نشد دیگه!
باید بپذیریم،بعضی وقتا همین میشه ، همهی وجودت میخواد که بمونه،دلت گیره، دوست داری بمونی، حتی اگه بمونی حالت بهتره ولی باید جمع کنی بری!جوری بری که انگار هيچوقت نبودی و راه برگشتیام ندارى.
باید بپذیریم،بعضی وقتا همین میشه ، همهی وجودت میخواد که بمونه،دلت گیره، دوست داری بمونی، حتی اگه بمونی حالت بهتره ولی باید جمع کنی بری!جوری بری که انگار هيچوقت نبودی و راه برگشتیام ندارى.
اگر سخن میان من و تو پایان یافت
و راههای وصال قطع شدند، و جدا
و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو.
•نزارقبانی
و راههای وصال قطع شدند، و جدا
و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو.
•نزارقبانی
تعریف کن! تعریف که میکنی پایت را همانجایی میگذاری که روزی من چراغ برداشتهام، و گام تو اینگونه با دست من آشنا میشود. تعریف کن! همهی تعریفها برای آنند که دستها تنها نمانند..
•یدالله رؤیایی
•یدالله رؤیایی