هزار و چهارصد و سه..
سالی که از هر طرف به من هجوم اورد، اما باعث شد چیزی رو پیدا کنم که همیشه ازش فراری بودم: خودم؛ توو این سال، میون احساسات جور واجور، از اضطراب و ترس گرفته تا امید و آرامش، یاد گرفتم چطور وسط آتیش درونم بمونم و با شجاعت به راهم ادامه بدم. سالی که برای من پر بود از لحظات احساساتی شدید گوشههای تاریک زندگی که در کنار روشناییهای کوچیک، منو دوباره سر پا نگه داشتن.این سال، بیشتر از هر چیزی، به من نشون داد که چقدر از احساساتم فرار کرده بودم و چطور باید به اونها گوش میدادم. خیلی وقتها توی این مسیر، احساس میکردم که تنها شدم، اما بعد فهمیدم که تنها نیستم، بلکه خودم دارم خودم رو پیدا میکنم. خودم، با همه غمها و شادیهاش، با همه ضعفها و قدرتهاش.توو این مسیر، هر اشتباهی که کردم، هر شکست کوچیک و بزرگ، تنها درس بود. یاد گرفتم که هیچچیز همیشه سیاه یا سفید نیست، بلکه زندگی یه سفره که توش هر روزی که میگذره، میتونی قویتر از دیروز بشی. این سال یادم داد که درست وسط درد، هنوز میشه عشق پیدا کرد! هزار و چهارصد و سه
با همه رنجها و شادیهاش، برای من سال یادگیری بود. یاد گرفتم که هیچ وقت برای شروع دوباره دیر نیست. امروز که به سال گذشته نگاه میکنم، میبینم چطور از یک انسان شکسته، به آدمی تبدیل شدم که دوباره میتونه بلند شه و به زندگی لبخند بزنه.
سالی که از هر طرف به من هجوم اورد، اما باعث شد چیزی رو پیدا کنم که همیشه ازش فراری بودم: خودم؛ توو این سال، میون احساسات جور واجور، از اضطراب و ترس گرفته تا امید و آرامش، یاد گرفتم چطور وسط آتیش درونم بمونم و با شجاعت به راهم ادامه بدم. سالی که برای من پر بود از لحظات احساساتی شدید گوشههای تاریک زندگی که در کنار روشناییهای کوچیک، منو دوباره سر پا نگه داشتن.این سال، بیشتر از هر چیزی، به من نشون داد که چقدر از احساساتم فرار کرده بودم و چطور باید به اونها گوش میدادم. خیلی وقتها توی این مسیر، احساس میکردم که تنها شدم، اما بعد فهمیدم که تنها نیستم، بلکه خودم دارم خودم رو پیدا میکنم. خودم، با همه غمها و شادیهاش، با همه ضعفها و قدرتهاش.توو این مسیر، هر اشتباهی که کردم، هر شکست کوچیک و بزرگ، تنها درس بود. یاد گرفتم که هیچچیز همیشه سیاه یا سفید نیست، بلکه زندگی یه سفره که توش هر روزی که میگذره، میتونی قویتر از دیروز بشی. این سال یادم داد که درست وسط درد، هنوز میشه عشق پیدا کرد! هزار و چهارصد و سه
با همه رنجها و شادیهاش، برای من سال یادگیری بود. یاد گرفتم که هیچ وقت برای شروع دوباره دیر نیست. امروز که به سال گذشته نگاه میکنم، میبینم چطور از یک انسان شکسته، به آدمی تبدیل شدم که دوباره میتونه بلند شه و به زندگی لبخند بزنه.
شما هم اینجوریاید که اونی که ازتون شاکیه و ادای قربانیا رو درمیاره، همونیه که بزرگترین ظلم رو بهتون کرده؟
تو جزوِ دستهی آدمایی هستی که وقتی هستی، نیستی، ولی وقتی نیستی، هستی..
وقتی هستی اونقدر تو فکر دغدغههای آدمی که حضور خودت گم میشه لای همه چی.نمیذاری آب تو دل آدم تکون بخوره. حواست به همه چی هست جز خودت، و نمیذاری حواس کسی به تو باشه. دغدغههاتو نمیدی دست مردم ولی دغدغههای آدم رو دستت میگیری.وقتی آدم ازت فاصله میگیره تازه جای خالیِ بودنت حس میشه. انقد قوی حس میشه که آدم طاقت نمیاره نبودنترو...
سارای من
خواهرم 🤍✨️
وقتی هستی اونقدر تو فکر دغدغههای آدمی که حضور خودت گم میشه لای همه چی.نمیذاری آب تو دل آدم تکون بخوره. حواست به همه چی هست جز خودت، و نمیذاری حواس کسی به تو باشه. دغدغههاتو نمیدی دست مردم ولی دغدغههای آدم رو دستت میگیری.وقتی آدم ازت فاصله میگیره تازه جای خالیِ بودنت حس میشه. انقد قوی حس میشه که آدم طاقت نمیاره نبودنترو...
سارای من
خواهرم 🤍✨️
Forwarded from مائده🌱
آدمیزاد سختشه که بگه "به من توجه کن". برا همین قیل و قال راه میندازه. عصبی میشه. داد میزنه. قهر میکنه. فرار میکنه. با خودش و زمین و زمان لج میکنه. برا اینکه به چشم بیاد. برای اینکه دیده شه.
تو فقط میبینی که چشاشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه؛ اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی! من اینجام! ببین منو!"
داره میگه "به من توجه کن."
و میدونی چقدر درموندس این جمله؟ سراسر استیصاله. و وقتی به زبون بیاد؛ اگه به زبون بیاد؛ دیگه گفتن و نگفتنش، فرقی نداره.
•نازنین هاتفی
تو فقط میبینی که چشاشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه؛ اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی! من اینجام! ببین منو!"
داره میگه "به من توجه کن."
و میدونی چقدر درموندس این جمله؟ سراسر استیصاله. و وقتی به زبون بیاد؛ اگه به زبون بیاد؛ دیگه گفتن و نگفتنش، فرقی نداره.
•نازنین هاتفی
مائده🌱
تو جزوِ دستهی آدمایی هستی که وقتی هستی، نیستی، ولی وقتی نیستی، هستی.. وقتی هستی اونقدر تو فکر دغدغههای آدمی که حضور خودت گم میشه لای همه چی.نمیذاری آب تو دل آدم تکون بخوره. حواست به همه چی هست جز خودت، و نمیذاری حواس کسی به تو باشه. دغدغههاتو نمیدی دست…
مائده نازنینم تو همیشه توو قلب من هستی. این ربطی به حضور فیزیکیت نداره. زندگی درگیری و دردسر زیاد داره. شاید آدمها نتونن کانکشن قوی ای باهم داشته باشن. ولی در همون عدم حضور هم، باز جاری هستی برای من. مرسی که انقدر خوب منو شناختی!🤍
صدایت رویِ بویِ بهار نارنج میلغزد، از جنس همان میشود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است! حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خطِ کاتبی که صدایِ تو را مینویسد.
•شهریار مندنیپور
•شهریار مندنیپور
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجرهی خودش تنها باشد ، تنهاست؛نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد!
•عباس معروفی
•عباس معروفی
میخواهم اعتراف کنم و بگویم: «من از آن آدمهایی هستم که با خود و زندگی هر روز و همیشه در ستیزه و جدال بوده و هست» و لابد برای همین خیلی سال پیش دوستی گفت اسم سرخپوستی تو باید کبوتر جنگیده با خود باشد.
•الهام اسدی
•الهام اسدی