر بوده است.

نرخ تشکیل سرمایه ثابت از 1390 پیوسته نزولی بوده و از نظر ظرفیت رشد اقتصادی در سال‌های آتی هشداردهنده است.

نرخ تورم بلندمدت اقتصاد ایران به‌طور متوسط 20 درصد بوده در حالی‌که متوسط نرخ تورم جهان در سال 2018 برابر 2.4 درصد بوده است.

تعداد شاغلین کشور از 1394 تا 1398 حدود 3 میلیون نفر افزوده شده اما این افراد عمدتاً در بخش غیرشرکتی متمرکز بر خدمات خرده‌فروشی، تعمیرات، حمل و نقل و واسطه‌گری اضافه شده‌اند. حدود 2.5 میلیون نفر نیز در زمستان 1398 اشتغال ناقص (کمتر از 44 ساعت در هفته کار) داشته‌اند.

نرخ بیکاری بین 7.2 در سمنان تا 18.7 درصد در کرمانشاه متغیر است؛ و بیکاری فارغ‌التحصیلان بین 11.2 درصد در سمنان تا 28.5 درصد در کرمانشاه متفاوت است.

درآمد سرانه کشور از 1390 تا 1398 کاهشی 34 درصد داشته است. قدرت خرید هر فرد ایرانی نسبت به سال 1390 حدود یک‌سوم کاهش یافته است.

اگر رشد 8 درصد سالیانه در اقتصاد ایران محقق شود 6 سال طول می‌کشد تا درآمد به سطح سرانه سال 1390 بازگردد.

حدود 60 درصد شاغلین کشور تحت پوشش بیمه نیستند. زنان 38.3 درصد شاغلین اشتغال رسمی (دارای بیمه) و 61.7 درصد شاغلین مشاغل غیررسمی (فاقد بیمه) را تشکیل می‌دهند.

15.4 میلیون نفر از شاغلین کشور در بنگاه‌های کوچک کار می‌کنند که با توجه به وابستگی به منابع داخلی برای تأمین سرمایه در معرض آسیب‌های شدیدتر در کوتاه‌مدت قرار دارند.

شکاف نابرابری بر اثر رشد اقتصادی منفی و تورم بالا در حال تشدید شدن است.

فقر مطلق به معنای ناتوان در کسب حداقل استانداردهای زندگی و معیشت در حال افزایش است. نرخ فقر کشوری از 15.1 درصد در سال 1391 به 15.5 در سال 1392 و پس از آن تا پایان سال 1397 به 18.4 رسیده و در سال‌های 1398 و 1399 با توجه به شرایط اقتصادی بیشتر شده است.

نرخ فقر بین 5 تا 32 درسد در استان‌های مختلف متغیر است. استان‌های نیمه شرقی کشور نرخ فقر بالاتری دارند.

رتبه محیط کسب‌وکار ایران 99 از 140 در جهان و 17 از 20 کشور منطقه است. کشورهای تاجیکستان، پاکستان و یمن رتبه‌ای بدتر از ایران در منطقه دارند.

رتبه ایران در شاخص «انجام کسب‌وکار» 127 از 190 است و در منطقه کشورهای لبنان، عراق، افغانستان، سوریه و یمن وضعیتی بدتر از ایران دارند.

رتبه ایران در حقوق مالکیت 103 از 129 است و کشورهای لبنان،‌ پاکستان و یمن وضعیتی بدتر از ایران دارند.

شکاف قابل توجهی بین هزینه‌ها و درآمدهای دولت (کسری تراز عملیاتی) وجود دارد و این شکاف در حال افزایش است. تأمین منابع مالی از محلی غیر از درآمدهای پایدار در سال‌های اخیر در حال افزایش بوده است.

نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی در بلندمدت تقریباً روند ثابتی داشته (نشان‌دهنده بهبود نیافتن وضعیت تحصیل مالیات) و از اهداف در نظر گرفته شده برای برنامه ششم فاصله دارد. عمده‌ترین بخش مالیات از مالیات بر «درآمد شرکت‌ها» تأمین می‌شود و سهم «مالیات بر درآمد شخصی» در مقایسه با کشورهای پردرآمد کم  است. ایران به نسبت هر سه دسته کشورهای دارای درآمد کم،‌متوسط و زیاد،‌ سهم بسیار بیشتری مالیات از شرکت‌ها می‌گیرد.

پایه پولی ظرف 8 سال (از 1390 تا آذر 1398) 4.1 برابر؛ و نقدینگی 6.4 برابر شده است. پایه پولی در آذر 1398 به 314.2 هزار میلیارد تومان (همت) و نقدینگی به 2262.3 همت رسیده است.

42 درصد واردات 1397-1390 از سه کشور چین، امارات و کره جنوبی؛ و 70 درصد واردات از 10 کشور انجام شده است.

تعداد کشورهایی که 80 درصد درآمد صادراتی ایران را تأمین می‌کرده‌اند از 23 کشور در سال 1380 به 9 کشور در سال 1397 کاهش یافته است.

ایران در سال 1397 به 147 کشور کالا صادر کرده که 54 درصد آن به امارات، چین و عراق بوده است.

محصولات معدنی، محصولات صنایع شیمیایی و گروه مواد پلاستیکی در سال 1397 تأمین‌کننده دوسوم درآمد ارزش کشور بوده‌اند.

ریشه‌های این وضعیت نيز در گزارش بررسی شده است.

این گزارش نامناسب بودن وضع و بدتر از آن، روند قهقرایی را نشان می‌دهد؛ و سال‌های دشوار پیش رو و ضرورت تصمیم‌های سخت و سخت‌کوشی‌ها برای رسیدن به وضع بهتر را نشان می‌دهد.

(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید)

@fazeli_mohammad
امانت دارِ امام ع باش،
نه اسیرِ رسوم !

محمّد حسین کریمی پور

اقامه عزای عاشورا، تکریم روح بلند امام شهید علیه السلام و اشاعه پیام او برای شیعیان وظیفه ای روحانی است. این روحِ عزای عاشوراست و مراسم و‌عادات جسدند. لذا رسم عزا، از زمانی به زمان دیگر و از ناحیه ای به ناحیه دیگر، منطبق با ذائقه و عادات اقوام شیعی گونه گون است. شیعه در هر حالی، از تعظیم آن شمس طالع و‌آن اقمار نورانی نمی کاهد. اما عمل شیعه علوی مسئولانه است و‌ تجسد خارجی باور او‌ منطبق با شرایط زمان و اقتضای محیط است. شیعه علی ع فرزند زمان خویش است. شیعه باید بر سلامت و‌جان مردمان حریص و بر حق الناس امین باشد، همانگونه که احمد مختار ص و‌آل ع بودند.

اگر درین سال کرونایی، تصمیم به اجرای مراسم عمومی داری، باید نگران مسئولیت اخلاقی خود در احتمال اشاعه بیماری باشی. بدان که اختیار فرد شرکت کننده، نافی مسئولیتِ انسانیِ برگزار کننده نخواهد بود! بدتر آنکه تداوم زنجیره سرایت، می تواند موجب آسیب به دیگرانی شود که حتی به مجلس شما پای ننهاده اند. یک پنجم افرادی که آلوده شوند، محتاج درمان جدی خواهند شد. ۵٪ آنها تجربه دردناک نارسایی تنفسی و‌احتمالا ضایعات ماندگار ریوی را در پیش دارند. متاسفانه برخی ممکنست جان ببازند. نکند خدای نخواسته، سهمی در محروم سازی طفلی از سایه مادر داشته باشی!

هر نوع تجمعی ریسک انتقالِ آلودگی را بالا می برد. اگر محیط سربسته و جمعیت فشرده و مدت همنشینی طولانی باشد، ریسک خیلی زیاد می شود. اگر افراد با هم سخن گویند ریسک باز بیشتر و اگر کار به فریاد و شور جمعی و در هم پیچیدن برسد، حد نهایت خطرست. فرهنگ ما گزینه هایی مناسب برای اقامه عزا و تکریم ایام، بدون ایجاد خطر اشاعه بیماری دارد. باید آنها را یافته و امسال بدانها بپردازیم تا ضمن تکریم عاشورای حسین ع ، از جان انسان ها مراقبت کرده باشیم. تفکر، قرائت قرآن، مطالعه مذهبی، استماع وعظ فاخر ، عزاداری خانگی، خواندن زیارات و‌مقاتل، سیاه پوش کردن اماکن ، پوشیدن لباس عزا، رسیدگی به محرومان، کمک‌مالی به امور عام المنفعه، توزیع غذای گرم بهداشتی بین فقرا و بسط رأفت و عطوفت ازین دست است. طیف وسیعی از مراسم و مجامع موثر مجازی هم قابل طراحی و‌ اجراست.

اگر با منطق فدوی همراه نیستید و اصرار دارید مجلس عمومی برگزار کنید، لااقل یک‌امسال، نکات ذیل را رعایت کنید:
۱- مراسم در فضای باز ، بصورت ایستاده و بدون کندن کفش و‌نشستن برگزار شود.
۲-افراد بفاصله ۱/۵ متر از اشخاص کنار، جلو و عقب روی نقاط ثابت و‌بدون حرکت بایستند.
۳-با جدیت کنترل کنید در تمام طول مراسم همه ماسک بزنند. از شرکت کنندگان، درخواست همصدایی و‌تحرک بدنی نکنید.
۴- مدت مراسم‌کمتر از ۱۵ دقیقه باشد. روضه ای و اشکی و عرض ارادتی!
۵- جایی را انتخاب کنید که ورود و‌خروج بدان، محدود به ورودی های خاص نباشد. هر نوع تجمع فشرده در کفش کن و ورودی خطرناک است.

شدنی نیست؟ بله، بس دشوارست. نمی شود روی همکاری جماعت حساب کرد؟ موافقم. برای همین است که می گویم خطر اشاعه در مجامع، جدی است. اتخاذ این اقدامات، حتی اگر همه همراهی کنند، از خطر می کاهد اما آنرا از بین نمی برد. معصوم ع بما شیعیان امر فرموده که زینت آل الله باشیم نه مایه خجالت آن ذوات مقدس علیهم السلام. بگمانتان آن شیعه ای که مستحبی را اقامه می کند ولو سبب تضییع واجبی قطعی شود، می تواند خود را مایه فخر آن عقول رحمانی بداند؟

حفظ جان و سلامت مردمان به یقین واجب عینی است. و‌لی اقامه بند به بندِ رسوماتِ طائفه، برخی از سر استحسان و برخی در مظان استحباب است. مواظب امانت سیدالشهداء ع باشید. مردمان، امانات امامند، علیه آلاف التحیة والسلام.


https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
می گویند یک‌ شیرین عقلی، شیطانکی پارچه ای ساخت مگر بچه هایِ فضولِ محل را ترسانده، بتاراند. چنان مخوف در آمد که خودش زهره ترک شد.
حالا، حکایت فدوی است. این توئیت لامصب را زده ام شاید قضا قورتکی به دست آنکه باید برسد و بخواند و چاره کند. او‌ که نمی خواند. عوضش، حالا هی راه به راه، خودم یاد قیاس خسارت که می افتم، آه از نهادم بلند می شود. غصه، امان نمی دهد!

لاحول و‌لا قوّة الا بالله!


https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
نه به نام علي ع

محمّد حسين كريمي پور

ايران امروز را سه مقومه ايرانيت، تشيع و مدرنيیته ساخته است. بي ترديد انقلاب ٥٧ و تجربه ٤٠ ساله جمهوري اسلامي را بيش از هر چيز ، بايد ثمره تجلّي “تشيع" در ایران دانست.

از منظر شيعياني مانند من اين مهم است كه يادآور شويم آن قرائت شيعي كه دوره آغازين انقلاب را هدايت كرد و مرحوم امام خميني شاخص آن بود، تنها يكي از گرايشات زنده شيعي را نمايندگي مي كرد. ترديدي نيست كه مرحوم خميني از معتبرترين فقهاي شيعي و متفكر امامي اصيلي بود. انديشه او را بپسنيد يانه، بايد مشربي شيعي بدانيد . اما بين تفكر امام و بسياري متفكران سياسي شيعي بارز از ميرزاي نائيني و آخوند خراساني تا موسي صدر ، تفاوتهاي اساسی وجود داشت. به طريق اولي، اسلوب متفاوتي كه در دوران زعامت سي ساله رهبر دوم ج ا رخ نمود نيز گرچه باز تجربه اي شيعي فرض مي شود اما نه حرف تمام شيعيان است و نه تنها گرايش شيعي زنده! به عنوان یک رويكردفاخر شیعی دیگر، منش آقاي سيستاني به سپردن كشور به انتخابات كاملا آزاد، تمرکز دولت بر منافع کشور و نفي دخالت فقيه مرجع در حكمراني عراق را قبلا باهم مرور كرده ایم.

بگمان من دوران رهبر اول و دوم انقلاب، با هم تفاوتهاي اصولي دارد. شايد روزي با هم ازين تفاوت ها گفتيم. اما مهم ترين چيزي كه من از تجربه هر دو دوره آموختم -و قبلا به تفصيل عرض كرده ام- آنست كه نمي توان ولايت و اختيارات امام معصوم را براي فقيه غير معصوم هم فرض كرد. مفهوم شيعي امامت و ولايت - بقدر فهم من- از مفهوم عصمت و نصب الهي، جدايي پذير نيست. حكومت بنام خدا و با اختيارات پيامبر، كار معصوم منصوب من عندالله است و لاغير!

مي دانم از جاذبه مذهب در جامعه ايراني كاسته شده. مي دانم خيلي ها گوششان به هر حرف ديني بسته است. مي دانم هستند كساني كه بگويند اگر روايت علماي شما از وقايع روز چنين خلاف واقعست چرا بايد نقلتان از هزار سال قبل را پذيرفت؟

پاسخ من، اما يك انسان است. انساني كه محبوب عقول، حجت دينداري و ميزان شريعت ماست: علي ع !
علي بدون رضايت مردم و اقبال و خواهش آنها، قدرت را به كف نگرفت. حاجب و بيت و قراول نداشت. خود را متمايز نكرد. بالا و جدا ننشست. احتشام و بروز سلطاني نداشت. اگر مردم را به جنگي برد خود و عزيزانش در صف مقدم شمشير زدند. شهروندان را از دويدن دنبال مركبش و رفتار برده وار حذر مي داد. از راه حكمراني ارتزاق نكرد و همه عمر كار كرد. دهان كسي را نبست. سفياني و خارجي و مخالف در كوفه علی،حرف خود را آزادانه مي زدند. مخالفي را به علت احتمال توطئه نگرفت و نيازرد. می گفت اگر از راه دين خارج شدم، به شمشير راستم كنيد. حاكمي پاسخگو بود. زنداني عقيدتي نداشت. زنداني گرسنه و رنجور و بيمار نداشت. در بستر مرگ هم نگران حقوق ضارب خود بود. ترور نكرد. دروغ نگفت. شكنجه نداشت. اميرالمومنين در دادگاه با هر شهروندي برابر بود. بخدا قسم كه مي شد از علي و از فرزندانش به قاضي عارض شد و اصلا نترسيد. دست نزديكانش به بيت المال باز نبود و آتش در كف برادر نهاد. علي چون فقيرترين رعايايش مي پوشيد و مي خورد.

این است که وقتي به آنچه بنام حكومت اسلامي و جامعه ديني ساخته ايم مي نگریم، کمتر نشانی از روح علویت می یابیم. گمان مي كنم تغاير علی و مدعی را بايد به تواتر باز گوييم. اين پلشتي امروز ما، حاصل شكست عقول ناقص، جانهاي بي ايمان و ارواح بيمار ماست نه ناكامي مكتب علوي!

حضرت قدرت!
چنين بي پروا مي تازي؟ بتاز !
اما نه بنام علي ع!

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
ایران اسیرِ کابوس است!

محمّد حسین کریمی پور

۱- قواعد بازی جهانی، حاصل برآیند تنازع قدرتها‌ست. تغییر قواعدِ بازی بنفع خود بدون کسب برتری اقتصادی/نظامی ممکن نیست. آمریکا با بهره از اقتصاد قوی، توان نو آوری، دست برتر در هر دو‌جنگ‌ جهانی، جنگ سرد و ایجاد بلوک غرب، نظم موجودِ آمریکائی و‌ دلار محور را هوشیارانه آجر به آجر ساخت و چنددهه حفظ کرد.

۲- انگلیس، فرانسه و اروپای غربی شرکای این کمپانی بودند.آلمان، ژاپن و کره در سایه آن برخاستند و‌سهامدار شدند. چین ابتدا با آن جنگید ولی بعد آنرا نردبان ترقی یافت بر آن جهید و بالا رفت. شوروی و بلوک شرق، کره شمالی و‌ ایران در تخریب آن کوشیدند. اما برای غلبه بر آمریکا و شرکا، مهارت، وزن و‌ خزانه وافی نداشتند. حریف رویشان افتاد و‌ در ماندند. در دنیای ناعادلانه آمریکائی، موضع و مدل بازی حکومت ها فرق می کرد. سرنوشت ملت هاشان هم!

۳- هیچ نظمی ابدی نبوده و نیست. آمریکا، متحدان و اتحادهایش تدریجا ضعیف می شوند. اتحادیه اروپا، رویای ابر قدرتی را وا نهاده. چین و‌امثال هند و اندونزی در کار طلوعند. بازیگران کوچک و آماده ای چون سنگاپور، اسرائیل، قطر و امارات، پر رنگ می شوند. چین چنان وزن گرفته که تغییر تعادلات جهانی در ربع قرن پیش رو، ناگزیر می نماید . دنیای نیمه دوم قرن، بعیدست آنقدر آمریکائی باشد که بود. کشورها در تب و‌تاب پیش بینی روند آینده و باز تعریف جایگاه خود برای دوران انتقال و دنیای جدید اند. نظمی جدید در کار تولد است.

۴- به یُمن تغییر راهبرد صدور انقلاب به استراتژی تقویت چین، اژدها چهار دهه رشد ممتد اقتصاد را پشت سر نهاده. آن کشور فقیر و‌گرسنه دهه ۷۰، حالا سهمش از اقتصاد جهانی به ۱۵٪ نزدیک می شود. دومین بودجه دفاعی دنیا را دارد که از مجموع روسیه، انگلیس و فرانسه بیشترست! در تمام این سالها با همین قواعد دنیایِ آمریکائی کج دار و‌مریز، بازی کرده و قوی شده. هنوز هوشمندانه و فروتنانه منکرست که ابر قدرت شده یا در صددست جای آمریکا را بگیرد. چینِ عاقل، لاجرم ابر قدرت خواهد شد و اکنون نیز قدرت دوم جهانست.

۵-ایران که حتی ۰/۵٪ اقتصاد یا ۱٪ بودجه دفاعی دنیا را نداشت، بجای تمرکز بر تقویت خود، دنبال تغییر قواعد بازی رفت. جنگ طولانی و بی برنامه با نظم جهانی آمریکایی، ریشه های ایران را فرسوده. خزانه خالی، فساد فراگیر، سرمایه اجتماعی ضعیف، دشمن زیاد، متحد مفقود، سرمایه و‌مغزها در حال فرار، چالش ها زورآور و‌بندهای تحریم محکم است. حکومت کُند و‌ ناهوشمند می نماید و‌ ناتوانِ از حل مساله است.
اینجا ایستاده ایم چون دنیا را نشناخته ، بازیگوشانه تعادلات ریاضی قدرت را انکار و بدنبال سراب دویده ایم. روزگارمان جوریست که هر که به ما می رسد، نه فقط چین و روسیه بل سریلانکا و عراق بدون توجه به منافع ما، خرِ خود می راند. ضعیف ترین کشورهای جهان، حقوق بدیهی ما (حتی حق تسلط بر اموالمان) را بدون ترس از عواقب، نقض می کند. تا بدل به کشوری فرصت جو، حسابگر و‌ واقع نگر نشویم، آب به آسیاب هر که باشد، گندم ما آرد نمی شود.

۶- ایران عقب افتاد و‌گرفتار اوهام شد . دار و ندارمان را در نبردهایی باخته ایم که اولویت ما نبودند. در کوره راههایی روانیم که به هیچ جا نمی رسد. گرفتار بحرانهایی هستیم که دیگران قرنهاست پرونده اش را بسته اند. گویی طلسمی سیاه بر جان ما مستولیست. اگر می خواهیم طومار این کهن دیار بهم نپیچد، آب را باید به جوی گرداند. دشوار ولی ممکنست. چالش هایمان متعدد و سنگین اند. اما در نیروی انسانی، زیر ساخت ها، موقعیت ژئوپلتیک، پتانسیل تولید، منابع، حجم بازار و اندوخته تمدنی مزایایی داریم. اگر عاقل باشیم، اینها به کار می آیند. محتاج تغییر از درونیم، تغییر در نگرشمان به جهان و شیوه حکمرانی. باید چالش ها را برسمیت بشناسیم. باید جمهوریت مرده را زنده کنیم و ساختار حکمرانی را با شرائط قرن ۲۱ متناسب کنیم. باید وزن خود و‌تناسبش با دیگر بازیگران منطقه و جهان را بفهمیم . باید راهبردهایی منطبق با واقعیات و اهدافی متناسب با منافع ملی اتخاذ کنیم. باید کاری کنیم ملت احساس پیشرفت کند و راضی باشد. باید اوهام و خیالات را وانهیم!

خدا ایران را از شر دشمنان بیگانه و خودی حفظ کند! آمین!

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
صانعی، میان صدر و خمینی
محسن کمالیان

آیةالله العظمی شیخ یوسف صانعی از مشاهیرِ شاگردان امام موسی صدر بود. قوانین و رسائل را نزد ایشان خوانده بود. احتمالاً شرح‌لمعه را نیز. بارها نقل کرد درس امام صدر به‌قدری پربار بود که در امتحاناتِ مهم وقت حوزه، شاگرد اول و رسماً تقدیر شده بود. همچنین بارها تصریح کرد که دو تن از اساتیدش بیشترین تآثیر علمی را بر وی گذاشتند: امام صدر در مقطع سطح و امام خمینی در مقطع خارج.

با این حال هرگز برای پیگیری قضیه‌ی امام صدر قدم جدی برنداشت. چه زمانی که مسئولیتی در کشور داشت، چه پس از آن. به‌تصریح خودش در گفتگوی شهریور سال ۱۳۸۶ با خبرگزاری ایسنا، حتی با امام خمینی نیز هیچ‌گاه این مسأله را طرح نکرد. همین باعث شد هرگز نتوانم جایی برای وی در قلب خود باز کنم. فروردین سال ۱۳۷۵ برای ایشان نامه‌ای نوشتم و این بی‌اعتنایی شاگرد در حق استاد را با صراحت مورد اعتراض قرار دادم [۱].

دو نکته‌ی دیگر درباره‌ی امام صدر از وی شنیدم یا خواندم، که به‌نظرم ارزش ثبت در تاریخ دارد:

بارها نقل کرد که خود و طلاب از صدر خواسته بودند تا کتاب مکاسب را برایشان تدریس کند. صدر اما نپذیرفته، ضمن ابراز تأثر، تصریح کرده بود: متأسف شدم که چنین خواسته‌ای را با من طرح کردید! کتاب مکاسب را جناب آقا شیج عبدالجواد سدهی جبل‌عاملی باید درس دهد، نه مثل من! این بزرگواری اخلاقی صدر که خود شاگرد شیخ بود، صانعی و هم‌درسانش را حسابی تحت تأثیر قرار داده بود. رعایت حرمت استاد و پیش‌کسوت، چه در تدریس، چه در مرجعیت و چه در عرصه‌های دیگر، از مهم‌ترین مختصات جوان‌مردی و صدافسوس گم‌شده‌ی روحانیت امروز است.

زمستان سال ۱۳۸۰، در معیت آقای مهندس مهدی فیروزان به‌دیدار آیةالله رفتیم. جمله‌ای گفت که ارزشش را در حال و روز غمناکِ امروز ایران، خصوصاً پس از اعدام نوید افکاری، به‌خوبی حس می‌کنیم. تازه از مطالعه‌ی برخی آثار عربی امام صدر فارغ شده بود. گفت (نقل به‌مضمون): میان فقهاء عالم تشیع، فقیهی را ندیدم که پیش و بیش از امام صدر، موضوع کرامت انسان و حقوق بشر را در فقاهتش مورد توجه قرار داده باشد. گفت، امام صدر درگیر اجرا بود و فرصت نداشت نظراتش را کتباً تبیین علمی کند. من اینجا فرصت، به‌منابع دسترسی و ان‌شاءالله بنا دارم این کار را انجام دهم.

در کسوت ناظری غیرحوزوی تصور می‌کنم: صانعی سیر علمی‌اش را با فقه اخلاقی و انسان‌دوستانه‌ی امام صدر آغاز کرد، با هجرت استاد اما به‌عراق و لبنان، جذب امام خمینی و فقه انقلابی ایشان شد. پس از درگذشت امام راحل و خصوصاً بعد از تحولات دوم خرداد سال ۱۳۷۶، مجدداً نگرش فقهی خود را تعدیل و به‌مبانی اخلاقی و انسان‌دوستانه‌ی فقه صدر رجعت کرد. والله اعلم. خداوند ان‌شاءالله آیةالله العظمی صانعی را رحمت کند.

[۱]. فریاد در خاموشی، ص ۴۵۷

@mkamalian1964
ته تغاریِ ابلیس!

محمّد حسین کریمی پور

یک روز شیطانکِ‌ تازه کاری رفت پیش حضرت ابلیس. دست از پا درازتر از پروژه تباه کردن یک روستا بر می گشت. نالید: “ آقا جون! باز گند زدم. بر و بچ صدام میکنن فرشته! دستم بدامنت.”
ابلیس خاطرِ ته تغاری را میخواست. گفت: “من پنجاه هزار ساله تو این راسته، کاسبم. صد تا گواهی ثبت اختراع دارم. ریختمشون تو اون کیسه. دست کن یکی را در آر.”
شیطانک‌ پنجول چرکش را کرد توی جوال و یکی در آورد و‌خواند: “اسمه من الرحمن و رسمه من الشیطان !”
هاج و واج‌ پرسید :”خوب ! یعنی چی؟” ابلیس گفت : “خاک بر سرت که عربی هم نمی دانی. لاتین، عربی ، عبری، انگلیسی و فرانسه پیش نیاز دبستانت نبود؟” این روزها، آموزش و‌ پرورش، حتی در درکات جهنم، کارش را درست انجام نمی دهد.

اما به هر حال این توده متعفن، این خنگ مادرزاد، این ابله بیسواد، نوه گوگولیش بود. لذا آنجایش را خاراند و مثل یک آموزگار حرفه ای گفت: “بذار یک‌مثال بزنم. وقف کاسبی ما را مختل می کند. وقف از در جامعه بیاید، ما باید از پنجره برویم. اما این قاعده می گوید تو‌میتوانی وقف را حفظ کنی، برایش اداره و تشکیلات بزنی، سرود بسازی و تبلیغ هم بکنی. ولی با موقوفات، مثل ارث پدرت رفتار کنی و نیت واقف، پشم‌کلاهت هم نباشد. کاری کنی فضای وقف بشود محیط بگیر و ببند و معامله و صفا. نورِ وقف را بکنی ظلمات ثلاث. ظاهرش رحمانی بماند ولی باطنش را بچرخانی سمتِ حاجیت، شیطان! “ شیطانک هاج و‌ واج خرناس کشید: “داریم یه همچی جایی؟” جواب شنید:”داریم! ‌میفرستم ببینی.”ً

عزازیل جایش را رو‌ پشتی عوض کرد و ادامه داد: “یا مثلا سلطنت! من دوست دارم یک نفر جبار، دمار از روزگار یک ملتی در آورد. منفعتِ یک نرون یا استالین از صد جنگ فرقه ای یا یک کرور مرکز لهو لعب بیشترست. امروز جمهوری و‌دموکراسی می خواهند؟ تو هم بشو‌ جمهوریخواه و‌ضد بردگی! ولی نرم نرمک‌مردم را بجایی برسان که مجبور باشند بین آدمهایی که خان میگوید چار نفر که خان میخواهد را انتخاب کنند و آنها هم مجبور باشند آنچه خان میخواهد را بلغور کنند. کاری کن خان را بپرستند. در شناسنامه شهروندان آزاد باشند ، در عمل بردگان اسیر! افتاد ؟ “
شیطانک دماغش را بالا کشید و اظهار فضل کرد : “تو درسهامون بود. بهش میگن شوروی .“ پیرمرد جهاندیده با غرور پاسخ داد: “نو ترشم دارم. میفرستمت ببینی.”

“یا ترس از خدا! “ شیطان بود که می گفت: “ همه اش از خدا و‌معاد و اخلاق و مذهب و‌خیر و‌احسان بگو. یک کلام از شیطنت و‌کفر و فسق مگو. اصلا درس اخلاق بذار. شرح قبر و قیامت بنویس در شصت و هفت جلد.”
شیطانک حسابی کلافه بود : "آقا جون ، مگه دیوانه ام که از خدا و قیامت و اخلاق بگم؟ ناسلامتی شیطانیم! غیرت داریم.“
ابلیس گفت: “ ابله ِ مشنگ! از خدا و قیامت گفتن خطرناک نیست. باور به حضور خدای عادل و باور عملی به معادست که سمّ است. نصفِ کتب اخلاقِ نظری تالیف شخص من است. باور این مزخرفات و تلاش برای تمرین اخلاق عملیست که ضرر دارد.باید همانجور که درس اخلاق می دهی عملا جا بندازی که برای حفظ منفعت میشه هر حلال و حروم و جنایتی کرد. وقتی راهبان و بزرگان و‌معلمان اخلاق در عمل نشان دادند که مصلحت، وسیله را توجیه می کند، کارت را تمام کرده ای. لامصب صاحاب، مثل آنفلونزا، مسری است.“

ابلیس سر کیف بود. ده مثال زد و وعده داد نوه تحفه اش را جایی بفرستد که در عمل، نمونه های عملی را ببیند. آخر جلسه، آقا بزرگ زد روی آیفون و‌ به منشی گفت : “برای این بچه یک بلیط بگیر دو‌هفته برود فلانجا. حواست باشد پنج هزار تا نقد هم بهش بدی. یک جهنم دره ایست که نه مستر کارت کار میکنه نه ویزا کارت!”

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
مگر سیستانی چه می گوید؟

محمّد حسین کریمی پور

اصحابِ “مذهب قدرت”، سیستانی را نمی پسندند. بی اعتنایی این قوم به جایگاه مرجعِ اولِ جهان تشیع، بر کسی پوشیده نیست. گاه و بی گاه در محافل خودمانی، عیان می کردند. حالا کار به علن کشیده است. در فهمِ چرایی ارادت امثالِ فدوی به سیدعلی آقای سیستانی و کراهتِ آنان، قرائت متن ذیل کفایت می کند. قسمتی از بیانیه ای است که دو سال پیش، دفتر او در آستانه انتخابات مجلس عراق صادر کرد. این رقعه، وصیتِ سید با اهل عراق است. تو گویی شرح آرزوی ۱۵۰ ساله همشهری های محروم ایرانیش را سیاهه کرده. قرائتِ شیعی متین و معقولی است از نوعِ حکومت مشروع در نبودِ حاکمیت پیامبر یا امام معصوم علیه السلام. یکسره ضد استبداد و در نفیِ هر نوع حکومت فردی. حکومت مقبولِ سیّد اولا بر پایه انتخابات آزاد و شفاف و‌ ثانیا بر مبنای اصل ملیّت است! قبل از او، آقا سید موسی صدر هم بر همین نظر بود. خدایش حفظ و از درِ لطف، امثالِ او و سید موسی به ما، مرحمت فرماید.


بسم الله الرحمن الرحیم

با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی، بسیاری از شهروندان درباره موضع مرجعیت عالی دینی در قبال این رویداد سیاسی مهم سؤال می کنند، از اینرو سزاوار است به سه نکته اشاره شود:

۱- مرجعیت دینی از زمان سقوط نظام دیکتاتوری سابق تلاش کرده است نظامی بر اساس پلورالیسم سیاسی جایگزین آن شود. به طوری که قدرت بر اساس صندوق های رای و با برگزاری دوره های انتخابات آزاد و شفاف بچرخد. زیرا مرجعیت بر این باور است که هیچ راه جایگزینی برای قدرت در کشور با هدف محقق کردن آینده بهتری برای کشور نیست. آینده ای که در آن ملت با آزادی و کرامت به پیشرفت و توسعه برسد و از ارزشهای ریشه دار و منافع والای خود محافظت کند.
از اینروست که مرجعیت دینی به اشغالگران و سازمان ملل متحد تاکید کرد که انتخابات فورا برگزار شود تا فرصت برای مردم عراق فراهم شود تا سرنوشت و آینده خود را به دست خود تعیین کنند. و این امر از طریق انتخاب نمایندگان خود که به آنها اجازه تدوین قانون اساسی داده شده است و همچنین از طریق انتخاب اعضای دولت عراق محقق شود.
امروز پس از گذشت پانزده سال از این تاریخ، مرجعیت دینی همچنان بر این باور است که این روش مسیر صحیح و مناسبی برای امروز و فردای کشور خواهد بود و ناگزیر باید از افتادن در پرتگاه های حکومت فردی و نظام استبدادی با هر بهانه و عنوانی اجتناب کرد.

پر واضح است که روند انتخابات نمی تواند نتایج رضایت بخشی را محقق کند مگر اینکه این چند شرط رعایت شود:
از جمله اینکه باید قانون انتخابات، قانونی عادلانه باشد و شان و حرمت آرای رای دهندگان را صیانت کند و اجازه ندهد آرای مردم دور زده شود.
همچنین فهرست های انتخاباتی بر اساس برنامه های اقتصادی و آموزشی و خدماتی قابل اجرا و به دور از محور قرار دادن منافع شخصی یا قومی یا طایفه ای و مزایده های رسانه ای باشد. همچنین باید از دخالت های خارجی در انتخابات ممانعت به عمل آید. چه حمایت های مالی باشد و یا حمایت های دیگر. و باید مجازات برای این دخالت ها تعیین شود. همچنین باید رای دهندگان ارزش رای خود و نقش مهم آن را در تعیین آینده کشور بدانند ... بنابراین به طور حتم و یقین شکست هایی که در تجربه های انتخاباتی گذشته (از جمله سوء استفاده بسیاری از کسانی که در انتخابات پیروز شدند از قدرت و نفوذ خود در پست های بالای دولتی و نقش داشتن در انتشار فساد و از بین بردن اموال مردم به طور بی سابقه و تعیین کردن حقوق و امتیازات زیادی برای خود و موفق نبودن آنها در ادای وظایفشان و در ایجاد زندگی با عزت و کرامت برای مردم) چیزی جز نتیجه طبیعی اجرا نکردن شرط های لازم – هر چند با درجات متفاوت – در آن انتخابات نمی تواند باشد. بنابراین، این مسائل در انتخابات کنونی باید ملاحظه شوند. ...

۲-مشارکت در این انتخابات حق هر شهروندی است که شرایط قانونی رای دادن را داشته باشد، البته کسی وی را برای به دست آوردن این حق مجبور نمی کند مگر اینکه اطمینان حاصل کند که به نفع ملت و کشورش است....

۳-مرجعیت دینی تاکید می کند که همه نامزدها و فهرست های انتخاباتی برای آن برابرند، و این بدان معنی است که مطلقا از هیچ شخص یا جریان و یا فهرستی حمایت نمی کند، ... بنابراین باید شایسته سالاری و پاکدستی و پایبندی به ارزشها و اعتقادات و دوری از مداخلات خارجی و احترام به حاکمیت قانون و آمادگی برای ایثارگری برای نجات میهن و خدمت رسانی به شهروندان و توانایی بر اجرای برنامه های واقعی برای حل بحران ها و مشکلات ناشی از سالهای متمادی، مد نظر قرار گیرد....

دفتر آقای سیستانی (دام ظله)
نجف اشرف
۱۷شعبان ۱۴۳۹هـ ق 

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
حکومت دینی و
متحدان بی دین!


دکتر نظام بهرامی

چرا مهمترین متحدانِ جمهوری اسلامی ایران، کشورهای بی‌دین و حتی ضد‌دین هستند؟ چرا کشورهایی مانند چین، روسیه، بلاروس، کره‌شمالی، میانمار، ونزوئلا و کوبا بعنوان کافرترین کشور های جهان ، متحدان اصلی ما در سیاست خارجی و روابط جهانی هستند؟

پاسخ بسیار ساده است. یکی از اصول اساسی روابط بین‌الملل این است که کشورها دوست و دشمن ذاتی ندارند. آن‌ها فقط نیازها و منافع دارند. مهمترین نیاز هر حکومتی نیاز به حفظ بقاء است. وقتی که رازِ ماندگاری و بقاء حکومتی در دوستی و اتحاد با کشورهای خاصی باشد، آن حکومت با دین و آئین آن کشورها کاری ندارد.
برعکس، اگر کشوری منافع یک حکومت را تهدید کند، هیچ اهمیتی ندارد که مردم و مسئولین آن کشور چه دینی دارند. آن کشور دشمن است.
این اصل سرمشق همه حکومتهاست و دینی و غیردینی هم ندارد.
این واقعیت، به ما می‌آموزد که هرگاه دین با سیاست تلفیق شود، این سیاست نیست که دینی می‌شود بلکه این دین است که سیاسی می‌شود. دینِ سیاسی همان دینی است که ما را مجبور می‌کند برای راضی نگه داشتن حکومت چین، از محکوم کردن کشتار مسلمانان روهینگیایی در میانمار طفره برویم و یا فشار بر مسلمانان چچنی در روسیه و مسلمانان اُیغوری در چین را نادیده بگیریم.این واقعیت در حوزه سیاست داخلی هم صادق است.
وقتی کارنامه مصلحت نظام را بررسی کنیم می بینیم مصلحت نظام چیزی نیست جز زیر پا گذاشتن اصول دینی و اخلاقی برای کسب قدرت و حفظ آن به هر قیمتی که لازم باشد.
تجربۀ حکومت‌ها از قرون وسطی تا به امروز نشان داده است ادعای “سیاست ما عین دیانت ماست” فقط یک شعار بوده و در عمل برعکس آن “دیانت ما عین سیاست ماست”، بوده‌ایم.

حال که نمی‌شود سیاست را دینی کرد، حداقل دین را از دست سیاست نجات دهیم.
حالا چه می شود؟

محمّد حسین کریمی پور

رفتنِ ترامپ و تقویت گزینه برجام در مقابل سیاستِ فشارِ حداکثری می تواند برای ایران، یک فرصت راهبردی باشد یا نباشد!

بیش از همه بدان بستگی دارد که آیا حکومت، درس آموخته و قد و‌قواره ایران در معادلات جهان را دریافته؟ آیا ایران حالا می داند باید نه در قالب یک ابرقدرت بل در اندازه یک قدرت منطقه ای (با حقوقِ مشروعِ ملی و‌ منطقه ای) با همسایگان و جهان تعامل کند؟ آیا واقع بینی به سیاست خارجی بر خواهد گشت؟ آیا اهداف توسعه ملی بجای اهداف ایدئولوژیک آخرالزمانی در راهبردهای حکومت، اولویت خواهند یافت؟
یا همچنان ج.ا. ابر قدرتی خود خوانده خواهد ماند که کائنات رسالتِ اخراج آمریکا از غرب آسیا - ریختن صیهونیست ها به دریا - آزادسازی ملل مسلمان - زمینه سازی فیزیکی ظهور و صد البته اصلاحِ یک تنه نظمِ جهانی را به دوشش نهاده؟

به این بستگی دارد که آیا دریافته اند حمایت مردم از حکومت حتی در قبال دشمن خارجی رو به افول است؟ آیا فهمیده اند شیوع باور به “دشمن ما همینجاست” چگونه پایه های قدرت را می جود؟ آیا ترمیمِ رابطه بحرانیِ حکومت-ملت در دستور کار خواهد بود؟ آیا احیاء صندوق و بازگرداندن کرامت به مردم در برنامه است؟ یا لااقل آیا حکومت قادر خواهد بود مثل حکومت سرهنگ های کُره، موضع “دیکتاتوری سازنده” را اتخاذ کند؟ یا همچنان قرارست حاکم در لباسِ نماینده مقدسِ آسمان در ایران، روز به روز در کار قبضه زوایایِ قدرت و درخواست انقیادِ جماعت بوده، خود را همچنان اجلّ از پاسخگویی به ملت بداند؟

اگر موضع حکومتِ ایران در خارج و داخل، همان باشد که بود، روزگار با ما مهربان نخواهد بود. دیر یا زود باز کار به فشار حداکثری می رسد. این بار ما فرسوده تر ، ترکش تهی تر، جمع پراکنده تر و حریق در خانه گسترده تر خواهد بود. این بار آمریکای دموکرات باز اجماع جهانی خواهد ساخت.

شرائط پیش رو فرصت است بشرطی که سلطان دریابد در بعدِ داخلی و خارجی محتاج باز تعریف راهبردی است. کار از تنظیم تاکتیک ها گذشته.

کاش آن بالا در عالی قاپو، کسی به فکر بیفتد. طوفان ها در راهست و دور نیست که حکومت، جان پناهی نیابد. نه در گستره جهان ، نه در خانه همسایگان و نه در آغوشِ ملتِ خسته و پشیمان!

درد، این جاست. دوا نیز! حکومتیان به جدّ باید نگران عاقبت خود باشند. آن چیز که ملت باید نگرانش باشد، تمامیت و بقای ایران است!

خدا کشور را حفظ فرماید. آمین!


https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
«دولتِ افتادگی»


ای سخنت رونق لفظ دری
قند درآمیخته با آذری

درس تو دارد اثری بیشتر
از اثر تربیت مادری

ناموری، گرچه تو را رغبتی
هیچ نبودست به نام‌آوری

نزد تو زانو زده از هر طرف
منبری و لشکری و کشوری

فقه تو با عشق درآمیخته
فلسفه‌ات با هنر دلبری

کاش شیوخ از تو می‌آموختند
راحتی و رندی و روشنگری

بر سرت از دولتِ افتادگی است
تاج برازندگی و سروری

تا ابد آویزه گوش دل است
نام «محمد تقی جعفری»


افشین علا
به‌مناسبت بیستمین سالروز درگذشت
علامه محمدتقی جعفری


yon.ir/B0oVU
در چند ماه گذشته مقالات زیادی از اقتصاددانان ایرانی در ژورنال‌های معتبر منتشر شده که جامعه اقتصاددانان را امیدوار کرده است.

بگذریم از این‌که مقالات اقتصاددانان سرشناسی همچون محمد هاشم‌پسران،جواد و هادی صالحی اصفهانی و ...در ژورنال‌های زیادی منتشر می‌شود اما آن‌چه ما را امیدوار می‌کند،انتشار مقاله‌های اقتصاددانان جوان ایرانی در ژورنال‌های معتبر است.

از جمله می‌توان به محمد اکبرپور از دانشگاه استنفورد، مهدی فیضی و رسول رمضانیان از دانشگاه فردوسی مشهد،دانیال لشکری از بوستون کالج ،احمد پیوندی از پنسیلوانیا،محمد حسینی و ابوالمحسن والی زاده از موسسه عالی آموزش وپژوهش مدیریت وبرنامه ریزی،کامیار محدث از دانشگاه کمبریج،محمد فرزانگان از دانشگاه ماربورگ و ... اشاره کرد.


@tejaratefarda
دائرةالمعارف اصطلاحات جمهوری اسلامی دوم بی‌شک روزی تألیف و کتابی پندآموز خواهد شد. آنجا خواهد آمد: ساده‌لوح یعنی کسی که وجدان دارد؛ بی‌بصیرت یعنی کسی که فکر می‌کند؛ اخلاق مفهومی غربی و شایسته است با واژه‌ی تقوی جایگزین شود؛ انقلاب یعنی آنچه ما می‌گوییم؛ انقلابی یعنی کسی که ما را قبول دارد؛ ضدانقلاب یعنی کسی که ما را قبول ندارد؛ ساختارشکن یعنی کسی که ما را نقد می‌کند؛ دشمن یعنی کسی که با ما مخالفت می‌کند؛ قانون یعنی آنچه ما می‌گوییم؛ مجلس یعنی تشکیلاتی که منویات ما را به‌قانون تبدیل می‌کند؛ اعدام یعنی قتل بر اساس قانون ما؛ اسلام یعنی فهم ما از دین؛ بی‌دین یعنی کسی که فهم ما از اسلام را قبول ندارد؛ آزادی بیان یعنی در گفتن و نوشتن تنها مطالبی آزاد هستید که با منویات ما مخالفت ندارد؛ انتخابات آزاد یعنی تنها می‌توانید از میان کسانی انتخاب کنید که ما می‌گوییم؛ ارشاد یعنی اجبار؛ وزارت ارشاد یعنی وزارت ممیزی ...
@mkamalian1964
تافته جدا بافته

خانه ما در خیابان سعدی کرمان قرار داشت و مدرسه‌مان در خیابان شاهپور(شریعتی فعلی).
پیاده تا مدرسه حدود 45 دقیقه راه بود و با ماشین حدود 10 دقیقه طول می‌کشید.
سال اول مدرسه،یک ون قدیمی دنبالمان می‌آمد و سال بعد که تعداد دانش‌آموزان زیاد شد،با مینی‌بوس رفت و آمد می‌کردیم که خیلی سخت و زمان‌بر بود.
ميني‌بوس ناچار بود در ايستگاه‌هاي متعدد،دانش‌آموزان را سوار و پياده کند و به قدری طول می‌کشید که پياده رفتن زمان كمتري مي برد.

در همسایگی ما پزشک محترمی زندگی می‌کرد که دو فرزند داشت و هردو در مدرسه ما درس می‌خواندند. این دو برادر، سرویس مخصوص داشتند و با یک تاکسی رفت و آمد می‌کردند.
راننده تاكسي مرد محترمی بود که ما را مي‌شناخت و گاهي كه من و برادرم از سرویس، عقب می‌ماندیم،ما را هم سوار مي‌كرد و به اتفاق دو برادر به مدرسه می‌رفتیم.
رفت و آمد با سرویس اختصاصی خیلی لذت بخش بود،آدم حس خیلی خوبی پیدا می‌کرد.
روزهایی که با تاکسی به مدرسه می‌رفتم،احساس می‌کردم برای خودم کسی هستم. به همین دلیل چندبار از پدرم خواستم که برای ما هم سرویس بگیرند اما ایشان همیشه مخالفت می‌کردند.همیشه ناراضی بودم و درباره دوری راه مدرسه و سخت بودن رفت و آمد با مینی بوس غر می‌زدم. پیش خودم فکر می‌کردم مگر گرفتن سرویس چقدر هزینه دارد که پدرم نمي‌تواند آن را تأمین کند.

سال‌ها گذشت تا این‌که یک روز شنیدم راننده تاکسی که سال‌ها دو پسر پزشک را جا به جا می‌کرد،فوت کرده است. در خانه، خبر درگذشت ایشان مطرح شد و پدرم گفتند؛در جریان قرار دارند و فاتحه‌ای برای ایشان قرائت کردند. دوباره یاد روزهای سخت رفت و آمد به دبستان افتادم و گفتم؛کاش شما قبول می‌کردید که ما هم با همان تاکسی تردد می‌کردیم. پدرم حرف عجیبی زدند. گفتند: تاكسی را خودم برای آن مرحوم خریده بودم. تعجب کردم و پرسیدم چطور؟ گفتند: مرد زحمت‌کشی بود اما وضع مالی خوبی نداشت. کمک خواست و من تاکسی را تهیه کردم تا کار کند و درآمدی داشته باشد. درصدی از درآمد را به من می‌داد و درصدی را خودش بر می‌داشت. با تعجب گفتم؛ پس چرا اجازه نمی‌دادید ما هم با همان تاکسی رفت و آمد کنیم؟ گفتند: می‌خواستم تافته جدا بافته از بقیه مردم نباشید.می‌خواستم شما مثل همه بچه‌ها به مدرسه بروید و برگردید و با بقیه معاشرت کنید.

حالا می‌فهمم هدف مرحوم پدرم چه بوده؛ چون یادم می‌آید که فرزندان آقای دکتر اگرچه بچه‌های خوبی بودند اما آن‌روزها خیلی به بچه‌های مدرسه فخر می‌فروختند و پدرم دوست نداشتند ما هم فخر فروشی کنیم یا تافته جدا بافته باشیم.
نور به قبر همه پدرها و مادرهای درگذشته ببارد.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
انقلابیِ عوضی

محمّد حسین کریمی پور

۲۲ بهمن سر سه راه ضرابخانه به تماشای مردم مسلح، مشغول بودم. ناگهان تیر اندازی شد. رگبار پشت رگبار! بعدها شنیدم کسی یک افسر ساواک را در خودرویی شناسایی کرده. ایست داده و سرنشینان هم دست به سلاح برده بودند. تا خانه مان چند دقیقه راه بود. با تمام چالاکیِ نوجوانی، دویدم. تیراندازی بریده بریده ادامه داشت. جوان بلند قد مسلحی با پیشانی زخمی بداخل کوچه دوید. در خانه ما را زد و‌ پدر پناهش داد. می گفت در انگلیس دانشجو بوده و برای کمک به انقلاب به ایران برگشته. تفنگ و چند خشاب و‌ بیسیم دستی داشت. خوش تیپ و‌مودب بود. حس خوبی داشت. یک انقلابی حرفه ای مسلح در خانه ما پناه گرفته بود! زخمش را بستیم. چیزکی خورد، تشکر کرد و رفت.

چند دقیقه بعد، هم محلی های انقلابی در زدند. مشخصات فردی را دادند که دنبالش بودند. خودِ جوان کذا بود. در یک چشم بهم زدن، سابقه چریکی ما تا سطح فراری دادن یک افسر ساواک تنزل کرد.

گویا در آن روزها تنها ما نبودیم که گول انقلابیِ قلابی را خوردیم. آنچه نسخهٔ سعادت دنیا و عقبی پنداشتیم، اوراقی آشفته از کار درآمد. و آنها که هادیان الهیِ امت انگاشتیم، کاروان ملت تا برهوت کشاندند. مهمان صاحب خانه شد و مالک، مملوک و مِلک بی سامان! حال این ماییم و اره ای که در عمق پهلو فرو رفته. بِکشی، بِدَرد. وانهی، عفونت بِکُشد.
خود کرده را تدبیر نیست!


https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
ایران، نه این است!

محمّد حسین کریمی پور

برای من ایران روزی یک جغرافیا بود و ایرانیان را به سجل احوالشان تمیز می دادم. زندگی بمن آموخت آن اهورایی وجود -که ایرانش می خوانیم- نه چنین تنگ است.

ایران، حالا به ظن من چیزیست از جنس ابر و شبنم و‌ مه . هست و نیست. سیالست و جاریست و خنک است و فریباست و بازیگوش. زنده است و زندگی بخشست و در کار زایشست. جوینده است و مرزشکن و بسط یابنده و ‌ترمیم‌گر. از خمیره شعر و موسیقا و بانگ و نوا و خرد و صنعت و اعمار و آدمیت و مهربانی و حکایتست. تاریخست. حکمت خسروانی و مشاء است. پیرست چون زال و برناست چون سهراب. رودابه است و تهمینه. به روز پیروزی کوروش و‌ نوشروانست و به گاه شکست به شکوه آریو برزن و جلال الدین خوارزمشاه. حرف دارد گاه به زبان بزرگمهر و شیخ بهاء و‌ملا صدرا،گاه به ترنم حافظ و سعدی و مولانا . میرزا تقی و مصدق است. چغازنبیل و تخت جمشید و ارگ بم و‌ مسجد شیخ لطف الله و مشهدالرضاست. قالی تبریز و‌منبت اصفهان و باقلوای یزدست. سنت وقفست. بست شاه عبدالعظیمست. مشروطه و بهارستانست و‌جای گلوله هایی که هنوز خون تازه از آن می چکد. پروین و‌ غلامرضا تختی و مریم میرزا خانی است. بنان است و شجریان. حسین بروجردی و موسی صدر و‌ محمود طالقانی و ‌مهدی بازرگان و علی سیستانی است. همت است و‌باکری و آبشناسان. شاهنامه و‌ قابوسنامه و‌گلستان و‌کلیله و دمنه است.

ایران آن داستانکی است که ننه جان در شب مخملین بامیان -وقتی ستاره ها نزدیکترینند به زمین- به لفظ دری برای دخترک چشم بادامی نقل می کند. آن سُکرِ حافظست که به لهجه عسلین تاجیک در جان محبوبه می ریزی. آن نامهای آریاییست که مادران جبال کردستان بر عزیزکان می نهند. زبان فارسیست مسلط بر تاریخ غنی دیوان و‌ادب ترکیه و هند و خانات. نغمه اشعار کهن ماست از حنجره مردم سغد و کاشغر و کشمیر. بنادر متروک‌شیرازیها در زنگبارست. دهها میلیون نسخه رومی است که به صد زبان، مرهمِ زخم مردمانست.

چگونه می توان اقبال لاهوری و آنه ماری شیمل و‌باسکرویل شهید را از اشراف ایران نخواند؟ گر صد مکان برای تجسد ایران بر شمرند، می شود سمرقند و‌ خجند و مزار و بامیان و قونیه و سلیمانیه ومدائن و دربند را وانهاد؟

در جای جای اتازونی، در آکادمی علوم شرقی مسکو، در مک گیل مونترال، در لیدن، در آکسفورد، در ورشو، در ریگا، در برلین و آمستردام در قاهره و دهلی و‌توکیو‌، در کتابخانه کنگره، در آرمیتاژ و لوور و متروپلیتن، در صدها آکادمی و مرکز فرهنگی پر آوازه جهان، مجموعه ها، گنجینه ها، کنج ها، اتاقها و آدمهایی سراغ می کنی که تا مغز استخوان ایرانی اند.

ایران به جلگه های زرخیز خوزستان، به کارون، به فارس، به زاگرس، به آذربایجان، به کویر ، به اصفهان و تبریز و‌ کرمان به ساحل افسونگر خزر به دریای مکران به سیستان و به البرز و به این مرزهای روی نقشه ختم نمی شود . و نه به ما اقوام باشنده درین مرزها که روزگار به اسیری و‌ ناشادی می گذرانیم.

ایران، دلبری نیم خفته است. باشد روزی فرزندانی به از ما داشته باشد. کسانی که قدرش را بدانند و گوهرهای فریدش را باز رواج بازار جهان کنند. زنان و‌مردانی که زندگی کنند و مردمی. خرم باشند و شادی بپراکنند و‌میراث ایزدی پاس دارند به شایستگی . آمین!


https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
مگر سیستانی چه می گوید؟

محمّد حسین کریمی پور

اصحابِ “مذهب قدرت”، سیستانی را نمی پسندند. بی اعتنایی این قوم به جایگاه مرجعِ اولِ جهان تشیع، بر کسی پوشیده نیست. گاه و بی گاه در محافل خودمانی، عیان می کردند. حالا کار به علن کشیده است. در فهمِ چرایی ارادت امثالِ فدوی به سیدعلی آقای سیستانی و کراهتِ آنان، قرائت متن ذیل کفایت می کند. قسمتی از بیانیه ای است که دو سال پیش، دفتر او در آستانه انتخابات مجلس عراق صادر کرد. این رقعه، وصیتِ سید با اهل عراق است. تو گویی شرح آرزوی ۱۵۰ ساله همشهری های محروم ایرانیش را سیاهه کرده. قرائتِ شیعی متین و معقولی است از نوعِ حکومت مشروع در نبودِ حاکمیت پیامبر یا امام معصوم علیه السلام. یکسره ضد استبداد و در نفیِ هر نوع حکومت فردی. حکومت مقبولِ سیّد اولا بر پایه انتخابات آزاد و شفاف و‌ ثانیا بر مبنای اصل ملیّت است! قبل از او، آقا سید موسی صدر هم بر همین نظر بود. خدایش حفظ و از درِ لطف، امثالِ او و سید موسی به ما، مرحمت فرماید.


بسم الله الرحمن الرحیم

با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی، بسیاری از شهروندان درباره موضع مرجعیت عالی دینی در قبال این رویداد سیاسی مهم سؤال می کنند، از اینرو سزاوار است به سه نکته اشاره شود:

۱- مرجعیت دینی از زمان سقوط نظام دیکتاتوری سابق تلاش کرده است نظامی بر اساس پلورالیسم سیاسی جایگزین آن شود. به طوری که قدرت بر اساس صندوق های رای و با برگزاری دوره های انتخابات آزاد و شفاف بچرخد. زیرا مرجعیت بر این باور است که هیچ راه جایگزینی برای قدرت در کشور با هدف محقق کردن آینده بهتری برای کشور نیست. آینده ای که در آن ملت با آزادی و کرامت به پیشرفت و توسعه برسد و از ارزشهای ریشه دار و منافع والای خود محافظت کند.
از اینروست که مرجعیت دینی به اشغالگران و سازمان ملل متحد تاکید کرد که انتخابات فورا برگزار شود تا فرصت برای مردم عراق فراهم شود تا سرنوشت و آینده خود را به دست خود تعیین کنند. و این امر از طریق انتخاب نمایندگان خود که به آنها اجازه تدوین قانون اساسی داده شده است و همچنین از طریق انتخاب اعضای دولت عراق محقق شود.
امروز پس از گذشت پانزده سال از این تاریخ، مرجعیت دینی همچنان بر این باور است که این روش مسیر صحیح و مناسبی برای امروز و فردای کشور خواهد بود و ناگزیر باید از افتادن در پرتگاه های حکومت فردی و نظام استبدادی با هر بهانه و عنوانی اجتناب کرد.

پر واضح است که روند انتخابات نمی تواند نتایج رضایت بخشی را محقق کند مگر اینکه این چند شرط رعایت شود:
از جمله اینکه باید قانون انتخابات، قانونی عادلانه باشد و شان و حرمت آرای رای دهندگان را صیانت کند و اجازه ندهد آرای مردم دور زده شود.
همچنین فهرست های انتخاباتی بر اساس برنامه های اقتصادی و آموزشی و خدماتی قابل اجرا و به دور از محور قرار دادن منافع شخصی یا قومی یا طایفه ای و مزایده های رسانه ای باشد. همچنین باید از دخالت های خارجی در انتخابات ممانعت به عمل آید. چه حمایت های مالی باشد و یا حمایت های دیگر. و باید مجازات برای این دخالت ها تعیین شود. همچنین باید رای دهندگان ارزش رای خود و نقش مهم آن را در تعیین آینده کشور بدانند ... بنابراین به طور حتم و یقین شکست هایی که در تجربه های انتخاباتی گذشته (از جمله سوء استفاده بسیاری از کسانی که در انتخابات پیروز شدند از قدرت و نفوذ خود در پست های بالای دولتی و نقش داشتن در انتشار فساد و از بین بردن اموال مردم به طور بی سابقه و تعیین کردن حقوق و امتیازات زیادی برای خود و موفق نبودن آنها در ادای وظایفشان و در ایجاد زندگی با عزت و کرامت برای مردم) چیزی جز نتیجه طبیعی اجرا نکردن شرط های لازم – هر چند با درجات متفاوت – در آن انتخابات نمی تواند باشد. بنابراین، این مسائل در انتخابات کنونی باید ملاحظه شوند. ...

۲-مشارکت در این انتخابات حق هر شهروندی است که شرایط قانونی رای دادن را داشته باشد، البته کسی وی را برای به دست آوردن این حق مجبور نمی کند مگر اینکه اطمینان حاصل کند که به نفع ملت و کشورش است....

۳-مرجعیت دینی تاکید می کند که همه نامزدها و فهرست های انتخاباتی برای آن برابرند، و این بدان معنی است که مطلقا از هیچ شخص یا جریان و یا فهرستی حمایت نمی کند، ... بنابراین باید شایسته سالاری و پاکدستی و پایبندی به ارزشها و اعتقادات و دوری از مداخلات خارجی و احترام به حاکمیت قانون و آمادگی برای ایثارگری برای نجات میهن و خدمت رسانی به شهروندان و توانایی بر اجرای برنامه های واقعی برای حل بحران ها و مشکلات ناشی از سالهای متمادی، مد نظر قرار گیرد....

دفتر آقای سیستانی (دام ظله)
نجف اشرف
۱۷شعبان ۱۴۳۹هـ ق 

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
کدام اسلام؟
محمد حسین کریمی پور

آقای من که شما باشی، آن قدیم ها بیش از هر کسی، حسرت حسین جوان را می خوردم! مرحوم پدرش، مالک چلوکباب معروف جوان در خیابان شهباز بود و‌ حسین -لاکردار- توی مرغوبترین چنجه و برگ و‌جوجه عالم دست و‌پا می زد.
بعدها، وقتی هر کی هرکی شد، خیلی ها اسم چلوکبابیشان را قربه الی الله، “جوان” گذاشتند. یک سقط فروشی هم که چلویی شده بود، داد بخط ممتاز جلی روی شیشه نوشتند : «چلوکباب جوان - شعبه اصلی» . گلاب بروتان، سگ‌پزی تمام عیاری بود. کارش نگرفت و ساندویچی شد. بعد هم برگشت به سقط فروشی تا روزی که بجرم توزیع مواد مخدر، تعطیلش کردند. مغازه مزبله و‌لانه‌موش و حشرات شد. اما آن اسم جوان بر شیشه شکسته خرابه ماند که ماند. هنوز هم بپرسی سنگکی کجاست، اهل محل می گوید: چند قواره بعد از چلوکباب جوان!
رابطه بین اسم و موسوم و‌مسمی، رابطه بازیگوش و‌جالبیست.

می شود کلمه “فیزیکدان” را برای هر لیسانسه فیزیک و البته برای اینشتین بکار برد. اینکه حظ اولی ازمسمی، کمتر از دومیست، مانع از تسمیه نمی شود. اما کلمه “شیر” وضع دیگری دارد. هم نام اعلا مرتبه وحوشست، هم آن ماس ماسک آویزان بر اسافل اعضای سماور را گویند. فرق، دیگر در غلظت شیریت نیست. چنان حالات و جوارح و آثارشان مباین است که عینیت در نام، وهم ارتباط در ماهیت را سبب نمی شود.
بطریق مشابه، اسلام احمد مختار ص و علی مرتضی ع با اسلام رایج ما، دوتاست. یعنی این نه آنست. اگر بود، آثار و عوارض و حال و روزشان باید خیلی شبیه تر می بود.

ما اسلام مان را از سلسله جلیله روحانیت می گیریم . در اسلام ما قبیح است این انوار قدسیه برای امرار معاش مثل انبیاء و اولیاء ، زارع و تاجر و نجار و‌چوپان باشند. حجج اسلام ما، دادگاه ویژه دارند که غیر دادگاه آدمیزادست. اما امیرالمومنین ع در دعوای با شهروند یهودی، بمحکمه عادی شکایت برد. آقایان در لباس و اطوار و‌ محل جلوس، غالبا اصرار بتمایز از ما عوام، دارند. اما رسول الله ص وقتی در میان مسلمین می نشست، از بقیه نه به ظاهر و‌نه به محل جلوس، قابل تمیز نبود.
در اسلام‌نبوی، زینت مسجد و‌قبور از بدعت های سوء آخرالزمان شمرده می شد. در حالیکه حجت مسلمانی از دید ما در انبوهی اموالیست که صرف زینت مساجد و مشاهد می کنیم.
ایتام و فقرا، عیال حاکم اسلامی فرض می شدند. حالا فرق بین نان و خورشت و مدرسه و خانه و درمان کبار مذهب قدرت، با یتیم و فقیر، از ثری تا ثریاست. شیعیان متدین در زمان حیات ائمه ع اینقدر حسینیه و روضه و مداحی و تعطیل مذهبی و مراسم آیینی نداشتند اما راستگو- سخت کوش-امین- حلال خور-یتیم نواز و خوشنام بودند. قسم نمی خوردند و بد دهنی و‌کم فروشی نمی کردند و از حضرت صادق ع، طریقه بحث عالمانه و مدارای منصفانه را بارث داشتند.
وقتی مدینه بر امویان شورید، مروان سفاک زن و فرزند خود را به امام علی بن الحسین ع سپرد. امروز دوست و‌دشمن چقدر روحانیون نامدار ما را امین و خلیق می دانند؟ اگر خطری همسر زیبا یا ثروت کلانت را تهدید کند و محتاج پناهی باشی، قبل از همه بفکر منزل آقایان جنتی، طائب، علم الهدی، آملی لاریجانی، امام‌جمعه و‌قاضی شرع شهر می افتی؟
امروز اگر گذرتان به دادگاه عدل اسلامی بیفتد، بنظرتان تلفن و توصیه امام جمعه کارسازترست یا ده دلیل متقن و بینه قاطع؟ هیچ وقت شنیده اید دادگاهی به شکایتی از نفر اول کشور رسیدگی کند؟ اگر طرف دعوایتان یک مقام قضایی یا روحانی حکومتی باشد، حالتان چگونه خواهد بود؟ در محکمه، وقتی قاضی به علی ع ، احترامی بیشتر از طرف دعوا گذاشت، امام ع اعتراض کرد. شهروند یهودی در اسلام علوی باید در دعوای با شخص خلیفه هم، امنیت خاطر می داشت.

سرتان را درد نیاورم. فرق بین اسلام ما و اسلام محمد امین ص ، آنقدر زیادست که فاصله بین سلطان جنگل و شیر سماور را بیاد می آورد. سال گذشته یکی از خطبای حکومتی گفت هدف از بعثت، کسب قدرت سیاسی بوده. او از منظر مذهب قدرت، راست گفته! محمد بن عبدالله ص هم راست گفته بود که مبعوث شده تا مکرمت های اخلاق بشری را به منتهی رساند. رمز کار اینجاست که این شیر، نه آن شیرست!
خیلی از واریته های رایج “اسلام”، آنقدر مخلوط شده اند که اساسا ربط ماهوی با دین اولیه ندارند. اسلام احمدی و پیام پیامبر از مسلمین ربوده شده . اینکه در دعای ماثور از “فقد نبی ص” شکایت می شود، مبالغه نیست. اگر اسلام ناب- سلفی-ولائی-صوفی-هیاتی ... دیدید، هر یک را بعنوان پدیده ای جدا، رسیدگی کنید. پدیده هایی که گاهی این همانی شان با اسلام نبوی، محدود به اسم و‌ ظواهر و اورادست. اگر دنبال اصل جنس هستید، کار دشواری پیش رو‌دارید.

https://www.tgoop.com/M_H_Karimipour
2025/02/18 21:17:20
Back to Top
HTML Embed Code: